نویسنده: عبدالحسین خسروپناه



 
به طورکلی در جریان عمومی در جوامع بشری از جمله جامعه ایران وجود دارد نخست: جریان توده و دوم: جریان خواص. جریان خواص در کشورهای اسلامی به صورت روشن فکری و روحانیت و غیره و جریان توده به شکل عموم مردم ظاهر می گردد. به عبارت دیگر، کنش و رفتار دینی در هر جامعه ای به لحاظ های گوناگون تنوع دارد که مهم ترین آن ها را می توان به رفتار خواص و عوام و رفتار خواص را نیز رفتار روشن فکران و روحانیت تقسیم کرد. شاید خوانندگان گرامی برای اولین بار، عنوان جریان عوام را می شنوند و از منظر جامعه شناسی نتوانند عوام و عموم مردم را یک جریان یا نهاد اجتماعی تلقی کنند، ولی بی شک جریان توده و عوام و عموم مردم، یک جریان شایع و رایج اجتماعی است که بر افراد جامعه تأثیر به سزایی دارد.
مقصود از توده و عوام چیست؟ خوانندگان آگاهند که نمی توان برای این گونه مفاهیم، تعریف حدی و رسمی و منطقی ارایه کرد؛ اما بیان پاره ای از شاخصه ها و مؤلفه های این گونه مفاهیم مانند: توده، روحانیت و روشن فکری امکان پذیر است. مقصود نگارنده از توده و عوام، مردم بی سواد و درس نخوانده و به مکتب نرفته نیست؛ بلکه توده و عوام، مردمی هستند که تک تک آن ها بیش از آن که تأثیرگذار باشند، تأثیرپذیر هستند. هر چند ممکن است مجموعه توده بر افراد عام و خاص تأثیرگذار باشد. افراد این طایفه ممکن است در حوزه یا دانشگاه نیز درس بخوانند اما همیشه از یک گروه اجتماعی، تحول می یابند. البته نباید یک نکته را فراموش کرد که بیشتر افراد عوام، مردم درس نخوانده و کارگران، کشاورزان و کاسبانی هستند که از تحصیلات آکادمیک عالی بی بهره هستند.
متأسفانه در اثر بی توجهی و افراط و تفریط ها و نزاع های رقیب شکنانه خواص، بسیاری از عوام، سردرگم شده اند؛ گاهی مردم در برخی از شهرها، عالمان وارسته ای دارند و پاسخ به شبهات و مسایل خود را از آن ها جویا شده و صراط مستقیم را شناسایی می کنند؛ اما در برخی شهرها، مردم به جهت نزاع های دنیوی عالمان و روشن فکران، گرفتار گیجی می شوند. برای نمونه، فرقه های صوفیه، مدت ها است که در کشور فعالیت می کنند و جوانان را به تفکر جدایی دین از سیاست و اسلام گزینشی در برابر اسلام جامع نگر دعوت می نمایند. این گونه فعالیت های در برخی شهرهای ایران بیشتر از شهرهای دیگر است و متأسفانه مردم متدین در اثر نزاع در برخی خواص در این شهرها از یک طرف و خدمات اجتماعی فرقه های صوفیه مانند مدرسه سازی و درمانگاه سازی از طرف دیگر، گاهی به سمت صوفیه می روند و گاهی از آن ها فاصله می گیرند. پرسش آنان این است که آیا حق با صوفیه است که تمام همّ و غمشان رسیدگی به نیازهای اجتماعی است یا حق با خواص و روشنفکران شهر است که بر سر امور دنیوی نزاع دارند؟ دشمن هم از این فرصت طلایی استفاده کرده و اعتقادات باطلی مانند: جبرگرایی و شبهات وهابیت و زهدگرایی منفی را به جای آموزه های دینی نازل شده از سوی خداوند متعال به خورد مردم می دهد. نگارنده در اهواز، مرکز خوزستان مشاهده کرد که چگونه زن عربی به خاطر گرفتاری فرزندش در بیمارستان گلستان اهواز به درخت توسل می جست و سجده می کرد و یا شخص مسلمان شیعی که همانند سنی ها وضو می ساخت و وقتی با تذکری روبه رو گردید، گفت: برای مخارج زندگی ام ناچارم پول بگیرم و مثل سنی ها وضو بسازم. این مطلب با یکی از مسئولان استانی در میان گذاشته شد، ایشان هم مانند مردم عادی، درد و دل می کرد. به او گفته شد: تو چرا؟ این آسیب های عوام به شما گفته شد تا با توجه به مسئولیتی که دارید به درمان آن بپردازید؛ اما شما هم به بیان دردها می پردازید؟ نگارنده اعتقاد دارد که با وجود مشکلات رفتاری و معیشتی که مردم دارند، از قابلیت پذیرش و حق گرایی بسیار بالایی برخوردار هستند ولی باید تدبیری کرد و چاره ای اندیشید و برای هر استان در کشور متناسب با نیازهای آن، یک نقشه فرهنگی تدوین کرد.
اینک به بیان برخی از آسیب های توده مردم اشاره می شود.

1- آسیب مذهبی

جایگزینی مداحی گری و مدیحه سرایی و بیان مطالب احساسی از سوی برخی مداحان و منبریان به جای بیان معارف اصیل دینی و حقایق الهی، یکی از آسیب های است که مردم، به ویژه جوانان را به خود مشغول ساخته است. به کارگیری شعرهای ناصواب با محتوای غیردینی، جامعه را به انحرافات دینی و مذهبی و اتهامات پاره ای از فرقه ها از جمله: اهل سنّت بر ضد شیعه مبتلا می سازد. روزی در جلسه ای با اهل سنت درباره شیعه شناسی بحث می شد، یکی از علمای اهل سنت به جمع عالمان شیعه گفت شما شیعیان سخنان کفرآلود بیان می کنید! عالمان شیعه، جملگی به نقد این سخن پرداختند. عالم سنی، نواری را درآورد و در ضبط صوت گذاشت. شعرهای یک مداح پخش شد که می گفت لا اله الا فاطمه و لا اله الا علی! یک دفعه همه جا خوردند و به نقد آن پرداختند. این گونه مداحی ها که همرا با تعابیر کفرآلود می باشد، شبهات وهابیت را بر ضد شیعیان تشدید می کند، علاوه بر این که اشکال شرعی دارند. گاهی شعرهای مداحان، مشکل محتوایی ندارند، ولی مشکل بی محتوایی داشته و خود این بی محتوایی، نوعی اشکال و‌ آسیب فرهنگی و دینی به شمار می آید و هدف قیام امام حسین (ع) را تضعیف می کند. جا دارد در این جا به آسیب های مهدویت گرایی رایج میان عوام مردم اشاره شود که بسیاری از خواص را نیز مبتلا ساخته است. سازمان ها و مؤسسه های مهدویت در دهه هفتاد گسترش پیدا کرده و هر شخصی برای رسیدن به مقاصد و اهدافش، دکانی گشوده و مردم را به خود مشغول ساخته است. البته موعود گرایی و اعتقاد به منجی آخرالزمان از اعتقادات مسلم همه ادیان است و اسلام به ویژه شیعه به مسأله مهدویت، اعتقاد اساسی دارد، اما این مسأله، به این شکلی که امروزه ظاهر گشته و در گوشه و کنار مملکت، کسانی پیدا می شوند که ادعای مهدویت و امام زمانی می کنند و تصویری بی کار و بی مسئولیت از امام زمان به مردم نشان می دهند، بسیار خطرناک است و انسان های عوام را به بی اعتقادی و انکار و تردید می کشاند. گسترش و توسعه مسأله بهائیت و بابیت و سایر جریان های منحرف، زاییده همین رویکرد خطرناکند.

2- آسیب گرایش به ضد فرهنگ ها

گرایش به ضد فرهنگ ها، آسیب دیگر رفتاری است که در دو دهه اخیر پاره ای از عوام مردم به ویژه برخی از جوانان را گرفتار کرده است. این آسیب رفتاری را باید از تحولات فرهنگی و اجتماعی دهه پنجاه و شصت در غرب به ویژه آمریکا جست و جو کرد. تحولات جدی ای که پس انقلاب بر افکار و الگوها و شیوه های زندگی جوانان تأثیرگذار بوده است. در آن سال ها، موسیقی های مدرن خصوصاً شاخه راک شکل گرفت. این وضعیت، زاییده زمینه هایی چون سرمایه داری، پیروزی نظامی و اقتصادی و سیاسی در جنگ جهانی دوم و وعده افق روشن برای مردم آمریکا بود. در این دوران، لذت طلبی افراطی در میان جوانان گسترش یافت و پایه های اعتقادی جوانان امریکا و اروپا را متزلزل کرد؛ البته خانواده های آن ها در برابر این موج جبهه گیری کردند. اما جوانان با زیر پا گذاشتن عقاید و اباحه گری و لذت طلبی، در قالب زندگی اشتراکی دختران و پسران، شیوه زندگی راک را پایه گذاری کردند. میل به مخالفت با ارزش های جامعه و ارزش های رسمی و مخالفت با دین و اخلاق و ارزش های عرفی اعم از حجاب و قواعد مربوط به پوشش و آرایش صورت و مخالفت با حکومت و سیاست حاکمان و باورهای نیهیلیستی و اعتقاد به اصالت شر در دنیا، در این نسل گسترش روز افزون یافت و بر این اساس، جنبش هیپیسم، در اواخر دهه شصت و جنبش پانک، در اواسط دهه هفتاد میلادی به عنوان اعتراض جوانان در جوامع غربی پدید آمد و گرایش به آنارشیسم و تفکر ضد مسیحیت و استعمال گسترده مواد مخدر و روان گردان و انفجار مفاسد اخلاقی و انقلاب جنسی در میان جوانان غربی رواج یافت و از سوی جامعه شناسان، بحران اخلاقی تلقی شد. هدایت و رهبری این بحران با سبک های موسیقی انجام می گرفت. تحقیقات میدانی در دهه هشتاد و اوایل دهه نود، تأثیر نهادهای گوناگون اجتماعی بر نوجوانان سیزده ساله تا جوانان نوزده ساله را نسبت به خانواده نشان می دهد که چگونه این نهادهای تأثیرگذار تغییر پیدا کرده است.
1960: به ترتیب: 1- خانواده 2- مدرسه 3- دوستان 4- گروه هم سالان 5- کلیسا
1980: به ترتیب: 1- گروه هم سالان 2- دوستان 3- خانواده 4- رسانه ها 5- مدرسه
1990: به ترتیب: 1- رسانه ها 2- گروه هم سالان 3- دوستان 4- خانواده 5- مدرسه
جریان های ضد فرهنگ به مرور زمان از سوی سیاست مداران غربی مورد توجه قرار گرفت و با مدیریت رسانه و راهکارهای امنیتی از مسیرخود منحرف و به یک کالای مصرفی و مدگرایی تبدیل شد و برای فروپاشی نظام سیاسی رقیب و ایدئولوژی های دیگر به ویژه کشورهای انقلابی مورد استفاده قرار می گرفت. از جمله این فعالیت ها می توان به راه اندازی گروه The Beatles و اشاعه LSD به وسیله این گروه در میان جوانان اشاره کرد.
موسیقی مدرن قبل از انقلاب، در قالب مو و لباس در سطح جامعه نفوذ کرده و گسترش یافت. این روند، پس از پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس متوقف شد. اما پس از پیروزی، جنگ و باز شدن مرزها و ورود کالاهای خارجی به ایران و گسترش استفاده از ویدئو و ماهواره در ساله های 70 و 71، خُرده جریان های دوباره بسط و گسترش یافتند. امروزه، مرکز مطالعات ضد فرهنگ ها، بیش از نود گروه موسیقی راک و متال را شناسایی کرده که به صورت فعال در تهران مشغول فعالیت هستند که با زیر مجموعه های آن ها بر یک صد و ده گروه بالغ می شوند. همان طور که در سخنان پیش گفته آمد، جریان های راک و متال در سال 1380 شمسی از حالت زیرزمینی خارج شده و حالت رسمی پیدا کرده و در سال 1382 شمسی، اولین کاست متال با عنوان پنهان منتشر و توزیع شد و توسط روزنامه شرق به عنوان یکی از ده اثر برگزیده ماه معرفی شد. شبکه ها و رسانه های غربی از این جریان ها حمایت کرده و مسابقه اینترنتی برای گروه های زیرزمینی راه انداختند و جوانان را با تهییج جنسی و تشویق به عصیان و هجوم بر ضد ارزش های دینی و تقدیس شیطان و مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و استعمال مواد مخدر و روان گردان و پوچ گرایی گمراه می نمودند. اگر دولت اسلامی با وجود فقدان سلاح و نا آگاهی نسل جدید در برابر هجمه های فرهنگی، برنامه منسجم و همه جانبه برای مدیریت سطح فرهنگ نداشته باشد، آسیب پیش گفته، شالوده نظام اجتماعی را از بین می برد. نویسنده کتاب «شکست بزرگ» می نویسد: برژینسکی، مشاور اسبق امنیت ملی کاخ سفید و از طراحان و هدایت گران پروژه فروپاشی شوروی سابق در این باره می گوید: «ما نه روی قدرت سیاسی و نه روی قدرت نظامی و اقتصادی تکیه کردیم، ما از طریق فرهنگ و استفاده مؤثر از رسانه ها توانستیم به این هدف برسیم؛ رسانه هایی که به صورت هدفمند و متمرکز برای نفوذ به درون شوروی به راه انداخته شد.»(1)
دسته دیگری از «ضد فرهنگ ها»، که در میان عوام از جوانان مطرح گشته، موسیقی بلک متال است. این سبک موسیقی، مبتنی بر اندیشه خاصی است. سبک های موسیقی مدرن در دهه 1980 میلادی، در اعتراض به نژادپرستی و با شعار صلح و آزادی، بر ضد وضع موجود آمریکا قیام کردند. سیاه پوست های آمریکا، چون با وضع موجود آمریکا موافق نبودند، این جریان ها را ایجاد کردند و برای مبارزه با نژاد پرستی شعار صلح و آزادی را پیشنهاد دادند تا بتوانند حق خود را از دولت بگیرند. شیوه مبارزه اینان نیز راهپیمایی بود و بعضی از آوازها و آهنگ ها را نیز استفاده می کردند و اشعار خاصی را هم می سرودند. کم کم، سرمایه داران صهیونیستی با همکاری دولت آمریکا به این جریان های معترض جهت داد و منحرفشان کرد و آن ها را در قلمرو مسائل اخلاقی انداخت؛ یعنی گروه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به یک سری ضد فرهنگ های مبتذل تبدیل شدند که بیشتر آن ها، گرایش های هم جنس بازی پیدا کردند و مسائل مبتذل اخلاقی را ترویج و تبلیغ می کنند. این گروه ها با نمادهای خاصی ظاهر می شوند.
اولین وجه اشتراک بسیاری از گروه ها ضد فرهنگ، برخورداری از ایدئولوژی نیهیلیستی است. همه این گروه ها پوچ گرا هستند و عالم را بی هدف و بی معنا شمرده و ارزش زیستن را هم نفی می کنند. در بخشی از آلبوم موسیقی نابخشوده چنین آمده است: «پریدن درون آتش؛ آن پایین در اعماق، منزل آتشین من است. ناقوس فراخوانی به صدا در می آید و تو و تمام ساکنین زمین را وسوسه می کند تا به گناهی که ما انجام می دهیم بپیوندید. کاری است که باید انجام شود... پس بیا و به درون آتش بِپَر. یک تاریکی، یک ظلمت، دنیای آتشین، دنیای بی معنا، با جهنم در چشمانم و مرگ در رگهایم، پایان راه نزدیک است».
دومین وجه اشتراک پاره ای از این گروه ها، انحرافات جنسی و اخلاقی به ویژه هم جنس بازی است.
سومین وجه اشتراک این جریان، دین ستیزی است نه دین گریزی. به همین دلیل، قدم به قدم با دین مبارزه می کنند؛ به گونه ای که گاه، گروه متال هنگام اجرای موسیقی و خواندن اشعاری با مضامین پوچ گرایی، انجیل را در دست گرفته و برگه های آن را پاره پاره می کنند.
ضد فرهنگ دیگری که بر توده مردم تأثیرگذار است، جریان معنویت های بی پایه و بی بنیاد از سوی افراد دغل باز و نیرنگ باز است که با عنوان عرفان حلقه و معنویت های فراروان شناختی در جامعه ایرانی رواج یافته و مردم ساده به ویژه بانوان محترم بدون توجه به جایگاه عرفان اصیل اسلامی به این گونه گروه ها رو می آورند.

3- آسیب عرفان گرایی به جای اخلاق محوری

یکی از ضرورت های زندگی در هر عصر، تاریخ و جامعه ای، گرایش به اخلاق است. اخلاق جمع خُلق، در لغت به معنای صفت نفسانی یا هیئت راسخه است که در اثر آن حالت نفسانی، انسان بدون فکر کردن، افعالی را انجام می دهد؛ این معنای لغوی، فضایل و رذایل را در بر می گیرد و اخلاق را به فاضله و رذیله تقسیم می کند؛ ولی در اصطلاح، اخلاق (Ethics) دانشی است که از مهم ترین ابعاد زندگی آدمی یعنی ملکات نفسانی سخن به میان می آورد. همه ما آدمیان، با این پرسش ها مواجهیم که چه باید بکنیم و چه کاری را نباید انجام بدهیم. آیا باید در دادگاه، به حقیقت شهادت داد؟ آیا آزار رساندن بد است؟ آیا فرار از زندان قبیح است؟ آیا نباید سخن دروغ بر زبان جاری کرد؟ این پرسش های که به رفتار و عملکرد انسان ها ارتباط دارد، منشأ پیدایش پرسش های نوینی در حوزه فلسفه اخلاق شده است؛ از جمله این که ملاک خوبی و بدی چیست؟ آیا گزاره های اخلاقی، صادق اند؟ آیا اخلاق با علوم دیگری هم چون هنر، تربیت دین و ... ارتباط دارد؟ آیا بایدها از هست ها استنتاج می شوند؛ هر یک از این پرسش ها، بحث های فراوانی را به ارمغان آورده است. نگارنده در این مقام، نمی خواهد به ضرورت مباحث فلسفه اخلاق بپردازد و تنها در صدد بیان این مطلب است که هنوز خلقیات نیکو و رفتارهای اخلاق پسندیده در جامعه ما نهادینه نشده و آسیب اساسی در میان نخبگان، سیاستمداران و عموم مردم هویدا و آشکار گردیده است. با این وجود، مشاهده می شود برخی به دنبال مباحث عرفانی گشته و راه و روش سیر و سلوک عرفانی را جویا می شوند و گاهی با ادبیات اعتراض آمیز می گویند: «چرا حوزه های علمیه، استادان عرفان را معرفی نمی کنند؟!» غافل از این که انسانی که هنوز مقدمات اخلاق را طی نکرده و فضایل پسندیده را در جان خود تأمین نکرده است، چگونه می تواند سیر و سلوک عرفانی کند و منازل و مراحل کشف و شهود را پشت سر گذارد. هنوز آداب معاشرت با خانواده، پدر و مادر، همسایگان، همشهری ها، هم مسلکان و انسان های دیگر در جامعه، شکل سالم و درستش را پیدا نکرده است، برخی به فکر سلوک عرفانی هستند. باید مردم ابتدا به فکر امور مهم اخلاقی باشند و سپس مباحث عرفانی را جویا شوند. البته یکی از مهم ترین عوامل این آسیب، انتشار کتاب های مربوط به زندگی عرفا و اهل معرفت و گسترش توصیه های آن هاست.

4- آسیب خرافه گرایی

خرافه و خرافه باوری یکی از پدیده ها و آسیب های اجتماعی است که به گواه تاریخ، قدمتی طولانی دارد. خرافه، به معنای اعتقاد به امر باطل، غیرالهی، غیرمقدس و غیردینی، به عنوان امری مقدس و دینی است. گستره خرافه، بینش و منش و کنش یا باور و رفتار است. گاهی خرافه در یک اعتقاد، مانند اعتقاد به ولایت تکوینی و تشریعی و اجتماعی اقطاب صوفیه ظاهر می شود و گاهی در یک رفتار، همچون توقف در هنگام عطسه و یا نذر و استغاثه کردن به برخی پدیده های طبیعی به ویژه درختان پدید می آید. بستر ظهور خرافه، حیات دین و دین داری است و پرستش در گوهر معنایی خرافه، حضور گسترده ای دارد. بر این اساس، وقتی حس پرستش گری انسان، نیاز آدمی به عبادت و پرستش را تقویت کند، زمینه برای گرایش انسان های جاهل به اعتقادات و رفتارهای باطل و غیر دینی فراهم می گردد. پس میان دین و خرافه، نسبت ویژه جامعه شناختی برقرار است و دین ستیزان، بهترین راه مبارزه با دین الهی و آسمانی را رواج خرافه و خرافه باوری می دانند. این پدیده نامبارک، نه تنها در کشورهای اسلامی، مانند ایران، بلکه در کشورهای مسیحی و یهودی و زرتشتی نیز وجود داشته و دارد. البته نباید خوانندگان عزیز فراموش کنند که بعد از شکست آمریکا و سایر کشورهای استعمارگر در جنگ نظامی بر ضد ایران، جبهه دیگری با عنوان جنگ نرم آغاز شده و خرافه و خرافه باوری در این مدل از جنگ فرهنگی نقش به سزایی دارد. جهل مردم و تبلیغات رسانه ای کشورهای سودجو، در توسعه خرافه بسیار مؤثر بوده است. به نظر نگارنده، مهمترین عامل توسعه و رواج خرافه، مدل عقلانیتی است که در جامعه وجود دارد. عقلانیت مدرنیته، مدلی است از عقلانیت راز زدا که با هر امر مقدس و دینی مخالفت می کند. بدون شک، در جامعه مدرنیته، خرافه و خرافه گرایی رواج نمی یابد، ولی هرگونه حقیقت مقدس دیگری، چون دین الهی و آسمانی نیز نمی تواند بروز پیدا کند. در این صورت، جامعه راز زدا به جامعه دین گریز و دین ستیز بدل می گردد. البته جوامغ غربی از آن جهت که گرایش به سنت دارند، خرافه پذیر خواهند بود. عقلانیت صوفیانه، مدلی از عقلانیت رازپذیر است، ولی انواع پدیده های مقدس حقیقی و غیرحقیقی را در خود جای می دهد و خرافه را به جای دین الهی می نشاند و آسیب خرافه باوری را در جامعه رواج می دهد. راه میانه عقلانیت راز زدای مدرنیته و عقلانیت خرافه ساز صوفیانه، عقلانیت ناب اسلامی و برگرفته از قرآن و سنت نبوی و علوی و ولوی است که اجازه ورود معنویت های کاذب شرق و غرب، سنتی و مدرن را به هندسه معرفتی و معیشتی خود نمی دهد. شایان ذکر است که خرافه هم ذو مراتب و نسبی است و هم به زمان و مکان ویژه ای ارتباط می یابد و هم علل و عوامل گوناگونی در پیدایش آن، مؤثر است؛ پس هر خرافه ای در هر زمان و مکانی ظهور نمی یابد. بسترهای گوناگون روانی یا اجتماعی و معرفتی در پیدایش نوع خرافه، نقش تعیین کننده ای دارند. به کارگیری ابزار استعماری و ارتباط جمعی نیز در نوع خرافه و رواج آن مؤثر است. متولیان امور فرهنگی برای مبارزه با خرافه باید اولاً، این آسیب مهم را در مهندسی فرهنگی لحاظ کنند و ثانیاً، عوامل گوناگون معرفتی و روانی و اجتماعی آن در جوامع بشری و به ویژه جامعه ایران را شناسایی کنند و ثالثاً، در اطلاع رسانی به مردم از طریق اخبار، انتشار کتاب های علمی، رمان، فیلم نامه، داستان نویسی و غیره کوتاهی نکنند و ابزار مختلف را در مبارزه با خرافه به کار گیرند.
شایان ذکر است که جریان روحانیت در مبارزه با خرافه و خرافه پذیری نقش مؤثری داشتند. مردم متدین با پیروی از روحانیت خرافه ستیز، کمتر گرفتار خرافه ها و بدعت ها می شدند.

5- آسیب نمادگرایی انحرافی

نمادها و شعارها در هر جامعه و ملتی، یک ارزش و علامت مهم تلقی می شود. استاد مطهری در مطالب گوناگونی به اهمیت شعارهای اسلامی تأکید کرده و از جایگزین شعارهای غیر اسلامی به جای شعارهای اسلامی هشدار داده است. حضرت امام حسین(ع) و اصحاب وفادارش در روز عاشورا، نیز شعارهایی همچون: شعار عزت، شعار آزادی و شعار شرافت را به کار بردند. دشمنان آنان در مقابل، شعارها و نمادهای دیگری را مطرح ساختند.(2)نمادها و شعارهای انحرافی در میان توده های اجتماعی، یکی از آسیب های رفتاری است که جریان های فرهنگی انحرافی برای ترویج اندیشه و رفتار ناصواب خود از این شگرد بهره می برند. برای نمونه: بهائیت یا طرح اعدادی مانند عدد 95 یا شیطان پرستی با صلیب شکسته و کلیسای شیطانی یا فرقه های صوفیه با خانقاه سازی و سماع به ترویج نمادهای خود و در نتیجه باورها و آموزه های خود پرداخته و راه کشف حقیقت را به روی افراد می بندند. این شگرد در میان جریان های انحرافی عصر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز وجود داشت و پیشوایان دین اسلام، علاوه بر معرفی نمادهای حقیقی مانند: مسجد و کعبه و غیره، با نمادهای آن جریان ها، مخالفت می کردند؛ برای نمونه: در برابر لباس مخصوص یهودیان یا لباس سیاه رنگ بنی عباس، لباس دیگری توصیه و یا به مسلمانان، خضاب کردن محاسن را سفارش می کردند. امروزه نیز متولیان فرهنگی باید به نمادهای جریان های فرهنگی، توجه ویژه ای داشته باشند و با نمادسازی مبتنی بر آموزه ها و نمادهای اسلامی از تأثیر نمادهای کاذب جلوگیری کنند. خوانندگان عزیز توجه دارند که نماد و شعار تنها یک لفظ ظاهری نیست، هر شعار و نمادی، در بردارنده فرهنگ ویژه ای است که با پذیرفتن آن، فرهنگ ملتی پذیرفته می شود و جامعه با پذیرفت فرهنگ بیگانه، گرفتار بی هویت فرهنگی می گردد. مسئولان فرهنگی شور، علاوه بر دغدغه شبهات محتوایی، باید بیش از هر چیزی به نمادهای وارداتی توجه کنند و با نمادها و شعارهای جایگزین در برابر نمادهای انحرافی و خرافی بایستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. برگرفته از تحقیقات معاونت اجتماعی ناجا.
2. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، تهران: انتشارات صدرا، 1371، ج2 س.

منبع:خسروپناه، عبدالحسین؛ (1390)، جریان شناسی ضد فرهنگ ها، قم: تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ پنجم/1390.