استعمار فرانو ژئوتروریسم و محورهاى ژئوپلیتیکى
چکیده
فضاى حیاتى هر کشور از لحاظ منابع و جایگاه، محدودیتهایى دارد. بنابراین، کشورهاى استعمارگر براى تأمین فضاى حیاتى خود، اقدامات استعمارگرانهاى به کار مىگیرند که این موضوع در هزارهى جدید، با ابزار مبارزه با تروریسم و سلاحهاى کشتار جمعى تجلى یافته است.گسترهى جغرافیایى جهان اسلام از ویژگىهاى خاص ژئوپلیتیکى برخوردار است و با توجه به منابع سوختهاى فسیلى و معدنى و بخصوص جایگاه راهبردى خاورمیانه در جهان، از گذشته تاکنون به شیوههاى گوناگون مورد استعمار و تجاوز کشورهاى غربى قرار گرفته است.
این تحقیق در نظر دارد ضمن ارائهى تعریفى جامع از »ژئوتروریسم«، به محورهاى ژئوپلیتیکى استعمار فرانو در این زمینه بپردازد و ژئوتروریسم را به عنوان یکى از مظاهر استعمار فرانو بررسى نماید.
نتایج حاصل از این تحقیق بیانگر آن هستند که کشورهاى استعمارگر به نام »مبارزه با تروریسم«، در صددند جایگاه خود را در جهان اسلام، بخصوص کشورهاى منطقهى خاورمیانه، مستحکم نمایند و با حمایت از برخى گروههاى تروریست و آشوبگر، ضمن توجیه حضور خود، به بهرهبردارى از منابع طبیعى و انسانى این کشورها بپردازند.
کلید واژهها: ژئوتروریسم، استعمار فرانو، فضاى حیاتى، ژئوپلیتیک، خاورمیانه و جهان اسلام.
مقدمه
چپاول، بهره بردارى، غارت، استثمار و سلطه جویى از جمله واژگانى هستند که تداعى کنندهى سیطرهى عدهاى بر دیگران و به عبارت دیگر، استعمارگرى هستند. این سلطه جویى بنا به شرایط سیاسى، نظامى و اقتصادى ایجاد و با استفاده از ابزارهاى خشونت و نیرنگ ممکن مىگردد.پرتغال، اسپانیا، انگلستان، امریکا و آلمان از جمله کشورهایى هستند که در طول تاریخ، از آنان به عنوان »استعمارگر« یاد شده است. با این حال، هدف سنتى استعمار، استفاده از منابع زراعى، کشاورزى و یا نیروى کار بود. اما امروزه که استعمارگران نو به وسیلهى قوانین بینالمللى و منطقهاى و نیز مخالفت افکار عمومى از سلطه جویى نظامى و تجاوز به قصد چپاول منع شدهاند، آیا مىتوان مدعى شد که دیگر استعمار و استعمارگرى در جهان کنونى وجود ندارد؟
وضعیت نابسامان جهان حاکى از آن است که این ادعا حقیقت ندارد و کشورهاى قدرتمند با نفوذ در سازمانهاى بینالمللى، استعمار خود را شکلى قانونى مىکنند و همانند گذشته، در جهت نیل به اهداف سلطه جویانهى خود گام برمىدارند.
محورهاى مهم ژئوپلیتیکى تروریسم را باید پس از 11 سپتامبر جست و جو کرد. تروریستهاى افراط گرا مایلها دورتر از تجمعشان، نمادهاى سرمایهدارى نوین را هدف خود قرار دادند و بدینسان، راه را براى نخستین جنگهاى هزارهى سوم هموار ساختند. ایالات متحدهى امریکا با بهره گرفتن از نفوذ خود در سازمان ملل، ائتلاف ضد تروریستى تشکیل داد و جنگ با تروریسم را در افغانستان شروع کرد و این موضوع زمانى به وقوع پیوست که افکار عمومى با استفاده از قدرت رسانهاى، مشروعیتى هر چند نسبى براى از بین بردن تروریستها قایل شده بودند. اما در واقع، روابط نامحسوس برخى کشورهاى غربى با برخى از گروههاى تروریستى و یادآورى گذشتهى روشن این روابط و نیز برخورد محافظه کارانهى آنها در مبارزه با گروههاى تروریستى این شبهه را ایجاد مىکند که آنان چه هدفى را در وراى جنگ با تروریسم دنبال مىکنند؟ همچنین برهم خوردن نظم و ثبات در منطقه چه منافعى براى آنان به ارمغان خواهد داشت؟
بررسى مفاهیم کلیدى
براى پاسخ به این سؤالات توضیح و تفسیر واژگانى همچون »ژئوتروریسم، استعمار فرانو، فضاى حیاتى، ژئوپلیتیک، خاورمیانه، و جهان اسلام« لازم به نظر مىرسد.الف. ژئوتروریسم :
شکل جدیدى از استعمار که از ابزارهایى همچون، مبارزه با تروریسم، و استقرار دموکراسى، براى بهرهبردارى از منابع حوزهى مشخص جغرافیایى استفاده مىکند.ب. استعمار فرانو :
به شیوههاى نوین استعمارگرى کشورهاى غربى و امپریالیسم جهانى در چپاول کشورهاى ضعیف مىپردازد.ج. فضاى حیاتى :
هر کشور براى ادامهى حیات خود، نیازهاى سرزمینى و راهبردى دارد که به دست آوردن آنها، موقعیتش را در نظام بینالملل تثبیت مىنماید.د. ژئوپلیتیک :
به دانشى گفته مىشود که در آن، عوامل و پدیدههاى جغرافیایى تأثیر مستقیمى بر سیاستهاى یک کشور مىگذارند.ه. خاورمیانه :
گسترهاى از کشورهاست که در برخى تعاریف، از مصر آغاز مىشود و تا مرزهاى ایران با افغانستان ادامه دارد. در تعاریف دیگر، شامل، لیبى، مصر، شاخ افریقا و مجموعه کشورهاى عموما اسلامى تا پاکستان مىشود. اهمیت این منطقه در جهان، به لحاظ وجود منابع فسیلى و نیز موقعیت آن در جهان است.و. جهان اسلام :
به کشورهاى مسلمان جهان اطلاق مىگردد. قریب به اتفاق این کشورها در طول تاریخ، تحت استعمار غرب بودهاند.ژئوپلیتیک استعمارى
هر چند استعمارگرى دامنهاى فراتر از نظریات ژئوپلیتیکى دارد، اما به کارگیرى علم ژئوپلیتیک دریچههایى نو براى استعمار گشوده است.در سالهاى اولیهى قرن بیستم، کى الن و سایر متفکران امپریالیستى )استعمار طلب( ژئوپلیتیک را به عنوان آن بخش از دانش استعمارى غربى فهمیدند که از رابطهى جغرافیاى طبیعى و زمین با سیاست بحث مىکرد. (2)
از این رو، با توجه به سوابق کشورهاى قدرتمند در گسترش قلمرو سرزمینى و بهرهبردارى از منابع سایر مناطق جغرافیایى، ژئوپلیتیک نیز به عنوان دانشى براى توسعهى اهداف استعمارى به کار گرفته شد. هر چند اهداف و دامنهى آن در گذشته محدود و منطقهاى بود، اما امروزه دانش ژئوپلیتیک به منظور تحقق اهداف محلى، منطقهاى، جهانى و راهبردى مورد بهرهبردارى کشورها قرار مىگیرد.
انجمنهاى جغرافیایى، که غالبا در نیمهى اول قرن نوزدهم در اروپا تأسیس گشتند، در جهت اهداف توسعه گرایانه و دولتهاى متبوع خویش تلاش مىکردند.
جغرافیادانان با تمام قوا، در راه هموار کردن زمینههاى مستعمراتى و مستعمره یابى مىکوشیدند [و نیل به] هدفهاى استعمارى و اقتصادى که بدون تهیه نقشه عملى نبود [با انجام] کارتوگرافى و تهیهى نقشه از نواحى مورد نظر در اولویت قرار گرفت. (3)
کشورهاى جهان حالتى هرمى یافتند که طبقات حاکم اروپایى از طریق اعمال کنترل بر سرزمینها و سرمایهى ملل دیگر، در رأس این هرم قرار گرفتند و تفوق سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى و مشروعیت خود را خواست الهى مىدانستند. (4)
پیش از به وجود آمدن واژهى »ژئوپلیتیک« توسط رودلف کیلن )Kudolf Keillen(، نظریههاى مهم ژئوپلیتیکى دربارهى توسعهى استعمارى مطرح شد که از این میان، مىتوان به نظریههاى »قدرت دریا« آلفرد ماهان )Alfred Mahan( و »فضاى حیاتى« فردریک راتزل )Feridrich Ratzel(، »قدرت خشکى - قلب زمین« هالفورد مکیندر )Halford Mackinder( اشاره کرد. مجموعهى این نظریات به همراه نظریهى »قدرت خشکى - قلب زمین« کارل هاوس هوفر )Karl Haushofer( و »کمربند حاشیهاى« نیکلاس اسپایکمن )Nicholas Spykman( به عنوان گفتمان ژئوپلیتیکى استعمارى از جایگاه ویژهاى برخوردار شد. (5) علاقه به تصاحب جهان میان ابرقدرتها و کشورهاى استعمارگرى همچوهن انگلستان و امریکا و آلمان و نیز فرانسه رقابتى به وجود آورد که در نهایت، منجر به گسترش امپریالیسم جهانى در سطح کره زمین شد. کارشناسان ژئوپلیتیک با بررسى وضعیت راهبردى نقاط مهم جهان همچون، خاورمیانه، شاخ افریقا و آسیاى جنوب شرقى پیشنهادات استعمار گرایانهاى را براى حضور سیاسى در مناطق یاد شده به دولت مردان دادند.
هر یک از این دولتهاى استعمارى، اندیشمندان پیشرو و حکومتى خودشان را به وجود آوردند و متغیرهاى فرهنگى خاصى از جغرافیاى سیاسى را با ملغمهاى از دانش جغرافیایى و سیاستهاى راهبردى شدهى استعمارى، ایجاد کردند. (6)
در دوران استعمار کهن، دولتهاى قدرتمند به فراخور امکانات نظامى و سیاستهاى توسعه طلبانهى خود، به اقصا نقاط جهان گام برداشتند و با تصاحب منابع، معادن و بهرهکشى از مردم، ضمن در هم آمیختن قلمرو خواهى خود با استعمار، در فراهم آوردن امکانات لازم به منظور توسعهى فضاى حیاتى خود، با پرداخت بهایى ناچیز اقدام نمودند. گذشت زمان و تحول در فرایند استعمارگرى موجب نوع دیگرى از استعمار، اما در گسترهى وسیعتر گشت.
واژهى »امپریالیزم« مفهومى نوین است که در اشاره به شیوهى رفتار نظامهاى حکومتى با جهان سیاسى به کار مىرود؛ شیوهاى که »جهان گرایى« را بر اساس چیره شدن و حکومت یافتن بر ملل چندگانه، پىگیرى مىکرد. (7)
فضاى حیاتى و استعمار فرانو
فردریک راتزل با ارائهى نظریهى ژئوپلیتیکى خود، دولتها را براى کسب فضاى حیاتى بیشتر، وسوسه کرد. نوشتههاى وى توجیه مناسبى براى توسعهى امپریالیستى بود. (8) وى در کتاب خود، تحت عنوان جغرافیاى سیاسى، که در سال 1897 انتشار یافت، تأثیر محیطهاى طبیعى بر فضاهاى سیاسى را بررسى نمود. به دلیل آن که وى یک زیست شناس بود، با مطالعهى گیاهان و حیوانات، پیشنهاداتى در خصوص هماهنگ شدن انسان با طبیعت ارائه کرد. او معتقد بود:کشورها مانند یک موجود زنده، تابع قوانین خاص خود هستند. از دیدگاه راتزل، دولت حاصل تکاکل ارگانیک است و اجزاى وابستهى آن، شبیه درختى است که اندام فضایى آن در خاک قرار دارد و براى آن که این اندام رشد و تکامل یابد، توسعهى ارضى لازم و ضرورى مىنماید. (9)
راتزل با قایل شدن انداموارگى براى یک کشور، آن را به محیط طبیعى و زمین وابسته دانست.
در واقع، مشابهت انداموارگى کشورها و جامعهى انسانى، ورود جغرافیا را به قلمروهاى علمى امکان پذیر ساخت. این موضوع نه تنها به ترکیب ماهرانهى جهان بینى طبیعى و انسانى مربوط مىشد، بلکه این ترکیب ماهرانه کاملا در خدمت اقتدار گرایى امپریالیستى قرار گرفت و در سراسر جهان، به اروپا محورى و توسعهى قلمروهاى اروپایى شتاب بخشید. در نهایت، جغرافیاى نو به صورت ابزارى در دست سرمایهدارى در حال گسترش درآمد و تبیینگر فرهنگ امپریالیستى گردید. (10)
بر مبناى نظریهى وى، دولت به مثابهى موجود زندهاى است که براى حیات خود، باید فضایى مناسب داشته باشد.
بر اساس این نظریه، در درجهى اول خاک یک کشور بهترین نمایندهى قدرت سیاسى و پیشرفت فرهنگى آن است و در درجهى دوم، موقعیت جغرافیایى و تأثیر آن در سیاست ممالک، اهمیت زیادى دارد. (11)
بدین روى، هیتلر با استناد به این نظریات، براى توسعهى فضاى حیاتى خود آغازگر جنگ جهانى دوم شد.
فضاى حیاتى مورد نظر راتزل برگرفته از اندیشههاى انداموارگى وى و نیز تأثیر داروینیسم اجتماعى بود. او براى هر یک از گروههاى گیاهى و جانورى، فضایى خاص در نظر مىگرفت و اعتقاد داشت: ازدیاد نسلهاى جانورى و گیاهى باید همراه فضایى به منظور رشد و تکامل باشد. بنابراین، او معتقد است:
اگر جمعیت یک کشور به تدریج افزایش یابد، [نیاز] به فضاى حیاتى اجتناب ناپذیر خواهد بود و مرزهاى رسمى سیاسى، اعتبارى نخواهد داشت. اگر کشورى در چنین شرایطى، نتواند به فضاى حیاتى تازهاى دست یابد، به تدریج، ضعیف و پژمرده خواهد شد. (12)
عوامل تشکیل دهندهى فضاى حیاتى نه تنها فقط سرزمین به عنوان عامل سکونتگاه، بلکه منابع طبیعى و حتى موقعیتهاى سیاسى را نیز شامل مىگردد. تأکید بر مکملها و علایق ژئوپلیتیک در دوران حاضر و نیز بهره گیرى از عوامل »ژئواکونومیک« همگى در جهت تأمین فضاى حیاتى کشورها مورد استفاده قرار مىگیرند. راتزل نیز فقط معتقد به گسترش سرزمینى صرف نبود، او اعتقاد داشت:
سرزمینها نباید تنها محدود به زمینهاى حاصلخیز کشاورزى باشد، بلکه ممکن است بخشى از سرزمینها از نظر ارزشهاى سیاسى واجد اهمیت باشند. براى راتزل، پیشرفتهاى فرهنگى، از توسعهى فضایى کشورها جدا شدنى نبود. (13)
بنابراین، نمىتوان فضاى حیاتى و نیز برنامه ریزى دربارهى آن را در سیاست گذارى کشورها، به ویژه کشورهاى ابرقدرت، نادیده گرفت؛ زیرا آنها براى به دست آوردن موقعیت سیاسى و اقتصادى تثبیت شده و تأثیر گذارى هر چه بیشتر در روند معادلات جهانى، که در نهایت، به ایجاد یک سلطهى منطقهاى، فرامنطقهاى و یا جهانى خواهد انجامید، باید فضاى حیاتى خود را توسعه بخشند و مقدمات استفاده از فضاهاى جغرافیایى دیگر را فراهم آورند.
ژئوتروریسم و استراتژى امریکا در جنگ علیه تروریسم
استفاده از بازارهاى تجارى و بهره بردارى از منابع معدنى در گذشته، رواج بسیار داشته و حضور کشورهایى همچون پرتغال، بریتانیا و هلند در این مناطق همراه با استعمارگرى بوده است. پس از ورود نظام جهانى به دورهى امپریالیسم، تمام مسلمانان به مسئلهى »استعمار« حساسیت پیدا کردند، بخصوص که بسیارى از استعمارگران، دهها و یا حتى صدها سال از مستعمرات اسلامى خود بهره بردارى مىکردند. تأکید شوروى )سابق( بر دستیابى به آبهاى خلیج فارس، تلاش براى تحت کنترل درآوردن کانال سوئز توسط بریتانیا و همچنین تلاقى منافع آلمان با منابع خاورمیانه و ظرفیت راهبردى خطوط راهآهن و فرصتهاى نفوذ تجارى و سیاسى شرق در اواسط قرن نوزدهم و از زمان جنگ جهانى دوم، که از جمله درون مایههاى همیشگى تفکر ژئوپلیتیکى آلمانها بود، و نیز طرح نافرجام خط آهن برلین - بغداد نیز که در همین زمینه، مطرح شد، (14) همگى در جهت نیل به اهداف استعمارى صورت پذیرفتند.پس از بررسى تاریخ استعمار به طور گذرا، این سؤال مطرح مىشود که امروزه، که تجاوز، استعمار و استثمار از منابع کشورها خلاف مقررات و قوانین سازمان ملل متحد است، دولتهاى استعمارگر چگونه مطامع امپریالیستى خود را تأمین مىکنند؟ آیا آنها دیگر در فکر قلمرو خواهى نیستند؟
اگر چه شیوههاى استعمارى کهن کاربرد خود را در زمان معاصر از دست داده است، اما روشهاى نو استعمارى سبب مىشوند کشورهاى ضعیف با وجود استقلال سیاسى حقیقى یا ظاهرى، همچنان در مراحل رشد اقتصادى در جا بزنند و یا حتى عقب بروند و در برابر، کشورهاى پیشرفته از بهره بردارى منابع آنها و از راه داد و ستد اقتصادى، سودهاى کلان به دست آورند. (15)
»ژئوتروریسم« شامل دو کلمهى »ژئو« به معناى زمین و »تروریسم« است که در واقع، به اختصار، به عمل خشونت آمیز غافلگیر کننده با هدف سیاسى علیه فرد یا افراد اطلاق مىشود. ژئوتروریسم از دو طریق نمود مىیابد:
الف. انجام فعالیتهاى تروریستى توسط دو یا چند گروه که مدعى حاکمیت یافتن و تصاحب قدرت سیاسى بر حوزهى جغرافیایى خاصى هستند. (16)
ب. تروریست آفرینى و حمایت از تروریستها - رسمى و یا غیر رسمى - براى ایجاد بىنظمى به منظور حضور و بهره بردارى استعمارى از منابع طبیعى و انسانى حوزهى جغرافیایى معین.
عینیت بخشى به ترکیب این دو واژه در غالب محور دوم را مىتوان پس از 11 سپتامبر و شروع جنگ در افغانستان و عراق جست و جو کرد. پس از 11 سپتامبر، نو قلمرو خواهى ایالات متحدهى امریکا در قالب جنگ با تروریسم و سلاحهاى کشتار جمعى شروع شد. با وجود شبهاتى که در خصوص چگونگى پدید آمدن این حادثه توسط کارشناسان مطرح شد و این حادثه را مشکوک توصیف کردند، اما اجماع علیه جنگ با تروریسم صورت گرفت و بعد روانى حادثه نیز اذهان عمومى را تا حدى براى از بین بردن تروریستها در افغانستان مجاب نمود. اما با اینکه قریب شش سال از شروع این جنگ مىگذرد، نه تنها تروریسم در افغانستان ریشه کن نشده، بلکه سلاحهاى کشتار جمعى نیز در عراق پیدا نگشته است. با این وصف این سؤال مطرح مىشود که علت واقعى حمله به این دو کشور چیست؟ چرا تروریسم اکنون به سراسر خاورمیانه و حتى فراتر بسط پیدا نموده است؟ جواب این سؤال را باید در نوقلمرو خواهى قدرتهاى بزرگ و تأمین فضاى حیاتى آنها جست و جو کرد که با توجه به گسترش فضاى خود و در جهت تأمین منافع فضاى حیاتى به سوى نقاط راهبردى جهان گام برداشتهاند. ظهور واژهى »ژئوتروریسم« در پس نوقلمرو خواهى قدرتهاى بزرگ به عنوان ابزارى براى توجیه اقدامات و نیل به اهداف راهبردى مورد استفاده قرار مىگیرد.
اهداف عمدهى ژئوتروریسم
درست است که 11 سپتامبر ژئوپلیتیک منطقه را از خود متأثر ساخت، اما هدف نهایى جنگ تنها مبارزه با عدهاى بنیادگرا و توهم سلاحهاى کشتار جمعى صدام حسین نبود، بلکه هدف حضور ایالات متحدهى امریکا و تثبیت این حضور در منطقهى خاورمیانه بود. اهداف ژئوتروریسم در خاورمیانه در جهت هدفى بزرگتر یعنى جهانى سازى و یا به عبارت دیگر، امریکایى ساختن جهان صورت مىپذیرد. بنابراین، سه هدف عمدهى ژئوتروریسم عبارتند از:الف. تأمین فضاى حیاتى مورد نیاز
ویژگى انداموارگى، که یک کشور را به منابع طبیعى و موقعیتهاى جغرافیایى محتاج مىسازد، ایالات متحده را بر آن داشت به نام »مبارزه با تروریسم جهانى« و در واقع، براى تأمین مقاصد اقتصادى و سیاسى خود، آغازگر این نبرد باشد. هر چند از قبیل این جنگها، کارخانههاى بزرگ تسلیحاتى و نیز شرکتهاى فراملى امریکایى، که خود نیز نفوذ قابل توجهى در دستگاه سیاسى امریکا دارند، سودهاى کلانى بردند، اما تثبیت حضور فیزیکى ایالات متحده نیز در منطقه مىتواند چالشهایى براى گسترش عمق ژئوپلیتیک ایران فراهم و نیز تهدیدهایى براى ژئوپلیتیک نوین تشیع ایجاد نماید.استفادهى استعمارى از ذخایر طبیعى نفت در منطقه با توجه به دیدگاه راهبردى امریکا در خصوص منابع فسیلى سرزمینهاى خود، که مبنى بر ذخیره سازى است، از دیگر دلایل کسب فضاى حیاتى بیشتر است.
بسیارى در سراسر جهان، بخصوص خاورمیانه، معتقدند: نفت یک عامل برانگیزندهى اصلى در تهاجم امریکا به عراق بود و گاهى شواهدى براى تأیید آن عرضه مىشود. براى مثال، پل ولفویتز، معاون وقت وزیر دفاع، در پاسخ به سؤالى دربارهى اینکه چرا امریکا به عراق پرداخت، نه کره شمالى؟ پاسخ داد که یک تفاوت آن بود که عراق در نفت شنا مىکند. در حالى که نفت آشکارا در هدف گیرى عراق نقش داشت، شکل نقشهى نفتى، که نو محافظهکاران امریکایى مىخواهند ترسیم کنند، کمتر روشن است. (17)
»ژئواکونومیک« امروزه به یکى از مهمترین رویکردهاى دول در شکل دهى به روابط بینالمللى تبدیل شده است. بنابراین، کشورها سعى مىکنند بیشترین نفع را در تعاملات فى ما بین کسب نمایند. ایالات متحده نیز به عنوان یکى از قدرتهاى اقتصادى جهان، هیچ گاه بدون در نظر گرفتن مخارج هنگفت جنگ، به سوى رویکرد نظامى علیه کشور یا گروهى سوى نمىآورد. بنابراین، اصطلاحا با سبک و سنگین کردن عایدىها و هزینههایش در جنگ، اقدام خواهد کرد. براى نمونه، مىتوان به جنگ خلیج فارس علیه عراق اشاره نمود که هزینههاى آن را تا چند برابر، کشورهاى عربى منطقه پرداخت نمودند. (18)
جنگ با تروریسم و سلاحهاى کشتار جمعى نیز خارج از این مقوله نیست.
هدف اصلى معاون رئیس جمهورى امریکا، دیک چنى، نه تعقیب مردى که در افغانستان در غارها زندگى مىکند - وقتى او 40 یا 50 کشور را تهدید مىکند و این جنگ به تروریسم ارتباطى ندارد - بلکه هدف اصلىاش حفظ تقسیم بندىها و تأکید بیشتر بر »جهانى کردن« است. (19)
ب. پىگیرى سیاست خاورمیانهى بزرگ
طرح امریکایى »خاورمیانهى بزرگ« از اهداف راهبردى ایالات متحده در منطقه به شمار مىآید و به منظور دگرگون سازى وضعیت ژئوپلیتیکى خاورمیانه طراحى گردیده است. امریکا با حضور فیزیکى در منطقه، تلاش مىکند مهندسى مجدد منطقه را بر عهده بگیرد.طرح نو خاورمیانهى بزرگ، که پس از حادثهى 11 سپتامبر زمینهى اجراى آن فراهم شد، مهمترین اهداف امریکا، به ویژه نو محافظهکاران را در خاورمیانه چنین نشان مىدهد:
- تسلط بر منابع انرژى خاورمیانه؛
- تغییر تدریجى ژئوپلیتیک خاورمیانه؛
- دموکراتیزاسیون در خاورمیانه؛
- تقویت جایگاه منطقهاى اسرائیل؛
- مهار بنیاد گرایى اسلامى. (20)
بنابراین، روى کار آمدن دولتهاى غیر سکولار و نیز شیعى تهدید کنندهى منافع امریکا در منطقه است. با این وصف، این کشور تلاش مىکند از به قدرت رسیدن طیفهاى اسلامگرا و یا شیعى در منطقه جلوگیرى نماید. فشار بر دولت ابراهیم جعفرى، نخستوزیر )سابق( عراق، و نیز تحت فشار گذاشتن نورى المالکى نخست وزیر کنونى این کشور، و همچنین ارائهى طرح تجزیهى عراق از اقداماتى است که در این زمینه انجام شده است.
ج. تروریست آفرینى و تداوم حضور فیزیکى در منطقه
ابعاد روانى حملهى تروریستها به نقاط گوناگون در جهان، موجب شد »القاعده« و »طالبان« به عنوان تهدیدى جهانى مورد توجه قرار گیرند. اما اگر به تاریخ معاصر مراجعه شود، مشخص مىگردد که »القاعده« و »طالبان« از حمایتهاى مادى و سیاسى غرب بهره گرفتهاند. در زمان جنگ سرد، ایالات متحده نقش ویژهاى در تجهیز گروههاى مجاهد افغان، که در حال مبارزه با شوروى سابق بودند، داشت.
شکل گیرى جنبش طالبان در سال 1994 و پس از حاکمیت آنها در سپتامبر 1996 در کابل از دید برخى از تحلیل گران و محققین، پدیده و جریان مورد حمایت ایالات متحده محسوب مىشد. براى ناظران و محققینى که در دههى 80 شاهد نقش عمدهى استخبارات [اطلاعات] ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودى در جنگ افغانستان علیه شوروى و حکومت مورد حمایت آن در کابل بودند، مشکل است باور کنند که در دههى 09، CIA، یکى از اضلاع عمده و اصلى این مثلث، دو ضلع دیگر را در افغانستان تنها رها کرده باشد و با آنچه که آنها انجام دادند، همسویى نداشته باشد. (21)
نکتهى قابل توجه آن است که شروع جنگ با تروریسم نه تنها »طالبان« و »القاعده« را از میان نبرد و یا اینکه از حملات تروریستى آنان کاست، بلکه ضمن گسترش تروریسم در منطقه، منجر به ایجاد شعباتى از گروههاى ذکر شده در عراق گردید که این گروهها حملات خود را به سوى اهداف غیر نظامى معطوف داشتهاند. تروریسم در عراق علاوه بر ایجاد بىثباتى، اهدافى همچون تفرقه افکنى مذهبى را نیز دنبال مىنماید. ابومصعب الزرقاوى رهبر )سابق( »القاعده« در عراق، پس از مدتها فعالیت تروریستى در این کشور، در حالى که امکان زنده دستگیر شدنش بود، توسط نیروهاى امریکایى کشته شد. اکنون نیز رهبر جدید این گروه در عراق حملات وسیعى علیه شیعیان و اماکن مقدس آنها به راه انداخته است. بىثباتى در افغانستان و عراق مىتواند از دیگر عوامل تثبیت حضور ائتلاف غرب، بخصوص ایالات متحده محسوب گردد؛ زیرا هنور مأموریت امریکا در افغانستان و عراق به پایان نرسیده است.
با اینکه »القاعده« حملات خود را به سرتاسر عراق گسترش داده است، ایالات متحده نتوانسته از فعالیتهاى این گروه جلوگیرى نماید و گاهى به نظر مىرسد فعالیت گروههاى تروریستى در عراق، دسترسى به اهداف پیشبینى شدهى امریکا در این کشور را تسهیل مىنماید. نفوذ »القاعده« در میان پلیس و نیروهاى نظامى عراقى، تأسیسات شهرى و مراکز مذهبى این فرضیه را به وجود آورده است که آیا گروههاى تروریست عراقى با نیروهاى امریکایى در ارتباط و همکارىاند؟
اخیرا روزنامهى کرستین ساینس مانیتور در خصوص روابط پشت پردهى موجود میان کاخ سفید و »القاعده« دست به یک افشاگرى بزرگ زده است. به نوشتهى این روزنامه، کلاهسبزها و نظامیان امریکایى گروه جدیدى را در عراق به خدمت گرفتهاند و نام آن را »نیروى مقاومت قانونى« )LRE( گذاشتهاند. اعضاى این گروه را آشوبگران، برخى نیروى پلیس عراق و عوامل سابق »القاعده« تشکیل مىدهند. (22)
فراهم آوردن فرصت براى تروریستها به منظور ایجاد بحرانهاى محلى و منطقهاى در عراق به هدف ضربه زدن به دولت کنونى صورت مىپذیرد و حربههایى همچون تفرقه افکنى و درگیرى میان مذاهب اسلامى، تنها توجیهى براى تثبیت حضور آنهاست.
فضاى حیاتى نو، سلطهى جدید
تثبیت منابع راهبردى و دسترسى به فضاهاى حیاتى مورد نیاز موجب مىشود قدرتهاى بزرگ تمهیداتى بیندیشند که ضمن ایجاد استعمار نو، فعالیتها و اقدامات آنان را شکلى قانونى ببخشد. این در حالى است که در این ارتباطات و تبادلات، کشورهاى ضعیف، که عمدتا کالایى جز مواد خام - که جزئى از سرمایههاى ملىشان است - چیزى براى عرضه ندارند، ضعیفتر و استعمارگران بزرگتر و قوىتر خواهند شد.ژئوتروریسم نیز بیانگر استفادهى ابزارى از تروریسم )شامل قوانین ضد تروریستى و یا روابط پنهانى با تروریستها( براى دستیابى به این فضاى حیاتى است. قرار گرفتن در مناطق حساس و راهبردى جهان و بهره گیرى از منابع ملى کشورها به دلیل مبارزه با تروریسم و یا فرصت دادن به تروریستها براى تشنج آفرینى به منظور تداوم حضور، نشانگر حرکت به سوى نظم نوینى است که ایالات متحده عرضه کنندهى آن است.
رهبران امریکا نظم مبتنى بر قدرت را از آن جهت مشروع مىدانند که بهترین گزینه در برابر جنگ است؛ چرا که امریکاى قدرتمند قادر خواهد بود محیط بینالمللى را به گونهاى نظم دهد که در بستر تأمین منافع این کشور، نیازهاى دیگر کشورها را هر چند بهرهمند از قدرت، کمتر تأمین گرداند. (23)
و این امر محقق نخواهد شد، مگر با استقرار و کنترل امریکا در مناطق راهبردى جهان و در نهایت، ایجاد یک سلطهى مطلق جهانى که در آن کشورهاى ضعیف تأمین کنندهى ابرقدرتها باشند.
نتیجهگیرى
فرایند تکاملى »جهانى سازى« اقتضا مىکند که ابرقدرتى همچون امریکا، ضمن حراست و حفاظت از منابع راهبردى خود، در مناطقى که از لحاظ منابع فسیلى غنى هستند )عموما کشورهاى جهان سوم(، یا با ابزارهاى قانونى همچون انعقاد قراردادها و پیمانهاى کارتلهاى بزرگ تجارى و یا از طریق مبارزه با تروریسم جهانى و سلاحهاى کشتار جمعى و نیز استقرار دموکراسى، حضور یابد. این در حالى است که در هر دو حالت، ضمن استعمار سرمایههاى ملى کشورها، بىثباتى نیز پدید مىآورد.مبحث »ژئوتروریسم« در واقع، به این نکته مىپردازد که کشورهاى استعمارگر و امپریالیست با استفاده از ابزارهاى قانونى، که سازمان ملل و سازمانهاى بینالمللى در اختیار آنها مىگذارند، به بهانهى مبارزه با تروریسم و یا از بین بردن سلاحهاى کشتار جمعى و حتى به حداقل رساندن احتمال دستیابى کشورى به تسلیحات هستهاى، شیمیایى و بیولوژیک، آغازگر جنگ باشند. اما در واقع، استقرار شرکتهاى چند ملیتى و نیز امنیتى و بهره بردارى از منابع طبیعى و انسانى کشورى خاص مد نظر قرار مىگیرد. ژئوتروریسم جنگ به بهانهى مقابله تروریسم و یا حمایتهاى نامحسوس از تروریستهاست، ولى در واقع، پىگیرى سیاست حضور و استقرار به منظور تأمین فضاى حیاتى امریکا قلمداد مىگردد. دلیل این مدعا را مىتوان در موارد ذیل مشاهده کرد:
1. بىنتیجه ماندن جنگ با تروریستها؛
2. افزایش گروههاى تروریستى در منطقه؛
3. تضعیف دولت ملى در عراق؛
4. فساد مالى مقامات امریکایى در عراق؛
5. چپاول منابع نفتى؛
6. گسترش تروریسم در مناطقى که تحت سلطهى امریکا قرار دارند.
هر چند در طول تاریخ بشرى، مبارزه با استعمار و استعمارگرى فراز و نشیبهاى بسیارى داشته، ولى مقابله با مظاهر نو استعمار چارچوبهاى خاص خود را مىطلبد. بنابراین، از مهمترین راهها براى کاهش اثرات استعمار نو، که در قالب »ژئوتروریسم« متجلى شده است، مىتوان تأکید بر پیوستن به سازمانهاى منطقهاى و بینالمللى براى ایجاد مشروعیتى جهانى، به منظور محکوم نمودن تروریسم و سلاحهاى کشتار جمعى را عنوان کرد. ملى کردن منابع استعمار شده همچون نفت، گاز و یا معادن معدنى توسط دولت مردمى و سپردن آن به متخصصان داخلى و یا بهره گیرى از توانمندىهاى علمى و تجهیزاتى کشورهاى متحد و دوست، در پرتو ایجاد ارتش ملى و پلیس متعهد براى حفاظت و حراست از این گونه مکانها، مىتواند از دستاندازى استعمارگران بکاهد. استفاده از نیروهاى سیاسى و فشار افکار عمومى براى پذیرش طرحهاى چند مرحلهاى براى خروج نیروهاى اشغالگر نیز مىتواند مؤثر واقع شود. مذاکره، معامله و یا اخذ تدابیر مناسب سیاسى و یا نظامى در رویارویى با گروههاى تروریست و پیکارجو از دیگر روشهاى برقرارى ثبات و آرامش است. با این حال، نمىتوان از نقش بسزاى علماى شیعه و سنى و نیز دیگر قومیتها در ایجاد وحدت اسلامى به منظور دستیابى به انسجامى فراگیر غافل ماند. »سازمان کنفرانس اسلامى« به عنوان یکى از نهادهاى پر اهمیت در جهان اسلام، مىتواند تأثیر بسزایى در برقرارى صلح و همچنین تبادل اطلاعات و راهکارهایى براى خروج نیروهاى خارجى از منطقه داشته باشد.
پینوشتها:
1- کارشناس ارشد جغرافیاى سیاسى و مشاور سیاسى مرکز تحقیقات و مطالعات سپاه استان گیلان.
2- اندیشههاى ژئوپلیتیک در قرن بیستم، ص 21.
3- اندیشههاى نو در فلسفهى جغرافیا، ج 1، ص 82.
4- ژئوپلیتیک در قرن بیست و یکم، ص 7.
5- اندیشههاى ژئوپلیتیک در قرن بیستم، ص 31
6- همان.
7- جغرافیاى سیاسى و سیاست جغرافیایى، ص 164.
8- فرهنگ جغرافیاى سیاسى، ص 543.
9- ژئوپلیتیک در قرن بیست و یکم، ص 10.
10- اندیشههاى نو در فلسفهى جغرافیا، ج 2، ص 87.
11- فرهنگ روابط بینالملل، ص 191.
12- اندیشههاى نو در فلسفهى جغرافیا، ج 1، ص 239 - 240.
13- اندیشههاى نو در فلسفهى جغرافیا، ج 1، ص 24.
14- احساس محاصره - ژئوپلیتیک اسلام و غرب، ص 36.
15- دانشنامهى سیاسى، ص 30.
16- برخى از متفکران و محققان غربى فلسطین اشغالى را نمود بارز این مورد مىدانند.
17- کتاب امریکا ویژهى دکترین امنیت ملى امریکا، ص 317.
18- ایران و تروریسم، ص 54.
19- استراتژى امپریالیسم در هزارهى سوم، ص53.
20- کتاب امریکا ویژهى دکترین امنیت ملى امریکا، ص 316.
21- امریکا در افغانستان، ص 63.
22- رسالت.
23- سیاست خارجى امریکا در آسیا، ص 42.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}