نویسنده: محمد رضا احمدى (1)



 

چکیده

استعمار به مفهوم کلى بهره‏کشى ظالمانه‏ى انسان از انسان، سودجویى و غارت منابع ملت‏هاى ضعیف از سوى قدرت‏هاى متجاوز و زیاده‏طلب، از قدمتى به درازاى تاریخ بشر برخوردار است و به نسبت تحولات دوره‏هاى مختلف تمدنى بشر متحول شده و در چهره‏هاى برده‏دارى، استعمار قدیم، استعمار جدید و شرایط فعلى نیز به صورت استعمار فرانو ظهور یافته است.
انقلاب اسلامى که ماهیتا از سنخ نهضت عمومى انبیا علیهم‏السلام و به ویژه نهضت نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله است با الگو گیرى از حماسه‏ى جاویدان عاشورا و درس‏آموزى از نهضت‏هاى دوره‏ى معاصر ایران که تبار تاریخى آن را تشکیل مى‏دهند و با نگاه آرمانى به تحقق شرایط عصر ظهور و برقرارى دولت حقه‏ى کریمه، در چالشى مستمر و سازش ناپذیر با مظاهر ستم و ستم پذیرى، به ویژه شیوه‏هاى ناشناخته‏ى استعمار فرانو قرار دارد و برابر پیش‏بینى حاصل از روندهاى جارى در یک چشم‏انداز روشن، انتشار مى‏رود که از این رویارویى سربلند بیرون آید.
کلید واژه‏ها: اسلام، انقلاب، انقلاب اسلامى، استعمار، استعمار قدیم، استعمار جدید و استعمار فرانو.

مقدمه

دهه‏هاى پایانى قرن بیستم میلادى شاهد تحولات عمیق و شگرفى بود که هر یک به نوبه‏ى خود اثرات تعیین کننده‏اى بر سیاست و روابط بین‏المللى داشته است. فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى، پایان جنگ سرد میان دو ابرقدرت نظامى شرق و غرب، فروریختن دیوار برلین و اتحاد دوباره‏ى ملت آلمان، از میان رفتن نظام دوقطبى حاکم بر جهان، وقوع انفجار و انقلاب در عرصه‏هاى مختلف دانش و فن‏آورى - به ویژه - دانش و فن‏آورى اطلاعات و ارتباطات )ICT(، تغییر ماهیت رقابت‏هاى بین‏المللى از سیاسى - امنیتى به اقتصادى - فرهنگى، روى آورى دوباره‏ى جهان مادى‏زده و گریزان از اخلاق و معنویت به دین، معنویت و اخلاق، احساس قادر مطلق بودن و یکه‏تازى بى‏مهار تنها ابرقدرت باقى مانده از نظام دو قطبى سابق و مهم‏تر از همه، پیروزى انقلاب اسلامى در یکى از بى‏بدیل‏ترین مناطق ژئوپلتیکى و ژئواستراتژیکى جهان که هر یک از وقایع برشمرده‏ى فوق نیز به نوعى تحت تأثیر امواج پرانرژى و جذابیت‏هاى غیر قابل انکار این معجزه‏ى قرن قرار داشته‏اند.
شکل‏گیرى نهضت عظیم بیدارى اسلامى در جهان اسلام و خیزش دوباره‏ى ملت‏هاى استعمارزده و تحت ستم در افریقا، امریکاى لاتین و حتى قلب اروپا و خاورمیانه و آسیا از پیامدهاى غیر قابل تردید این انقلاب الهى بوده است.
ناکامى قدرت‏هاى بزرگ استعمارى در مقابله با این پدیده‏ى بى‏نظیر و نگرانى شدید از تغییرات گسترده در ساختار نظام سلطه و استثمار بین‏المللى و شکل‏گیرى ایده‏ها، تئورى‏ها و الگوهاى جدیدى از مبارزه و آزادى‏خواهى، موجبات تغییر دکترین‏ها، راهبردها، سیاست‏ها، تاکتیک‏ها، روش‏ها، ابزارها و ایادى استعمار را فراهم ساخت. ارزیابى وزارت خارجه‏ى استعمار پیر انگلیس از این شرایط طى بیانیه‏اى رسمى به صورت زیر بیان گردیده است:
رویارویى ایده‏هاى مذهبى و فرهنگى به احتمال قوى، انگلستان و دموکراسى‏هاى غربى را تحت تأثیر قرار خواهد داد. عقاید مذهبى مجددا به نیروهاى محرک روابط بین‏المللى بدل خواهد شد... مدیریت روابط با کشورهاى اسلامى و ملل مسلمان یکى از چالش‏هاى مهم و استراتژیک جهان غرب طى دهه‏ى آینده و پس از آن خواهد بود. جهان باید شناخت مذهبى و انگیزه‏هاى سیاسى ناشى از آن را پیگیرى کند (2)
استعمار )Colonialism( به مفهوم سیاست مبتنى بر سودجویى از منابع طبیعى و بهره‏کشى یک قدرت بزرگ از ملت‏هاى ضعیف و پیشگیرى از پیشرفت فنى، علمى، اقتصادى، فرهنگى و سیاسى آنها به منظور تحکیم و استمرار سلطه‏ى خود مى‏باشد. اصطلاح استعمار جدید )Neo Colonialism( نیز از دهه‏ى 1950 میلادى به بعد مطرح شد که براى مقابله با موج وسیع نهضت‏هاى استقلال طلبانه کشورهاى تحت سلطه در پیش گرفته شد و طى آن استعمارگر به ظاهر با استقلال سیاسى این کشورها موافقت مى‏کرد، ولى در عمل از طریق رهبران سیاسى وابسته همچنان به غارت منابع مستعمرات خود ادامه مى‏داد. (3)
در شرایط فعلى جهان که روش‏هاى قبلى استعمارى کارآیى خود را از دست داده، نوع جدیدى از استعمار شکل گرفته که رهبر معظم انقلاب اسلامى از آن به استعمار فرانو )Post Colonialism( تعبیر فرموده‏اند.
رویارویى با این شکل از استعمار که در ذات و ماهیت خود براى مهار شرایط به وجود آمده ناشى از پیروزى انقلاب اسلامى طراحى شده، یکى از چالش‏هاى اساسى انقلاب اسلامى طى سه دهه‏ى گذشته بوده و پیش‏بینى مى‏شود در آینده نیز این رویارویى همچنان با شدت ادامه داشته باشد. سؤال اساسى که در اینجا مطرح مى‏شود این است که سیر تطور استعمار چگونه بوده، انقلاب اسلامى با پدیده‏ى استعمار چگونه برخورد کرده و چشم‏انداز این برخورد چگونه پیش‏بینى مى‏شود؟
بنابراین، بررسى و شناخت ابعاد این رویارویى و تحلیل آینده شناختى چشم‏انداز آن مى‏تواند کمک مؤثرى در اتخاذ مواضع اصولى از سوى دوستان و حامیان انقلاب اسلامى و ارزش‏هاى الهى آن به شمار آید.
این مقاله که در چهار بخش اصلى تنظیم شده، ابتدا به تحول دوره‏هاى مختلف تاریخى و هماهنگ با آن، تغییرات صورت گرفته در فرم و محتواى استعمار پرداخته و پس از آن، تبار ماهیتى، تبار تاریخى، الگو و رسالت انقلاب اسلامى را بررسى مى‏کند و با مرور گفتمان‏هاى اصلى و فرعى حاکم بر مدیریت کلان انقلاب و نظام اسلامى منبعث از آن، در رویارویى با ایادى داخلى و خارجى استعمار فرانو در بخش پایانى، چشم انداز آینده‏ى این رویارویى را با توجه به ماهیت، مؤلفه‏ها و جهت‏گیرى‏هاى »پایش و پویش قدرت« و نیز کدهاى راهبردى منظور شده براى چشم‏انداز بیست ساله‏ى نظام اسلامى مورد بحث و ارزیابى قرار مى‏دهد.

مراحل تطور در روش‏هاى استعمار

دوره‏هاى مهم تمدنى
متفکران و نظریه پردازان مختلف، تقسیم‏بندى‏هاى متفاوتى از دوره‏هاى تمدنى بشر ارائه کرده‏اند. از جمله‏ى مهم‏ترین این تقسیم‏بندى‏ها، یکى دیدگاه آلوین تافلر است و دیگرى دیدگاه مانوئل کاستلز.
از نظر آلوین تافلر، تاکنون بشر سه موج تمدنى را تجربه کرده است.
- موج اول تمدنى مربوط به شروع عصر کشاورزى و شکل‏گیرى تمدن کشاورزى است که طى آن بشر از غارنشینى و شکار رهایى یافت و دوره‏ى بسیار متفاوت و پیشرفته‏ترى از تمدن را تجربه کرد.
- موج دوم تمدنى از واقعه‏ى رنسانس و نوسازى فکرى در اروپا که به عصر روشنگرى شهرت یافت و متعاقب آن، اروپا شاهد انقلاب صنعتى و اختراع ماشین بخار شد آغاز گردید.
- موج سوم تمدنى با پشت سرگذاشتن عصر صنعت و تجددگرایى )مدرنیته( و ورود به عصر اطلاعات و ارتباطات آغاز گردیده و همچنان ادامه دارد. (4)
این تقسیم‏بندى از نگاه »مانوئل کاستلز« به صورت دیگرى انجام شده است.
از نظر کاستلز به لحاظ مطالعات فرهنگى، بشر سه دوره‏ى بسیار مهم تاریخى را تجربه کرده است:
- دوره‏ى اول، دوره‏ى تفوق طبیعت و نیروهاى طبیعى بر انسان است. در این دوره، تلاش اصلى انسان براى حفظ خود و بقا در برابر نیروهاى سهمگین طبیعى است. در این دوره، فرهنگ نیز عمدتا فرهنگ شفاهى و توأم با خرافات و عقاید موهوم و غیر علمى است.
- دوره‏ى دوم تمدنى، دوره‏ى تلاش براى شناخت، سلطه و غلبه بر طبیعت و مقهور ساختن و مهار نیروهاى طبیعى است. این دوره با مدرنیته و عصر صنعت هماهنگ است و فرهنگ آن نیز بیشتر فرهنگ مکتوب است.
- دوره‏ى سوم تمدنى بشر، دوره‏اى است که انسان تلاش مى‏کند با مدد دانش و فن‏آورى در طبیعت تصرف کرده و احیانا آن را بازسازى و احیا کند، و بسیارى از فرآورده‏هایى را که نمونه‏ى طبیعى ندارند به دست خود بازآفرینى کند.
در این دوره، فرهنگ عمدتا الکترونیکى و دیجیتالى خواهد بود و جامعه‏ى بشرى به صورت یک جامعه‏ى شبکه‏اى هم بسته و پیوسته درخواهد آمد. (5)

روش‏هاى استعمار در هر یک از دوره‏هاى تمدنى

عصر کشاورزى: در تمدن کشاورزى، مؤلفه‏هاى اساسى قدرت عبارت بود از: زمین وسیع و حاصلخیز که قابلیت کشاورزى داشته باشد، منابع فراوان آب براى آبیارى زمین‏هاى کشاورزى، نیروى کار بدنى )انسان و حیوان( براى کار در مزرعه و تأمین امنیت آب، زمین و محصول.
در این دوره، استثمار و بهره‏کشى انسان از انسان به صورت نظام‏هاى فئودالى و برده‏دارى و شکل‏گیرى روابط ارباب و رعیتى پدیدار گشته و هدف اصلى تصرف منابع آب، زمین، تأمین نیروى کار و دست اندازى به محصولات دیگران بوده است.
عصر صنعت: در عصر صنعت، اروپا شاهد دو تحول اساسى و بنیادین بوده است: یکى وقوع انقلاب صنعتى که فن‏آورى جدید براى تصرف در طبیعت و تولید کالا به صورت انبوه، توزیع کالا به صورت انبوه و مصرف کالا به صورت حاصل آن بوده است. دیگرى، وقوع رنسانس و نوسازى فکرى که حاصل آن ظهور و شکل‏گیرى فرهنگ و اخلاق جدید کالوینستى و مرکانتیلیستى بوده که به صورت لیبرال دموکراسى سرمایه‏دارى تکامل یافته و تثبیت شده است. پیامد اصلى این دو رویداد مهم، پیدایش قدرت‏هاى فراملى شده‏ى اروپایى بود که براى تأمین مواد اولیه و نیروى ارزان کار براى کارخانجات و مجتمع‏هاى عظیم صنعتى خود و دسترسى به بازارهاى وسیع و سیرى ناپذیر مصرف، به صورتى بى‏سابقه و با بى‏رحمى تمام شروع به دست‏اندازى به ثروت‏ها و سرزمین‏هاى ملت‏هاى دیگر کردند. این دوره که به دوره‏ى استعمار )Colonialism( معروف است کشورهاى استعمارى بزرگى، مانند بریتانیا، پرتغال، اسپانیا، فرانسه، بلژیک، هلند و آلمان با لشکرکشى به کشورهاى دیگر، مناطق وسیعى را در افریقا، آسیا و امریکاى لاتین به تصرف خود درآوردند.
روش استعمار در این دوره، حضور فیزیکى استعمارگر در مستعمره از طریق اشغال نظامى و گماردن حاکمان استعمارى و اداره‏ى مستقیم این مناطق و غارت مواد اولیه، منابع طبیعى، استثمار توده‏هاى عظیم مردم در کارخانجات صنعتى و شرکت‏هاى بزرگ تجارى و خدماتى بوده است.
ادامه‏ى روند رفتارهاى استعمارى کشورهاى قدرتمند غربى و پشت سر گذاشتن مراحل اصلى صنعتى شدن و تجهیز آنها به انواع صنایع و فن‏آورى‏ها و تولید انواع فرآورده‏هاى قدرت، موجبات رقابت شدید میان این کشورها را فراهم کرد.
حاصل این رقابت‏ها، وقوع دو جنگ جهانى و خانمانسوز بوده، که طى سال‏هاى 1914 تا 1918 میلادى و 1939 تا 1945 میلادى جامعه‏ى جهانى را در لهیب شعله‏هاى سوزان خود فرو برد.
این دو جنگ بزرگ و دهشتناک پیامدهاى عمیق و گسترده‏اى داشت:
با پایان جنگ اول جهانى، امپراتورى عثمانى فروپاشید و تجزیه شد و در ژئوپلتیک جهان اسلام، کشورهاى کوچک و بزرگ متعددى پا به عرصه‏ى نقشه‏ى سیاسى جهان گذاشتند که حاکمان آنها بلا استثنا دست‏نشاندگان قدرت‏هاى فاتح در جنگ - به ویژه انگلیس و فرانسه - بودند.
پیامد دیگر آن، انقلاب بولشویکى در روسیه‏ى تزارى و پیدایش اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى بود. حاصل جنگ دوم جهانى نیز تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب و شکل گیرى نظام دو قطبى به رهبرى ایالات متحده‏ى امریکا در غرب و اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى در شرق بوده است.
این دوره، دوره‏ى استعمار نو )Neo Colonialism( است. در این دوره، جهان شاهد رقابت شدید سیاسى میان دو بلوک شرق و غرب با تکیه بر قدرت عظیم و ویرانگر نظامى در فضایى آکنده از رعب و وحشت بود. هر یک از دو قطب قدرت در پى افزایش حوزه‏ى نفوذ سیاسى، ایدئولوژیکى و نظامى خود بودند تا بتوانند حداکثر بهره بردارى اقتصادى را از منابع کشورهاى تحت سلطه و اقمارى خود داشته باشند.
روش‏هاى عمده‏ى استعمارى در این دوره عبارت بود از:
1. اجازه‏ى توسعه‏ى صنعتى به شکل هدفمند و کنترل شده در جهت اهداف کلان هر یک از دو ابرقدرت شرق یا غرب که در راستاى دکترین‏هاى سیاسى، اقتصادى و امنیتى آنها تعریف مى‏شد.
2. اعطاى استقلال ظاهرى سیاسى و کنترل مناطق استعمارى از طریق رهبران سیاسى و هیئت حاکمه وابسته.
در واقع در این دوره، استعمارگر، مستعمرات خود را به صورت سیاسى و اقتصادى اشغال مى‏نمود و آن‏ها را به شکل غیر مستقیم و به واسطه‏ى رهبران سیاسى بومى، ولى وابسته اداره مى‏کرد.
حکومت مستعمرات در استعمار نو، به ظاهر ملى، مستقل و منبعث از خواست مردم و متعلق به آنها بود؛ ولى در واقع، خواص مردم در نحوه‏ى اداره‏ى کشورشان تأثیر به خصوصى نداشت و مصالح و منافع ملى آنها نیز به هیچ وجه مراعات نمى‏شد.
استعمار جدید در برخى کشورها که پیشرفت‏هاى نسبى داشته‏اند ناگزیر از اقدامات عمیق‏تر و پیچیده‏تر بود. از جمله، مبادى اصلى فرهنگ سازى و فرهنگ پذیرى - به ویژه - فراگردهاى تعلیم و تربیت را با مهارت خاص کنترل و هدایت مى‏کرد.
در این دوره، کشورهاى مستعمره به ظاهر صاحب مدرسه و دانشگاه مى‏شوند و تعداد دانش‏آموزان و دانشجویان افزایش مى‏یابد، اما تحت تأثیر نظام‏هاى آموزشى و تربیتى وابسته، نسبت به قومیت، ملیت، هویت تاریخى، آداب و سنن، زبان و ادبیات و فرهنگ بومى خود بیگانه و بى‏علاقه مى‏گردند. (6)

عصر اطلاعات و ارتباطات

با وقوع انقلاب و انفجار در دانش و فن‏آورى اطلاعات و ارتباطات و دستیابى آحاد جامعه‏ى بشرى به جریان آزاد اطلاعات، امکان برقرارى ارتباط میان برنامه‏ریزان فرهنگ جهانى با تک‏تک افرادى که به این فن‏آورى نوین دسترسى دارند فراهم شد و بشر توانست از ویژگى »همه جا بودگى« برخوردار شود. هم زمان با این تحولات شگرف در حوزه‏ى دانش و فن‏آورى، اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى تحت تأثیر برنامه‏ى اطلاحات »میخائیل گورباچف« آخرین رهبر بلوک شرق که به »کلاسنوست« و »پروسترویکا« معروف بود، فرو پاشید. با فروپاشى شوروى و پایان جنگ سرد، نظام دوقطبى حاکم بر جهان نیز از میان رفت و عرصه‏ى روابط بین‏الملل با نوعى بى‏نظمى و آنارشى حاصل از خلأ قدرت و توازن قوا میان قدرت‏هاى برتر جهانى مواجه شد. در چنین شرایطى، ایالات متحده‏ى امریکا همچنان در تاریخ گذشته سیر مى‏کند و از »قدرت بى‏رقیب نظامى« خود در »جهانى هابزى« و پر از هرج و مرج، نهایت استفاده را مى‏برد. نهادها و مقررات بین‏المللى را فاقد وجاهت قانونى و صلاحیت کارکردى مى‏داند و »امنیت واقعى«، »نظم لیبرال« و »دموکراسى« مورد نظر خود را تنها با »کاربرد زور و قدرت سخت‏افزارى« قابل تأمین مى‏داند.
امریکا در مقایسه با سایر قدرت‏هاى رقیب خود، خیلى سریع‏تر به کاربرد مستقیم زور متوسل مى‏شود و در دیپلماسى شکیبایى کمترى دارد. در مورد مخالفان واقعى یا بالقوه خود، بیشتر به سرکوب معتقد است تا متقاعد ساختن و مذاکره در روابط بین‏الملل. طرفدار »قطعیت« است؛ یعنى »حل قطعى مشکلات و حذف کامل تهدیدات«، و هر گاه که ضرورى یا حتى مفید تشخیص دهد، خارج از قواعد، مقررات و عرف بین‏الملل عمل مى‏کند.
پیامد این شرایط بى‏رقیبى براى ایالات متحده‏ى امریکا به صورت طبیعى افزایش تمایل براى کاربرد مستقیم قدرت در سطح جهانى بوده است. [اشغال پاناما در 1989، رهبرى جنگ اول خلیج فارس در 1991، مداخله‏ى نظامى در سومالى در 1992، مداخله در بوسنى، کوزوو، هائیتى و اشغال افغانستان در 2001 و بالأخره اشغال عراق در 2003 میلادى و تهدید مکرر کشورهایى مانند کره‏ى شمالى، ایران و سوریه و برنامه‏ریزى و هدایت انقلاب‏هاى مخملى در آسیاى میانه، قفقاز، گرجستان، اوکراین و...] از جمله مصادیق بارز کاربرد مستقیم زور توسط امریکا بوده است. همچنین شرایط بى‏رقیبى براى قدرت عظیم صنعتى - نظامى امریکا - احساس بسیار خطرناک »قادر مطلق بودن« را براى رهبران نومحافظه‏کار این کشور به وجود آورده و به همراه بنیادگرایى مسیحى )که گاهى به صهیونیزم مسیحى نیز تعبیر مى‏شود(، بیمارى فکرى »جنگ دائمى« براى کسب »امنیت مطلق« را براى آنان به وجود آورده است.
تقسیم دنیا به »خیر و شر«، قرار دادن برخى کشورهاى مخالف امریکا در »محور شرارت«، ادعاى رسالت الهى براى امریکایى‏ها در آزاد سازى جهان، بنیادگرایى مذهبى به معناى »نوانجیل گرایى« و تعقیب ایده‏هاى موهومى، مانند »آرماگدون«، ترکیب بسیار خطرناکى را ایجاد کرده که خواهان سلطه‏ى مطلق امریکا و ارزش‏هاى امریکایى بر جهان است. (7) به عقیده‏ى »دیوید امیسیونگ«، رهبر جنبش پاین، اندیشه‏ى قدرت و خواست قدرت، امرى است که در طول صدها سال گذشته نیز بر اندیشه، رفتار و فرهنگ اروپایى‏ها سایه افکنده و آنچه که جهان از جانب رهبرانى مانند »جورج واکر بوش« و »تونى بلر« مشاهده کرد، نمود عینى همان خواست قدرت انگلوساکسون‏هاست که به دنبال استیلا بر جهان بر اساس »کاربرد مستقیم زور و قدرت« مى‏باشند. (8)
با وجود این، قریب به دو دهه یکه‏تازى تنها ابرقدرت باقى مانده از نظام دو قطبى سابق و رفتارهاى یک جانبه گرایانه‏ى آن، نشان داده است که دیگر کاربرد مستقیم قدرت - آن هم قدرت نظامى و سخت‏افزارى - کارآیى لازم را ندارد و شرایط حاکم بر جهان که در حال تجربه‏ى شرایط تمدن موج سومى است، داراى الزامات و تحکم‏هاى ژئوپلتیکى، ژئواستراتژیکى، ژئوکالچریک و ژئواکونومیکى خاص خود مى‏باشد.
در این شرایط، هم ماهیت قدرت تغییر کرده و هم ماهیت رقابت میان قدرتمندان جهان، و هم شیوه‏هاى استعمار به کلى دگرگون شده است. به واقع، براى پیشبرد اهداف استکبارى و زیاده خواهانه‏ى استعمارى در تمدن موج سومى، لازم است استعمارگر به جاى اشغال مستقیم نظامى و اداره‏ى مستقیم مستعمره و یا اشغال سیاسى - اقتصادى آن و اداره‏ى غیر مستقیم به واسطه‏ى رهبران سیاسى وابسته، به کنترل دانش، کنترل دانایان و فرهیختگان، کنترل جریان تولید، توزیع و مصرف دانش، فن‏آورى و اطلاعات، و کنترل و مدیریت فرهنگ ملت‏هاى ضعیف‏تر بپردازد و مستعمرات خود را به اشغال نرم‏افزارى خود درآورد؛ زیرا مشخصات تمدن موج سومى، عبارت است از: دانش مدارى، دانایى محورى، غلبه‏ى جنبه‏هاى نرم‏افزارى در زندگى بشر و ماهیت فرهنگى - تمدنى رقابت‏ها. در این تمدن دانش، فن‏آورى و اطلاعات به صورت انبوه تولید، توزیع و مصرف مى‏شوند و کانون‏هاى قدرت استعمارى سعى مى‏کنند این فرایندها را کنترل کرده و یا در انحصار خود درآورند.
استعمار به شیوه‏ى جدید را استعمار فرانو )Post Colonialism( مى‏گویند.
استعمار فرانو، به مفهومى که بیان شد، قطب و مرکز همانند استعمار قدیم و جدید ندارد. در استعمار قدیم، کشور استعمارگر »متروپل« نامیده مى‏شد و در استعمار جدید که نظام دو قطبى را بر جهان حاکم کرده بود، استعمارگر اصلى رهبر یکى از دو بلوک شرق یا غرب بوده است.
استعمار فرانو، بر پایه‏ى جامعه‏ى شبکه‏اى جهانى شکل مى‏گیرد؛ شبکه‏اى از روابط اقتصادى، علمى و صنعتى و همکارى‏هاى تجارى بر محور سرمایه‏دارى. پیمان‏هاى اقتصادى جایگزین پیمان‏هاى نظامى و امنیتى سابق مى‏شود و به جاى بلوک‏بندى‏هاى نظامى - امنیتى سابق، بلوک‏بندى‏هاى اقتصادى شکل مى‏گیرد و روشنفکران، فرهیختگان و سرمایه‏داران داخلى مستعمرات به عضویت این شبکه‏ى جهانى درمى‏آیند.
به این ترتیب، استعمار فرانو، مجموعه‏ى جهان را با تمامى امکاناتش یک جا هدف قرار مى‏دهد و به مدد فن‏آورى اطلاعات و ارتباطات، مرزهاى »ملت - دولت‏ها« و »ملت - کشورها« را درمى‏نوردد و محدودیت‏هاى فرهنگى ملى، ارزش‏هاى ملى، منافع ملى و امنیت ملى را به راحتى درهم مى‏شکند و با تک تک آدم‏ها ارتباط برقرار مى‏کند و خواست خود را به آنها تحمیل مى‏کند.
پروسه‏ى اصلى استعمار فرانو، پروسه‏ى جهانى سازى )Globalization( است؛ جهانى سازى فرهنگ، سیاست و اقتصاد و پس از آن، مدیریت مسائل جهانى به مدد سازمان‏ها و نهادهاى جهانى، مانند سازمان ملل متحد، شوراى امنیت، صندوق بین‏المللى پول، بانک جهانى، آژانس بین‏المللى انرژى اتمى، یونسکو و...
در استعمار فرانو، شبکه‏اى از فرهیختگان و روشنفکران وابسته به غرب و ارزش‏هاى غربى شکل مى‏گیرد که تمدن غربى را پایان تاریخ تلقى مى‏کنند و پیوند با این تمدن را نه سرسپردگى و استعمارزدگى، که دلدادگى به ارزش‏هاى جهانى و فراملى مى‏دانند و تنها راه دستیابى به رفاه، آزادى، پیشرفت و توسعه را ادغام در فرایندهاى جهانى و پذیرش نقش و مسئولیت در نظم نوین و تعریف شده‏ى جهانى تبلیغ مى‏کنند. استعمار فرانو را نظریه‏هاى متعددى پشتیبانى و توجیه مى‏کند. نظریاتى مانند: نظریه‏ى برخورد تمدنى ساموئل هانتینگتون، نظریه‏ى پایان تاریخ فوکویاما، نظریه‏ى توربو کاپیتالیسم ادوارد، ان. لوتواک، نوانجیل گرایى و آخرین جنگ مقدس )آرماگدون( و هولوکاست و صهیونیسم )که اسرائیل را هدیه‏ى خداوند در برابر قربانى بزرگ معرفى مى‏کند(، فلسفه‏ى سیاسى لئواشتراوس که جهان را دو قطبى )خیر و شر( مى‏داند و لیبرال دموکراسى را بهترین نظام ممکن و کاربرد زور براى برقرارى دموکراسى را لازم و ضرورى تلقى مى‏کند. به لحاظ ژئوپلتیک نیز دیدگاه ویلیام کوهن که شرایط فعلى را مانند شرایط پس از جنگ‏هاى جهانى اول و دوم مى‏داند و معتقد است که در طى جنگ جهانى اول و دوم سرمایه‏دارى موفق به شکست نازیسم و فاشیسم شد؛ در جنگ جهانى سوم )جنگ سرد( کمونیسم و سوسیالیسم شکست خورد و از صحنه‏ى رقابت خارج شد و در جنگ چهارم جهانى )که با اشغال افغانستان و عراق شروع شده( باید مذهب - مشخصا اسلام - از صحنه‏ى مدیریت مسائل اجتماعى به کلى حذف شود. (9)
براى شناخت بهتر نحوه‏ى رویارویى انقلاب اسلامى با پدیده‏ى استعمار فرانو که در قالب نظام سلطه‏ى استکبارى خود را نشان مى‏دهد، در بخش دوم مقاله، ماهیت آرمان آن را بررسى مى‏کنیم:

ماهیت و آرمان انقلاب اسلامى

ماهیت و تبار انقلاب اسلامى
استعمار نو در طى دوران معاصر، مدرنیته یا نوسازى اجتماعى را به حوزه‏هاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى جهان حاکم ساخت و آن را به عنوان یک »فراگفتمان غالب« و بى‏رقیب معرفى کرد و از این رهگذر مصائب فراوانى را براى جامعه‏ى جهانى به همراه آورد.
تحمیل دو جنگ جهانى دهشتناک و خانمانسوز، تقسیم جهان به دو بلوک استعمارى و استکبارى زیاده‏خواه بر مبناى مادیت محض، حذف اخلاق، فضیلت و معنویت از عرصه‏ى سیاست و تدبیر امور جامعه و جهان، و دست‏اندازى‏هاى بى‏پایان هر یک از دو بلوک شرق و غرب به منافع مادى و معنوى ملت‏هاى کوچک‏تر و ضعیف‏تر از جمله‏ى این مصائب بوده است.
افزون بر این، مدرنیته با اتکا به »علم« و »عقل«، ایدئولوژى جدیدى بنا نهاده بود که در فضاى گفتمانى خاص خود، آن را حقیقت محض و غیر قابل تردید مى‏انگاشت و با تکیه بر نوعى جزم‏گرایى )Determination(، پیروى از این ایدئولوژى را نیز سرنوشت محتوم بشریت معرفى مى‏کرد.
در چنین فضاى مسحور کننده‏اى، انقلاب اسلامى با ساختار شکنى تئوریک خود، در یکى از حساس‏ترین و بى‏بدیل‏ترین مناطق ژئوپلتیکى و ژئواستراتژیکى جهان به وقوع پیوست و با طرح شعار محورى »نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى«، راهى نو فراروى آزاداندیشان، مبارزان و مصلحان جهانى قرار داد.
به دلیل ویژگى‏هاى منحصر به فرد انقلاب اسلامى، نمى‏توان آن را با هیچ یک از الگوها و تئورى‏هاى برساخته از مطالعه‏ى انقلاب‏هاى بزرگ معاصر تحلیل و توصیف کرد؛ زیرا این پدیده‏ى شگرفت و این اعجاز بزرگ قرن، با تأییدات غیبى الهى پیروز شد... و شک نباید کرد که این انقلاب هم در »پیدایش«، هم در »کیفیت مبارزه« و هم در »انگیزه‏ى انقلاب« با بقیه انقلاب‏ها متفاوت است. (10)
حقیقت این است که وقوع این انقلاب، »یک ضرور« براى اسلام، »یک نیاز« براى مسلمین و نیز »سنت الهى« براى حفظ دین و حفظ احکام الهى بوده است. (11)
بنابراین، باید گفت، این انقلاب:
- به لحاظ ماهیت، از جنس نهضت انبیا علیهم‏السلام است که با جامعیت و خاتمیت اسلام به اوج کمال خود رسیده، ولى شرایط حاکم بر جهان و دست‏هاى پلید استعمار، آن را از صحنه‏ى زندگى مسلمانان خارج کرده بود؛
- به لحاظ الگوى احیاگرى اسلامى، الگوى آن، حماسه‏ى جاودانه و بى‏نظیر عاشورا بوده است؛
- به لحاظ انگیزه، بازگشت دوباره به اسلام اصیل و تفسیرى تازه از آموزه‏هاى دینى با هدف فرهنگ سازى و تمدن پردازى فرانو بر مبناى اندیشه‏ى ناب اسلامى و پرهیز از پیروى کورکورانه از تئورى‏ها و مدل‏هاى نوسازى اجتماعى بر مبناى الحاد و مادیت شرق سوسیال و یا مادیت سکولار و سرمایه‏دارى غرب لیبرال زمینه‏ساز اصلى شکل گیرى و پیروزى آن بوده است؛
- به لحاظ تبار تاریخى نیز، این انقلاب حاصل تجارب فکرى، اجتماعى و مبارزاتى چهار رویداد بزرگ تاریخ معاصر ایران است که هر یک در مقاطعى از تاریخ در برابر استعمار خارجى و ایادى داخلى آن ایستاده‏اند؛ یعنى جنبش تحریم تنباکو )1309 ق(، نهضت مشروطه خواهى )1324 ق(، نهضت ملى شدن نفت )1332( و نهایتا قیام خونین و اسلامى پانزده خرداد )1343( مى‏باشد. (12)

رسالت و آرمان انقلاب اسلامى

انقلاب اسلامى با توجه به ماهیت، الگو و تبار تاریخى و انگیزه‏ى خود، فراهم ساختن شرایط ظهور و تحقق دولت عدالت گستر مهدوى )عج( و برقرارى دولت حقه‏ى کریمه را آرمان نهایى خود قرار داده است. بنابراین، رسالت کلى آن را به صورت زیر مى‏توان خلاصه کرد:
»نفى نظام سلطه و استکبارى حاکم بر جهان، مخالفت با ایدئولوژى و فرهنگى که این نظام استعمارى را ترویج مى‏کند، ارائه الگوى برتر فرهنگى - تمدنى هماهنگ با مقتضیات فطرى بشر و نیازهاى جهان پیشرفته در بستر زمان بر مبناى اندیشه‏ى اسلام ناب محمدى و علوم اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام و پیشبرد جهانگرایى اسلامى بر اساس آرمان مهدویت و طلایه‏دارى حوزه‏ى فرهنگى و تمدنى اسلامى به منظور احیا و ترویج دوباره‏ى آن«. بر این مبنا باید گفت نهادى سازى دین در عینیت جامعه و گستره‏ى جهانى، رسالت و آرمان اصلى انقلاب اسلامى است.
مراحل گذار از جامعه‏ى جاهلى )غیر دینى( به جامعه‏ى توسعه یافته‏ى دینى
از منظر جامعه شناسى دینى توسعه، مراحل توسعه‏ى جامعه را به صورت زیر مى‏توان در نظر گرفت:
1. جامعه‏ى جاهلى: جامعه در این مرحله ممکن است حتى به لحاظ »رشد تمدنى« مراحلى از پیشرفت و توسعه را نیز پشت سرگذاشته باشد، اما، از منظر دین و از بعد »رشد تألهى« در »عهد جاهلیت« و در »ضلال مبین« ارزیابى شود. قرآن کریم، این حقیقت را با صراحت تمام بیان کرده است:
»هو الذى بعث فى الأمیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین« )جمعه، 2(.
»ضلال مبین«، مصداق کامل توسعه نیافتگى از منظر دین، به ویژه در بعد »رشد تألهى« انسان است. چنان که رسول گرامى اسلام نیز فرموده است: »من بین دو جاهلیت برانگیخته شده‏ام که آخرى از آن، بدتر از اولى مى‏باشد«. (13)
امام باقر علیه‏السلام نیز تأکید فرموده است که: »همانا مردم بعد از ارتحال رسول خدا صلى الله علیه و آله، به [وضع] اهل جاهلیت برگشتند«. (14)
2. جامعه‏ى در حال گذار با نظام اسلامى: جامعه در این مرحله، اسلام را پذیرفت و نظام جامع مدیریت و اداره‏ى خود را بر مبناى اسلام تنظیم کرده و ساماندهى نموده است.
در چنین جامعه‏اى، قشربندى اجتماعى را مى‏توان به صورت زیر تصور کرد:
- نخبگان فکرى، که وظیفه‏ى تفقه جامع در دین، استنباط معارف و آموزه‏هاى اصیل دینى و تولید دانش و نرم‏افزار لازم براى پاسخگویى به نیازهاى اصلى و اساسى جامعه را در موقعیت‏هاى زمانى، مکانى و موضوعات مختلف برعهده دارند.
- نخبگان اجرایى و ابزارى، که وظیفه‏ى دریافت و تلقى صحیح دانش و نرم‏افزار تولید شده توسط نخبگان فکرى در پارادایم اندیشه و فرهنگ دینى و انتقال آن به توده‏هاى عادى از یک سو، و طراحى و برنامه‏ریزى براى اداره‏ى جامعه بر اساس این دانش و نرم‏افزار از سوى دیگر را بر عهده دارند. و نیز با شناسایى، تجزیه و تحلیل، طبقه‏بندى و اولویت سنجى مسائل و مشکلات جامعه و عرضه‏ى آنها به نخبگان فکرى پاسخ‏هاى مناسب و رهیافت‏هاى لازم را دریافت مى‏کنند.
- توده‏هاى عادى مردم نیز که یا زمینه و امکان و فرصت تفقد و استنباط مستقیم و بى‏واسطه‏ى دین و معارف دینى را ندارند و یا برحسب ضرورت در سیر زمینه‏هاى مورد نیاز جامعه به کسب دانش، تجربه و تخصص مشغول‏اند، در تعامل با نخبگان ابزارى و در فرایندهاى آموزشى و تربیتى و جامعه‏پذیرى فرهنگى، به مرور در زمره‏ى فرهیختگان قرار مى‏گیرند و رشد تمدنى و تألهى را توأمان تجربه مى‏کنند. به این ترتیب، با استمرار، پویایى و بالندگى جامعه‏ى دینى و نهادیه شدن دین در عرصه‏هاى مختلف حیات فردى و اجتماعى، از سطح و عمق توده‏هاى عوام کاسته شده، به سطح و عمق خواص، نخبگان و فرهیختگان اضافه مى‏شود و جامعه به سوى توسعه یافتگى دینى به پیش مى‏رود.
3. جامعه‏ى در حال توسعه با دولت اسلامى: با ارتقا و تکامل فکرى، فرهنگى و کارکردى جامعه و استمرار فرایند نهادینگى دین، امکان نهاد سازى، اصلاح ساختارها و کارکردها - به ویژه در نظام سیاست گذارى و اجرایى جامعه - در تمام سطوح فراهم مى‏شود و علاوه بر نظام رسمى مستقر، دولت دینى و نهادهاى برآمده از آن نیز، هم به لحاظ نظرى و هم به لحاظ عملیاتى، خود را با فرهنگ دینى منطبق و هماهنگ مى‏سازد و شتاب توسعه یافتگى را به طور مضاعف افزایش مى‏دهد.
4. جامعه‏ى توسعه یافته‏ى اسلامى: با استمرار جریان توسعه‏ى درون‏زاد دینى، و بهبود شاخص‏هاى توسعه یافتگى، جامعه به لحاظ فلسفى - ارزشى و سیاسى - اجتماعى، صبغه‏ى اسلامى مى‏گیرد، دولت و نهادهاى برآمده از آن نیز هم در تئورى و هم در کارکرد، خود را با فرهنگ و اندیشه‏ى دینى هماهنگ مى‏سازند و فرایند نهادینه سازى دین در ایستارهاى فردى و ساختارهاى اجتماعى کامل مى‏شود و فرهنگ و تمدن حاصل از آن، نماد و نمودى از عینیت دین در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى مى‏گردد.
5. جامعه‏ى برین و آرمانى اسلامى: این جامعه که در شرایط حاکمیت دولت حقه‏ى کریمه و در عصر ظهور تحقق مى‏یابد، جامعه‏اى است که ضریب توسعه یافتگى آن با شاخص‏هاى توسعه‏ى دینى، به حد کمال مطلوب خود رسیده، جامعه به »حیات طیبه« دست یافته است. این جامعه، به واقع جامعه‏ى صالحان، مؤمنان و متقین است که به رهبرى انسان کامل و ولى الله اعظم )عج الله تعالى فرجه الشریف( در مسیر »سیر الى الله« و تقرب به خداى متعال در حرکت است.
در واقع باید گفت، تحقق این فرایند، به نوعى تحقق آرمان اصلى انقلاب اسلامى خواهد بود. از این منظر پرواضح است که این آرمان، در تضاد کامل ایدئولوژیک با اهداف و منافع جبهه‏ى متحد نظام سلطه‏ى جهانى و طراحان استعمار فرانو مى‏باشد و نظام استکبارى جهان به هیچ روى قادر به تحمل این رقابت ایدئولوژیک نخواهد بود. به همین دلیل است که از نخستین روزهاى پیروزى انقلاب، درگیرى و مبارزه‏ى رودرروى استعمار فرانو با انقلاب اسلامى آغاز گردیده و همچنان با شدت و گستردگى هر چه تمام‏تر ادامه دارد.
تحرکات گروه‏هاى ضد انقلاب، جنبش‏هاى جدایى طلبانه، ترورهاى کور و بى‏مهار، جنگ تحمیلى هشت ساله‏ى رژیم بعثى عراق با همراهى کامل نظام سلطه‏ى جهانى، هجمه‏ى گسترده‏ى تبلیغى - رسانه‏اى، اتهامات ناجوانمردانه در مورد نقض حقوق بشر، حمایت از تروریسم بین‏المللى، تولید و انباشت سلاح‏هاى کشتار جمعى، مخالفت با فرایند صلح خاورمیانه، برنامه‏ریزى براى تولید سلاح هسته‏اى، احیاى هلال شیعى در خاورمیانه و برپایى مجدد امپراتورى ایران، تهدید امنیت و صلح جهانى، و ده‏ها اتهام واهى دیگر همه و همه طرح‏هاى پیچیده و گسترده‏ى استعمار فرانو براى خاموش کردن روند شتابان الهام بخش انقلاب اسلامى در برابر طرح‏هاى استعمارى در دوران جدید است.
در بخش بعدى مقاله، چشم‏انداز این رویارویى نفس گیر را با تفصیل بیشتر بررسى مى‏کنیم.
گفتمان‏هاى غالب در رویارویى انقلاب اسلامى با استعمار فرانو
هر انقلابى در روند تکاملى و طبیعى خود ناگزیر عبور از چهار مرحله‏ى »استقرار«، »تثبیت«، »رشد« و »بلوغ« است. انقلاب اسلامى ایران نیز از این قاعده‏ى کلى مستثنا نبوده و با پشت سرگذاشتن مراحل اصلى یاد شده، مى‏رود تا دوره‏ى بلوغ و شکوفایى خود را آغاز کند.
در یک نگاه گذرا به سه دهه عمر انقلاب، گفتمان‏هاى حاکم بر عرصه‏ى مدیریت نظام اسلامى را در دو طیف گفتمان اصلى و گفتمان‏هاى فرعى ذیل آن بررسى مى‏کنیم تا از خلال آن بتوانیم نحوه‏ى رویارویى این انقلاب الهى را با راهبردها، شیوه‏ها و ایادى استعمار فرانو به تماشا بنشینیم:

گفتمان بسط محور

براى گذر از نظام طاغوتى به نظام اسلامى و حذف فرهنگ منحط شاهنشاهى و رسوبات فرهنگى ناشى از نفوذ استعمار نو و ایادى داخلى آن، گفتمان غالب، گفتمان بسط محور بوده است. در گفتمان بسط محور، گسترش ارزش‏هاى اسلامى در تمام عرصه‏هاى جامعه مورد توجه بوده و در ذیل آن گفتمان‏هاى فرعى دیگرى نیز از سوى رهبرى انقلاب مطرح شده است:
1. گفتمان جمهورى اسلامى: این گفتمان براى تثبیت ماهیت خالص و اسلامى نظام سیاسى منبعث از انقلاب ایجاد شده و سایر نظام‏هاى سیاسى را با هر پسوند و پیشوند نفى نمود. (15)
2 گفتمان ولایت مطلقه‏ى فقیه: این گفتمان نیز براى تعیین و تثبیت فلسفه‏ى سیاسى خاص برآمده از انقلاب اسلامى ایجاد شد و حدفاصل دقیق و شفاف میان موافقان و مخالفان انقلاب قرار گرفت و از جمله اصول اساسى و محورى قانون اساسى شناخته شد.
3. گفتمان اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و اله: این گفتمان بیانگر قرائت خاص انقلاب اسلامى از اسلام و آموزه‏هاى اسلامى بود و انواع کج‏اندیشى‏ها، دگر اندیشى‏ها، بدعت‏ها، تحریف و تفکرات التقاطى را از ساحت اندیشه‏ى اسلامى متعلق به انقلاب طرد مى‏کرد. (16)
4. گفتمان شیطان بزرگ: این گفتمان شفاف‏ترین تفسیر از خوى استعمارى و استکبارى ابرقدرت زیاده خواه ایالات متحده‏ى امریکا است و عمق و گستره‏ى فراگیرى این گفتمان آن چنان است که ایادى استعمار در داخل و خارج با تمام تمهیدات و تجهیزات خود نتوانستند آن را از ذهن و زبان مردم ایران و جهان دور سازند.
5. گفتمان نه شرقى، نه غربى: این گفتمان بیانگر ماهیت مستقل و منحصر به فرد فرهنگ، ایدئولوژى، اهداف، انگیزه، مسیر و رسالت انقلاب اسلامى است و همه‏ى گفتمان‏هاى رایج فرهنگى، سیاسى و مدل‏ها و الگوهاى رایج توسعه یافتگى را نفى مى‏کند.
حضرت امام خمینى قدس سره در این باره فرموده است: »از همان بدو انقلاب مسیر، مسیر انبیا بود. مسیر، راه مستقیم نه شرقى، نه غربى بوده...«. (17)

گفتمان حفظ محور

استعمار فرانو به سرکردگى ایالات متحده‏ى امریکا براى رویارویى جدى‏تر با انقلاب اسلامى، با تحمیل جنگ هشت ساله‏ى دولت بعثى عراق به نظام اسلامى، شرایط را به گونه‏اى فراهم ساخت که به ناچار حفظ اسلام و نظام اسلامى و حفظ جغرافیاى خاستگاه انقلاب در اولویت اهداف راهبردى و کلان انقلاب قرار گرفت. در این دوران، گفتمان اصلى حاکم بر فضاى انقلاب، گفتمان »حفظ محور« بود و رهبرى انقلاب، براى مدیریت بهتر بحران جنگ، گفتمان‏هاى فرعى دیگر را نیز طراحى نموده و ترویج مى‏کرد.
1. گفتمان بسیج: گفتمان بسیج توده‏هاى مسلمان و انقلابى و بسیج همه‏ى ظرفیت‏ها و قابلیت‏هاى کشور براى پیشبرد اهداف انقلاب و حراست از حریم‏هاى فکرى، فرهنگى، سیاسى، اجتماعى و امنیتى انقلاب، آن چنان کارآمد و اثربخش بود که طومار تهدیدهاى داخلى و خارجى پیش روى انقلاب را در هم پیچید.
این گفتمان در طول دوران دفاع مقدس موجب تولد، پویایى و بالندگى فرهنگ جدیدى شد که به »فرهنگ بسیجى« و »تفکر بسیجى« شهرت یافت.
2. گفتمان جهاد و شهادت: بارزترین وجه تشابه‏جویى و الگوگیرى عناصر انقلاب از حماسه‏ى عاشورا، در گفتمان جهاد و شهادت تجلى یافت. این گفتمان که در سال‏هاى خون و آتش و حماسه و غیرت، کارآمدترین سلاح انقلابیون و رزمندگان اسلام بود، فضایى از معنویت و عشق به تعالى جویى و جانبازى و ایثار در راه حق و دفاع از کیان اسلامى را به وجود آورده بود که تنها نمونه‏هاى آن را در وقایع صدر اسلام و از جانب مسلمانان پاکباخته‏ى صدر اول شاهد بوده‏ایم.
این گفتمان، ضمانتى قطعى براى غلبه‏ى انقلاب بر مشکلات و معضلات و به ویژه تهدیدات نظامى - امنیتى ایادى داخلى و خارجى جبهه‏ى استکبار و استعمار به شمار مى‏رفت.

گفتمان رشد محور

با پایان جنگ هشت ساله‏ى جبهه‏ى استکبار علیه انقلاب و رحلت حضرت امام خمینى رحمه الله، »گفتمان رشد محور« بر فضاى مدیریت کلان نظام اسلامى حاکم شد و تا حدودى از ابعاد ایدئولوژیک راهبردهاى ملى کاست.
در این گفتمان، اولویت‏ها و اهداف راهبردى ملى به قرار زیر بوده است:
- ترمیم خسارات جنگ تحمیلى؛
- دستیابى به توسعه از طریق افزایش رشد اقتصادى.
در این دوران که به دوران سازندگى نیز اشتهار یافته، تأکید اصلى بر جنبه‏هاى ثبات سیاسى - اجتماعى، رشد و توسعه‏ى اقتصادى، و فراهم ساختن زیرساخت‏ها و زمینه‏هاى مورد نیاز این بعد از توسعه بوده است.
نگاه تک بعدى به مسئله‏ى توسعه، غفلت از آرمان‏هاى بلند فرهنگى، سیاسى و معنوى انقلاب، و بى‏توجهى به شرایط و مقتضیات بومى و ملى در گزینش الگوها و نظریه‏هاى توسعه، از غفلت‏هاى استراتژیکى و مهم برخى مدیران ارشد نظام اسلامى بود که شرایط را براى پیدایش گفتمان »تکثر محور« با رویکرد اصلاح طلبانه فراهم ساخت که رفتارهاى شالوده‏شکن و تجدید نظر طلب در همه‏ى مبانى و اهداف اصلى و اساسى انقلاب و نظام اسلامى را در عرصه‏هاى سیاست، فرهنگ، اجتماع و اقتصاد فراهم ساخت و آن را از جانب کارگزاران بعضا ارشد نظام به نمایش گذاشت.
در دوران سازندگى، دولت با محوریت تکنوکرات‏ها و فن سالاران شبه سکولار که داراى گرایش‏هاى آشکار لیبرالیستى و سرمایه‏دارى بودند، الگویى از توسعه و سازندگى را در پیش گرفت که برخى از اصول محورى انقلاب، مانند عدالت اجتماعى و رسیدگى به وضعیت طبقات محروم و مستضعف جامعه به کلى نادیده گرفته مى‏شد.
در دوره‏ى حاکمیت گفتمان اصلاح طلبى و تکثرگرایى نیز برخلاف دوران سازندگى، تأکید اصلى و افراطى بر »توسعه‏ى سیاسى« و بازسازى فرهنگى - آن هم از نوع تجدید نظر طلبى - در تمامى مبانى و اصول انقلاب، حتى قانون اساسى کشور بود و باز هم در یک غفلت استراتژیکى بزرگ، از سایر ابعاد توسعه و امنیت راهبردى ملى به عمد یا به سهو چشم‏پوشى مى‏شد و در چارچوب سیاست خارجى مبتنى بر »تنش‏زدایى«، از بسیارى شعارها و شعورهاى اسلامى و انقلابى در برابر سردمداران استعمار فرانو )استکبار جهانى( عذرخواهى مى‏شد. (18)
در چنین فضاهاى نامناسب گفتمانى و این غفلت‏ها یا انحرافات استراتژیکى، رهبرى معظم انقلاب، با جریان سازى فکرى و ایجاد فضاهاى گفتمانى خاص به مقابله با آثار مخرب ناشى از حاکمیت گفتمان سازندگى و اصلاح طلبى پرداخته‏اند. برخى از مهم‏ترین این گفتمان‏ها به شرح زیر بوده است:
1. گفتمان تهاجم فرهنگى: این گفتمان ذهن و زبان یاران صدیق انقلاب و دلسوزان نظام اسلامى را متوجه یکى از معبرهاى اصلى نفوذ و ورود استعمار فرانو مى‏ساخت و در مقاطع مختلف تغییرات ویرانگر و ناخوشایند در حوزه‏ى باورها و جابه‏جایى ارزش‏ها را یادآورى مى‏کرد.
2. گفتمان عوام و خواص: رهبر هوشمند و فرزانه‏ى انقلاب با این گفتمان، ضرورت و هوشیارى مردم و مطالعه‏ى جدى در خصوص چهره‏هاى انقلابى و جریان‏هاى فعال سیاسى - فرهنگى کشور و تحلیل تغییرات معنادار رفتارى آنها را آشکار مى‏ساخت و توجه نخبگان، فرهیختگان و اصحاب رسانه و فرهنگ را نسبت به بازشناسى خلأهایى که ایجاد مى‏شود و ریزش‏هاى بریده از انقلاب و آرمان‏هاى انقلابى و لزوم پر کردن این خلأها که با رویش‏هاى جدید توسط نخبگان جوان یادآور مى‏شد.
3. گفتمان خودى و غیر خودى: این گفتمان، شرایط لازم را براى مرزبندى‏هاى شفاف و ابهام زدایى از مواضع چند پهلو و سیاست ورزى‏هاى خارج از قواعد اسلامى و انقلابى را فراهم مى‏ساخت و به تدریج همراهان صدیق انقلاب و هم‏نوایان آشکار و پنهان با جریانات استعمارى و استکبارى را که در لفافه‏هاى گوناگونى مانند مدیریت علمى، حاکمیت دوگانه، آزادى بیان، جریان آزاد گردش اطلاعات، جامعه‏ى مدنى، تنش زدایى، خردورزى، قدسى زدایى از ساحت قدرت، تکثرگرایى سیاسى، پلورالیسم دینى، برگزارى رفراندوم و اصلاح قانون اساسى، محدود سازى حوزه‏ى وظایف و اختیارات رهبرى و حذف قید مطلقه از ولایت فقیه، لوایح دوقلو و افزایش اختیارات ریاست جمهورى، حذف نظارت استصوابى شوراى نگهبان قانون اساسى و... بیان مى‏شد از یکدیگر جدا مى‏ساخت.
4. گفتمان اصول‏گرایى و اصلاح طلبى اصول گرایانه: رهبرى معظم انقلاب، براى مقابله با ایده‏هاى افراطى و تفریطى در اصلاح روندها و روش‏هاى اداره‏ى امور، با طرح این گفتمان و بیان شاخص‏هاى اصول گرایى و تشریح اصلاح گرى اصول‏گرایانه، و افشاى اصلاح طلبى‏هاى مبتنى بر ایده‏هاى استعمار فرانو، و امریکایى قلمداد کردن این نوع اصلاح طلبى و این که نقطه‏ى مقابل اصول گرایى بى‏هویتى، لاابالى‏گرى و التقاط است، جریان‏هاى اصیل فکرى و انقلابى را از افتادن در گرداب مرزبندى‏هایى که از سوى ایادى استعمار طراحى و هدایت مى‏شد، رهایى بخشیدند.
5. گفتمان دولت اسلامى: این گفتمان گام‏هاى اساسى براى تحقق اهداف و رسالت عظیم انقلاب را به صورت زیر تشریح کرده است:
- تأسیس نظام اسلامى؛
- تشکیل دولت اسلامى؛
- تشکیل کشور )جامعه‏ى نمونه( اسلامى؛
- ایجاد دنیاى اسلامى )جهانى سازى اسلامى(. (19)
در این گفتمان مسیر اصلى انقلاب و چشم‏انداز بلند مدت تحقق اهداف آن به خوبى ترسیم شده و راه را براى طرح گفتمان‏هاى انحرافى مسدود کرده است.
6. گفتمان چشم‏انداز بیست ساله: یکى از چالش‏هاى اساسى در نظام برنامه‏ریزى و خطمشى گذارى کلان کشور طى سه دهه‏ى گذشته، خلأ تئوریک و بلا تکلیفى در انتخاب الگوهاى اصلى برنامه‏ریزى و توسعه و بالأخره نداشتن یک چشم انداز روشن که از یک سو بیانگر آرمانها و اهداف بلند مدت نظام باشد و از سوى دیگر تکیه بر واقعیت‏هاى محیطى، بوده است.
مقام معظم رهبرى با درایت و تیزهوشى خاص خود، در اوج حاکمیت گفتمان تکثرگرا و اصلاح طلبانه و رفتارهاى ساختار شکنانه و افراطى عناصر بیگانه از هویت اصیل اسلامى - انقلابى، با ایجاد گفتمان چشم‏انداز و صدور فرمان تدوین سند چشم انداز بیست ساله‏ى نظام، این چالش بنیادین را از پیش روى نظام اسلامى برداشت و به تبع آن، براى شش چالش اساسى دیگر که در برابر طراحان و برنامه ریزان کلان کشور قرار داشت رهیافت‏هاى اصولى در نظر گرفته شد. این شش چالش که مبناى طراحى سند چشم‏انداز بوده به شرح زیر است:
یکم: اصل توسعه یافتگى ایران به عنوان زاد بوم و زیست بوم انقلاب و الگوى همساز و هماهنگ توسعه با اصول و ارزش‏هاى انقلاب اسلامى؛
دوم: بقاى عزتمند جمهورى اسلامى با حفظ ماهیت اسلامى و انقلابى خود و یا استحاله، تضعیف، تعدیل یا براندازى آن؛
سوم: تداوم یا عدم تداوم انقلاب اسلامى بر اساس اندیشه‏هاى امام خمینى رحمه الله؛
چهارم: چگونگى برخورد یا تعامل ایران )با توجه به هویت اسلامى - انقلابى خود( با پدیده‏ى جهانى شدن )یا جهانى سازى(؛(20)
پنجم: چگونگى مواجهه‏ى نظام اسلامى با هژمونى استعمار فرانو و یک جانبه گرایى‏هاى تنها ابرقدرت باقى مانده از نظام دو قطبى )امریکا( و طرح‏هاى استعمارى جدید، مانند خاورمیانه‏ى بزرگ، دموکراسى سازى در جهان اسلام و انقلاب‏هاى مخملى و براندازى‏هاى خاموش؛
ششم: چگونگى برخورد انقلاب اسلامى، با پدیده‏ى بیدارى اسلامى در جهان که الگوى اصلى آن پیام‏هاى الهام بخش انقلاب بوده است.
7. گفتمان مردم سالارى دینى: این گفتمان نیز حربه‏ى اصلى و فریبنده‏ى نیروهاى دگراندیش و عناصر وابسته و ایادى داخلى استعمار فرانو را که با شعار دموکراسى، مردم سالارى، جامعه‏ى مدنى، آزادى و آزاداندیشى و نظایر آن در پى خاموش کردن کانون الهام‏بخش انقلاب در جهان فراصنعتى بودند، به کلى بى‏اثر کرد و شاخص‏هاى اصلى و اساسى نظام جدید منبعث از انقلاب اسلامى را به روشنى در برابر حامیان و یاران راستین انقلاب قرار داد.
8. گفتمان جنبش نرم‏افزارى و تولید علم: این گفتمان ناظر به یکى از اصلى‏ترین مؤلفه‏هاى قدرت در دوره‏ى تمدنى جدید است. چنان که در بخش بعدى مقاله نیز با تفصیل بیشترى بیان شده، برخوردارى از دانش‏ها و فن‏آورى‏هاى استراتژیک شامل )هوا - فضا، دانش هسته‏اى، نانو تکنولوژى، زیست فن‏آورى، فن‏آورى اطلاعات و ارتباطات - ICT )و از همه مهم‏تر با توجه به رسالت عظیم انقلاب اسلامى، دانش‏هاى بنیادین در حوزه‏ى علوم انسانى از اصلى‏ترین و تأثیر گذارترین مولفه‏هاى قدرت در شرایط امروزى و فرداى جهان مى‏باشد.
گفتمان جنبش نرم‏افزارى در پى مسلح کردن انقلاب و نظام اسلامى به یکى از کارآمدترین عناصر قدرت است تا بتواند با استوارى و اطمینان کامل مسیر روشن و رهایى بخش خود را در مقابله با استعمار فرانو طى کند.

گفتمان توسعه‏ى درون‏زاد دینى و عدالت محور

اثربخشى و کارآمدى گفتمان‏هاى ایجاد شده از سوى رهبرى معظم انقلاب و تلاش و مجاهدت فکرى یاران صدیق انقلاب از یک سو و مشاهده‏ى رفتارهاى ساختار شکنانه‏ى عناصر تجدیدنظرطلب که طلایه‏دار گفتمان اصلاحات بودند و گاه در هم نوایى آشکار و هم‏صدایى بى‏پرده و بى‏پروا با سردمداران استکبار جهانى و طراحان استعمار فرانو به نمایش در مى‏آمد، ملت مسلمان و انقلابى ایران را در جریان انتخابات دوره‏ى نهم ریاست جمهورى اسلامى ایران در برابر یک آزمون تاریخى دیگر قرار داد.
در این انتخابات، مردم با قاطعیت شگفت‏آور و غیر قابل پیش‏بینى به رویکردى رأى موافق دادند که همان اصول و ارزش‏هاى بنیادین انقلاب و رهبرى آن را سرلوحه‏ى فعالیت‏هاى تبلیغاتى خود قرار داده بود.
این رویکرد چیزى نبود جز گفتمان »توسعه‏ى درون‏زاد دینى و عدالت محور«. در این دوره نیز رهبرى معظم انقلاب همچنان با درایت و دوراندیشى خاص خود با گفتمان سازى‏هاى به موقع خود به مقابله با ترفندهاى پیچیده و گمراه کننده‏ى استعمار فرانو برخاسته‏اند تا این گفتمان اصیل و همساز با آرمان‏هاى انقلاب بتواند به درستى مسیر خود را بشناسد و اهداف خود را محقق سازد. برخى از این گفتمان‏ها را در پى مرور مى‏کنیم:
1. گفتمان عدالتخواهى: عدالت یکى از اصول اساسى اندیشه اسلامى و از جمله شعارهاى محورى انقلاب بوده است. با وجود این، در دوران هشت ساله‏ى سازندگى و پس از آن در طى هشت سال دوره اصلاح طلبى، کمترین توجهى به این اصل اساسى نمى‏شد. از نظر آموزه‏هاى اسلامى، براى رسیدن به حیات طیبه‏ى الهى، برقرارى قسط و عدل در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى حیات بشرى امرى ضرورى و غیر قابل چشم‏پوشى است.
گفتمان عدالتخواهى، گامى اساسى براى بازگرداندن اقدامات اساسى بازسازى و نوسازى کشور به مسیر اصلى و اسلامى آن است.
2. گفتمان معنویت گرایى: یکى دیگر از شاخص‏هاى اصیل براى توسعه یافتگى مبتنى بر آموزه‏هاى اسلامى و انقلابى، شاخص معنویت است. گفتمان معنویت گرایى در پى نهادینه سازى فرهنگ معنویت و همراه سازى علم، ایمان و عمل در فراگردهاى خط مشى گذارى و تدبیر امور جامعه مى‏باشد.
چنانچه این گفتمان بتواند به خوبى در جامعه و مبادى سیاست گذارى و برنامه‏ریزى نهادینه و تثبیت شود، انقلاب اسلامى خواهد توانست به یکى از نیازهاى اساسى بشر امروز پاسخ مناسب دهد، و با سلاح معنویت و معنویت‏خواهى غول بى‏مهار استعمار فرانو را در اقصا نقاط جهان به زانو درآورد.
3. گفتمان اتحاد ملى و انسجام اسلامى: این گفتمان در پى تجمیع توان ملى براى دفاع از حریم‏هاى امنیت و منافع ملى و کسب آمادگى هر چه بیشتر براى پیشبرد مقاصد ملى از یک سو و پیشبرد اهداف منطقه‏اى و جهانى انقلاب از سوى دیگر در نظر گرفته شده تا مانعى جدى در برابر هژمونى منطقه‏اى و جهانى استعمار فرانو ایجاد نماید.
به عنوان نمونه، در پى گفتمان وحدت و انسجام ملى، نظام توانسته یکى از سنگین‏ترین هجمه‏هاى سیاسى - تبلیغاتى استعمار فرانو را در زمینه‏ى فعالیت‏هاى صلح‏آمیز هسته‏اى خود تحمل کند و با موفقیت تمام مراحل دستیابى به این دانش و فن‏آورى استراتژیک را طى کند.

چشم‏انداز آینده

با توجه به ماهیت استعمار فرانو و اهداف اعلامى و اعمالى نظام سلطه‏ى جهانى از یک سو و با در نظر داشتن دائمى ماهیت، آرمان و عملکرد سه دهه‏ى پرفراز و نشیب انقلاب اسلامى، اینک باید این انقلاب و نظام مقدس مردم سالارى دینى برآمده از آن در ایران را یکى از بازیگران قدرتمند و تأثیرگذار عرصه‏ى روابط بین‏الملل به حساب آورد.
به نظر استراتژیست‏هایى مانند هنرى کیسینجر، هر بازیگر در عرصه‏ى روابط بین‏الملل داراى »جایگاه« و موقعیتى است که با توجه به مؤلفه‏هاى اصلى قدرت که در اختیار اوست، براى وى تعریف مى‏شود و او را از سایر بازیگران متمایز مى‏سازد. این بازیگر نیز با آگاهى از جایگاه و موقعیت خود با تکیه بر مقدورات، ظرفیت‏ها و قابلیت‏هایى که دارد، تلاش مى‏کند تا با بهره‏گیرى از فرصت‏هاى موجود در عرصه‏ى رقابت‏هاى بین‏المللى، ضمن تثبیت موقعیت و جایگاه خود، آن را توسعه و تحکیم بخشد. بنابراین، مجموع قدرت نرم‏افزارى و سخت‏افزارى هر بازیگر با توجه به ظرفیت‏ها و قابلیت‏هاى راهبردى و سطح توقعات و انتظاراتى که از جامعه‏ى جهانى و دیگر بازیگران دارد، مشخص مى‏سازد که این بازیگر در مجموعه‏ى نظام جهانى در چه موقعیت و جایگاهى قرار مى‏گیرد و در این جایگاه چه نقشى را بر عهده مى‏گیرد و چگونه به ایفاى این نقش مى‏پردازد.
این وضعیت، بیانگر »کد راهبردى« بازیگر در هر یک از محیطهایى است که در آن حضور مى‏یابد و براى خود نقشى را قائل است. (21)
براى ترسیم چشم‏انداز آینده‏ى رویارویى استعمار فرانو با انقلاب اسلامى، نخست به توضیح ماهیت و مؤلفه‏هاى جدید قدرت و جهت‏گیرى‏هاى اصلى پایش و پویش قدرت در شرایط امروز و فرداى جهان مى‏پردازیم. سپس با بررسى کدهاى راهبردى انتخاب شده در سند چشم‏انداز بیست ساله‏ى نظام جمهورى اسلامى، موقعیت آینده‏ى انقلاب اسلامى و نحوه‏ى رویارویى آن با استعمار فرانو را مورد اشاره قرار مى‏دهیم.

ماهیت و مؤلفه‏هاى جدید قدرت

با توجه به دیدگاه‏هاى موجود در عرصه‏ى تحلیل‏هاى راهبردى، در شرایط فعلى جهان و حتى جهان فردا، مؤلفه‏هاى اصلى قدرت عبارت‏اند از:
1. قدرت اطلاعات، ارتباطات و مبادلات فرهنگى: با توجه به این مؤلفه‏ى قدرت، رتبه‏بندى بازیگران حاضر در عرصه‏ى بین‏الملل را به شرح زیر مى‏توان در نظر گرفت:
یکم: ابرقدرت فرهنگى؛ با ویژگى تأثیر گذارى و تأثیر ناپذیرى؛
دوم: قدرت ضعیف فرهنگى؛ با ویژگى تأثیر پذیرى مطلق بدون توانایى در تأثیر گذارى بر سایر حوزه‏هاى فرهنگى؛
سوم: قدرت فرهنگى حائل؛ با ویژگى بدون تأثیر گذارى و تأثیر پذیرى )مانند کشور سوئیس(؛
چهارم: قدرت بالقوه‏ى راهبردى فرهنگى؛ با ویژگى تأثیر گذارى در صورت اتخاذ رویکرد پویا و فعال و تأثیر پذیرى شدید در صورت انفعال و رفتارهاى فرهنگى ایستا و عقیم.
مصداق بارز این نوع از قدرت فرهنگى، ایران و انقلاب اسلامى است که خوشبختانه بر اساس مفاد سند چشم‏انداز بیست ساله، رویکرد پویا، فعال و الهام بخش به جهان اسلام و تعامل تأثیرگذار در عرصه‏ى جهانى براى آن منظور شده است. بنابراین، عرصه‏ى درگیرى و چالش فرهنگى میان ایران و استعمار فرانو و جبهه‏ى متحد استکبار و سلطه‏ى جهانى یکى از چشم‏اندازهاى روشن و قابل پیش‏بینى خواهد بود.
2. قدرت سیاسى - نظامى: با توجه به این مؤلفه‏ى قدرت، رتبه‏بندى بازیگران عرصه جهانى به صورت زیر خواهد بود:
یکم: ابرقدرت سیاسى - نظامى؛ با ویژگى قدرت مطلق و بى‏رقیب و امکان مداخله و کاربرد مستقیم قدرت در سطح جهانى؛
دوم: قدرت بزرگ سیاسى - نظامى؛ با ویژگى قدرت نسبى و توانایى اعمال نفوذ و اقتدار در نهادها و عرصه‏هاى مختلف بین‏المللى و منطقه‏اى؛
سوم: قدرت متوسط؛ با ویژگى قدرت نسبى و حوزه‏ى نفوذ و اقتدار منطقه‏اى براى کاربرد مستقیم قدرت؛
چهارم: ریزقدرت سیاسى - نظامى؛ با ویژگى تحت الحمایگى یک قدرت بزرگ یا ابرقدرت جهانى که به صورت رسمى اعلانى یا اعمالى و یا به صورت غیر رسمى غیر اعلانى قابل شناسایى هستند؛ مانند کشورهاى کوچک حاشیه خلیج فارس.
در شرایط فعلى - حداقل به صورت یک قدرت سیاسى - بیشتر تحلیلگران و ناظران مسائل بین‏المللى و منطقه‏اى، ایران را یک قدرت اصلى و تأثیر گذار منطقه‏ى خاورمیانه مى‏شناسند، و در سند چشم‏انداز نیز رسیدن به موقعیت قدرت برتر منطقه‏ى جنوب غرب آسیا براى آن پیش‏بینى شده است.
بنابراین، در چشم‏انداز آینده، در صورت تحقق سند چشم‏انداز، ایران به یک قدرت منطقه‏اى محور تبدیل خواهد شد و حوزه‏ى نفوذ و اقتدار سیاسى - نظامى خود را در منطقه‏ى جنوب شرق آسیا تثبیت و تحکیم خواهد کرد، و تحقق اهداف استعمار فرانو را در این منطقه از جهان با مشکلات و موانع جدى مواجه خواهد ساخت.
3. قدرت اقتصادى - صنعتى: از منظر این مؤلفه‏ى قدرت، بازیگران عرصه‏ى فنى - اقتصادى جهان را به صورت زیر مى‏توان رتبه‏بندى کرد:
یکم: قدرت اقتصادى - صنعتى مرکز؛ با ویژگى توانا در تولید علم، تولید فن‏آورى و تولید انواع فرآورده‏هاى )سخت‏افزار و نرم‏افزارى( قدرت، مانند کشورهاى توسعه یافته‏ى شمال به رهبرى امریکا؛
دوم: قدرت اقتصادى - صنعتى شبکه مرکز؛ این قدرت‏ها، توانایى تولید علم بومى و مستقل را در طیف گسترده و در حد ضرورت و نیاز ندارند، ولى قادرند دانش فنى مورد نیاز را تهیه و وارد کنند و فن‏آورى‏ها و انواع فرآورده‏هاى دیگر قدرت را نیز خود تولید کنند، مانند برخى کشورهاى خاور دور با محوریت ژاپن؛
سوم: قدرت اقتصادى - صنعتى شبه حاشیه؛ این قدرت‏ها نیز توان تولید علم و فن‏آورى بومى و مستقل را به خصوص در حوزه‏ى دانش‏ها و فن‏آورى‏هاى استراتژیک ندارند، ولى مى‏توانند فن‏آورى‏هاى مورد نیاز را وارد کنند و پس از آن، انواع فرآورده‏هاى قدرت را خود تولید کنند.
در شرایط فعلى - به صورت نسبى - ایران در چنین وضعیتى قرار دارد و در پاره‏اى موارد نیز توانسته مرزهاى تولید دانش و فن‏آورى بومى در دانش‏ها و فن‏آورى‏هاى استراتژیک را بشکند و خود را در جرگه دارندگان این مؤلفه اساسى قدرت قرار دهد؛ مانند دانش صلح‏آمیز هسته‏اى، برخى صنایع و فن‏آورى‏هاى دفاعى، بیوتکنولوژى و.... موقعیت منظور شده براى ایران در سند چشم‏انداز، کسب موقعیت شبه مرکز در حوزه‏ى دانش و فن‏آورى و تولیدات صنعتى در منطقه‏ى جنوب غرب آسیا مى‏باشد و از این منظر نیز باید گفت رویارویى فنى، صنعتى و اقتصادى استعمار فرانو با انقلاب اسلامى در آینده پیچیده‏تر و دشوارتر خواهد بود و براى ایادى استعمار در منطقه چشم‏انداز روشنى پیش‏بینى نمى‏شود.

گزینه‏هاى قابل دسترس براى انتخاب کد راهبردى

با توجه به شرایط فعلى حاکم بر نظم جهانى و تحلیل‏هاى آینده شناسى موجود، از جمله مدل تحلیل منظومه‏اى، گزینه‏هاى قابل دسترس براى انتخاب کد راهبردى براى بازیگران عرصه‏ى بین‏الملل را به صورت زیر مى‏توان برشمرد:
1. کد جهانى: بازیگرى که این کد راهبردى را براى خود برمى‏گزیند، در تحلیل‏هاى راهبردى و آینده شناسى خود از اوضاع حاکم بر عرصه‏ى جهانى، نظم احتمالى و در حال شکل گیرى و یا نظم مطلوب خود را به صورت منظومه‏اى جهانى فرض مى‏کند که خود را به عنوان قدرت برتر و بلامنازع در کانون آن قرار مى‏دهد. ایالات متحده‏ى امریکا این کد راهبردى را براى خود برگزیده و نقش کلانترى در سیاست بین‏الملل را براى خود قائل است.
2. کد فرامنطقه‏اى: در مدل آینده شناسى و تحلیل منظومه‏اى، قدرت‏هاى فراملى شده‏اى که خود را نزدیک‏ترین قمرها به کانون منظومه‏ى جهانى ارزیابى مى‏کنند، به عنوان بازیگرى برترى‏جو و فرصت طلب در عرصه‏هاى بین‏المللى حضور مى‏یابند و حوزه‏ى نفوذ و اقتدار خود را به یک منطقه یا یک نهاد بین‏المللى خاص منحصر نمى‏دانند و در مناطق و عرصه‏هاى مختلف با قدرت حاضر در کانون منظومه‏ى جهانى به رقابت مسالمت‏آمیز و یا همکارى و تشریک مساعى راهبردى مى‏پردازند. مانند قدرت‏هاى بزرگ صنعتى غربى.
3. کد منطقه‏اى: بازیگرانى که این کد راهبردى را برمى‏گزینند، بر این باورند که در نظم احتمالى آینده‏ى جهان، بلوک‏هاى قدرت منطقه‏اى که »نظم‏هاى منطقه‏اى« را به وجود خواهند آورد، بیشترین تأثیر گذارى را در عرصه‏هاى جهانى خواهند داشت. این بازیگران، بسته به قدرت و نفوذ منطقه‏اى خود، یکى از دو حالت »قدرت منطقه‏اى محور« یا »قدرت منطقه‏اى پیرامونى« را براى خود انتخاب مى‏کنند. (22)
برابر پیش‏بینى سند چشم‏انداز بیست ساله‏ى نظام، ایران در افق 1404 باید به یک قدرت منطقه‏اى محور در منطقه‏ى جنوب غرب آسیا تبدیل شود که ضمن الهام بخشى و حمایت از جهان اسلام، با سایر قدرت‏هاى جهانى نیز تعامل مثبت و اثر گذار خواهد داشت.
بر این اساس، چشم‏انداز رویارویى انقلاب اسلامى با استعمار فرانو چشم‏اندازى روشن و همراه با موفقیت خواهد بود.

نتیجه

استعمار در مواجهه با واقعیت‏هاى موجود و قابل پیش‏بینى براى آینده‏ى جهان، شیوه‏ى استعمار فرانو را براى غارت منافع ملل مستضعف جهان برگزیده است. انقلاب اسلامى نیز با توجه به ماهیت خود که از مقوله و جنس نهضت عمومى انبیا، به ویژه اسلام ناب محمدى است و با الگو گیرى از حماسه‏ى جاویدان عاشورا و درس‏آموزى از حوادث تاریخى دوران معاصر ایران که تبار تاریخى این انقلاب را تشکیل مى‏دهند، با طرد فرهنگ و ایدئولوژى استعمار فرانو، در پى تحقق عینى و نهادینه سازى دین و ارزش‏هاى انسانى - الهى در عرصه‏ى فرهنگ و تمدن بشرى است و از این رهگذر در یک چالش و رویارویى همیشگى و مستمر با استعمار فرانو خواهد بود. انقلاب اسلامى در طى سه دهه‏ى گذشته با گفتمان سازى‏هاى متعدد و مبارزه‏ى مقدس توانسته موفقیت‏ها و پیروزى‏هاى خارق‏العاده‏اى را به دست آورد و با توجه به ماهیت و مؤلفه‏هاى قدرت و جهت‏گیرى‏هاى اصلى در پایش و پویش قدرت، استعمار فرانو رقابت ایدئولوژیک انقلاب اسلامى را برنخواهد تابید و در آینده نیز شاهد این رویارویى خواهیم بود. ولى با توجه به چشم‏انداز ترسیم شده از این رویارویى، انتظار مى‏رود که موفقیت‏هاى ایران اسلامى را براى پیشبرد مقاصد و آرمان‏هاى انقلاب اسلامى بیش از پیش شاهد باشیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس مسائل استراتژیک و عضو هیئت علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامى.
2- »جهان یک دهه‏ى آینده؛ دیدگاه بلندمدت و استراتژیک انگلستان«، گزارش سالانه وزارت امورخارجه‏ى انگلیس، )www.Taghib.ir(.
3- فرهنگ علوم سیاسى، مرکز مطالعات و مدارک علمى ایران.
4- ر. ک: آلوین تافلر، موج سوم، ترجمه‏ى شهیندخت خوارزمى، نشر نو، 1362.
5- مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات، جلد اول، ظهور جامعه‏ى شبکه‏اى، ترجمه‏ى احمد على قلیان و افشین خاکباز.
6- حسن صدر، استعمار جدید، انتشارات جاویدان، ص 105 - 107.
7- مجله اشپیگل، چاپ آلمان، 5 ژوئن، 2003 میلادى.
8- سایت اینترنتى )National News(، 24 مارس، 2003 میلادى.
9- این تعابیر نخستین بار پس از وقایع یازدهم سپتامبر از جانب کسانى، مانند »سائول. بى. کوهن« استراتژیست معروف امریکایى و »وولسى« رئیس وقت سازمان )Sia( مطرح گردید و اینک جزء عقاید رایج در میان نومحافظه‏کاران آمریکایى مى‏باشد.
10- صحیفه‏ى نور، ج 21، ص 175.
11- مقام معظم رهبرى، بیانات در مراسم دهه‏ى فجر، 1367.
12- ر. ک: محمد رضا احمدى، »انقلاب اسلامى و احیاى ارزش‏هاى دینى«، فصلنامه‏ى پیام، شماره‏ى 18.
13- بهاءالدین خرمشاهى، دائرة المعارف تشیع، ج 5، ذیل واژه‏ى جاهلیت، ص 284 )به نقل از: معجم احادیث الامام المهدى، ج 1، ص 44(.
14- همان )به نقل از: محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 8، ص 29(.
15- امام خمینى رحمه الله در برابر تزهاى انحرافى مختلفى که براى تعیین ماهیت نظام منبعث از انقلاب اسلامى مطرح مى‏شد، این بیان معروف را ابراز فرمودند: »من به جمهورى اسلامى رأى مى‏دهم نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد«.
16- حضرت امام خمینى رحمه الله، انواع قرائت‏هاى دیگر مقابل اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله را اسلام امریکایى مى‏نامیدند.
17- منوچهر محمدى، اصول سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، ص 28.
18- ر. ک: محمد رضا احمدى، »آینده‏ى نظامى ایران اسلامى در سند چشم‏انداز بیست ساله...«، فصلنامه‏ى حصون، شماره 11.
19- ر. ک: نشریه به سوى دولت اسلامى، شماره‏ى 2: مرکز تحقیقاتى اسوه.
20- محسن رضایى و على مبینى دلکردى، ایران آینده در افق چشم‏انداز، ص 603.
21- هنرى کیسینجر، دیپلماسى ما در قرن 21، ترجمه‏ى ابوالقاسم راه‏چمنى، 1381.
22- ر. ک: »آثار جهانى شدن بر گزینه‏هاى استراتژیک ایران«، فصلنامه‏ى راهبرد، شماره‏ى 18، زمستان 1379.