نویسنده: محمدرضا محمدی



 
نیازهای حرمت به وسیله آبراهام مازلو مورد بررسی قرار گرفتند و او در کتاب انگیزش و شخصیت خود به راه هایی اشاره کرده است که از طریق آن، فرد به خودشکوفایی می رسد. نظریه مازلو درباره انگیزش انسان شامل نیازهای بنیادی همراه با مفهوم سلسله مراتب نیازها است. نیازهای ابتدایی دارای طبیعت فیزیولوژِک هستند، هنگامی که این نیازهای اساسی برای بقا، ارضا شوند افراد به مرتبه دیگری از نیازها می رسند، که می توان آن ها را تحت عنوان نیازهای امنیت طبقه بندی کرد. اگر هر دو نیاز فیزیولوژیک و امنیتی به خوبی ارضا شوند نیازهای عشق و عاطفه بروز می کند. نیاز حرمت (نیاز به احترام) مرتبه بعدی نیازها هستند که ظهور می کنند. با توجه به نظریه مازلو، همه مردم از نیاز اثبات و وابستگی به حرمت خود برخوردارند. این نیاز به احترام، هم از جانب خودشان و هم از جانب دیگران است. مازلو دو طبقه از نیازهای حرمت را دسته بندی کرده است: دسته اول شامل تمایل برای قدرت، موفقیت، کفایت، تسلط یا صلاحیت، اعتماد به خود، استقلال و آزادی می باشد.
دسته دوم از نیازهای حرمت خود شامل میل به موقعیت اجتماعی، توجه، شأن و تحسین است که همگی ویژگی هایی از حرمت هستند که بر اساس دیدگاه های دیگران تعیین می شوند. (کرسینی، 1984)
افرادی که اساساً احساس عدم کفایت می کنند ممکن است تمام انرژی خود را صرف اثبات و نشان دادن کفایت خویش کنند هم برای خودشان و هم برای دیگران.
آلفرد آدلر نظریه خود در مورد شخصیت را تا حدی زیادی بر اساس قدرت انگیزشی حقارت بنیادی و جبران بنا گذاشته است. در نظریه آدلر، افراد سعی می کنند به وسیله جست و جو برای برتری بر حقارت بنیادی غلبه کنند. با چنین تلاش هایی افراد سعی می کنند تا ضعف های خود را تبدیل به قدرت کنند و سعی می نمایند در یک حیطه به تعالی برسند تا بتوانند ضعف های خود را در سایر حوزه ها بپوشانند. از دیدگاه آدلر این فرآیند منفی نیست. او بر این باور است که افراد با تلاش برای غلبه بر عدم کفایت های واقعی یا فرضی، شخصیت های منحصر به فردی را به وجود می آورند. (کرسینی، 1984) کارن هورنای در کتاب «تعارض های ما» در مورد مسایل حرمت خود نوشته است. او بر این باور است کودکانی که تأیید، پذیرش و عشق کافی از سوی والدین دریافت نکرده اند به ایجاد الگویی از نیازهای سیر نشدنی تمایل دارند. بعضی از این نیازها شامل نیازهای افراطی به محبت، پذیرش، قدرت و تمایل شدید برای شأن و موفقیت، فردی است.
هورنای معتقد است کسانی که دارای حرمت خود پایین هستند نیاز غیرعادی به رأی پذیرش و محبت دارند. این ها افراد تسلیم شونده هستند که جهت گیری آن ها به طرف سایر مردم است. آن ها به دلیل احساس ضعف و درماندگی خودشان را تابع دیگران می دانند و به گونه ای رفتار می کنند که برایشان پذیرش به همراه داشته باشد. همان طور که انتظار می رود عشق، گرمی و پذیرش تا حد بسیار زیادی در ایجاد حرمت خود بالا مؤثر است. این احساس اعتماد باعث می شود که پایگاه امنی در مقابل اضطراب در سازگاری با دنیا ایجاد شود و برای نوزاد احساس امنیت بنیادی را که در هنگام مواجهه با چالش های محیط نیاز دارد فراهم سازد. (کرسینی، 1984)
از نظر آلپورت، سومین مرحله پروروش خویشتن، پدیدار شدن احترام به خود است. این مرحله در نتیجه آموختن انجام کارهایی به طور انفرادی و مستقل، با احساس غرور کودک همراه است. در این مرحله، کودک میل دارد چیزهایی بسازد، به اکتشاف بپردازد و کنجکاویش را درباره محیط پیرامون ارضا کند و به دستکاری و تغییر آن بپردازد. کودک دو ساله کنجکاو و پرخاشگر به سبب میل به دخل و تصرف و اکتشاف می تواند بسیار زیان کار باشد.
آلپورت این مرحله از پرورش را بسیار حساس و تعیین کننده می داند. چنانچه پدر و مادر نیاز کودک به اکتشاف را ناکام بگذارند، چه بسا احترام به خود که در حال پیدایش است لطمه ببیند و به احساس حقارت و خشم بینجامد.
پیدایش احترام به خود با نیاز کودک به استقلال، همراه است. این نیاز در دو سالگی به صورت رفتار منفی و مخالفت با هر چه پدر و مادر از او بخواهند و در شش یا هفت سالگی به شکل رقابت با همسالان، بروز می یابد. (شولتر، 1369)
کوپر اسمیت در پژوهش های خود درباره مؤلفه های بنیادی حرمت خود به این نتیجه رسید که حرمت خود بالا ناشی از پذیرش والدین، مجموع محدودیت ها برای رفتار قابل پذیرش، آزادی برای عمل فردی است.
او در کتاب خود به نام "پیش آیندهای حرمت خود" از عشق و پذیرش به عنوان الگوی مثبتِ روابط بین افراد خانواده نام می برد.
این عشق همراه با علاقمندی به این است که کودک چه کاری را انجام می دهد و همچنین با احترام برای کودک به عنوان یک فرد همراه است.
این کودکان برای رویارویی با دنیا و تعامل با دیگران تشویق می شوند. محدودیت های بنیادی برای حفظ کودک به وجود می آیند منتها ضمن آن که این محدودیت ها بسیار سخت هستند، اما جنبه محدود کننده ندارند.
علاوه بر این، چنین والدینی کودکان خود را تشویق می کنند تا برای خود استانداردهای واقعی بسازند نه آن که به واسطه بناکردن اهداف غیر واقعی و کمال گرایانه، احساس شکست و حرمت خود پایین داشته باشند. کوپر اسمیت همچنین به این نتیجه دست یافت که مذهب، گروه نژادی، طبقه اجتماعی و تجارب در دوران کودکی، به طور نسبتاً ضعیفی با حرمت خود فرد مربوط است.
عامل شاخصی که به عنوان پیش آیند حرمت خود می توان نام برد عبارت است از کیفیت و میزان توجه و پذیرش والدین که کودک دریافت می کند. (کوپر اسمیت، 1976)
حرمت خود یک مفهوم چند بعدی است و دارای مقادیر مختلف است و مؤلفه ای حیاتی و مهم در خود پنداشت فرد محسوب می شود. بنابراین ممکن است فرد در روابط بین فردی خود دارای حرمت خود بالا بوده اما در مسایل تحصیلی فاقدحرمت خود باشد. همان طور که گلاسر در واقع درمانی خود اشاره کرده است حرمت خود با هویت فردی در ارتباط است.
گلاسر بر این باور است که در تشکیل هویت خود، سایرین در کمک به این که فرد، خودش را موفق یا شکست خورده بپندارد، نقش مهمی ایفا می کنند. دریافت عشق و پذیرش مستقیماً با هویت موفق مربوط بوده و فقدان عشق و پذیرش با هویت شکست رابطه دارد. (کرسینی، 1984).
براساس نظریه بندورا، بک و ... شناخت و پردازش افراد از رویدادهای زندگی نقش اساسی و حیاتی برای افراد دارد و بر این اساس افرادی که دارای حرمت خود پایین هستند، در پردازش خبر با مشکل مواجه هستند.
این افراد تفسیر بدبینانه از تجربه های زندگی دارند و بدبینی آنان از رویدادهای زندگی بر اثر عزاها، فقدان ها، شکست ها، طردها و جدایی ها شکل می گیرد.
در جریان پردازش خبر، سه نوع متغیر درونی بین محرک ها و پاسخ ها قرار می گیرند: روان بنه های شناختی، فرآیندهای شناختی و رویدادهای شناختی. (هولن، 1984)
این سه متغیر مسوول گزینش و پردازش محرک های محیطی هستند و در تعامل با عواطف و رفتار قرار دارند. ارگانیزم به پردازش محرک ها و یا رویدادهای محیطی (درون شدها) برحسب روان بنه هایی که در حافظه درازمدت ذخیره شده است، می پردازد و آن ها را به وسیله فرآیندهای شناختی به رویدادهای شناختی (فکر، تصویرهای ذهنی و رفتار کلامی و حرکتی) که نشان دهنده نتیجه نهایی هستند، تبدیل می کنند و بالاخره رفتار به روان بنه هایی که تأیید و یا تکذیب شده اند، پسخوراند می دهد. (دادستان، 1376)
براساس دیدگاه شناختی ها از جمله پیاژه و .... حرمت خود بالا و پایین افراد، براساس پردازش اطلاعاتی است که برای فرد به صورت روان بنه در آمده است.
اریکسون طول دوران زندگی را به هشت مرحله تقسیم نموده است. (شولتز، 1989) آنچه از این مراحل مد نظر است مرحله چهارم است که ایشان با عنوان "کارآیی در برابر حقارت" یاد کرده است. این دوره که از سن مدرسه تا 11 سالگی را شامل می شود، فرد به دنبال کسب مهارت های جدید است و می خواهد کارآیی و مفید بودن خود را به اثبات برساند، اگر کوشش و تلاش کودک با استهزا یا طرد و سرزنش معلم و اطرافیان همراه باشد احتمالاً در فرد، احساس بی کفایتی و حقارت رشد خواهد کرد و در مقابل تقویت و تمجید سازنده و آموزنده، احساس شایستگی و کارآیی را در کودکان پرورش می دهد و در نتیجه حرمت خود کودک بیشتر می شود و خود را ارزشمندتر و مفیدتر احساس می کند. (شولتز، 1989)

حرمت خود از نظر اسلام یکی از مهم ترین عوامل سازگاری و حسن تفاهم افراد در خانواده و جامعه این است که شخصیت تمام افراد در این دو محیط مورد توجه و احترام باشد و هیچ فردی- در هر سنی که هست- خویشتن را در معرض اهانت و تحقیر نبیند و نسبت به احترام به خود، احساس نگرانی و ناامنی ننماید.

انسان از احترام دیگران خشنود شده و آن را بزرگترین نیکی درباره خودش تلقی می کند و از اهانت و تحقیر دیگران ناراحت شده و آن را بدترین رفتار نسبت به خود می داند. انسان به طور طبیعی دوست دار کسی است که به او نیکی کرده و حرمت او را پاس بدارد. امام رضا علیه السلام می فرمایند:
جُبِلَت القُلُوبُ علی حُبِّ مَنَ احسَنَ اِلَیها و بُغضِ مَن اَساءَ اِلَیها؛ (1) دل های مردم، نیکی کنندگان به خود را دوست و بدکنندگان به خود را دشمن می دارد.
فردی که در محیط خانواده و جامعه مورد احترام بوده و دارای حرمت نفس باشد روح آرام و ضمیری مطمئن دارد و در خود احساس حقارت و کمبود نمی کند. چنین فردی برای این که مقام خود و مراتب لیاقت و شایستگی خود را نزد دیگران حفظ کند، سعی می کند با گناه و انجام کارهای پست شخصیت خود را لکه دار نسازد و موجبات تحقیر و اهانت خود را فراهم نیاورد.
امام علی علیه السلام می فرمایند:
مَن کَرُمَت عَلیهِ نَفسُهُ لَم یُهِنها بِالمَعصیَة؛ (2) کسی که شرافت معنوی و کرامت نفس خود را باور دارد خویشتن را با ارتکاب گناه خوار و حقیر نخواهد ساخت.
اولیای گرامی اسلام ضمن این که خود مراقب احترام و تکریم مردم بودند، سفارش های فراوانی به پیروان احترام به دیگران فرموده اند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
لاتُحَقِّرَنَّ اَحداً مِنَ المُسلِمینَ فاِنَّ صَغیرَهُم عنداللهِ کَبیرٌ؛ (3) احدی از مسلمانان را تحقیر نکن زیرا کوچک آن ها نزد خداوند بزرگ است.
اگر فردی حرمت نفس خود را از دست بدهد یا مورد تحقیر دیگران قرار گیرد سر از انحرافات اخلاقی و اجتماعی در می آورد، زیرا کسی که گرفتار عقده یا احساس حقارت شده است و خود را پست و ناچیز می داند ضمیری آشفته و نگران دارد و نسبت به کسی که او را با چشم خواری و اهانت می نگرد همواره عصبی و خشمگین است. (فلسفی، 1352)
این حس پستی و خود کم بینی (حقارت) فرد را نسبت به معیارهای اخلاقی و مقررات اجتماعی بی اعتنا می کند و باخود می اندیشد که من به هر حال در نظر مردم خوار و ناچیزم، پس چرا خویشتن را از قید و بندهای اجتماعی نرهانم و خود را از محدودیت های اخلاقی و قانونی آزاد نکنم. چنین فردی برای جبران حقارت خود، دست به اعمال انحرافی می زند.
امام هادی علیه السلام می فرمایند:
مَن هانَت عَلیهِ نَفسُهُ فَلاتأمَن شَرَّه؛ (4) کسی که نفسش نزد او خوار و ذلیل باشد از شر او ایمنی نداشته باش.
فردی که دارای عقده یا احساس حقارت است دچار بیماری تکبر می شود و دست به یاغی گری می زند و اصول اخلاقی و صفات انسانی را نادیده می گیرد. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
ما مِن رَجُلٍ تَکَّبَر اَو َتجَبَّرَ اِلاّ لِذَّلة وَجَدَها فی نَفسِه: (5) هیچ انسانی خودبین و زورگو نمی شود مگر به سبب ذلت و حقارتی که در خود احساس می کند.
در مکتب اسلام، تمام افراد مکلفند حیثیت و حرمت خود را محترم شمارند و از ذلت و زبونی اجتناب کنند و هیچ فردی حق ندارد زمینه پستی و اهانت خود را فراهم آورد و روایات فراوانی با صراحت به این مطلب اشاره دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «لا ینبغی لِلمُؤمِنِ اَن یُذِلَّ نَفسَه؛ (6) برای مؤمن جایز نیست که نفس خویش را ذلیل کند».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با آن که خود رهبر مذهبی جامعه مسلمین بود و اداره امور کشور را نیز در اختیار داشت و براساس قوانین اسلام بر مردم حکومت می کرد ولی در مقام فرمانروایی و حکومت مثل پدری مهربان و با اخلاق بود به حقوق اخلاقی و شرافت همه مردم توجه داشت و حیثیت آنان را محترم می شمرد. در حکومت آن حضرت کسی حق نداشت موجبات خواری و ذلت خویش و دیگران را فراهم آورد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر موردی را می دید که حرمت فرد یا افراد نادیده گرفته می شود به صراحت تذکر می فرمود. در روایتی وارد شده که پیامبر اکرم صل الله علیه و آله وقتی سواره حرکت می کردند، به کسی اجازه نمی داد همراه او پیاده حرکت کند و او را سوار بر مرکب خویش می نمود و اگر فرد از سوار شدن امتناع می کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: پس شما جلوتر بروید و در مکان مورد نظر یکدیگر را ملاقات می کنیم. (مجلسی، 1362)

پی نوشت ها :

1. من لایحضره الفقیه، ج، ص 420.
2. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 231.
3. زاهد بن الحسین ورام، مجموعه ورام، ج1، ص 31، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1376.
4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 312.
5. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 365.
6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 5، ص 63، 1416.

منبع: محمدی، محمدرضا؛ (1388) قناعت و سلامت روان، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم