علم دینی، نظریه ها و نقدها
چکیده
در اندیشه اسلامی، علم دینی اصطلاحی است که نسبت گزاره های دین اسلام به ویژه قرآن در حوزه های علوم انسانی و علوم طبیعی را با گزاره های علوم انسانی و علوم طبیعی روز مورد بررسی قرار می دهد. اساساً سخن از علم دینی، بدون بررسی جامع رابطه ای گزاره های علمی قرآن با علوم روز بی معنا است. پاسخ به پرسش هایی از این نوع که آیا اقتصاد اسلامی وجود دارد و گزاره های اقتصادی در قرآن چه نسبتی با علم اقتصاد دارد، بستگی به رویکرد ما از علم دینی دارد. چنین پرسش هایی در دیگر حوزه های علوم انسانی مانند روانشناسی، نیز قابل طرح است. در این جا با سه رویکرد روبرو هستیم: رویکرد حداقلی، رویکرد میانه و رویکرد حداکثری. رویکرد حداقلی در علم دینی آن است که هرگاه عالم و اندیشمند نگاهی الهی داشته باشد، علم دینی محقق شده است و از علوم انسانی و طبیعی در خدمت دین استفاده می شود. رویکرد میانه بر آن است که برخی گزاره های دینی و قرآنی در حوزه های علوم انسانی و طبیعی امروز وجود دارد که می توان آن ها را تببین نمود. رویکرد حداکثری بر آن است که اساساً امکان و بلکه ضرورت علم دینی، مانند اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی و... وجود دارد و باید علومی جدید تأسیس نمود که با علوم غربی تفاوت داشته باشد. در این مقاله به بررسی رویکردهای گوناگون به علم دینی و چالش های آن پرداخته شده است.واژگان کلیدی:
علم تجربی، دین (اسلام)، علم دینی، نظریه های نقدهامقدمه
علم دینی اصطلاحی است در کلام جدید که در سده ی اخیر در کلام مسیحی و جهان اسلام و در یکی دو دهه ی اخیر، در مباحث کلام جدید اسلامی در ایران مطرح شده است، که البته تفاوت هایی با یکدیگر دارند. منظور از علم در اصطلاح علم دینی، علوم تجربی اعم از انسانی و طبیعی است، اگر چه بیش تر بر علوم انسانی مانند: اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی و... تأکید می شود، و منظور از دین، اسلام و به ویژه، گزاره های قرآنی در این حوزه ها می باشد.این اصطلاح برای اندیشمندان حوزه های دینی و علوم بشری، چالش ها و رویکردهای گوناگونی به وجود آورده است که این رویکردها از نفی کامل تا ضرورت و جامعیت قطعی را شامل می شود.
الهیون، آفریننده کتاب تکوین را، همان فرستنده کتاب تشریع می دانند، چنانچه در قرآن، از گزاره های تجربی، انسانی سخنی به میان آمده است، در حالی که با حقایق علمی تعارضی ندارد. تمدن درخشان اسلامی برخاسته از فرهنگ اسلامی برخاسته از فرهنگ اسلامی به ویژه فرهنگ قرآنی بوده و جهش علمی مسلمانان از تعالیم دینی آنان سرچشمه گرفته است.
از مهم ترین ویژگی های علوم مسلمانان، سازگاری و ارتباط موثق آن بین خدا، انسان و طبیعت است که تفاوت جدی با علوم تجربی غربی دارد.
طرح دینی شدن علم در دوره معاصر، از زمینه های گوناگون و سطوح متوسط متفاوت برخوردار بوده و در این نگاه تازه، دین بر علم تأثیرگذار است. به ویژه که علوم غربی، جامعه غربی را با بحران های جدی مواجه نموده است که با علم دینی می توان از آن ها عبور کرد.
اندیشمندان مسلمان در دهه های اخیر، با توجه به بحران ها و آسیب های ناشی از علوم غربی که آن را علوم سکولار می خوانند، به بازخوانی علوم با نگاه دینی و قرآنی پرداخته اند.
مقاله حاضر، با جمع بندی دیدگاه های اندیشمندانی که تعامل علم و دین را ممکن دانسته اند، به رویکردها و چالش های علم دینی از حداقلی تا حداکثری پرداخته و مدخلی بر شناخت مبانی رابطه ی قرآن و علوم انسانی و طبیعی روز ارائه کرده است.
الف) رویکردهای حداقلی
1-نظریه «فردمحور» در تولید علم دینی؛
برخی «علم دینی» را علم تأسیس شده توسط دانشمندان دیندار می دانند و معتقدند تولید علم دینی زمانی اتفاق می افتد که «دین» فضای فکری دانشمندان را فرا گیرد. در این صورت علم از همان روش خود یعنی «روش تجربی» پیروی می کند، مسائل، موضوعات و غایات خود را دارد، اما آموزه های دینی پژوهشگر آگاهانه بر فعالیت علمی او اثر گذاشته و به آن رنگ و بوی دینی خواهد داد.تاریخ علم شنان می دهد که نظریه های علمی تنها از طریق استقراء و مشاهده بدست نمی آید. آن چه منشأ ظهور نظریه ها است، همان مفروضات علمی، فکری، معنوی و روحی است که در ذهن اندیشمند شکل می گیرد. امروزه اندیشمندانی از غرب همچون «پوپر» نیز، منشأ نظریات را حدس هایی می دانند که علم در پی ابطال آن ها می باشد. بدیهی است هرگونه حدس و شهودی، دارای زمینه فکری و روحی ویژه خود است که در پرتو آشنایی با معرفت و واقعیات مربوط به آن تحقق می یابد.
نقدهای نظریه فرد محور:
بنا به نظر برخی فیلسوفان علم، علمی بودن یک نظریه در مقام داوری داده هاست، نه در مقام گردآوری آن ها و این اشکالی است که در تولید علم در این روش وجود دارد.«می توان از متون مقدس به عنوان منشأ الهام نظریه های علمی، سود جست. این کار هم شدنی است و هم گه گاه در تاریخ علوم و معارف بشری انجام گرفته است. ولی با این شیوه و بر اساس این دیدگاه، علم دینی پدید نمی آید، بلکه توجه به متون مقدس فقط در مقام کشف و گردآوری نظریه ها مؤثر خواهد بود. ناگفته پیداست که نظریه ای که بدین شیوه ساخته و پرداخته شود، باز باید در مقام توجیه و داوری به معیارها و موازین روش شناختی علمی که بدان علم تعلق دارد، تن بسپارد و تنها در صورتی معقول و مقبول تلقی خواهد شد که از بوته آزمایش این معیارها و میزان ها، سرافراز بیرون آید.» (2)
بنابراین تفاوت اندیشمند مسلمان با اندیشمند غربی، در تفاوت تورهایی است که برای به دست آوردن در مقام جمع آوری داده ها در اختیار او قرار دارد. اما معیار درستی نظریه، داوری تجربی خواهد بود. «چنین است که ما معتقدیم؛ علم انسان شناسی، جامعه شناسی، روانشناسی و... که در جامعه اسلامی بدست می آید، یقیناً با آن چه در جامعه غیر اسلامی ساخته می شود، متفاوت خواهد بود.
این امر باعث نمی شود که بگوییم علوم انسانی غربی باطل است. چون آن که بطلان را نشان می دهد، مقام آشکار نیست بلکه مقام داوری است. البته می توان گفت که ناقص است و یا موضوعات مورد نیاز ما را بررسی نکرده اند. درست مثل زمین شناسی فرانسه، که در آن از ویژگی های زمین شناختی ایران، سخن و بحثی نیست و از این لحاظ ناقص است.
در این جا، نمی خواهیم نتیجه گیری کنیم که علوم انسانی غربی یا شرقی باطل اند یا حق. اما به فرض که سراپا غلط و باطل باشند، دلیل بطلانشان این نیست که متکی به ایدئولوژی ها و یا جهان بینی هایی بوده اند که مورد قبول ما نیست. غلط بودن یک امر تجربی را باید در تجربه نشان داد. علم با علم ابطال می شود، نه با فلسفه و نه با ایدئولوژی.» (3)
بسیاری از تبیین های علوم تجربی در بهترین حالت، تببین هایی ناقص اند که بخشی از عوامل مؤثر بر پدیده ها را نادیده می گیرند. بدین جهت، مانعی ندارد علمی را که همه یا بخش قابل توجهی از فرضیه ها و نظریه های خرد و کلان خود را از دین می گیرد، به صفت «دینی» متصف گردانیم. زیرا فرضیه ها رنگ تعلق و وابستگی به پیش فرض های خود را، حتی در مقام داوری حفظ می کنند. (4)
بنابراین «علم دینی» در چنین دیدگاهی با محدودیت های خاصی مواجه خواهد بود و روح و ساختار علم غربی در این رویکرد حفظ می شود. شرط اصلی تولید علم دینی در این دیدگاه، دینی کردن ذهن اندیشمند است؛ به گونه ای که برخی تنها راه تولید علم دینی را، در همین نکته نهفته می دانند.
«برای دست یافتن به علوم انسانی مطلوب هم، باید شخصیت دانش آموز یا دانشجو یا متعلم و عالم را به نحو خاصی سامان بدهیم. و برای این منظور باید ذهن و ضمیر آنان را با عرفان و انسان شناسی مکتب، به خوبی آشنا و آغشته کنیم. به طوری که هنگام برخورد با مسائل انسانی و حل و فصل آن ها، دیگر اسلامی اندیشیدن زحمتی برایشان نداشته باشد. بلکه تمام شخصیت اسلامی و معنوی آنان در تولیداتشان جاری و جلوه گر شود و فقط در آن صورت است که علم اسلامی انسانی، متولد می شود. تأکید می کنیم اسلامی کردن علوم انسانی این نیست که روایاتی را بخوانیم و از آن ها چیزهایی را در زمینه روان شناسی و... استنباط کنیم، بلکه این است که از آیات قرآن و روایات، علوم را استخراج کنیم. این کارها نشدنی و بی سود است. باید آن چه را شدنی و سودمند است، دانست که چیست؟
آن چه که شدنی است، این است: فضای ذهن و ضمیر، اسلامی و علمی شود، همین و بس. از آن پس هر چه از کوزه بیرون تراود، علمی اسلامی است. و راه اسلامی کردن علوم انسانی در این سرزمین، همین است و این درسی است که رشد تاریخی علوم به ما می آموزد.» (5)
2- نظریه «هدف محور» در تولید علم دینی
در این دیدگاه، علم دینی همان علم طبیعی و یا انسانی موجود است که در خدمت اهداف دین و جامعه دینی قرار می گیرد و بدون در نظر گرفتن هدف و غایت، هیچ وجه قابل پذیرشی برای تقسیم علوم تجربی به دینی و غیر دینی وجود ندارد. (6)در این تصویر از علم دینی، می توان آن را چنین تعریف کرد: علمی که در خدمت محتوای دین و تبلیغ و ترتیب دینی و جامعه دینی قرار گرفته است.
توجه به غایات دینی در تولید علم، اگر چه تنها راه تولید علم دینی نیست، اما در بینش حداقلی یکی از راه های مؤثر در نزدیکی علم به آموزه های دینی است. بر این اساس بایستی در زمینه های مختلف، غایات مورد نظر دین را تعریف و بر اساس آن، علم را جهت داد.
«اگر کار علمی در پرتو جهان بینی الهی انجام شود، نتیجه اش تأمین نیاز های مادی و معنوی بشر خواهد بود. ولی در پرتو جهان بینی سکولار، تضمینی برای مخرب نبودن کاربردهای علم وجود نخواهد داشت. دانشمندان در طرح هایی که منجر به تخریب محیط زیست یا نابودی انسان ها شده است، نشانه علمی است که جهت گیری درست نداشته است. علم دینی می تواند جهت دهی مناسبی در مورد کاربردهای علم داشته باشد و از کاربردهای مخرب آن جلوگیری به عمل آورد.» (7)
نقدهای دیدگاه هدف محور
بر اساس این دیدگاه علم همان روش، مسائل، موضوعات و پیش فرض های خود را دارد و تنها در مسیر غایات و اهداف دینی قرار می گیرد. بنابراین اگر علم سکولار دارای عیوب ذاتی و یا بیش فرض های نا درستی باشد، طبیعتاً به «علم دینی» تولیدی در این سطح نیز سرایت خواهد کرد. این که علوم طبیعی و انسانی موجود، هم چون «ابزار» در خدمت «اهداف» دینی قرار بگیرند، در درون خود این پیش فرض را دارد که برای رسیدن به اهداف دینی، از هر ابزاری می توان سود جست. در حالی که در فرهنگ اسلامی، این جمله را بارها شنیده ایم که «هدف وسیله را توجیه نمی کند و از هر وسیله ای برای هر هدفی نمی توان بهره برداری کرد.»قبل از این که از هر ابزاری از جمله علم برای رسیدن به اهداف و غایات دینی بهره برداری کرد، باید دید که خود این ابزار با فرهنگ دینی سازگاری دارد یا خیر؟ این رویکرد، علم را هم چون ابزاری می داند که دارای هیچ جهت گیری خاصی نیست. در حالی که هر ابزاری، غایات و فرهنگ خاص خود را ایجاد می کند.
تولید علم دینی در این نگرش با محدودیت مواجه است و این محدودیت از آن جا ناشی می شود که نمی توان از علوم، تنها استفاده ابزاری کرد. بلکه علوم هم چون هر ابزار دیگری، زمانی به کمک غایات دینی می آید که فاقد جهت گیری خاص بوده و با فرهنگ دینی سازگار باشند. بنابراین الزاماً با دینی کردن غایات، «علم دینی» تولید نمی گردد.
اما در بینش حداقلی، چنین دیدگاهی یکی از راه های مؤثر در نزدیکی علم به آموزه های دینی است. گر چه این رویکرد کم ترین انتظاری است که می توان از اندیشمندان، در تولید علم دینی داشت. بر این اساس بایستی در زمینه های مختلف، غایات مورد نظر دین را تعریف و بر اساس آن علم را جهت داد. تعریف غایات دینی در هر حوزه را می توان از اندیشمندان و عالمان دینی طلب کرد و توجه به آن ها را در رویکردهای علمی، از دانشمندان و صاحب نظران علوم انتظار داشت.
ب) رویکرد میانی به علم دینی
3-نظریه «مسأله محور» در تولید علم دینی
رویکرد دیگر در علم دینی، نگاه «مسأله محور» است. این رویکرد به دیدگاه هایی اشاره دارد که موضوعاتی مانند دین، پدیده های منتسب به دین، امور مورد اهتمام دین، افراد دین دار یا جوامع دینی را برای مطالعات تجربی پیشنهاد می کنند، در حالی که بدون انجام این مطالعات، چارچوبی مغایر علوم سکولار، ارائه دهند. (8)یکی از راه های تولید علم دینی در این نگاه آن است که ارزش ها و واقعیات جامعه دینی را در پژوهش های علمی مربوط به جامعه دینی، لحاظ کنیم تا علوم تولیدی از عینیت لازم برخوردار باشند.
در جامعه ای که همه یا اکثریت نسبی آن، افرادی هستند که در چارچوب ارزش های دینی می اندیشند، رفتار می کنند و رابطه برقرار می کنند، در این صورت اگر بخواهیم پدیده های مورد نظر از یک علم را در آن مطالعه کنیم و نقش دین را در نظر نگیریم، مطالعه ما، غیر محققانه و غیر عالمانه بوده و از عینیت لازم برخوردار نخواهد بود. مطالعه درست هنگامی رخ می دهد که نقش دین، الگوها و ارزش های دینی و رفتارها و روابط دینی را در آن پدیده ها بررسی نمائیم.
«یکی دیگر از راه های تولید علم دینی آن است که الگوها، آرمان ها و خواسته های دین را به عنوان موضوع مفروض و محقق در جامعه تلقی کنیم؛ یعنی فرض کنیم جامعه ای پدید آمده که خواسته های دین را در آن جامعه تحقق یافته و اکنون موضوع مطالعه ما تفسیر رابطه بین پدیده ها می باشد. بر اساس این دیدگاه، علوم انسانی نیز در آغاز چنین وضعیتی داشته اند. یعنی اندیشمندان علم اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی و علوم سیاسی در ابتدا، الگوها و مدل های مطلوب خودشان را از یک مطالعه اجتماعی به صورت انتزاعی به دست آورند و علوم انسانی را بر اساس تفسیر آن الگوها شکل داده اند.
حال می توان الگوهای دینی را که به نحوی با واقعیات هم نزدیک باشند، تحقق یافته فرض کرد و آن را موضوع تحلیل و بررسی اجتماعی قرار داد. طبعاً در جوامع اسلامی، مردم کم و بیش به ارزش ها و دستورات اسلامی پایبندند. گرچه رفتارهای واقعی با الگوها یکسان نیستند، ولی در تببین و تفسیر روابط آن ها، مبنا و ملاک را الگوهای مطلوب نزدیک به رفتار آن ها قرار می دهیم. در این صورت، علم دینی معنا پیدا می کند؛ چرا که در علوم انسانی، موضوع، مطالعه رفتار انسان ها است و رفتار انسان ها منبعث از افکار و ارزش های مورد اعتماد آن هاست .
بنابراین، اقتصاد اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، علوم سیاسی اسلامی و امثال اینها معنا پیدا می کنند. دیگر در این جا نگاه مان نگاه تاریخی نبوده بلکه نگاه به الگوهاست و به همین دلیل مطالعه ما، الگوهای مطلوب را مبنا قرار می دهد و تفسیر روابط اقتصادی جامعه، بر اساس آن الگوهای مطلوب صورت می گیرد.
پس به طور خلاصه اگر اقتضائات یا تأثیرات اعتقادات، اخلاقیات و مقررات دینی را در رفتار انسان، رفتار فردی، رفتار اجتماعی و رفتار جوامع انسانی بررسی کرده و تحت آزمون قرار دهیم، محصولش علم دینی تجربی خواهد بود» (9)
این مطالعات، بخشی از علم مورد نظر را تشکیل می دهد. جامعه شناسی دین (نه جامعه شناسی دینی) بخشی از جامعه شناسی است و از همان روش تحقق جامع شناسی استفاده می کند. هم چنین روان شناسی دین که تجربه ذهن دینی را مورد تحلیل قرار می دهد، بخشی از روان شناسی محسوب می شود.
تصویر دیگر علم دینی در این رویکرد، علم ناظر به مشکلات و در جستجوی حل معضلات جامعه متدینان و معتقدان به دین و فرهنگ دینی خاص است. این معنا با مفهوم «یومی سازی» علم دارای تناظر و تشابه کاملی است. بنابراین، علم دینی عبارت است از:
«علمی که در راستای حل مشکلات جامعه دینی قرار گرفته است.»
نقدهای نظریه «مسأله محور»
در این نگاه، علم همان روش، موضوعات و پیش فرض های خود را دارا است و بنابراین همه آن چه را که در باب چالش های علم دینی در دو رویکرد سابق گفتیم، در نگاه "مسأله محور" نیز وجود خواهد داشت.به ویژه آن که در مسائل پژوهشی، توجه به حل مسائل جامعه اسلامی و به عبارتی دیگر بومی سازی علم هر چند رویکرد مثبتی است، اما ممکن است در عمل ما را دچار همان تعارضی کند که در باب رسیدن به غایات ینی با ابزار علوم روز، بدان اشاره کرده ایم.
از سوی دیگر چنان که گفتیم یکی از راه های تولید علم دینی در این رویکرد، بررسی پدیده های منتسب به دین با استفاده از علوم روز است. مثلاً می توان اثرات طبی، روان شناسی و جامعه شناسی برخی دستورهای اسلامی هم چون نماز، روزه، حج و امثال آن را با علوم روز مورد بررسی قرار داد. طبیعی است که نتیجه چنین بررسی می تواند در تبیین اعجاز علمی قرآن کریم و اثبات حقانیت دین و نیز در تقویت باورهای دینی مؤثر باشد.
اما در این مورد باید دقت کرد که نظریات علمی همواره در معرض تغییر و جرح و تعدیل قرار دارند. اگر قرار باشد مفاهیم دینی همواره با علومی که امروز و فردا ممکن است مورد ابطال قرار گیرند بررسی شود؛ بیم آن می رود که ابطال این نظریات، موجب سستی ایمان مؤمنان در اعتقاداتشان گردد. لذا در چنین مواردی بهتر است، در استفاده از نظریات علمی غیر قطعی در تببین پدیده های دینی این تببین ها را به صورت احتمال بیان کرد.
دستورهای دینی، همواره دارای حکمت هایی هستند که برخی از آن ها ممکن است در چارچوب علوم تجربی نگنجند. بنابراین تبیین یک پدیده دینی توسط علوم روز، نباید به این عنوان تبیین جامع تلقی گردد. مثلاً اگر با نظریات روانشناسی به بررسی آثار و فواید نماز در سلامتی و بهداشت روان پرداختیم، نباید حکمت نماز را صرفاً به همین ویژگی منحصر نمائیم. ضمن این که افراط در چنین رویکردی، خود می تواند سبب بی اعتباری مفاهیم دینی و تمسخر اندیشمندان غیر مسلمان گردد و حتی علم را به جای دین، بر کرسی داوری نشاند و خود به نوعی علم زدگی بیانجامد. هم چنین در بررسی روابط میان جوامع مسلمان و تبیین علمی آن ها نیز تکیه بر عوامل و روابط مادی، نمی تواند به تنهایی به تببین درست واقعیات بیانجامد. زیرا در بررسی «دین» به عنوان یک پدیده، باید عوامل غیر مادی را نیز در نظر گرفت.
در این رویکرد از آن جا که دین، مناسک و آداب دینی، موضوع مطالعات تجربی خواهد بود، طبیعی است که شناخت لازم نسبت به آن ها، شرط تولید نظریات صحیح علمی باشد. از سوی دیگر، شناخت فرهنگ بومی و مسائل و مشکلات واقعی جامعه اسلامی، به منظور اولویت دادن به آن ها در مطالعات تجربی، شرط دیگر تحقیق علم دینی در این رویکرد خواهد بود.
4-نظریه «موضوع محور» در تولید علم دینی
در تصویری دیگر، منظور از دینی شدن علم، طرح مسائل و موضوعات علم در قلمرو معارف دینی است. در واقع انتقال پاره ای از گزاره های دینی که علی الاصول واجد قابلیت تحقیق به روش های متداول علمی است در ساحت علم تجربی و بررسی علمی آن، منشاء پدید آمدن علم دینی می شود. به عبارت دیگر، اتصاف علم به صفت «دینی» در مقام گردآوری است. بنابراین تصویر، علم دینی «دانش تجربی است که موضوعاتش از دین اخذ شده است.»این نگرش بر آن است که علم خاصی در قلمروهای مشترک و مرزهای متداخل، با دین تطبیق و سنجیده شود و تحقق یکی از نسبت های تأیید یا تعارض، بررسی و قواعد تأیید یا تعارض علم و دین در مورد آن، اعمال گردد. علم دینی بر اساس این تصویر، «علمی است که در قلمرو های مشترک، بر گزاره های هم سخنش در دین عرضه شده و قواعد تأیید یا حل تعارض، در آن ها به کار گرفته شده است.» (10)
از سوی دیگر، کاربرد وصف اسلامی برای علم و نظریه در این رویکرد، از آن رو است که چه بسا نظریه ای به شیوه ی حسی یا عقلی اثبات شده باشد، اما درباره آن، نظریات مختلفی مطرح می شود که یکی از آن ها موافق گزاره های قرآنی باشد. استدلال مسئله از همان روش حسی یا روش قیاسی مربوط به خودش انجام می گیرد. ولی اتکای به این نظریه از آن رو است که اسلام، این نظریه را تأیید می کند.
واقعیت آن است که علم و دین، دارای قلمروها و گزاره های مشترک فراوانی می باشند؛ به ویژه در حوزه علوم انسانی که موضوع بررسی هر دو، انسان است؛ به طور طبیعی می توان موضوعات مشترک متعددی را در آن ها سراغ گرفت.
یافتن این گزاره ها و بررسی نقطه نظرات علمی و دینی در هر یک و بررسی سازگاری و عدم سازگاری آن ها، رویکرد «موضوع محور» را تشکیل می دهد. مثلاً دیدگاه ها و گزاره های فراوانی که در باب مسائل روحی و روانی در دین وجود دارد و گزاره های فراوانی که اسلام در باب جامعه و مسائل اجتماعی دارد و هم چنین نقطه نظراتی که درباره مسائل اقتصادی و مدیریتی بیان شده است، همگی موضوعاتی هستند که در روان شناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و مدیریت نیز به آن ها پرداخته شده است و بررسی تطبیقی این موضوعات مشترک، رویکرد «موضوع محور» را در تولید علم دینی تشکیل می دهد.
در سال های اخیر این رویکرد توسط اندیشمندان مسلمان، طرفداران زیادی یافته است. چرا که آن ها تصور می کنند که حتی اگر این امر به غنای مباحث علمی نیفزاید، اما بیان معارف دینی با زبان علوم، از جذابیت بیش تری برخوردار خواهد شد و از این راه، ارتباط و تفاهم فزاینده تری را با جهان امروزی می توان برقرار نمود.
نگاه «موضوع محور» در حوزه علوم طبیعی و طب، قدمت بیش تری دارد. طیف بسیاری از گزاره های علمی که در باب کیهان شناسی، زمین شناسی، آناتومی انسان، جنین شناسی، مسائل مربوط به زمین، آسمان و جانداران در قرآن کریم وجود دارد، سبب شده است تا برخی مفسرین از یک سو و فیزیک دانان، ستاره شناسان، پزشکان و دانشمندان علوم طبیعی مسلمان از سوی دیگر به بررسی تطبیقی این موضوعات، علاقه وافری نشان دهند.
نگاه «موضوع محور» در حوزه علوم طبیعی و طب در اصطلاح قرآن پژوهان، به «تفسیر علمی» معروف شده است.
حجم فراوانی از مقالات، کتاب ها، همایش ها و مؤسسات علمی پژوهشی در کشورهای اسلامی به ویژه عربی بیانگر آن است که آن ها با اشتیاق فراوانی، به چنین مطالعاتی پرداخته اند.
عوامل متعددی در این رویکرد وجود دارند. شناخت گزاره های فراوان علمی در قرآن کریم، دفاع از محتوای قرآن، اثبات اعجاز علمی قرآن کریم، به مقایسه آن ها با علوم روز نیازمند است. پیشرفت علوم در قرون اخیر در اروپا و رواج تفکر علم زدگی نیز سبب شده است که عده ای با تأثیرپذیری از این جریان، تلاش کنند تا قرآن را همراه با کشفیات و تحولات جدید علمی نشان دهند. «تفسیر علمی» در طول تاریخ موافقان و مخالفان متعددی داشته است.
موافقان تفسیر علمی، به دلایل زیر اشاره کرده اند:
-کشفیات جدید، موجب تببین آیات قرآن می شود؛
-تفسیر علمی، اعجاز علمی قرآن را نشان می دهد؛
-نا کارآمدی روش عقلی در تفسیر و وجود اسرائیلیات فراوان، تفسیر علمی را ضروری می کند؛
-رفع تعارض ظواهر قرآن با علم، از طریق تفسیر علمی ممکن است؛
-درک اعجاز ادبی قرآن برای غیر عرب چندان آسان نیست؛ بنابراین از طریق اعجاز علمی، امکان تحدی فراهم می شود.
از میان موافقان تفسیر علمی قرآن، می توان به ابو علی سینا، غزالی، طبرسی، فخر رازی، سیوطی، علامه مجلسی، ملاصدرا، شیخ محمد عبده، طنطاوی، عبدالرزاق نوفل و در ایران متأخر هم به مهندس بازرگان، دکتر پاک نژاد و مرحوم طالقانی اشاره کرد.
مخالفان تفسیر علمی نیز، به دلایل زیر اشاره کرده اند:
-قرآن، بیان کننده مسائل اخروی است.
-اگر در قرآن همه چیز بود، اصحاب و تابعین معترض آن می شدند.
-علوم تجربی قطعی نیست و نظریات آن ها متزلزل است و دین را هم متزلزل می کند.
-تفسیر علمی، سبب تفسیر به رأی و تأویل آیات می شود.
-تفسیر علمی، ما را از مقصد اصلی قرآن دور می کند.
از میان مخالفان می توان به ابواسحاق شاطبی، شیخ محمود شلتوت و دکتر ذهبی اشاره کرد. (11)
البته دیدگاه سومی به نام تفصیل وجود دارد و آن عبارت است از: «در صورت موافقت نص یا ظاهر قرآن با گزاره های قطعی علوم، مانعی نیست.» مفسرانی چون علامه طباطبایی، آیت الله مکارم، آیت الله معرفت، آیت الله سبحانی، سید قطب و احمد امین قائل به آن بوده اند.
نقدهای نظریه «موضوع محور» در علم دینی
بخشی از محدودیت های این رویکرد، همان محدودیت هایی است که در رویکردهای قبلی بدان اشاره شد. چرا که این رویکرد نیز، نگاهی منفعلانه در تولید علم دینی است و از علم آغاز و به دین ختم می شود. بنابراین از همان روش، غایات، اصول و پیش فرض های دانش غربی برای بررسی موضوعات دینی استفاده می کند و محدودیت و نقص ذاتی این علوم را به همراه دارد.تأثیرگذاری و سهولت این رویکرد در تولید «علم دینی» سبب شده است تا دارای بیش ترین طرفدار میان اندیشمندانی باشد که به رابطه میان قرآن و علوم روز پرداخته اند. به ویژه از آن رو که این روش، همراهی قرآن با جریان پیشرفت علوم بشری را نشان می دهد با استقبال فراوانی از سوی جوانان و تحصیل کردگان و روشنفکران جوامع اسلامی روبرو شده است؛ کسانی که از یک سو به عقب ماندگی جوامع اسلامی می نگرند و از سویی دیگر چنین رویکردی را، برون رفتی از «خودباختگی» مسلمانان در برابر غرب می پندارند.
اما باید توجه کرد که این رویکرد، در عین مزایا و محاسن و طرفدارانی که دارد، در معرض آسیب ها و آفت های متعددی است که شناخت و توجه به آن ها آسیب شناسی جدی را طلب می نماید:
1.برخی این حرکت را «واپس گرایانه» خوانده اند. به گونه ای که در این رویکرد، علم جدیدی تولید نمی شود بلکه قرآن را بر یافته های علمی پیشین تطبیق می کند. از سوی دیگر این خطر همواره وجود دارد که تغییر نظرات علمی، سبب بی اعتباری «علم دینی» و ناخودآگاه، توجه علمی گزاره های دینی خواهد داشت.
«واپس گرایی» در مقابل پیش روندگی است. علم پیش رونده، به یافته ختم می شود. در حالی که علم وا پس گرا، از یافته آغاز می کند. علم پیش رونده، علمی است که پس از مواجه با مجهولات، یافته های جدیدی فراهم می آورد و بصیرت ها یا مهارت های نوینی را در اختیار قرار می دهد. اما علم واپس گرا، یافته ها را در نظر می گیرد و می کوشد تا برای آن محملی فراهم آورد. در علم دینی واپس نگر، نخست، یافته های علمی دانشمندان مورد نظر قرار می گیرد و سپس تلاش می شود تا در متون دینی، ردپایی برای این یافته ها فراهم آید. این حرکت واپس گرایانه، به لحاظ علمی تهی است. زیرا هرگز یافته جدیدی به دست نمی دهد، بلکه تنها برای یافته های دیگران، مستندات دینی فراهم می آورد. علاوه بر این حرکت واپس گرایانه، به شدت در معرض التقاط قرار دارد. به این معنا که آمیزه ای ناهمخوان از یافته های علمی و مستندات متون دینی را فراهم می آورد. این امر چنین رخ می دهد که محقق، یافته های علمی را مسلم و درست تلقی می کند و سپس با ذهنیتی که تحت تأثیر یافته های مسلم انگاشته شده، قرار دارد، در پی آن می رود تا یافته های مورد نظر را در جایی از متون دینی پیدا کند. به سخن دیگر، او پوششی از متون دینی به تن یافته علمی مورد نظر می کند.
سرانجام، در مورد جنبه ابزاری رویکرد استنباطی، یعنی استفاده از علم برای اثبات حقانیت دین، باید گفت که؛ این گونه تلاش ها به لحاظ مبنا، بی پایه و به لحاظ علمی، بی حاصل و بی ثمر است. دین را نمی توان بر علم استوار کرد. یافته های علمی، هر چند با شواهد فراوانی پشتیبانی شود، همواره در معرض دگرگونی یا اساساً خارج شدن از صحنه علم قرار دارد. علم حتی اگر به منزله ی ابزاری نگریسته شود، به یقین ابزاری نیست که برای امور چنین اعتبارسنجی دین ساخته شده باشد. (12)
شیخ محمود شلتوت در این مورد می نویسد: «اگر قرآن را بر مسائل علمی منطبق کنیم، آن را در معرض تغییر و تحول قرار داده ایم و راه خطا را به سوی آن گشوده ایم...» (13)
سید قطب نیز در این زمینه می گوید: «حقایق قرآن، حقایق نهایی قطعی و مطلق هستند. اما آن چه بحث های بشری به آن رسیده است، هر چند از ابزار پیچیده استفاده کرده اند، لکن حقایق غیر قطعی و غیر نهایی بوده و بستگی به میزان تجربه دارند؛ و صحیح نیست که حقایق قرآنی را به حقایق غیر نهایی مشروط می کنیم.» (14)
احمد محمد جمال در این مورد می نویسد: «برخی روشنفکران مسلمان به خطا تلاش می کنند تا بین بعضی اشارات علمی در آیات قرآن و اکتشافات و نظریات جدید، مطابقت کنند. اینان تصور می کنند با این حرکت، شأن و جایگاه قرآن را بالا می برند. در حالی که آن را در معرض تناقص، انتقاد و تعارض قرار می دهند و از موضوع تقدس و تصدیق، خارج می سازند.» (15)
ذهبی کتابی به نام «اتجاهات المنحرفه فی التفسیر» دارد که در آن شیوه ی تفسیر علمی را انحرافی در مسیر قرآن خوانده و می نویسد: «تردیدی ندارم که چنین تفسیری، خارج شده از هدف و مقصود قرآن است. قرآن بر پیامبر فرود نیامد تا مصدری در علم طب، فلک، نظریات هندسی، و قوانین شیمی و عالم ارواح و کیفیت احضار روح باشد. خیر! بلکه قرآن، کتاب هدایت است که خدا مردم را به وسیله ی آن، از تاریکی ها به نور می برد. وقتی می گوید: «ما فرطنا فی الکتاب من شیء» مقصودش این نیست که مشتمل بر همه علوم است، بلکه مقصود این است که متضمن اصول عامی است برای آن چه بشر در راه معرفت و عمل به آن نیاز دارد.» (16) اشکال فوق مربوط به قرآن و علوم طبیعی است. اما علوم انسانی نیاز به بررسی جداگانه دارد.
2.چالش دیگری که در این رویکرد وجود دارد آن است که در صورتی که دقت لازم در تفسیر صورت نگیرد، به تفسیر به رأی یا تأویل بی ضابطه قرآن، منجر می شود. زیرا ممکن است نظریات علمی، محور قرار گیرد و تلاش شود تا یافته های آن بر آیات قرآنی تحمیل و تطبیق شود و به اندک مناسبت، آیه ای بیانگر دیدگاهی علمی معرفی شود و همین امر سبب می شود تا زمینه تأویل و تفسیر به رأی فراهم گردد.
اما آثار مثبت تفسیر علمی در دیدگاه طرفداران آن، به قرار ذیل می باشد:
1.اثبات اعجاز علمی قرآن، که خود دو پیامد مهم دارد:
1-1-موجب اتمام حجت بر کفار در دعوت آنان به اسلام و احیاناً گرایش آنان به اسلام می گردد. زیرا قرآن (برخلاف کتاب های مقدس رایج در دنیا) نه تنها با علم تعارض ندارد، بلکه مطالب علمی مهمی را نیز برای بشر، به ارمغان آورده است.
1-2-موجب تقویت ایمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانیت اسلام می شود.
2-روشن شدن تفسیر علمی آیات قرآن: زیرا تفسیر علمی، خود روشی است که بدون آن، تفسیر قرآن ناقص خواهد بود.
3-جلوگیری از پندار تعارض علم و دین: زیرا با روشن شدن مطالب علمی قرآن، همه افراد منصف متوجه می شوند که اسلام، نه تنها با علوم سازگار است بلکه علم نیز مؤید دین است.
4-موجب تعمیق فهم ما از قرآن و توسعه مدلول آیات قرآن می شود. (17)
از آن جا که در این رویکرد از یک سو به قرآن و منابع دینی و از سوی دیگر به تطبیق آن با علوم روز می پردازد، باید مفسر قرآن کریم هم شرایط لازم برای تفسیر را داشته باشد و هم از نظریات قطعی علوم در تفسر خود بهره برداری کند.
«تفسیر علمی توسط مفسری صورت می پذیرد که دارای شرایط لازم باشد؛ یعنی آشنایی با ادبیات عرب آگاهی به شأن نزول آیه، آشنایی با تاریخ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صدر اسلام در حدودی که به آیه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن، مراجعه به احادیث و اصول فقه، آگاهی از بینش های فلسفی، علمی، اجتماعی و اخلاقی، پرهیز از هرگونه پیش داوری، تطبیق و تحمیل، آشنایی با تفسیر و عدم تقلید از مفسران. کار مهم آن است که گزاره های علمی قرآن در هر زمینه جمع آوری و ساختار منطقی، بر اساس آن طراحی شود تا نظریه ی رقیب ایجاد نماید. هم چنین باید در این تفسیر، معیارهای تفسیر معتبر نیز لحاظ گردد. معیارهایی هم چون: پیروی از روش صحیح تفسیر، عدم منافات تفسیر با سنت قطعی، تفسیر بدون پیش داوری غیر ضروری، عدم منافات تفسیر با آیات دیگر و حکم قطعی عقل و استفاده از منابع صحیح در تفسیر، که لازم است این معیارها، در تفسیر علمی نیز رعایت گردد.» (18)
در این دیدگاه اگر ظواهر قرآن با علوم تجربی قطعی موافق باشد، می توان در تفسیر قرآن از آن مطالب علمی استفاده کرد. ولی اگر علوم ظنی باشد، نمی توان از آن ها در تفسیر قرآن استفاده نمود. نباید یافته های علوم تجربی را، به طور قطعی، به قرآن نسبت دهیم و بگوییم قرآن همین را می گوید. بلکه با توجه به موافقت علوم جدید با ظاهر آیه، می توان گفت که قرآن احتمالاً این مطلب علمی را می گوید. (19)
رویکرد حداکثری به علم دینی
5-دیدگاه «نظریه محور» در تولید علم دینی
دیدگاه نظریه محور در تولید علم دینی، بر این انگاره متکی است که بر خلاف نگاه پوزیتویستی، هیچ گاه علم فارغ از مبانی ارزشی، متافیزیکی و هنجارهای عالمان و محیط نشو ونمای آن ها نبوده است.در دنیای امروز، ارزش ها و هنجارهای غربی و جهان بینی فلسفی غرب، سایه خود را بر نظریات علمی افکنده است و علم دینی زمانی حاصل خواهد شد که به جای پیش فرض های مذکور، ارزش های دینی جایگزین شود.
تأثیرآفرینی متافیزیک بر علم
متافیزیک به معنای مابعدالطبیعه در دو اصطلاح رایج به کار می رود:در اصطلاح اول؛ مابعدالطبیعه معرفتی است که در آن موجود خاصی بحث نمی شود؛ بلکه معرفتی است که از «وجود» و عوارض آن سخن می گوید. به عبارت دیگر، وجود در آن هنگام که هنوز جامه ای بر تن نکرده و در قالب ریخته نشده است، احکامی دارد که در این معرفت از آن بحث می شود.
«وقتی هستی، جامه ی «بلور» بر تن کند، بلورشناسان به او خواهند پرداخت و وقتی شکل و اندام «عدد» پیدا کند، ریاضی دانان از آن سخن خواهند گفت. اما وقتی هنوز جامه ای بر تن ندارد و عریان و بی رنگ، آزاد از هر قالب و تعینی تحقق و تجلی پیدا کند، چه کسی از آن خبر خواهد گرفت و چه کسی از آن سخن خواهد گفت؟ فیلسوف از ما بعد الطبیعه، گیاه شناس، از صفات و ویژگی های گیاهان و قوانین مربوط به رشد و رفتار آن ها کاوش می کند. ریاضیدان، از اعداد و معادلات و اشکال هندسی و روابط گونه و پیچاپیچ اشکال و ارقام، هستی شناس نیز در احکام و ویژگی های هستی، غور و تأمل می کند و به یافتن و تبیین آن ها می پردازد.
از این رو، موضوع معرفت ما بعد الطبیعه، مطلق هستی است. چنان که موضوع شیمی «عناصر» است و موضوع زیست شناسی «موجود جان دار» است. (20)
در اصطلاح دوم؛ ما بعد الطبیعه عبارت است از گزاره های نظری و توصیفی که از طریق تجربه به دست نیامده اند. مانند گزاره هایی که از طریق وحی بر شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است یا اصول موضوعه ای که دانشمندان پیش از آزمایش، و تجربه و جمع آوری داده های تجربی، آن ها را پذیرفته شده تلقی می کنند و بر اساس آن، چارچوب فرضیات و نظریه پردازی را معین می کنند. مانند دیدگاه و تعریف خاصی که نسبت به انسان، در ذهن دانشمند وجود دارد و بر اساس این تعریف، به نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی می پردازد.
«تا قبل از دهه 1960، دانشمند غالباً بر این باور بودند که تحقیقات آن ها مستقل از فلسفه است و شامل هیچ گونه تعهدات متافیزیکی نیست. اما پیدایش بعضی مکاتب در فلسفه علم، ایده را مورد چالش قرار داد. روشن شد که پیش فرض های متافیزیکی در نظریه پردازی ها، روش ها و مسائل مورد بررسی دخالت دارند و نیز روشن شد که علم، مبتنی بر بعضی پیش فرض هاست که خود آن نمی تواند آن ها را اثبات یا رد کند، اما باید آن ها را بپذیرد تا فعالیت علمی معنا دار باشد. به عنوان مثال چند مورد مهم را ذکر می کنیم:
-یک جهان عینی، مستقل از اذهان ما وجود دارد که منشأ تأثیرات حسی ماست.
-این جهان عینی را می توان به کمک تجزیه و استدلال عقلی شناخت.
- داده های تجربی قابل اعتماد هستند و ما را فریب نمی دهند.
-طبیعت را می توان به صورت ریاضی نمایش داد.
-قوانین بنیادی طبیعت در همه زمان ها و مکان ها یکسان هستند.
ریشه این پیش فرض ها را به راحتی می توان در ادیان ابراهیمی یا فلسفه های قدیم دید.» (21)
حتی نگاه حداقلی به علم دینی هم، منکر آن نمی باشد.
«حقیقت این است که هیچ کس را، از به کار گرفتن نوعی متافیزیک در گفته ها و داوری هایش، گریزی نیست. خود همین سؤال را که از بی نیازی از متافیزیک می پرسد، تحلیل کنیم. بی نیازی یعنی چی؟ نیاز چیست؟ کجا چیزی را به چیز دیگر نیازمند می دانیم و کجا آن را بی نیاز محسوب می کنیم؟ انواع نیازمندی ها کدامند؟ آیا دو مفهوم که با هم نیازمندند، نیازمندیشان مانند دو موجود خارجی است؟ آیا بین دو موجود که یکی نیازمند به دیگری است، رابطه تولید برقرار است یا انواع روابط دیگر هم برقرار است؟ روشن است که پاسخ به سؤال نخستین (آیا بی نیازی از متافیزیک ممکن است) میسر نیست، مگر که سؤالات دیگر را پاسخ دهیم و روشن کنیم، نیاز چیست و چگونه رابطه ای است؟
همین مطلب خودش یک امر متافیزیکی است و مشتمل بر کاوشی ست درباره هستی ها به طور کلی، که یکی از آن ها روابط هم شکل نیاز به خود می گیرد. یعنی چه بخواهیم بی نیازی از متافیزیک را ثابت کنیم و چه بخواهیم آن را انکار کنیم، در هر دو حال محتاج متافیزیک هستیم.
این جاست که سخن منسوب به ارسطو، به دل می نشیند که گفت: «اگر باید فیلسوفی کرد، باید فیلسوفی کرد و اگر نباید فیلسوفی کرد، باز هم باید فیلسوفی کرد.» یعنی رد فلسفه هم با فلسفه امکان دارد و لا غیر.
حقیقت این است که ما همه متافیزیکی فکر می کنیم، متافیزیکی نظر می کنیم و متافیزیکی داوری می کنیم. بدین معنی که سخنان ما در دل تقسیم بندی های فراخ و بزرگ جای می گیرد که تببین آن ها و معین کردن احکام آن ها به معنای دقیقش، از وظایف ما بعدالطبیعه است.» (22)
آن چه که امروز دیدگاه بسیاری از فیلسوفان علم در غرب را در بر می گیرد، آن است که انسان موجودی ذاتاً ارزش گذار است و نمی تواند در فعالیت های خویش ارزش های خود را به کناری گذارد.
«تعدادی از مورخان علم، فیلسوفان، الهی دانان و زبان شناسان علم، به این نکته توجه داده اند که علم بر خلاف تصور بسیاری از انسان های متجدد، فعالیتی بی طرفانه نیست که تنها مبتنی بر عقل محتاط و منطقی باشد و به مدد پاره ای قواعد، از داده هایی خاص، استقرارهایی فراهم آورد و از آن استقرارها، نظریه ها یا فرضیه هایی بسازد و آن ها را در معرض آزمون های تجربی عینی قرار دهد. بلکه دانشمند تجربی با تمام وجود خود، و نه تنها با عقل و نیروی استدلال، وارد صحنه علم می شود. از جمله این صاحب نظران برجسته می توان از تامس کوهن، چارلز گیلیسپی، جان.سی.گرین، استیفن تولمین، مایکل پولانی، برنارد لانرگان، کارل رانر و پل تیلیش نام برد.» (23)
از سوی دیگر ویژگی خاص علوم انسانی، سبب شده است که نظریات آن، مشحون از قضاوت ها و داوری های ارزشی باشد. اگر چه امکان دارد که قضاوت های ارزشی در علوم طبیعی، تا حد زیادی محدود گردد اما در علوم انسانی، این امر به غایت مشکل خواهد بود.
آموزه های دینی همه، ناظر به واقع اند. زیرا افزون بر گزاره های اخباری دین که معارف حقیقی را بیان می کند، گزاره های انشائی و ارزشی دین هم، ناظر به واقع بوده و به آن قابل ارجاع است. از این رو زبان دین، واقع گراست و نه این که صرفاً بیان ارزش ها و ایدئولوژی هایی باشد که بر دانش های واقعی بشر تأثیر گذاشته و آن را از حقیقت بودن بیندازد. (24)
نقدهای دیدگاه «نظریه محور» در تولید علم دینی
در این رویکرد، منظومه دانش جدید پذیرفته می شود و تلاش می شود تا با افزون پیش فرض ها و ارزش های دینی و پالایش آن از ارزش های غربی و در نهایت بومی سازی دانش و سازگار کردن با شرایط جامعه اسلامی، به تولید علم دینی پرداخته شود.در این دیدگاه، در ساختار عام دانش، تغییر و تحولی صورت نمی پذیرد. اکنون اگر ادعا شود که منظور دانش جدید، متناسب با نظام نیازهای انسان غربی پدید آمده است و ممکن است با لحاظ کردن نظام نیازهای انسان دیندار، منظومه علم با قبض و بسط مواجه گردد؛ در آن صورت پرداختن به برخی دانش ها از منظر علم نافع، اساساً سودی نخواهد داشت و در مقابل، دانش های دیگری مورد توجه بیش تر قرار خواهد گرفت؛ و این خود یکی از محدودیت هایی است که این رویکرد با آن مواجه است.
در علوم طبیعی به طور خاص و دانش های ابزاری بطور عام، محدوده ی تأثیر پیش فرض ها و ارزش های دینی بسیار محدود و گاهی بی تأثیر است و حوزه ی تأثیر دین، تنها به گزینش یا عدم گزینش علوم ابزاری برای رسیدن به اهداف دینی، محدود خواهد شد.
6-نظریه «مبناگرا» در تولید علم دینی
در دیدگاه ها و سطوح سابق علم دینی، علوم موجود پذیرفته می شود و در عالی ترین شکل خود، «علم دینی» به صورت نظریه ای رقیب، در چارچوب علوم موجود مطرح می گردد.در این نظریه، اساساً ماهیت «علم غربی» با «علم دینی» متفاوت است. در این رویکرد اعتقاد بر آن است که برخی ویژگی ها در علوم غربی موجود است که از بنیاد با آموزه های دینی متفاوت است و تا این ویژگی ها شناخته و مفهوم نگردد، نمی توان مجموعه ای سازگار از علوم منطبق بر دین را ارائه کرد.
روزگاری بود که آن چه از غرب و تمدن غربی شنیده می شد، پیشرفت روزافزون علم و تسلط بیش تر بر طبیعت در پرتو فناوری و پیشرفت های علمی بود و هرگز کسی به خود جرأت نقادی از این رویکرد را نمی داد. اما پدیدار شدن بحران های ناشی از تمدن غربی هم چون؛ بحران محیط زیست، شکاف طبقاتی کشورهای فقیر و غنی، جنگ های خانمان سوز و ناامنی روزافزون، بی عدالتی ها و معیارهای دوگانه در روابط بین المللی، مسأله تروریسم، افزایش فساد و ناهنجاری های اجتماعی، گسترش بیماری های روانی و بحران های هویتی و از بین رفتن هویت های بومی و ملی کشورها در پرتو گسترش ارتباطات و سلطه فرهنگ غرب بر سایر کشورها، سبب شده است تا اندیشمندانی در غرب و شرق، نگاهی دوباره به علل و عوامل این بحران ها بیندازند و به نقد عمیق مدرنیته و دانش پدید آورنده ی آن بپردازد.
«نگاهی کوتاه به صحنه روزگار کنونی در سراسر این جهان، آشکار نشان می دهد که در واقع اوضاع و احوال از این جهت تغییر کرده است. در همین یکی دو نسل قبل، اگر کسی حال و هوای فکری عالم را بررسی می کرد، در می یافت که تنها عده ای انگشت شماری از افراد دوراندیش و منزوی در غرب، بحران عمیق جهان معاصر و فاجعه قریب الوقوعی را پیش بینی می کردند که اگر بشر متجدد تغییری در مفروضات اساسی فرهنگ خود به وجود نیاورد، این حوادث رخ خواهد داد. هنگامی که آ.ر. گنون در سال 1927 در اثرش موسوم به بحران جهان معاصر، سرسختانه جهان را به باد انتقام گرفت، به او حمله کردند که بیش از حد سخت گیر و به حد افراط، بدبین است.» (25)
اما امروز شاهد وضع جدیدی در غرب هستیم. به گونه ای که از یک سو، تلاش برای شناسایی دوباره تمدن غرب و نقادی آن در گستره ی وسیعی به چشم می خورد و از سوی دیگر، بسیاری از اندیشمندان غربی به بررسی و مطالعه آثار حکمی و علمی شرقی علاقه مند شده اند و حرکتی دوباره برای تقدس بخشیدن به علم و پیراستن آن از آفات موجود آغاز شده است. ظهور پست مدرنیسم از نمودهای آن است.
در رویکرد مبنا گرا، تلاش می شود که عیوب ماهوی تمدن غرب و ریشه بحران های موجود در آن شناسایی شود، تا هم از بحران های ناشی از علم غربی پرهیز شود و هم علم بر پایه فرهنگ دینی و بومی و بر اساس مقتضیات و نیازهای جامعه دینی و ارزش های مذهبی بنا شود. این رویکرد، نه تنها توسط اندیشمندان اسلامی دنبال می شود بلکه متفکرین ژرف اندیش در سایر فرهنگ های شرقی و بومی نیز، عمیقاً به «بومی سازی علوم» و «نقد مدرنیته» توجه نشان می دهند و آن را در دستور کار خود قرار داده اند.
ویژگی های مهم علوم غربی را می توان چنین برشمرد:
1-تناسب دانش جدید با نظام نیازهای انسان غربی:
فعالیت های بشری معمولاً در چارچوب رفع نیازهای وی صورت می پذیرد و هر محصولی که تولید می شود، حکایت از نیازی است که در پس آن وجود داشته. علم و دانش نیز از این قاعده مستثنا نیست.
2-اومانیسم: بازگشت از فرهنگ مسیحی قرون وسطایی، به میراث ادبیات یونان و روم بود که بر اهمیت و ارزش انسان و خود بنیادی او تأکید می کرد.
اما در معنای فلسفی، اومانیسم به معنای «انسان سالاری» یا «بشر انگاری» و اعتقاد به اصالت بشر در مقابل خداوند و خود بنیادی اوست. به گونه ای که بشر خود را در مرکز عالم و منشأ و غایت ارزش ها تصور نماید.
3-انفکاک علم از مبدأ و معاد: یکی از عمده ترین ویژگی های علم جدید، انفکاک آن از مبدأ و معاد است. در علم جدید، جهان را به گونه ای تببین می کنند که گویا خدایی نیست و نیازی به فرض وجود او نمی باشد. به عبارت دیگر اگر خدایی هم باشد، باز علم بدون بهره جستن از چنین فرضی، از عهده تبیین جهان بر می آید.
«سکولاریسم جای دین را پر کرده است... احساس احتیاج به تحلیل مبدائی و تحلیل معادی را از شما می ستاند.» (26)
مهم ترین تفاوت علوم سنتی با علوم جدید، همواره در این است که در ارزش برخاسته از این جهان و پدیده های این عالم، هم چون نمادی از آیات الهی دیده می شوند. از این رو اولاً؛ همواره شناختی که خالق این پدیده ها از آن می دهد، بهترین منبع شناخت خواهد بود. ثانیاً؛ دانشی که ما از پدیده ها به دست می آوریم، سبب می شود تا آن ها را به عنوان آیه ای از آیات الهی، بیش تر و بهتر بشناسیم.
«والاترین فایده ی علوم سنتی، همیشه بوده است که به عقل و ابزارهای ادراک کمک کنند تا جهان و در حقیقت تمام مراتب وجود را، نه به عنوان واقعیات یا اعیان، بلکه به عنوان نمادها یا آیینه هایی ببینند که سیمای معشوق کل را همه چیز ار او نشأت گرفته همه چیز به او باز گردد، باز می تابانند.» (27)
در رویکرد مبناگرا، وحی در مقام گردآوری و هم در مقام داوری، به عنوان میزانی برای مصدق و کذب نظریه پردازی های علمی پذیرفته می شود.
علم دینی در رویکرد مبناگرا، می بایستی تحلیل های مبدأ و معادی را دوباره به علم بازگرداند. چنین علمی از آن جا که مجموعه ای هماهنگ از واقعیت را ارائه می دهد، هم در شناخت بهتر اشیاء و موضوعات علمی موفق خواهد شد و هم از منابع معرفتی بیش تری برخوردار خواهد بود.
تولیدات این علم از آن جا که هماهنگ با نظام آفرینش و برخاسته از واقعیات این نظام است، می تواند راهگشای برون رفت بشر، از بسیاری از بحران هایی باشد که امروز به دلیل معرفت های پاره پاره و جزئی نگر با مبانی معرفت شناسانه مادی، گریبانگیر بشریت شده است.
4-فرو کاستن واقعیت به واقعیت مادی
فرو کاستن واقعیت به واقعیات مادی، نه تنها در علوم انسانی که در علوم طبیعی نیز با چالش های متعدد روبرو شده است.«مشکلات تعبیری نظریه کوانتوم، بعضی از فیزیک دانان برجسته را بر آن داشت که در مورد محدود کردن واقعیت به واقعیت تجربی، تجدید نظر کنند، مثلاً دسپانیا فیزیک دان برجسته فرانسوی معتقد است که با ما دو واقعیت سرو کار داریم: یکی واقعیت مستقل نقاب دار، که مسئول نظم مشاهده شده در پدیده ها است و توصیف کامل آن از قدرت عقل انسانی بیرون است. دیگری واقعیت تجربی که انعکاسی از واقعیت مستقل است و چهره هایی از واقعیت مستقل را نشان می دهد. دسپانیا معتقد است که مفاهیم زبان روزمره و مفاهیم متداول فیزیک، مناسب توصیف واقعیت مستقل نیستند. ما فقط می توانیم واقعیت تجربی (پدیده ها) را با آن ها توصیف کنیم. رویکردهای دیگری نظیر موسیقی، شعر، دین و ... نیز چهره هایی از واقعیت مستقل را نشان می دهند. پائولی که خود از بنیانگذاران نظریه کوانتوم بود نیز، نهایتاً به این نتیجه رسید که باید یک عنصری معنوی به تصورمان از واقعیت، بیفزاییم. عنصری که مکمل عنصر قابل دسترس از طریق علم تجربی است. این بعد معنوی که نمی توان آن را با دانش استدلالی به دست آورد، روی پدیده ها اثر می گذارد. پائولی معتقد بود که فرایند اندازه گیری را نمی توان با نظریه های عقلانی مربوط به جهان مادی، توصیف کرد.» (28)
از همین جاست که ضرورت گنجاندن وحی، در منابع معرفتی علوم انسانی و طبیعی آشکار می شود تا بسیاری از اشتباهاتی که در نتیجه تفسیرهای یک جانبه، ناشی از فرو کاستن پدیده های روانی و اجتماعی به پدیده های صرفاً مادی به وجود آمده است را، با نگرش جامع و شمول گرا جبران سازد.
حتی در تفکر دینی، طبیعت به مثابه ی موجود ذی شعوری است که به تسبیح الهی مشغول است و روزی نیز به سخن خواهد آمد. در قرآن کریم موجودات جاندار و بی جان متعددی از طبیعت، به ما نشان داده می شود که سخن می گویند و زبان آنان را اهل معنا و اولیای الهی درک می کنند.
(و ان من شیءٍ الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم)(29)
نقدهای نظریه «مبناگرا»
این رویکرد گر چه عمیق ترین رویکرد در علم دینی است، اما در عمل دچار آفاتی است که بی توجهی به آن، ممکن است به اعتبار این رویکرد آسیب برساند.از آن جا که در این رویکرد بر جدایی علم جدید از مبدأ و معاد، مبتنی بودن بر نگاه اومانیستی و بحران زایی آن تأکید می گردد، ممکن است آثار روانی آن؛ نفی علوم و نگاه بدبینانه به دانش ها و فناوری های جدید باشد. این، در شرایطی که کشورهای اسلامی برای استقلال خویش، نیاز به رشد و توسعه ی علمی و جنبش نرم افزاری دارند، می توانند یک تهدید جدی ترقی گردند.
سال های طولانی وابستگی و عقب ماندگی، ایجاب می کند که با تلاش مضاعف علمی، فاصله زیاد خویش را با قافله ی علم و فناوری در دنیا کوتاه تر کنیم. البته نفی بی ضابطه ی علم جدید و تکیه بر سکولار بودن آن ممکن است به عنوان مانعی بر سر راه پیش رفت علمی محسوب گردد.
از چالش های دیگری که این رویکرد ممکن است با آن مواجه گردد، کل دیدن غرب و نفی همه دانش ها و علوم است که حاصل تلاش علمی اندیشمندان از سراسر دنیا است. به هر حال وجود عقل جمعی و فطرت دینی در همه انسان ها، سبب می شود که همواره عناصری از ارزش های اسلامی و دینی به عنوان پبش فرض های علوم، مورد توجه دانشمندان قرار گیرد. و همین پیش فرض ها و ارزش های فطری می تواند تا حد زیادی ماهیت سکولار و یا ضد دینی علم غربی را تعدیل کند.
ضمن این که امروزه بلند پروازی های اولیه دانشمندان که به دنبال علمی کردن جهان بینی و همه امور و اذزش های بر مبنای دانش تجربی بودند، تا حد زیادی فرو کش کرده است. اکنون، دانش در بسیاری از زمینه ها، حدود خود را باز شناخته است و از ادعای بی معنایی و محمل بودن سایر منابع غیر تجربی دست بر داشته است.
می توان با مسامحه، ملاک آزمون پذیری تجربی را برای دانش های تجربی، در بسیاری از زمینه های کاربردی و عملی پذیرفت. ضمن این که جایگاه تحلیل های دینی و فلسفی را در حوزه های مافوق تجربه، محفوض داشت. از این رو برخی از کسانی که به معقوله علم دینی پرداخته اند، «علم دینی» را در دو سطح تعریف کرده اند:
سطح اول این تعریف بر آزمون پذیری تجربی، به عنوان ملاک داوری و توافق بین الاذهانی و باور پذیری عمومی نظریات حاصل از علم دینی، تأکید می ورزد. در سطح بالاتر و در حوزه ای عمیق تر و وسیع تر، علم دینی می تواند دیدگاه هایی را ارائه دهد که منطبق بر منبع وحیانی بوده و ملاک داوری درباره ی آن ها، بر اساس معیارهای موجود دانش های متداول دین تعیین گردد. (30)
از چالش های دیگری که این رویکرد با آن مواجه است؛ افراط و تفریط های احتمالی است. در دیدگاه های افراطی، حکم به تعطیلی دانشگاه ها و توقف کاروان علم و روی آوردن کامل به علوم سنتی، راه حل رسیدن به «علم دینی» است. در مقابل، برخی به دلیل این که رویکرد مبنا گرا، رویکردی آرمانی و دست نیافتنی است و یا موجب عقب ماندگی از قافله علمی می شود، به نفی آن می پردازند.
به نظر می رسد؛ هر دو دیدگاه نادرست است. چرا که رسیدن به علم دینی در رویکرد مبناگرا، به دورانی طولانی از نقد و بررسی علمی و آکادمیک و تفطن و دقت در علوم جدید و قدیم و مقایسه تطبیقی آن ها با معارف و ارزش های دینی بستگی دارد که بدون وجود دانشگاه ها و مراکز علمی و پژوهشی فعال و توان مند، امکان چنین مجاهده علمی وجود نخواهد داست. از سوی دیگر، مشکلات و زمان طولانی برای رسیدن به «علم دینی» در رویکرد مبناگرا، نباید ما را از حرکت به سوی آن بازدارد. چرا که رسیدن به علم جدید نیز، در زمانی طولانی ممکن شده است.
تجربه بازسازی بنیادین علوم در سده های اولیه ی اسلام، سبب شد تا جامعه ی اسلامی بدون تأثیرپذیری از آفات سایر فرهنگ ها، آن چنان به رشد و شکوفایی برسد که سال ها قافله سار علم و تمدن در سراسر گیتی باشد. امروز نیز امکان تکرار همان تجربه موفق، وجود دارد.
از آن جا که در این دیدگاه می بایستی به لایه ها و پیش فرض های عمیق و بنیادین علوم پرداخت، آشنایی با مبانی فلسفه غرب و به ویژه فلسفه علوم انسانی راهگشا است.
از سوی دیگر آشنایی کامل با دیدگاه های علمی از یک سو و ارزش های دینی از سوی دیگر، می تواند نقش مؤثری در تولید علم دینی در این رویکرد داشته باشد.
رویکرد پنجم و به ویژه رویکرد ششم رویکرد حداکثری می باشند.
نتیجه گیری
علم دینی؛ اصطلاحی است در کلام جدید که علم را معادل علم تجربی، اعم از انسان و طبیعی می داند و دین را آموزه های وحیانی یا اسلامی، به ویژه گزاره های قرآن در حوزه ی علوم انسانی و طبیعی می پندارد. این موضوع به نحوه ی تعامل بین علم و دین، بستگی داشته و مبنای بررسی تفسیر قرآن و علوم روز، اعم از علوم انسانی و طبیعی می باشد که نظریه های آن به اقتصاد عبارت است از:نظریه ی فرد محور؛ بر آن است که اگر دانشمندان علوم، نگاهی الهی و دینی داشته باشند، تولید علمی آن ها در دانش های تجربی، همان علم دینی است.
نظریه ی هدف محور؛ بر آن است علم دینی، علمی است که در خدمت اهداف دین و جامعه ی دینی قرار گیرد.
نظریه ی مسأله محور؛ بر آن است که موضوعات منتسب به دین با شیوه های تجربی مورد بررسی قرار گیرد.
نظریه ی موضوع محور؛ بر آن است که علم دین، علمی است موضوعات و گزاره های آن از دین اخذ شده باشد.
دیدگاه نظریه ی محور؛ بر آن است که علم دینی آن است که مبانی معرفت شناسانه ی آن و پیش فرض های ارزشی آن، الهی باشد.
نظریه ی مبناگرا بر آن است که علم دینی به صورت نظریه ای رقیب در چهارچوب علوم موجود مطرح گردد.
اهمیت نظریه ها از آن جهت است که مبانی رابطه و تفسیر قرآن و علوم تجربی، انسانی و طبیعی را مرز بندی می نماید.
1-قرآن کریم
2-اعرافی، علیرضا، فصلنامه حوزه و دانشگاه، کتاب اول، الهادی، قم، 1378 ه.ش
3-باقری، خسرو، هویت علم دینی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کرج، 1382 ه . ش.
4-بستان (نجفی)، حسین، گامی به سوی علم دینی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، 1384 ه.ش
5-حسنی، سید حمید رضا، علم دینی دیدگاه ها و ملاحظات، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، 1385 ه.ش
6-دباغ، سروش، آیین در آیینه نگاهی به آراء دین شناسانه عبدالکریم سروش، مؤسسه فرهنگی صراط، تهران، 1383 ه.ش
7-ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
8-رضای اصفهانی، محمد علی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، (بی جا)، 1375 ه.ش
9-رفیعی محمدی، ناصر، تفسیر علمی قرآن، فرهنگ گستر، تهران، 1379 ه.ش
10-سروش، عبدالکریم، تفرج صنع، گفتارهایی در اخلاق و صنعت و علم انسانی، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ پنجم، تهران، 1380 ه.ش
11-سروش، عبدالکریم، علم چیست، فلسفه چیست؟ مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ پانزدهم، تهران، 1382 ه.ش
12-طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، جامعه مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، بی تا.
13-علم و دین و معنویت در آستانه قرن بیست و یکم، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1379 ه.ش
14-گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1377 ه.ش.
15-مصباحی، غلام رضا، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال پنجم، قم، 1378 ه.ش
16-مطهری، مرتضی، سیره نبوی، انتشارات صدرا، چاپ بیست و پنجم، تهران، آذر 1381 ه.ش
17-معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، مؤسسه فرهنگی التمهید، چاپ چهارم، قم، 1381 ه.ش.
18-ملکیان، امکان و چگونگی علم دینی، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال ششم، قم، 1379.
19-نصر، سید حسین، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، مؤسسه فرهنگی طه، قم 1382 ه.ش.
پی نوشت ها :
1-عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی.
2-ملکیان، امکان و چگونگی علم دینی، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال ششم، شماره 22، ص 15.
3-عبدالکریم سروش، تفرج صنع (گفتارهایی در اخلاق و صنعت و علم انسانی)، ص 56.
4-باقری، هویت علمی دینی، ص 187-188.
5-عبدالکریم سروش، همان، ص 201 و 202.
6-بستان، گامی بسوی علم دینی، ص 123.
7-حسنی، دیدگاه ها و ملاحضات علم دینی، ص 83.
8-بستان، گامی به سوی علم دینی، ص 124.
9-مصباحی، غلامرضا، امکان و چگونگی علم دینی، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال پنجم، شماره 20، ص 33 و 34.
10-اعرافی، علیرضا، مناسبات علم دینی، فصلنامه حوزه دانشگاه، سال ششم، شماره 22، ص 7 و 6.
11-رضایی اصفهانی، محمد علی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 350.
12-باقری، هویت علم دینی، ص 214 و 215 به نقل از رفیعی محمدی، تفسیر علمی قرآن، ج2، ص 199.
13-شلتوت، تفسیر قرآن الکریم، ص 14.
14-سید قطب، فی ظلال القرآن، ج2، ص 96 به نقل از رفیعی محمدی، تفسیر علمی قرآن، ج2، ص 199.
15-محمد جمال، علی مائده القران مفسرین و الکتاب، ص 323 به نقل از رفیعی محمدی، تفسیر علمی قرآن، ج2، ص 197.
16-ذهبی، الاتجاهات، المنحرفه، ص 90.
17-رضایی اصفهانی، محمد علی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، ص 386 و 387.
18-همان، ص 382 و 383.
19-همان، ص 369 تا 373.
20-سروش، علم چیست، فلسفه چیست؟، ص 35، 36.
21-گلشنی، علم و دین و معنویت در آستانه بیست و یکم، ص 38 و 39.
22-سروش، علم چیست، فسلفه چیست؟ ص 49 و 50.
23-ملکیان، راهی به رهایی، ص 71، به نقل از» بستان گامی به سوی علم دینی، ص 82.
24-حسنی، دیدگاه ها و ملاحظات علم دینی، ص 197 و 198.
25-نصر، سید حسین، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، ص 132 و 133.
26-دباغ، سروش، آئین در آئینه، مروری بر آرای دین شناسانه عبدالکریم سروش، ص 637.
27-نصر، نیاز به علم مقدس، ص 198.
28-گلشنی، علم و دین و معنویت، ص 27 و 28.
29-اسراء، /44.
30-بستان، گامی به سوی علم دینی، ص 138.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}