نویسنده: دکتر سعید فاطمی



 
عهد باستان چون صحرائی بیکران است که در میان آن چند نشانه از گذشته افتخار آمز نلهای دوران کهن دیده می‌ شود.
در زمینه میتولوژی آثار جاویدان «همر»، «هزیود»، «اشیل»، «پیندار»، «سوفوکل» «اری پید»، «اوید» و در پهنای اندیشه های فلسفی آثار «سقراط»، «افلاطون»، «ارسطو» و سایر پرچمداران مکتب‌ های فلسفی نشان دهنده کوشش عظیمی است که انسان برای نیل به حقیقت از خود نشان داده است.
بشر با قدرت تخیّل و تلاش همه جانبه، طی قرون و اعصار گذشته سعی کرده است تا خود را از سرگردانی برهاند و بهمین جهت به اساطیر و فلسفه پناه می برد تا در گذرگاه زندگی پرده از مبهمات خود بردارد و بمفاهیمی که در نظام اندیشه خویش طرح کرده است صورتی مدوّن بدهد.
طرح ابتدائی علم و فلسفه به همین صورت پدید آید و پایه علم اساطیر نیز بدنیسان گذاشته شد.
در همان وقتی که نژاد آریائی از دوران تفّکر اساطیری بسوی تفکر فلسفی گام بر می داشت دو مکتب شرق و غرب بوجود ‌آمد.
متفکران مغرب زمین، روشن بینی و اراده بشری را مظهر فلسفه خود قرار دادند در حالیکه شرقیان بخصوص متفکران هند، بحالات ناخودآگاه روح توجه کردند.
فلسفه جماعت هندی همچون حجابی انسان را مستور می کند و بدرون بینی می کشاند و بنیاد سرودهای مقدس آنان (اوپنیشادها) نیز بر همین اصل استوار است.
توجه به اینکه عالمی در ماورای این جهان وجود دارد به حقیقت تعبیر زنده ئی است از نقش همگانی فلسفه و دین با علم میتولوژی، زیرا ساختمان کلی استدلال علمی کاری است که مبنای آن معتقدات انسانی و اندیشه های عالی او باشد و بدین صورت یونان یکی از پایه گذاران مکتب استدلال فلسفی و علم اساطیر (میتولوژی) بشمار می رود.
سنت های کهن آریائی، اندیشه های عمیق یونانی و حکمت منحصر چینی اشکال متنوعی از مکتب های فکری انسانی است که ساختمان کلی استدلال علمی، فلسفی و مذهبی بشریّت را بخود منحصر کرده است.
یونانیان نخستین قومی بودند که توانستند تعادل کاملی میان مجرّد (یعنی همان عاملی که نبوغ هندی می‌ شناخت) و حکمت و اخلاق بوجود آورند و جهان را بر حسب درجات شوق و تلاش درجه بندی نمایند.
از قوام جسم گرفته تا خدا که نفخه و روح مشتعل و آتش فعال و عامل و شوق اعلی است همه را مورد بحث قرار دادند تا جائیکه نظام زندگی انسانی و تمام جزئیات آن را وابسته به مشیّت او دانستند و از سوی دیگر قانون تقدیر یعنی قانونی که «زئوس» خدای خدایان و عقل و مشیّت او برای عالم نهاده بود بصورت اساطیری پذیرفته و بدینسان است که میان تقدیر و سرنوشت برای حکمان یونان تناقضی مشاهده نمی شود.
«نیچه» متفکر و فیلسوف بزرگ آلمانی و خالق «چنین گفت زرتشت» در کتاب «پیدایش تراژدی یا هلنیسم و بدبینی» به منشاء اساطیر در سرزمین یونان اشاره کرده و معتقد است که، تخیّلات عامه همیشه طالب قهرمان سازی است و این قهرمان نمودار یک جامعه بشری است که حتی ضمن دشمنی ها و جنگها و اجتماعات خود، بمبدئی که الوهیت نام دارد نزدیک می شود. در زندگی یونانی این قهرمان سازی تجلّی خاص دارد و هر قهرمان دو چهره (خدائی و انسانی) یا (آسمانی و زمینی) پیدا می کند.
در نتیجه همین نوع تفکر، ابداع تخیل مذهبی در ذهن او صورت می گیرد و در تمام دوران تمدن یونان قدیم این ارتباط میان آسمان و زمین (در مورد قهرمان) وجود داشته و میت ها پس از طی یک دوران نسبتاً زیادی به مکتب های فلسفی و یا مذهبی تبدیل سنّت یافته اند. بدعت های اخلاقی باعث شده بود که قصص و افسانه هائی درباره تولد زمینه و نسل خدایان ساخته و پرداخته شود و اساطیر کلاسیک قدرت ابتکار مردم یونان را در زمینه بنیان تژادی نمودار سازد.
تأثیر میتولوژی آریائی (هند و ایرانی) بر میتولوژی هند و اروپائی نیز قدرتی است که نادیده نمی توان گرفت و اساطیر یونانی تحت تأثیر این عوامل نکات و مسائل قابل توجهی در زمینه تطبیق دو مکتب بوجود آورده‌اند. مذهب هند و اروپائی نیز کاملاً بر سنت های قدیمی هند و ایرانی استوار گردید و بنا به عقیده دانشمند برجسته یونان شناس، «ژرژدومزیل G.Dumezil» یونانیها، رومیها و اسکاندیناویها دارای یک نوع سنت خداشناسی، اساطیری و مذهبی و اجتماعی هستند.
در سنت های هند و اروپائی سه طبقه یعنی راهبان معجزه گر، جنگجویان و قهرمانان و قدرت های صلح طلب و بارور وجود دارد که هر یک نمودار قدرت ایزدی خاصی بشمار می روند. «وارونا» و «میترا» در سنّت های هندودائی، «ادن Odinn» و «تیر Tyr» در میتولوژی اسکاندیناوی، «ژوپیتر» و «دیوس» در اساطیر روم، همه نشان دهنده قدرتهای آسمانی هستند و ژوپیتر نماینده قدرت کامله و نور مطلقه (Dium) است و در سنت های یونانی نیز ریشه ی این اساطیر از یک مکتب منشعب شده یعنی زئوس (Dy-Eu-S=Zeus) که هم ریشه ی تیر Tyr و ژوپیتر (Dy-Eu-Pater=Jupiter) نشان دهنده خدای هند و اروپائی است که قدرت راهبان و غیبگویان را تحت نفوذ خود داشته است.
برای قهرمانان و جنگجویان «اندرا Indra» در سنّت های هندودائی و «تور Thorr» در اسکاندیناوی و «ماورس Mavros» (مارس) در ایتالیا و «آرس Ares» در یونانی روشنگری می کردند.
در زمینه صلح و باروری، خدایان و الهگان بیشماری وجود داشتند که منجمله در هند «نازاتیا Nasatya» و در اسکاندیناوی «فریر Freyr» و در سنّت‌ های آریائی «اسپندارمذ» و در یونان باستان «دمتر Demeter» و در روم «سرس Ceres» خودنمائی می‌نمودند.
علم میتولوژی نقشی جز نشان دادن قدرت این خدایان نداشته و سرودهای مقدّ هندی (اوپنیشادها) یا سرودهای اوستائی (گاث ها-یشت ها) یا دعاهای ویسپردوخره اوستا و یا آئین شریعت وندیدات (وندیداد) همه ارزش سنت های کهن قوم هند و ایرانی را در زمینه اساطیر نمودار می سازد.
میتولوژی یونان و روم و نقش جاودانه اش در ادبیات، هنر و صنایع ظریفه بیشتر از سه هزار سال تمدن مدوّن را نشان می‌دهد و رابطه بسیار عمیقی که میتولوژی با فلسفه و مذهب و ادبیات دارد نشانه قدرت و تأثیر معنوی این علم در پیشرفت هنر به معنی اعم کلمه است.
آشنایان به مکتب‌های ادبی بدون دانستن مبادی و مبانی علم میتولوژی قادر بشناخت مظاهر یاد شده در آثار نویسندگان و شاعرانی که به خدایان و قهرمانان و میت ها اشاره نموده اند نیستند. در دوره ی کلاسیک میتولوژی مورد توجّه نویسندگان برجسته‌ ئی نظیر راسین، کرّنی و غیره قرار گرفت و آثاری چون ایفی ژنی، فدر، آندروماک، پسیشه، ادیپ شاه، آشیل، پرومته بارها بصورت تراژدی و یا افسانه یا نمایش مدّون و نشر یافت. در عصر ما آندره ژید با نوشتن «ادیپ» و یا «پرومته ایکه ناروا زنجیر شده است» و «تزه»؛ «ژان کوکتو» با «عقاب دوسر» و «آنتیگون» و «رقص سوفوکل»؛ «آلبرکامو»، «پل الوار» «مالارمه»، «رمبو» از اساطیر کهن یونان الهام گرفته و به آن ها جان تازه ئی بخشیده اند.
«ادیپ شاه» را «سوفوکل» و «اری پید» و «سنک» در دوران کهن بوجود ‌آوردند و کرّنی، ولتر، ژید، هوفمن اشتال در اعصار بعد تقلید کردند.
«ایفی ژنی» اری پید را، راسین نیز بروی صحنه آورد و «فدر» را بعد از سنگ، راسین منتشر نمود. لافونتن از تمام آثار یونانی و لاتینی و هند و ایرانی الهام گرفت و بخصوص «پسیشه» و تراژدی «آشیل» و «سرنوشت دافنه» و افسانه‌های «آدونیس» و میت «فوئبوس بوره» (آپولون) نموداری از توجه او بمیتولوژی یونان قدیم بشمار می‌رود.
بنابراین سنّت، اساطیر «les mythologies» را از فلسفه و ادیان باستان نمی توان جدا نمود، زیرا اسطوره به دین و فلسفه و ادبیات جذابّیت، اصلیّت و اهمیت لازم برای پیشرفت و شکوفا شدن را بخشیده و آنرا غنی می‌سازد و به مقدسات جنبه بیم و امید می‌دهد.
در ابتدای پیدایش معرفت افکار روشن و مشخصّ وجود نداشته و تمام تصاویر ابتدائی عالم در محیطی آمیخته به اسرار غیبی و عوالم سحر و جادو غوطه ور بوده است و چنین است تاریخ پیدایش اساطیر و داستانهای کهن که در آنها تمام ‌آزمایشات روح انسانهای ابتدای موثر بوده و بصورت تصاویر عجیب و غریب تعبیر شده است.
مثلاً پیداش نسل بشر وسیله توضیح توالی خدایان و کشت و زرع، رمز مرگ و توالد انسان در بهار ملکوتی است. کار فکر مدتها ترجمه و تفسیر اساطیر بوده و ذهن انسانی در این گردونه همواره بسیر خویش ادامه داده است.
در این میان اساطیر یونان و روم برای ما شرقیان از سایر ملل جالبتر و جذاب‌تر بوده است زیرا ما ایرانیان خود دارای اساطیری با ارزش و حماسه‌هائی معروف هستیم که به نوبه خود از نظر اهمیت معنوی نه تنها قابل مقایسه با اساطیر یونانی و رومی است بلکه در مواردی بر آنان از نظر عمق فکر و توجه به معنویت، الویت و برتری دارد زیرا اساطیر کهن ایرانی تأثیر غیرقابل انکاری بر روی توسعه اندیشه‌های ملی و فلسفی و عرفانی و معتقدات مذهبی و حیاتی سیاسی و اجتماعی ملت ایران داشته است.
شعرا و نویسندگان عصر قدیم و یا معاصرین، در خلال اساطیر و افسانه‌های دلکش و رویائی آریائی منبع پایان ناپذیری از الهام یافته و خواهند یافت که در مقام مقایسه با اساطیر یونانی اولویت آن آشکار می‌سازد.
هیچ ایرانی کتاب خوانده‌ئی نمی تواند از نقش «امشاسیندان» در تاریخ اساطیر ایرانی بی خبر باشد بهمانگونه که هر یونانی روشنفکر به تاریخ میتولوژی ملت خود و «نقش خدایان» در اندیشه قوم «هلن» دل بسته و با خبر است.
در ادبیات سانسکریت نام جمشید «یَمَ» و نام پدرش «ویوسونت» است که این نام در مذهب به الوهیت بوده و یکی از دو جفت فرزندانی که از او و دختر «توسترTvastar» بوجود آمد «یم» و «یمی Yami» هستند که درست شبیه به «مشیک» و «مشیانک» ایرانیان و اولین جفت بشرند که آدمیان از آن دو بوجود آمده‌ اند. در این سنت ها جمشید موجودی جاویدان است، گرچه در شمار خدایان نیست ولی با آنان برابری و همسری دارد.
در سنت های یونانی همین نقش را «دوکالیون Deucalion» پسر «پرومته Promethee» و «پی ر آ Pyrrha» دختر «اپی مته Epimethee» ایفا می‌ کنند زیرا آنان را بینان گذاران نسل انسانی شناخته اند.
«ضحاک» بدانسان که در اوستا توصیف شده (یشت پنجم - آبان یشت - فقره 29-31) «اژی سه پوزه» نام دارد و در فقره 34 او را «اژی دهاک سه پوزه ی سه سر شش چشم» و در (یشت نهم - گوش یشت - فقره 13 و 14) و در (یشت 14 بهرام یشت) همه جا او را «سه پوزه» نامیده است که کاملاً قابل انطباق با «سوبر Cerbere» یونانی فرزند «تیفون Typhon» و «اکیدنا Echidna» است که نگهبان در ورودی جهنم بوده است. بدینسان ملاحظه می‌شود که اساطیر در میان ملل گوناگون بدون هیچگونه علت و دلیلی هم آهنگی و همداستانی دارند.
شرقی همانند غربی این احتیاج را حس می‌کند و می خواهد بداند چرا آمده، از کجا آمده و بکجا خواهد رفت؟ حیات و مرگ چیست و تحت تأثیر کدام نیروی اسرارآمیزی ستارگان مسیر خود را در فضای بی انتها معلوم می کنند و چرا ابرها روشنائی را زایل می‌ سازند و چگونه چشمه ها از دل زمین می جوشند و چرا طوفان با صدای مهیبش بوجود می آید و چرا باران می بارد؟ برای او همه این چیزها مبهم و خوفناک است و در برابر چراهای بی شمار دیگری نیز قرار گرفته است.
بشر ابتدائی چون با علم بیگانه است نمی تواند برای پدیده هائی که اکنون با فروغ دانش بشری تا حدی ساده شده است دلیلی بیابد.
فراهم آوردن مجموعه ای مستند از اسطوره ها کار بسیار مشکلی است و بخصوص وقتی که موضوع عبارت از مقایسه و سنجش اساطیر باشد اشکالات چند برابر می شود زیرا اطلاعات ما از منابع نادری است که در عین اختصار، مغشوش و ‌آراسته به روایات و افسانه هائی دیگر شده است.
این کمبود اسناد علل بی شماری دارد که اشاره ای به آنها نمی کنیم.
وضع روحی اکثر راویان، که کوشش اساسی آنان بوجود آوردن آثار بقول خودشان اساطیری پر از کذب، جمله پردازی، داستان و تصورات شخصی بوده مورد شک و تردید است.
آنها آثارشان را اغلب از دیگران اقتباس کرده اند بدون آنکه واقعاً حوادث را بررسی نموده و کنجکاوی لازم را برای کسب اطلاع درباره موضوعات اساطیری داشته باشند.
این نویسندگان بذکر مطالبی که قبل از آنها گفته شده اکتفا نموده و گاهی هم مطلبی از خود بعلاوه مقداری مطالب زائد و مبالغه های شاعرانه به آنها افزوده اند و فقط منظورشان ایجاد آثاری قطورتر از آثار قبلی بوده است.
مثالهائی که ما در این کتاب آورده ایم از این مطلب مبری هستند.
برای تهیه مطالب این کتاب از تمام مدارک و اسنادی که در اختیار داشتیم از قبیل متون اصلی اسطوره پردازان، فرهنگ های اساطیری، تاریخ ادیان، بررسی های انتقادی بر روی علم اساطیر، آثار داستانی، افسانه ها و قصص و تاریخ میتولوژی ملل گوناگون استفاده کرده و حتی گاهی اوقات از خلال کتبی که مستقیماً ربطی به موضوع مورد نظر ما نداشته مطالب جالب و سودمندی را استخراج نمودیم؛ ما تصور کردیم که اساطیر یونان و روم منعکس کننده احساسات و عقاید نسل‌ های بشری در ادوار گذشته است.
بنابراین می‌ توانیم با ذکر این روایات، از زمان انسان متمدن که تا به این حد دور از طبیعت زندگی می کند به عقب برگشته و زندگی مردم ابتدائی را که در دامان طبیعت می زیسته اند بررسی کنیم. فایده این اسطوره ها در این است که ما را بزمان جوانی دنیا باز می گرداند. اینطور استنباط می شود، هنگامیکه این افسانه ها ساخته و پرداخته می شدند فرق زیادی بین امور حقیقی و مجازی گذاشته نمی شد.
قوه تخیل بشدت در مدت بیدار بود و مجالی برای تعقل باقی نمی گذاشت و بدین ترتیب هر کس مجاز بود که موقع گردش در جنگل ناگهان «نمف Nymphe» را در حال فرار در بین درختان ببیند و یا در موقع نوشیدن آب از یک چشمه صورت یک پری آبی را درون چشمه بیابد.
دورنمای یک سفر خیالی بطرف این عجایب و لذّات در خاطر همه یا بیشتر نویسندگانی که فکر بحث درباره ی علم اساطیر را در سر داشتند و مخصوصاً شعرا، بصورت جالبی تجلّی نمود.
در زمانهای بسیار قدیم انسان اوّلیه قادر بود در اندیشه ی خود «پوزئیدون» را در حال آب تنی کردن در دریا و «تیتان Titan» پیر را در حال دمیدن در شیپورش که بفرم صدف است مجسّم کند، و از خلال افسانه‌هائیکه برای ما بیادگار گذاشته شد ما هم می‌توانیم در طول یک لحظه ی کوتاه این دنیای پرجوش و خروش و این زندگی عجیب و دل‌ انگیز را بطور مبهم باز ببینیم.
اما یک بررسی سریع روی عادات مردم غیر متمدن، از هر کشور و یا زمانی کافی است برای اینکه تخیلات واهی و شاعرانه ما را زایل سازد.
هیچ مطلبی از این واضح‌تر نیست که انسان اوّلیه، چه در زمان ما در «گینه جدید» و چه در بیست هزار سال پیش در قلب جنگلهای ماقبل تاریخ، هرگز راغب نبوده است تا دنیای خودش را با این تصورات و امور خیالی پر نماید؛ این ترس است که او را وادار می‌کند تا در گوشه جنگل خود را مخفی نماید؛ وحشت با همراه اجباریش جادو، و مُسّکن همیشگی‌اش قربانی نوع بشر، بر آنجا حکمروائی می ‌کند. امید به گربختن از خشم خدایان، نزد اقوام اولیه در بعضی از آداب مذهبی عاری از منطق و در عین حال مؤثر و در خلال مراسم قربانی، که زجر شدیدی در پی دارد نمودار سنت‌ های کهن است و بدینسان معجزه یونانی ظاهر می‌ شود و بدین ترتیب تجدید حیات جهان که با بیداری یونان همراه است بیان می‌ گردد.
«سن پل» عقیده داشت که وجود نادیدنی ها باید بوسیله دیدنی ها درک شود. این یک عقیده یونانی است اما در بین ملل قدیمی تنها ایرانیان و یونانیان در مسئله درک «نادیدنی ها» از راه «دیدنی ها» مستغرق بوده اند.
میتولوژی معرّف علم انسانی در اعصار اولیه است.
اینها نتیجه اولین کوشش هائی است که بشر برای تفسیر و شناختن اشیاء موجود در اطراف خود نموده است.
با این همه بسیاری از این افسانه ها موضوعی را تفسیر نمی کند و حکایاتی است صرفاً سرگرم کننده نظیر آنچه که در شبهای طولانی زمستان نقل می شود؛ معذلک در عمق این افسانه ها اثری واضح از پیوند فلسفه و مذهب با میتولوژی بخوبی دیده می شود.
منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.