نویسنده: دکتر سعید فاطمی



 

آمیزش «زئوس» با «نمزیس- لدا»

zeus- Nemesis-Leda
«هزیود» در تئوگنی (نسب نامه خدایان بیت 223) بدان هنگام که از فرزندان «شب Nyx» صحبت میکند «نمزیس Nemesis» را بلائی آسمانی برای مردها بشمار می آورد(1).
«نمزیس» از نسل اولیه و اصلی خدایان باستانی المپ است.
این کلمه بمعنی اجرای غضب الهی علیه آنان که قوانین خدایان و بخصوص طبیعت را به هیچ میشمارند میباشد.
«نمزیس» در حقیقت تجسم انتقام الهی است.
هرگاه «تمیس Themis» الهه ی عدالت که دختر «اورانوس- گایا» و نخستین همسر زئوس و مادر «هورها» و «موآرها» است در اجرای دادگری تأمل کند «نمزیس» عیان میشود.
«نمزیس» در تصاویری که از او مجسم شده دارای بال است و «آئیدوس Aidos» الهه ی آزرم که معمولاً او را الهه احترامات مذهبی و شرم داشتن از اعمال ناپسند و الهه ی ترحم به بدبختان میشمارند، همیشه او را همراهی میکند.
«همر» و «هزیود» این دو شخصیت یعنی «نمزیس- آئیدوس» را مظاهر احساسات عالیه میشمارند اما جایگاه آنان را در میان خدایان المپ نمیدانند(2).
«هزیود» میگوید که «نمزیس» و «آئیدوس» صاحب سیمائی بسیار زیبا بودند که با حجابی سفید آنرا میپوشانیدند و این جهان را بدانگاه ترک خواهند کرد که بدی همه جا را فرا گیرد.
«آرتمیس Artemis» (دختر زئوس- لتو) حامی بردگان و خواهر دوقلوی آپولون به این دو الهه بسیار نزدیک است.
الهه های انتقام یعنی «ارینی ها Erinyes» که مسلح بشلاق و مشعل بودند گناهکار را تا دروازه جهنم همراهی نموده و او را رها نمیسازند یا اینکه او را بجنون مبتلی مینمایند و حتی پس از مرگ بدکار را عذاب میدهند و تا زمانیکه جبران بدی او نشود این مجازات ادامه دارد.
معمولاً آنان سه خواهر بنامهای «آلکتو Alecto»، «تیزیفن Tisiphone» و «مرژ Megere» بودند که یال و موهائی بشکل افعی داشتند و مأموریت انتقام خدایان را در روی زمین انجام میدادند.
«هزیود» معتقد است که آنان هنگامیکه «کرنوس» پدرش «اورانوس» را اخته کرد از خونی که به زمین ریخت متولد شدند.
«ارینی ها» نیز از نزدیکترین دوستان «نمزیس» هستند زیرا آنان نقش منتقم حقیقی را ایفا میکنند.
خونهائی که بناحق ریخته شود «نمزیس» از نظر دور نخواهد داشت بخصوص خون مادر را هرگز نخواهد بخشود. هرجا به «تمیس» بی احترامی و توهین شود «نمزیس» با مجازات توهین کننده، آنرا جبران مینماید.
«پوزانیاس» میگوید: «کاریت ها» یعنی جاذبه ها که دختران «زئوس- اری نمه» بودند در معبدی که مخصوص «نمزیس» است ستایش میشدند. یک تصویر مذهبی جالب از «نمزیس» وجود دارد که سازنده ی آن خواسته است سیمای «آفرودیت» را به او بدهد. سر او با تاجی متوج و در دست او شاخه سیبی دیده میشود (مثل هسپریدها) و انسان را بیاد یک «اوسئانید Oceanide» یعنی «نمف دریاها» که تاجی از گل بسر دارد میاندازد.
«زئوس» با «نمزیس» از اینجهت نمیخواست هم بستر شود تا فرزندانی که مظاهر زیبائی و هنر بودند بوجود بیاورد زیرا از زنان دیگر خود «جاذبه ها»، «فصول» و «موزها» را داشت؛ «نمزیس» بنوبه ی خود نیز از قبول همسری خدای خدایان سر باز میزد و بصورتهای گوناگون از چنگ خدای هوسباز میگریخت و خود را بقیافه های مختلف جلوه گر مینمود؛ گاهی در دریا بشکل ماهی و زمانی بصورت حیوانات در روی زمین ظاهر می شد تا آنکه خویشتن را بشکل غازی درآورد.
«نمزیس» دریاها و سرزمین ها را پشت سر می گذاشت که گرفتار زئوس نشود اما خدای خدایان مصمم بود با او درآمیزد و بهمین جهت خود را بشکل قوئی درآورد و با او درآمیخت.
«نمزیس» تخم گذاری نمود و از آن بیضه زیباترین زن جهان که باعث جنگ «تروآ» شد بوجود آمد.
«هلن Helene» دختر «زئوس- نمزیس» از این کامیابی خدای خدایان بوجود آمده بود.
«سافو Sappho» شاعره ی قرن ششم قبل از میلاد مسیح گوید که رنگ آن بیضه همچون یاقوت زرد بود.
«لدا Leda» زن «تیندار Tyndare» پادشاه اسپارت آن بیضه را یافت و بنا بگفته ی «آپولودوروس Apollodorus» شبانی آن بیضه را در جنگلی یا مردابی پیدا نمود و آنرا نزد «لدا» برد.
همچنین گویند «هرمس» آن بیضه را بسینه «لدا» پرتاب نمود و او تا تولد «هلن» بیضه را در جعبه ای مخفی کرد.
داستان جالب دیگری نیز «آپولودور» نقل کرده است که «زئوس» با «لدا» درآمیخت و «هلن» و «دیوسکورها Discures» یعنی «کاستر Caster» و «پولوکس Pollux» بدنیا آمدند.
اما آنچه از نظر یک محقق بسیار اهمیت دارد این است که «لدا» یک کلمه یونانی نیست.
نزد مردم «لی سی Lycie» که در آسیای صغیر و کنار بحر مدیترانه زندگی میکردند «لادا Lada» بمعنی «زن» است.
شاید چون «زئوس» بشکل قو درآمده و با «نمزیس» که بشکل غاز خود را درآورده بود هم بستر شده و او بجز مادرش- در آن هنگام تنها موجود مؤنث بوده است بدین دلیل او را «لدا» یعنی «زن» نامیده اند.
«همر» معتقد است که «نمزیس» از «زئوس» روی قله کوه «تایژت Taygete»(3) حامله شد و دوقلوها یعنی «کاستر- پولوکس» بوجود آمدند.
این دوقلوها بنام «دیویس کوروآ Dios Kuroi» یعنی «پسران زئوس» نامیده میشدند و آنان نجات بخش مردم بیشماری بخصوص جنگ آوران صحنه های نبرد و دریانوردان شدند.
در روی کوزه های نقاشی شده عهد کهن سیمای این دوقلوها بصورت دو سوار دیده میشود و «هلن» نیز بدان هنگام که قرار بود آنان را قربانی کنند در کنارشان نمودار شد.
«هراس Horace» در کتاب «فن شاعری بیت 147» در بیضه ای که دوقلوها از آن متولد شدند تردید میکند و معتقد است که دو بیضه بوده که از یکی «دیوسکورها» و از دیگر «هلن» و «کلی تمنستر Clytemnestre» که اولی نخست زن «تزه» و بعد همسر «منلاس» پادشاه اسپارت و دومی همسر «آگاممنن» برادر «منلاس» شد و بعد به شوهرش خیانت کرد و با کمک معشوق، شوهر را به قتل رسانید ولی بالاخره بدست فرزندش کشته شد (در جای خود به تفصیل درباره هلن و تروآ- کلی تمنستر و عشق زناکارانه ی او به اژیست Egisthe و کشته شدن او بدست پسرش ارست Oreste توضیح خواهیم داد).
در بعضی از نقاشی های قدیم هلن و برادرانش یعنی دیوسکورها (کاستور- پلوکس) را حاصل یک بیضه نشان داده اند.
درباره دو برادر هلن، داستانهای گوناگون نوشته اند که تنها نقل نوشته «پیندار» مؤلف غزلهای المپیک (438-518 ق م) از همه جالب تر است:
«پلوکس Pollux» جزو جاودانان بود و «کاستر Castor» از طبقه غیر جاودانها.
بدان هنگام که مرگ «کاستر» فرا رسید «پلوکس» نمیخواست از او جدا شود بدین جهت آن دو برادر قرار گذاشتند که به نوبت هر کدام یک روز در اعماق زمین و روز دیگر در آسمانها نزد پدر خود باشند.
این داستان، عشق و آمیزش زئوس را با غیر جاودانها نیز ثابت میکند.
در هر حال اساس و پایه ی تفکر هلنی بر جلوگیری از هر نوع زیاده روی و محو قدرتهای مطلقه و خودداری از هرگونه افراط بشر (حتی افراد در خوشبختی) است و گویند بدان هنگام که «کرزوس» زیاده از حد ثروتمند شد «نمزیس» او را به جنگ کورش کبیر تحریک نمود.
در شهر «رامنونت Rhamnonte» در «آتیک Attique» (خطه ای در یونان قدیم) نزدیک ماراتون معبد مخصوص «نمزیس» وجود دارد و فیدیاس بزرگترین مجسمه ساز عهد کهن (431 قبل از میلاد) و سازنده ی مجسمه ی زئوس از او نیز مجسمه ای از سنگ مرمر ساخته است.
درباره «لدا» روایات مختلفی است. گروهی او را از عقاب «دوکالیون» پسر «پرومته» دانسته اند بعضی دیگر گویند پس از آنکه «تیندار Tyndare» بوسیله «هیپوکن Hippocoon» و پسران او از «لاسدمن» تبعید شد بدربار «تستیوس Thestios» پادشاه «اتولی Etolie» رفت و تستیوس دختر خود را که «لدا Leda» بود بوی داد.
«تیندار» و «لدا» صاحب فرزندان متعددی شدند که داستان تولد «پولوکس» و «هلن Helene» فرزندان زئوس از بیضه ای که مادر آنان «لدا» در اثر نزدیکی با خدای خدایان (که بشکل قو درآمده بود) و تولد «کاستر» و «کلی تمنستر» فرزندان شرعی «تیندار» تقریباً با اختلاف جزئی شبیه یکدیگر است.
چنانکه اشارت رفت گروهی «هلن» را دختر زئوس و «نمزیس» میدانند که از بیضه ای ظهور کرده است و این بیضه را شبانی که یافته بود نزد «لدا» برد و بدان هنگام که هلن از بیضه خارج شد «لدا» او را دختر خود نامید.
«اوری پید» (406-480 ق.م) که بزگترین و برجسته ترین تراژدی نویس عهد کهن است و آثاری چون (آلسست- مده- هیپولیت- آندروماک- هکوب- هرکول خشمگین- زنان تروآئی- ایفی ژنی- الکتر- هلن- فنیقی ها- ارست- سیکلوپ)(4) بوجود آورده عقیده دارد که «لدا» از معاشقات خود با زئوس تخمی گذاشت (یک یا دو تخم) و از آن تخم دو زوج یعنی «پلوکس- کلی تمنستر» و «هلن- کاستر» بوجود آمدند. سایر مؤلفان و محققان دوره هلنی اکثراً در این مورد با اوریپید هم عقیده هستند.

زئوس- اروپ Zeus-Europe

در گذشته از زئوس و عشق ها و ازدواجهای او با «هرا Hera» مادر (آرس Ares- هبه Hebe- ایلیتی Ilithyie- هفائیستوس Hephaistos) و همچنین «اری نمه Eurynome» مادر «کاریت ها Charites» یعنی (اوفرزین Euphrosyne- تالی Thalie- آگلائه Aglae) و نیز «تمیس Themis» الهه ی عدالت که مادر «هورها» و «موآرها» بود صحبت کردیم و بالاخره ازدواج زئوس را با «منه موزین Mnemosyne» مادر «موزها»ی 9 گانه و «نمه زیس» و «لدا Leda» مادر «دیوسکورها Dioscoures» و «هلن Helene» و «کلی تمنستر Clytemnestre» بتفصیل شرح دادیم.
در این مبحث از عشق زئوس به «اروپ» که مادر سه پسر بنامهای «مینوس Minos» و «رادامانت Rhadamante» قاضی ارواح و «سارپدون Sarpedon» است گفتگو میکنیم.
در افسانه های «تب Thebes» صحبت از «آژنور Agenor» پادشاه فنیقی است که پسر «نپتون» و «لیبی Libye(5)» بوده و «آگرییوپ Agriope» یا «تلفاسا Telephassa» را به همسری خویش برگزیده است.
از این ازدواج دختری بنام «اروپ Europe» و چهار پسر بنامهای: «کادموس Cadmus» و «فنیکس Phenix» و «سیلیکس Cilix» و «فینه Phinee» بوجود آمدند.
«اروپ» در زیبائی و افسونگری شهره بود و در سپیدی به ستارگان همانند، چنانکه همه او را با «ژونن» ملکه آسمانها و همسر قدرتمند خدای خدایان برابر میدانستند.
بعضی از مورخان میتولوژی «اروپ» را اهل سوریه میدانند(6).
«هزیود» (تئوگنی بیت 357) معتقد است که ازدواجهای زئوس منشاء اساسی تشکیل خانواده جاودانان بوده و گاهی اگر با غیر جاودانها هم بستر میشده و فرزندانی چون «هرکول» را بوجود می آورده در پایان بطریقی آنان را به دیار جاودانها می کشانیده است.
البته در گذشته گفتیم که «دیوسکورها Dioscoures» یعنی «کاستر- پلوکس Castor-Pollux» هر دو نتوانستند جاودان و نامردنی باشند و بهمین جهت به نوبت یکی از آنان در آسمانها و دیگری در اعماق زمین زندگی میکردند.
در مورد «اروپ» آنچه بنظر میرسد پنج روایت گوناگون است:
1- «اروپ» دختر «آژنور- تلفاسا».
2- «اروپ» دختر «تی تیوس Tityos» که مادر «اوفموس Euphemos» و همسر «پوزئیدون» بود.
3- «اروپ» دختر «اوکئانس- تیتس Okeanos-Tethys» که نامش بمعنی «دارنده ی چشمهای درشت» و یا «صاحب سیمائی گشاده» است.
4- «اروپ» مادر «نیوبه Niobe» که دختر «تانتال» و همسر «آمفیون Amphion» پادشاه «تب» بود.
5- «اروپ» دختر «نیل Nil» و همسر «دانائوس Danaus یا Danaos» پادشاه لیبی و پدر 50 دختری که «دانائیدها» نامیده می شدند.
آنچه در کلیه داستانها هم آهنگ است این است که «اروپ» نخست در یکی از کشورهای شرقی و به احتمال در فنیقیه متولد شد و سپس به «کرت Crete» رفت ولی داستان سرایان درباره منشاء اصلی زندگی «اروپ» اتفاق نظر ندارند(7).
آیا این «اروپ» دختر و یا خواهر «فونیکس Phoenix» که نام او بر «فنیقه Phenicie» داده شده است می باشد؟
مادرش «تلفاسا Telephassa» (که از دور میدرخشد) نام داشت ولی بعضی مادر او را «آرژییوپه Argiope» میدانند(8).
«آرژییوپه» در یونانی به معنی «سپیدور» است. آیا انتخاب این اسامی برای آن است که وجه تشابهی بین ماه و چهره ی سفید و مهتابی رنگ «اروپ» و مادرش باشد؟ از سوی دیگر کلمه «فونیکس» به معنی حرارت سوزان خورشید است.
گویند زئوس بدان هنگام که «اروپ» با همراهان خود مشغول گل چینی در کنار دریا (ساحل «سیدن Sidon» یا «تیر Tyr») بود او را دید و بدو دل بست.
خدای خدایان از ترس حسادت همسر خود «هرا Hera» خویشتن را بصورت گاو نر سفید درآورد و به «اروپ» نزدیک شد. این گاو نر دو شاخ بلند به شکل هلال ماه داشت.
بر روی یک کوزه سفالی قدیمی که با سه رنگ پخته شده لحظه ای را که «اروپ» بر پشت گاو نر (زئوس) سوار می شود نشان میدهد. شاعران گویند که نفس خدای خدایان بوئی شبیه زعفران می داد و اندام و حرکات او آنقدر متین بود که نظر «اروپ» را به خود جلب نمود و بدو نزدیک شد، گاو نر را نوازش کرد و خدای خدایان پاهای «اروپ» را با زبان لیسید و اروپ از این تماس لذّتی غیرقابل توصیف در خویشتن احساس نمود و بلادرنگ بر پشت او نشست.
زئوس در شکل گاو نر راه دریا پیش گرفت. نقاشی هائی که از داستان این عشق بر روی ظروف گوناگون در دست است نشان دهنده ی عظمت گاو نر و شخصیت برجسته «اروپ» میباشد.
در این نقش ها «اروپ» شاخه گلی و گاهی شاخه ای از درخت تاک که خوشه های انگور بر آن دیده میشود در دست دارد و انسان را بیاد خدای گاو نر یعنی «دیونیزوس» فرزند «زئوس- سمله Zeus-Semele» میاندازد؛ گاهی نیز تاجی در دست دارد و بقول مردم «اکزیرینکوس Oxyrhynchus»(9) این هدیه ای بود که خدای خدایان بمناسبت ازدواج خود به «اروپ» تقدیم کرده بود.
این هدیه را «هفائیستوس Hephaistos» (پسر زئوس- هرا) برای خدای خدایان آماده کرد و زئوس آنرا به «اروپ» تقدیم داشت.
بدینسان زئوس معشوقه خویش را به «کرت Crete» آورد و از همین جا داستانهائی برای «کرت» ساخته و پرداخته گردید.
غار مشهور «دیکته Dicte»(10) مکانی است که زئوس و اروپ با یکدیگر هم بستر شده اند و حتی در کنار شهر «گرتین Gortyn»(11) محلی است که درخت چناری وجود دارد که در کنار آن زیر برگهای فراوانی که داشت زئوس با اروپ درآمیخت اما نه بشکل گاو نر بلکه بصورت یک عقاب.
«اراتستن Eratosthene» ریاضی دان و اخترشناس و فیلسوف یونانی در قرن سوم پیش از میلاد مینویسد که زئوس بمناسبت تولد سه فرزند خود از بطن اروپ 3 هدیه به او داد و در میان آنها نیزه ای بود که به هر هدفی اصابت می کرد نتیجه مطلوب را حاصل مینمود.
هدیه دوم موجود عجیبی بود که برای حفظ اروپ بخدمت او گماشت و آن سگی بود که بدنش را از مفرغ ساخته بودند!
در «کرت» از سگی طلائی (ساخته شده از طلا اما متحرک) صحبت میشود که هدیه ی سوم بشمار میرود و او نگهبان معبد زئوس در آن ناحیه نیز بوده است!
از موجود عجیب دیگری بنام «تالس Talos»(12) هم صحبت میکنند. او غولی است ساخته شده از برنز که به روایتی 3 بار در روز یا 3 بار در سال اطراف جزیره ی کرت می گشت تا کسی قادر به دخول در آنجا نباشد.
نام «تالس» در زبان قدیمی اهالی «کرت» که هنوز یونانی نمیدانستند به معنی «خورشید» بوده است و جالب این است که در آن ناحیه به خدای خدایان «زئوس تالئوس Zeus-Tallaios» میگفتند.
در داستانهای مربوط به «اروپ» از خدای خورشید در نزد اهالی کرت زیاد صحبت میشود و گویند این همان خدائی است که بشکل گاو نر خود را درآورد و «اروپ» بر پشت او سوار و بکرت آورده شد، اکنون در موزه ی شهر مونیخ ظروف مربوط به 5 قرن قبل از میلاد موجود است که ربوده شدن اروپ را بدست زئوس بصورت گاو نر مجسم میکند.
در موزه ی ملی ناپل نیز صفحه ای نقاشی بر دیوار این منظره را نشان میدهد.
پس از آنکه زئوس از «اروپ» سه پسر (مینوس Minos- رادامانت Rhadamante- سارپدون Sarpedon) پیدا کرد، به روایتی او را به همسری پادشاه «کرت» که «آستریون Asterion» یا «آستریوس Asterios» یعنی پادشاه ستارگان نامیده می شد درآورد.
«آستریوس» پسر «تکتامس Tectamos» و یا «دروس Doros» بود که مادرش یکی از دختران «کرته Crethee» بنیانگذار حکومت خطه «ایولکس Iolcos»(13) که بعدها «ژازن Jason» و «پلیاس Pelias» و فرزندان آنها بر آن سلطنت کردند بشمار میرفت. سه فرزند «زئوس- اروپ» بنا به عقیده مفسران میتولوژی فرزندخوانده ی «آستریون» شناخته میشوند زیرا او آنان را به فرزندی قبول کرد.
«سارپدون» که بپادشاهی «لیسی Lycie»(14) رسیده بود «کرت» را ترک گفت و به آسیای صغیر رفت و به همین جهت است که بیشتر در تواریخ از دو فرزند دیگر «زئوس- اروپ» یعنی «مینوس و رادامانت» صحبت میشود.
«مینوس» پادشاه فرزانه و مقنّن واقعی قوانین «کرت» محسوب میشود و «رادامانت» عادلی است که به سرزمین «خوشبختان» و یا «ساکنان بهشت» حکومت مینماید.
«آپولودور فصل سوم 1-3» بِهنگامیکه از «مینوس» صحبت میکند داستانی نیز از گاو نر بمیان می آورد که شاید مربوط به عشق «پازیفائه Pasiphae» همسر او به گاو نری باشد که خدای خدایان و یا «پوزئیدون» بکرت فرستاده بودند.
«پازیفائه» که نامش یعنی «کسیکه همه جا را روشن میکند» دختر «مینوس» و «پرسئیس Perseis» بود که عشق و رابطه ی عاشقانه اش با گاو نر عجیب ترین صحنه ی زندگی اوست(15).
«پازیفائه» با کمک جادوگری بنام «ددال Dedale»(16) گاو ماده ای که شبیه واقع بود ساخت و با گاو نر مورد علاقه خود درآمیخت و از این آمیزش موجودی نیم انسان و نیم گاو بوجود آمد که «مینوتور Minotaure» یعنی «گاومینوس» نامیده شد و «مینوس» برای مخفی کردن این فرزند کریه المنظر و وحشتناک به «ددال» جادوگر متوسل گردید ولی «مینوتور» بالاخره بدست «تزه» کشته شد.
«گاو نر» برای مردم «کرت» در عهد قدیم علامت ظاهر شدن خدای خدایان (زئوس) یا پوزئیدون بود و داستانهائی که کم و بیش در آن گاو نر وجود داشته باشد سمبل دخالت زئوس یا پوزئیدون در آن ماجراست.
یکی دیگر از فرزندان «مینوس- پازیفائه» بنام «گلوکس Glaucos» است که معنی نامش «سبز مایل به آبی» است.
گویند که روزی بهنگام بازی یا دنبال کردن موشی به سوراخی که پر از عسل بود افتاد و در آن خفه شد.
هیچکس نمی دانست که کودک به چه سرنوشتی دچار گردیده است بالاخره پدر و مادرش به هاتف و غیبگوئی متوسل شدند و او به آنان چنین گفت:
«موجودی عجیب متولد شده است؛ هر آنکس که این رمز را بیابد کودک را خواهد یافت.»
گوساله ای در میان گله های مینوس بدنیا آمد که رنگ پوست او سه بار در روز عوض میشد.
نخست سفید سپس قرمز و بالاخره سیاه میگردید.
غیبگوئی بنام «پولیئیدوس Polyidos» که در ناحیه ی «آرگوس» سکونت داشت و نامش بمعنی «کسیکه خیلی میداند» بود حل این مشکل را پیدا نمود که منظور از آن رمز «توت» است.
زیرا توت اول سفید است سپس قرمز و بالاخره سیاه میشود.
بنابراین باید بدنبال این رمز رفت تا طفل را پیدا کرد. هنگامیکه برای یافتن کودک و تطابق امر او با این رمز استعاری به همه جا میرفت در دهانه ی غاری جغدی را دید که زنبورهای عسل را شکار میکند. در آن غار بشکه ای از عسل وجود داشت که «گلوکس» در میان آن خفه شده بود.
«مینوس» از جادوگر خواست که به هر طریق مقدور باشد فرزند او را دوباره زنده کند و دستور داد که تا طفل او زنده نشود جادوگر و جسد طفل در همان دخمه بمانند. «پولی ئیدوس» مشاهده کرد که افعی بزرگی به جسد طفل نزدیک میشود او افعی را کشت اما افعی دیگری پیدا شد و بدان هنگام که جفت خود را مرده یافت بسرعت از آن ناحیه دور شد و پس از مدت زمانی دوباره به کنار جسد افعی مرده نزدیک گردید و گیاهی که با خود آورده بود بر روی جسد او مالید و افعی زنده شده و هر دو از آن ناحیه دور شدند.
جادوگر (پولی ئیدوس) آن گیاه را برداشت و به جسد طفل «مینوس» مالید و طفل زنده گردید.
«مینوس» جادوگر را مجبور کرد که هنر دوباره زنده نمودن را به طفل او یاد دهد و از خروج و بازگشت او به وطنش ممانعت نمود.
«پولی ئیدوس» مجبور به اطاعت شد و داستان افعی و برگ معجزه نما را باز گفت و اجازه خروج و بازگشت به وطن خود را دریافت داشت.
بِهنگام خداحافظی از کودک درخواست نمود که در دهان او تف بیندازد و کودک نیز این کار را نمود و بدینطریق آنچه از جادوگر فرا گرفته بود از یاد برد!
بدینگونه افسانه «مینوس» و «گلوکس» و «اروپ» و فرزندان آنان در «کرت» به پایان می رسد اما در «بئوسی Beotie» نیز داستانهائی درباره «گلوکس» وجود دارد که اغلب مربوط به نباتات و برگی یا گلی معجزه آساست که زندگی جاویدان به انسان می بخشیده است.
در این داستانها صحبت از به دریا افکندن «گلوکس Glaucos» بدست خود اوست که بعدها رب النوعی دریائی شد.
«استفانوس اهل بیزانس Stephanus-Byzantius» معتقد است که «اروپ» هنگامیکه از مقدونیه خارج شد به «کرت» نرفت بلکه به «بئوسی» وارد شد و در آنجا بود که زئوس بخاطر او غاری بوجود آورد و او را در آن غاز مخفی کرد و حتی خدایان نیز قادر نبودند بدانند معشوقه ی او در کجا مخفی شده است.
«فنیکس Phoenix» که گفتیم بنا به روایتی برادر «اروپ» و بنیانگذار فنیقیه است، برادر دیگر خود «کادموس» را که پادشاه «تیر Tyr» بود برای یافتن خواهر گم شده اش مأمور نمود و او نیز بدان هنگام که در تعقیب گاو نر سفیدی بود شهر «تب Thebes» را بنیان نهاد.
«آژنور» که پسران خود را به جستجوی «اروپ» فرستاده بود دستور داد که تا او را نیابند هرگز بازنگردند و چون برادران اروپ از یافتن او مأیوس شدند از هم جدا گردیده و هر یک بنیاد کشوری را نهادند.
«کادموس» به «تراس Thrace» رفت و چون هاتفی در معبد «دلف» به او گفته بود هر کجا گاوی را دید که در دو پهلوی او علامت ماه تمام (ماه شب 14) وجود داشته باشد همانجا حکومت خود را بنیان گذارد و کادموس در «تب» با این منظره روبرو شد همانجا مستقر گردید.
کادموس با حمایت «آتنا» (می نور Minerve) الهه ی عقل به تخت سلطنت «تب» جلوس کرد و زئوس یکی از دختران «آرس Ares» و آفرودیت را که هارمونی نام داشت به همسری او درآورد.
گویند «موزها» در جشن ازدواج «کادموس- هارمونی» شرکت کردند و هدایائی به آنان داده شد، منجمله جامه ای زیبا از طرف «کاریت ها» و گردنبندی از الماس و طلا که هفائیستوس ساخته بود جالبتر از همه بود.
از این ازدواج فرزندان زیادی منجمله «آگاو Agave»، «سمله Semele» (مادر دیونیزوس)، «اینو Ino»، «پولیدرس Polydoros»، «اوتونوئه Autonoe» بوجود آمدند. کادموس را مخترع الفبای فنیقی شمرده اند و گویند که در اواخر عمر او و هارمونی به وضع اسرارآمیزی شهر «تب» را ترک گفتند و سلطنت آنجا را به نوادگان خود واگذار کردند. معروف است که آنان به شکل مار درآمدند و در «مقر خدایان» یعنی «شانزه لیزه» جای یافتند. «سیلیکس Cilix» برادر دیگر اروپ که از مصر حرکت کرده بود در سیلیسی Cilicie متوقف شد و نام خود را به آن سرزمین داد و در اردوکشی علیه مردم «لیسی» با «سارپدون» یعنی خواهرزاده ی خود (فرزند زئوس- اروپ) متحد گردید و بعد قسمتی از متصرفات خویش را به او بخشید.
بدینسان داستان «اروپ» و برادرانش «کادموس»، «فنیکس»، «فینه Phinee»(17) و «سیلیکس» که فرزندان «آژنور- تلفاسا» بودند پایان می یابد و از همسری «زئوس- اروپ» نیز سه پسر (مینوس- رادامانت- سارپدون) بر جای ماندند.

پی نوشت ها :

1- شب «Nuit» نخست مرگ را که نفرت انگیز بود آفرید سپس «کر Kere» و اجل «ترپا Trepas» و پس از آنان «خواب Sommeil» و همگام او «رؤیا Songe» را به جهان آورد. «زهرخند Sarcasme» و «مسکنت Detresse» و «هسپریدها Hesperides» که نگهبانان سیب های زرین بودند و بالاخره «نمزیس» و «نیرنگ Tromperie» را به فرزندان خود افزود. باید دانست که پیری، بیماری، جنگ، درد و رنج، فراموشی، گرسنگی، نهب و قتل و غارت، نزاع، دروغ، هرج و مرج و بدترین بلاها یعنی نقض عهد فرزندان شب ( بنا به روایت هزیود) هستند.
2- میتولوژی «ادیت هامیلتون E. Hamilton» صفحه 35.
3- (کوهی در پلوپونز نزدیک اسپارت به ارتفاع 2410 متر).
4- Alceste . Medee . Hippolyte . Andromaque . Hecube . Heracles urieux . Les Troyennes . Iphigenie . Electre . Helene . Oreste Les Pheniciennes . Le Cyclope.
5- لیبی دختر «اپافوس Epaphos» و «ممفیس Memphis» بود که پوزئیدون (نپتون) عاشق او شد و نامش را بعدها بقسمتی از سرزمین افریقا دادند.
6- کتاب میتولوژی تألیف «مونیه» صفحه 25.
7- آپولودور Apollodore (حدود 150 قبل از میلاد) و مؤلف: درباره ی خدایان 5-1-3.
8- هیژینوس Hyginus- 178- مؤلف 227 داستان میتولوژی و اشعار مربوط به اخترشناسی.
9- از شهرهای مصر قدیم است که مردم آن حد اعلای ایمان مذهبی را داشتند و در قرن چهارم، مسیحیت را قبول کردند.
10- یکی از صخره های کوهستانی جزیره «کرت» است که زئوس در آنجا دخمه ای بوجود آورده و این غار نام یکی از حوری ها را به خود گرفته است.
11- گرتین شهری قدیمی است در مرکز ناحیه کرت در کنار کوه «ایدا Ida» که دارای شهرت فراوانی بوده و خرابه های وسیع این شهر نشانه ی عظمت گذشته آن بشمار میرود. معبدی از آپولون در این شهر نیز وجود داشته است. مجسمه ها و نوشته های بی شماری در این شهر کشف شده که گویند قوانین گذشته این خطه را نشان می دهد.
12- تالس را هفائیستوس ساخت و از او بعنوان موجودی زنده یا مجسمه ای برنزی صحبت میشود. او جزیره ی کرت را که پادشاهش «مینوس Minos» بوده با مراقبت حراست میکرد و هیچ کس قادر نبود که نزدیک شود اما «مده Medee» او را سحر و دیوانه نمود و آن سگ رگهای پای خود را که آتش از آن میبارید پاره کرد و جان سپرد.
13- ایولکس یکی از شهرهای قدیم ناحیه «تسالی» در کنار کوه «پلیون Pelion» است.
14- لیسی از خطه های آسیای صغیر در کنار مدیترانه است که سیروس کبیر آن را جزو کشور ایران درآورد و اهالی این سرزمین با خشایارشا علیه یونانیها هم پیمان شدند ولی پس از تسلط اسکندر اداره ی سرزمین آنان به حکومت مقدونیه واگذار گردید.
15- گویند مینوس هنگامیکه به پادشاهی رسید از خدایان خواست که علامتی به او هدیه کنند تا نشان دهنده استحقاق او برای درک مقام سلطنت باشد. پوزئیدون یا زئوس گاوی از دریا بسوی او فرستادند به شرطی که آن گاو را مینوس در راه خدایان قربانی کند اما چون از وفای به عهد و قربانی کردن گاو امتناع کرد خدایان همسر او را عاشق و بیقرار آن گاو نر نمودند و «پازیفائه» بنا بروایتی از طرف «آفرودیت» بدین مجازات محکوم شد زیرا احترامات لازم را نسبت به او انجام نمیداد.
16- ددال Dedale از خانواده ی پادشاهی آتن بوده است که صنعتگر، هنرمند، معمار، حجار، مخترع وسائل مکانیکی و نابغه ای کم نظیر در عهد کهن بشمار میرود. او حتی مجسمه های جانداری ساخته است که افلاطون در «منون Menon» از آنها گفتگو میکند. ددال کارآموزی داشت بنام «تالس Talos» که خواهرزاده ی او بود و چنان در امور هنری و صنعتی مهارت داشت که حسادت ددال را برانگیخت. گویند «تالس» با دیدن فک مار به فکر اختراع اره افتاد. بنای «لابیرنت Labyrinthe» را که دالانهای پر از پیچ و خم داشت به دستور مینوس برای او ساخت.
ددال پسری داشت بنام «ایکار Icare» که به دستور مینوس پدر و پسر را در لابیرنت زندانی کردند ولی ددال برای خود و فرزندش بالهائی ساخت و هر دو از زندان گریختند و به «کوم Cumes» رفتند و مینوس آنان را تعقیب نمود ولی بنا بروایت مفسران اساطیر بدست دختران کوکالس Cocalos کشته شد و ددال نجات یافت.
17- در میتولوژی از دو «فینه» صحبت می شود که یکی برادر «سفه Cephee» و نامزد «آندرومد Andromede» (اوید فصل پنجم) و دیگری پسر «آژنور Agenor» پادشاه خطه ی «سالمیدسوس Salmydessos» در «تراس Thrace» است که همیشه بشکل پیرمردی کور با ریشهای بلند نشان داده می شود.

منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.