وحدت وجودی شیطان و إبلیس
منبع:راسخون
چکیده:
بر پایه آیههای گوناگون قرآن کریم، انسان دشمن دیرینهای به نام شیطان دارد که از ابتدای آفرینش انسان سوگند یاد کرده، که تا اندازه توان خویش، او را از راه راست به بیراهه برده، به وادی هلاکت و گمراهی سوق دهد. در بیشتر آیات قرآن برای این موجود خبیث و خطرناک کلمه شیطان به کار برده شده، اما در آیههایی نیز، از کلمه إبلیس استفاده شده است. برخی از نویسندگان تلاش کردهاند إبلیس و شیطان را دو موجود متفاوت معرفی کنند. در این نوشتار، با بررسی ریشه لغوی این دو کلمه در منابع اصیل وکهن و بررسی تفاسیر معتبر شیعه و سنی و روایتهای موجود و همچنین کتاب مقدس، سعی بر آن است که اثبات شود، شیطان و إبلیس اشاره به یک حقیقت دارند و این دو کلمه به دو اعتبار بر یک موجود اطلاق شده است.کلید واژه ها
شیطان، إبلیس، آدم، حوا، وحدت وجودی، دشمنان انسان.1. مقدمه:
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیههای دیگر، به مناسبتهای گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکتههای بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ویژه انسان شناسی شمرده میشود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خونریز میشمارند اما خدا اراده بیچون و چرای خود را در آفرینش آدم به آنها خبر میدهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بیخبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح میکند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ میدهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آنها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری میکند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسهها و وعدههای دروغین خود، آدم و همسرش را فریب میدهد و آنها را به خوردن میوههای درخت ممنوع تشویق میکند. آدم و همسرش پس از خوردن از درخت ممنوع از کار خود پشیمان میشوند و با کلمههایی که خدا به آدم یاد می دهد توبه میکنند و پس از پذیرش توبه، از مقام خود پایین میآیند و به آنها امر می شود که از هادیانی که خدا برای هدایت آنها می فرستد پیروی کنند تا بتوانند از گمراهی و شقاوت در امان باشند.از اینجا به بعد در بیشتر آیهها از آن موجود خبیث که دشمن آشکار انسان شمرده میشود، با عنوان شیطان یاد می شود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا شیطان و ابلیس دو موجود متفاوتند یا یک موجودند. اگر دو موجود متفاوتند خصوصیات هر کدام چیست؟ و هر یک چه نقشی در انحراف انسان دارند. و اگر این دو، یک موجودند به چه دلیل دو نام بر یک موجود اطلاق شده و وجه تسمیه هر کدام چیست؟ برای پاسخ به این سؤالها، بایسته است دو واژه إبلیس و شیطان در منابع کهن لغوی و در تفاسیر معتبر مورد بررسی قرار گیرد و پس از آن با بررسی آیههای گوناگونی که این دو واژه در آنها به کار رفته و همچنین با ژرفنگری در روایت معصومین(علیهم السلام) تفاوت مفهومی و مصداقی شیطان و إبلیس آشکار شود.
2. واژه شناسی شیطان و إبلیس:
2.1. بررسی واژه شیطان:
با مراجعه به منابع لغوی معتبر آشکار می شود، درباره ریشه واژه شیطان دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. عده ای از لغویون همچون خلیل بن احمد، فیروز آبادی، ابن منظور، طریحی و زمخشری این کلمه را مشتق از ماده «شَطَنَ یَشْطُنُ» می دانند که در این صورت حرف نون در شیطان حرف اصلی و این کلمه بر وزن فَیْعال است. عده دیگری از اهل لغت همچون سیبویه در بعضی از کتابهایش واژه شیطان را مشتتق از شَاطَ یَشِیطُ می دانند که در این صورت حرف نون، زائد و کلمه شیطان بر وزن فَعْلان خواهد بود.(2)خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب العین، واژه شیطان را در اصل به معنای طناب محکمی که با آن از چاه آب کشیده می شود دانسته، میگوید:
«الشَّطْن: الْحَبْلُ الطَّویلُ الشَّدیدُ الْفَتلُ، یُسْتَسقى بِهِ». و سپس می گوید: شیطان از ماده «شَطَنَ» به معنای «بَعُدَ» است و «شَیْطَنَ الرَّجُلُ وَتَشَیْطَنَ» وقتی گفته می شود که کسی مثل شیطان شود و کار او را انجام دهد.(3) فیروز آبادی در القاموس المحیط با ذکر معنایی نزدیک به همین معنا می گوید:
«الشَّطْن: الَحَبْلُ الطَّویل أو عامِج». و شیطان را هر موجود متمرد و سرکش از انسان یا جن یا دیگر جنبندگان می داند: «الشَّیْطانُ: کُلُّ عاتٍ مُتَمَرِّد ٍمِنْ إِنْسٍ أَو ْجِنٍّ أَوْ دابَّةٍ».(4)
ابن اثیر در النهایه می گوید: «إن جعلت نون الشیطان أصلیّة کان من الشَّطَنِ: البعد: أى بعد عن الخیر، أو من الحبل الطویل، کأنّه طال فى الشّرّ. و إن جعلتها زائدة کان من شاط یشیط إذا هلک، أو من استشاط غضبا إذا احتدّ فى غضبه و التهب، و الأوّل أصح». لغویون دیگری همچون جوهری در الصحاح (5) ؛ابن منظور درلسان العرب (6) و راغب در مفردات (7) نظراتی شبیه به این دارند.
2.2. بررسی واژه إبلیس:
بررسی واژه «إبلیس» در منابع لغوی نشان می دهد، ریشه این واژه به درستی معلوم نیست. بعضی از لغویون إبلیس را واژهای غیر عربی می دانند، که در این صورت إبلیس غیر منصرف خواهد بود.(8) اما دستهای دیگر از اهل لغت، مانند ابن منظور، آن را واژهای عربی میدانند که در این صورت، کلمهای منصرف محسوب می شود.(9)خلیل بن احمد می گوید: «مُبلس»، به موجود اندوهناک، محزون و پشیمان، گفته می شود و إبلیس از همین کلمه گرفته شده است و چون موجودی است که از رسیدن به خیر و سعادت مأیوس و ناامید شده، این واژه بر او اطلاق شده است: «الْمُبْلِسُ: الْکَئیبُ الْحَزینُ الْمُتِنَدِّم. وَ سُمِّی إبلیس لِأنَّهُ أَبْلَسَ مِنَ الْخَیرِ أَیْ أُویِسَ». (10) فیروز آبادی، إبلاس را به معنای مأیوس و متحیر شدن می داند و إبلیس را مشتق از همین ریشه می داند أَبْلَسَ: یَئِسَ وَتَحَیَّر وَمِنْهُ إبلیس.(11) بقیه لغویون همچون جوهری و ابن منظور نیز دیدگاههایی همانند دارند.(12) بنا بر تصریح همه اهل لغت؛ واژه شیطان وصف است نه اسم خاص و این صفت به مناسبت دورى از خیر و رحمت حق تعالى به او گفته شدهاست. (13) ولی واژه إبلیس هر چند در مورد اسم خاص یا صفت بودن آن اختلاف است؛ بیشتر دانشمندان علم لغتشناسی إبلیس را واژه عربی و مشتق از إبلاس می دانند. (14) روایتهایی نیز به دست ما رسیده که نشان می دهد إبلیس وصف است نه اسم خاص. چنانچه از ابن عباس و ابن مسعود و ابن المسیب و قتادة و ابن جریح و الزجاج و ابن الأنباری نقل شده که إبلیس فرشتهای است از گروهی که آنان را جن گویند، و نام او در زبان عبرانى عزازیل و در عربى حارث است. (15) پس معلوم می شود شیطان و إبلیس هر دو صفتی برای آن موجود شریر و یاغی هستند، نه اینکه اسم خاص برای او باشند.
یکی از نکتههای باریکی که درباره إبلیس وجود دارد و بنابر گفته علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، آیه «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إبلیس أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین».(16) بر آن دلالت دارد، این است که شیطان قبل از آفرینش آدم(علیه السلام) و قبل از نافرمانی از دستور سجده بر آدم، از کافرین بوده است و کفر او امرى پوشیده بوده، که از اظهار آن خوددارى مىکرده و خدا با این صحنه آن را بر ملا کرده است. (17) از طرفی قرآن کریم یأس را از صفات کافران میداند: «إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون».(18) پس با کنار هم گذاشتن این دو آیه و تشکیل یک قیاس منطقی به روشنی به دست میآید که آن روح شریر، صفت یأس و نا امیدی از رحمت خدا را قبل از آفرینش آدم(علیه السلام) داشته است. و إبلیس که بنا به نظر اکثر دانشمندان لغتشناس مشتق از إبلاس به معنای یأس و ناامیدی است قبل از آفرینش آدم هم بر آن موجود خبیث اطلاق می شده است.
3. موارد کاربرد واژه إبلیس در قرآن:
واژه إبلیس فقط به یک شکل و در نه سوره از سوره های قرآن کریم و یازده بار تکرار شده است. در نه مورد از یازده مورد یاد شده این کلمه در آیههایی آمده است که درباره آفرینش آدم و داستان سجده فرشتگان سخن می گوید، که عبارتند از:1- «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ«. و چون فرشتگان را فرمودیم: براى آدم سجده کنید ، پس به جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده در افتادند.(19)
2- «وَ لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ». و در حقیقت، شما را خلق کردیم، سپس به صورتگرى شما پرداختیم آن گاه به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید. پس [همه] سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.(20)
3- «فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ؛ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ«. پس فرشتگان همگى یکسره سجده کردند، جز ابلیس که خوددارى کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد. (21)
4- «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ ». فرمود: اى ابلیس، تو را چه شده است که با سجده کنندگان نیستى؟(22)
5- «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً». و هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند. گفت: آیا براى کسى که از گل آفریدى سجده کنم؟ (23)
6- «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً». و [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید، پس [همه] جز ابلیس سجده کردند، که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید. آیا [با این حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مىگیرید، و حال آنکه آنها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند. (24)
7- «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَا». و [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید پس، جز ابلیس که سر باز زد [همه] سجده کردند. (25)
8- «إِلاَّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ». مگر ابلیس [که] تکبّر نمود و از کافران شد.(26)
9- «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ». فرمود: اى ابلیس، چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى؟ آیا تکبّر نمودى یا از [جمله] برترىجویانى؟(27)
در این میان یکی از این آیهها درباره تحقق یافتن وعده إبلیس در مورد گمراه کردن فرزندان آدم در دنیا سخن به میان میآورد: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ». و قطعاً شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت. و جز گروهى از مؤمنان، [بقیه] از او پیروى کردند.(28) و یک آیه درباره سرنوشت پیروان و سپاهیان إبلیس در قیامت خبر می دهد: «فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ؛ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ». پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افکنده مىشوند، و [نیز] همه سپاهیان ابلیس.(29)
4. موارد کاربرد واژه شیطان در قرآن:
کلمه شیطان به همراه مشتقاتش 88 بار در 36 سوره از سوره های قرآن تکرار شده است؛ از این میان تنها در حدود پنج آیه، مربوط به داستان آفرینش آدم و فریب او به دست شیطان است که عبارتند از:1- «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ». پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید؛ و از آنچه در آن بودند ایشان را به درآورد؛ و فرمودیم: فرود آیید، شما دشمن همدیگرید؛ و براى شما در زمین قرارگاه، و تا چندى برخوردارى خواهد بود.(30)
2- «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ». پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود، براى آنان نمایان گرداند؛ و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.(31)
3- «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ نَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَ لَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ». پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید؛ پس چون آن دو از [میوه] آن درختِ [ممنوع] چشیدند، برهنگىهایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ [هاى درختانِ] بهشت بر خود آغاز کردند؛ و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان براى شما دشمنى آشکار است.(32)
4- «یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ». اى فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد؛ چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان برکَند، تا عورتهایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت، او و قبیلهاش، شما را از آنجا که آنها را نمىبینید، مىبینند. ما شیاطین را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمىآورند.(33)
5- «فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى». آن گاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود. و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت. (34)دیگر آیات درباره تکاپوی شیاطین و ویژگی آنها و سرنوشتشان در قیامت و... است.(35)
5. شبهه تفاوت إبلیس و شیطان :
بعضی از نویسندگان تصور کردهاند شیطان و إبلیس دو حقیقت جدا از یکدیگرند و انسان در سیر الهی خود با دو دشمن خارجی روبرو است. اینان تفاوت در لفظ و نام را دلیل بر تفاوت در هستی دانستهاند و برخی از آیههای قرآن را گواه بر راستی دیدگاه خود پنداشتهاند چنانکه یکی از آنها میگوید: چنین به نظر می رسد که شیطان و إبلیس یکی نیستند و لذا قرآن در مسأله سجده، آنجا که مسأله سجده تمامی فرشتگان مطرح است، می گوید(ابی إبلیس)، إبلیس از سجده سرباز زد، ولی وقتی در مسأله اغوای آدم مطرح می شود، می گوید: «أزلهما الشیطان»، یعنی شیطان آدم و زوجهاش را لغزاند.(36) این نویسنده در ادامه مینویسد: اما به روشنی می توان از قرآن چنین دریافت که شیطان غیر از إبلیس است و در واقع شیطنت، کاری است که إبلیس پس از سجده نکردن و ملعون واقع شدن آنجام داد.(37)6. بررسی دیدگاههای مفسران شیعه:
علامه طباطبایی(رحمة الله) در تفسیر گرانسنگ المیزان به یکسان بودن این دو موجود اشاره می کنند. از جمله در ذیل آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِین»(38)، می فرمایند: شیطان به معناى موجودى سراپا شر است، و به همین جهت إبلیس را شیطان نامیدهاند.(39) و در ذیل آیه «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن»(40) می فرمایند: شیاطین جمع شیطان است که در اصل لغت به معناى شریر مىباشد و در اثر غلبه استعمال بیشتر به إبلیس اطلاق مىشود(41) ایشان در موارد گوناگون دیگری نیز به وحدت وجودی شیطان و إبلیس اشاره دارند.(42)علامه طبرسی در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِین»(43)، میفرماید: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ»؛ یعنى شیطان آنها را بر گناه و لغزش وا داشت و نسبت این لغزاندن به شیطان از این جهت است که به درخواست و وسوسه و اغواء او آنجام شد و از بهشت و مقام و منزلت رفیع، آنان را لغزاند و مراد از شیطان همان إبلیس است. درموارد دیگری نیز به این مطلب اشاره کرده اند. مفسران پیشین و پسین همچون محمد بن حسن طوسی در التبیان، ملا محسن فیض کاشانی درالصافی، عیاشی درکتاب التفسیر و علامه بلاغی در آلاء الرحمن نیز به روشنی یا در هنگام بحثهای خود به وحدت شیطان و إبلیس اشاره کردهاند. (44)
مفسران پیشین و پسین همچون محمد بن حسن طوسی در التبیان(45) ، ملا محسن فیض کاشانی درالصافی(46) ، عیاشی درکتاب التفسیر (47) و علامه بلاغی در آلاء الرحمن (48) نیز بهروشنی یا در هنگام بحثهای خود به وحدت شیطان وإبلیس اشاره کردهاند.
7. بررسی دیدگاههای مفسران اهل سنت:
آلوسی در روح المعانی، ذیل آیه «إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ یَدْعُون إِلَّا شَیْطاناً مَرِیدا»(49)، می نویسد: "و أخرج ابن أبی حاتم عن سفیان أنه قال: لیس من صنم إلا فیه شیطان و الظاهر أن المراد من الشیطان هنا إبلیس"(50). سیوطی در تفسیر خود در نمونههای زیادی پس از شیطان کلمه إبلیس را آورده و بدین وسیله این دو کلمه را دارای یک حقیقت یاد میکند، از آن میان ذیل آیه «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضىَِ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الحَقِّ وَ وَعَدتُّکمُْ فَأَخْلَفْتُکُمْ»(51)، می گوید: "وَ قالَ الشَّیْطانُ (إبلیس) لَمَّا قُضِیَ الْأَمْر...."(52).بیضاوی، ذیل آیه «إِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطان یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَه فَلا تَخافُوهُم وَ خافُون إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین»(53)، می گوید: "إنما ذلکم قول الشیطان یعنی إبلیس علیه اللعنة"(54). ثعالبی در ذیل آیه «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم»(55). می گوید: "الشَّیْطانُ: إبلیس نفسه."(56) ابو حیان اندلسی(57) و سید قطب (57)از دیگر مفسران اهل سنت هستند که در میان مباحث خود، شیطان و إبلیس را دو مفهوم دلالت کننده بر یک مصداق به کار بردهاند.
8. شیطان و إبلیس در روایتها:
همانطوری که قرآن کریم شیطان را هم درباره جنیانی که باعث گمراهی می شوند و هم در مورد انسانهایی که چنین ویژگیای دارند، به کار برده است: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً». (58) با مراجعه به روایات به خوبی درمییابیم در سخنان معصومان (علیهم السلام) به کار بردن کلمه شیطان ویژه شیطانهای جن نیست و این کلمه برای انسانهایی که باعث گمراهی دیگران می شوند به کار رفتهاست: «مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى أَحَدِهِمَا مَلَکٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَىالْآخَرِ شَیْطَانٌ مُفْتَرٍ هَذَا یَأْمُرُهُ وَ ذَا یَزْجُرُهُ کَذَلِکَ مِنَ النَّاسِ شَیْطَانٌ یَحْمِلُ النَّاسَ عَلَى الْمَعَاصِی کَمَا یَحْمِلُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْجِنِّ».(59) دلى نیست جز آنکه دو گوش دارد بر یکى فرشتهاى است رهنما و بر دیگر شیطانى سستکن و فتنهگر، این فرمانش دهد و آن بازش دارد، و انسانهای شیطان هم باشند که مردم را به گناه وادارند چون شیطانهای جنّى. (60) تا آنجا که در روایتها به میکروب هم شیطان گفته شده است. از جمله آنها روایتی از امیر المومنین(علیه السلام) است که فرمودند: «لَا تَشْرَبُوا مِنْ ثُلْمَةِ الْإِنَاءِ وَ لَا مِنْ عُرْوَتِهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَقْعُدُ عَلَى الْعُرْوَة»، از قسمت شکسته و طرف دستگیره ظرف، آب نخورید، زیرا شیطان بر روى دستگیره و قسمت شکسته شده ظرف مىنشیند. .(61) و از قول پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) مىخوانیم: موهاى شارب(سبیل) خویش را بلند مگذارید، زیرا شیطان آن را محیط امن براى زندگى خویش قرار مىدهد، و در آنجا پنهان مىگردد.(62)در روایتی از امام صادق (علیه السلام) که به قسمی از داستان حضرت نوح(علیه السلام) اشاره دارد، چنین آمده است: «جَاءَ نُوحٌ(علیه السلام) إِلَى الْحِمَارِ لِیَدْخُلَ السَّفِینَةَ فَامْتَنَعَ عَلَیْهِ قَالَ وَ کَانَ إبلیس بَیْنَ أَرْجُلِ الْحِمَارِ فَقَالَ یَا شَیْطَانُ ادْخُلْ فَدَخَلَ الْحِمَارُ وَ دَخَلَ الشَّیْطَانُ فَقَالَ إبلیس أُعَلِّمُکَ خَصْلَتَیْنِ فَقَالَ نُوحٌ لَا حَاجَةَ لِی فِی کَلَامِکَ فَقَالَ إبلیس إِیَّاکَ وَ الْحِرْصَ فَإِنَّهُ أَخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ إِیَّاکَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ أَخْرَجَنِی مِنَ الْجَنَّةِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ [اقْبَلْهُمَا] وَ إِنْ کَانَ مَلْعُونا». نوح(علیه السلام) به طرف الاغ آمد تا او را سوار کشتى کند، الاغ از سوار شدن سر باز زد، شیطان هم خود را میان پاى الاغ مخفى کرده بود، شیطان به او گفت برو او هم رفت و شیطان هم با او وارد کشتى شد. شیطان به او گفت: اى نوح مىخواهم دو خصلت به شما یاد دهم، نوح گفت: نیازی به آموزش شما ندارم، إبلیس گفت: از حرص دورى کن که حرص آدم را از بهشت بیرون کرد و از حسد هم دست بردار که مرا از بهشت بیرون نمود، خدای متعال به نوح وحى کرد این دو پند را از وى قبول کن اگر چه ملعون است. (63) چنانچه ملاحظه می شود در این حدیث هر دو کلمه شیطان و إبلیس برای آن موجودی که با الاغ سوار کشتی شد و با نوح(علیه السلام) سخن گفت به کار رفته است.
9. شیطان و إبلیس در کتاب مقدس:
با مراجعه به کتابهای عهد قدیم از جمله تورات درمی یابیم در این کتابها در بیان داستان حضرت آدم و حوا (علیهما السلام) و بیرون راندن آنها از بهشت، به یکسان بودن شیطان و إبلیس اشاره شده است. در بخشی از کتاب تورات چنین آمده است: "إن اللّه أجاز لآدم أن یأکل من جمیع الأثمار إلا ثمرة شجرة معرفه الخیر و الشر. و قال له:لأنک یوم تأکل منها موتا تموت ثم خلق اللّه من آدم زوجته حواء و کانا عاریین فی الجنة لأنهما لا یدرکان الخیر و الشر، و جاءت الحیة و دلتهما على الشجرة، و حرضتهما على الأکل من ثمرها و قالت: إنکما لا تموتان بل إن اللّه عالم أنکما یوم تأکلان منه تنفتح أعینکما و تعرفان الخیر و الشر فلما أکلا منها انفتحت أعینهما، و عرفا أنهما عاریان. فصنعا لأنفسهما مئزرا فرآهما الرب و هو یتمشى فی الجنة، فاختبأ آدم و حواء منه فنادى اللّه آدم أین أنت؟ فقال آدم: سمعت صوتک فاختبأت لأنی عریان. فقال اللّه: من أعلمک بأنک عریان، هل أکلت من الشجرة؟ ثم إن اللّه بعد ما ظهر له أکل آدم من الشجرة. قال: هو ذا آدم صار کواحد منا عارف بالخیر و الشر، و الآن یمدّ یده فیأکل من شجرة الحیاة، و یعیش إلى الأبد، فأخرجه اللّه من الجنة، و جعل على شرقیّها ما یحرس طریق الشجرة."(64) دربخش دیگری از این کتاب، ماری که در داستان از او سخن به میان آمده و عامل انحراف آدم و حوا بوده همان شیطان و إبلیس دانسته شده که حقیقتی واحد و مایه کجروی همه موجودات جهان است: "الحیة القدیمة هو المدعو إبلیس، و الشیطان الذی یضل العالم کله."(65)نتیجهگیری:
با توجه به نوشتار گذشته می توان به این نتیجه رسید که کلمه شیطان مفهوم وسیعى دارد و به معنى هر موجود سرکش و دارای گزند است و شامل همه سرکشان و وسوسهگران جن و انس مىشود، که یکی از مصادیق آن، روح شریری است که باعث انحراف آدم و حوا و خروج آنها از بهشت شد و این صفت بعد از سرکشی آشکار در برابر خدا و فریب دادن آدم و حوا بر او اطلاق شده است. إبلیس نیز صفتی دیگر براى همان موجود است که حتی پیش از نافرمانی خدا و اجرا نکردن دستور سجده بر آدم به اعتبار کفر درونی او و ناامیدیش از رحمت خدا بر او اطلاق شده است. و حقیقت خارجی شیطان و إبلیس به عنوان دشمن آشکار و قسم خورده انسان بیش از یک موجود نیست.پینوشتها:
*کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث.
1- بقره/ 39- 30
2- مجمع البحرین، ج6، ص: 272و کتابهای العین، القاموس المحیط، الصاح، لسان العرب، ذیل ماده «ش ط ن»
3- العین، ج6، ص 237
4- القاموس المحیط، ج4، ص 240
5- الصحاح، ج5، ص 2144
6- لسان العرب، ج13، ص 238
7- المفردات، ص 455
8- مجمع البحرین، ج4، ص 54
9- لسان العرب، ج6، ص 30
10- العین، ج7، ص 263
11- القاموس المحیط، ج2، ص 202
12- الصحاح، ج3، ص 909 ؛ لسان العرب، ج6، ص 30
13- العین، ج6، ص 237 - القاموس المحیط، ج4، ص240 - الصحاح، ج5، ص 2144 - لسان العرب، ج13، ص 238 -المفردات، ص 455
14- مجمع البحرین، ج4، ص 54 - العین، ج7، ص 262 - لسان العرب، ج6، ص 29 - قاموس، ج1، ص 226
15- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج60، ص 308
16- بقره/ 34
17- ترجمه المیزان، ج1، ص 188
18- یوسف/ 87
19- بقره/ 34
20- اعراف/ 11
21- حجر/ 30و31
22- حجر/ 32
23- إسرا/ 61
24- کهف/ 50
25- طه/ 16
26- ص/ 74
27- ص/ 75
28- سبأ/ 20
29- شعراء/ 94 و95
30- بقره/ 36
31- اعراف/ 20
32- اعراف/ 22
33- اعراف/ 27
34- طه/ 120
35- انعام/ 68 – انفال/ 11 – یوسف/ 5 – حجر/ 17- نحل/ 63 – مریم/ 68 – طه/ 120- حج/ 52 – مؤمنون/ 97 – نور/ 21 – فرقان/ 29 – شعراء/ 210 – نمل/ 24 – قصص/ 15و ....
36- باز خوانی قصه خلقت، حسن یوسفی اشکوری، ص 96
37- همان، ص 97
38- بقره/ 8
39- ترجمه المیزان، ج1، ص 88
40- انعام/112
41- ترجمه المیزان، ج7، ص 443
42- ترجمه المیزان، ج8، ص 74 و ترجمه المیزان، ج12، ص 63 و ترجمه المیزان، ج13، ص 113 و ترجمه المیزان، ج14، ص 311
43- بقره/36
44- ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج20، ص 305 و ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 137و ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص 68
45- التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 163و التبیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 332 و التبیان فی تفسیر القرآن، ج9،ص 123
46- تفسیر الصافی، ج1، ص 42
47-کتاب التفسیر، ج1، ص 13
48- آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج1، ص 87
49- نساء/ 117
50- روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص 143و نیز روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص 297
51- ابراهیم/ 22
52- تفسیر الجلالین، ص 101و نیز تفسیر الجلالین، ص 186و تفسیر الجلالین، ص 155
53- آل عمران/ 175
54- أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج2، ص50
55- انفال/ 48
56- جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 143
57- البحر المحیط فی التفسیر، ج4، ص 601
58- فی ظلال القرآن، ج3، ص 1281
59- انعام/ 112
60- تفسیر القمی، ج2، ص 450 و بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج60، ص 246
61- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج63، ص 469
62-کافى جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى
63- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج69، ص 195
64- تورات، سفر تکوین، باب 2و3
65- الإصحاح الثانی عشر، العدد التاسع
1- فولادوند، محمد مهدی، (ترجمه قرآن)، تهران، دار القرآن الکریم(دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی)، چاپ اول، 1415هـ
2- کتاب مقدس
3- طریحى، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تهران، کتابفروشى مرتضوى، چاپ سوم، 1375ش
4- فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ دوم، قم، هجرت، 1410ق
5- ابن منظور، ابوالفضل، جمال الدین، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15 جلد، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دار صادر، بیروت - لبنان، سوم، 1414 ه ق
6- قرشى سید على اکبر، قاموس قرآن، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1371 ش
7- راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم، چاپ اول، الدار الشامیه 1412ق.
8- إسماعیل بن حماد الجوهری، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه، تحقیق أحمد بن عبدالغفور عطار، چاپ چهارم، بیروت، دار العلم للملایین، 1407
9- فیروزآبادی، شیخ نصر هورینی(م.817 ه.ق)، القاموس المحیط، بی جا، بی تا.
10- یوسفی اشکوری، حسن، باز خوانی قصه ¬خلقت، چاپ اول، تهران، انتشارات قلم، 1376
11- طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق
12- موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش
13- طبرسى فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو - تهران، چاپ سوم، 1372 ش
14- مترجمان، ترجمه مجمع البیان فى تفسیر القرآن ،تحقیق رضا ستوده، چاپ اول،تهران: انتشارات فراهانى،1360 ش
15- طوسى، محمد بن حسن؛ التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، با مقدمه شیخ آغابزرگ تهرانى و تحقیق احمد قصیرعاملى، بی تا.
16- فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، چاپ دوم، تهران، انتشارات الصدر، 1415 ق
17- بلاغى نجفى، محمد جواد، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، تحقیق: واحد تحقیقات اسلامى بنیاد بعثت، چاپ اول، قم، بنیاد بعثت، 1420 ق
18- خویى، سید ابو القاسم، البیان فى تفسیر القرآن، دار الزهراء، بیروت، 1395 ه.
19- آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیة، بیروت، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، 1415 ق
20- محلى جلال الدین / جلال الدین سیوطى، تفسیر الجلالین، چاپ اول، بیروت، مؤسسه النور للمطبوعات،1416 ق.
21- بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبد الرحمن المرعشى، چاپ اول، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1418 ق
22- ثعالبى، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فى تفسیر القرآن، تحقیق: شیخ محمدعلى معوض و شیخ عادل احمد عبدالموجود، چاپ اول، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1418 ق
23- سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، فى ظلال القرآن، چاپ هفدهم، بیروت، قاهره، دارالشروق، 1412 ق
24- قمى، على بن ابراهیم، تفسیر قمى، تحقیق: سید طیب موسوى جزایرى، چاپ چهارم، قم، دار الکتاب، 1367 ش
25- فرات کوفى ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق: محمد کاظم محمودى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410 ق
26- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاپ مکرر، تهران، اسلامیه، سال چاپ مکرر
27- شیخ کلینى، الکافی، چاپ دوم، تهران، اسلامیه، 1362 ش
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}