نقاشی امریکایی
در اوایل سده بیستم آمریکا هنر مستقل و پویای خود را به دست آورد، و حتی در زمینه های فیلمسازی و موسیقی و جاز مقام پیشوایی یافت. با گذشت چند دهه پیشرفتهایی در معماری -لیکن باز به رهبری و سرپرستی هنرمندان متواری از جنگ اروپا- نصیبش شد؛ و پس از جنگ جهانی دوم بود که نقاشی خودساخته و تکامل یافته آمریکا بر مراکز هنری اروپا اثر گذاشت.
هنرمندان امریکایی به دو گروه عمده تقسیم شده اند، یکی آنها که در فضای فرهنگی و هنری اروپا باقی ماندند، شامل نامهایی چون، بنجامین وست، هویسلر، سارجنت(1) و مِری کاسات(2)؛ و دیگر آنها که در مسیری مستقل به پویش درآمدند، و از این زمره اند تکروانی چون: تامس ایکینز(3) [نقاش، وفات 1916]، البرت رایدر(4) [نقاش طبیعت و دریا، وفات1917] و وینزلو هومر(5)[نقاش روستا و مردمش]؛ یا هنرمندانی که در ادراک و توصیف حال و هوای زندگی عادی و ویژگیهای مردم امریکا راهی فردی در پیش گرفتند. بی آنکه مکتبی امریکایی به وجود آورند.
نقاشی در ابتدا چون صناعتی کاربردی در خدمت مبلغان مسیحیت و پیشگامان و چاپگران و زیست شناسان [از جهت ساختن تصویر جانوران و پرندگان و مانند آن]وارد امریکا شد، و آنها همه هنرورزانی ماهر و کارآموخته در مراکز هنرآموزی اروپا بودند. جان هوایت(6) یکی از نقاشان امریکا بود که میان سالهای 1584 تا 1594 به نقاشی طبیعت و بومیان و مرغان آمریکا، که موضعهایی بدیع می نمودند، پرداخت؛و مجموعه 65 تصویر آبرنگ وی اکنون در موزه بریتانیایی نگهداری می شود. بعد از او نوبت به مارک کِیتسبی(7)[وفات1749] رسید که کتاب تاریخ طبیعی کارولاینا و فلوریدا و جزایر باهامای خود را با یکصد تصویر چاپی از پرندگان امریکا مستند و مزین ساخت. از سوی دیگر در همان آغاز سلطه اسپانیا که نقاشی دینی به شیوه اروپایی در امریکای مرکزی و شمال قاره آمریکای جنوبی معمول شد[حدود 1540]، نوواردان هلندی و انگلیسی در امریکای شمالی چهره سازی را متداول کردند، نخستین نقاش حرفه ای اروپایی که در خاک ایالات متحد اقامت گزید هندریک کوتوریه(8) هنر آموخته شهر لِیدن[هلند] بود که در حدود سال 1660 به «دنیای جدید» مهاجرت کرد؛ و این تقریباً یک قرن پیش از آن بود که بنجامین وست، یعنی نخستین نقاش نامدار امریکایی، راه اروپا را در پیش گیرد.
در نخستین دهه های سده هیجدهم ثروت گرد آمده در مهاجرنشینان چند کشور اروپایی، چون اسپانیا و پرتغال و انگلیس و هلند و فرانسه، نه تنها تکوین معماری نوینی به تقلید از آثار پالادیو -و به شیوه رایج در انگلستان- را در بسیاری نواحی امریکا ایجاب کرد، بلکه همچنین گروههایی از استادکاران چیره دست و هنرمندان کارآموخته در مراکز اروپایی را روانه امریکا ساخت. اینان گرچه هنرمندان مبتکر یا طراز اول زمان خود نبودند، لیکن شایستگی آن را داشتند که شیوه باروک پسین را، با حالت بیروح و جامدی که یافته بود، در امریکا پایه گذاری کنند؛ و نخستین نسل هنرمندان آمریکا نیز ناگزیر هنر خود را بر همان پایه بنا کردند.
هِسِلیوس(9)سوئدی[وفات 1755] که به شیوه استادان هلندی متأثر از رنسانس ایتالیا کار می کرد، سنت «واقعگرایی علمی» را در نقاشی فیلادلفیا بنیان گذارد، که آمیزه ای بود از دقت در مشاهده و مهارت در اجرا، با اندک تمایلی به توصیف مضامین اساطیری و صحنه های آرمانی. پِلم(10) به سال 1726 در شهر باستُن اقامت گزید، و هنر خود را بر اجرای «گراوورهای تیزابی سایه خورده»(نوعی سیاهقلم چاپی) موقوف ساخت. اسمیبرت(11) اسکاتلندی پس از مستقر شدن در امریکا چهره سازی به شیوه واقعگری صریح و ساده را در پیش گرفت. همان زمان نقاشان استادندیده و گمنامی در میان مهاجرنشینان هلندی در ایالت هادسُن به وجود آمدند که آغازگران ساده دل مکتبی از هنر عامیانه شدند.این بود گزارشی بسیار کوتاه از زمینه ای که پایه گذاران نقاشی ملی ایالات متحد امریکا، چون وست[وفات 1820] و کاپلی، در نیمه دوم سده هیجدهم هنر خود را بر آن بنا نهادند.
در مدت دویست سالی که تا کنون بر عمر این نقاشی نوخاسته گذشته، پیوسته دو تمایل متخالف در میان نقاشان امریکا مشهود بوده است؛ یکی پیروی از سنت و فرهنگ هنری اروپا و دیگری اجتناب ورزی عمدی از آن. در برخی آثار آن نقاشانی که استقلال هنری خود را محفوظ داشتند، نوعی واقعگرایی صریح و سرزنده، و گاه بی پیرایه و خودنمایی، نمایان است مانند چهره سازیها و یا نقاشیهایی از صحنه های عادی زندگی روزانه که از سیدنی ماونت(12)[وفات 1868] و تامس ایکینز و وینزلوهومر برجا مانده است. و اما برخی دیگر به شیوه ای شاعرانه و تخیلی، و گاهی رؤیایی و تداعی انگیز، اجرا شده اند که نمایانگر نفوذ نقاشی وست، یعنی پیشقدم بزرگ مکتب رمانتیک امریکاست.
همین ویژگیها در منظره سازی خاموش و آرامبخش اینِس(13) و کول(14) [وفات 1848] و چرچ(15) [وفات 1900] مشهود است. همچنین در میان گروهی نقاشان که از پیروی مکتبهای هنری اروپا دوری جسته و به برداشتی فردی از محیط زندگی و مردم امریکا گرویده بودند، نمودی از بینش عرفانی و تجلیات صور ذهنی به چشم می خورد که خاص اندیشمندان امریکایی در آن دوره بوده است. از جمله رایدر دنیای تخیلات تیره گون خود را به نقشی درآورده که بیان مصوری است از آنچه ادگار آلن پو در داستانهای مخوف و ماخولیایی خود نگاشته است.
وست علاوه بر این که یکی از نقاشان بزرگ امریکا بود و شهرت بین المللی یافت، با دایر کردن مرکزی هنری در لندن برای پرورش نقاشان جوان امریکایی، و در همکاری با استادانی چون کاپلی و گیلبرت استیوارت(16) [وفات 1828] که هر دو سرآمد چهره سازان زمان خود بودند نفوذ هنریش را تا اواخر سده نوزدهم در آمریکا برجا گذارد.
و اما در میان گروهی از هنرمندان نسل جوان امریکا که ندای استقلال طلبی امرسون [وفات 1882]:«روزگار تابعیت، و نیز دوران دراز کارآموزی ما در مکاتب سرزمینهای بیگانه به پایان رسیده است» شاعر ملی خود را در گوش گرفته، و پرورش در محیط هنری امریکا -و نه اروپا -را به جان پذیرفته بودند، از دو چهره درخشان یاد می کنیم: یکی چستر هاردینگ(17) [وفات 186] که از رنگ زدن ساختمان و نوشتن آگهیها شروع کرد و به مقام چهره ساز چیره دست مشاهیر امریکا رسید، و دیگر جان نیگل(18) همدوره او که همت بر چهره سازی از آن گروه امریکاییان مجاهد و متکی بر نفس موقوف داشت که راه بر پیشرفت کشور خود گشودند و سیمای نوینی بدان بخشیدند.
در میانه سده نوزدهم «مکتب رودخانه هادسُن» با پیشوایانی چون تامس دَاوتی(19) و دورَند (20)[وفات 1886] و کول برپا شد، که به پیروی از غرور ملی و با آرمان معرفی کردن ویژگیهای سرزمین امریکا، به منظره سازی پرداختند، و از زیباییهای دره آن رودخانه و شگرفیهای طبیعت بخشهایی از ایالات شرقی گرفته، تا برهنگی و توحّش بیابانها و بریدگی کوههای آن قاره نوپیدا و نامأنوس را بر پرده آوردند.
از آن پس نقاشان هر محل به توصیف ویژگیهای طبیعت و مردم و زندگی روزانه محیط خود پرداختند: منظره سازیهای اینِس نه تنها توصیفی که تعبیر انگیز بود؛ کویدور(21) صحنه هایی بر پرده نقش کرده که پرورشگر افسانه های قومی امریکا شد؛ و مجالسی که در بینگم(22) از زندگی و آداب مرزنشینان چون مسابقه تیراندازی کشاورزان و کَلَک رانان در حال ورق بازی، و نیز صحنه های گوناگون از وقایع روز انتخابات؛ یا بازنماییها از اوضاع و اعمال ساکنان شرق امریکا مانند فروش اسب و خانه روستایی در لانگ آیلند ساخته اند؛ چون اسنادی روشنگر، آن سرزمین را به هر بیگانه معرفی می کند.
در میانه سده نوزدهم ساخن نقش اشیاء معمول شد. رافائل پیل (23) و اخلاف متعددش نقاشی ظروف پر از میوه را رایج ساختند. پرده پس از آب تنی پیل شیوه واقعگرایی را در امریکا بنا نهاد، و آثار بارِنت(24) که در دقت مشاهده و ضبط جزئیات تصویری دست کمی از پرده های نقش اشیاء استادان هلندی در قرن هفدهم نداشت، شیوه واقعگرایی را به حد کمال رساند.
رو به پایان سده نوزدهم شیوه دریافتگرایی با تحوّلی بسیار آرام و مصون از ماجراجویی هنری، و به پیشوایی گروهکی معروف به «ده نقاش» سراسر کشور را فراگرفت. دهه اول سده بیستم شاهد شیوع یافتن شیوه مکتب خانه ای، و به بازار آمدن انواع آثار تصنعی و تقلیدی شد. نمایشگاههای نقاشی به اختیار محافظه کاران بیذوق درآمد، و راه بر پویندگان مسیرهای فردی و آزادسرانی چون هارتلی (25)[وفات 1943]، ماکس وِبِر، (26) اوُکیف (27) و چارلز دیموت(28) [وفات 1935] تا چندی بسته ماند.
از 1910 به بعد بر اثر اقدام و اهتمام طرفداران آزادی هنر، نمایشگاه های گوناگون از آثار نودریافتگران و نقاشان دیگر شیوه های نوظهور اروپا چون ددگرایی و حجمگرایی و آینده گرایی و مانند آن در مراکز ساحل شرقی امریکا برپا شد؛ و همچنین نهادهای هنری نو بنیاد چون «هنرکده اَشکَن» به سرپرستی گروه «هشت نقّاش» از استادان نوطلب و واقعگر امریکایی، و «انجمن نقاشان و پیکرتراشان امریکا» و «انجمن نقاشان آزاد سر»[1917]تأسیس یافت. در سال 1913 به کوشش و پیگیری برخی از همان نهادها «نمایشگاه زرّادخانه امریکا» که همه ساله با تفصیل و عظمت هر چه تمامتر در نیویورک برپا می شد، به نمایش آثار جدال انگیز آن شیوه های نوین از عموم کشورهای جهان اختصاص یافت؛ و نکته شایان توجه این که از آن همه فراخی، گوشه ای هم به نقاشان نوطلب و آزادسر امریکا داده شد. بر روی هم اهمیت و تأثیر «نمایشگاه زرّادخانه امریکا» در سال 1913 چنان بود که با گذشت زمان رسم بر این شد که آن واقعه را آغاز تکوین یافتن «هنرنوین» در کشور آمریکا بشمارند.
در 1920 شیوه های حجمگرایی و انتزاعگرایی در امریکا هواخواهانی به گِرد خود جمع کرده بودند. در سالهای بعد انتزاعگرایانی چون هارتلی و ماکس وِبر و مکدانلد رایت(29) دست از آن شیوه نقاشی کشیدند. اما نقاشان نام آوری که تمایل به حجمگرایی را مبنای کار خود قرار داده بودند همچنان به پیشبرد و اشاعه آن شیوه ادامه دادند، و گروهکی را با عنوان اختیاری «صراحتگران»(30) در وجود آوردند. برگزیدگان آن گروهک عبارت بودند از شیلر (31) و دیموت که صحنه های صنعتی شامل کارخانه و انبار و دودکش و مانند آن را بر پرده آوردند، در حالی که با شکلهای راست خط و زبده نما، و برشهای صریح و زاویه دار، و رنگهای نسبتاً یکدستی که در کار می گرفتند، به مرز انتزاعگرایی نزدیک می شدند.استیوارت دیویس(32) با تمایلی که به حجمگرایی داشت در ساختن صحنه هایی پر تحرکت و تپش از زندگی معاصر امریکا مبتنی بر جاز و آسمانخراش، و اعلانات برقی، و فولاد و پنجره، همان اندازه به مرز حجمگرایی نزدیک شد، لیکن با برداشتی رمزی و طنزآمیز. در سالهای 1930 بسیاری از نقاشان هم بودند که شیوه واقعگرایی در اجرای آثاری دقیق و مستند از زندگی مردمان یا صحنه های شهری و روستایی و چراگاه و کشتزار را از دست فرو نگذاردند. گریوز(33)[متولد به سال 1910] و مارک توبی (34) از نقاشانی بود که دلبسته خوشنویسی خاورزمینی شدند، و آن را در آثار صوفیان و مکاشفت آمیز خود به کار گرفتند. در دو سوی سال 1940 بار دیگر انتزاعگرایی در زیر لوای دو مکتب «شیوه» و «ساختگرایی» وارد شده از اروپا، نقاشانی را به خدمت گرفت.
با آغاز جنگ جهانی دوم بسیاری از نقاشان بزرگ اروپا، به خصوص وهمگرانی چون میرو، دالی، تانگی ارنست و ماسون به امریکا سفر کردند؛ و بر اثر آشنایی با ایشان بسیاری از نقاشان امریکا به شیوه های نو، خصوصاً وهمگری، روی آوردند. دیگرانی چون آرشیل گورکی(35)[وفات 1948] و دوکونینگ و جکسن پالک نقاشی انتزاعگرایی را در پیش گرفتند؛ و از سال 1946 عنوان «هیجانگرایی انتزاعی» به شیوه کار ایشان داده شد. در سالهای پیش از 1950 جکسن پالک با به کارگیری اسلوب «رنگ چکانی» و بعداً «نقاشی اطواری»(36) شیوه کار خود را به مرحله غاییش رساند؛ و دوکونینگ نیز با نقاشیهای «سیاه و سفید» خود به همان مرحله دست یافت.
در دهه میان 1950 تا 60 که هنرمندان امریکایی بیشتری به انتزاعگرایی پیوستند، وجه تمیزی نیز در میانشان به ظهور پیوست، که عبارت بود از تفارق آنهایی که در پی ایجاد هیجان و پویایی بودند؛- مانند نامبردگان بالا- و دیگرانی چون نیومن (37) و راتکو (38) که با به کارگیری مستطیلهای متوازن و گستره های رنگ یکدست، ترکیبات انتزاعی آرامبخشی در وجود آوردند.
از 1960 به بعد گروه نقاشان نوجوی دیگری به پیشوایی روی لیکتنستاین(39) و اندی وارهول (40) نهضت «پاپ(41)» یا «مردم وار» را رایج کردند، با این تعهد که مضامین شهری و تجاری و صحنه های پیش پا افتاده و حتی کریه زندگی امریکاییان را به وصفی هر چه عینی تر و علنی تر در نقاشی یا پیکره سازی خود منعکس سازند. و باز در دو دهه اخیر نقاشانی از نسل حاضر امریکا نهضت «آپ»(42) یا «دیدگانی» را به راه انداختند، بااین هدف که در آثار خود با تعبیه نقشهای مکرر هندسی و به کارگیری رنگ و نور و برق و دستگاه های مکانیکی و تحرک بخش، دیده را بفریبند یا به تفنن درآورند، که نحوه ای و نمایی از آن ویژگیها در نقاشی وازارلی در بخش بیست و یکم از نظر گذشت.
پی نوشت ها :
1.Sargent
2. M.Cassat
3. Th.Eakins
4. A.Ryder
5.Winslow Homer
6. J.White
7. M. Catesby
8. H. Couturier
9. Hesselius
10. Pelham
11. Smibert
12. S.Mount
13. Innes
14. Cole
15.Church
16. G. Stuart
17. Chester Harding
18. J. Neagle
19. Th.Doughty
20. Durand
21. Quidor
22. Bingham
23. Peal
24. Barnett
25. Hartly
26. Max Weber
27. O' Keffe
28. Demuth
29. Wright
30. Precisionists
31. Ch. Sheeler
32. S. Davis
33. Graves
34. M. Tobey
35. A.Gorky
36. Action Painting
37. B. Newman
38. Rathko
39. Roy Lichtenstein
40. A. Warhol
41. از واژه Popular انگلیسی
42. از واژه Optic ( وابسته به دید آدمی)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}