نویسنده: پرویز مرزبان



 
تاریخ معماری امریکا تصویری درهم و گاهی متشکل از عناصر و برداشتهایی کاملاً متضاد به دستمان می دهد؛ ‌تصویری از فراز و نشیب دایمی میان دو هدف متخالف،‌ یا حساسیت هنری در برابر کاربرد فنی؛ همچنان که کشاکشی میان تقلید برده وار، و نوآزمایی آزادسرانه. در دوره مستعمرگی امریکا،‌ یعنی از حدود 1600 تا 1780، مهاجرنشین هر یک از کشورهای اروپایی با پذیرفتن معماری کشور استعمارگر، و آمیختن آن با پاره ای ویژگیهای محلی، ‌شیوه ای از معماری خاص سرزمین خود را به وجود آورد. در بخش جنوب غربی امریکا معماری پرتفصیل اسپانیا به شیوه باروک،‌ در دست استادکاران سرخپوست بومی، ‌ماهیتی بدوی و بی دعوی لیکن رنگین و چشمگیر یافت. در همان زمان خیابانهای نیوامستردام [در مستعمره هلندیها] با ساختمانهای آجرنما و بامهای دو شیب پلکانی [به شیوه هلند] صف آرایی شده بود؛‌ و حال آنکه در مستعمره دیگر هلند به نام هادسن ریور خانه های روستایی باریک و دراز با بام دو شیبه تند و نمای تخته پوش رگه دار برپا شد. گرچه باز در بخشهای دیگر سرزمین امریکای شمالی انطباقات دیگری از انواع معماریهای کشورهای اروپایی به عمل آمد، لیکن شالوده واقعی تحولات بعدی معماری ملی امریکا، که اینک مورد بررسی است،‌ در مهاجرنشینهای انگلیس، یعنی نواحی شمالی شرقی به نام نیوانگلند و ایالت ورجینیا نهاده شد. معماری در مهاجرنشینهای انگلیسی به دو دوره عمده تقسیم می شود: «مهاجرنشینی پیشین»[حدود 1610 تا 1700]، و «مهاجرنشینی پسین»[حدود 1700 تا 1780]، و باید متذکر بود که میان نواحی نیوانگلند و ورجینیا [واقع در جنوب آن] تفاوتهای محلی بسیار وجود داشت.
در دوره «مهاجرنشینی پیشین» معماری آن هر دو بخش اصالتاً‌ به شیوه «تیودور»(1) [معمول در زمانه سلسه پادشاهی تیودور در انگلستان، سده شانزدهم] اجرا می شد، با تفاوتهایی از این دست که در نیوانگلند خانه ها کوچک و نزدیک به هم،‌ و در ورجینیا به سبب برقراری نظام ملک داری و وجود کشتزارهای وسیع و خانه های اربابی،‌با ملحقات ساختمانی گسترش یاب برپا می شد. نتیجه این که معماری ورجینیا بیشتر از خانه سازی اعیانی و شهری انگلیس تقلید کرد، ‌از جمله کاخ بیکن در ورجینیا [حدود 1655 ] که ساختمانی آجری است به شیوه «گوتیک تیودوری» با نقشه ای چلیپایی و بام دوشیبه ی هلندی و گروه دودکشهای سربرآورده از بام. برخلاف در نیوانگلند خانه ها از جهات بسیار شباهت نزدیک به کلبه های روستایی ناحیه جنوب شرقی انگلیس داشت.
در ورجینیا کلیسا عیناً‌ از روی کلیساهای کوچک انگلیسی که از اواخر قرون وسطا بر جا مانده بود، ساخته شد.کلیسای نیوپورت ورجینیا[1682] ساختمان آجری ساده ای است با جرزهای جانبی پشتبنددار، و بام دو شیب پلکانی، و قوسهای تیزه دار، و آذینهای توری شکل گوتیک. و اما برعکس در نیوانگلند کشیشان فرقه «پاکی پرستی» که با هر نوع زینتکاری مخالف بودند عناصر معماری گوتیک را مطرود شمردند، و به جای کلیسا،‌ بنای دیدار گاهی ساده و محقر به شکل انباری مستطیل با بام دو شیب را معمول داشتند.
پس از سال 1740 معماری «مهاجر نشینی پسین» به طور روز افزون رسمی و مقرراتی شد. روش نقشه ریزی خودسرانه که تا آن زمان معمول بود جای خود را به تقارنی منضبط داد، ‌و زینتکاری بیشتر به شیوه معماری رنسانس درآمد. با ساختمانهایی که پیر هریسون(2) پی افکنی کرد معماری پالادیویی با جامه ای که مکتب معماری انگلیس بر پیکر آن آراسته بود،‌در برخی از مراکز سواحل شرقی آمریکا نمایان شد. در ورجینیا همین ویژگی پالادیووار برای شکوه بخشیدن به برخی کاخهای اعیانی،‌چون اقامتگاههای شرلی و براندون[1769] به کار رفت؛‌لیکن بر روی هم این شیوه معماری در مهاجرنشینها مورد پسند عمومی قرار نگرفت.
پس از قیام علیه سلطه استعمارگران اروپایی و برقراری استقلال در ایالات متحد امریکا [1773 تا 1783] دو تحول عمده در معماری آن سرزمین به حصول پیوست: یکی رواج شیوه نوکلاسیک،‌و دوم احیای هنر کهنسال اروپا،‌که این خود تا بیش از یک قرن بعد بر معماری امریکا حکمفرما ماند.
نوکلاسیک در دهه آخر سده هیجدهم وارد امریکا شد[با عنوان «شیوه ائتلافیّه»]،‌و در وهله نخست مبتنی بود بر مکتب نوکلاسیک انگلستان.معماری به این شیوه با آثار پسندیدنی مکینتایر(3) و بولفینچ(4) بیش از همه در نیوانگلند رونق گرفت. تامس جفرسن چهره برگزیده سیاست آمریکا در مبارزه خود علیه انگلیسیها نفوذ معماری شان را تضعیف کرد،‌و بر عکس معماری به شیوه پالادیووار آمیخته با نوکلاسیک فرانسه،‌و برتر از آن احیای هنر روم و یونان باستانی را ترویج کرد.در اندک زمان اقدام جفرسن به صورت نهضتی ملی در راه «احیای هنر یونان» جلوه گر شد. در سال 1798 شیوه یونانی توسط معماری جوان به نام بنجامین لاتروب (5) که در انگلیس هنرآموزی کرده بود؛ چنانکه باید به امریکاییان معرفی شد.از آن پس در زیر سرپرستی او و با همکاری گروهکی پر شور از معماران جوان،‌از جمله میلز (6) و استریکلند(7)، معماری به شیوه یونان باستان رونق و رواج کامل یافت.
در ربع دوم سده نوزدهم به دنبال نهضت «احیای گوتیک» و رواج یافتن نمونه های ویلاسازی ایتالیایی،‌معماری رمانتیک نیز قدم به میدان گذارد، لیکن آثاری که در آن مسیر به وجود آمد باز متکّی بر معماری انگلیسی بود. معمار رمانتیک گر امریکایی مانند همتای انگلیسی خود تأکید طرح را بر ارزشهای بصری می گذاشت، نه ارزشهای ساختمانی یا معمارانه،‌و چه بسا که برای چشمگیر ساختن بنا سستی و نابسامانی به وجود می آورد.
خوشبختانه بسیاری از معماران امریکایی به این برداشت«ضد ساختمانی» نهضت رمانتیک روی مساعد نشان ندادند؛ و از آن میان گرویناو(8) به عنوان علمدار اصول «کاربردگری»(9) شهرت یافت،‌و لزوم سامان بخشیدن به اندام ساختمان و در وجود آوردن شکلهایی حاصل از بیان راستین مصالح به کار رفته را تبلیغ کرد. تعلیمات فوق در اواخر نهضت«احیای رمانتیک» و اندک زمانی پیش از جنگ داخلی امریکا[1861 تا 1865] در قالب مکتب «رومی وارلومباردی» بازتاب یافت و به ثمر رسید.این معماری ساده که با آجر اجرا می شد نیز پیشقدمانی در انگلستان داشت؛ لیکن عنصر اصلی آن همان قوس دورتمامی بود که از نیمه اول آن قرن در آلمان به کار رفته بود.سادگی و ارزانی معماری به شیوه «رومی وارلومباردی» از همان سالهای 1840 موجب رواج آن ـ خصوصاً‌ برای ساختن بناهای عمومی و کارخانه ها ـ در امریکا شد. در نتیجه گرچه پس از 1870 موجهای دیگری از تمایل به شیوه های کهن امریکا را فرا گرفت،‌لیکن هیچ یک نتوانست تا پایان آن قرن از جهت معماری صنعتی جانشین شیوه لومباردی شود.
از سال 1880 به پیشوایی ریچاردسُن(10) که اصالت معماری را در عناصر کاربردی و خواص مصالح می دانست و جنبه های آذینی و چشمگیری بنا را مطرود می شمرد، نخستین قدم در راه تحول معماری به سوی شیوه نوین برداشته شد.از 1880 به کارگیری مصالح تازه و در مقام نخست آهن،‌ همراه با اسلوبهای جدید ساختمانی و مهمتر از همه احداث استخوانبندی یا قالب فلزی،‌ برپا کردن بناهای بسیار سنگین و بلند و دستگاه عمارتهای مسکونی و اداری به شیوه نوین را میسر ساخت. گرچه اهن از حدود یک قرن پیشتر چون عنصری فرعی در بخشهای داخلی کارخانه های انگلیس به کار رفته بود،‌ لیکن مشکلات فنی ساختمان با استخوانبندی فلزی از میان برداشته نشد مگر به سال 1883، آن هم در معماری شهر شیکاگو.
نخستین هنرمندی که شیوه واقعی معماری نوین را به مرحله کمال رساند سالیوان(11) [وفات 1924] بود که دو اصل عمده «کارآیی عناصر» و «گویایی مصالح» را در آثار خود به ثمر رساند، و نمونه ای از آن ساختمان وینرایت در شهر سینت لویس است.[1891]
در میان کلیه معمارانی که از اواخر سده نوزدهم روانه مرکز شیکاگو شدند، تنها فرانک لوید رایت(12) صاحب آن نبوغ و اراده بود که بتواند بینش هنری سالیوان را به نتیجه منطقیش برساند. از همان آغاز کار، روح استقلال طلب و فردیّت هنری رایت وی را از دیگر معاصرانش مجزا کرد،‌و موجب شد که آن هنرمند مبتکر به معماری مفهومی تازه بخشد.از نظر رایت هر ساختمان پیکر یا عضوی زنده، ‌و عنصر اصلی آن فضایی آزاد و شکل پذیر و پیوسته است که با سازه ای به قالبی درآید. رایت یکی از نابغه های معماری زمان خود،‌و بزرگترین شخصیت هنری امریکا شناخته شده،‌ که درباره اهمیت و نفوذش در تکامل معماری نوین بین المللی هر چه گفته شود کم است.
از 1940 به بعد نفوذ هنری گروپیوس و لوکوربوزیه همراه با تعلیمات مکتب باوهاوس به امریکا رسید. فولاد و بتون مسلّح در مقام دو ماده اصلی ساختمانی. و شیشه و فلز و پلاستیک چون موادی فرعی،‌لیکن با کاربردهای گوناگون، در معماری به کار رفت؛ آسمانخراش ابرها را شکافت؛ بسیاری خانه های شخصی یا ویلاها با محیط مجاورش سازش هنری (یا هماهنگی) یافت، و نیز در جهتی دیگر نمایانگر شخصیت ساکن خود شد[به پیروی از اهداف معمارانی چون لوکوربوزیه ولوید رایت]؛ مراکز صنعتی کارخانه ها چنانکه باید توانمند شد و به حد لازم توسعه یافت؛ استخوانبندی فلزی در کمال کارآیی خود فضای مناسب را به قالب سنجیده در آورد؛ بر اندام ساختمانها و سازه های عمومی جامه های کم زیور و راستخطهای پاک و صریح آراسته شد؛ ‌و معماری نوین آمریکا به نهایت ثمربخشی خود دست یافت.

پی نوشت ها :

1. Tudor
2. P.Harrison
3. Mc Intire
4. Bulfinch
5. B. Latrobe
6. Mills
7. Strickland
8. Greenough
9. Functionalism
10. H. H. Richardson
11. L. Sullivan
12. F.L. Wright

منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.