نویسنده: پرویز مرزبان



 
هنر سرخپوستان ساکن امریکای شمالی میراث اقوام متعددی است که از دیرباز در مراحل تمدنی متفاوت، از طایفه های کوچک شکارگران تا جامعه های متشکل کشاورزان، و نیز در شرایط متفاوت دینی و اجتماعی و اقتصادی و جغرافیایی، به سر برده بودند. در بسیاری نواحی امریکای شمالی، ‌میان اسکیموها و سرخپوستان سواحل شمال غربی، و قبایل پوئبلو و ناواهو ساکن جنوب غربی امریکای شمالی، ‌این میراث از جهات هنری با کمترین دگرگونی در مدتی بیش از هزار سال دوام یافته است.
نظر عموم پژوهشگران بر این است که نیاکان سرخپوستان (یا نخستین ساکنان قاره های امریکا) در حدود 20000 تا 25000 سال پیش از میلاد، از حدود شمالی چین راه مهاجرت در پیش گرفته و با عبور از سیبریه و تنگه برینگ وارد آلاسکا و سپس شمال امریکا شده اند استخوانهای باقی مانده از آنان در نزدیکی استخوانهای ماموت و ماستودون و بعضی پستانداران دیگر که نسلشان از میان رفته یافت شده است. ظاهراً مهاجرت آن مردمان در چندین موج متوالی صورت گرفته بوده است، و گرچه همگی شان دارای علایم نژادی و پوست مغولی می بوده اند، ‌لیکن به زبانهای مختلف سخن می گفته اند. چنانکه معلوم است این مردمان با خود سلاح های سنگی زمخت حمل می کرده اند، ‌و تنها جانور اهلی شان سگ بوده است.
در میان شیوه های هنری قبایل امریکای شمالی تفاوت بسیاری وجود داشته است. بعضی دربافندگی و سفالگری چیره دست بوده اند، و برخی دیگر در کنده کاری روی چوب و استخوان و صدف و عاج. و باز قبایلی دیگر در فلزگری و مهره سازی و حصیر بافی و هنرهای ترسیمی تخصص می داشته اند. اما پاره ای از قبایل سرخپوست در طول تاریخ خود منزوی ماندند، و در نتیجه میان آنها شیوه های هنری و صناعی کمابیش متشابهی معمول شد. بر پایه آنچه گذشت مردم شناسان توانسته اند امریکای شمالی را از جهت ساکنان بومیش به شش ناحیه عمده تقسیم کنند.
اول ناحیه قطبی- این خطه هموار و وسیع و بی درخت که شامل شمالی ترین زمینهای امریکا می شود، ‌اسکیموها را در خود جای داده است. در میان اسکیموها همگونی تمدنی با حداقل نفوذپذیری از خارج حکمفرماست؛ و هنر اصلی شان کنده کاری بر عاج با پیشینه دو هزار ساله است. شگفت این که هنر آن قوم سرزنده ترین و پویاترین هنر سراسر قاره امریکای شمالی شناخته شده است. این قوم با دیگر بومیان امریکا تفاوت کلی دارند. و تمدنشان از جهات بسیار شبیه است به تمدن ساکنان شمال شرقی سیبریه. یافته های باستانشناسی نشان می دهد که ایشان در زمانی بیش از دو هزار سال پیش ساکن همان سرزمین می بوده اند. اسکیموها در طول زمان از اندک مواد خامی که در دسترسشان بوده حداکثر استفاده را برده، ‌و از راه انطباق دادن خود با یکی از نامساعدترین زیستگاههای روی زمین به زندگی ادامه داده اند. آنچه ایشان به گرد خود می یابند جز عاج و پاره چوبهای موج آورده نیست. اسکیموها در ساختن چادرهای مزیّن به نقوش، و زورق هایی متفاوت برای مرد و زن، ‌و جامه و ابزار دستی و زیورآلات مهارت دارند. اشیاء عاجی خود را یا به شیوه هندسی سنتی متشکل از شیارها و دایره های تک مرکز و حاشیه بندیهایی شبیه به استخوان فقرات ماهی، ‌و یا با نقش و نگارهای توصیفی و انتزاعی درباره صحنه های زندگی روزانه و نیز اساطیر کهنسالشان، کنده کاری می کنند. پیکره های عاجی ایشان عبارت است از هیاکل کوچک اندام مرد، ‌سگ ماهی، گراز ماهی، خرس قطبی و پرنده که با سادگی و واقع نمایی اجرا می شود. در چندی پیش اسکیموهای ساکن لابرادور دست به کنده کاری صحنه های زندگی روزمره بر روی سنگ لوح زدند، که در اندک مدت مشتریان بسیار یافت، ‌و سپس در موزه های بزرگ هنر بدوی جایگاهی به دست آورد.
دوم ساحل شمال غربی این ناحیه باریک و بلند با درختان و جنگلها و بریدگیهای ساحلی خود از جنوب آلاسکا تا ایالت و اشینگتن [در غرب] گسترش دارد، و ناحیه تمدنی مجزایی است که قبایلی ماندگار از سرخپوستان ماهیگیر به نامهای تلینگیت، هایدا، نوتکا، سالیش و چینوک را در خود مأوا داده است. خصوصیات قومی این مردمان جنگجویی دایمی، رعایت آداب خاص طبقاتی، ‌حفظ غیرت و حرص به مال است. مجموعه هنر و مصنوعات ایشان علاوه بر انواع بافندگی پارچه و حصیر و زنبیل مشتمل است بر: پیکره سازی و کنده کاری آیینی با صورتکها و هیاکل جانوران یا نفوسی که خدایان قبیله شمرده می شوند، ‌و همچنین نقوش آیینی معرّف هر طایفه و قبیله؛ و این هنری بوده که با گذشت زمان میان آن گروه سرخپوستان به مرحله ای استثنایی از ادراک هنری و مهارت فنی رسیده است. پیکرتراشیهایی که با تنه درخت سدر به شکل تیری قائم و شکل گرفته از هیاکل و صورتکهای مهیب جانورانی سوار بر روی هم از پایین تا بالای تیر، و همچنین کنده کاریهایی که به بر سطح تنه درخت اجرا می شده است، هر یک با آیینی خاص و در شرایطی معین چون بت قبیله مورد پرستش قرار می گرفته، ‌و یا چون عنصری حمایتگر و دافع شر در کنار گور یا خانه نصب می شده است. ناگفته نماند که این گونه پیکر تراشیهای آیینی که امروزه در همه زبانها« توتم(1) خوانده می شود میان قبایل بسیار در سراسر جهان معمول بوده است.
مهمترین مضمون هنری در میان سرخپوسان ساحل شمال غربی هیکل آدمی بوده است. صورتکها یا تمثالهای پیکر تراشی شده عموماً سران بزرگ قبیله، یا نفوس غیبی چون زن خرس نما، ‌مار دو سر، ‌غول دریایی و کلاغ دغلکار را معرفی می کنند. جانوران توتمی، غالباً در هیئتی انسانی، چون کاکل یا تاج، ‌زینت بخش سرِ بزرگان قبیله می شود؛ لیکن این تمثالها غالباً‌ به شدت نقشپردازی یافته یا زبده نما شده اند، و عبارتند از: خرس، گرگ، کلاغ، عقاب، قورباغه و «نهنگ نیرومند نواله گر». یکی دیگر از ویژگیهای مهم هنر ساحل شمال غربی دوام و رواج نقش متقارن دو جانبی بوده، که عبارتست از دو نیم کردن انگاره ی جانوری نقش پردازی شده و گستردن آن در دوجهت متقابل خط قائم میانی برای نشان دادن تقارن شکل، در حالی که دو مقطع سرجانور به طور رو دررو [در تصویر پستانداران] و یا پشت به پشت[در تصویر پرندگان] قرار گرفته باشد. همچنین نقاشان این گروه سرخپوسان تصاویری از جانوران می کشیده اند که اجزای داخل بدن و استخوانها و مفصلهای آنها را نشان می داده است، و این همان است که «نقاشی اشعه مجهولی»(نمایانگر درون بدن) نام گرفته، و در میان بسیاری دیگر از بومیان جهان نیز معمول بوده است. فلزگری حتی پیش از ورود اروپاییان توسط این سرخپوستان اجرا می شده، و از مس محلی با اسلوب چکش کاری قمه و زنگوله و دستبند و صورتک می ساخته اند. ابزار ماهیگیری به تزیینات و کنده کاریهای بسیار آراسته می شد. سرخپوستان بخش شمال غربی امریکا بدن خود را سراسر با نقوش رمزی خمیده خط خالکوبی می کردند، و زیورهای صدفی بر خود می آراستند.
سوم کالیفرنیاـ قبایل ساده تری که در بخشهایی از اورگون و یوتا و نوادا سکونت داشتند، ‌و از راه صید ماهی و گردآوری آذوقه زندگی به سر می بردند، ‌در وهله نخست استادان بوریابافی سراسر آن قاره شناخته شده اند. سفالگری در میان آن مردمان معمول نبود، لیکن کنده کاریها از اشکال نهنگ و کوسه ماهی و انواع ماهیهای دیگر بر روی قطعات سنگ صابون با مهارت تام و به شیوه واقعگری اجرا می کردند، ‌و آنها را چون طلسم یا چشم پناه بر خود می آراستند. حصیر بافی با نقشهای ساده و دلنشین و به اسلوبهای گوناگون پیشه عمومیشان بود؛ بدین ترتیب که بافت حلزونی در جنوب کالیفرنیا، و بافت روی هم افتاده ی دونواری در شمال، و آمیزه ای از آن دو در بخش مرکزی کالیفرنیا معمول بود. مواد خام مورد استفاده ایشان عبارت بود از : الیاف گیاهی، ‌ریشه درختان بید و کاج، ساقه سرخس و پوست درخت فندق با همان رنگهای طبیعی سیاه و قهوه ای و نخودی و زردی که دارند. شکل عمومی زنبیل هایی که می بافتند مخروطی یا کروی، و کوچکی و بزرگیشان از اندازه گلابی تا کدو تنبل بود. نگاره های تزیینی شان عموماً از اختلاط اشکال چهار گوش و سه گوش و خطوط جناغی با طرحهای نقشپردازی شده از گیاه و جانور و آدمی به وجود می آمد. سرخپوستان قبیله پومو ساکن شمال سانفرانسیسکو زنبیلهای مرصع یا «زنبیلهای پیشکشی» می بافتند که با پرهای رنگین و زیورهای صدفی و نقوش چشمگیر آذین می شد؛ و عموماً هدیه مناسبی برای مجلس عروسی به شمار می آمد.
چهارم جنوب غربی- ناحیه ای شامل ایالت نیومکزیکو، آریزونا، ‌بخشهایی از جنوب کلورادو و شرق نوادا، ‌که گرچه تنگ روزی و نابارور است، ‌لیکن موقعیتهای مساعد برای تهیه آذوقه و پناهگاه و مواد خام عرضه می دارد. در آن نواحی دو قرارگاه عمده تمدن قبیله ای وجود داشت: یکی مسکن پوئبلوها که در حفره ها و اتاقکهای صخره ای کوهها می زیستند، ‌و دیگر بیابانهای موطن قبایلی چون پاپاگو، پیما، ماریکوپا و یا واپایی. ساکنان این دو قرارگاه کشاورزانی بودند که محصولاتی چون ذرت، لوبیا، ‌کدو و پنبه به دست می آوردند. در هر دو قرارگاه صناعات حصیر بافی، سفالگری و بافندگی اجرا می شد، ‌لیکن با اسلوبهای متفاوت، ‌و همچنین با شدت و ضعف در حفظ سنتهای اجدادی. از روی قراین و مدارک مکشوف معلوم می شود که هنرهای تصویری و سفالگری منقوش از حدود 200 تا 1700 ب م پیوستگی تمدنی خود را بر جا نگاه داشته بوده است. برجسته ترین رشته هنری پوئبلوها چه در گذشته دور و چه در زمان حاضر سفالگری منقوش بوده است. در طول آن پانزده قرن نقوش هندسی روی سفالینه ها از سادگی و راستخطی به پیچیدگی انگاره و در همبافتگی خمیده خطها تحول و تغییر یافت. نقوش دیگر سفالینه ها عبارت از تجسم گیاه و جانور و آدمی به شیوه انتزاعی است، ‌که در دو قرن 1000 تا 1200 ب م به کمال هنری خود رسید. انواع عمده سفالینه ها قبیله پوئبلو کاسه و سبوست که عموماً‌ بدون دسته ساخته می شود. در میان ایشان نیز، مانند بسیاری دیگر از قبایل امریکا، سفالگری از ابتدا به دست زنان سپرده شده بود، ‌که سفالینه ها را با دست و بدون چرخ سفالگری از گل رس خاکستری رنگ می ساختند، سپس بر روی آن لایه ای از گل اُخرا می کشیدند و با سنگ صاف صیقلش می زدند، و در آخر پس از نقشگری بر سطح سفالینه آن را در کوره سرگشاده می پختند.
توانایی نقشگری پوئبلوها همچنین در نقاشیهای دیواری چند رنگی که از دوران پیش از تاریخ در پرستشگاههای زیر زمینی ایشان بر جا مانده مشهود است. این سرخپوستان به هنگام اجرای آیین پرتفصیلی که به تمنای ریزش باران بر پا می کردند -مانند بسیاری دیگر از بومیان آمریکا انواع صورتکهای چوبی کنده کاری شده، یا منقوش به رنگهای روشن، که نمایانگر گروه رب النوعها و نفوس غیبی قبیله بودند، بر سر و صورت خود نصب می کردند. از نیمه سده گذشته جواهر سازی با نقره و صدف و استخوان، ‌و به خصوص مرصعکاری با تخمه های فیروزه نیز در میان ایشان متداول شده است.
در نجد (فلات) شمالی آریزونا دو قبیله دیگر به نام آپاچی و ناواهو با سطح تمدنی پایین تر از جامعه کشاورزی پوئبلوها، یعنی در مرحله شکارگری و آذوقه گردآوری، می زیستند که در زمانهای پیش از غلبه اسپانیاییها از شمال به جنوب غربی مسکن پوئبلوها نقل مکان کردند، و رسوم کشاورزی و آیین دینی آنان را در پیش گرفتند. قبیله ناواهو اکنون با تولیدات بافندگی، ‌و به خصوص پتوهای رنگارنگ منقوش به نگاره های هندسی، ‌و نوعی متأخرتر با تصاویر پرنده و گاو و اسب و انسان، شهرت یافته اند. راسته های دیگر از این نوع پتوها منقوشند به طرحهای اقتباس شده از «نقاشی آیینی روی شن» که با محتوای آیینی و روان درمانی خودشیوه ای از هنرهای خاص برخی قبایل سرخپوست بوده است؛ و ناواهوها در آن به مقام پیشوایی رسیدند. این شیوه نقاشی که به منظور درمان بیماری اجرا می شود عبارتست از طرح ریزی نقوشی رمزی و سنتی با گردسنگهای رنگی یا خاک بر بستری از شن، ‌و به تعبیری دیگر چون نسخه درمانی است که برای هر مورد بیماری به دستور طبیب جادوگر قبیله توسط نقاش در حضور بیمار به نقش در می آید. یکی دیگر از هنرهای صناعی که از حدود سال 1850 به تشویق اسپانیاییها در میان این قبیله معمول شد نقره کاری است که در مصنوعاتی درشت و ساده و گاهی با ترصیع تخمه های ضخیم فیروزه اجرا می شود.
پنجم جلگه های وسیع این ناحیه قرارگاه قبایل دوره گرد و جنگجویی است که در دشتهای گسترده و علفزار، از رشته کوههای راکی در مغرب تا رودخانه میسی سیپی در مشرق، با شکار گاو وحشی (کوهاندار) غذای خود را تأمین می کرده اند. این قبایل که باید گفت که نمونه اصلی و شاخص نژاد سرخپوست بوده اند، ‌با نامهایی چون «پاسیاه»، «کله پهن»، شایّان، ‌اوماها، ‌کومنچی و چه بسیاری دیگر، به طور عموم وسیله معیشتی جز شکار گاو وحشی، و گاهی هم آهو و جوجه تیغی و «خرس خاکستری خطرناک » نداشتند. کشاورزی تنها در میان برخی قبایل چون ماندان، ‌کادّو و پونکا، یعنی ساکنان حاشیه شرقی جلگه های بزرگ، آن هم به صورت کشت ذرت، ‌معمول بود. از آخر سده شانزدهم که مهاجرنشینان اسپانیایی در سراسر آن خطه جنوبی مستقر شدند، ‌سرخپوستان جلگه های وسیع به اسب دست یافتند، ‌و بسیاریشان ترجیح دادند که خانه های گلین خود را ترک کنند و رو به دشتها گذارند و در چادرهای مخروطی شکلی که از پوست گاو وحشی در قرارگاهی ناماندگار بر پا می کردند به سر برند. در نتیجه این طوایف هنر سفالگری دیرین خود را از دست فروگذاردند- زیرا اسباب و ظروفشان می بایست حمل کردنی باشد - و به ساختن چنته چرمی چهارگوش برای حمل گوشت کوبیده خشک که غذای اصلیشان بود، و خیک مایعات و دشک و پشتی چرمی و مانند آن، ‌که به انواع نگاره های نقشپردازی شده رمزی و رنگین آذین می یافت، روی آوردند.
زنان قبایل جلگه نشین در به کار بردن نقوش هندسی بر روی جامه ها از پارچه و پوست گوزن، ‌و همچنین کیف و کیسه و زین و تسمه و دهنه اسب و مانند آن مهارت داشتند؛ در حالی که مردان تنها تزیین پوست خیمه و پوست طبل و پیش سینه طبیب -جادوگر قبیله یا تصاویر واقعنما را بر عهده می گرفتند؛ و نکته شایان توجه این که برخیشان در کار پیشرفته خود به فردیت هنری دستی می یافتند. شک نیست که هر یک از انواع این نقوش نام و محتوایی سنتی و قبیله ای می داشته، و از قبیله ای به قبیله دیگر متفاوت می بوده است. مصنوعات سنگی نسبتاً‌ محدود بود. نوک نیزه و پیکان و سرچماق و چکش با سنگ آهکی و چپق با نوعی سنگ رسوبی سرخ رنگ و سنگ صابون ساخته و عموماً به لوله چوبی منقوش به کنده کاریهای پرتفصیل متصل می شده است.
ششم جنگلهای شرقی -میان تمدنهای سرخپوستی امریکای شمالی در زمانهای پیش از تاریخ آن سرزمین، یعنی حدود چند سده قبل از میلاد، ‌قومی که «پشته ساز» خوانده شده است ساختن پیکره های سنگی و سفالی را به مرحله کمال رساند. این ساکنان بخش شرقی و مرکزی امریکا، ‌شامل دره های وسیع دو رودخانه اوهایو و میسی سیپی، پرستشگاهها و گورهای خود را به شکل هرم پلکانی یا برجی زکّوره مانند، با مرتبه ها و پله های متعدد بر پشته های خاکی، ‌گاهی به درازای بیش از 100 و بلندی 16 متر، با گل و قوله سنگ بر پا می کردند؛ و نمونه های بسیار آن در سراسر ایالات اوهایو، ‌ویسکانسین، ‌دره میسی سیپی آرکنزا و تکزاس تا ناحیه جنوبی فلوریدا برجا مانده است. هنوز معلوم نیست که این بخشهای تمدنی با هم مرتبط بوده اند یا از هم مجزا. هنرمندان قدیمی تمدن سرخپوستی هاپول مستقر در اوهایو و ویسکانسین [حدود 300 ق م تا 500 ب م]درکنده کاری نقوش واقعنما بر لوحهای سنگ میکا، ‌و همچنین نقره نگاره های نقشپردازی شده بر سطح استخوان مهارت تام داشتند. هنرورزان تمدن کهنسالتر آدنا در اوهایو[هزاره اول ق م] با ساختن چپقهای سنگی تراش خورده به هیئت آدمی، ‌شاهکارهایی در آن صناعت به وجود آوردند. در پشته اسپایر و واقع در اوکلاهُما [حدود 1200 ب م] طوقها و گردن پوشها از صدف کنده کاری شده به نقوش ظریف، ‌و نقش برجسته های درشت بر سنگ و چپقهایی به شکل T یافت شده است. در همه جا به خصوص دره میسی سیپی سفالگری منقوش به طرحهای هندسی یا خمیده خط معمول بوده است؛ و سرخپوستان ساکن شرق اوکلاهما و تکزاس [حدود 1200 تا 1400 ب م]به خاطر سفالینه هایشان که با صورتهای برجسته آدمی ساخته می شد، شهرت داشتند. گروهی از پژوهشگران پیشینه این جامعه های منتظم و مبتنی بر خدا سالاری را به پایگاه تمدنی بومیان شکارگر [دوران پارینه سنگی امریکا] که در ساختن نوک نیزه و پیکان سنگی مهارت داشتند، ‌و پیوسته می دانند؛ و ایشان از همان نخستین ساکنانی بودند که در هزاره دهم ق م، و قبل از آغاز کشاورزی و سفالگری، از راه شکار و آذوقه گردآوری امرار معیشت می کردند.
امروزه، به جز کمی صناعت حصیر بافی، ‌از تواناییهای هنری آن تمدن منحصر به فرد چیزی بر جا نمانده است. در سده هیجدهم هنوز این سرزمین جایگاه قبایلی معروف به «پنج قبیله متمدن»[چروکی، کریک، چاکتاو، چیکاسا، و سِمینول] بود، لیکن اکنون اعضای آنها به نقاط دور شمال غربی پراکنده شده اند.

پی نوشت ها :

1. Totem

منبع: مرزبان، پرویز؛ (1386)خلاصه تاریخ هنر، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هجدهم.