مقایسه آراء ابن خلدون و منتسکیو
منتسکیو، یکی از دانشمندان بنام و صاحب قلم قرن هجدهم فرانسه است. او به سال 1689 در نزدیکی شهر دی بورودو De Bordeaux تولد یافت و در سال 1755 در پاریس، دیده از جهان فروبست. پدرش یکی از اشراف و اعیان بود، از این رو توانست هرچه در امکان دارد، در تربیت و آموزش فرزندش مطابق فرهنگ زمان، بکوشد و او را تربیت نماید.
منتسکیو با هوش سرشار، از دوران کودکی به علم و تحصیل علاقه داشت و با همه توانایی اش معلومات کلاسیک زمان را فرا گرفت. سپس به تحصیل علم حقوق روی آورد. و در25سالگی عضو دادگاه شهر بوردو شد، بعد از 2سال از خدمت به ریاست دادگاه شهر درآمد و آن را از عمویش بارون منتسکیو به ارث برد، از این جهت به «بارون دو منتسکیو» مشهور گردید. نام منتسکیو که این نویسنده به آن شهرت یافته است، مختصر و خلاصه شده این لقب جدید است؛ «بارون منتسکیو».
2. زمینه های تحصیل
منتسکیو در اوایل جوانی در زمینه های مختلفی به تحصیل پرداخت. مثلاً او سال ها درباره ی تاریخ طبیعی، تشریح، طب و فیزیک مطالعه داشت. اما او در دوره های بعدی همه مطالعات خود را روی سیاست و حقوق تمرکز داد.او به نوشتن نیز علاقه داشت؛ اما شهرتش در زمینه ی ادبیات تنها از «نامه های ایرانی» او به سال 1721 گسترش یافت. او در این کتاب از زبان یک ایرانی خیالی که به اروپا سفر کرده و مشاهدات و دیدنی های خود را به دوستش گزارش می دهد و نامه هایی می نویسد و از اوضاع و آداب و رسوم حاکم آن دوره انتقادها دارد. درواقع منتسکیو نظریات خود را با روش گزنده درباره ی خرافات و اوضاع اجتماعی بیان می کند.
منتسکیو علاقه مند شد که بیشتر در زمینه «حقوق سیاسی»، قلم فرسایی کند و سرانجام دست به تألیف کتاب «روح القوانین» (Sprit of lows) زد.
او در تألیف این کتاب، سنگ تمام گذاشت و زحمت ها کشید و به این جهت ریاست خود را در دادگاه شهر بوردو از دست داد و تمام وقت خود را وقف تألیف کتاب کرد. اما خیلی زود متوجه شد که تنها در خانه نشستن و به طور انتزاعی از حقوق سیاسی بحث کردن، کار چندان علمی و تحقیقی نبوده و مشکلی را حل نمی کند، به این جهت در کشورهای مختلف اروپا به مسافرت پرداخت و از نزدیک نظام های سیاسی آن ها را مورد مطالعه قرار داد.
این مسافرت سه سال طول کشید (1728-1731) و از کشورهای آلمان، ایتالیا، مجارستان، اتریش، سوئیس، هلند و انگلیس دیدن کرد.
منتسکیو بیشتر روزهای خود را در انگلیس به سر برده است و از نظام سیاسی انگلستان بسیار تأثیر گرفت. او پس از بازگشت از مسافرت، دیگر به پاریس برنگشت و علاقه نداشت که در آنجا استقرار یابد؛ بلکه ترجیح داد که در قصر و ساختمان خانوادگی (اشرافی خود) سکنی گزیده و تمام هم خود را صرف نوشتن «روح القوانین» کند. ضمناً از اراضی و زمین های زراعی خود اطلاع داشته باشد. او دیگر به پاریس برنگشت. فقط گهگاهی به آنجا سرمی زد که اطلاعی اجمالی داشته باشد.
3. علل انحطاط امپراطوری روم
منتسکیو در سال 1730 کتابی زیر عنوان «ملاحظاتی درباره ی علل عظمت و انحطاط روم» منتشر کرد.درواقع این کتاب را به عنوان فصلی از کتاب بزرگ خود «روح القوانین» منتشر ساخت. اما بعد ملاحظه کرد که کتاب بیش از حجم معمول شده و شایسته است که آن را به طور مستقل منتشر نماید.
اما کتاب «روح القوانین» منتسکیو از تألیف و انتشار آن در سال 1748 فارغ شد. او در مقدمه ی کتاب تصریح کرده است که دقیقاً مدت 20سال طول کشیده است که این کتاب را تألیف نماید.
بعد از انتشار «روح القوانین» کتاب به اوج شهرت خود رسید و در مدت یک سال و نیم، 20مرتبه تجدید چاپ شد.
منتسکیو بعد از انتشار «روح القوانین» 7 سال عمر کرد و در این مدت به جز دفاع از «روح القوانین» کاری انجام نداد.(ص185).
کتاب «روح القوانین» که نام منتسکیو را جهانی ساخت، درتاریخ فکر و اندیشه بشری کتاب جاودانی است. این کتاب از مهم ترین کتب و منابعی است که اندیشه بشری در راه پیشرفت اجتماعی، سیر کرده است. و از جمله انگیزه هایی است که «آزادی خواهی» را در نیمه ی دوم قرن هجده سرعت بخشیده و جامعه را واداشته است که برضد نظام استبدادی انقلاب نماید.
4. فصول کتاب «روح القوانین»
کتاب «روح القوانین» به 31 کتاب تقسیم می شود. مؤلف در کتاب اول از «قوانین» به طور عموم بحث می کند. در کتاب سوم و چهارم اشکال و انواع حکومت ها را مورد بحث قرار می دهد.3. در شش کتاب بعدی از ضرورت وضع قوانین برای اداره حکومت ها سخن می گوید.
4. در دو کتاب 9 و 10درباره ی «رابطه قوانین» با نیروی نظامی و جنگ حرف می زند.
5. در دو کتاب بعدی (11و12) درباره ی قوانین در رابطه ی با «آزادی سیاسی» توضیح می دهد.
6. کتاب 13 رابطه مالیات پردازی و آزادی است.
7. پنج کتاب بعدی (14، 15، 16، 17، 18) درباره ی ارتباط قوانین با اقلیم و جغرافیا بحث می کند.
8. کتاب 19در توضیح قوانین طبیعت امت ها و آداب و رسوم و سجایای آن ها است.
9. سه کتاب بعدی (20، 21، 22) قوانین درباره ی «جمعیت» است.
10. دو کتاب بعدی (23، 24) رابطه قوانین با ادیان است.
11. شش کتاب دیگر (25، 26، 27، 28، 29، 30) درباره ی قوانین حاکم بر فرانسه، روم، فئودالیسم و تشریح مراعات قوانین آن ها گفتگو می کند. درهمه ی این کتاب ها، منتسکیو از «وقایع تاریخی» شاهد می آورد. و بخشی از قوانین قدیم و جدید را درباره ی کشورهای مختلف یادآوری می کند و درباره ی این حوادث و وقایع به اظهار نظر می پردازد.
گاهی آن ها را تفسیر می کند و احیاناً تحلیل می نماید، گاهی می پسندد و زمانی نقد می کند و بالاخره به صورت دستورها و توصیه های سیاسی و علمی، خطاب به رجال سیاست و قانون، بیان می دارد.
5. درواقع کتاب «روح القوانین» اگر بخواهیم با اصطلاحات و تعبیرات متداول آن را ارزیابی کنیم. کتابی است درباره ی «مقدمه ای بر علم حقوق»، یا «فلسفه ی حقوق». حتی خود مؤلف نیز در ارزیابی خود از کتابش، آن را یا «کتاب سیاسی محض یا حقوق خالص» ارزیابی کرده است.
با وجود این، مباحث مطرح شده در «روح القوانین» تنها درباره ی «فلسفه ی حقوق» نیست، بلکه دامنه آن به مسائل فلسفه تاریخ نیز گسترش می یابد. منتسکیو درحین این بحث ها است که درباره ی روح و طبیعت ملت ها و عوامل مؤثر بر مسیر تاریخ بحث می کند.
به طور کلی، مبحث عمده «روح القوانین» روی دو محور می چرخد:
1- تأثیر طبیعت و جغرافیا در طبیعت ملت ها و سیر تاریخ؛
2- تأثیر اوضاع اقتصادی در وقایع تاریخی.
البته منتسکیو در طرح نظریه ی اول، ابتکاری نداشت، بلکه این نظریه از دوره ی یونان باستان و عهد بقراط همواره مطرح بوده و بسیاری از اندیشمندان یونان و روم، این مسئله را در کتابهای خود بحث کرده اند، به طوری که یکی از هموطنان منتسکیو، جان بودن، در قرن شانزدهم، اهمیت این مطلب را مورد بررسی قرار داده و تأثیر عامل جغرافیا و اقلیم را در طبیعت و روح ملت ها به بحث گذاشته است.
اما نظریه ی دوم، «تأثیر عوامل اقتصادی بر وقایع تاریم»، عقیده بر آن است که منتسکیو در اظهار این عقیده، از کسی متأثر نبوده است و خود مبتکرانه این نظر را اظهار می دارد و از این جهت حائز اهمیت و قابل تقدیر می باشد.
3- مقایسه نظریات منتسکیو و ابن خلدون تنها از آن بعد مطرح است که هردو در تأثیر عامل جغرافیا بر اخلاق و طبیعت ملت ها بحث کرده اند. اما هرکدام از وجهه نظر مخصوص خود، یکی در رابطه با حقوق و سیاست و دیگری از منظر تطورات تاریخی. لذا شایسته است درمورد بحث و بررسی از کتاب «روح القوانین» تنها بر محور این دو مسئله، تأکید شود.
تاریخ و اقتصاد
قطعاً منتسکیو در بحث و تحلیل، تاریخ فلسفه تاریخ و علم تاریخ مقام شایسته و ممتازی را حائز است، از آنجا که او رابطه مستقیم و وثیقی میان عوامل اقتصادی و تکوین طبیعت روح ملت ها و سیر تاریخ قائل است.دانشمند انگلیسی روبرت فلینت (Robert Flint) که عمر خود را درباره ی کتاب ها و مؤلفاتی که درباره ی «فلسفه تاریخ» نوشته شده اند، وقف کرده است. فصل خاصی درباره ی منتسکیو باز کرده و در کتابش «فلسفه تاریخ در فرانسه» به طور مفصل از آن یاد می کند.
روبرت فلینت در این فصل از نظریات مونتسکیو، بحث می کند و بیشترین نظریات او را انتقاد می نماید.
او می گوید: کسی که «روح القوانین» مورد مطالعه قرار می دهد، به زودی می فهمد که اکثر تصمیم های منتسکیو فاقد دلیل می باشد او «حقایق» را با «اشتباهات» آمیخته کرده است.
منتسکیو در کتاب های 13، 21، 22، 23، 24 از «روح القوانین» درباره ی تجارت، مالیات و جمعیت بحث می کند و تأثیر علم اقتصاد را با علم تاریخ بحث می کند.
ولی روبرت فلینت توجه ندارد که ابن خلدون پیش از «منتسکیو به این مباحث پرداخت و درجای جای کتاب خود، درباره ی رابطه اقتصاد و تاریخ بحث کرده است.
او عنوان کتاب های خود را چنین بیان می دارد: «فی طبیعه ی العمران بالخلقیه و ما یعرض لها من البد و الحضر و التغلب و الکسب و المال و المعاش و المنافع و العلوم و نحوها و ما لذاک من العدل و الاسباب» (ص35).
بارزترین مسائل اقتصادی که ابن خلدون و منتسکیو در روح القوانین به آن ها پرداخته اند، عبارتند از: اشتغال حکومت و دولت به تجارت.
ابن خلدون در باب سوم از «مقدمه» تصریح می کند که: «امیر و پادشاه نباید به تجارت بپردازد». جالب اینکه عبارت ابن خلدون از رابطه دو پدیده ی (تجارت سلطان) و (فسادی مالیات) سخن می گوید درجایی که منتسکیو یک «دستورالعمل» را بیان می کند، این دو برداشت، اختلاف نظر این دو دانشمند را نشان می دهد و هریک از آن ها، مسئله را با تفصیل بیشتری شرح می دهند.
منتسکیو در همان فصل می گوید:
«امپراطور تیفیل» متوجه شد که یک کشتی، کالاهای زنش «تیودورا» را حمل می کند، دستور داد که کشتی را آتش بزنند. او سپس به زنش چنین گفت: «من، امپراطورم، تو می خواهی مرا صاحب کشتی کنی؟ آن وقت مردم فقیر چگونه می توانند، اگر ما مزاحم آن ها شویم، روزی خود را به دست آورند؟!»
چه کسی می تواند از احتکار اموال بازدارد؟
چه کسی می تواند ما را به انجام وظیفه و تعهد خود وادارد؟ به علاوه از ما، ممکن است، اطرافیان ما هم به تجارت بپردازند، درچنین صورت، آن ها طمعشان زیادتر می شود و حتی از ما بیشتر به مردم ظلم می کنند.
ملت، همواره به عدالت ما، اعتماد دارند، اما مردم به اسراف و تبذیر ما اعتماد ندارند. هر نوع مالیاتی که به زحمت و مشقت مردم، سبب شود، نشان اسراف و انحراف ماست.
منتسکیو درفصل بعدی چنین ادامه می دهد: «وقتی که پرتغالی ها و گشتالت ها به هند شرقی تسلط داشتند، تجارت و بازرگانی رونق فراوان داشت، چنان که پرتغالی ها، امراء و متولیان خود را واداشتند که امور تجارت را به دست گیرند و مانع بازرگانی دیگران شوند. این موضوع سبب گردید که تشکیلات آنان در آن دیار شکسته شود».
«معاون پادشا گُوآ (Goa)، به بعضی اشخاص معین غیر قابل اعتماد امتیازاتی می داد و آنان آسیب دید. این اشخاص، هیچ یک به رونق و آینده تجارت، اهمیت نمی داد. اصلاً چندان برایشان اهمیت نداشت که تجارت و بازرگانی، فاسد شود. از آن جا که امور بازرگانی فقط در دست اشخاص محدودی بود (به اصطلاح امروزی رانت خواری متداول بوده) درنتیجه بازرگانی و تجارت به حد کافی توسعه نیافت».
ابن خلدون نیز این بحث را به طور مستوفی در مقدمه می آورد و از اسباب و علل و ابزار و راه های مسلط حکومت در امور بازرگانی سخن می گوید، که چگونه بر مقدار مالیات افزوده می گردد و افزایش مالیات سبب تباهی دولت می شود.
او می نویسد: بدان که وقتی که دولت در خراج و مالیات، کم آورد و به جهت اسراف و تبذیر و ولخرجی کل درآمدهایش به نیازها و مخارجش کفاف نداد و کسر بودجه پیدا کرد، مجبور گردید مال زیاد به دست آورد و مالیات و خراج را افزایش دهد، چنین توضیح می دهد: «گاهی به کالاها و ارزاق و بازار رعیت (بیش ازحد) مالیات می گزارد. و گاهی به القاب و عناوین مالیات اضافه می کند «با عناوین مختلف پول می گیرد». گاهی کارگران و مأموران مالیاتی را تقسیم می کند و به شهرها می فرستد تا مغز استخوان ملت را بمکند و گاهی تجارت و کشاورزی به پادشاه دست و پا می کنند و دربار، زمامدار تجارت نیز می شود(ص281).
ابن خلدون اسباب و انگیزه هایی که پادشاه را وادار می کند به این امور یاد شده بپردازد، شرح می دهد.
«وقتی متولیان حکومت تجار و کشاورزان را می بینند که با کمی سرمایه خود به سود فراوان دست می یابند و سودها به نسبت رأس المال و سرمایه است، خود دست به اقدام می زنند. حیوان و درخت (باغ و کشاورز) به دست می آورند و کالا به بازار صادر می کنند و این نوع کار را «نوعی درآمد اضافی و تکثیر عایدات و منافع می بینند».
ضررهای بی شمار
ابن خلدون این روش حکومتی را روش بسیار خطرناکی توصیف می کند که به ضرر ملت تمام می شود و می گوید:«این روش اشتباه بزرگی است و از وجوه مختلف به منافع ملت ضرر می زند».
اولاً: کشاورزان و تجار را در خریدن حیوان و کالا در مضیقه می گذارد زیرا مردم و رعایا، معمولاً سرمایه و ثروتشان نزدیک به هم هستند، حد نهایی رقابت میان آن ها در خرید و فروش درحد موجودی آن ها است. اگر پادشاهان در این زمینه اقدام کنند و با رعایا به رقابت بپردازند، از آنجایی که ثروت پادشاه بیشتر است، هیچ کس نمی تواند با او به رقابت بپردازد و درنتیجه به نیازهای خود دست یابد. از این طریق ملت به اندوه و ضرر فرا دچار می شود»(ص281).
در فصل دیگر ابن خلدون توضیح می دهد: اگر حکومت رقابت را از دست بازرگانان و کشاورزان بگیرد و خود مستقیماً وارد معاملات شود. از طرف دیگر بر مالیاتش می افزاید؛ در نتیجه تجارت رو به کساد گذاشته و خسارت پدید می آید» (ص 282).
راه چاره
ابن خلدون تنها راه توسعه کشاورزی و تجارت را چنین توصیه می کند: «بدان که منبع ثروت و درآمد دولت تنها از طریق مالیات به وسیله عدل در میان صاحبان ثروت و مکنت و توجه به تولید، به دست می آید. زیرا تنها از طریق تولید و درنتیجه مالیات می پردازد. اما به جز این (تولید) در تجارت و کشاورزی به ضرر رعیت تمام می شود. نظام مالیات فاسد می گردد و عمران و آبادی رو به نقصان می نهد» (ص283).شرکت های مخلوط
«گاهی آن گروه از زمامداران و صاحبان قدرت در شهرها که به امور تجارت و فلاحت اشتغال دارند، دست به اقدام دیگری می زنند، مستقیماً غلات و تولیدات کشاورزی را از صاحبان آن ها خریداری می کنند و با افزایش قیمت، درموقع مناسب به مردمان زیردست خود می فروشند و سود کلانی به جیب می زنند. این روش در استقلال ثروث مردم، ضررش بیشتر از راه اولی است و به زودی نظام اقتصادی را به هم می زند و حال رعیت را فاسد می سازد»(ص 283).«گاهی پادشاه را عده ای از دلالان او که در بازار حضور دارند و در میان تاجران و کشاورزان نفوذ کرده اند، به این کار وا می دارند که از این راه، سهم خود را دریافت نمایند و به ثروت بادآورده ای برسند» و بی آنکه در تجارت ضرری ببینند یا مالیات بپردازند ثروت کلانی به جیب می زنند. اینان (بازاریان شریک دربار) هیچ چیزی به جز سود خود در نظر ندارند و چندان توجه نمی کنند که از کمبود مالیات چه ضرری به دولت عاید می گردد.(ص283).
ابن خلدون در آثار انحطاط تمدن، مفصلاً به این بحث پرداخته است و زیرعنوان ظلم و اجحاف سبب ویرانی تمدن (286-290) آن را به طور تفصیل بحث می کند و در پایان آن بحث چنین نتیجه می گیرد که : بزرگترین ظلم و عمل سقوط تمدن و فساد حکومت این است که آن ها را گران بفروشد و در خرید و فروش ارزاق مردم از راه غصب و اکراه اقدام نماید(ص289).
«علت آن، به این دلیل است که دراین صورت؛ تجار و بازرگانان از کار کردن تولیدی کسل می شوند و واردات و صادرات کشور رو به نقصان می گذارد و درنتیجه بازار کساد می شود. معاش مردم مختل می گردد و کمبود مالیات پدید می آید و دولت ضرر می بیند و سرانجام سقوط می کند و رفاه و آبادی شهر فاسد می گردد. البته این عوارض و نوسانات تدریجاً صورت می گیرد و کسی به آن توجه نمی کند»(ص290).
با ملاحظه این بیانات، معلوم می شود که ابن خلدون، پدیده های اجتماعی - اقتصادی را مستقیماً مورد مطالعه قرار داده و از آسیب های اجتماعی- اقتصادی بحث می کند، همچون پزشکی که بیماری ها و عوارض سلامتی انسان را بررسی می کند و علل و اسباب آن را مورد تحقیق قرار می دهد. مقایسه ی این نظریات یا آراء منتسکیو نشان می دهد که ابن خلدون دراین زمینه (اجتماعی - اقتصادی) از دانشمندان فرانسوی، بسی عالمانه تر بحث کرده است و به مدت 4 قرن جلوتر، این بحث های علمی را در زمینه علوم اجتماعی مورد مطالعه قرار داده است.
6. رابطه حکومت و جمعیت
منتسکیو در کتاب بیست و سوم روح القوانین زیرعنوان «سختگیری حکومت ها» می نویسد:«اشخاص بی بضاعت و فقرا پراولاد می شوند و فرزندان زیاد از آن ها به وجود می آید. زیرا این اشخاص مثل اقوام جدید هستند و تربیت کردن فرزند برای پدر اشکالی ندارد و به سهولت می تواند فن خود را به آن ها یاد بدهد و در مورد گدایان اطفالی که به وجود می آیند، مَمِدّ گدایی پدر و مادر می شوند. این قبیل اشخاص یعنی نسل گدایان در کشورهای ثروتمند زیاد می شود. زیرا آن ها هیچ کمکی به جامعه نمی نمایند بلکه سربار جامعه هستند. یعنی جامعه است که از آن ها نگه داری می کند.
ولی اشخاصی که ذاتاً گدا نیستند، بلکه عدم بضاعت آن ها به واسطه سختی روزگار و یا سختی اسلوب حکومت است و همواره برای فردی خود دغدغه دارند، پیوسته کم اولاد می باشند. چون این اشخاص خوراک و پوشاک خودشان را نمی توانند تأمین نمایند، دراین صورت گدایی ممکن است خوراک و پوشاک و وسایل تربیت و نگهداری فرزندان خویش را تهیه کنند.
این قبیل اشخاص اگر ناخوش شوند، مخارج مداوای خود را ندارند، در این صورت چگونه ممکن است بتوانند کودک یعنی یک ناخوشی دایمی را پرستاری و نگهداری کنند.
بنابراین، اینکه گفته اند هرچه انسان فقیرتر باشد، بیشتر به او خوش می گذرد، گفته پوچی است. آن هایی که روی این عقاید، اولاد زیاد می آورند، گاه سختی روزگار و سختی اسلوب حکومت برای آن ها به درجه ای می رسد که حتی احساسات طبیعی مادری را هم برای همان احساسات طبیعی خفه می نمایند.
مثلاً زنان آمریکایی سقط جنین می نمایند که فرزندان آن ها گرفتار زمامداران بی رحم ظالم نشوند و البته این بی رحمی مادر، ناشی از همان حس مادری است که نمی خواهد فرزند خود را زیر دست ظالم ببیند.(1)
امّا ابن خلدون این مسئله را به طور گسترده بحث کرده و نه تنها درباره ی فشار حکومت بر نفوس و جمعیت، بلکه تأثیر حکومت را بر تمرکز جمعیت، پراکندگی، مهاجرت و بسیاری از مسائل دیگر بحث کرده است.
او در فصلی زیرعنوان: «انّ الظلم مؤذنٌ بخراب العمران»؛ ظلم و ستمگری باعث ویرانی عمران و تمدن است. می گوید: «بدان که ظلم و ستم به مردم و غارت اموال آنان، مردم را در کسب مال و ثروت مأیوس می دارد. زیرا می بینند که غایت کسب ثروت به یغما رفتن آن از طرف حکومت است. وقتی که مردم در کسب ثروت و تحصیل مکنت آمالشان را از دست دادند، چندان رغبت نمی کنند که به کسب ثروت تلاش کنند و آن را به دست آورند»(ص286).
«عمران و آبادی، وفور نعمت و رونقی بازار، در گرو کار و تلاش مردم در کسب منافع و مکاسب است که به امید و اطمینان برود و بیایند. اما وقتی که مردم از کسب آورند»(ص286).
«عمران و آبادی، وفور نعمت و رونقی بازار، در گرو کار و تلاش مردم در کسب منافع و مکاسب است که به امید و اطمینان بروند و بیایند. اما وقتی که مردم از کسب و معاش عقب نشیند و دستشان از تحصیل ثروت کوتاه شود، بازار عمران و آبادی به کساد می رود. حال نشاط مردم، نقصان می پذیرد.
مردم به دنبال طلب روزی در اطراف کشور پراکنده می شوند، درنتیجه ساکنان منطقه کم می شوند و کشور از جمعیت خالی می گردد و شهرها رو به ویرانی می گذارد و نظام دولت اختلال می یابد. زیرا حکومت و دولت، شکل دهنده تمدن است، وقتی که ماده تمدن فاسد شود، صورت و شکل آن نیز از بین می رود»(ص287).
در اینجا ابن خلدون به یک نکته اشاره می کند که گاهی دیده می شود در شهرهای بزرگ ظلم و تعدی صورت می گیرد، اما چنان خرابی و اختلال نظام به چشم نمی خورد!
او جواب می دهد که این نقصان خرابی به جهت مناسبت میزان ظلم و ستم و حالات مردم شهر است. از آنجا که شهر بزرگ است و دامنه عمران و آبادی آن گسترده تر می باشد، وقوع نقصان و خرابی، به جهت ظلم و اجحاف کمتر دیده می شود. اما بالاخره ظلم و ستم به تدریج آثار خود را می گذارد و عمران و آبادی رو به نقصان نهاده و خرابی و انحطاط تمدن فرا می رسد و البته شاید، ممکن است آثار این خرابی بعد از مدت ها علنی و آشکار شود.
منظور این است که ظلم و ستم باعث ویرانی تمدن و نابودی عمران است و آثار آن حتماً به نتیجه خواهد رسید و سرانجام دولت را ساقط می کند(ص288).
منظور این است که ظلم و ستم باعث ویرانی تمدن و نابودی عمران است و آثار آن حتماً به نتیجه خواهد رسید و سرانجام دولت را ساقط می کند(ص288).
آثار استعمار و استثمار در ویرانی تمدّن
ابن خلدون در فصلی دیگر عنوان می کند که: ملت اگر زیر استعمار دیگری باشد، زود از پای درمی آید و فانی می شود. او در تعلیل این رخداد توضیح می دهد که: علت این انحطاط، آن است که ملت به جهت استعمار و انقیاد و تسلط دیگران حمیتش به نقصان و کسالت می رود، آمال و آرمانش کوتاه می شود و تولید و تناسل ضعیف می گردد.«آبادی کشور و عمران شهرها، قطعاً به جهت داشتن امید و آرمان است که نیروهای انسانی را حرکت می بخشد. اما اگر با سستی و کسالت نابود شود و عصبیت و همبستگی به جهت سلطه بیگانگان ضعیف گردد، تمدن رو به نقصان می گذارد و تلاش کسب و معاش خاموش می شود» (ص148).
ابن خلدون به علت دیگری نیز اشاره دارد و آن خصلت روانی و کرامت انسانی است که اگر زیر سلطه دیگری قرار بگیرد و تحقیر شود، شخصیتش منکوب شده و عقده حقارت پیدا می کند و درنتیجه نشاطش را از دست می دهد.
او می گوید: «انسان در طبیعت خود، رئیس خودش می باشد. این مناعت نفس به جهت آن بعد «جانشینی انسان از خدواند» است که چنین آفریده شده است. پس اگر شخص در مناعت، کرامت و آقایی خودش شکست بخورد و مغلوب دیگری شود و عزت و احترامش لطمه ببیند، حتی در سیر کردن شکم و نوشیدن آب نیز کسل می شود و حوصله اش را از دست می دهد. این رفتار (واکنش) در اخلاق انسان ها وجود دارد. می گویند حتی حیوانات وحشی هم چنین اند. آن ها وقتی که در سلطه و اختیار آدم ها باشند، حتی از لقاح و جفت گیری نیز امتناع می ورزند.»
ابن خلدون اضافه می کند: «همواره این انسان های استعمار شده در نقصان و نابسامانی زیست می کنند تا اینکه فانی و نابود می شوند».
او سقوط و زوال نشاط ایرانیان را بعد از سقوط دولت ساسانی و تسلط اعراب، شاهد می آورد و اضافه می کند که : این تساقط و انحطاط نه به آن جهت است که ایرانیان، ستم بر آن ها رفت یا مورد تعدی قرار گرفته، که عدل و دادگری اسلام در کشورهای فتح شده، معروف است؛ بلکه این انحطاط و تکاسل در طبیعت آدمی است. وقتی که انسان ها مغلوب شوند و آلت دست دیگران قرار بگیرند؛ نشاطشان را از دست می دهند و کسل می شوند.(ص148)
تاریخ و طبیعت
از جمله مسائل مشترکی که منتسکیو و ابن خلدون مطرح می کنند «تأثیر طبیعت و جغرافیا در اخلاق و رفتار ملت ها و وقایع و حوادث تاریخی - اجتماعی» است. این دو دانشمند روی تأثیر تعیین کننده عامل جغرافیا بر بسیاری از مسائل فرهنگی، مذهبی، اخلاقی حتی نژادی تأکید دارند و آن را عمده ترین عامل در پدیده های اجتماعی می دانند. منتسکیو هشتاد فصل از فصول کتاب «روح القوانین» را به این مسئله اختصاص می دهد. زیرا عنوان صفات روح و عواطف قلب انسانی بر اثر آب و هوای مختلف تفاوت دارند، بنابراین اختلاف طبایع قوانین هم، باید تغییر یابد.(2) مطالب مفصلی را توضیح می دهد. ما به طور خلاصه آراء و نظریات منتسکیو را می آوریم.الف: شدّت حرارت از نیروی انسانی می کاهد و نشاط را از بین می برد. اما به عکس در مناطق سردسیر، نیروی انسانی به حد اعلای خود می رسد. و در مناطق گرمسیر به پایین تر حدّ می رسد.
ب: این تأثیر حتی در نیروی مغزی و اندیشه نیز، اثر می گذارد به همین سبب، ساکنان مناطق سردسیر، اعتماد به نفس کاملی به خود دارد و به تفوق شعور و درک خود معتقدند، برخلاف مناطق گرمسیر، به همین جهت همواره با نشاط اند و شجاع می باشند و کمتر به حیله تزویر روی می آورند و حس انتقام جویی دارند.
ج: اگر انسانی را در یک محل گرم محصور سازیم، می بینیم که نیروی قلبی و اعتماد به نفس او، بسیار پایین است. گاهی چنان می شود که به حالت اغماء برسد. در این حالت، اگر از او انجام کاری را بخواهند نمی تواند آن را انجام دهد، لذا می بینیم که ساکنان مناطق گرمسیر همچون پیرمردان، ترسو می باشند، درحالی که ساکنان مناطق سردسیر مانند جوانان، شجاع می شوند.
د: اما اینکه حرارت و گرمی در احساس انسان تأثیر معکوس دارد احساسات برخلاف نیروی معنوی و فکری به بالاترین رده خود می رسد و در مناطق سردسیر احساسات پایین است.
طبیعی است که مناطق زمین به اختلاف درجات عرض جغرافیایی اختلاف دارند و به همین ترتیب می توانیم بگوییم که احساسات انسان ها مختلف اند. می توان گفت احساس لذت در مناطق سردسیر ضعیف است، مناطق معتدل در حال اعتدال و در مناطق گرمسیر به حالت افراط است و همچنین حساسیت به درد و الم. شاید مسکونشینان چندان دردی احساس نمی کنند مگر این که پوستشان را بکنَنَد.
همین طور احساس شهوت جنسی، تابع احساس عمومی است. درمناطق گرمسیر شدید است و درمناطق سردسیر ضعیف.
در مناطق شمالی کره زمین ماده ی عشق بازی در منتهای ضعف است، چنان که اساساً مشهود می شود. اما در کشورهای گرمسیر شهوت جنسی غلبه دارد.
گوته وقتی که از آلمان به جنوب مهاجرت کردند و به اسپانیا انتقال یافتند و از وضع پیشین خود در احساس شهوت، قوی بودند و از این جهت در خود احساس غیرت می کردند چنان که این وضع، غیرتمندی در رفتار کنت ژولین در حادثه ای که مربوط به ناموس دخترش بود اتفاق افتاد و کشور را از دست داد.
در مناطق شمالی، ماشین بدون همه گونه لذت از قبیل: شکار، شنا، جنگ، شراب را پیدا می کند که به حرکت درآید اما در مناطق گرمسیر، تنها لذت زندگی، در شهوت جنسی در عشق بازی خلاصه می شود.
و: در کشورهای گرمسیر بدن بیشتر عرق می کند و آب از دست می دهد از این رو چندان نیازی به شراب و مواد الکلی ندارد. اما در مناطق سردسیر، مردم بیشتر نیاز دارند که گرم شوند لذا می بینیم که در مناطق سردسیر، مردم بیشتر شراب می خورند و با بالا بردن درجه عرض جغرافیایی، هرچقدر که از خط استوا به طرف قطب شمال، بیشتر می شود؛ این مسئله (شرابخواری) بیشتر دیده می شود.
تأثیر جغرافیا در اخلاق
اقلیم و جغرافیا در اخلاق نیز اثر می گذارد. مثلاً ساکنان شهرهای سردسیر، به کثرت فضایل و نقصان مفاسد، نیرومندی صراحت و شفافیت و کمی انسانیت و تکبر، متصف هستند.ما هر قدر از نقاط شمال به طرف جنوب، دور شویم، انگار که از اخلاق دور می شویم. در این مناطق، ملت های کریم و شجاع و صریح اللهجه، زیاد دیده می شوند و کسالت و انسانیت و تکبر، کمتر است و مفاسد و جرایم کمتر به نظر می رسد.
ح: لذا می بینیم که ملت های شمال، شکل می گیرد. اما ملت های جنوب همواره بردگی و تسلیم پذیری بر آن ها حاکم است. چنان که دولت های جنوبی از آزادی و دموکراسی، بویی نبرده اند. بلکه همیشه دولت های مستبد و زورگویی هستند.
ط: چنانچه رسم حجاب زنان و خانه نشینی آنان از آداب و رسومی است که در کشورهای جنوب وجود دارد. زیرا شدت شهوت و هوس جنسی در این مناطق الزام دارد که تدابیر شدیدی برای جلوگیری از سرکشی زنان به عمل آید.
اما در کشورهای سردسیر چندان نیازی به این تدابیر نیست. زیرا خصلت های این کشورها، معتدل است و شهوات نفسی مجال اعتدال دارند و آرام هستند و لذا یک انضباط حداقلی برای تنظیم زندگی جنسی کافی است که عفاف و حیاء محفوظ باشد از این رو می بینیم که در کشورهای سردسیر زن با همه انس دارد و آشنا است با اینکه از نظر لذت جنسی تنها به یک شخص اختصاص دارد.
ی: تأثیر حرارت و برودت در شجاعت نه فقط در مقایسه با کشورهای شمال و جنوب قابل مشاهده است، بلکه حتی در مقایسه با مناطق شمالی و جنوبی یک کشور نیز چنین است.
این حقیقت را (شجاعت دار بودن شمالی ها و ترس و جبن جنوبی ها) باید در انتخاب پایتخت برای امپراطوری ها و سلطنت های بزرگ در نظر گرفت، ضرورت دارد که پایتخت در مناطق شمالی کشور قرار گیرد. زیرا دولتی که در مناطق جنوبی برای خود پایتخت بگیرد، همواره مورد تعرض شمالی ها می شود. اما دولتی که پایتختش در شمال است، می تواند با شجاعت همه ی مناطق جنوب را کنترل کند. زیرا شمالی ها شجاع و جوبی ها ترسو می شود.
اندر احوال آسیایی ها و اروپایی ها
آراء و نظریات منتسکیو درباره ی مزاج و طبیعت شمالی ها و جنوبی های کره زمین او را وادار می سازد که درباره ی طبیعت اروپایی ها و آسیایی ها نیز چنین حکمی صادر کند. او می گوید:«در آسیا، منطقه معتدل وجود ندارد، کشورهای گرمسیر متصل به شهرهای سردسیرند، لذا ملت های قوی بنیه با ملت های ضعیف بنیه مجاور و نزدیک به همه اند و آب و هوای منطقه تسلط کاملی بر ساکنان آن دارد و لذا شمالی ها را ارباب و روساء و جنوبی ها را برده و فرمان بر قرار داده است.
اما در اروپا، مسئله کاملاً متفاوت است. در اروپا منطقه معتدل وسیع وجود دارد و هوا در این منطقه به طور تدریج از شمال تا جنوب متفاوت و مختلف است. به همین ترتیب نیروی ملت ها در شجاعت هم همین طور است. و چندان تفاوت فاحشی از نظر شجاعت، در میان آن ها دیده نمی شود و لذا گروهی از آن ها جرئت آن را ندارند که بر دسته دیگر تسلط یابند. این تغییر آب و هوا، عامل عمده اصلی در تفاوت آسیا و اروپا است، در آزادی خواهی اروپا و دیکتاتوری و بردگی آسیا روح استبداد در بخشی و روح تسلیم پذیری و بردگی در طرف دیگر، در آسیا رسوخ کرده است. از این رو آسیا خاستگاه دیکتاتوری و اروپا خاستگاه دموکراسی است، و در هیچ دوره ای از ادوار تاریخ استبداد از چهره ی آسیا پاک نشده است.
تاریخ نشان نمی دهد که ملت های آسیایی، روی آزادی خواهی داشته باشند.(3)
به علاوه، منتسکیو تلاش دارد که خصایص شرق و غرب را به این گونه تفسیر نماید:
«از آنجا که شمال (که شجاع اند) برجنوب برتری دارد و اروپا بر آسیا تفوق دارد، از این رو ساکنان شمال اروپا (که حائز خصلت ها و مزایای شمالی ها هستند) بر همه ی ملت ها روی زمین تفوق عظیم دارند.
منطقه شمالی در قاره اروپا، منبع و سرچشمه آزادی خواهی است که در سرتاسر اروپا، بلکه هم در کل جهان گسترش یافته است.
یک بار ژورنائدوس گوتی درباره ی شمال اروپا چنین تعبیر آورد که اروپا کارگاه جنس بشری است. اما منتسکیو ترجیح می دهد که نام این منطقه «کارگاه ابزاری که زنجیرهای مصنوعی را در جنوب می شکند» باشد. منتسکیو اعتقاد دارد که از اروپا ملت های شجاع پرورش می یابند که ستمگران را نابود کنند و بردگان را آزاد سازند.
اما مشرق زمین به عکس اروپا است، مشرق زمین مجمع خصلت های جنوبی ها است که همواره ترسو و جبون اند و این صفات از پست ترین صفات جنس بشری است.
تأثیر جغرافیا در مذهب
به نظر منتسکیو، جغرافیا، حتی در پیدایش و تطور ادیان نیز تأثیر دارد. او می گوید: بعضی از اوامر و نواحی دینی تابع شرایط آب و هوا و اقلیم است. مثلاً تحریم شراب! در آیین محمدی از جمله قوانینی است که مناسب با طبیعت بلا و گرمایی است و همین طور تحریم گوشت خوک! زیرا گوشت خوک در مناطق گرمسیر که امراض پوستی بسیار شیوع دارد مضر است برخلاف مناطق سردسیر که این نوع غذا و مشروبات، ضرورت دارد. به نظر منتسکیو، بنابراین اوامر اسلامی کاملاً با نیازهای این مناطق وفق دارد و با مناطق سردسیر، منافات دارد و به همین جهت دین اسلام در مناطق آسیایی و آفریقایی که هم شان آسیا است، گسترش یافته است. اما در کشورهای اروپایی از چندان توسعه ای برخوردار نشد.به عکس آیین مسیحیت که به آسانی در اروپا پخش گردید اما در آسیا و آفریقا چندان نفوذ نکرد و لذا ممکن است چنین بگوییم که جغرافیا و اقلیم است که میزان فاصله و حدود آیین مسیحیت را با آیین محمدی تعیین می کند.
به نظر منتسکیو حتی جغرافیا در نفوذ برخی از شاخه های مسیحیت نیز دخالت داشته است. مثلاً کشورهای شمال اروپا مذهب پروتستان را گردن نهادند، درحالی که مناطق جنوبی همواره به مذهب کاتولیک، وفا دارند. علت این است که شمالی ها به طور اغلب به آزادی و استقلال تمایل دارند و این برخاسته از طبیعت اقلیمی آنان است، پس طبیعی است که مذهب پروتستان را ترجیح می دهند که هیچ اعتقادی به ریاست مطلق رهبر دینی ندارند. برخلاف مذهب کاتولیک که به قدرت مطلقه رهبر دینی معتقدند.
به همین جهت تأثیر اقلیم در ظهور دراویش و رهبانیت نیز روشن است. زیرا تعداد تکایا و دیرها، بسان عدد دراویش و راهبان با ازدیاد حرارت اقلیمی، یاد می شود.(4)
رابطه وفور نعمت و نظام سیاسی
به نظر منتسکیو، تأثیر اقلیم و جغرافیا نه فقط در بسط رفتار و عادات مؤثر است، بلکه وفور نعمت و فراوانی کشاورزی در روح تسلیم پذیری و سکون و آرامش او دخالت دارد.مثلاً اکثر کشاورزانی که ساکن این کشورهایند، نسبت به آزادی، چندان حساسیت ندارند و به همین جهت حکومت ها در این کشورها، معمولاً فردی و استبدای است. برخلاف حکومت هایی که در سرزمین های فاقد زراعت و صحرای لم یزرع به وجود می آیند.
به نظر منتسکیو، تاریخ یونان بهترین شاهد این مطلب است. سرزمین آتیکا فاقد زراعت و این سبب گردید که دولت دموکراتیک در آتن برپا گردد. برخلاف اراضی لاسه ده مونیا که دارای نعمت فراوان و کشاورزی قوی بود و درنتیجه دولت اریستوکراسی (اشرافی) در اسپارت به وجود آمد.
منتسکیو گفته پلوتارک از زندگی سولون را شاهد می آورد:
سولون مردم کشور را برحسب طبیعت مناطق آن ها به چند حزب تقسیم کرده است. کوه نشینان طالب حکومت ملی مردمی اند. درحالی که آن هایی که در صحراها زندگی می کنند خودشان حکومت اشراف و رؤساء هستند. اما ساکنان کنار دریا، به طور مساوی خواهان هردو گروه هستند.
به علاوه منتسکیو، تأثیر اقلیم را در اخلاق و رفتار نیز مؤثر می داند. مثلاً کمبود نعمت و نبود کشاورزی مردم را وا می دارد که کوشش نمایند و با سختی و رنج و مشقت دمساز باشند و از این لحاظ آن ها، شجاع و جنگجو به بار می آیند درحالی که فراوانی و کشاورزی ساکنان را به کسالت و سستی وا می دارد و رفاه زدگی را رونق می بخشد.
منتسکیو، سرانجام نتیجه می گیرد که کوه نشینان نسبت به صحرانشینان آزادمنش و همیشه آماده دفاع اند برخلاف صحرانشینان که به راحتی عادت کرده اند.
این بود خلاصه نظریات منتسکیو که تأثیر اقلیم و جغرافیا را در همه ابعاد زندگی انسان به بحث گذاشته است.
پی نوشت ها :
1. منتسکیو «روح القوانین»، ترجمه علی اکبر مهتدی، ج2، تهران: امیرکبیر، 1370، ص8-727.
2. «روح القوانین» ج1، ص481.
3. این اظهارنظرها، قطعاً قابل نقداند که در پایان فصل به آن اشاره خواهد شد.
4. در سرتاسر کتاب درباره ی ارتباط آب و هوا، فکر رفتار بشری مطرح است. نظریات و آراء منتسکیو بر مبنای فیزیکالیسم و مذهب و اصالت طبیعت تبیین می گردد، از جمله رابطه شرابخواری در اسلام به اقتضای آب و هوا در تاریخ اسلام از افراط شرابخواری در میان اعراب شواهد زیادی وجود دارد. درجای جای کتاب «الاغانی» ابوالفرح طفهانی، به اشعار زیادی که درحال مستی سروده شده برمی خوریم.
منشأ شرابخواری لذت جویی و تمتع از دنیا است و گاهی نیز برای رفع آنی دردها و رنج ها!
به نظرمی رسد اغلب اقوال و افکار منتسکیو حتی برمبنای مشهودات و احوال موضوعه علم جدید، فاقد اعتبار است وخود نیز گاهی می گوید: می بایستی چنین باشد!!
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}