نویسنده : مهدی جمشیدی




 

دگراندیشانی که در طول ‌سال‌‌های پایانی دهه‌‌ی 60 و سال‌‌های آغازین دهه‌‌ی 70، در حلقه‌‌ی کیان، مرکز بررسی‌‌های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری، روزنامه‌‌ی سلام، برخی مراکز دانشگاهی و... مشغول اندوختن توشه‌‌های نظری و فکری بودند، سرانجام در انتخابات سال 1376 در یک صف قرار گرفتند و از محمد خاتمی، که تا حد زیادی اندیشه‌‌ی سکولاریستی[1] و تجدیدنظرطلبانه‌‌ی آن‌ها را نمایندگی می‌‌کرد، آشکارا و قاطعانه حمایت کردند.
در نتیجه، پس از پیروزی او در انتخابات، به درون لایه‌‌های مختلف ساختار سیاسی راه یافتند و به نشر و عملیاتی کردن تئوری‌‌ها و افکار خود پرداختند. از آنجا که یکی از رسانه‌‌های اصلی و فراگیر آن‌ها «مطبوعات» بود، آن‌ها سرمایه‌‌گذاری وسیعی در این زمینه کردند و با انتشار ده‌‌ها روزنامه و هفته‌‌نامه و ماهنامه تلاش کردند تا با بدنه‌‌ی جامعه‌‌ی ایران ارتباط و تعامل عمیق فکری برقرار نمایند و پروژه‌‌ی «دمکراتیزاسیون»[2] را در لایه‌‌ی اجتماعی رقم بزنند. البته تهاجم به مبانی تفکر دینی و ارزش‌‌ها در چند عرصه به صورت هم‌زمان دنبال می‌‌شد: موسیقی، فیلم، کتاب، تئاتر، دانشگاه، همایش‌‌ها و...
در وضعیت اجتماعی ویژه و بحران‌‌آلودی آیت‌الله مصباح، بی‌‌پروا و مصمم، پای به میدان دشوار و نفس‌‌گیر «نبرد تئوریک» با نیروهای سکولار و لیبرال اصلاح‌‌طلب نهاد؛ نبردی که 8 سال به طول انجامید و تلفات فرهنگی و خسارت‌‌های اعتقادی و ارزشی زیادی را به دنبال داشت. در قرآن کریم آمده است:
«قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» (ممتحنه: 4)
قطعاً براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با او هستند، سرمشقى نیکوست؛ آن ‌گاه که به قوم خود [که کافر بودند] گفتند: ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى‏پرستید بیزاریم، به شما کفر مى‏ورزیم و میان ما و شما، دشمنى و کینه‌‌ی همیشگى پدیدار شده است تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید.
پروژه‌‌ی روشنگری آیت‌الله مصباح چند محور موضوعی اصلی داشت که دقیقاً در واکنش به تهاجم فکری اصلاح‌‌طلبان طراحی شده بود: «آزادی»،[3] «تساهل و تسامح»،[4] «جامعه‌ی مدنی»،[5] «تعدد قرائت‌ها از دین»، «مشروعیت ولی فقیه»، «پلورالیسم دینی»[6] و...
آیت‌الله مصباح مباحث یاد‌شده را به چند شیوه با توده‌‌های مردم و دانشجویان در میان می‌‌نهادند:
الف) ایراد سخنرانی‌‌ در مساجد و دانشگاه‌‌های شهرهای مختلف در طول مسافرت‌‌های متعدد و مکرر.
ب) ایراد سخنرانی در خطبه‌‌های پیش از نماز جمعه‌‌ی تهران.
در حقیقت حضرت آیت‌‌الله، تا پیش از استقرار دولت اصلاح‌‌طلبان در سال 1376، به جز در میان خواصِ اهل فکر و نظر، چندان شناخته‌شده و سرشناس نبودند؛ چنان ‌که تصویر نقش‌بسته از ایشان در افکار عمومی بیشتر به مناظره‌‌ی تلویزیونی ایشان با سران مارکسیست حزب توده در اوایل انقلاب محدود می‌‌شد. اما در سال‌‌های میانی دهه‌‌ی 70، زمانی که دولتمردان و متفکران و روزنامه‌‌نگاران اصلاح‌‌طلب مبانی اعتقادی و ایدئولوژیک اندیشه‌‌ی اسلامی را نشانه رفتند و تلاش کردند تا «تلقی لیبرالیستی از اسلام» ارائه کنند، به ناگهان و به صورت ویژه آیت‌الله مصباح به عرصه‌‌ی سیاسی و اجتماعی پا نهادند و به تولید «روشنگری» و «تبیین» و «بصیرت» دست زدند. از این رو، به چهره‌‌ای سرشناس و رسانه‌‌ای تبدیل شدند.
از آن سو، مطبوعات زنجیره‌‌ای، که به خوبی دریافته بودند روشنگری‌‌های آیت‌‌الله مصباح مانعِ بازدارنده‌‌ی بزرگی در مقابل پیشروی فکری و اجتماعی آن‌ها پدید آورده است، بخش وسیعی از توان رسانه‌‌ای خویش را مصروف «ترور شخصیت» ایشان کردند؛ به گونه‌‌ای که به جرئت می‌‌توان گفت، در طول دوران حاکمیت اصلاح‌‌طلبان، هیچ شخصیتی همچون ایشان، کمّاً و کیفاً، این اندازه مورد هجوم و حمله‌‌ی رسانه‌‌ها و چهره‌‌های اصلاح‌‌طلب قرار نگرفت. هفته‌‌ای نبود که مطبوعات زنجیره‌‌ای، به واسطه‌‌ی تقطیع و تحریف سخنان آیت‌الله مصباح، از ایشان چهره‌‌ای غیرمنطقی و متصلّب ساخته و پرداخته نکنند و در واکنش به آنچه خود بافته‌‌اند، ده‌‌ها یادداشت و مقاله‌‌ی توهین‌‌آمیز و تخریبی ننگارند.
روز پس از سخنرانی ایشان در خطبه‌‌های پیش از نماز جمعه‌‌ی تهران روزی بود که بر اساس رویه‌‌ی متداول، ‌‌باید انتظار آغاز دور جدیدی از تهاجمات رسانه‌‌ای و سیاسی را از طرف نیروهای اصلاح‌‌طلب می‌داشتیم. در همین زمان بود که رهبر معظم انقلاب اسلامی به «دفاع قاطع و صریح» از آیت‌الله مصباح پرداختند و به دفعات، جملات و عباراتی را درباره‌‌ی ایشان فرمودند که هر گونه شک و تردیدی را فرومی‌‌نشانَد و «حقانیت» تفکر و راه و رویه‌‌ی ایشان را نمایان می‌‌سازد. رهبر معظم انقلاب درباره‌‌ی جنگ روانی و رسانه‌‌ای روزنامه‌‌های زنجیره‌‌ای بر ضد آیت‌الله مصباح گفته‌‌اند:
«یکى از عواملى که این وحدت [ملی] را خدشه‌دار مى‌کند مفاهیم مشتبهى است که دائماً در فضاى ذهنى مردم پرتاب مى‌شود. هر کس هم به گونه‌اى معنا مى‌کند؛ یک عده از این طرف، یک عده از آن طرف. جنجال و اختلافِ غیرلازم درست مى‌شود!... آیا خشونت بد است یا خوب؟ جواب این است که... خشونت قانونى، خوب و لازم است، اما خشونت غیرقانونى، بد و زشت و جنایت است. طرح این گونه مطالب را به صورت یک مسئله‌ى روز درآورده‌اند. مسئله‌ى روز هم که تمام‌شدنى نیست.
مرتب از این نقل مى‌کنند، از آن نقل مى‌کنند، حرف‌‌هاى بعضى از بزرگان را تحریف مى‌کنند، براى اینکه بتوانند جو متشنّجى در کشور درست کنند... آنجایى که قانون خشونت را نسبت به کسى بخواهد، البته خشونت اعمال خواهد شد. قانون هم قانون است؛ قانون یک امر پنهانى نیست. آن روزى که پیامبر دستور داد آن افراد را ترور کنند، درِ گوش کسى نگفت. علناً گفت هر کس هند را پیدا کرد، او را بکشد. هر کس فلان‌بن‌فلان را پیدا کرد، او را بکشد. امام (رضوان الله علیه) گفت هر کس سلمان رشدى را پیدا کرد، او را بکشد. امروز هم رهبرى اگر بر طبق احکام اسلام یک جا تکلیفش اقتضا کند، علنى خواهد گفت. مخفیانه و درِ گوشى نیست.» (آیت‌‌الله خامنه‌‌ای، 1379 الف)
ایشان در موضع‌‌گیری دیگری تصریح کردند که همه‌‌ی دلسوزان معارف اسلامی بایستی از اعماق دل قدردان ایشان باشند:
«این هجوم‌‌های تبلیغاتی را که به شخصیت‌‌های برجسته، به انسان‌‌های والا و با اخلاق برجسته می‌‌کنند، این‌ها همه‌‌اش نشان‌‌دهنده‌‌ی اهداف و نیّات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح، که حقیقتاً این شخصیت عزیز جزء شخصیت‌‌هایی است که همه‌‌ی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می‌‌گیرند... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می‌‌دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را خوب می‌‌شناسد و به مقابله‌‌اش می‌‌آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند.» (آیت‌‌الله خامنه‌‌ای، 1379 ج)
عطاءالله مهاجرانی، وزیر وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در واکنش به انتقادات آیت‌الله مصباح از این وزارتخانه، ایشان را به مناظره فراخواند، اما اندکی بعد عقب‌‌نشینی کرد و گفته‌‌ی خود را پس گرفت. در حالی که محمد خاتمی به صورت تلویحی ایشان را «تئوریسین خشونت» لقب داده بود، آیت‌الله مصباح مخالفان خود را به «مناظره‌‌ی تلویزیونی زنده» فراخواند؛ همان پیشنهادی که هیچ گاه از سوی عبدالکریم سروش پذیرفته نشد. حجت‌‌الاسلام حجتی ‌کرمانی، که در روزنامه‌‌ی اصلاح‌‌طلب «اطلاعات» یادداشت و مقاله می‌‌نوشت، نخستین فردی بود که به این پیشنهاد پاسخ مثبت داد، اما او هم قید «زنده» بودن را از «مناظره‌ی تلویزیونی» زدود و به چنین شرطی، حاضر به مناظره شد.
سرانجام، این مناظره به صورت ضبط‌شده و در 4 قسمت از تلویزیون پخش شد و «فقر و عجز تئوریک» جریان اصلاح‌‌طلبی سکولار[7] در مقابل استدلال‌‌های قوی و غنی و اندیشه‌‌ی متقن و منطقی آیت‌الله مصباح به نمایش عمومی درآمد. در این مناظره، که در شهریور سال 1378 برگزار شد، حجتی کرمانی در برابر مشی تئوریک و منطقی آیت‌الله مصباح تلاش کرد تا با توسل به «کلی‌‌گویی»، «شعرخوانی»، «نام بردن از چهره‌‌های سیاسی» و «جنبه‌‌ی روزمره بخشیدن به یک بحث علمی»، از زیر بار سنگین اشکالات و معضلات نظری و ایدئولوژیک مطرح‌شده توسط ایشان شانه خالی کند و بحث را به انحراف و حاشیه بکشاند، اما آیت‌الله مصباح با ضربات متوالی و محاسبه‌شده‌‌ی منطقی، حریف را «ناکام» نهاد و وادار به «عقب‌‌نشینی» کرد.
این شکست تئوریک با «تغافل رسانه‌‌ای» اصلاح‌‌طلبان مواجه شد تا اینکه در بهمن همین سال، یک روزنامه‌‌ی اصلاح‌‌طلب با انتشار کاریکاتور موهنی از آیت‌الله مصباح، انتقام جریان اصلاحات را از ایشان گرفت و کینه‌‌ی عمیق آن‌ها را از ایشان آشکار ساخت. در واکنش به این اقدام بی‌‌سابقه، تجمع بزرگی در مسجد اعظم قم شکل گرفت که در آن، افزون بر طلاب، جمعی از «مراجع» و «علمای تراز اول» حوزه نیز حضور داشتند. آیت‌‌الله مشکینی، آیت‌‌الله نوری ‌همدانی، آیت‌‌الله جوادی ‌آملی، آیت‌‌الله حسن‌‌زاده‌‌ی‌ ‌آملی، آیت‌‌الله استادی، آیت‌‌الله علوی‌‌گرگانی و... از این دست بودند. این تحصن با پیام شفاهی مقام معظم رهبری، در حالی پایان یافت که محمد خاتمی همچنان بر مواضع خود پای می‌‌فشرد و از مهاجرانی حمایت می‌‌کرد.
نمی‌‌توان چشم بر این واقعیت تعیین‌‌کننده و مهم فروبست که بسیاری از اصلاح‌‌طلبان از آغاز دارای بنیان‌های فکری متقن و ریشه‌‌های اعتقادی مستحکمی نبودند و این هیجان و التهاب انقلاب بود که آن‌‌ها را مدتی با خود همراه کرد. آیت‌الله مصباح در تحلیل می‌‌گوید همه‌‌ی مدیرانی که پس از جریان ترورها در سمت‌‌های عالی نظام قرار گرفتند، بر خلاف حلقه‌‌ی شاگردان امام خمینی،[8] از نظر بینشی و گرایشی در سطح مطلوب قرار نداشتند و همین امر سبب شد تا روند عمومی حاکمیت سیاسی و جامعه به تدریج از ارزش‌‌های سال‌‌های نخستین انقلاب فاصله بیابد:
«همه‌‌ی کسانی که بعد از جریان هشتم شهریور و دولت شهید باهنر روی کار آمدند و در پست‌‌های کلیدی و رده‌‌های اولیه‌‌ی مدیریت کشور قرار گرفتند، نه تا این حد تفکر امام را شناخته بودند و نه از نظر روحی و مایه‌‌های معنوی، آن‌‌چنان ساخته شده بودند و با درجات مختلف، کم‌‌وبیش متأثر از فرهنگ و تعلیمات غربی بودند و از فرهنگ و معارف اسلامی فاصله داشتند و این فاصله روزبه‌روز و در هر دولتی، نسبت به دولت و مسئولان قبلی، بیشتر می‌‌شد.» (مصباح ‌یزدی، 1379 الف: 38)
ایشان اضافه می‌‌کند: «بسیاری از این افراد [جریان چپ مذهبی]، که در اوایل انقلاب آن شعارهای تند را می‌‌دادند، خیلی روی اعتقاد نبود و بیشتر تحت تأثیر جو و احساسات و شوری که داشتند آن شعارها را تکرار می‌‌کردند.» (همان: 43 و 44)
نکته‌‌ی مهم دیگری که آیت‌الله مصباح آن را مطرح ساخته این است که رحلت امام خمینی مبدأ «شکل‌‌گیری» تحول و دگردیسی در میان بسیاری از اصلاح‌‌طلبان نبود، بلکه زمان «علنی گردیدن» و «اظهار شدن» آن بود؛ چرا که شخصیت ویژه و بی‌‌بدیل امام خمینی چنان بود که این افراد جسارت بیان دیدگاه‌‌های مغایر و متضاد با خط اصلی انقلاب را در خود نمی‌‌دیدند:
«تا زمانی که خود حضرت امام حیات داشتند و بر همه‌‌ی کشور سایه انداخته بودند، افراد کمتر منویات قلبی خودشان را اظهار می‌‌کردند و حتی کسانی که مخالفت‌‌های اصولی و عمیق با راه و تفکر و مبانی امام و اسلام داشتند، اصلاً زمینه را برای طرح مخالفت خود مساعد نمی‌‌دیدند.» (همان: 38)
اما پس از رحلت امام، به علت فقدان آن شخصیت خاص و تاریخ‌‌ساز، ورق برمی‌‌گردد و بستر سیاسی و اجتماعی برای مطرح کردن نظرات دگراندیشانه و تجدیدنظرطلبانه فراهم می‌‌شود. از این رو، فضای فکری و ایدئولوژیک دستخوش تحولات و دگرگونی‌‌هایی می‌‌شود که در اثر آن‌ها، حاکمیت ارزش‌‌ها رقیق و ضعیف می‌شود:
«بعد از رحلت امام، طبیعتاً زمینه برای فاصله و دوری از تفکر و راه امام بیشتر می‌‌شود، چون آن مرد دیگر نیست و آن سیطره‌‌ی روحی و معنوی وجود ندارد. امام شخصیتی است که نزدیک [به] هشتاد سال در کوره‌‌ی حوادث تلخ و شیرین سیاسی، اجتماعی آبدیده شده و با مجاهدت‌‌های نفسانی و روحی، خود را ساخته و یک تجربه‌‌ی گران‌بهای مبارزات 30 ساله را به همراه دارد. بنابراین کسی بعد از امام، هر چقدر هم که خودساخته و با تجربه و شایسته باشد، اما بالاخره امام نمی‌‌شود و این خود عاملی است که به همراه عوامل مختلف دیگری که طبیعتاً وجود دارد... دست به دست هم داده و باعث می‌‌گردد که ارزش‌‌ها و تفکر اسلامی، به تدریج و روزبه‌روز کم‌رنگ‌‌تر شود... علاوه بر عواملی که مربوط به طبیعت و ماهیت چنین حرکت‌‌هایی است، عوامل خارجی هم در این کم‌رنگ شدن مهم و مؤثرند.» (همان: 39)
آیت‌الله مصباح تا آخرین روزهای حاکمیت اصلاح‌‌طلبان، در مقابل کج‌‌اندیشی‌‌ها و کج‌‌روی‌‌های اصلاح‌‌طلبان، «سکوت» اختیار نکرد و پروژه‌‌ی «روشنگری»اش را وانگذاشت. در همین دوره، در حالی که بسیاری از افراد ایشان را از وارد شدن به مسائل سیاسی و اجتماعی روزمره نهی می‌‌کردند و چنین رویکردی را معارض با شخصیت علمی و حوزوی ایشان می‌‌شمردند، مقام معظم رهبری این خصیصه‌‌ی بیانی و محتوایی ایشان را یک فضیلت و هنر دانستند:
«ما از خدا بسیار سپاسگزاریم به خاطر توفیقاتی که به شما داده، بسیار متشکریم از خدای متعال به خاطر شما... این پرداخت منطقی که شما دارید، مبارک است. رنگ کاربردی، تحقیقات کاربردی، رنگ روز، رنگ نیاز زمان، اینکه انسان هم دچار تکرار و حرف‌‌های گفته‌شده و سست نشود، حرف منطقی و قوی بزند و هم مته‌‌ای از آن نیازهای روز و مسائل رایج سیاسی و غیرسیاسی و فرهنگی‌ـ‌سیاسی در آن وجود داشته باشد، این خیلی خوب است، پرداخت خوبی است. این جور سیاحت مطلب، خودش یک هنر است.» (آیت‌‌الله خامنه‌‌ای، 1379 ب)
رهبر فرزانه‌‌ی انقلاب، درباره‌‌ی کتاب «آذرخشی از آسمان کربلا»، که متضمن بر اشارات و تصریحاتی نسبت به کج‌‌اندیشی‌‌های اصلاح‌‌طلبان سکولار بود، باز هم از خصوصیت «به‌روز بودن مطالب» تقدیر کردند و گفتند فرد دیگری نمی‌‌تواند به این خوبی از عهده‌‌ی بحث برآید:
«بنده این کتاب مربوط به عاشورا [آذرخشی از آسمان کربلا]، تقریباً همه‌‌اش را خواندم. مطالبی است لازم، نمی‌‌شود گفت مفید، بالاتر از مفید [است]. مطالب ضروری و لازم است. از آن مطالبی هم است که مخاطب را عصبانی می‌‌کند. یک وقتی یک مطلبی است که حالا [خنثی است]، یک وقت هم یک مطلبی است که حقیقتاً عصبانی می‌‌شوند و برمی‌‌خیزند. این کتاب از این نوع بود. این طور باز کردن قضایای عاشورا، به‌روز کردن این قضایا خیلی مفید است. در این هفت هشت جلسه، بعضی از مطالب، مطالبی است که غیر از شما شاید کس دیگری نتواند، حداقل این طور نمی‌‌تواند، اصلش را هم حل کنیم، لااقل این است که به این خوبی نمی‌‌تواند [از عهده‌‌ی بحث برآید.]» (همان)
یکی از خصوصیات تمایزبخش آیت‌الله مصباح این است که معتقدند به هیچ ‌رو نباید نسبت به صیانت از مرزهای ایدئولوژی اسلامی و مبنای اصیل اسلام مدارا و مداهنه بورزیم، بلکه می‌‌باید قاطعانه و آشکارا در این عرصه موضع‌‌گیری کنیم و از تهمت‌‌ها نهراسید. ایشان بر این باورند که هرچه از مال و آبرو و جان خود در این مسیر دشوار صرف نماییم، عمل گزاف و ناروایی انجام نداده‌‌ایم. در همین دوره، بسیاری از مسئولان سیاسی و شخصیت‌‌های علمی به ایشان اصرار می‌‌کردند که در مقابل اصلاح‌‌طلبان، خاموشی و سکوت اختیار کند و دست از مخالفت و اعتراض بشوید، اما ایشان با قاطعیت می‌‌گفت: «تکلیف من این است و تنها به وظیفه‌ی خودم عمل می‌‌کنم.»
در این دوره، شاید تنها شخص مقام معظم رهبری بود که هیچ به ایشان تذکر ندادند و ایشان را به نگفتن و مدارا توصیه نکردند. از این رو، آیت‌‌الله مصباح در پاسخ به انتقاد برخی چهره‌‌های موجه و کلیدی می‌‌گفت: «هر گاه حضرت آقا به من گفتند که ساکت بشوم، ساکت می‌‌شوم، چون امر ایشان برایم حجت است و من تابع ولایتم.» در دوره‌ی حاکمیت اصلاح‌‌طلبان، مقام معظم رهبری، در ضمن ملاقاتی با آیت‌الله مصباح، امر می‌‌کنند که شما سعی کنید برنامه‌‌تان را تکثیر کنید. ایشان، در واکنش به این مطالبه، «کانون طلوع» را تأسیس کردند تا به واسطه‌ی آن، نیروهای فکری برای انجام فعالیت‌‌های تبلیغاتی و روشنگرانه در عرصه‌ی اجتماعی تربیت و تکثیر شوند.
در این مقطع، 2 شبهه‌‌ی جدی درباره‌‌ی ایشان مطرح می‌‌شد. یکی اینکه گفته می‌‌شد ایشان به نسل جوان بدبین است و آن‌ها را متهم به انحراف و لاابالی‌‌گری می‌‌کند. این ادعا صحیح نیست، چرا که:
الف) استاد هیچ گاه جوانان را افرادی «منحرف» و «بی‌‌دین» و... ندانسته‌‌اند، بلکه از آنجا که جوانان را سرمایه‌‌‌‌ی اسلام و انقلاب می‌‌شمرند و برای آن‌ها ارزش بسیاری قائل هستند، همواره نسبت به خطر تأثیرگذاری شبهات اعتقادی روشن‌فکران سکولار بر جوانان و احتمال انحراف آن‌ها در اثر سیاست‌‌های لیبرالیستی و اباحی‌‌گرانه‌‌ی دولت اصلاحات هشدار داده‌‌اند. این مطلب به معنی حساسیت‌‌مندی ایشان در قبال سلامت معنوی و اخلاقی و سعادت اخروی نسل جوان است، نه فاسق و منحرف شمردن‌ آن‌ها. در قرآن کریم می‌‌خوانیم:
«تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره: 229)
این است‏ احکام الهى؛ پس از آن‌‌ها تجاوز مکنید و کسانى که از احکام الهى تجاوز کنند، آنان همان ستمکاران‌اند.
ب) با وجود تبلیغات دروغین 8ساله‌‌ی مدعیان اصلاح‌‌طلبی بر ضد این عالِم راستین، روابط نسل جوان با ایشان سرشار از عواطف و صمیمیت است؛ به گونه‌‌ای که جوانان در برنامه‌‌های طرح ولایت و محافل عمومی به صورت گسترده از ایشان استقبال می‌‌کنند و به ایشان مهر می‌‌ورزند. نسل جوان فرهیخته و بابصیرت، «دلسوزی» و «دوراندیشی» جناب استاد را باور دارد و انِذارها و هشدارهای ایشان را به منزله‌‌ی آینه‌‌ی واقعیت‌‌نما می‌‌انگارد.
دیگر اینکه گفته می‌‌شد ایشان با «جمهوریت» مخالفت دارد و تنها بر «اسلامیت» نظام تکیه می‌‌کند، حال آنکه حقیقت این نیست، بلکه:
الف) استاد مصباح در کدام یک از آثار مکتوب یا سخنرانی‌‌های خود منکر «جمهوریت» شده‌‌اند؟ تفکر سیاسی ایشان از اوایل دهه‌‌ی 60 تا کنون مضبوط و مکتوب است. «حقوق و سیاست در قرآن»، «حکومت اسلامی»، «نگاهی گذرا به نظریه‌‌ی ولایت فقیه»، «نظریه‌‌ی سیاسی اسلام»، «نظریه‌‌ی حقوقی اسلام»، «انقلاب اسلامی؛ جهشی در فرآیند سیاسی جهان» و... از جمله عمده‌‌ترین آثار سیاسی ایشان است. در هیچ کدام از این کتاب‌‌ها ایشان مدعی «نفی جمهوریت» نشده‌‌اند.
ب) بحث استاد مصباح درباره‌‌ی «جمهوریت» مربوط به تفکیک «مشروعیت» از «مقبولیت» است؛ بدین معنی که ایشان معتقدند مشروعیت حکومت اسلامی ناشی از «خداوند» است و مقبولیت آن ناشی از «مردم». این نظر به معنی انکار و نفی «جمهوریت» نیست.

پی‌نوشت‌ها:

[1]Secular.
[2]Democratization.
[3].Freedom.
[4].Tolerance.
[5].Civil society.
[6].Religious pluralism.
[7]Secular reform.
[8]جریان ترور در اوایل انقلاب، حلقه‌ی شاگردان امام را از روند انقلاب حذف کرد و به جز معدودی از خواص ـ‌که سرآمد آن‌ها حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی) بود‌ـ باقی نماندند.

منبع مقاله:www. borhan.ir