نویسنده: رضا رئیس طوسی (1)



 
انقلاب اسلامی ایران نه تنها سبب براندازی حکومت پادشاهی شد، بلکه موج عظیمی از اسلام خواهی را نیز در بین مسلمانان منطقه ایجاد کرد و آنچه مسلم است اینکه در این بین، منافع امریکا را بیش از سایر کشورهای جهان به خطر انداخت. در این فصل بررسی می کنیم که چگونه امریکا را دنبال کردن سیاستی محتاطانه سعی در مهار یا براندازی انقلاب ایران داشت و برای رسیدن به این هدف عراق را تشویق کرد تا جنگ را بر دولت انقلابی نوپای ایران تحمیل کند. اواخر سال 1984 (1365 ش) امریکا برای تقویت عراق و تضعیف ایران تلاشی مضاعف کرد و کوشید پنهانی با ایران رابطه برقرار کند تا از این راه انتقلاب ایران را مهار کند و زمانی هم که این سیاست افشا و با شکست مواجه شد، همچنان به توطئه هایش در جنگ ادامه داد تا جایی که ایران مجبور شد قطعنامه ی 598 شورای امنیت را که به ابتکار امریکا تصویب شده بود، بپذیرد.

نابودی یا مهار انقلاب

انقلاب اسلامی (79-1977) دولت محمد رضا پهلوی را سرنگون کرد؛ مردی که به گفته ی هنری کیسینجر '' حامی بی قید و شرط امریکا'' در خاورمیانه بود. [1] سقوط او منافع غرب را در منطقه با خطر مواجه ساخت و یک خلأ قدرت برای غرب ایجاد کرد. علاوه بر این، انقلاب سبب تهییج احساسات اسلامی شد و از نظر سیاسی ملت ها را تحریک کرد تا هدف های خود را دنبال کند. مثلاً، پس از آنکه گروهی از فعالان مسلمانان مقدس ترین مکان مذهبی جهان اسلام یعنی کعبه را تصرف کردند، آشکار شد که تعدادی از افسران سعودی نیز در این شورش دست داشتند و اشغال کعبه قسمتی از یک قیام از درون وابستگان سلطنتی سعودی و نیروهای نظامی این کشور بوده است. [2] هم زمان، جنبش های میهن پرستانه و آرمان گرا نیز در کویت، امارات متحده ی عربی و بحرین شکل گرفت.
حکومت عراق از ترس قیام شیعیان این کشور با حمایت عربستان و اردن به ایران تجاوز کرد تا انقلاب اسلامی را نابود یا مهار کند و از گسترش آن به سایر کشورها جلوگیری نماید. دیدگاه خصمانه ی عراق با نگرش امریکایی ها در خصوص ایران انقلابی و سیاست کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، در برابر حکومت جدید ایران همخوانی داشت. [3]
ظاهراً صدام در ژوئن 1980 (تیر 1359)، مخفیانه با برژینسکی مشاور شورای امنیت [ امریکا]، در اردن دیدار کرد و بر ژینسکی به صدام اطمینان داد که امریکا با تجاوز عراق به ایران مخالفت نخواهد کرد. [4] شواهد دیگری نیز هست که این فرضیه را تأیید می کند. پس از این ملاقات، اعلام شد که امریکا فروش بحث انگیز 5 جت بوئینگ و 8 موتور توربین گازی جنرال الکتریک را به عراق. تأیید کرده است. این معامله تنها چند روز قبل از تهاجم عراق به ایران انجام شد و این در حالی بود که امریکا کاملاً به این امر واقف بود که مهندسان کشتی سازی ایتالیایی قرار است این تجهیزات را در ناوهای محافظ عراقی نصب کنند. [5] به رغم اختلاف نظرهای فراوان و بی اعتمادی کلی که بین دو کشور وجود داشت، امریکا عراق را یک ابزار محلی مهم و شاید تنها وسیله ی حیاتی برای استفاده در جنگ علیه ایران می دانست. [6]
صدام معتقد بود با به دست آوردن نقش پلیس خلیج فارس، یعنی نقشی که از زمان عقب نشینی انگلیسی ها ایران آن را بر عهده داشت، می تواند رهبری جهان عرب را به دست گیرد. او همچنین به خوبی می دانست که برای به دست آوردن این نقش باید با اسرائیل مدارا و روابطش را با واشنگتن عادی کند. بنابراین، عراق در سال 1979، با پیوستن به جمع کشورهای محافظه کار عرب، حمله ی شوروی به افغانستان را محکوم کرد و پس از آن تشکیل یک اتحاد را علیه شوروی در خاورمیانه مطرح کرد. [7] در سال 1981، عراق اشغال سفارت امریکا در تهران و گروگان گیری را به دلیل «نقض قوانین بین المللی» محکوم کرد. [8] در عین حال، صدام با شرکت نکردن در جلسات جبهه ی مخالف (2) (Rejectionist Front)- که خود از پایه گذاران آن بود- کوشید تا کشورش را کشوری میانه رو نشان دهد. [9] به نظر می رسد آخرین اقدام عراق در این خصوص نیز حمله به ایران بود، به این امید که بتواند به سرعت این انقلاب نوپا را نابود کند. عراق تعدادی از شهرهای ایرن و بخش های وسیعی از خاک این کشور را اشغال کرد. تحلیل گران غربی پیش بینی می کردند که عراق پیروز ممکن است بتواند ایران را وادار کند در برابر خروج نیروهای عراقی از خاک این کشور، سیاست حفظ وضع موجود در خاورمیانه را بپذیرد. [10]
آنچه که تحلیل گران نظامی غرب قادر به پیش بینی آن نبودند، شور انقلابی مردم ایران بود که آنها را وادار کرد در برابر حمله ی عراق مقاومت کنند. به همین دلیل تنها یک ماه پس از آغاز جنگ، آن را یک «جنگ فرسایشی به بن بست رسیده» خواندند. [11] پس از گذشت یک سال از جنگ، موازنه ی قدرت به تدریج به نفع ایران تغییر کرد. پس از مقاومت و ایستادگی ایران، سیاست جذب عراق به سوی اردوگاه غرب و سپس تضعیف دو طرف جنگ، آشکار شد. بنابراین، امریکا دکترین کارتر را نهادینه کرد و حجم وسیعی از نیروی دریایی اش را که تا آن روز سابقه نداشت به خلیج فارس اعزام کرد. [12] علاوه براین، چهار هواپیمای آواکس نیز برای حفاظت از کشورهای نفت خیز حوزه ی خلیج فارس به عربستان سعودی داد. [13] بعدها، رونالد ریگان رئیس جمهور وقت امریکا، آشکارا اعلام کرد که برای جلوگیری از خطر قیام شیعیان در بغداد باید دکترین کارتر تقویت شود. [14]
تا مارس 1982 (فروردین 1361)، نیروهای ایرانی در یک سلسله عملیات موفقیت آمیز توانستند بیش تر سرزمین های اشغالی را بار دیگر پس بگیرند. [15] یکی از مقامات امریکایی نگرانی خود را از پیشوری ایرانی ها که می توانست تهدیدی برای جریان نفت باشد ابراز کرد. [16] یکی از مقامات وزارت خارجه ی امریکا نیز اعلام کرد که روزهای خوش توازن قوا در جنگ ایران و عراق احتمالاً به سر آمده است و اضافه کرد که اگر عراق شکست بخورد، ما با ایرانی متجاوز و توسعه طلب مواجه می شویم که بار سنگینی بر دوش امریکا خواهد گذاشت. [17] در پاسخ به همین تحولات بود که مصر و اردن علاوه بر سلاح، سربازان خود را نیز برای کمک به عراق فرستادند، کویت کمک های لجستیکی اش را افزایش داد و کشورهای عرب خلیج فارس 24 میلیارد دلار به عراق کمک کردند. [18] در فوریه ی 1982 (بهمن 1360) نیز امریکا تصمیم گرفت نام عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریست خارج کند.
همه ی این حمایت ها از عراق نتوانست با عزم مردم ایران برابری کند. ایران همچنان به عقب راندن نیروهای عراقی از خاک خود ادامه می داد و در 24 می 1982 (3 خرداد 1361)، موفق شد شهر بندری خرمشهر را نیز آزاد کند. به رغم بحث هایی که در این ایام در داخل ایران در خصوص فواید پایان دادن به جنگ جریان داشت، ایرانی ها به جنگ ادامه دادند و وارد خاک عراق شدند. این موفقیت با حمایت و قدرت مردمی کسب شده بود و شور مذهبی در آن نقشی اساسی داشت. [19] اینجا بود که صدام به اشتباه فاحش خود پی برد و خواستار آتش بس بی قید و شرط شد. [20] ایران در این زمان خواستار ادامه ی جنگ بود، زیرا صدور انقلاب با گسترش آن به خارج از مرزهای ایران معنا می یافت. با وجود این ایران از موقعیتی که در سال 1982 (1361 ش) داشت، استفاده نکرد.
جنگ همچنین به معنای تلفات فراوان برای عراق بود. براساس گزارش های منابع غربی، هر یک از خانواده های عراقی دست کم یک پسر، برادر یا پدر خود را از دست داده بود. [21] با توجه به این واقعیت که 75 درصد از ارتش عراق را شیعیان تشکیل می دادند، صدام مجبور بود خطر شورش شیعیان را در ارتش یا در میان شهروندان بپذیرد. [22] با وجود این، عراق و غرب فرصت را از دست ندادند و از این وضعیت بیش ترین بهره را بردند. حکومت عراق با استفاده از هجوم ایران به خاک کشورش، حس وطن پرستی مردمش را تحریک کرد و غرب (و به ویژه امریکا) موقعیت خود را مستحکم کرد. دولت ریگان اعلام کرد که شکست عراق از ایران می تواند ثبات کشورهای منطقه ی خلیج فارس را تهدید کند و این موضوع برای منافع غرب ممکن است از مناقشه ی اعراب و اسرائیل خطرناک تر باشد. [23] علاوه بر این، دولت امریکا به این نتیجه رسید که سیاست این کشور باید موضوع توازن قوا را دنبال کند، زیرا پیروزی کامل ایران یا عراق تنها می توانست توازن قوا را در منطقه برهم زند و غرب را با مشکلات فراوانی مواجه کند. [24] بنابراین، دولت امریکا با دنبال کردن این راهبرد می کوشید هر دو کشور ایران و عراق را به شیوه ای تضعیف کند و سبب نابودی ماشین نظامی و از دست رفتن منابع مالی آنها شود. هنری کیسینجر در این باره می گوید: « فرسودگی توان نظامی دو طرف می توانست منجر به رهایی خاورمیانه از دو رژیم متخاصم آیت الله خمینی و صدام شود.» [25] در میان دیپلمات ها معمولاً این جملات شنیده می شد که «این جنگ سال ها ادامه می یابد» یا «هر دو طرف منابع زیادی دارند و همه از زمین گیرشدنشان خوشحال.» [26] در حقیقت، بر اساس یکی از گزارش های موجود، منابع دولت امریکا فاش کردند که واشنگتن اطلاعات غلطی در اختیار هر دو طرف قرار داده، با این امید که از پیروزی هر یک از آنها جلوگیری کند. [27]
راهبرد کمک به عراق با مسلح کردن صدام و پرداخت پول به وی منافع بسیاری برای کشورهای عرب میانه رو و حکومت اسرائیل داشت. اسرائیل از مشاهده ی بی ثباتی در جهان عرب خوشحال می شد و کشورهای عرب میانه رو هم می خواستند ریشه های انقلاب به سبک انقلاب [امام] خمینی را خشک کنند و جاه طلبی های سیاسی صدام رئیس جمهور عراق را مهار کنند. [28] امریکا برای نشان دادن پایبندی اش به این راهبرد، به عربستان صعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس پیشنهاد کرد که یک مانور نظامی در منطقه انجام دهند. [29] علاوه بر این، دولت امریکا اعلام کرد که در صورت لزوم، به خصوص اگر برای عربستان سعودی تهدیدی وجود داشته باشد، در منطقه دخالت نظامی خواهد کرد. [30]
دیگر کشورهای غربی نیز در این تلاش به امریکا ملحق شدند. فرانسه که به تازگی بیش از چهار میلیارد دلار سلاح به عراق فروخته بود، تصمیم گرفت جنگنده های جت سوپراتاندارد مجهز به موشک های زمین به هوای اگزوسه نیز به عراق بدهد. [31] این جنگنده ها برای حمله به نفت کش ها در خلیج فارس استفاده می شد. این تصمیم فرانسه تلاشی بود برای تغییر موازنه ی قدرت به نفع عراق که با پیروزی های ایران در میان جنگ از بین رفته بود. [32] نشریه ی نیشن (The Nation) این اقدامات را بخشی از راهبرد مستمر غرب علیه ایران نامید. [33] زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی تهدید کرد در صورت ادامه ی اقدامات خصمانه، مسیر کشتی رانی در خلیج فارس را مسدود خواهند کرد، مقامات امریکا اعلام کردند که مصمم هستند خلیج فارس را برای تردد کشتی ها باز نگه دارند. بنابراین، بر تصمیم خود مبنی بر مهار حکومت انقلابی [ایران] تأکید کردند. [34] تقریباً در همین زمان بود که امریکا عملیات استانچ (Operation Staunch) را با هدف محدود سازی ارسال سلاح به ایران آغاز کرد. [35]
با بهبود موقعیت ایرن در جبهه ها، امریکا و همپیمانانش برای وادار کردن ایران به سازش، بر فشارهایشان به این کشور افزودند، به ویژه اینکه تیم اعزامی (غرب) به منطقه اعلام کرد که شکست عراق می تواند با منافع امریکا در تضاد باشد، [36] لذا عراق با چراغ سبز غرب شروع به بمب باران شیمیایی و حمله به کشتی ها و نفت کش های ایران کرد و هنگامی که ایران تهدید کرد که تنگه ی هرمز را خواهد بست، ریگان رئیس جمهور وقت امریکا، اعلام کرد کشورش به هیچ وجه بسته شدن این تنگه را تحمل نخواهد کرد. [37]
ریگان در مارس 1984 (اسفند 1362 ش)، به دستیارانش دستور داد تا در صورت تشدید جنگ ایران و عراق طرح عملیات های احتمالی جدیدی را برای استقرار نیروهای دریایی، زمینی و هوایی امریکا در منطقه تهیه کنند. او هفته بعد، ریچارد مورفی معاون وزیر خارجه ی خود را برای اجرای مأموریتی حساس به منطقه فرستاد تا شیح نشینان عرب را متقاعد کند که خود را برای مقابله با بحران در خلیج نفت آماده کنند و به امریکا اجازه دهند از تأسیسات نظامی شان استفاده کند. مورفی همچنین دستور داشت در خصوص انباشت سوخت، مهمات و دیگر فراورده های مورد نیاز در کشورهایی نظیر عمان، بحرین و امارات متحده ی عربی مذاکره و برخی طرح های احتمالی سری را برای استقرار سریع نیروهای امریکایی مطرح کند. [38] این طرح ها شامل محاصره ی دریایی پایانه ی نفتی خارک، مین گذاری بنادر ایرانی در خلیج فارس و حمله ی کماندویی به پایگاه های نظامی ایران می شد. به گفته ی معاون رئیس جمهور امریکا این طرح ها می توانست آزادی دریانوردی در خلیج فارس و تردد از طریق تنگه ی هرمز را تضمین کند. امریکا پیش از این اقدامات، با انگلیس که با طرح های احتمالی مشترک برای اسکورت نفت کش ها و تأمین پوشش هوایی در خلیج فارس و تنگه ی هرمز موافق بود هماهنگی لازم را انجام داده بود. با وجود این، امریکایی ها درصدد بودند تا مشروعیت لازم را برای مشارکت خود کسب کنند. بنابراین، آنها اعلام کردند که امریکایی ها باید به منطقه دعوت شوند و کشورهای منطقه باید تأسیسات زمینی لازم را در دسترس آنها قرار دهند و هر تمهیدی در این خصوص باید با مشارکت متحدان غربی امریکا انجام شود. [39]
در این مرحله از جنگ، حتی اتحاد شوروی نیز از عراق حمایت می کرد و جورج شولتز وزیر امور خارجه ی امریکا، معتقد بود که دو کشور در این باره نگرانی های مشابهی دارند. [40] شوروی به این دلیل که نمی خواست دولت اسلامی مقتدری که در مرزهای جنوبی خود داشته باشد از عراق حمایت می کرد، زیرا چنین دولتی برای جمهوری های مسلمان نشین این کشور می توانست یک تهدید باشد. مسکو ضمن امضای یک قرار داد فروش سلاح به ارزش 2/5 میلیارد دلار به عراق، هم زمان به کره ی شمالی و دیگر کشورهای کمونیست فشار می آورد تا از فروش سلاح به ایران خودداری کنند. [41] شوروی تعدادی تانک های T-55 و T-62 ، بالگردهای توپدار Mi-24 و خودروهای ترابری زرهی به عراق فروخت تا این کشور بتواند در برابر نیروهای ایرانی بایستد. [42] تانک های عراق از 2300 دستگاه در سال 1983، به 4820 دستگاه در سال 1984 رسید، در حالی که ایران حداکثر یک هزار تانک داشت که تنها 700 دستگاه از آنها عملیاتی بود. این بی توازنی در سایر حوزه ها نیز وجود داشت. تعداد هواپیماهای عراقی از 330 فروند در سال 1983، به 580 فروند در سال 1984 افزایش یافته بود، در حالی که ایران تنها 90 هواپیما داشت که 60 فروند آن عملیاتی بود. [43] مهم تر اینکه عراقی ها این تجهیزات را که ارزش آنها سالانه ده میلیارد دلار می شد، به طور آشکار، بدون محدودیت قانونی و با پول دیگر کشورهای عربی (به خصوص عربستان، کویت و امارات) می خریدند در حالی که ایران مجبور بود سلاح های بسیار ضروری اش را از بازار سیاه بخرد و تنها به فداکاری مردم ایران متکی بود. [44] علاوه بر این، دولت امریکا و دیگر کشورهای غربی ضمن اعطای کمک های اقتصادی گسترده به عراق، به این کشور اجازه می دادند که بازپرداخت وام های خود را عقب بیندازد. مثلاً، امریکا در نوامبر 1984 (آبان 1363)، معادل 1/6 میلیارد دلار اعتبار اسنادی برای عراق باز کرد. [45]
امریکا به رغم ادعاهای کلی اش مبنی بر بی طرفی در جنگ، اطلاعات جاسوسی ماهواره ای به عراق می داد تا جنگنده های ایرانی را ره گیری و موقعیت توپخانه و ادوات زرهی ایران را در میدان جنگ به طور دقیق تعیین کند. بنابراین، به محض بلند شدن یک جنگنده ی ایرانی، هشدارهای لازم درباره ی حملات هوایی ایران به کشتی ها در مسیرهای دریایی خلیج فارس، به عراق مخابره می شد. این هشدارها با استفاده از گزارش هایی که هر 12 ساعت می رسید، تکمیل می شد. ماهواره های امریکایی در حال چرخش بر فراز خلیج فارس و همچنین هواپیماهای آواکس امریکایی مستقر در عربستان، هر گونه پیشروی امواج انسانی را به طور دقیق به عراقی ها اطلاع می دادند. اطلاعات مربوط به هواپیماها، ناوها، تانک ها و موشک اندازهای ایرانی نیز [برای عراقی ها] فرستاده می شد. اطلاعات مربوط به حملات ایرانی ها به هدف های زمین روزانه و اطلاعات مربوط به هرگونه حمله ای در خلیج فارس بی درنگ گزارش می شد. [46]
در سپتامیر 1984 (شهریور 1363)، از سرگیری روابط دیپلماتیک امریکا با عراق نتایجی راهبردی به همراه داشت، از جمله پیوستن عراق به کشورهای میانه رو منطقه یعنی اردن، مصر، عربستان سعودی و دیگر کشورهای عرب خلیج فارس و جناح «الفتح» سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف)، کاهش روابط این کشور با شوروی، توقف کمک های عراق به تروریسم بین الملل و مهم تر از همه حمایت [عراقی ها] از تلاش های صلح اعراب و اسرائیل. [47] این تحولات عراق را بر آن داشت تا ( برای جلوگیری از صادرات نفت ایران) به نفت کش ها، شهرهای کوچک و بزرگ و تأسیسات نفتی ایران در جزیره ی خارک حمله کند. عراق بین ماه های سپتامبر 1984 تا آگوست 1985 (شهریور 1363 تا مرداد 1385)، حدود 564حمله ی هوایی و موشکی به مناطق غیر نظامی ایران و حتی پایتخت این کشور انجام داد. عراق به رغم ممنوعیت رسمی استفاده از سلاح های شیمیایی، احساس کرد که برای جلوگیری از حملات موج انسانی ایرانی ها حتی مجاز به استفاده از این سلاح ها نیز هست و تنها در یکی از مواردی که در جزیره ی مجنون در سال 1984 (1362 ش، عملیات خیبر)، از گاز خردل استفاده کرد، 40هزار نفر آسیب دیدند یا جان خود را از دست دادند. [48]

مذاکره ی پنهانی برای مهار انقلاب

امریکا به واسطه ی یک سلسله مباحث پیچیده ترغیب شد به بهبود روابط با ایران نیز بیندیشد؛ مباحثی نظیر موضوع بحث انگیز آینده ی ایران پس از درگذشت امام خمینی، خطر حمله ی شوروی، قدرت اسلام گراها که هنوز در ایران حاکم بود و اهمیت راهبردی این کشور، اما وزارت امور خارجه ی امریکا به این نتیجه رسید که امکان برقراری «تماس مؤثر» با ایران را ندارد. [49] در نتیجه، گروه های مطالعاتی متعدد و برنامه های کاری متنوعی برای بررسی چگونگی تماس با ایران تشکیل شد. [50] در 17 می 1985 (27 اردیبهشت 1364)، سازمان جاسوسی امریکا (سیا) در خصوص حاکم شدن کمونیسم در ایران پس از درگذشت امام اظهار نگرانی نمود و چنین استدلال کرد:
امریکا تقریباً هیچ شانسی در این بازی ندارد؛ در حالی که اتحاد جماهیر شوروی از موقعیت های بسیاری برخوردار است.... نیاز فوری امریکا تدوین طیف وسیعی از اقدامات سیاسی است تا بتواند در مسابقه ی نفوذ بر تهران به ابزارهایی دست یابد. [51]
در نهایت، سازمان سیا به این نتیجه رسید که بهترین گزینه است که از کشورهای دوست خود بخواهد به گونه ای که توازن راهبردی موجود تحت تأثیر واقع نشود مقادیری سلاح به ایران بفروشند تا از این طریق به این کشور نشان داده شود که جایگزین های دیگری به جز اتحاد شوروی نیز وجود دارد. [52] در این سخنان کاملاً دقیق که بعدها در گزارش کمیسیون تاور (Tower) منتشر شد، ادعا شده بود که ایران در سیاست های آینده اش با غرب و به ویژه امریکا توافق بیش تری خواهد داشت. مقامات عالی رتبه ی دولت امریکا همچنین متقاعد شدند که برای گشودن راه ایران به سوی غرب لازم است اقداماتی راهبردی انجام شود. [53] هدف اصلی آنها از این طرح مهار انقلاب بود؛ نکته ای که بعدها در سند ارائه شده به رابرت مک فارلین (Robert Mcfarlane) در 11 ژوئن 1985 (21 خرداد 1364)- که متعاقباً به تأیید ریگان رئیس جمهور امریکا، رسید- نیز به آن اشاره شده بود. [54] در این سند دقیق، هدف امریکا در خصوص ایران ترسیم شده بود، اما هدف اصلی این کشور احیای میانه روی ایران و نقش سازنده ی این کشور در جامعه ی سیاسی غیر کمونیست بود. (3)
برای تسهیل در تحقق این هدف تماس های آشکار و پنهانی دنبال شد که نتیجه ی آن سفر مک فارلین به تهران و ملاقاتش با مقامات عالی رتبه ی ایرانی بود. شخصی که در این میان نقش مؤثری داشت، شخصیت ناشناسی به نام منوچهر قربانی فر بود که درباره اش همه چیز می توان گفت به جز یک کارگزار صادق و مطمئن. موضوع مشهور ایران- کنترا [که به واقعه ی مک فارلین معروف است] در نتیجه ی میانجیگری همین فرد اتفاق افتاد. [55] اما مذاکرات پنهانی مک فارلین پیش از اینکه به نتیجه برسد ناتمام باقی ماند. عوامل بسیاری در این شکست نقش داشتند، اما آشکارترین آنها بر ملا شدن این مذاکرات در تهران بود.
این تماس مخفیانه به معنای آن نبود که امریکا دیدگاهش را درباره ی جنگ تغییر داده است. رفتار امریکا کاملاً در ادامه ی سیاست قبلی بود مبنی بر اینکه هیچ یک از طرف های متخاصم نباید پیروز شوند. مثلاً، ریگان در پاسخ به درخواست گراهام فولر و هوارد تیچر برای فروش سلاح به ایران تأکید کرد که این گونه اقدامات تا زمانی که موازنه ی قدرت در جنگ را مخدوش نکند بلامانع است، اما از این سلاح ها نباید برای اهداف تروریسیتی استفاده شود و سلاح های بزرگ مانند هواپیما نباید در آنها گنجانده شود. [56] رابرت مک فارلین که تنها مقام امریکایی بود که از زمان شروع بحران گروگانگیری به طور رسمی (از 25تا 28 می 4/1986تا 7 خرداد 1364) از ایران بازدید کرده بود، در گزارش سفر خود نوشته است:
من در ادامه توضیح دادم که سیاست ما همچنان یافتن راهی برای خاتمه ی جنگ است نه پیروزی یکی از طرفین جنگ. علاوه بر این، چون واشنگتن از اهداف ایران در خاورمیانه نگران بود به آنها گفتم که باید درک کنند که ما قادر نیستیم مقادیری از سلاح در اختیار آنها قرار دهیم که باعث پیروزی شان در جنگ شود. [57]
امریکا به موازات مذاکره ی مخفیانه با ایران، در خصوص کنترل قیمت نفت نیز به رایزنی با عربستان مشغول بود که نتیجه ی نهایی این مذاکرات کاهش قیمت نفت از هر بشکه 30 دلار در سال 1985، به بشکه ای 9 دلار در سال 1986 بود. [58] این کاهش قیمت به افت تقریباً 30 درصدی ارزش پول ایران در برابر دلار امریکا و در نتیجه تضعیف اساسی اقتصادی ایران انجامید. [59]

تداوم سیاست تحدید نفوذ و صلح تحمیلی

پس از شکست سفر مک فارلین به تهران دولت امریکا نظرش را درباره ی مهار مسالمت آمیز ایران تغییر داد. ظاهراً آنچه عامل این تغییر مواضع شد، موقعیت جدید ایران و پیروزی های پیچیده و غافلگیر کننده اش در جنگ، به ویژه پس از پیروزی در شبه جزیره ی «فاو» بود. بنابراین، زمانی که نیروهای ایرانی به مرزهای کویت نزدیک شدند، امریکا عراقی ها را تحریک کرد تا حملات بی وقفه ی خود را افزایش دهند. اگر چه نیروهای داوطلب و بسیجی همچنان به سمت جبهه های جنگ روان بودند، امواج انسانی نیروهای ایرانی در مقابل نیروهای کاملاً مسلح عراق- که امریکا و کشورهای غربی از آنها حمایت می کردند - کار چندانی از پیش نمی بردند. در نهایت، موازنه ی قدرت به نفع عراق تغییر کرد. چیزی که موازنه ی قدرت را از بین می برد، تلاش های گسترده ی امریکا برای جلوگیری از فرستادن سلاح به ایران بود تا از این طریق قدرت مانور این کشور را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار دهد. علاوه بر این، حملات شیمیایی مکرر عراق سبب مصدومیت بیش از 12 هزار نفر از رزمندگان ایران شد.
سرانجام امریکایی ها به بخشی از هدفشان رسیدند؛ ایرانی ها فشارها را احساسی کردند و خود را در بن بست یافتند. نبود موازنه ی قدرت حتی برای فرمانده سپاه پاسداران نیز مسجّل بود تا آنجا که او هم هشدار داد: « تعداد مصدومان شیمیایی در فاو نگران کننده است.» جایگزینی نیروهای از دست رفته مسلماً کار دشواری بود.» [60] در می 1987 (اردیبهشت 1366)، ناتوانی ایرانی ها در دفع حملات عراقی ها باز هم آشکارتر شد. در 19 می (29 اردیبهشت)، فرمانده کل سپاه گفت: « بعد از فاو، سیاست عراق فقط حمله بود؛ حمله به هر نقطه ای، در حالی که سیاست ما تنها ضد حمله بود. این سیاست به دلیل کمبود منابع به ما تحمیل شده بود و حتی اگر می خواستیم این روند را تغییر دهیم، احتیاج به زمان داشتیم که عراقی ها این اجازه را به ما نمی دادند.» [61]
محسن رضایی فرمانده کل سپاه ضمن اذعان به تحرک ارتش عراق گفت: (4)
دشمن موقعیت بسیار ضعیف ما را درک می کند... او می داند که با یک حرکت جزئی همه ی نیروهای ما از هم می پاشد. ما حتی اگر مصمم بودیم حرکتی انجام دهیم، با کدام تجهیزات [نظامی]، کدام فرمانده و کدام سازمان می توانستیم این کار را انجام دهیم. ما به جز آنچه در اختیارمان بود و بسیار اندک بود، چیز دیگری نداشتیم. من در طول چند سال گذشته نظراتم در این مورد بیان کرده ام، اما کسی توجهی نمی کند. [62]
امریکا با افزایش حضور فیزیکی اش در خلیج فارس مصمم بود سیاستش را در خصوص مهار انقلاب احیا کند. امریکا با تحرک در جبهه ی دیپلماتیک، به طور فعال می کشید هم پیمانان خود را برای تصویب قطعنامه ی 598 شورای امنیت سازمان ملل با خود همراه کند. [63] امریکا درصدد جلب رضایت هم پیمانان خود بود تا در صورتی که ایران قطعنامه را نمی پذیرفت، این کشور را تحریم اقتصادی کنند. این فشارهای نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی بر ایران تا آنجا ادامه یافت که در نهایت، صلح بر این کشور تحمیل شد. زمانی که با انفجار یک مین، حفره ای در بدنه ی نفت کش غول پیکر امریکایی «بریجتون» ایجاد شد، این واقعه دستاویزی برای اعزام نیروهای امریکایی به خلیج فارس شد و بی درنگ 24 کشتی جنگی و 15 هزار خدمه ی آنها وارد منطقه شدند. در 24 آگوست 1987 (2 شهریور 1366)، فرانک کارلوچی مشاور امنیت ملی ریگان گفت که امریکا دلیلی برای خروج از خلیج فارس نمی بیند؛ (5) این کشور 38 سال در این منطقه مستقر بوده و تعهدات بی پایانی در خصوص آن داشته است. [64]
تا 31 آگوست (9 شهریور)، 30 فروند از ناوهای امریکا به خلیج فارس وارد شده بود که این ناوگان از زمان جنگ ویتنام، بزرگ ترین ناوگان دریایی امریکا بود که برای اجرای مأموریت اعزام شده بود. تعداد این ناوها تا 28 سپتامبر (6 مهر)، به 38 فروند رسید. در این زمان، وزیران خارجه ی اتحادیه ی عرب به تحریک امریکا از ایران خواستند تا 20سپتامبر (29 شهریور)، قطعنامه ی 598 را بپذیرد. کشورهای عضو این اتحادیه اعلام کردند که اگر ایران از پذیرش قطعنامه خودداری کند روابط خود را با این کشور قطع خواهند کرد. [65] در 21 سپتامبر (30 شهریور)، بالگردهای نیروی دریایی امریکا به یک شناور آبخاکی ایرانی حمله کردند و با این بهانه که این شناور مشغول مین گذاری بوده است، آن را به آتش کشیدند. در واقع، این دومین حمله ی اعلام نشده ی امریکا بود. در اولین حمله در 10 آگوست (19 مرداد)، خلبان یکی از جنگنده های اف 14 نیروی دریایی امریکا به سوی جنگنده ی اف 4 ایران آتش گشوده بود، ولی جنگنده ی ایرانی از این حمله جان سالم به در برده بود. این حوادث زمانی رخ داد که عراق مشغول بمباران هوایی برخی اهداف اقتصادی در نزدیکی تهران و در شهرهای شمال غربی ایران بود. عراق پس از این حملات، یک ایستگاه پمپاژ نفت در اصفهان و یک نیروگاه و کارخانه در شمال غربی ایران نزدیک کرمانشاه را بمباران کرد. [66]
در اکتبر 1987 (مهر 1366)، تهران از واشنگتن خواست نیروهایش را از اجرای هر گونه عملیات بازدارد تا مقامات ایرانی بتوانند امام [خمینی] را متقاعد کنند که به جنگ خاتمه دهد. مقامات امریکایی به دلیل تبلیغاتی که علیه امریکا و غرب در ایران جریان داشت، از پذیرش این تقاضا خودداری کردند. [67]
در 15 و 16 اکتبر (22 و 23 مهر)، دو قایق تندرو ایرانی بر روی دو کشتی امریکایی در خلیج [فارس] آتش گشودند. در نتیجه، امریکا دکل نفتی «رستم» را زیر اتش گرفت و دکل نفتی «رشادت» را با شلیک 1065 گلوله ی توپ نابود کرد. [68] سپس ایران به تأسیسات سی آیلند (Sea Island)- که تنها تأسیسات نفتی کویت در آب های عمیق بود- حمله ی موشکی کرد. [69] این اقدام به یک رشته درگیری میان ایران و امریکا انجامید.
در طول زمستان و بهار 1988 (زمستان 1366 و بهار 1367)، امریکا و هم پیمانانش در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) همکاری های خود را هم زمان با حمله های موشکی عراق به شهرهای ایران در ماه مارس (اسفند ماه)، گسترش دادند. دولت ریگان در 17 آوریل 1988 (28 فرودین 1367)، به نیروهای نظامی اش در منطقه دستور داد تا برای حمله های احتمالی مستقیم علیه ایران آماده باشند. [70] این دستور پس از آن صادر شد که انفجار یک مین در 14 آوریل، حفره ای در بدنه ی کشتی امریکایی ساموئل بی. رابرتز (Samuel B.Roberts) ایجاد کرد. [71] چهار روز بعد ناوهای امریکایی دو دکل نفتی ایرانی «ساسان» و «سیری» را در خلیج [فارس] به آتش کشیدند که در ادامه تعدادی از ناوهای ایرانی نیز خسارت دیدند.
آخرین درگیری زمانی رخ داد که امریکا هواپیمای مسافربری خط هوایی ایران در 20ژوئن (30 خرداد 1367) هدف قرار داد و بر اثر آن 290 سرنشین آن جان باختند. [72] در حالی که عراق از تمایل خود برای حمله به خرمشهر در جنوب ایران خبر می داد، مذاکرات برای پذیرش قطعنامه ی 598 جریان داشت و سرانجام در 18 جولای (27 تیر) وزیر خارجه ی ایران و پس از آن در 21 جولای (30 تیر) امام [خمینی] این قطعنامه را پذیرفتند. چند سال بعد، هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران، در این باره گفت:
وضعیت اقتصادی ایران در طول جنگ به وزیر خط قرمز رسید و ما مجبور شدیم 12 میلیارد دلار وام خارجی بگیریم، ولی وضعیت اقتصاد ما هنوز هم وحشتناک بود. ما این وضعیت را به امام اطلاع دادیم و ایشان از روی اضطرار قطعنامه را پذیرفتند. [73]

نتیجه گیری

اگر چه به نظر می رسید که سیاست امریکا برای مهار انقلاب چندان موفق نبود، این کشور توانست صلح را بر ایران تحمیل کند، همان گونه که موفق شده بود جنگی را با تأثیراتی دراز مدت بر این کشور تحمیل کند. امریکا با حمایت عملی از شعله ور شدن جنگ، سبب شد تا قدرت ایران با نابود شدن منابع انسانی و ملی اش تضعیف شود. این کشور با خرابی های وسیع مواجه گردد و بار سنگین وام های خارجی را بر دو خود احساس کند. ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق امریکا، در جدیدترین کتابش متکبرانه رضایت خود را از کشته شدن بیش از یک میلیون ایرانی ابراز می کند. [74] با وجود این، نمی توان در همه ی موارد امریکا را مقصر دانست. کشورهای عربی حوزه ی خلیج فارس نیز نقش مؤثری در حمایت از عراق و ایجاد آسیب برای مردم ایران داشتند. ایران پس از آزاد سازی خرمشهر، تقاضای 150 میلیارد دلار غرامت کرد. براساس گزارش نیویورک تایمز، عربستان به تنهایی موافقت کرد که 50 میلیارد دلار ازاین غرامت را بپردازد. (6) این امر نشان می دهد که به موازات امریکا، کشورهای عربی نیز با ایران مقابله کردند.
*****

پی نوشت ها :

1- دکتری علوم سیاسی از دانشگاه بیرمنگام و پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات بین المللی دانشگاه تهران است. مقالات او در مجله مطالعات خاورمیانه و نشریات دانشگاهی ایران به چاپ رسیده است.
2- جبهه ی مخالف (جبهه الرفض یا جبهه ی پایداری) به مخالفین راه حل سازش با اسرائیل اطلاق می شود که از سوی جناح های تندرو فلسطینی در سال 1974 تشکیل شد.
3- شورای امنیت ملی آمریکا مطالعات مشابهی انجام داده است. که گراهام فولر در آن نقش تعیین کننده ای داشت. وی در سال 1985، مأموریت یافت از سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا به شورای امنیت ملی امریکا برود. وی ضرورت بازسازی روابط با ایران را از طریق الگوی بازسازی همکاری ها به ویژه روابط تسلیحاتی تصویب کرد. این اقدام فولر، زمینه ی اجرای طرح مک فارلین را مهیا کرد. مک فارلین در این زمان، مشاور امنیت ملی ریگان بود. وی در سال 1971 در سفر پنهانی کیسینجر به چین، همراه هیئت امریکایی بوده و با الگوی ارتباط پنهانی با کشورهای درگیر مخاطرات انقلاب، آشنایی داشته است.
Tower, John, Edmund Muskie and Brent Scowcroft (1987).
The Tower commission Report, Newyork: Bantam Book.
4- این سخنان فرمانده کل سپاه مربوط به بعد از عملیات و الفجر 8 و زمانی بود که توان اصلی سپاه درگیر مقابله با پاتک های پی در پی ارتش عراق در منطقه فاو و همچنین مقابله با حملات متعددی بود که ارتش عراق به خطوط کم اهمیت نیروهای ایران در مناطق مختلف شروع کرده بود. این سلسله حملات ارتش عراق به "اسراتژی دفاع متحرک" موسوم شده و شامل یازده حمله بود که از 1364/12/16 با حمله به منطقه ی چوارتا آغاز شد و تا 1365/2/27 و اشغال مهران ادامه یافت. سخنان محسن رضایی که در متن به آن اشاره شده چنین است:
« دشمن چون می داند ما جنگ سیاسی می کنیم، جنگ سیاسی می کند. اگر کشور بسیج شده بود و اگر جنگ ما یک جنگ نظامی تمام عیار بود، وضعیت به گونه ای دیگر بود. او الان فهمیده که توان ما چقدر است. فاو از نظر نظامی، هدفش کسب زمان است. یعنی ما کسب زمان می کنیم که بعد، بلافاصله حمله کنیم. با کدام قرارگاه؟ با کدام فرمانده؟ با کدام گردان؟ با کدام تشکیلات؟ بیش از آنچه که اکنون درگیر است، نداریم دیگر! او (دشمن) هم می فهمد. یعنی تمام دنیا روی این ارزیابی نشست که اگر این ها (ما) توان داشتند حتماً ام القصر را گرفته بودند؛ این که ساده است؛ همه می فهمند که ما یک چیزیمان می شود. الان دیگر توان ما دستشان آمده؛ همین الان، اگر ما بتوانیم یک ارزیابی درست از توان دشمن بدهیم و توانمان را بالا ببریم، می توانیم بگوییم این نیروها جاهایی که هستند، باشند؛ می رویم نیرو درست می کنیم برای یک جای دیگر، ولو با نیروی ضعیف هم باشد؛ چون دشمن به اندازه ی کافی مشغول است. دیگر اینکه بفهمند ما کجا می خواهیم حمله کنیم و آمادگی داشته باشند، اصلاً نیست؛ برای اینکه دشمن از بس مطئمن است که با یک حرکت او، تمام نیروهای ما زمین گیر می شوند، دیگر احتیاجی ندارد به اینکه برود ببیند ما کجا می خواهیم حمله کنیم. او مطمئن است که توان حمله نداریم؛ یعنی دشمن، ارزیابی های استراتژیک می کند. ما این ارزیابی ها را چهار، پنج سال است که داریم؛ کسی توجه نمی کند.»
مرکز مطالعات و تحقیقات جنگف جنگ در سال 65، سپاه پاسداران، تهران 1367، صص 62-61.
5- فرانک کارلوچی بعد از برکناری کاسپار واینبرگر، وزیر دفاع ریگان شد. عملیات نظامی امریکا علیه ایران در سال 1988، در زمان وی انجام شد.
6- آقای هاشمی رفسنجانی در این باره گفت: «این حرف ها که گفته می شود به ما پول پیشنهاد دادند، درست نیست؛ هیچ پیغامی در این زمینه به ما نرسد.»
(مسعود سفیری، حقیقت ها و مصلحت ها، گفت و گو با اکبر هاشمی رفسنجانی، نشر نی، 1378، تهران، ص92)
آقای هاشمی در سخنانی دیگر گفت: « همه ی آنها شایعه بود، پس از پیگیری متوجه شدیم که چنین اظهاراتی صحت نداد.» ''
(روزنامه جمهوری اسلامی، 1379/3/3، ص3)
همچنین آقای ولایتی (وزیر خارجه وقت) درباره ی پیشنهاد عربستان برای پرداخت غرامت به ایران گفت: «من به عنوان کسی که در دوران هشت سال دفاع مقدس و دو سال مذاکرات سیاسی بعد از آن در جریان قضایا بودم اعلام می کنم این ادعا صحت ندارد.»
(روزنامه جمهوری اسلامی، 1377/6/3، ص2)
آقای ولایتی نیز در یک برنامه تلویزیونی گفت: «از هیچ کشور و نهاد بین المللی پیشنهاد پرداخت پول برای جبران خسارت نشد.»
(محمد درودیان، علل تداوم جنگ، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ سوم 1387، ص 196)

پی نوشت ها :

1. Henry Kissing, The White House Years (London: Weinfeld and Nicolson, 1969), 1261.
2. See Keyhan, 11 Bahman 1358 (30 January 1980).
3. International Press, 29 September 1980.
4.This is according to Gary Sick. See Kenneth R. Timmerman, The Death Lobby: How the West Armed Iraq (Boston: Houghton Mifflin, 1991), chap.5.
5. Newsweek, 18 February 1980.
6. Observer News Service, 11 April 1980.
7. Christian Science Monitor, 15 February 1980.
8. New York Times, 19 January 1980.
9. Amos Perlmutter, ''The Courtship of Iraq,'' New Republic, 3 May 1980.
10. New York Times, 23 September, 13 April 1980.
11. Washington Post, 5 October 1980.
12. Daily Telegraph, 22 January 1981.
13. Guardian, 2 October 1980.
14. Washington Post, 15 July 1980.
15. Sepah Pasdaran Enqelab Eslami, Gozareshe bar do sal jang (A review of two years of war) (Tehran: n.p.,), 121-34.
16. Wall Street Journal, 24 February 1982.
17. Ibid., 13 March 1982.
18. Washington Post,17 March 1982.
19. See James A. Bill, ''Morale vs.Technoligy: The Power of Iran in the Persian Gulf War, ''in The Iran-Iraq War: The Politics of Aggression, edited by Farhang Rejaee (Gainesville University Press of Florida, 1993), 198-209.
20. Wall Street Journal, 10 June 1982.
21. Christian Science Monitor, 31 January 1983.
22. Los Angeles Times, 25 January 1982.
23. Bernard Gwerlzman, ''U.S. Fears Iran Victory Imperils West's International Herala tribune, 27 May 1982.
24. Ibid.
25. Ibid.
26. Washington Post, 5 December 1982.
27. Newsweek, 26 January 1987.
28. Sunday Times (London), 31 July 1983.
29. New York Times, 17 July 1982.
30. International Herald Tribune, 24 September 1982.
31. Time, 8 August 1983.
32. Christian Science Monitor, 13 October 1983.
33. Nation, 17 December 1983.
34. Time, 8 August 1983.
35. Wall Street Journal, 5 April 1984.
36. Washington Post, 1 January 1984.
37. Ibid.
38. New York Times, 23 April 1984.
39. Guardian, 22 May 1984; Elizabeth. J. Gamlen, ''United States Strategic Policy toward the Middle East: Contral Command and the Reflaggine of Kuwait's Tankers, ''in The United States and the Middle East: A Search for New Perspective, edited by Houchang Amirahmadi (Albany: SUNY: SUNY Press, 1993), 213-49.
40. Middle East, Junly 1984.
41. A.M. Journal, 3 August 1984.
42. Manchester Guardian Weekly, 29 October 1984.
43. International Herald Tribune, 19 October 1984.
44. New York Times, 11 March 1984.
45.Ibid., 13 November 1984.
46. Financial Times, 19 June 1984.
47. Near East Report, 22 October 1984; Boston Globe, 27 Novemer 1984.
48. The details of the operation are recounted in Reza Ra'iss Tousi, ,,Strategy Amrica, taz'eif tavane melliye Iran,, (American strategy to destroy Iranian national Potentials), Iran-e Farda 16 (November- December 1995): 29-42. Also see Boston Globe, 20 April 1984.
49.Scot Armstrong, The Chronology: The Documented Day-by-Day Account of the Secret Assistance to Iran and the Contras (National Security Archive, Warner Books, 1987), 72.
50. Ibid., 69.
51. John Tower, Edmund Muskie, and Brent Scowcorft, The Tower Commission Report (Now York: New York Times, 1987), 112.
52. Ibid., 112-14.
53. According to the CLA, more than thirty Iranian nationals each year ask to establish contact with Tehran. See Armstrong, Chronology, 58-59.
54. Tower et al., Tower Commission Report, 116.
55. A detailed account appears in Tousi, ,,Strategy Amrica.,,
56. U.S. House of Representatives Select Committee to Investigate Covert Arms Transactions with Iran and U.S. Senate Select Committee on Secret Military Assistance to Iran and de Nicaraguan Opposition, Report to the Congressianal committees Investigating the Iran-Contra Affairs (Washington: U.S. Government Printing Office, 1987), 167.
57.Tower et al., Tower Commission Report, 321.
58. Reza Ra'iss Tousi, ''Barrasiyeh ellale va peyamadhaye kaheshe qimate naft'' (A studay on the causes and consequences of the reduction of oil prices), Keyhan (25 and 28 of Khordad and 8 and 15 Tir 1365/14, 17, 28 June, 5 June 1986).
59. Ibid.
60. Markaze Motale'at va Tahqiqate Jang, Jang dar Sal 1365 (The war in the year 1986) (Tehran: Sepah Passdaran, 1367), 29.
61. Cited ibid., 59-60.
62. ited ibid., 62.
63. Compare with chapter 12 of this book.
64. U.S. News and World Report, 24 August, 24 August 1987.
65. Middle East Economic Digest (MEED), 29 Auguse 1987.
66. Washington Post, 22 Septemer 1987.
67. Time, 19 October 1987.
68. Newsweek, 2 November 1987.
69. See note 67.
70. Washington Post, 18 April 1988.
71. Ibid.
72- مسلماً ارائه مدرک موثقی در مورد تأثیر سقوط این هواپیما بر تصمیم مقامات ایران برای قبول قطعنامه شورای امنیت کار مشکلی است. دولت ایران ابعاد این مسئله را باز نکرده است ولی بعدها ممکن است آن را آشکار کند. با این حال، با مشاهد ی تأثیر این واقعه بر گروه های متفاوت می توان نتیجه گرفت که ایرانی ها این اقدام را به عنوان نشانه ای از تلاش امریکا برای وادار کردن کشورشان به پذیرش قطعنامه و پایان دادن به جنگ قلمداد می کنند.
73. The Friday prayer sermon on 9 August 1992.
74. Richard Nixon, Beyond Pease (New York: Random House, 1994), 146.
منبع: رجایی، فرهنگ؛ (1389)، بررسی جنگ ایران و عراق، دیدگاه اساتید دانشگاه های ایران، مرضیه روشن علی، تهران: مرز و بوم، چاپ دوم1390.