اسلام: صلح و جهاد
مترجم: محمد مقدس
مسلمانان آسیب دیده و آزرده از اذیت مشرکان در آن زمان نزد پیامبر خدا (ص) می آمدند و از وی اجازه می خواستند برای دفاع از خویش سلاح برگیرند؛ ولی او آنان را به شکیبایی و بردباری فرمان می داد و به ایشان می فرمود:«... کفُّوا أَیدیهم و أَقیموا الصَّلاةَ...»(نساء/77)(...چندی دست از جنگ بکشید و نماز را بر پا دارید...)
مسلمانان طی دوره ای که در مکه باقی بودند به جهاد مستمر خود ادامه دادند. البته این جهاد با شمشیر و نیزه نبود؛ بلکه با دعوت، بیان و تبلیغ رسالت الهی و به تعبیر قرآن با جهاد بزرگ بود: «فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیراً»(فرقان/52)(پس، از کافران فرمان نبر و به حکم آن -قرآن -با آنان به جهادی بزرگ برخیز.)
این جهاد به صورت شکیبایی بر آزارها و از جمله محاصره ای بود که مسلمانان طی آن ناگزیر به استفاده از برگ درختان برای تغذیه شدند و دوبار به حبشه مهاجرت کردند. آیه قرآنی زیر به همین نکته اشاره دارد:«أَحسب النَّاس أَن یترکوا أَن یقولوا آمنَّا و هم لا یفتنون»(عنکبوت/2)(آیا مردم پنداشته اند که وانهاده می شوند تا بگویند ایمان آورده ایم و آنان را نمی آزماییم؟) فرد مسلمان همواره در طول زندگی در حال جهاد است؛ جهاد با نفس و شیطان، جهاد با شرّ و فساد و جهاد با زبان و قلم در راه تبلیغ رسالت الهی؛ و نه لزوماً جهادی به صورت جنگ و حضور در میدان رزم.
جنگ و مبارزه نیز در همه حال واجب نیست و تنها در صورت وجود عوامل و اسبابی که بدان اشاره خواهیم کرد، واجب می شود. شاید گفته شود پیامبر و یارانش طی مرحله ای که در مکه حضور داشتند مجاهد بودند و به جهاد می پرداختند؛ ولی تنها پس از هجرت بود که جنگیدند. آنان تا زمانی که به مدینه مهاجرت کردند همین وضع را داشتند و اولین آیه ای که برای دفاع از جان و مقدسات خود به ایشان اجازه جنگیدن داد، چنین بود.«أُذن للَّذین یقاتلون بأَنَّهم ظلموا و إِنَّ الله علی نصرهم لقدیرٌ، الَّذین أُخرجوا مِن دیارهم بغیر حقٍّ إِلاَّ أَن یقولوا ربُّنا الله...»(حج/39و 40)(به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می شود اجازه جهاد داده شد؛ زیرا ستم دیده اند و بی گمان خداوند بر یاری آنان تواناست. همان کسانی که ناحق از خانه های خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که گفتند پروردگار ما خداوند است...)
پیامبر اکرم (ص) طی ده سال مرحله مدنی (حضور در مدینه پس از هجرت) در برابر جبهه هایی که دشمنی خودرا با دعوت اسلام اعلام کرده بودند یعنی: بت پرستان یهودیان و دولت روم بیزانس، مقاومت ورزید و ناگزیر شد جنگهایی با آنها داشته باشد. او در 27 جنگ (غزوه) شخصاً حضور داشت و پنجاه و اندی از آنها را نیز با اعزام فرماندهی از یارانش اداره کرد. در هیچ کدام از این نبردها، وی آغازگر جنگ نبود و جملگی در پاسخ به جنگهایی بود که آنها آغازگرش بودند یا می خواستند آغاز کنند و حضرت اقدام به پیش دستی می فرمود. این نکته بر محققان در تاریخ غزوه های پیامبر (ص) -از بدر گرفته تا تبوک -کاملاً روشن است. برخی از جنگهای دشمنان، تجاوز مستقیم به مسلمانان در عمق سرزمین آنها بود (احد و خندق). از این محققان علمای امت برآنند که جهاد، تنها برای دفاع از حرمتها و مقدسات تشریع شده و این آشکارا همان چیزی است که مجموعه ای از آیات قرآنی و احادیث صحیح نبوی، بر آن تأکید دارند. کافی است به آیه ای در خصوص مشرکان اشاره کنیم که در آن آمده است:«...فإِن اعتزلوکم فلم یقاتلوکم و أَلقوا إِلیکم السَّلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلاً»(نساء/90)(...باری اگر اینان از شما کناره جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما در تجاوز بر آنان راهی ننهاده است.) این گویای تحریم جنگ با آنهاست؛ سپس خداوند متعال می گوید:«...فإِن لِّم یعتزلوکم و یلقوا إِلیکم السَّلم و یکفُّوا أَیدیهم فخذوهم واقتلوهم حیث ثقفتموهم...»(نساء/91)(...پس اگر از شما کناره نجستند و به سازش با شما رو نیاوردند و دست از شما باز نداشتند، هر جا بر آنان دست یافتند، بکشیدشان...)
اینکه گفته می شود این آیات و امثال آنها با "آیة السیف" (آیه شمشیر) منسوخ شده اند، مردود است؛ زیرا نه درست است که کلام خدا را که با تواتر یقینی نیز ثابت شده، با نظر علمایی که از نسخ این احکام سخن گفته اند، معطل گذاریم. از سوی دیگر، این علما خود متفق القول و هم رأی نیستند که "آیة السیف" کدام آیه است؛ غالباً این آیه را منظور نظر دارند: «فإِذا انسلخ الأَشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتُّموهم و خذوهم و احصروهم واقعدوا لهم کلَّ مرصدٍ...»(توبه/5)(و چون ماههای حرام به پایان رسید، مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی در کمین آنان بنشینید...) مشرکان در اینجا همان کسانی هستند که در ابتدای سوره از ایشان یاد شده است:«براءةٌ مَّن الله و رسوله إِلی الَّذین عاهدتُّم مِّن المشرکین»(توبه/1)(این بیزاری خداوند و پیامبر اوست از مشرکانی که با آن پیمان بسته اید.) بنابراین هر مشرکی نیستند؛ بلکه مشرکانی هستند که خدا و رسول از ایشان بیزارند، زیرا پیمان بستند ولی پیمان خود را نقض کردند و مواضع بدی نسبت به اسلام و پیامبر اسلام و دعوت او داشتند.
اسلام و صلح
حقیقت آن است که اسلام چندان استقبالی از جنگ و خونریزی نکرده، و زمانی که بحران میان مسلمانان و دشمنانشان بدون خونریزی و جنگ پایان یافته است، قرآن مجید با چنین حالتی بیان گویایی از آن استقبال کرده است:«و ردَّ الله الَّذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیراً و کفی الله المؤمنین القتال و کان الله قویَّاً عزیزاً»(احزاب/25)(و خداوند کافران را در اوج کینه شان بی آنکه به دستاوردی رسیده باشند، بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است.) این تعبیر چه اندازه رسا و گویاست و چه صادقانه بیانگر روح صلح جویی اسلام است.هنگامی که غزوه حدیبیه به صلح با قریش انجامید و میان دو طرف "آتش بس" برقرار شد، این آیه از سوره فتح نازل گردید:«إِنَّا فتحنا لک فتحاً مُّبینًا»(فتح/1)(بی گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم.) یکی از صحابه پرسید: آیا این پیروزی است ای رسول خدا؟! حضرت (ص) فرمود:«آری پیروزی است»(1) آنها تصوّر پیروزی بدون جنگ را نداشتند.
در همین سوره، خداوند بر مؤمنان منت نهاده می گوید:«و هو الَّذی کفَّ أَیدیهم عنکم و أَیدیکم عنهم ببطنِ مکَّةً مِن بعد أن أَظفرکم علیهم...»(فتح/24)(و اوست که پس از آنکه شما را بر آنان پیروز گرداند، دست آنان را از شما و دست شما را از آنان در دل مکه، کوتاه کرد...) ببینید چگونه خداوند با کوتاه کردن دست مؤمنان بر دشمنانشان، بر ایشان منت می نهد!
پیامبر اکرم (ص) که شجاع ترین مردم است هرگز جنگ را دوست نداشت و به یارانش می فرمود:«آرزوی دیدار با دشمن را نداشته باشید و از خدا سلامتی مسئلت کنید و اگر با دشمن ملاقات کردید، شکیبایی ورزید...»(2)
و نیز می فرمود:«بهترین نامها نزد خداوند "عبدالله" و "عبد الرحمن" است و زشت ترین آنها "حرب" و "مرة" است.»(3) آن حضرت (ص) حتی از واژه حرب (جنگ) نفرت داشت و خوش نداشت که این نام را -که در جاهلیت اسم متداولی چون "حرب بن امیه"بود -کسی بر خود نهد.
از این رو، ما ایمان داریم که اسلام همواره به صلح فرا می خواند و از آن استقبال می کند و حتی واژه سلام (صلح) واژه درود مسلمانان در دنیا و آخرت به یکدیگر است: «تحیِّتهم یوم یلقونه سلامٌ...»(احزاب/44)(درودشان، روزی که به لقای او می رسند، "سلام" است...)
از جمله نامهای خداوند متعال نزد مسلمانان،«السلام» (صلح) است. خداوند را به«الملک القدوس السلام» می شناسند و از جمله نامهای رایج و مشهور میان مسلمانان «عبد السلام» (بنده صلح) است. یکی از نامهای بهشت نیز "دار السلام" (منزلگه آرامش و صلح) است: «لهم دار السَّلام عند ربِّهم...»(انعام/127)(سرای آرامش (بهشت) نزد پروردگارشان، از آن آنهاست.)
اسلام و جهاد
البته اسلام بذل جان و مال در راه خدا را تشویق می کند؛ ولی این تشویق زمانی است که جنگ بر مسلمانان علی رغم میل آنها تحمیل شده باشد و به مقدسات اسلام تجاوز شده یا سرزمین آنان اشغال شده یا به ناموس آنها بی حرمتی شده باشد. در این آیات، جنگ تشویق هم شده است:«أَلا تقاتلون قوماً نَّکثوا أَیمانهم و همُّوا بإِخراجِ الرَّسول و هم بدؤوکم أَوَّل مرَّةٍ أَتخشونهم فالله أَحق أَن تخشوهُ أِن کنتم مؤمنین، قاتلوهم یعذِّبهم الله بأَیدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قومٍ مُّؤمنین»(توبه/13 و14)(آیا با گروهی جنگ نمی کنید و پیمانهای خود را شکستند و به بیرون راندن پیامبر دل نهادند و نخست بار جنگ با شما را آغاز کردند؟ آیا از آنها می هراسید؟ با آنکه اگر مؤمنید، خداوند سزاوارتر است که از وی بهراسید. با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دلهای گروهی مؤمن را خنک گرداند.) و «کتب علیکم القتال و هو کرهٌ لَّکم و عسی أَن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لَِکم و عسی أَن تحبُّوا شیئاً و هو شرٌ لَّکم و الله یعلم و أَنتم لا تعلمون»(بقره/216)(جنگ بر شما مقرر شده است؛ در حالی که شما را ناپسند است. چه بسا چیزی را ناپسند می دارید و همان برای شما بهتر است و چه بسا چیزی را دوست می دارید و همان برایتان بدتر است. خداوند می داند و شما نمی دانید.)گروهی از مردم نیز هستند که گمان می کنند اسلام که دعوت به جهاد در راه خدا می کند، از صلح نفرت دارد و از فراخواندن به صلح، ابا می ورزد؛ حال آنکه این از درک نادرست ایشان نسبت به اسلام سرچشمه گرفته است.
دلایل جهاد
خداوند متعال جهاد را بنا به دلایلی تشریع کرده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:_ پیشگیری از ایجاد فتنه در دین:«و قاتلوهم حتَّی لا تکون فتنةٌ و یکون الدِّین کلُّه لله...»(بقره/193)(و با آنان تا آنجا نبرد کنید که آشوب از میان برخیزد و تنها دین خداوند بر جای ماند...)قرآن کریم فتنه و آشوب را بدتر از قتل می داند؛ زیرا قتل در واقع تجاوز به وجود مادّی انسان است. حال آنکه فتنه، تجاوز به وجود معنوی اوست. پیشگیری از فتنه و آشوب به مفهوم حمایت از آزادی دینی همگان است و در نتیجه، جنگ در اینجا همسنگ دفاع از انسان و آزادی اوست.
- از دیگر دلایل جهاد، نجات مستضعفان از یوغ ذلت و ستم است:«و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین...»(نساء/75)(و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی کنید و نیز در راه رهایی مستضعفان...)
_ دلیل دیگر مقابله با تجاوز به مقدسات دینی است:«و قاتلوا فی سبیل الله الَّذین یقاتلونکم و لا تعتدوا...»(بقره/190)(و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می کنند، جنگ کنید اما تجاوز (ستم) نکنید...) کسی را که با متجاوز مقابله به مثل کند، نکوهش نمی کنند؛«...و قاتلوا المشرکین کآفةً کما یقاتلونکم کآفةً...»(توبه/36)(...و همگی با مشرکان جنگ کنید چنان که آنان همگی با شما جنگ می کنند...)
با این حال، اسلام هرگز باب صلح و مسالمت را در صورت فراهم بودن اسباب آن نمی بندد: «و إِن جنحوا للسِّلم فاجنح لها و توکَّل علی الله...»(انفال/61)(و اگر به آتشی گرایند تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکل کن...) از جمله مهمترین اسباب و عوامل صلح و مسالمت، پایان بخشیدن به تجاوز و بیرون کردن اشغالگر و بازگرداندن حقوق [پایمال شده] به صاحبان حق است.
جهاد دارای اخلاقیات الزام آوری است. اسلام اجازه نمی دهد در جنگها زنان و کودکان و سالمندان و راهبان و کشاورزان و بازرگانان، کشته شوند و خیانت و مثله کردن اجساد و قطع درختان و ویرانی بناها و مسموم ساختن چاههای آب را نیز جایز نمی شمارد. سیاست به اصطلاح زمین سوخته را هم که همه چیز را ویران و تباه می سازد، نمی پذیرد. اینها مطالبی است که متون صحیح اسلامی تأکید و موارد ثابت شده ای است و خلفای راشدین و مسلمانان پس از ایشان به آنها عمل کرده اند.
تاریخ نگاران غربی در نگارش فتوحات اسلامی که در واقع آزاد سازی ملتها از طغیان امپراتویهای قدیمی (ایران و روم) بود، این نکات را ثبت کرده می گویند: تاریخ، جهانگشایی دادگرتر و مهربان تر از اعراب یعنی مسلمانان به خود ندیده است.
البته بویژه در زمان ما، جنگها منحصر به جنگهای نظامی نیست؛ بلکه انواع دیگری نیز وجود دارد که می توان به جنگ اقتصادی، جنگ تبلیغاتی، جنگ فکری و فرهنگی، و حتی جنگهای دینی و عقیدتی اشاره کرد.
مقاومت در برابر تجاوز
امروزه ما مسلمانان با جنگهای گوناگونی روبه روییم و وظیفه ماست که با تمام توان در برابر آنها ایستادگی کنیم و آماده آن باشیم که امت خود را از خطرات آنها در امان نگاه داریم و برای دفاع از خود سربازانی آزموده تدارک ببینیم. ما باید با اسلحه ای از جنس اسلحه آنها در برابرشان مقاومت کنیم؛ زیرا خواهان پاسداری از حقوق خود هستیم و به حق همه ملتها در استقلال سرزمین خود و ردّ تجاوز و گزینش نظام حکومتی خود، ایمان داریم. این یک حق فطری است که همه شریعتهای الهی و میثاقهای بین المللی از جمله منشور جهانی حقوق بشر، آن را به رسمیت شناخته و پذیرفته اند. لذا مقاومتی را که در سرزمینهای اسلامی بویژه در سرزمین فلسطین (سرزمین اسراء و معراج) علیه اشغالگری بیگانه صورت می گیرد، جهاد در راه خدا تلقی می کنیم و همه خلقها و دولتهای اسلامی را فرا می خوانیم تا برای آزاد سازی سرزمینشان از همه انواع اشغالگری، بکوشند و با همدیگر همکاری داشته باشند. ما توصیف این مقاومت به تروریسم را ردّ می کنیم؛ زیرا اشغالگری، عین تروریسم است و مقاومت در برابر آن با هر وسیله ممکن، حقی است مشروع و حتی فریضه ای دینی است که کوتاهی نسبت به آن بدون عذر موجه، گناه است.ولی در عین حال، میان دولتها و خلقها تفاوت می نهیم و دولتهایی را که اقدام به تجاوز می کنند و از اشغالگری حمایت می نمایند، محکوم می کنیم و همه نیروهای شریف در جوامع غربی را که به حقوق بشر احترام می گذارند و خواهان پایان بخشیدن به تجاوز علیه کشورهای اسلامی هستند، ارج می نهیم و از کوششهای آنان در این راه، تقدیر می نماییم و آمادگی و تمایل خود را جهت همکاری با آنها برای حاکمیت ارزشهای انسانی در روابط میان ملتها اعلام می کنیم.
پی نوشت ها :
1."ابو داود" در الجهاد، به شماره(2736) به نقل از "مجمع بن جاریة" روایت کرده است، و "الطبرانی" در "الکبیر" (445/19) و الحاکم در "المستدرک" کتاب قسم النبی (143/2) نیز روایت کرده و گفته است: این حدیث بزرگ و صحیح الاسنادی است، ولی سلسله اسناد آن را نقل کرده اند.
2."صحیح البخاری"، کتاب الجهاد و السیر، باب کان النبی اذا لم یقاتل اول النهار أخر القتال، شماره(2744) به نقل از "عبدالله بن ابی أوفی" و "صحیح مسلم"، کتاب الجهاد و السیر، باب کراهة فی لقاء العدو، شماره(3276) به نقل از "عبد الله بن ابی أوفی".
3. "سنن ابی داود"، کتاب الادب، باب تغییر الاسماء، شماره(4950) به نقل از "ابی وهب الجشمی" که رجال آن ثقه هستند؛ "سنن ابن ماجة"، کتاب الادب، باب ما یستحب من الاسماء، شماره(3718) به نقل از ابن عمر و "مسند احمد"، کتاب مسند المکثرین من الصحابة، باب ما فی المسند السابق، شماره (5848) به نقل از "ابن عمر" که رجال آن ثقه هستند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}