نویسنده:محمدرضا شمس اردکانی



 
کلاس طب همزمان با تأسیس مدرسه دارالفنون و با همت دکتر پولاک برقرار شد، این مهم ترین گام به سوی گسترش طب مدرن غربی بود. در مسیر آموزش طب نیز مشکلات خاصی وجود داشت که به اختصار باید گفت:
اول اینکه برای نخستین بار دروسی تدریس می شد که سابقه آموزشی نداشت و حتی در جامعه با آن ضدیتی نیز به وجود آمده بود؛ مثل علم تشریح و استفاده از داروهای خارجی.
مشکل دوم در کلاس طب ناهماهنگی زبان بود. همان گونه که شرح داده شد از همان ابتدا با مترجمی محمدحسن خان قاجار تدریس طب صورت می گرفت، اما بعد از مدتی پولاک دانست که مطالب ترجمه شده را دانش آموزان به اصطلاحات طب سنتی بر می گرداندند، بنابراین، چنین می نماید که انگار او به جای طب غربی، طب سنتی ایران را آموزش داده است(فلور، 1386: 228)، این معضل پولاک را بر آن داشت تا خود فارسی را آموخته و مستقیماً به آموزش طب مدرن بپردازد.
مشکل سوم و مهمتر از همه این بود که محصلان مدرسه مراحل تحصیلات ابتدایی و متوسط را هنوز نگذرانده بودند( دولت آبادی، 1362: ج1/ 327)؛ همان مشکلی که حاجی باباافشار هنگام اعزام به خارج از آن رنج می برد و ناچار شد که به جای تحصیل در دانشکده طب در مطب پزشکی انگلیسی کارآموزی کند، در نتیجه حاجی بابا پزشکی را در اروپا بیشتر تجربی آموخت(هاشمیان، 1379: 17).
با وجود همه این مشکلات آموزش پزشکی در مدرسه با چهارده(1) شاگرد آغاز شد (پولاک، 1361: 209)، به علت فقدان امکانات تا مدت ها آموزش پزشکی نظری بود، ابتدا دست و انگشتان به یاری استاد آمد، البته پولاک لوازم آماده و خشک شده و یا در الکل نگهداری شده را نیز با خود همراه آورده بود و از آن ها برای آموزش یاری می جست. بعد از مدتی اسکلت هم به آن اضافه شد، اما مشکل شاگردان با اسکلت تا مدت ها مانعی برای آموزش بود چرا که آن ها از دیدگاه مذهبی تصور می کردند با دست زدن به استخوان نجس می شوند، اما کم کم چنان بر این دیدگاه غلب کردند که خود برای «تحقیق به در آوردن جمجمه از قبور مبادرت می ورزیدند»(همان: 210).
علاوه بر دروس تئوری، حضور دانش آموزان در مریضخانه دولتی آغاز آموزش عملی بود. به آنان روش های برخورد با بیمار را آموزش دادند. بعد از مدتی به آن ها اجازه داده شد تا در جراحی های کوچک شرکت کنند، در جراحی های بزرگ دستیار باشند و طرز بند آوردن خون و معالجه موارد دیگر را بیاموزند. با گذشت زمان عمل قطع اعضا نیز بر اطلاعات علمی دانش آموزان اضافه شد(پولاک، 1361: 211).
علاوه بر این موارد، برای علم تشریح آزادی عمل نبود، اطلاعات در خصوص علم تشریح در آن زمان فقط در حد کتاب کامل الصناعه علی بن عباس مجوسی و قانون ابن سینا بود(فلور، 1386: 229)، علاوه بر پایین بودن سطح آگاهی نسبت به این علم، شرع نیز دست زدن به بدن میت را جایز نمی دانست و به همین دلیل راه برای یادگیری این علم بسته بود. پولاک ناچار بود تا از کالبد حیوانات و تصاویر برای این کار استفاده کند و بعد از مدتی که کتاب جراحی خود را تألیف کرد در بعضی از امور چون بیماری های چشم از آن سود می برد(پولاک، 1361: 211).
در 1270هـ/ 1854م، موقعیت مناسبی برای آموزش تشریح برای دانش آموزان طب پیش آمد، زاتی، معلم ریاضیات و مهندسی دارالفنون، ناگهان درگذشت و چون مرگ او مشکوک بود به دکتر پولاک دستور داده شد تا جسد وی را تشریح کند، به این ترتیب، اولین کالبدشکافی به شیوه نوین در ایران انجام گرفت. نتیجه تشریح هم مسمومیت با گاز کربنیک اعلام شد( هاشمیان، 1379: 272). البته بار دیگر نیز از پولاک خواسته شد تا به تشریح بپردازد که چون مسئله انتقام گیری به میان آمده بود، پولاک با انجام آن موافق نبود(پولاک، 1361: 211). موقعیت های مناسب برای تشریح مطمئناً در راه بود، به زودی معلم زبان فرانسوی دارالفنون به نام بارنه ئود پیش از مرگش جسد خود را به مدرسه طب تهران فروخت و در مقابل با پول آن بر غنای کتابخانه خود که در تهران دایر کرده بود افزود(یغمایی، 1376: 130)، اما برای باز شدن راه علم تشریح در ایران بسیار زمان لازم بود، چنان که، در 1309ش، در گزارشی که سفارت ایران در بغداد از دارالفنون این شهر داده است مهم ترین قسمت آن را تشریح دانسته، قسمتی که جای آن در دارالفنون ایران خالی بود.
به منظور تعلیمات پزشکی، معلم داروسازی نیز همکار خوبی برای دکتر پولاک بود. فوکتی برای اولین بار توانست در یکی از عمل های جراحی پولاک بیمار را با اتر و کلورفورم بیهوش کند(هاشمیان، 1379: 204)؛ این اولین باری بود که در کشور بی هوشی به سبک جدید انجام می گرفت؛ این مطلب نشان می داد که هنوز علم پزشکی در جامعه تخصصی مطرح نشده بود. در تأیید این مطلب باید از تدریس چشم پزشکی در دارالفنون به وسیله پولاک(الگود، 1386: 554)یاد کرد که در کنار دیگر شاخه های پزشکی به آموزش آن می پرداخت.
در 1273هـ/ 1856م، زمانی که فرخ خان در سمت وزیر مختار برای بررسی اختلاف با بریتانیا بر سر هرات راهی اروپا شد، سه تن از دانشجویان کلاس طب را نیز با خود به فرانسه برد. پولاک در خصوص این سه تن می نویسد که آن ها علاوه بر تحصیل علم پزشکی به یادگیری زبان فرانسه نیز همت کرده بودند، آن ها توانستند در سال های 1860 و 1861م در دانشکده طب پاریس به دریافت دیپلم دکتری خود نائل شوند(پولاک، 1361: 214). یکی از دانشجویان اعزامی به نام میرزاحسین در زمان تحصیل خود در پاریس رساله ای با عنوان درباره معالجه و تب و نوبه به کمک اسید ارسنیک بر مبنای تجربیات مکتسب در بیمارستان تهران نوشت و آن را به دکتر پولاک اهداء کرد. همان جا میرزا رضا از دانشجویان دیگر بود که بعد از تمام تحصیل هفت سال هم به یادگیری دوره تخصصی گذراند( الگود، 1386: 555)این دانشجوی دارالفنون بعد از بازگشت به ایران به تدریس در قسمت طب دارالفنون مشغول شد؛ سومین دانشجوی اعزامی میرزا علی نقی دانشجوی طب دارالفنون بود، که سمت معاونت اول فرخ خان را نیز داشت، وی همزمان با حفظ سمت خود در پاریس به تحصیل پزشکی نیز پرداخت( رینگر، 1381: 104). پیشرفت آن ها به حدی بود که پروفسورهای دانشکده طب فرانسه از هیچ تمجیدی نسبت به آن ها خودداری نکردند(پولاک، 1361: 215). آنان نخستین کسانی بودند که در فرانسه مدرک پزشکی دریافت کردند و در بازگشت به ایران در دارالفنون به تدریس پزشکی مشغول شدند.
از آن جایی که در برنامه اولیه مدرسه مدت تحصیل هفت سال تعیین شده بود، با اتمام اولین دوره آموزشی، در 1275هـ/ 1858م، به دستور اعتضادالسلطنه وزیر علوم و سرپرست دارالفنون برای نخستین بار از دانش آموزان مدرسه امتحان به عمل آمد؛ این امتحان با همکاری فرهاد میرزا معتمدالدوله، میرزا جعفرخان مشیرالدوله، میرزا رضا مهندس باشی و آخوند ملاعلی محمد اصفهانی صورت پذیرفت؛ به دانش آموزانی که در امتحان موفق شدند گواهینامه پایان تحصیلات داده شد. با پایان یافتن امتحانات ثبت نام از دانش آموزان جدید آغاز و محیط برای ورود آنان آماده شد(رینگر، 1381: 118).
اعتضاد السلطنه در ادامه تلاش برای بالا بردن سطح علمی کشور موضوع اعزام دانشجو به فرانسه برای تحصیلات تکمیلی را به اطلاع ناصرالدین شاه رساند و او نیز با تشکیل گروهی دانشجویی موافقت کرد(همان: 104)؛ به این ترتیب، 42 نفر دانشجوی ایرانی بعد از فارغ التحصیلی در مدرسه دارالفنون، در 1275هـ، برای ادامه تحصیل به پاریس رفتند، که پنج نفر از آن ها دانشجوی رشته پزشکی بودند( الگود، 1386: 555). از جمله این دانشجویان اعزامی باید به میرزا آقا بزرگ، میرزا احمد گروسی، حسین خان آزاد، شیخ جلیل اصفهانی، و میرزا عبدالوهاب غفاری معروف به فخرالاطباء اشاره کرد که در زمینه طب به تحصیل پرداخته و میرزا کاظم محلاتی نیز در زمینه شیمی موفق به اخذ مدرک دکتری شد. بعد اعزام دومین گروه از دانشجویان به اروپا تنی چند از خانواده های سرشناس ایرانی برای ادامه تحصیل فرزندان خود شخصاً و با هزینه خود اقدام به اعزام آنان کردند؛ آن ها عبارت بودند از: دکتر محمدخان کرمانشاهی معروف به کفری، میرزا علی دکتر ملقب به معتمدالاطباء و رئیس الاطباء دکتر ابوالحسن خان بهرامی( روستایی، 1382: ج1/ یک صد و سی و شش). تا زمان بازگشت آن ها، امور طبی دارالفنون و کشور همچنان در دست پزشکان خارجی بود.
از دانش آموزان مدرسه دارالفنون که بگذریم لازم است نگاهی هرچند مختصر به معلمان و اساتید طب این مرکز علمی داشته باشیم؛ از پولاک و فوکتی سخن گفته شد، بعد از پایان مأموریت دکتر پولاک(2) و مراجعت به اروپا؛ ضرورت استخدام پزشکی حاذق برای شاه و معلمی توانا برای دارالفنون کاملاً مشهود بود، بنابراین، وقتی فرخ خان برای مأموریت سیاسی عازم پاریس شد از سوی میرزاآقاخان نوری صدراعظم دستور یافت تا به امر مهم استخدام معلم نیز بپردازد. فرخ خان هنگام بازگشت به ایران دکتر تولوزان را برای تدریس رشته طب در دارالفنون به استخدام درآورد، اما وی هنگام حضور در ایران، در 1273هـ، در مقام طبیب خاص دربار انتخاب شد. تولوزان علاوه بر مقام حکیم باشی دربار، در امتحانات دارالفنون نیز شرکت می کرد(یغمایی، 1376: 85-86). برخلاف نظر یغمایی که معتقد است دکتر تولوزان در دارالفنون تدریس نمی کرد( همان: 85)، فلور بیان داشته که وی در این مرکز علمی به عرضه دروس در زمینه آناتومی توصیفی و میکروسکوپی، سلسله اعصاب، و درس اختصاصی درباره کالبد شکافی سیستم گردش خون با استفاده از گوسفند می پرداخت( فلور، 1386: 230).
از دیگر اساتید طب، که به سفارش تولوزان وارد جامعه پزشکی ایران شد، شنیدر بود. وی ابتدا پزشک نایب السلطنه کامران میرزا سپس معلم طب دارالفنون شد (هاشمیان، 1379: 256)؛ شنیدر از مؤسسان مجلس حفظ الصحه ایران شناخته شده است(زعفرانلو، 1354: 209)؛ این معلم دارالفنون در سال های پایانی سلطنت ناصرالدین شاه در مقام پزشک مخصوص انتخاب سپس به دستگاه مظفرالدین شاه وارد شد(هاشمیان، 1379: 256).
جا دارد نامی هم از اشنایدر برده شود. دکتر اشنایدر پزشک شخصی شاه، در 1308هـ/ 1893م، نقش برجسته ای در طراحی برنامه آموزشی طب در دارالفنون و اعزام دانشجویان شایسته به دانشکده طب نظامی لیون فرانسه داشت(فلور، 1386: 245). اشنایدر از طرفداران افزایش زمان برای تدریس پزشکی بود او معتقد بود که بیشتر دانشجویانی که به اروپا رفته اند چون از زمان کمی برای کسب دروس استفاده می کردند( دو سال) از زمینه آموزشی کافی برخوردار نبودند و حتی در دانشکده پزشکی دانشگاهی که تصور می رفت در آنجا تحصیل می کردند رسماً ثبت نام نمی شدند(همان).
حال دیگر روند پذیرش طب نوین در جامعه سنتی ایران رو به پیشرفت بود. زمانی در پایتخت سیصد هزار نفری فقط 15 نفر دیپلم پزشکی از اروپا( ویشارد، 1363: 228) داشتند، اما یکباره طبقه ای از اطبا، که زمانی از شاگردان دارالفنون بودند، در تهران ظاهر شدند( اقبال آشتیانی، 1363: 485). آن ها توانستند کم کم جایگزین مناسبی برای دکترهای خارجی شدند، از این زمان به بعد(1298هـ/ 1880م)عمده آموزش طب بر دوش اطبای ایرانی فارغ التحصیل دارالفنون و دانشگاه های فرانسه قرار گرفت چنان که، در 1297هـ، دکتر ابوالحسن خان بهرامی برای معلمی طبقه دوم طب تعیین و به لقب خان، مفتخر شد(روستایی، 1382: ج1/ یکصد و چهل و یک)، در 1299هـ، دکتر محمد خان کرمانشاهی رئیس بیمارستان دولتی با حفظ سمت، در مدرسه عهده دار تدریس شد(همان). از دیگر اطبای ایرانی این دوره باید از میرزا سیدعلی( طب ایرانی)، میرزا احمد طبیب کاشانی( طب ایرانی) تا سال 1287هـ، میرزا تقی خان انصاری(‌طب غربی)، میرزا رضا( طب غربی)، میرزاکاظم محلاتی( شیمی)، میرزا ابوالقاسم حکیم باشی( طب ایرانی)، میرزا معتمد الاطباء(طب غربی)، میرزا حسین دکتر ( طب غربی) نام برد(‌فلور، 1386: 245).
در 1300هـ، مخبرالدوله(3) وزیر علوم بعد از مأموریت برلین دکتر آلبوآلمانی را برای تدریس پزشکی استخدام کرد، مدرسه طب در زمان دکتر آلبو، باز رونقی می یابد(هاشمیان، 1379: 185). روزنامه دانش در خصوص حذاقت این طبیب نوشته که فرزند میرزا نصرت دچار بیماری دیفتری شده و مدت ها بیماری از تن وی خارج نمی شد و هیچ طبیبی هم نتوانست او را مداوا کند تا زمانی که دکتر آلبو به مداوای این طفل همت گماشت( روزنامه دانش، 1300: 14). دکتر خلیل خان ثقفی پیش از رسیدن به سمت استادی برای مدتی سمت دانشیاری او(همان) همچنین مترجم وی برای تدریس بود(زعفرانلو، 1354: 219). تدریس وی در دارالفنون همزمان با آموزش طب قدیم به وسیله سلطان الحکماء نائینی بود(همان: 219)، نجم آبادی مراجعت وی را به اروپا آغاز انحطاط دارالفنون دانسته است(زعفرانلو، 1354: 219).
بعد از پایان دوره خدمت آلبو دکتر بازیل از ارامنه تحصیل کرده انگلستان به تدریس در مدرسه دارالفنون مشغول شد، وی ضمن تدریس طب به آموزش زبان انگلیسی نیز می پرداخت( هاشمیان، 1379: 190). از دیگر اقدامات مفیدی که مخبرالدوله انجام داد استخدام چشم پزشکی حاذق به نام راتولد برای تدریس در دارالفنون بود. او دو سال در این مدرسه به تدریس اشتغال داشت( یغمایی، 1375: 26). استخدام دکتر گاشه جراح نیروی دریایی فرانسه فیزیولوژیست و دکتر استامپ دندانپزشک از دیگر اقدامات دولت برای پیشرفت پزشکی در کشور بود، استامپ نخستین معلم دندانپزشکی در مدرسه طب برگزیده شد( الگود، 1386: 590). این دندانپزشک آلمانی علاوه بر تدریس در مدرسه طب دندانپزشک دربار نیز بود( هاشمیان، 1379: 255)، وی تا پایان سال های میانی سلطنت پهلوی دوم به کار تدریس در دانشگاه و در مقام دندانپزشک دربار به فعالیت مشغول بود(همان: 256).
در 1309هـ، تغییراتی در برنامه آموزشی مدرسه داده شد. در آغاز تأسیس مدرسه دارالفنون قرار بر آن بود که شاگردان دارالفنون پس از پذیرفته شدن در مدرسه رشته مورد نظر خود را انتخاب و فقط در آن رشته تحصیل کنند، اما در تاریخ مذکور کمیسیونی مرکب از نیرالملک، رئیس مدرسه، محمد حسن خان سرتیپ اول ناظم مدرسه، حاج نجم الملک، مسیوویلیه، میرزا کاظم محلاتی، آقا علی سرتیپ اول، و ناظم علوم، محمدتقی میرزا، سرتیپ و آجودان مدرسه، تشکیل و پس از شور و بحث مفصل قرار شد همه محصلان تا پنج سال درس های عمومی را، که ظاهراً دوازده تا چهارده ماده بود، بخوانند و از آن پس به آموختن رشته تخصصی خود بپردازند( یغمایی، 1376: 127).
با کشته شدن ناصرالدین شاه، در 17 ذی قعده 1313هـ، رونق و اعتبار آن از بین رفت، مظفرالدین شاه، جانشین او نیز، به سبب بیماری مزمن و ناتوانی جسمی و روحی حوصله و دل و دماغ رسیدگی به دارالفنون را نداشت( یغمایی، 1376: 136)این وضعیت، تا سال 1322هـ، که محمودخان علاء الملک به جای جعفرقلی خان نیرالملک، به وزارت علوم و معارف منصوب شد، ادامه داشت. علاء الملک، در 1323هـ، برای مقابله با این وضعیت عده ای معلم فرانسوی را استخدام کرد که چهار نفرشان در رشته طب تدریس می کردند: دکتر ژرژ بیماری ها داخلی؛ دکتر گاله جراحی؛ مسیو دانتان تاریخ طبیعی؛ مسیو المر شیمی( روستایی، 1382: ج1/ یکصد و شصت و هفت). البته طبق سند شماره 13 قرارداد استخدام دکتر ژرژ، در 1329هـ/ 1908م، صورت گرفته است.
در حضور پزشکان فرانسوی در دارالفنون مؤدب الدوله، که تدریس تشریح توصیفی و طب مقدماتی را برعهده داشت، به دلیل اختلافش با گاله از تدریس کناره گیری کرد و دکتر امیرخان اعلم جایگزین او شد. با پایان قرارداد این پزشکان به دلیل نارضایتی از اوضاع و پذیرفتن پیشنهاداتشان از سوی دولت، به فرانسه بازگشتند( همان: یک صد و شصت و هشت)، اما المر تا سال های پایانی سلطنت قاجاریه در دارالفنون ماند(هاشمیان، 1379: 273)؛
در همین سال، یعنی 1323هـ/ 1905م، شاخه های پزشکی دارالفنون نیز توسعه یافت و شامل متخصصان بیماری های زنان، فارماکولوژی، فیزیک، تاریخ طبیعی، و دامپزشکی شد( فلور، 1386: 245). فرانسوی ها هم مامایی به نام مارگنوت را برای تربیت زنان ایرانی در زمینه تکنیک های مدرن زایمان فرستادند(همان: 246).
به جای معلمانی که مدت خدمتشان در ایران خاتمه یافته بود معلمان جدیدی به نام های دکتر دوشن برای بیماری ها خارجی(‌روستایی، 1382: ج1/ یک صد و شصت و نه)، گاشه جراح نیروی دریایی از فرانسه معلم فیزیولوژی، دکتر لات استاد شیمی، دکتر لو بلان برای تدریس تاریخ طبیعی، و دکتر استامپ نیز برای تدریس دندانپزشکی (الگود، 1386: 590) در مدرسه طب انتخاب شدند. دکتر لوبلان و لاتس به علت ارتکاب جرم در ایران از طرف سفارت فرانسه به کشورشان بازگردانیده شدند(هاشمیان، 1379: 215).
با امضای فرمان مشروطه باز هم توجهات به این مرکز علمی افزایش یافت. گفتنی است با اعطای فرمان مشروطیت تغییراتی در آیین نامه دارالفنون داده شد و مقرر شد تا از شاگردان طب و سایرین امتحان ورودی گرفته شود. سال تحصیلی از 15 شهریور تا 15 خرداد و نمره قبولی نیز از 11 در نظر گرفته شد. داوطلبان رشته طب مؤظف شدند که بعد از اتمام هر سال تحصیلی در امتحان شرکت کنند و در صورت قبولی شهادت نامه یا کارنامه ای به آنان داده می شد. دانش آموزان بعد از پایان دوره مربوط و قبولی در امتحانات، تصدیق نامه یا دیپلم چهارخانه ای با امضای وزیر علوم و معارف دریافت می کردند. هر سال بعد از پایان امتحانات در یکی از خانه ها نمرات دانش آموزان ثبت و پس از 4 سال که چهار خانه دیپلم پر می شده محصل فارغ التحصیل و طبیب شناخته می شد( روستایی، 1382: ج1/ یک صد و شصت و نه- هفتاد).

پی نوشت ها :

1. البته نجم آبادی( زعفرانلو، 1354: 25) و (یغمایی، 1375: 67) دانش آموزان رشته طب را ابتدای تأسیس بیست نفر ذکر کرده اند.
2.دکتر پولاک به مدت 9 سال در مقام مدرس همچنین پزشک مخصوص شاه بعد از مرگ دکتر کلوکه در خدمتگذاری به پایه های پزشکی جدید در ایران از هیچ اقدامی کوتاهی نکرد، عاقبت، در 1860م، به وطن خود اتریش بازگشت.
3.دکتر نجم آبادی مرحوم صنیع الدوله را ذکر کرده است(زعفرانلو، 1354: 219).

منبع: شمس اردکانی، محمدرضا؛ عظیمی، رقیه سادات؛ قاسملو، فرید؛(1389)، روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران، تهران: چوگان با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، اول/1390.