نویسنده:محمدرضا شمس اردکانی



 
پولاک در خصوص بیماری ها در ایران معتقد است که انواع بیماری ها در اینجا از اروپا کمتر است در عوض اگر بیماری روی دهد افراد زیادی را دچار می کند، در کل، در ایران اورام[ورم ها] و قرحه[ زخم ها] به خصوص در ناحیه سینه از نوادر است، اما بیماری های مربوط به شکم، کبد، طحال، روده، و بیش از همه تب و اسهال خونی فراوان دیده می شود(پولاک، 1361: 464)، دکتر پولاک از بیماری هایی که خاص ایران جذا تکمه ای و عضوی سالک، پیوک، برص، قانقاریای بومی، و تب تیفوئیدی را نام می برد و در ادامه ذکر می کند که بقیه بیماری ها تعدادی یا به کلی وجود ندارند و یا آن اندازه نادرند که در فهرست ها به زحمت یاد می شود. از جمله؛ سل خنازیر و نرمی استخوان (پولاک، 1361: 464). در اینجا لازم است تا آشنایی مختصری با بیماری ها مهلک و کشنده ای که علت اصلی آن هم رعایت نکردن بهداشت و پایین بودن سطح درمان است داشته باشیم.
آبله یا جدری نوعی بیماری عفونی، مسری-ویروسی است(دهخدا، 1385: ج151)، این بیماری همراه با لرز استفراغ و یا تشنج است. دانه های ریز به رنگ سرخ تیره در بدن ظهور کرده و چشم ورم کرده و از شدت ورم بسته می شود، پوست با خارش شدید موجب می شود تا دانه بترکد و چرک آن ها دلمه ای روی زخم تشکیل دهد.
مجموع دوره بیماری پنج تا شش هفته می رسد و بیمار تا زمانی که همه پوسته نریخته اند امکان سرایت دادن به دیگران را دارد(اژدری، 1379: 263). فرق آبله با آبله مرغان در آن است که بثورات در آبله مرغان نخست بر تنه بروز می کند و طی روزهای بعد در صورت و سایر سطوح بدن بیرون می ریزند در حالی که بثورات آبله به تعداد زیاد نخست بر صورت رفته رفته بر کف دست و پا و درون دهان پدیدار می شوند( سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 192).
این بیماری عامل مهم مرگ و میر کودکان بود. اگر فرد بیمار جان سالم به در می برد نابینا شده و بر بیماران چشم در جامعه افزوده می شد( پولاک، 1361، 465). برای انتقال این بیماری کافی بود تا شخص سالم به لباس یا قسمتی از بدن بیمار آبله ای دست بزند تا مبتلا شود. مصونیت در برابر آبله جز مدت کوتاهی که نوزاد از مادر آبله گرفته یا تلقیح شده مصون از آبله متولد شود مصونیت دیگری ندارد جز واکسیناسیون( اژدری، 1379: 264).
سرخک بیماری شایع و فوق العاده واگیرداری است که به وسیله التهاب چشم، حساسیت به نور، ترشح از چشم و بینی، و زخم های مشخص در دهان و دانه هایی روی جلد مشخص می شود. این بیماری بیش از همه در اواخر زمستان و اوایل بهار یا پاییز رواج می یابد( همان: 267). پولاک معتقد است که باید بیماری را به حال خود بگذارند تا جریان عادی خود را طی کند، اما از آن جایی که اطبای سنتی با خوراندن مسهل و تنقیه بچه را مبتلا به اسهال های مزمن و خونی می کردند، در نتیجه بیمار هلاک می شد( پولاک، 1361: 466). از عواقب این بیماری باید عفونت های ثانوی را نام برد ممکن است که مجاری تنفسی مغز و کلیه را مبتلا کرده و عوارض وخیمی به دنبال داشته باشد( اژدری، 1379: 268).
مخملک بیماری حاد و بسیار واگیرداری است که از طریق تماس مستقیم با بیمار یا به وسیله فرد ناقل میکروب یا از طریق تماس با اشیای آلوده بیمار سرایت می کند. شیوع آن در زمستان بیشتر از تابستان است. بیماری با تب شدید و گلودرد و استفراغ ناگهان ظاهر می شود(اژدری، 1379: 270). این بیماری از طریق تماس مستقیم با بیمار یا به وسیله فرد ناقل میکروب همچنین تماس با اشیای آلوده بیمار مانند ملافه، کتاب، حوله، ظروف‌، و حیوانات خانگی چون سگ و گربه سرایت می کند( همان).
مخملک در دوره قاجار در ایران شناخته شده نبود و نامی نداشت، اما در کرمان به نام مخملک خوانده می شد(پولاک، 1361: 466). به عقیده بیکر مخملک در ایران حوالی سال 1234ش/1855م معرفی شد( فلور، 1386: 52). عوارض مخملک بیماری کلیه و عفونت حاد گوش، ورم غدد، عوارض قلبی، و گند خونی است( همان: 271). حضور طولانی مدت گروهی از زنان ارمنی که در درمان این بیماری تخصص داشتند شلیمر را متوم این مسئله کرد که مخملک از زمان های طولانی در ایران بوده است. اطبای ایرانی بر این اعتقاد بودند که این بیماری در دو شکل خوش خیم و کشنده ظاهر می شود(فلور، 1386: 53).
سالک( لیشمانیوز) مواردی از این بیماری در شهرهای قم، کاشان، و اصفهان شیوع داشته. در اصفهان به قدری این بیماری شیوع دارد که ذکر کرده اند دختران اصفهانی را فقط باید از نیمرخ تماشا کرد. این بیماری در قسمت های جنوبی چون شیراز کمتر ظاهر می شد و در مناطق ساحلی دریای خزر اصلاً اثری از آن دیده نمی شود(پولاک، 1361: 468)؛ شایع ترین شکایت زخم سیستانی است که در صورت و یا جای دیگر بدن دیده می شود و در محل به نام دانه داغی مشهور است( فلور، 1386: 39). این بیماری از پشه خاکی انتقال یافته و سگ های خیابانی نیز منبع عمده بیماری بودند(همان). سالک در صورت و بازو و حتی ساق پا دیده می شود( همان: 40). ویشارد دکمه بغدادی یا حلبی را از نام های دیگر سالک دانسته و مدت زمان بهبودی این بیماری را یازده ماه تا یک سال می داند که بدون معالجه بهبود یابد( ویشارد، 1363: 238)، اما ویلم فلور اظهار داشته است که این بیماری با جوش چرک دار نامنظم( به ندرت حلقوی) شروع می شود که به مرحله تراوش چرک و ترکیدگی می رسد و چنانچه به موقع مراقبت نشود تا ماه ها به طول انجامیده و در سطح پوست گسترش می یابد( فلور، 1368: 39-40).
سالک در اطراف استخوان گونه، گوشه های خارجی چشم، پلک زیرین، روی لپ، نوک بینی، و کمتر روی استخوان بینی، پیشانی، پلک فوقانی، لاله گوش و لب ها ظاهر می شود. بیشتر بچه ها بین یک تا هفت ساله بدان دچار شده و اهالی بومی کمتر مبتلا می شوند(پولاک، 1361: 468). این بیماری میان زنان شایع تر است. همه نژادها بدان مبتلا شده و فقط سیاه پوستان مطلقاً دچار آن نمی شوند و اگر کسی یک بار بدان مبتلا شده باشد تا آخر عمر در برابر آن مصونت می یابد(همان: 469).
کانون جذام در ولایت خمسه بین تبریز و قزوین یا مرکز زنجان و در دو منطقه خلخال و قره داغ بوده است. مردم اگرچه این بیماری را مسری نمی دانند و موروثی بیان کرده اند باز مبتلایان به آن را نجس و آلوده دانسته و از جامعه انسانی طرد کرده اند( پولاک، 1361: 474)، آن هایی به این بیماری دچار شده بودند حیات نکبت باری را در پیش داشتند به آن ها اجازه ورود به شهرها داده نمی شد و در آذربایجان و خراسان تشویق می شدند در دهکده هایی که ویژه خودشان بود با یکدیگر زندگی کنند( فلور، 1386: 41).
این بیماری در کودکی ظاهر نمی شود ولی در سن بلوغ به شکل تکمه غیرمرئی بین ابروها ایجاد شده که به تدریج خشک شده می افتد. مواضع مو ریخته و طاسی به چشم می خورد گاهی به سرعت و گاه طی سالیان متمادی زخم روی قسمت خارجی بینی گسترده می شود و آن گاه به مخاط بینی گلو و حنجره و ملتحمه چشم چنگ می اندازد. پلک زیرین چشم به پایین می پیچد تمام چهره به رنگ مس در می آید و چرک شروع می شود این بیماری استخوان بیمار را می خورد( پولاک، 1361: 474).
مالاریا( نوبه، حمی، ورمی، تب و لرز) مرضی عفونی که حاملش نوعی میکروب است که به وسیله نیش پشه مخصوصی به نام آنوفل، که در اماکن باتلاقی و مرداب ها به فراوانی موجود است، وارد خون انسان می شود. میکروب های مالاریا مستقیماً گلبول های خون را مورد حمله قرارمی دهند و از بین می برند و ایجاد کم خونی شدید در مریض می کند. چون این ناخوشی در دوران استقرارش به تناوب( یک یا دو یا سه روز در میان) ایجاد تب و لرز می کند به تب نوبه موسوم است(دهخدا، 1385: ج2/ 2554). مالاریا مهم ترین بیماری بومی جامعه ایران بود که بیشتر در مناطق شمالی کشور و در جوار دریای خزر( گیلان، مازندران و استرآباد) وجود داشت و از آن جایی که بسیار کشنده بود تأثیر منفی هم بر جمعیت آن مناطق و هم بر درآمد و محصولات آن مناطق داشت. علت شیوع آن را هم باید در باران زایی آب و هوای مرطوب و شالیزارهای آبی برنج دانست که شیوع آن به خارج از منطقه مرطوب شمالی نیز کشیده شده و حتی در مناطق خشک نیز تلفات سنگینی می داد. از دیگر استان های آلوده کردستان، آذربایجان، کرمانشاه، همدان، و خوزستان بود. سواحل خلیج فارس نیز به شدت آلوده بود. در حالی که سیستان از این بیماری کاملاً پاک بود، اما در مناطق شهری به دلیل رعایت نکردن بهداشت، وجود چاه های باز مستراح، و آب انبارهای آشامیدنی دیده می شد( فلور، 1386: 10).
میزان شیوع مالاریا در ایران به 90 تا 100 درصد می رسید. دکتر بهرامی در بازدید از مناطق شمالی ایران بسیاری از نواحی را مبتلا به مالاریا دانسته و ذکر می کند که در بارفروش حدود هشتاد درصد مردم مبتلا به این بیماری هستند(سند شماره 104)، مرگ و میر ناشی از این بیماری به 53درصد می رسید( سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 228). درمان سنتی این بیماری، فصد کردن بود و مسلماً دعا و قواعد سحرآمیز نیز به کار برده می شد، اما از سوی دولت هیچ اقدامی برای پیشگیری چون خشکاندن باتلاق ها، که در شیوع آن نقش مؤثری داشت، نمی شد.
وبا بیماری عفونی و مسری بومی ایران نبوده، بلکه از هند و روسیه به ایران وارد می شد. و وقتی در کشور همه گیر می شد تلفات بسیاری را به دنبال داشت. وبا، که عفونی و مسری بسیار خطرناک است، با اسهال و استفراغ ظاهر می شود. علت شیوع آن در سرایت مستقیم خود بیمار است. میکروب وبا به مقدار زیاد در مدفوع بیمار یافت شده، شست و شوی مرده قبل از دفن طریقه دیگری برای انتقال مستقیم است. هنگام شیوع وبا آب مهم ترین عامل میکروب و از طرق خطرناک سرایت غیرمستقیم است. لباس ها و ملحفه بیمار وبایی نیز مرض را منتقل می کند. غذا در صورتی که به دست آشپز آلوده تهیه شود از عوامل انتقال بیماری است. مگس نیز از حشرات خطرناک ناقل وبا است(سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 203). در کل بیماری از طریق غذا یا آب آلوده به مدفوع به انسان انتقال می یابد. برای این بیماری پیشگیری بهتر از درمان است و چون مدفوع انسان تنها منبع عفونت است، اگر مبتلایان به عفونت موادغذایی یا آب آشامیدنی را به مدفوع آلوده نسازند بیماری منتشر نخواهد شد( همان: 204).
برای درمان این بیماری در طب سنتی تئوری سردی و گرمی بیماری ها راه داشت. افراد عامی چنین می پنداشتند که وبا طبع گرم دارد و باید با داروهای سرد با آن به مبارزه پرداخت در حالی آن ها بیماران را با آب سرد خیس کرده و به آنان آب سرد و آبغوره می نوشانیدند تا بهبودی بیمار تسریع شود در اصل به دام مرگ نزدیک تر می شدند(فلور، 1386: 18).
وبا به شکل همه گیر در اشکال تک گیر- اسپورادیک- یا وبای پاییزی و وبای بچه شیرخوار در تهران به نام طبیعت کردن و در همدان به نام خلق شدن نیز یاد شده است (همان: 15). از دیگر اقسام وبا وبای التور است که نوعی بیماری است که علامت های آن مانند بیماری وبا، اما ضعیف تر از آن است و چون برای نخستین بار در شهر التور مصر شناخته شد به این نام شهرت یافت( دهخدا، 1385: ج2/ 3120). میکروب وبا را، در 1883م، روبرت کخ کشف کرد.
سیاه سرفه بیماری بسیار واگیردار است که با حملات سرفه های پی در پی با برافروختگی صورت و گاهی همراه با لرزش مشخص می شود. علل بیماری از طریق حاملان میکروب سرایت می کند. بیشترین میزان مرگ و میر از این بیماری در نخستین سال زندگی است(اژدری، 1379: 350). این بیماری به دلیل بدخیمی و شیوع آن کودکان را به شدت قلع و قمع می کند(پولاک، 1361: 487). بسیاری از اطبای ایرانی معتقد بودند که بیماری باید بدون دخالت پزشکی راه خود را طی کند( فلور، 1386: 43).
طاعون تب دار عفونی و بسیار کشنده است که به وسیله میکروب منتشر می شود. از آنجایی که بیماری از طریق کک از موش منتقل می شود، بنابراین، کنترل جوندگان در مناطقی که عفونت وجود دارد مهم است. همچنین برای آنکه ویروس بیماری از قبر مرده پراکنده نشود گور طاعون زدگان را با قشری کلفت از آهک یا مواد شیمیایی دیگر باید بپوشانند. البته، این بیماری بومی ایران نبوده و در هر اپیدمی از طریق کشورهای دیگر چون عراق و عربستان از طریق زواری که به این مناطق رفت و آمد داشته و به خصوص خلیج فارس در ایران شیوع می یافت(اسناد شماره 3، 66، 92)؛ در 1906هـ، از طریق البسه کهنه و کالاهای وارداتی هندوستان به ایران سرایت کرد( فلور، 1386: 22). از دیگر دلایلی که در تأیید این مطلب باید گفت این است که موش در ایران دوره قاجاریه پراکندگی نداشت و ناقلان غیرانسانی دیگری نیز دیده نمی شد( همان: 24).
تیفوئید و تیفوس( حصبه) از بیماری ها عفونی و مسری است. منبع عفونت معمولاً آب آشامیدنی یا غذای آلوده در اثر ترشحات یا مدفوع فرد مبتلا به حصبه یا فرد دارای عفونت بی نشانه یعنی حامل است. در کشورهایی که سطح بهداشت پایینی دارند مگس عامل انتقال باکتری از مدفوع بیماران به غذا یا آب است( سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 239). این بیماری بیشتر در پاییز و زمستان، به ویژه در کودکان، اشکال اپیدمیک به خود می گیرد. البته، در جوانان شایع نبوده و در افراد سن بالا دوباره عود می کند( فلور، 1386: 25). برحسب ملایم بودن یا بدخیم بودن این بیماری آن را به دو دسته مطبقه یا محرقه تقسیم می کنند. این بیماری در ایران هرگز به صورت تیفوس بطنی ظهور نمی کند به همین دلیل شکم فقط قدری ورم می کند و به هنگام فشار آوردن به ناحیه روده کور دردی احساس نمی شود( پولاک، 1361: 500). اطبا در مطبقه، که تیفوئید نامیده می شد، حجامت مسهل ساده و تنقیه را تجویز می کردند و در مورد محرقه، که تیفوس نامیده می شد، حجامت را مضر و تنها تنقیه و سنبل الطیب را برای استفاده داخلی به کار می بردند( فلور، 1386: 25). تیفوس فوق العاده واگیردار است. این مرض نژاد سیاه و سفید را مبتلا می کند و به خصوص در سال های کهولت گریبان آدمی را می گیرد ولی هرگز نشده که شخصی دو بار بدان مبتلا شود(پولاک، 1361: 500). محرقه از مطبقه سخت خطرناک تر است. با همه علائم فساد خون ظاهر می شود و بیشتر از بینی و حتی احشاء خون جاری می شود. چنان که دندان ها، لب ها و زبان با لخته های خون پوشیده می شود. نبض بسیار متناوب خفیف و لرزان است، بیمار در بی حسی و بی هوشی کامل به سر می برد، بیشتر قبل از روز چهاردهم و گاه در همان روز یازدهم مرگ فرا می رسد(همان: 500-501). ویشارد این بیماری را مهمان دائم و ناخوانده خانواده های ایرانی نام می برد(ویشارد، 1363: 228).
سل در ایران بسیار نادر است، اما در اواخر دوره قاجاریه در ایران شایع شد طوری که دیولافوا سل ریوی را یکی از بیماری های مهم ایران دانسته است. علت انتشار آن را شرایط بد بهداشتی خانه ها لحاف های لای دار و تشخیص دیررس دانسته اند( فلور، 1386: 26). بیماری عفونی و واگیردار خطرناکی است که می تواند به همه اندام ها عارض شود ولی بیشتر به ریه و غدد لنفاوی آسیب می زند( سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 214). سل قوای بدنی مریض را به شدت تحلیل برده و روز به روز مریض ضعیف تر و رنجورتر می شود تا موقعی که کاملاً از پا درآید( همان:‌217). میکروب این بیماری از طریق سرفه در هوا پراکنده می شود و در هوای مرطوب و کم نور ممکن است چند هفته در گرد و غبار هوا زنده بماند( همان:‌218). البته قبل از پزشکان اروپایی یهودیان بغداد متوجه مسری بودن این بیماری شدند و برای درمان فرد آلوده را از دیگران جدا کردند در نتیجه بیماری رو به کاهش نهاد( فلور، 1386: 26).
آنفلوانزا بیماری واگیردار و خطرناکی است که میکروب آن از طریق حلق و بینی وارد می شود و عوارض آن سرفه شدید، درد پهلو، سینه درد، قی، اسهال، قولنج و درد شدید استخوان هاست( اژدری، 1379: 359). این بیماری، در 1337هـ/ 1918م، در ایران دیده شد(سایکس، 1368: 716) و احتمالاً این بیماری پاندمی آنفلوانزای اسپانیایی بود. چنین به نظر می رسید که روستاییان و چوپانان بیش از جمعیت شهری بدان مبتلا شدند(فلور، 1386: 27). بر اساس نظر سرپرسی سایکس بر اثر بیماری آنفلوانزا یک پنجم جمعیت شیراز از پای درآمدند(سایکس، 1368: 716). این بیماری به چهارپایان هم سرایت می کند( اژدری، 1379: 359).

سیاه زخم عفونی و بسیار واگیردار بوده و از گاو و گوسفند به انسان سرایت می کند. زمان ابتلای انسان به آن لکه سرخ رنگی همراه با خارش ظاهر شده و در اطراف زخم دایره سرخ رنگی نمایان می شود(اژدری، 1379: 275). فلور آن را دو نوع بدخیم و خوش خیم دانسته است(فلور، 1386: 25). از آنجایی که از حیوان مبتلا به آن خون سیاهی مانند زغال خارج می شود به آن شاربن( به زبان فرانسه به معنی زغال) نیز می گویند. چنانچه لاشه حیوانی مبتلا به شاربن را دفن کنند میکروب های آن تا مدتی به صورت کرم از زمین خارج شده و حیوانات دیگر را نیز مبتلا می کند. برای معالجه آن تزریق سرم ضد شاربن لازم است(اژدری، 1379: 275). در ایران برای جلوگیری از شیوع بیماری از ذبح گوسفندان مریض جلوگیری می شد. موارد مختلف از شیوع این بیماری، در دوره قاجار، در نواحی مختلف ایران از جمله کاشان( سند شماره 8) و مناطق شمالی ایران گزارش شده بود.
از دیگر بیماری های مسری تب راجعه است که بیشتر در استان های شمال غربی روی داده و اعتقاد بر آن بود که حشره ArgusPersicus علت آن است. به این حشره، که به آن کنه ماکیان یا ساس آبی نیز می گفتند، در مسیر تبریز- زنجان یافت شده و در خراسان شب گز نامیده می شد و گفته می شد که فقط غیرمحلی ها را می گزید، اما بعداً مشخص شد که عفونت از شپش بود که این حشره آن را منتقل می کرد در 1924م/ 1303هـ، در تهران و شهرستان خراسان،‌ بیماری در سطح وسیعی بروز کرد(فلور، 1386: 28). البته، درمان سنتی ایران برای گزش این ساس و یا دیگر کنه ها بسیار مغشوش بوده است(همان). یکی خاک رس محلی را تجویز کرده و دیگری بلع چند حشره در نان را توصیه می کرد و یکی دیگر نیز چندین بار با سر و سپس غلتیدن روی کف را پیشنهاد می کرد(همان: 29).
با توجه به تعدد این بیماری های مسری مسلم است که یکی از آن بیماری ها برای مرگ و میر افراد بسیاری افراد کافی بود. اگرچه بعضی از این بیماری ها به علت نوع آب و هوا یا شرایط ویژه جغرافیایی ظاهر می شد مثلاً ورم غدد لنفاتیک بیماری گسترده ای در گیلان و مازندران بود ولی در تهران و کرمان و اصفهان نادر بود. یا در بین ارمنی ها که گوشت خوک می خوردند کرم نواری خوک دیده می شد ولی در میان مسلمان این بیماری نبود( فلور، 1386: 9).
جامعه دوره قاجار جامعه آلوده به انواع بیماری ها و بیماری ها مسری بوده است و از همه بدتر در شرایط اپیدمی در نقاط مختلف کشور تأثیرات منفی بر روند رشد جامعه داشت.
منبع: شمس اردکانی، محمدرضا؛ عظیمی، رقیه سادات؛ قاسملو، فرید؛(1389)، روند تحول پزشکی نوین ایران، از دارالفنون تا تأسیس دانشگاه تهران، تهران: چوگان با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران، اول/1390.