نویسنده: ورونیکا ایونس
ترجمه باجلان فرخی


 
فتیش قبیله‌ای دوران پیش دودمانی در مصر، اغلب به هیأت حیوانات بود، اما این حیوانات را خدا نمی‌پنداشتند. حیوانات را تا دوره‌های بعد خدا نمی‌دانستند و بعدها نیز آنان نه خدا که تجسم روح برخی از خدایان بودند. بعد از رواج این نیایش نیز تنها یک حیوان بود که نیایش می‌شد و انواع دیگر نیز مورد احترامی بیش از حد معمول قرار داشتند.
نیایش حیوان به عنوان خدا و یک کیش با کاستی گرفتن قدرت فرعون افزایش یافت: مردم در پندار خود به نمونه‌ای ملموس از خدایان نیاز داشتند. مردم عادی از نیایش حیوانات شادمان و حمایت آنان از فرعون و در واقع حمایت از نظم آسمانی و خدائی ماعت بود. احترام نهادن به حیوانات با تشویق کاهنان و گسترش نفوذ بیگانگان افزایش یافت و برترین مشخصه‌ی ادیان کهن مصر پیوند خدایان با حیوانات بود.
می‌گویند که یکی از شهریاران کهن فرمان داد حیوانات را نیایش کنند؛ یا به روایتی دیگر این ایزیس بود که فرمان داد حیواناتی را که او را در تدفین اوزیریس یاری کرده بودند نیایش کنند و حیواناتی را که وی را آزار داده بودند دشمن بدارند؛ و سرانجام آن که در بسیاری از روایات، زمانی که انسان‌ها به سرکشی می‌پرداختند، خدایان به هیأت حیوانات در می‌آمدند.
با گذشت زمان کیش حیوانات که نخست خاص مردم عامی بود از جانب دولتمردان محترم شمرده شد و چنین بود که فراعنه‌ی مصر در مراسم تدفین حیوان خدایان مهمی چون آپیس Apis یا منیفس Mnevis شرکت می‌جستند. این کار نیایش‌های آغازین حیوانات را بیش‌تر گسترش داد و چنین بود که مردم حیواناتی را که نوعی از آنان را خدا می‌پنداشتند تدفین می‌کردند. مثلاً گربه‌ها را گاهی با دقتی خاص مومیائی می‌کردند و در بوباستیس گورستان خاصی بدانان اختصاص داده شده بود، و لک لک مصری یا قره لیلک را نیز در هرموپولیس تدفین می‌کردند. نرگاوها را در جائی که می‌مردند دفن می‌کردند و شاخ آنان را از گور بیرون می‌نهادند: مردمان اتربیس Atarbekhis واقع در ناحیه‌ی دلتای نیل این شاخ‌ها را پرداخت و دیگر بار دفن می‌کردند. ماده گاوها را به نیل مقدس می‌افکندند و بدین سان این ماده گاوان از طریق یگانه شدن با اوزیریس به مقام خدابانوئی دست می‌یافتند و آبیس یا آپیس نیز نماد نیل بود.
برخی از خدایان حیوانی غیر نیکوکار و هم بدین دلیل ارواح برخی از این حیوانات ارواحی خبیث بود: از این شمار بود مارها و گاهی حیواناتی که با ست پیوند داشتند مثل خوک سیاه، تمساح، اسب آبی، برخی از حیوانات نیل و خرچنگ نیل Oxyrhncus که فالوس اوزیریس را خورد. با این همه این حیوانات نزد برخی از مردم خبیث بو و برخی از آن‌ها را، و از آن شمار اسب آبی و تمساح را، در برخی از شهرها نیایش می‌کردند. گاهی چنین باورهائی جنگ خونین را بین شهرهای مختلف پدید می‌آورد، کشتار حیوانات مقدس در یک شهر موجب ستیز مردمان پیرو کیش این حیوانات بود و گاهی کشتن یک لک لک مصری با یک شاهین کیفر مرگ را به دنبال داشت.

نرگاوهای مقدس

منیفیس

منیفیس، نزد مردمان مصر نمور Nemur و نرگاوی بود که به عنوان خورشید خدای زنده، رع، در هلیوپولیس نیایش می‌شد. بر این باور بودند که منفیس زنده موجب احیاء رع و اوزیریس در چرخه‌ی زندگی است. نر گاو در اساطیر مصر نماد باروری است و در بسیاری از روایات و اسطوره‌های خورشیدی از کامفیس Kamephis در پیوند با زاده شدن، مرگ و زایش دیگر باره‌ی از تخمه خویش یاد می‌شود. چنین می‌نماید که کامفیس با کا Ka اصل حیاتی انسان‌ها و خدایان پیوند دارد؛ کامفیس را نر گاو، تجسم روح و نیروی خلاق خدایان می‌پنداشتند و در همین زمینه فرعون موجب حاصلخیزی و باروری و نمادی از نرگاو بود. در دوران پیش دودمانی شاید نرگاو منیفیس در هلیوپولیس نیایش می‌شد؛ روایت تاریخی این نیایش به دوره‌ی سلسله‌ی دوم باز می‌گردد. همه فراعنه‌ی مصر و از آن شمار اخناتون منیفس را نیایش می‌کردند. نرگاو منیفس زنده را در معبدی در هلیوپولیس نگهداری می‌کردند و این نرگاو غالباً گاوی سیاه و سفید، دارای شانه‌های قدرتمند و از تخمه آبیس بود. منیفس را در تصاویر و تندیس‌های او با تاج قرص خورشید و یوریس تصویر می‌کردند.

آبیس

آبیس یا آپیس، مصریان حاپی، یکی از شکل‌های خدای نیل و یکی دیگر از خدایان باروری و حاصلخیزی بود. چنین می‌نماید که کیش آبیس در نقش نرگاو هلیوپولیس را منا یا نخستین شهریار سلسله‌ی دوم بنیاد نهاد. آبیس اما در دوره‌ی پیش دودمانی نیز وجود داشت و پس از آن در دوره‌های مختلف فرمانروائی فراعنه در سراسر مصر ادامه یافت. آبیس را در ممفیس بتاح زنده می‌پنداشتند و نام دیگر او «دستیار بتاح» یا «بتاح دوم» بود و او را بتاح نیز می‌گفتند.
در دوره‌های بعد آبیس تجسم پسر اوزیریس بود و او را «جان اوزیریس» می‌دانستند و زندگی بخش و پدید آورنده‌ی نیروی دماغی شهریاران بود. اوزیریس در واقع از دوران پیش دودمانی نزد مردم دلتا با نرگاو پیوند داشت و از همین زمان بود که نرگاو جهان زیرین یا نرگاو آمونت نیز کاربرد داشت. آبیس و اوزیریس بعدها به ویژه با تثلیث آفرینش، مرگ و رستاخیز پیوند یافتند و از این پس بود که بتاح- سوکر- اوزیریس کاربرد پیدا کرد. اوزیریس آبیس را سرابیس Satapis یا سراپیس می‌نامیدند. در تلاش پیوند کیش مردمی اوزیرس با رع این اسطوره از کاهنان هلیوپولیس بود که: مرگ هر نرگاو آبیس موجب صعود او به آسمان و یگانگی روح او با اوزیریس می‌شود و بدین روایت سرابیس خدائی آسمانی بود. با این همه سرابیس را خدای جهان زیرین و ثروت‌های نهفته در زیر می‌شناختند و نزد یونانیان سرابیس با هادس Hades [(خدای دوزخ)] یگانه شده بود. ابیس با اتوم و خدایان مختلف ماه نیز پیوند داشت.
روایت چنین بود که نرگاو آبیس از پرتو نوری که ماده گاوی نازا را بارور می‌ساخت و از آسمان فرود می‌آمد هستی می‌یافت. هر آبیس بیست و نه نشانه‌ی ویژه داشت و کاهنی خاص مأمور یافتن چنین نرگاوی بر زمین بود. این نرگاو سیاه رنگ و مهم‌ترین نشانه‌ی وی مثلثی، یا به گفته هرودوت مربعی، سپید بود که بر پیشانی او نقش بسته بود. نشانه‌های دیگر آبیس عبارت بودند از دُم دو شاخه، تصویر عقابی بر پشت و شکل یک جُعَل بر زبان بود. هردوت گزارش کرده است که با یافته شدن آبیس نو مردم پوشاک جشن می‌پوشیدند و سراسر مصر غرق شادمانی می‌شد.
با پیدایی نر گاو جدید نرگاو پیر را در نیل غرق می‌کردند. گاهی گوشت آبیس را می‌خوردند استخوان و پوست و قسمت‌های دیگر بدان او را مومیائی می‌کردند و او را به بنیاد آئین ها و مراسم سلطنتی وا می‌نهادند تا همراه اوشبتی Ushabtis، شاوپتی، با شکوه و جلال بسیار در سقاره Saqqara مدفون شود. سرداب یا سراپیوم Serapeum سقاره بنائی زیرزمینی و خاص تدفین و نگهداری آبیس‌های مرده بود که بنای آن در دوره سلسله‌ی هیجدهم آغاز شد و گزارش نام همه‌ی آبیس‌های مدفون شده را در خود داشت. در حد فاصل فرمانروائی رامسس دوم و نخستین بطالمه بیست و چهار آبیس در این سرداب مدفون شده و مجموعه‌ی آبیس‌هایی که در این مکان دفن شده بود شصت عدد بود.
جشن و سرور پیدائی نرگاو نو بی درنگ جای خود را به مراسم سوگواری آبیس پیشین را می‌نهاد و این سوگواری را با مراسم هفتاد روز سوگواری مرگ فرعون مقایسه کرده‌اند. در دوره سوگواری انتظار بر آن بود که سوگواران جز انواع سبزی و آب نخوردند. در این مراسم نر گاو را با گران بهاترین روغن‌ها تدهین و او را در تابوتی خاص که از چوبی گزیده ساخته شده بود می نهادد. در سال 547 پیش از میلاد امازیس [(احمس دوم)] از فراعنه‌ی سلسله‌ی بیست و ششم دستور داد تابوتی از گرانیت سرخ برای آبیس مرده ساختند و این تابوتی که از تابوت بسیاری از شهریاران نیز با شکوه تر بود. این نرگاو مومیائی شده را با طلا و سنگ‌های گران بها آراسته بودند و تابوت این آبیس از بزرگ‌ترین تابوت‌هایی بود که در سقاره یافته شد.
آبیس زنده را درحیاطی در کنار دروازه‌ی جنوبی معبد بتاح در ممفیس نگهداری می‌کردند؛ و در این مکان جشن‌های بزرگی به افتخار آبیس برپا می‌شد و گاهی با آبیس در مورد پیش آمدها به مشورت می‌پرداختند و او را دارای قدرت پیشگوئی می‌دانستند. آبیس را در تندیس‌ها و تصاویر به هیأت نرگاوی با تاجی از قرص خورشید و یوریس و گاه به هیأت مردی گاو سر با پاهای گشوده و تاجی ازقرص ماه در درون هلال ماه و با دو پرزینتی بزرگ بر تارک آن ترسیم می‌کردند. بر صدری این تصاویر دو مار کبرا ترسیم می‌شد مارهایی که نشان سلطنتی اوزیریس را حمل می‌کردند.
به هنگام فرمانروائی بطلمیوس اول، سوتیر Soter، مرکز اصلی کیش آبیس به اسکندریه منتقل شد و این به دنبال رویای سوتیر از آبیس و تقدیس او به عنوان نرگاو خدائی ملی بود. سوتیر در رؤیای خویش نر گاو خدایی را به خواب دید که پیش از آن همانند او را ندیده بود. مشاوران سوتیر همانند این خدا را در سینوپ Sinope یافتند و فرمان یافتند او را به اسکندریه منتقل کنند. مردمان سینوپ ماموران را از این کار بازداشتند و سه سال بعد از صدور فرمان سویتر بود که آبیس مردمان سینوپ طی سفری سه روزه به اسکندریه منتقل شد. به فرمان سوتیر سراپیومی دیگر برای او در اسکندریه بنا شد و از همین جا بود که کیش آبیس به آتن و قسمت‌های دیگر امپراطوری یونان و روم گسترش یافت.

بوخیس

بوخیس، که باکیس Bacis و بخا Bkha نیز نامیده می‌شود، سومین نرگاو خدای مشهور مصر بود. مرکز کیش این نر گاو خدا در هرمونتیس، [ارمنت] قرار داشت. در این مرکز بوخیس تجسم خدای شهر، مونت خدای جنگجو، و موسوم به «نرگاو نیرومند» بود. خاستگاه بوخیس در خشونت و جنگجوئی او نهفته بود. در یگانگی با اوزیریس او را «روح زنده‌ی رع» و «نرگاو طلوع و غروب خورشید در کوهساران» می‌نامیدند و در پندار مردم نرگاو سیاهی بود که هر ساعت رنگ او دیگرگون می‌شد. مشخصه‌های این گاو خدا در تصاویر، نقش کرکس بر پشت، تاجی از قرص خورشید، یوریس و دو پر آرایشی بر تاج بود و غالباً در حالت بوئیدن نیلوفر آبی ترسیم می‌شد. بوخیس دارای خاستگاهی کهن و کهن‌ترین زمان مطرح شدن او به زمان فرمانروائی نحتنبو دوم آخرین فرعون بومی سلسله‌ی سوم باز می‌گردد.
از دیگر نرگاو- خدایان مشهور می‌توان از نرگاو زرین کانوپ Canopus، در نزدیکی اسکندریه، مین، نرگاو آسمان پسر و شوهر نوت و نرگاو ماعت نام برد. برخی از ماده گاوها نیز مقدس بودند و آنان را با حتحور، نوت و ایزیس یگانه می‌نمودند.

قوچ‌های مقدس

غیر از خنوم Khnum، حرسافیس Harsaphes (حریشیف) و آمون مصر را قوچ خدایان بسیاری بودند که در بسیاری از شهرها آنان را به خاطر قدرت نرینگی و باروری شان و به ویژه در هرموپولیس، لیکونپولیس Lyconpolis [(اسیوط)] مندس Mendes با بوزیریس Busiris نیایش می‌کردند. از این شمار بانبتد Banebdeted قوچ مندس یکی از داوران دادگاه بررسی نبرد حورس و ست مشهورترین بود. در اساطیر مصر نرگاوها با رع و قوچ‌ها با Ba پیوند داشتند. بانبتد، با روح، خدای بوزیریس و با روح اوزیریس پیوند داشت. با گذشت زمان قوچ مقدس را با چهار سر که نماد رع، شو، جب و اوزیریس بود ترسیم می‌کردند. قوچ‌های مقدس با بتاح نیز پیوند داشت و هم در این نقش بود که رامسس دوم را هستی داد. زن بانبتد دلفین خدابانوئی بود که حت – محیت Hat- Mehit نام داشت.
قوچ مقدس را پس از مردن با شکوه بسیار و با مراسم سوگواری که مخارج آن توسط دودمان‌های فرمانروائی تأمین می‌شد دفن می‌کردند. بطلیموس دوم معبد قوچ مقدس را مرمت و با دو تندیس قوچ نشسته بر مسند تزیین کرد. قوچ مقدس به هیأت قوچی با شاخ‌های افقی و گاهی تاجی از یوریس و نشسته بر مسند تصویر می‌کردند.

تمساح‌های مقدس

مشهورترین تمساح تجسم تجسم سوبک و در دریاچه‌ی موریس در فیوم نگهداری می‌شد. کاهنان دست‌ها و گوش‌های این تمساح را با طلا و سنگ‌های گرانبها آرایش می‌دادند و برای او غذائی خاص تهیه می‌کردند. زائرانی که به زیارت این تمساح می‌آمدند نیز بدو غذائی خاص می‌دادند و پذیرش غذا از جانب تمساح نشانه‌ی دوستی و پذیرش زیارت بود. برترین افتخار کسانی که خود را در نیل غرق می‌کردند طعمه‌ی تمساح شدن بود.

پرندگان مقدس

بنو مشهورترین پرندگان مقدس پرنده‌ای خیالی و کما بیش شبیه حواصیل بود. بنو تجسم خورشید به هنگام طلوع ونشستن بر تک ستون هرمی پرتو خورشید، بن بن، بود؛ به روایتی دیگراز هلییوپولیس بنو هر بامداد از آتش بامدادی هستی می‌یافت و در درخت مقدس برسیه Persea می‌نشست، و در روایتی دیگر از دل اوزیریس هستی می‌یافت. بنو را به هیأت شاهینی غول پیکر و زرین بال و با سر حواصیل ترسیم می‌کردند و در آثار یونانی بنو ققنوس و گونه‌ای عقاب با بال‌های زرین و سرخ بود. به روایت هردوت بنو هر پانصد سال یکبار در چراگاه‌های معبد پدیدار می‌شد و زایش او هر پانصد سال یکبار و از تخم پدر مرده‌ی خویش یا تخمی که کاهنان آن را از صمغی خوشبو، میر Myrrh، می‌ساختند میسر می‌شد.
شاهین از پرندگان واقعی و مقدس‌ترین پرندگان و او را با نماد حورس پسر اتوم یا رع می‌دانستند و با شاهین انسان سر موسوم به با پیوند داشت. برخی از شاهین‌ها را در فضای خاصی از معبد و به ویژه معابد خورشید نگهداری می‌کردند. ایبس Ibis، [قره لک لک یا حواصیل مصری] نماد تحوت و از ایبئوم Ibeum تا شمال هلیوپولیس نیایش می‌شد. غازهائی خاص تجسم جب و آمون – رع و پرستوها نماد ایزیس بود، چرا که ایزیس دریافتن جسد اوزیریس به هیأت پرستویی در پیرامون ستون انجیری که اوزیریس را در خود جای داده بود پرواز می‌کرد.

حیوانات دیگر

در مصر باستان بسیاری دیگر از حیوانات از تقدسی خدائی برخوردار بودند. گربه‌ها و از آن شمار باست در بوباستیس نیایش می‌شد و در مناطق دیگر به عنوان قاتل مارهای خطرناک مورد احترام بودند. از زمان سلسله‌ی اول گربه خدابانوئی موسوم به مفدت Mafdet، بانوی دژ زندگی، نیایش می‌شد و در بسیاری از تصاویر کهن رع سردشمن خویش اپیپ را در هیأت گربه از تن جدا می‌کند. نمس یا موش مصری در نقش تباه کننده‌ی مارها و صیاد تخم تمساح با نام شد shed مورد تکریم و نماد اتوم و خورشید غروب بود. در لیونتوپولیس Leontopolis [تل الیهودیه] یک شیر را و در بوساتیس مادینه‌ی همین شیر را به نام محیت Mhit یا ما- حسا Ma- Hesa یعنی دارنده چشمان وحشتبار و نیز یک سیاه گوش را که نماد انحور و تفنوت بودند نیایش می‌کردند. در سودان پلنگی نیایش می‌شد که او را تسخیر کننده‌ی روح دزدان وحشت آفرین حاشیه‌ی صحرا می‌پنداشتند. در هرموپولیس علاوه بر ابیس یک خرگوش صحرائی نیایش می‌شد که او را تجسم رع یا اوزیریس می‌پنداشتند. در کینوپولیس Cynopolis [القیس]، سگ و شغالی را که آنان را انوبیس می‌پنداشتند نیایش می‌کردند. در لیکونپولیس یا اسیوط حیوانی که نیایش می‌شد گرگی بود که او را تجسم اوپواوت Upuat، حورس و ست، که می‌پنداشتند روزگاری به هیأت گرگان در اسیوط زندگی می‌کردند، نیایش می‌شد؛ و سرانجام جُعل یا سرگین غلتان تجسم خپری، خورشید طلوع، و مارکبرا نماد یوریس با چشم رع و اجو یا بوتو نماد رفتار پاسدارانه آمیخته به ترس و ویرانگری بود.
منبع: ایونس، ورونیکا؛ (1385) اساطیر مصر، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.