رع؛ خورشید مصر
رَع (یا رع یا فَرع) خدای تجسم خورشید در اوج قدرت و نام وی به معنی خورشید است. در آغاز به نام اتوم آفریینده هلیپولیس، که مرکز اصلی کیش وی بود، نامیده میشد. اگرچه گاهی اتوم را آفریینده رع میدانستند اغلب رع در روایات
نویسنده: ورونیکا ایونس
ترجمه باجلان فرخی
ترجمه باجلان فرخی
رَع (یا رع یا فَرع) خدای تجسم خورشید در اوج قدرت و نام وی به معنی خورشید است. در آغاز به نام اتوم آفریینده هلیپولیس، که مرکز اصلی کیش وی بود، نامیده میشد. اگرچه گاهی اتوم را آفریینده رع میدانستند اغلب رع در روایات مختلف به ارادهی خویش از نون سر برآورده بود. چنین میپنداشتند که رع از آبهای آغازین و از درون گلبرگهای نیلوفری سر بر آورده و هر غروب که به زادگاه خود باز میگردد نیلوفر بسته میشود؛ یا که میپنداشتند رع به هیأت یک قفتوس، بنو Bennu، پر میکشد و بر فراز یک ئوبلیسک Obelisk یا یک تک ستون هرمی یعنی سنگ بِن بِن Benben، که نماد پرتوی از خورشید است فرود میآید. سطح پرداخت شدهی سنگ بن بن در معبد رع در هلیویوس هر بامداد نور خورشید را منعکس و یکی از سنگهای نمادین و مقدس این معبود بود. در روایات هلیوپولیس معبد رع بر تپهی آغازین بنا شده و جایگاه سنگ بن بن همانا مرکز معبد و تپه آغازین بود.
رع در برخی روایات همسری به نام رعت Rat، یا ایوسس Uusas، یا اورت هیکو Utt- Hikeu (یا جادوگر بزرگ) یا حتی حتحور Hathor دارد، در بسیاری از این روایات رع از خود تفنوت و شو را آفرید و هم از آنان بود که جب و نون والدین ست، نفتیس، اوزیریس و ایزیس زاده شدند. در روایتی دیگر رع فرزند جب و نوت و به هیأت گوسالهای است که هر بامداد از مادر خود متولد میشود، این گوساله در نیمروز نر گاوی میشود و در این هیأت گامفیس (نرگاو جفت مادر خویش) نام دارد. کامفیس مادر خویش را بارور کرده و شامگاه میمیرد تا بامدادی دیگر رع دیگر بار به هیأت گوسالهای از مادر زاده شود. در روایتی دیگر رع از تخمی سفالین که بتاح آن را شکل داد یا تخمی که از جب در هیأت ماده غازی زاده شد هستی مییابد. حتحور در برخی روایات فرزند رع و اوزیریس، ست، حورس و ماعت نیز فرزندان رع هستند.
در بسیاری از روایات رع را پدر خدایان یا سرور و شهریار آنان، پدر انسانها و همه موجودات میدانند. بدین روایت انسان و دیگر موجودات از شک و خوی رع زاده شدهاند. در روایتی چشم رع را جان خاص او میدانند و هنگامی که چشم در سیر و گشتی در بازگشت به نزد رع تأخیر میکند رع به جستجوی او بر میخیزد و شو و تفنوت را مأمور بازگردانیدن چشم خویش میسازد، چشم رع که تمایلی به بازگشت نزد وی ندارد میگرید و هم از این سرشک است که انسانها هستی مییابند. در خط تصویری هیروگلیف مصری اشک و انسان تا حدی شبیه و شاید از همین جاست که این اسطوره شکل میگیرد.
دراسطورهای شو و نوت در ظلمات آبهای نون گم و رع چشم خود را به اتوم میدهد تا به جستجوی آنان بپردازد و اتوم چشم رع را در این راه در وسط پیشانی خود قرار میدهد. در روایتی دیگر از این اسطوره چشم رع در این جستجو گم میشود و رع، تحوت یا ماه را به جستجوی چشم خویش میفرستد، تحوت چشمی دیگر را به جای چشم رع بدو باز میگرداند (شاید چشم خود یا ماه را) اما سرانجام رع چشم خویش را باز مییابد و آن را به هیأت یوریس Uraeus (مار مقدس) بر پیشانی خود قرار میدهد تا بر جهان نظارت کند و قرار گرفتن یوریس بر تارک تاج فراعنه که نماد قدرت و فرمانروائی است هم از این روایت متأثر است.
«رع از زمان آغازین» بر زمین و جهانی که خود آفریده بود فرمان میراند و عصر فرمانروائی او بر زمین عصر زرین و زمان هم جواری انسانها و خدایان بود. رع به هنگام جوانی نیرومند، فرمانروائی او استوار و نظم خدائی و قدرت، ماعت، بر همه جا حاکم بود. کار روزانه او تغییر ناپذیر و هر بامداد ستاره صبح چاشت او را فراهم و رع پس از پوشیدن لباس و شرکت در مراسم آئینی از مقام بِن بِن در هلیوپولیس عازم سفر روزانه و همراه شو از دوازده قلمرو فرمانروائی خویش (ساعات روز) میگذشت. که گاه دیدار وی از نزدیک موجب طغیان گرما، در فصل تابستان و عصیان رعایا میشد اما آنان را در برابر شهریار قدرتمند توانی نبود. در یکی از این عصیانها اپیپ Apep با دیگر دشمنان رع همدستان و بر آن سد که طی دسیسهای رع را به هنگام برخاستن خورشید نابود کند اما پس از یک روز جنگ اپیپ و همدستان او شکست یافتند. درنبردی دیگر رع به هیأت گربه یا که شیری در آمد تا سر از تن جدا سازد.
سرانجام اما رع پیرو نیروی او تحلیل رفت و به هیأت پیرمردی خطاکار در آمد که از دهان لرزانش آب میچکید. گه گاه خدایان بر آن شدند تا از پیری رع بهره بگیرند و در این راه بدان سان که خواهیم دید ایزیس و اوزیریس نیز که گاهی با رع برخورد داشتند از دیگران موفقتر بودند. در روایتی از نبرد بزرگ حورس و ست خدایان با داوری رع که حامی ست بود مخالف و موجب پیروزی حورس میشوند؛ اما چنین مینماید که این نبردها همانا نبردهای پیش از تاریخ مصر در جهت وحدت مصر علیا و سفلی بوده نبردی که سرانجام به پیروزی فراعنهی نیایش کنندهی حورس انجامید.
با گذشت زمان انسانها نیز از ناتوانی رع آگاه و علیه او به دسیسه پرداختند. گفتند: «شهریار ما پیر، استخوانهایش سیم، گوشش زر و موهایش لاجورد شده است» رع از آن چه میگذشت آگاه و خدایان را برای فرونشاندن عصیان فرا خواند. وزیر اعظم او را در فرونشاندن عصیان راهنمائی کرد، خدایان هریک نظر دادند و نون آنان را گفت که رع هنوز قدرتمند، از وی بزرگتر و بر ترس غلبه دارد. نون از رع خواست بر سریر خویش باقی بماند و به خشم در انسانها بنگرد. پس مردمان به کوهساران پناه برند و رع چشم خود را به شکل دختر خویش حتحور یا سخمت Sekhmet به هیأت ماده شیری مأمور فرونشاندن عصیان کرد؛ و سخت عصیان را فرو نشانید. سخمت بر آن بود که همه انسانها را نابود کند اما رع که خدایی عادل و جویای توازن بین خدایان و انسانها بود او را از این کار بازداشت.
با این همه رع پیر و فرتوت و به سبب ناتوان بودن از حل مشکلات بر آن شد که از زمین کناره گیری کند. پس رع بر ماده گاوی که نوت بود نشست، دیگر خدایان به هیأت ستارگان بر شکم ماده گاو آویختند و ماده گاو به آسمان رفت. آسمان و زمین از هم جدا، خدایان از انسانها جدا و جهان به هیأت کنونی آن شکل گرفت. خورشید خدا از فرمانروائی کناره گرفت و جای خود را به تحوت وانهاد تا شبها او نیز جهان را روشن کند؛ ماجرائی که تفسیر ناپدید شدن خورشید در شامگاه و پیدائی ماه در شامگاه است. رع دادگر و بخشنده از تحوت خواست با اوراد خود انسانها را بر زمین حمایت کند و از این پس قلمرو آسمانی وی جهانی دیگر شد که پرندگان در جستجوی سعادت جاودان بدان نظر داشتند. در برخی روایات در این ماجرا تحوت فقط کاتب رع و سریر زمینی رع به جب یا شو و جِب و آسمانها به نوت واگذارشده است؛ فرمانروایان جدیدی که به یاری انثاد یا خدایان نه گانه بر جهان فرمان میراندند.
شرح تصویر: هرم میدوم در جنوب دهشور بنائی از سنقر و شهریار جنگجو و بنیان گذار سلسله چهارم. از این شهریار دو هرم بر جای مانده است. با آن که این هرم را از بناهای سنفرو میدانند احتمالاً ساختمان آن توسط سلف وی حونی آغاز شده بود. بنای این هرم همانند هرم جُسِر پلکانی و نماد تپه آغازین در اساطیر بود. در تالار داوری مجموعهای از پلکان به سریر اوزیریس میانجامد و این ساختار نماد امید زایش دیگر بار اوزیریس در اساطیر است.
از هنگامی که رع به آسمان رفت جهان دارای ساختاری دیگر و نظامی دیگر شد. به روایت از آموزهی هرموپولیس زمین با کوهها محصور و کوهها تکیه گاه آسمان شد و دامنه کوهها قلمرو نونت زوجه نون شد؛ و هم از این کوهها بود که خورشید هر روز بر میخاست. در روایتی خورشید در نقش پسر خدا بانوی آسمان هر روز از ژرفای آبها بر میخاست. در روایتی دیگر خورشید هر بامداد از پس کوه مانو Maanu و از میان دو درخت توت انجیر سفر روزانهی خود را در زورقی به نام منجت Manjet یا «زورق» میلیونها سال آغاز و در این سفر خدایانی چون جب، تحوت و جلوهی قدرتهای مختلف خورشید به ویژه حو Hu «کلام توانا» یعنی فرمانده و آفریدهی خدا، سیا Sia، هوش، وحیک Hike، جادو، خدمهی زورق وی بودند. در این سفر حورس سکان زورق را در دست داشت و تحوت در کنار وی دشمنان رع را نابود میکرد. رع در این زورق تاج دو طبقه مصر را که نماد وحدت مصر سفلی و علیا بود بر سر داشت و بر فراز این تاج نیز همانند تاج فراعنه یوریس یا ماری دیده میشد که نماد فرمانروائی و قدرت و از کام وی آتش فرو میبارید.
سر دشمنان رع ماری غول آسا بود که اپیپ یا اپوفیس Apophis نام داشت. اپیپ در ژرفای آبهای نون یا که در نیل آسمانی میزیست و هر روز بر آن بود که راه زورق رع را سد کند. ستیز رع و اپیپ جاودان و در برخی از روایات قدمت اپیپ از رع بیشتر و به پیش از آفرینش جهان میرسید. کار اپیپ ایجاد مزاحمت در سفر روزانه رع و در این نبرد همیشه رع پیروز بود. به روایتی در این سفر ست سکاندار زورق رع و هم اوست که دشمنان رع را به ورطههای هولناک میافکند. مصریان باستان هوای توفانی را جلوهای از پیروزی موقتی اپیپ میدانستند و هنگام گرفتن خورشید بر این باور بودند که اپیپ زورق رع را بلعیده است.
در بسیاری از روایات رع هر بامداد چون کودکی زاده میشود، نیمروز بلوغ مییابد و شامگاه پیرمردی خمیده و میمیرد، و این اسطوره با اسطوره یفرمانروائی وی بر زمین پیوند دارد. رع در سفر شبانه خویش اوف – رع Auf- ra یا که اوف به معنی لاشه، نام داشت. زورق سفر شبانهی رع زورقی دیگر و مِسکِتت Mesektet یا زورق شب نام داشت. در برخی روایان مِسکتت به هیأت ماری است و سفر شبانه رع نیز چون سفر روزانه وی دوازده ساعت به طول میانجامد. در این سفر خدایانی چون حو، سیا و حیک و خدایانی دیگر رع را همراهی میکنند. شبها خدا اپواوت Upuant [وپواوت] گشایندهی راهها بر دماغه زورق رع میایستاد و زورق وی را از گذرگاه پرخطر عبور میداد.
به باوری دیگر ارواح فراعنهی مرده (و بعدها ارواح مردم عادی) پس از مرگ به هیأت ستارگان در میآمدند و در زورق رع وی را خدمت میکردند. بدین باور گروهی از ستارگان «آنان که هرگز غروب نمیکنند» خدمهی زورق سفر روزانه رع و در پرتو خورشید ناپیدا و «آنان که خسته نمیشوند» ستارگانی هستند که در بخشی از شب پدیدار و یکی پس از دیگری در پیوستن به زورق شبانهی رع به جهان نامرئی، دوت Duat، میروند.
خطرهائی که رع طی پیمودن دوازده قلمرو شب با آن روبه رو میشد از خطرهای سفر روزانهی وی بیشتر و در هر دو سفر اپیپ دشمن بزرگ وی بود. جهان زیرین و قلمروهای سفر شبانهی رع جایگاه اهریمنان غول پیکر و موجوداتی بود که مردگان را در سفر خویش تهدید میکردند. شکلهای گوناگون خورشید خدا: اتوم، رع و خپری با جهان زیرین پیوند داشت. بسیاری از خدایان اوف را در سفر شبانهی وی در دوت و به هنگام عبور از رود دوزخ و قلمروهای سفر شبانه یاری میکردند. باد را در دوت راهی نبود و هم بدین دلیل خدایان زورق اوف را به جلوی میراندند و خدا بانوی وقت با گفتن کلام عبور دوازده دروازهی شب را یکی پس دیگری میگشود. سرزمین زیرین را اهریمنان و ساکنان بسیار و از آن شمار بود مارهای دوسر، مار غول پیکر قلمرو چهارم که بر پشت او سر چهار مرد ریشو دیده میشد، مار عظیم ششم به نام «درندهی ارواح» که در چشم اوف نیز نامرئی بود و در برخی روایات پشت این غول مار جایگاه پسران حورس، پاسدار کوزهی شش(1)Canopic Jar جگر، معده و رودههای حنوط شدگان بود. پسران حورس ساکن پشت این غول مار در این روایت ایمست Imest، حاپی Hapy، دواموتف Duamutef و قبح سنوف Qebehsenuf نام داشتند. بدین روایت این غول مار دشمنان شکست یافته رع و اوزیریس را میدرید و میبلعید. پس از رواج آئین اوزیریس این مار هیأت متفاوتی یافت که عاموت Ammut نام داشت و درندهی ارواح «بد پیمانان» بود.
شرح مختصر ساکنان دوازده قلمرو جهان زیرین نمودی از خطرها و وحشت رازآمیزی است که با اسطورههای خورشید پیوند دارد. در کیش اوزیریس جهان زیرین قلمرو زندگی جاودان است، اما در این باورها نیز روح مرده برای عبور از این قلمرو و رهائی از جنگ اهریمنان به اوراد و ادعیه بسیار نیاز داشت. یکی از کارهای اوف در جهان زیرین روشن کردن راه ارواح مردگان با روشن کردن راه آنان بود. نور اوف بر روح مرده میتابید و روح با گذر از مغاکی به مغاک دیگر تحسین وهیابانگ ساکنان جهان زیرین را که ناشکیبا در انتظار پرتوی از نور بودند بر میانگیخت و پس از عبور هر روح دیگر بار جهان زیرین در ظلمتی وحشتبار فرو میرفت.
با غالب شدن بر خطرات زیرین و از آن شمار به بند کشیدن اپیپ بود که عبور اوف از جهان زیرین میسر میشد. در برخی روایات اوف- رع خود ماری غول آسا و هر شب از کام ماری غول آسا زاده میشد، همان گونه که روز از نوت زاده میشد. با عبور از قلمرو شب خورشید خدا دیگر بار بر فراز زمین رخشیدن میگرفت: خدایان ملازم وی منجت Manjet یا زورق وع را بالا میکشیدند و خورشید خدا در جلوی خپری از افق بالا میرفت. به روایتی در این لحظه شو با دستان گشوده قرص خورشید را میگرفت و رع در زورق روز مینشست، و شامگاه خدای بانوی شرق رع را به خدای بانوی غرب تحویل میداد.
جز روایات کلی تفسیر چرخهی حرکت خورشید روایات دیگری نیز نزد مردم رایج بود. در این روایات رع پسر نوت خدابانوی آسمان هر بامداد به هیأت گوسالهای از نوت متولد و شامگاه توسط وی بلعیده میشد. در برخی روایات خورشید پسر نون بود و در آموزهی هرموپولیس خورشید هر بامداد درون گلبرگهای یک نیلوفر آبی بر آبهای نون پدیدار و شامگاه با بسته شدن گلبرگهای نیلوفر ناپدید میشد.
گاهی رع چون خورشید دایرهی سادهای بود که در زورقی حمل میشد و غالباً در تصاویر و نقشها انسانی بود با سرشاهین و یگانه شده با حورس خدای بزرگ مصر که چشم راست او خورشید بود. در تصاویر دیگر تارک رع تاجدار و تاج وی خورشیدی بود در چنبرهی یوریس که از کام وی بر دشمنان رع آتش میبارید. خورشید خدا در این هیأت رع- حراختی و غالباٌ عصای سلطنتی موسوم به عنج یا یواس Uas را در دست داشت. نقشها و تصاویر بر اوف کمابیش همانند رع- حراختی اما دایرهی خورشید بین شاخهای یک قوچ، که احتمالاً از خنوم یا از قوچ مقدس مندس به عاریت گرفته شده بود تصویر میشد. قوچ، که احتمالاً از خنوم یا از قوچ مقدس مِنِدس به عاریت گرفته شده بود تصویر میشد. تصاویر بنو (قفنوس) در حال پرکشیدن از سنگ بِن بِن به هنگام بامداد و ندای او بشارت آفرینش بود. نقشهای شاهین، شیر یا گربه در پیوند با خورشید خدا گویای دشمنی با اپیپ و در هم دریدن وی بود. نرگاو کمفیس یا ورزاو منیفس، پیرمردی که رو به غروب میرفت و بر سر او تاجی از خورشید در چنبرهی یوریس قرار داشت همه و همه تصاویری بود که خورشید خدا را بدان هیأت تصور و ترسیم میکردند و پیرمردی که تاج خورشید بر سر داشت همانا اتوم و خورشید غروب بود.
فراعنه خود را منسوب به رع و بدین سان رع خدائی حامی دودمان فرمانروائی بود. فرعون خود را از عقاب حورس و رع و پس از مرگ به رع باز میگشت. در آغاز نیایش رع فقط خاص فرعون و با اجازه یافتن مردم برای نیایش رع هیبت این خدا کمتر و بیشتر خدائی همگانی شد تا خدای فرعون. با مردمی شدن رع در گزارشها فرعون از طریق حورس از اعقاب اوزیریس شد و از آن زمان حورس – اوزیریس بیش از حورس خورشید مورد توجه قرار گرفت.
در برخی از اسطورهها رع قربانی پیشامدها و خدائی ناتوان و گاه مضحک و یکی از خدایان متعددی است که تنها به هنگام نیاز بدان نیایش میبرند. با این همه رع حتی در اوج اوزیریس گرائی در بسیاری از تجلیات خویش از خدایان بزرگ و به دلیل پیوند او با دودمان فرمانروائی برپا دارنده نظم اخلاقی و سیاسی در این جهان است. کاهن اعظم معابد مختلف برگزیدهی فرعون و هم بدین دلیل رع در همهی معابد مورد احترام و در این راه هلیوپولیس الگوی کیشهای مختلف بود. در کیش هلیوپولیس رع از چهرههای اصلی این کیش و حامی حقیقت، آفرینندهی جهان، داور مردگان و دارای مراسم آئینی خاص بود.
در هلیوپولیس همسر یکی از کاهنان رع از جانب رع به همسری برگزیده میشد. در روایتی سه پسری که از این کاهنهی همسر رع زاده شد همانا فراعنهی اول تا سوم سلسلهی پنجم فرمانروائی شدند. بدین روایت تمام فراعنه پسران رع و مدعی آن بودند که فرمانروائی و قدرت خویش را از حورس (حورس چون خورشید و نه پسر اوزیریس) به ارث بردهاند. بدین سان فرمانروایان مصر باستان خود را از اعقاب خورشید خدا و در جهان دیگر نیز همانند خورشید خدا تولدی دیگر داشتند. فرعون واسطهی بین رع و مردم و هم بدین دلیل انتظار داشت که مردم برای به خوبی انجام گرفتن سفر وی در زندگی پس از مرگ و گذشتن خطرهای جهان زیرین در انجام وظایف خویش جدی باشند. هم بدان دلیل که برای باروری مزارع و فراوانی محصول مردم نیازمند آن بودند که خورشید هر بامداد در افق نمایان و بر سینهی آسمان بدرخشد روح فرعون مرده را پاسداری و فرعون در گذشته چون رع مورد احترام بود. بعدها هنگامی که فرعون مرده همانا اوزیریس در گذشته پنداشته میشد در روایتی انوبیس Anubis را به زمین میفرستد تا اعضای جدا شده فرعون را گردآوری و او را برای رستاخیز آماده سازد. در اسطورههای بعدی اوزیریس و رع هر دو فرمانروای آسمان و جهان زیرین اند.
رع در برخی روایات همسری به نام رعت Rat، یا ایوسس Uusas، یا اورت هیکو Utt- Hikeu (یا جادوگر بزرگ) یا حتی حتحور Hathor دارد، در بسیاری از این روایات رع از خود تفنوت و شو را آفرید و هم از آنان بود که جب و نون والدین ست، نفتیس، اوزیریس و ایزیس زاده شدند. در روایتی دیگر رع فرزند جب و نوت و به هیأت گوسالهای است که هر بامداد از مادر خود متولد میشود، این گوساله در نیمروز نر گاوی میشود و در این هیأت گامفیس (نرگاو جفت مادر خویش) نام دارد. کامفیس مادر خویش را بارور کرده و شامگاه میمیرد تا بامدادی دیگر رع دیگر بار به هیأت گوسالهای از مادر زاده شود. در روایتی دیگر رع از تخمی سفالین که بتاح آن را شکل داد یا تخمی که از جب در هیأت ماده غازی زاده شد هستی مییابد. حتحور در برخی روایات فرزند رع و اوزیریس، ست، حورس و ماعت نیز فرزندان رع هستند.
در بسیاری از روایات رع را پدر خدایان یا سرور و شهریار آنان، پدر انسانها و همه موجودات میدانند. بدین روایت انسان و دیگر موجودات از شک و خوی رع زاده شدهاند. در روایتی چشم رع را جان خاص او میدانند و هنگامی که چشم در سیر و گشتی در بازگشت به نزد رع تأخیر میکند رع به جستجوی او بر میخیزد و شو و تفنوت را مأمور بازگردانیدن چشم خویش میسازد، چشم رع که تمایلی به بازگشت نزد وی ندارد میگرید و هم از این سرشک است که انسانها هستی مییابند. در خط تصویری هیروگلیف مصری اشک و انسان تا حدی شبیه و شاید از همین جاست که این اسطوره شکل میگیرد.
دراسطورهای شو و نوت در ظلمات آبهای نون گم و رع چشم خود را به اتوم میدهد تا به جستجوی آنان بپردازد و اتوم چشم رع را در این راه در وسط پیشانی خود قرار میدهد. در روایتی دیگر از این اسطوره چشم رع در این جستجو گم میشود و رع، تحوت یا ماه را به جستجوی چشم خویش میفرستد، تحوت چشمی دیگر را به جای چشم رع بدو باز میگرداند (شاید چشم خود یا ماه را) اما سرانجام رع چشم خویش را باز مییابد و آن را به هیأت یوریس Uraeus (مار مقدس) بر پیشانی خود قرار میدهد تا بر جهان نظارت کند و قرار گرفتن یوریس بر تارک تاج فراعنه که نماد قدرت و فرمانروائی است هم از این روایت متأثر است.
«رع از زمان آغازین» بر زمین و جهانی که خود آفریده بود فرمان میراند و عصر فرمانروائی او بر زمین عصر زرین و زمان هم جواری انسانها و خدایان بود. رع به هنگام جوانی نیرومند، فرمانروائی او استوار و نظم خدائی و قدرت، ماعت، بر همه جا حاکم بود. کار روزانه او تغییر ناپذیر و هر بامداد ستاره صبح چاشت او را فراهم و رع پس از پوشیدن لباس و شرکت در مراسم آئینی از مقام بِن بِن در هلیوپولیس عازم سفر روزانه و همراه شو از دوازده قلمرو فرمانروائی خویش (ساعات روز) میگذشت. که گاه دیدار وی از نزدیک موجب طغیان گرما، در فصل تابستان و عصیان رعایا میشد اما آنان را در برابر شهریار قدرتمند توانی نبود. در یکی از این عصیانها اپیپ Apep با دیگر دشمنان رع همدستان و بر آن سد که طی دسیسهای رع را به هنگام برخاستن خورشید نابود کند اما پس از یک روز جنگ اپیپ و همدستان او شکست یافتند. درنبردی دیگر رع به هیأت گربه یا که شیری در آمد تا سر از تن جدا سازد.
سرانجام اما رع پیرو نیروی او تحلیل رفت و به هیأت پیرمردی خطاکار در آمد که از دهان لرزانش آب میچکید. گه گاه خدایان بر آن شدند تا از پیری رع بهره بگیرند و در این راه بدان سان که خواهیم دید ایزیس و اوزیریس نیز که گاهی با رع برخورد داشتند از دیگران موفقتر بودند. در روایتی از نبرد بزرگ حورس و ست خدایان با داوری رع که حامی ست بود مخالف و موجب پیروزی حورس میشوند؛ اما چنین مینماید که این نبردها همانا نبردهای پیش از تاریخ مصر در جهت وحدت مصر علیا و سفلی بوده نبردی که سرانجام به پیروزی فراعنهی نیایش کنندهی حورس انجامید.
با گذشت زمان انسانها نیز از ناتوانی رع آگاه و علیه او به دسیسه پرداختند. گفتند: «شهریار ما پیر، استخوانهایش سیم، گوشش زر و موهایش لاجورد شده است» رع از آن چه میگذشت آگاه و خدایان را برای فرونشاندن عصیان فرا خواند. وزیر اعظم او را در فرونشاندن عصیان راهنمائی کرد، خدایان هریک نظر دادند و نون آنان را گفت که رع هنوز قدرتمند، از وی بزرگتر و بر ترس غلبه دارد. نون از رع خواست بر سریر خویش باقی بماند و به خشم در انسانها بنگرد. پس مردمان به کوهساران پناه برند و رع چشم خود را به شکل دختر خویش حتحور یا سخمت Sekhmet به هیأت ماده شیری مأمور فرونشاندن عصیان کرد؛ و سخت عصیان را فرو نشانید. سخمت بر آن بود که همه انسانها را نابود کند اما رع که خدایی عادل و جویای توازن بین خدایان و انسانها بود او را از این کار بازداشت.
با این همه رع پیر و فرتوت و به سبب ناتوان بودن از حل مشکلات بر آن شد که از زمین کناره گیری کند. پس رع بر ماده گاوی که نوت بود نشست، دیگر خدایان به هیأت ستارگان بر شکم ماده گاو آویختند و ماده گاو به آسمان رفت. آسمان و زمین از هم جدا، خدایان از انسانها جدا و جهان به هیأت کنونی آن شکل گرفت. خورشید خدا از فرمانروائی کناره گرفت و جای خود را به تحوت وانهاد تا شبها او نیز جهان را روشن کند؛ ماجرائی که تفسیر ناپدید شدن خورشید در شامگاه و پیدائی ماه در شامگاه است. رع دادگر و بخشنده از تحوت خواست با اوراد خود انسانها را بر زمین حمایت کند و از این پس قلمرو آسمانی وی جهانی دیگر شد که پرندگان در جستجوی سعادت جاودان بدان نظر داشتند. در برخی روایات در این ماجرا تحوت فقط کاتب رع و سریر زمینی رع به جب یا شو و جِب و آسمانها به نوت واگذارشده است؛ فرمانروایان جدیدی که به یاری انثاد یا خدایان نه گانه بر جهان فرمان میراندند.
شرح تصویر: هرم میدوم در جنوب دهشور بنائی از سنقر و شهریار جنگجو و بنیان گذار سلسله چهارم. از این شهریار دو هرم بر جای مانده است. با آن که این هرم را از بناهای سنفرو میدانند احتمالاً ساختمان آن توسط سلف وی حونی آغاز شده بود. بنای این هرم همانند هرم جُسِر پلکانی و نماد تپه آغازین در اساطیر بود. در تالار داوری مجموعهای از پلکان به سریر اوزیریس میانجامد و این ساختار نماد امید زایش دیگر بار اوزیریس در اساطیر است.
سر دشمنان رع ماری غول آسا بود که اپیپ یا اپوفیس Apophis نام داشت. اپیپ در ژرفای آبهای نون یا که در نیل آسمانی میزیست و هر روز بر آن بود که راه زورق رع را سد کند. ستیز رع و اپیپ جاودان و در برخی از روایات قدمت اپیپ از رع بیشتر و به پیش از آفرینش جهان میرسید. کار اپیپ ایجاد مزاحمت در سفر روزانه رع و در این نبرد همیشه رع پیروز بود. به روایتی در این سفر ست سکاندار زورق رع و هم اوست که دشمنان رع را به ورطههای هولناک میافکند. مصریان باستان هوای توفانی را جلوهای از پیروزی موقتی اپیپ میدانستند و هنگام گرفتن خورشید بر این باور بودند که اپیپ زورق رع را بلعیده است.
در بسیاری از روایات رع هر بامداد چون کودکی زاده میشود، نیمروز بلوغ مییابد و شامگاه پیرمردی خمیده و میمیرد، و این اسطوره با اسطوره یفرمانروائی وی بر زمین پیوند دارد. رع در سفر شبانه خویش اوف – رع Auf- ra یا که اوف به معنی لاشه، نام داشت. زورق سفر شبانهی رع زورقی دیگر و مِسکِتت Mesektet یا زورق شب نام داشت. در برخی روایان مِسکتت به هیأت ماری است و سفر شبانه رع نیز چون سفر روزانه وی دوازده ساعت به طول میانجامد. در این سفر خدایانی چون حو، سیا و حیک و خدایانی دیگر رع را همراهی میکنند. شبها خدا اپواوت Upuant [وپواوت] گشایندهی راهها بر دماغه زورق رع میایستاد و زورق وی را از گذرگاه پرخطر عبور میداد.
به باوری دیگر ارواح فراعنهی مرده (و بعدها ارواح مردم عادی) پس از مرگ به هیأت ستارگان در میآمدند و در زورق رع وی را خدمت میکردند. بدین باور گروهی از ستارگان «آنان که هرگز غروب نمیکنند» خدمهی زورق سفر روزانه رع و در پرتو خورشید ناپیدا و «آنان که خسته نمیشوند» ستارگانی هستند که در بخشی از شب پدیدار و یکی پس از دیگری در پیوستن به زورق شبانهی رع به جهان نامرئی، دوت Duat، میروند.
خطرهائی که رع طی پیمودن دوازده قلمرو شب با آن روبه رو میشد از خطرهای سفر روزانهی وی بیشتر و در هر دو سفر اپیپ دشمن بزرگ وی بود. جهان زیرین و قلمروهای سفر شبانهی رع جایگاه اهریمنان غول پیکر و موجوداتی بود که مردگان را در سفر خویش تهدید میکردند. شکلهای گوناگون خورشید خدا: اتوم، رع و خپری با جهان زیرین پیوند داشت. بسیاری از خدایان اوف را در سفر شبانهی وی در دوت و به هنگام عبور از رود دوزخ و قلمروهای سفر شبانه یاری میکردند. باد را در دوت راهی نبود و هم بدین دلیل خدایان زورق اوف را به جلوی میراندند و خدا بانوی وقت با گفتن کلام عبور دوازده دروازهی شب را یکی پس دیگری میگشود. سرزمین زیرین را اهریمنان و ساکنان بسیار و از آن شمار بود مارهای دوسر، مار غول پیکر قلمرو چهارم که بر پشت او سر چهار مرد ریشو دیده میشد، مار عظیم ششم به نام «درندهی ارواح» که در چشم اوف نیز نامرئی بود و در برخی روایات پشت این غول مار جایگاه پسران حورس، پاسدار کوزهی شش(1)Canopic Jar جگر، معده و رودههای حنوط شدگان بود. پسران حورس ساکن پشت این غول مار در این روایت ایمست Imest، حاپی Hapy، دواموتف Duamutef و قبح سنوف Qebehsenuf نام داشتند. بدین روایت این غول مار دشمنان شکست یافته رع و اوزیریس را میدرید و میبلعید. پس از رواج آئین اوزیریس این مار هیأت متفاوتی یافت که عاموت Ammut نام داشت و درندهی ارواح «بد پیمانان» بود.
شرح مختصر ساکنان دوازده قلمرو جهان زیرین نمودی از خطرها و وحشت رازآمیزی است که با اسطورههای خورشید پیوند دارد. در کیش اوزیریس جهان زیرین قلمرو زندگی جاودان است، اما در این باورها نیز روح مرده برای عبور از این قلمرو و رهائی از جنگ اهریمنان به اوراد و ادعیه بسیار نیاز داشت. یکی از کارهای اوف در جهان زیرین روشن کردن راه ارواح مردگان با روشن کردن راه آنان بود. نور اوف بر روح مرده میتابید و روح با گذر از مغاکی به مغاک دیگر تحسین وهیابانگ ساکنان جهان زیرین را که ناشکیبا در انتظار پرتوی از نور بودند بر میانگیخت و پس از عبور هر روح دیگر بار جهان زیرین در ظلمتی وحشتبار فرو میرفت.
با غالب شدن بر خطرات زیرین و از آن شمار به بند کشیدن اپیپ بود که عبور اوف از جهان زیرین میسر میشد. در برخی روایات اوف- رع خود ماری غول آسا و هر شب از کام ماری غول آسا زاده میشد، همان گونه که روز از نوت زاده میشد. با عبور از قلمرو شب خورشید خدا دیگر بار بر فراز زمین رخشیدن میگرفت: خدایان ملازم وی منجت Manjet یا زورق وع را بالا میکشیدند و خورشید خدا در جلوی خپری از افق بالا میرفت. به روایتی در این لحظه شو با دستان گشوده قرص خورشید را میگرفت و رع در زورق روز مینشست، و شامگاه خدای بانوی شرق رع را به خدای بانوی غرب تحویل میداد.
جز روایات کلی تفسیر چرخهی حرکت خورشید روایات دیگری نیز نزد مردم رایج بود. در این روایات رع پسر نوت خدابانوی آسمان هر بامداد به هیأت گوسالهای از نوت متولد و شامگاه توسط وی بلعیده میشد. در برخی روایات خورشید پسر نون بود و در آموزهی هرموپولیس خورشید هر بامداد درون گلبرگهای یک نیلوفر آبی بر آبهای نون پدیدار و شامگاه با بسته شدن گلبرگهای نیلوفر ناپدید میشد.
گاهی رع چون خورشید دایرهی سادهای بود که در زورقی حمل میشد و غالباً در تصاویر و نقشها انسانی بود با سرشاهین و یگانه شده با حورس خدای بزرگ مصر که چشم راست او خورشید بود. در تصاویر دیگر تارک رع تاجدار و تاج وی خورشیدی بود در چنبرهی یوریس که از کام وی بر دشمنان رع آتش میبارید. خورشید خدا در این هیأت رع- حراختی و غالباٌ عصای سلطنتی موسوم به عنج یا یواس Uas را در دست داشت. نقشها و تصاویر بر اوف کمابیش همانند رع- حراختی اما دایرهی خورشید بین شاخهای یک قوچ، که احتمالاً از خنوم یا از قوچ مقدس مندس به عاریت گرفته شده بود تصویر میشد. قوچ، که احتمالاً از خنوم یا از قوچ مقدس مِنِدس به عاریت گرفته شده بود تصویر میشد. تصاویر بنو (قفنوس) در حال پرکشیدن از سنگ بِن بِن به هنگام بامداد و ندای او بشارت آفرینش بود. نقشهای شاهین، شیر یا گربه در پیوند با خورشید خدا گویای دشمنی با اپیپ و در هم دریدن وی بود. نرگاو کمفیس یا ورزاو منیفس، پیرمردی که رو به غروب میرفت و بر سر او تاجی از خورشید در چنبرهی یوریس قرار داشت همه و همه تصاویری بود که خورشید خدا را بدان هیأت تصور و ترسیم میکردند و پیرمردی که تاج خورشید بر سر داشت همانا اتوم و خورشید غروب بود.
فراعنه خود را منسوب به رع و بدین سان رع خدائی حامی دودمان فرمانروائی بود. فرعون خود را از عقاب حورس و رع و پس از مرگ به رع باز میگشت. در آغاز نیایش رع فقط خاص فرعون و با اجازه یافتن مردم برای نیایش رع هیبت این خدا کمتر و بیشتر خدائی همگانی شد تا خدای فرعون. با مردمی شدن رع در گزارشها فرعون از طریق حورس از اعقاب اوزیریس شد و از آن زمان حورس – اوزیریس بیش از حورس خورشید مورد توجه قرار گرفت.
در برخی از اسطورهها رع قربانی پیشامدها و خدائی ناتوان و گاه مضحک و یکی از خدایان متعددی است که تنها به هنگام نیاز بدان نیایش میبرند. با این همه رع حتی در اوج اوزیریس گرائی در بسیاری از تجلیات خویش از خدایان بزرگ و به دلیل پیوند او با دودمان فرمانروائی برپا دارنده نظم اخلاقی و سیاسی در این جهان است. کاهن اعظم معابد مختلف برگزیدهی فرعون و هم بدین دلیل رع در همهی معابد مورد احترام و در این راه هلیوپولیس الگوی کیشهای مختلف بود. در کیش هلیوپولیس رع از چهرههای اصلی این کیش و حامی حقیقت، آفرینندهی جهان، داور مردگان و دارای مراسم آئینی خاص بود.
در هلیوپولیس همسر یکی از کاهنان رع از جانب رع به همسری برگزیده میشد. در روایتی سه پسری که از این کاهنهی همسر رع زاده شد همانا فراعنهی اول تا سوم سلسلهی پنجم فرمانروائی شدند. بدین روایت تمام فراعنه پسران رع و مدعی آن بودند که فرمانروائی و قدرت خویش را از حورس (حورس چون خورشید و نه پسر اوزیریس) به ارث بردهاند. بدین سان فرمانروایان مصر باستان خود را از اعقاب خورشید خدا و در جهان دیگر نیز همانند خورشید خدا تولدی دیگر داشتند. فرعون واسطهی بین رع و مردم و هم بدین دلیل انتظار داشت که مردم برای به خوبی انجام گرفتن سفر وی در زندگی پس از مرگ و گذشتن خطرهای جهان زیرین در انجام وظایف خویش جدی باشند. هم بدان دلیل که برای باروری مزارع و فراوانی محصول مردم نیازمند آن بودند که خورشید هر بامداد در افق نمایان و بر سینهی آسمان بدرخشد روح فرعون مرده را پاسداری و فرعون در گذشته چون رع مورد احترام بود. بعدها هنگامی که فرعون مرده همانا اوزیریس در گذشته پنداشته میشد در روایتی انوبیس Anubis را به زمین میفرستد تا اعضای جدا شده فرعون را گردآوری و او را برای رستاخیز آماده سازد. در اسطورههای بعدی اوزیریس و رع هر دو فرمانروای آسمان و جهان زیرین اند.
خپری
خِپری، خِپر یا خِپَرع Kherera از جلوههای رع و نمود خورشید جوان به هنگام شبگیر است؛ و خورشیدی است که اوف را که از سفر شبانهی خویش فرا میرسد خوش آمد میگوید. خپر همانا خورشید بامدادی و نام وی به معنی «آنکو هستی مییابد» و نیز «جُعل» یا سرگین غلتان است. سرگین غلتان گونهای سوسک است که غذای مورد نیاز خود را به شکل گلولهای برای ذخیره کردن به جانب لانه خود میغلتاند. مصریان باستان بر این نظر بودند که جُعل تخم خود را درون گلولهای از سرگین نهان میکند و هم بدین دلیل برای آنان جعل نماد زایش از خود، آفریینده و خورشید بود. از نظر زایش از خود و در پیوند با کیش اوزیریس جُعل با نب- جر Neb-er-dger پیوند داشت و نب- ئِر- جر در نقشها و تصاویر مردی بود با سر جُعل یا سرگین غلتانی که قرص خورشید را به جلو میراند و در برخی از تصاویر خورشید دیروز پشت سر او قرار داشت.
پی نوشت ها :
1- الاوانی الکانوب
منبع: ایونس، ورونیکا؛ (1385) اساطیر مصر، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}