نویسنده: علی حسین زاده




 

مقدمه

در مواجهه ی والدین با فرزندان و مسائلی که میان آنان پیش می آید، اغلب والدین را می توان به سه گروه: برندگان، بازندگان و نوسانی ها تقسیم کرد. والدین گروه اول، معتقدند حق به کارگیری قدرت و استفاده از مقام را در برابر بچه ها دارند و از این حق دفاع می کنند. آنها عقیده دارند باید برای بچه حدودی قایل شد، از او رفتار مشخصی انتظار داشت، به او دستور داد، از او انتظار اطاعت داشت و از تنبیه برای مطیع کردن او استفاده کرد. در این نوع خانواده ها، پدر یا مادر همیشه مسئله را طوری حل می کنند که خود، برنده و کودک بازنده باشد. بیشتر این خانواده ها وجدان خود را با این جملات آرام می کنند: هر چه باشد، عقل پدر و مادر بیشتر است؛ کار ما برای مصلحت خودِ اوست؛ و مسئولیت والدین این است که از قدرت خود در جهت خیر بچه ها استفاده کنند.
گروه دوم که از نظر تعداد، کمتر از دسته ی اول هستند، در بسیاری از مواقع به بچه هایشان آزادی کامل می دهند، بچه ها را محدود نمی کنند و با غرور می گویند: ما با زورگویی مخالفیم. وقتی کشمکشی میان آنان و بچه ها پیش می آید، همیشه بچه ها برنده هستند، این گروه، معتقدند نباید مقابل بچه ها و خواسته هایشان ایستاد.
گروه سوم که بیشتر والدین از این دسته اند، نمی توانند همیشه یکی از روش های ذکر شده را استفاده کنند؛ در نتیجه، می کوشند ترکیبی از این دو را به کار برند؛ و میان جدی بودن و نبودن، سخت گیر بودن و نبودن، محدود گذاشتن و آزاد گذاشتن، برنده بودن و بازنده بودن در نوسان باشند. چنین پدر و مادرانی به بچه هایشان آن قدر آزادی می دهند تا آنجا که بد شوند و دیگر نتوان آنها را تحمل کرد؛ در چنین شرایطی، این والدین از زور استفاده می کنند و چنان سخت گیر می شوند که طاقت تحمل خود را نیز ندارند. در این میان، اگر بتوان از نوعی مهارت بُرد بدون باخت برخوردار شد، فرصت خوبی برای ارتباط مؤثر ایجاد می شود؛ لازمه ی این روش، تغییری اساسی در روابط بیشتر والدین با فرزندان و داشتن فرصت کافی است.
خانواده ی موفق، خانواده ای است که نگران برنده شدن و بازنده شدن خود یا نوسان میان این دو نیست، بلکه در اصل روشی را انتخاب می کند که در آن کسی به فکر مقابله و رقابت نباشد تا بحث برنده و بازنده مطرح شود. در چنین خانواده ای، بدون اینکه از کسی حق سخن گفتن، اظهار نظر کردن و تصمیم گیری گرفته شود، همه اعضای خانواده، در برنامه هایی که به آنها مربوط است می اندیشند، با انگیزه ی نظر می دهند و واقع بینانه به نتیجه ای که حاصل می شود رضایت می دهند. همچنین به کسی بی حرمتی نمی شود، کسی مستحق تحقیر نیست و برای رسیدن به تفاهم از مهارت گوش کردن فعال، بسیار استفاده می شود. پدر و مادر در چنین خانواده هایی بسیار واقع بین اند و با توجه به همین واقع بینی از مهارت های متناسب با واقعیت استفاده می کنند و در نتیجه، امید بیشتری به موفقیت دارند.

شاخص های شناسایی خانواده ی موفق

خانواده ی موفق خانواده ای است که والدین از یک سو موفقیت فرزندان، ویژگی دوره های گوناگون سنی آنان و خواسته های طبیعی آنها را بشناسند و از سوی دیگر، خواسته های خود را اولویت بندی کنند و از نحوه ی ابلاغ آن، به خوبی آگاه باشند. این آگاهی زمینه ی خوبی برای تربیت صحیح فرزندان است. در کنار این آگاهی، همت و اراده ی قوی والدین همراه انعطاف در موقعیت های لازم، برای اجرای دانسته های خود، ضروری است.
از مهم ترین ویژگی های این خانواده می توان به این موارد اشاره کرد:
- در مسائل مربوط به خانواده، میان اعضای خانواده مشورت حاکم است، هر یک برای استقلال دیگری احترام قایل است، همه به سخنان یکدیگر گوش می کنند، آن را درک می کنند و اعضای خانواده به تناسب سن، تحصیل، موقعیت و توانمندی شخصیتی خود اظهار نظر می کنند؛
- اعضای خانواده، در همه ی مسائل زندگی مشارکت عمیق و همه جانبه دارند. در سختی ها و مشکلات زندگی، احساسات و عواطف خود را همان اندازه بروز می دهند که در اوضاع عادی زندگی ابراز می کنند؛
- افراد خانواده برای هم ارزش قایل اند، با دل سوزی و محبت به سخنان یکدیگر توجه می کنند و بیش از عشقی که به دیگران می ورزند، از آنان انتظار مهرورزی ندارند؛
- افراد خانواده هدف های مشترک و ارزشمندی دارند و همه، به ویژه کسانی که مسئولیت بیشتری دارند، برای تحقق آن اهداف تلاش می کنند؛
- همه در برابر یکدیگر احساس مسئولیت می کنند؛
- همه ی افراد، به تناسب موقعیت، شرایط و مسئولیتی که دارند، اظهار نظر می کنند؛
- در مشورتی که میان اعضای خانواده شکل می گیرد، همه تلاش می کنند فعالانه گوش کنند و حرف های یکدیگر را به خوبی درک کنند؛
- مقررات خانواده برای همه ی اعضاست، همه این مقررات را قبول کرده اند و نمی خواهند آن را نادیده بگیرند. به همین دلیل، انضباط خاصی در خانواده دیده می شود؛
- اعضای خانواده تنها دارای حق نیستند، بلکه هر کس، به تناسب حقی که دارد، تکلیف نیز دارد. همه مکلف اند به حقوق یکدیگر احترام گذارند؛
- قانون اصلی خانواده این است که بزرگ و کوچک حق اظهار نظر دارند و بچه ها، به دلیل کم سن بودن، مورد اهانت قرار نمی گیرند، البته بزرگ ترها، در تبیین سخن کوچک ترها و کارهایی که باید انجام دهند، به آنها کمک می کنند؛
- کرامت نفس میان اعضای خانواده، به روشنی مشاهده می شود و نادیده گرفتن برخی لغزش ها نشان دهنده ی همین ویژگی است؛
- شایسته سالاری، ارزش اصلی خانواده است. این اصل جای گزین پدرسالاری، مادر سالاری و فرزند سالاری می شود و «حق»، بر تمام افراد حاکمیت دارد؛
- توجه والدین به فرزندان بسیار عادلانه است. فرزندان با یکدیگر مقایسه نمی شوند تا بی جهت، فرزندی مبتلا به خود کم بینی نشود و زمینه ی رشد خود را از دست ندهد؛
- مدیریت خانواده مبتنی بر روشی عقلانی است، البته خالی از عطوفت و مهربانی نیست و هماهنگی و همکاری لازم میان اعضای آن چشمگیر است؛
- به جای بدبینی، ساده لوحی و خوش بینی افراطی، واقع بینی حاکم است و عامل اصلی تفاهم پایدار میان افراد خانواده، همین واقع بینی است؛
- استعداد فرزندان شکوفا می شود و زمینه ی رشد، در خانواده، به وجود می آید. فرزندان جایگاه ویژه ای دارند و والدین، برای فرزند و شکوفایی استعدادهای او، در برابر همه ی مشکلات ایستادگی می کنند؛
- مهربانی بر روابط اعضا حاکم است و هم نوایی و همدردی، به طور کامل حس می شود؛
- افراد به نیازهای یکدیگر حساس اند، از آنها آگاه می شوند و نیاز یکدیگر را رفع می کنند؛
- نشاط، شادابی و روحیه ی مثبت میان اعضای خانواده وجود دارد و همگی این حالت را تقویت می کنند؛
- فرزندان، در تجربه ی رفتارهای جدید، نگران تنبیه یا سرزنش والدین نیستند، اما خود را موظف می دانند که رفتاری درست داشته باشند و اشتباه نکنند؛
- افراد برای یکدیگر، در هر سن و سالی باشند، محترم هستند و زن و شوهر، قبل از اینکه فرزندان را دوست داشته باشند و به آنها احترام گذارند، برای همدیگر ارزش قایل اند و به یکدیگر احترام می گذارند؛
- پدر و مادر الگوی عملی مناسبی برای رفتار فرزندان هستند و رفتار آنان با یکدیگر، سرمشق زندگی فرزندان است.
- فرزندان، آزادانه، مشکلات خود را با والدین در میان می گذارند و تحلیل خود را بیان می کنند؛
- فرزندان، چون دید مثبتی به والدین دارند، به راهنمایی آنان توجه می کنند و رفتار خود را با خواست درونی کنترل می کنند؛
- فرزندان با توجه به فضای عاطفی خانواده، می توانند روابط عمومی خوبی داشته باشند و در محیط مدرسه و جامعه، به همسالان خود احترام گذارند؛
- تعصب بیجا میان فرزندان کمتر دیده می شود. آنان عقیده ی مخالف را، به آسانی تحمل می کنند و به دیگران تجاوز نمی کنند.
معنای مطلوب بودن رابطه ی اعضای خانواده این نیست که والدین یا فرزندان خواسته هایی از یکدیگر نداشته باشند یا از خواسته های خود صرف نظر کنند، بلکه باید خواسته های روشن و منطقی داشته باشند و در ابراز آن احساس، عاطفه و مهارت داشته باشند.
والدین برای داشتن رابطه ی موفق با فرزندان خود، باید آنها را بشناسند و موقعیتشان را درک کنند، انتظارات خود را بررسی کنند و بدانند چگونه آنها را به فرزندان خود منتقل کنند، و از خواسته های فرزندان و نحوه ی پاسخ گویی به آنها نیز آگاه باشند.
منبع مقاله:حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (1390)، قم: انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.