نویسنده: علی حسین زاده




 

مقدمه

برای برقراری ارتباط صحیح و مناسب میان والدین و فرزندان، به راهکارها و مهارت هایی نیازمندیم. از همین روی، ضروری است نیازهای فرزندان را شناسایی کنیم و با پذیرش استقلال و تقویت عزت نفس آنان از طریق قدردانی، تکریم و گوش دادن فعال به سخنانشان، زمینه ی رشد و بالندگی آنان را فراهم سازیم، و از سوی دیگر، با تأکید بر رفتارهای مثبت، حذف رفتارهای منفی، تأیید باورهای درست و تخریب باورهای نادرست، آنان را به سوی تغییر نگرش یا ارتقای آن سوق دهیم. در این فصل، به راهکارهای وصول به این هدف مهم، می پردازیم.

1- شناسایی نیاز فرزندان

والدین در همان گام اول ارتباط با فرزندان، باید نیازهای واقعی آنها را تشخیص دهند و پاسخ متناسب با نیاز آنان را ارائه کنند. مهم ترین نیازهای فرزندان به این شرح است.

الف) نیاز به استقلال و تشخص:

فرزند ما به طور طبیعی، می خواهد خودش تصمیم بگیرد، خودش برنامه ریزی کند و خودش نیز برنامه ها را اجرا کند. اگر مانع بر سر راه فرزندان در زمینه ی تصمیم گیری، برنامه ریزی و اجرا نباشد، خود آنها این مسیر را طی می کنند. آنها کسب شخصیت را دوست دارند و برای رسیدن به این مرحله، به دو ویژگی نیازمندند: داشتن توانمندی لازم برای کاری که می خواهند انجام دهند، و اجازه ی والدین و بزرگ ترها برای اینکه فرزندان کارهای خود را به تنهایی انجام دهند. بنابراین کسب مهارت و توانایی مواجهه با دیگران، و نیز طرد نشدن از سوی پدر و مادر و احترام به شخصیت او، از نیازهای اساسی فرزندان است. مشورت کردن با فرزند و انتقاد کردن به او از روی دل سوزی، به استقلال و تشخص او کمک می کند.

ب) نیاز به پذیرش:

جوان به مثابه ی کسی که پس از پدر و مادر وارد زندگی شده است، می خواهد کانون پذیرش پدر و مادر باشد. شخصی که می خواهد پذیرش دیگران را احساس کند، با آنها ارتباط برقرار می کند و رشد خود را در همان ارتباط می بیند. با این ارتباط، فرد رشد می کند، تغییرات سازنده در او رخ می دهد، خود و راه حل مشکلش را پیدا می کند، آزادانه حرکت را از نقطه ای که در آن هست آغاز می کند و برای رسیدن به آنچه لیاقتش را دارد، تلاش می کند.
ما از طریق گفتار و رفتار می توانیم پذیرش را نشان دهیم. در بخش غیرکلامی، می توان از حالت هایی همچون لبخند زدن، سر تکان دادن و مجاورت بدنی نام برد. پیام های غیرکلامی، زبان رفتار است و پس از زبان گفتار، مهم ترین راه نشان دادن پذیرش است. پذیرش، از مهم ترین پیامدهای گوش دادن است. گوش دادن، محبت را در پی می آورد، همدمی را ارتقا می بخشد و باعث می شود آرامش بر رابطه ی میان والدین و فرزندان حکم فرما شود. وقتی فرزند با بیان احساساتش آن را بروز می دهد، خود نیز برای پذیرش موقعیت، آماده تر می شود. گوش دادن به فرزند فرصت می دهد که از نظر شناختی و عاطفی، زمینه ی مناسب تری برای تغییر مطلوب داشته باشد.

ج) نیاز به توجه:

در همه ی افراد، به ویژه در جوان ها، نیاز به مطلوب واقع شدن و کانون توجه بودن، دیده می شود. البته ممکن است این حالت در افراد شدت و ضعف داشته باشد یا نمونه ها و مصادیق مورد توجه بودن متفاوت باشد، اما اصل نیاز به پذیرش، همگانی است. اگر برای جوان ممکن باشد که با رفتارهای مثبت و پسندیده، مطلوب دیگران قرار گیرد، با این روش توجه دیگران را به خود جلب می کند؛ در غیر این صورت، ممکن است مرتکب کارهای منفی شود تا دیگران او را در معرض دید و توجه خود قرار دهند. دانش آموزی با گرفتن نمره ی بیست و دانش آموز دیگر با حرکات نمایشی، طنز یا مسخره کردن دیگران، زبانزد هم کلاس های خود می شود.
طبیعی است که فرزندان به توجه نیاز دارند. و والدین باید به آنها توجه داشته باشند، ولی این نکته نیز حایز اهمیت است که توجه طلبی فرزندان، چنانچه به طور پیوسته اند. و زمینه ی تحقق بخشیدن به همه ی خواسته های آنها باشد، مشکل ساز می شود. بسیاری از بچه ها به دلیل ناراحتی ناچیز، مسئله ی بزرگی می سازند تا شما را متوجه خویش سازند. توجه طلبی افراطی به جایی می رسد که فرزند، حکمران زندگی والدین می شود. والدین باید توجه طلبی افراطی فرزند را کنترل کرده، درخواست آنان برای ارضای زودرس خواسته هایشان را به شکیبایی سوق دهند. هر چه شما بتوانید میان خواسته ی فرزند و خواسته ی خود تعادل ایجاد کنید، از توجه طلبی افراطی فرزند جلوگیری کرده اید. باید بدانیم که گاه توجه منفی به فرزند پاداش تلقی می شود، اما در مقابل، بی توجهی، او را به حالت طبیعی نزدیک می کند. توجه افراطی به فرزند، ممکن است جنگ قدرت و خشم را در پی داشته باشد.

د) نیاز به عزت نفس:

یکی از مهم ترین عوامل تأثیرگذار بر رفتار اجتماعی ما احساس کفایت و عزت نفس است، که ترکیبی از شناخت و احساسات فرد درباره ی خود است. نگاه به خود، در صورتی که با قضاوت همراه باشد، عزت نفس به شمار می آید. اگر این قضاوت مثبت باشد، به عزت نفس فرد می افزاید و چنانچه منفی باشد، از عزت نفس او می کاهد. ما باید کاری کنیم که فرزندمان احساس شخصیت کند، عزت نفس داشته باشد و از خودپنداره ی مثبت برخوردار باشد. عزت نفس با مشارکت فرد در تعاملات خانواده ارتباط دارد. هر گاه افراد خانواده دچار استرس می شوند، توانایی آنها در برقراری ارتباط آشکار با یکدیگر، دادن بازخورد و حل مشکلاتشان، در گرو میزان عزت نفس جمعی خانواده است. هر قدر عزت نفس بیشتر باشد، توانایی آنها در این زمینه ها بیشتر است. البته نباید عزت نفس را با خودبرتربینی یک سان دانست. کسی که عزت نفس دارد، خود را آن گونه که هست، می بیند؛ اما کسی که خود را برتر می بیند، خود را بیش از آنچه هست، می بیند و از این طریق، احساس حقارت واقعی خود را که گاه در اعماق وجودش درک می کند، پنهان می سازد.

هـ ) نیاز به محبوب بودن:

جوانان و نوجوانان از پدر و مادر می خواهند که آن ها را بی قید و شرط دوست بدارند. فرزندان می خواهند به طور کامل از محبت والدین برخوردار باشند و با این نگاه در زندگی خود احساس امنیت کنند. پسر و دختر شما می خواهد همیشه به او بگویید: «دوستت دارم». حتی زمانی که اشتباهی مرتکب می شود، به او بگویید: «طوری نیست، اشکالی ندارد و هر چند کار بدی کردی، تو را دوست دارم.» اکنون این پرسش مطرح می شود: آیا چنین کاری صحیح است؟ واقعیت این است که پدر و مادر لازم است فرزند خود را از تلاش کامل خویش برای برخورد مناسب با اشتباه فرزندنشان مطمئن کنند و تا آنجا که ممکن است، شخصیت او را به چالش نکشند. آنها باید گاه احتمال دهند فرزند به زشتی کارش آگاه نبوده یا در تشخیص مصداق و نمونه ی کار خوب دچار اشتباه شده است. در این صورت، می توانند به فرزند اظهار محبت کنند. اما در صورتی که فرزند با علم و عمد و با نوعی خودخواهی کاری انجام می دهد، می توان و باید برای او دل سوزی کرد، اما نمی توان او را از کارش جدا کرد و به او گفت: « من تو را دوست دارم، ولی کار تو را دوست ندارم». شخصیت اکتسابی او بنابر کارهایش پدید آمده و جدا کردن او از کارش در این صورت، بیشتر حس فریب کاری و حیله گری والدین را در ذهن فرزند تداعی می کند.

2. تقویت عزت نفس

برای اینکه عزت نفس فرزندان خود را افزایش دهیم، می توانیم از این راه ها استفاده کنیم:

الف) به قوّت های آنها توجه کنیم:

نگرش ما به رفتار فرزندان باید جامع و کامل باشد و پیش از اینکه به وجوه منفی توجه، و آنها را گوشزد کنیم، مثبت ها را ببینیم و به آنها اشاره کنیم. تکیه بر موفقیت ها، انگیزه ی درونی تولید می کند. با تعریف و تمجید والدین، فرزندان ترجیح می دهند به جد تلاش کنند و خود را بنمایانند.

ب) به تفاوت های فردی توجه کنیم:

بسیاری از والدین، فرزندان خود را با یکدیگر یا با فرزندان دیگران مقایسه، و ضعف های آنان را بازگو می کنند، و اصولاً این مقایسه با افرادی صورت می گیرد که پدر و مادر، آنها را دوست دارند و موقعیت بالاتری دارند. این مقایسه به فرزند ما ضربه ی روحی می زند، از عزت نفس او می کاهد و تلاش های او را دچار تردید می کند.

ج) از فرزند خود نظرخواهی کنیم:

با توجه به گسترش علم رویکرد نسل نو به تحصیل و ادامه ی آن، والدین می دانند که فرزندان ممکن است به مطالبی آگاه باشند که پدر و مادر از آن بی خبرند. پس مناسب است از اطلاعات فرزندان بهره گیریم و از آنها نظرخواهی کنیم. این نظرخواهی، نه تنها به انتقال اطلاعات منتهی می شود و آگاهی هایی برای والدین به ارمغان می آورد، بلکه این حس را در فرزندان ایجاد می کند که به آنها احترام گذاشته شده و به حساب آمده اند. در چنین صورتی، فرزندان اعتماد به نفس خوبی پیدا می کنند.

د) به تلاش آنان اولویت دهیم و نتیجه گرا نباشیم:

دیدن موفقیت ها و نتایج مثبت کار فرزندان، دشوار نیست، اما باید بدانیم موفقیت، همه روزه به چشم نمی آید. اگر والدین بازخوردهای مثبت خود به کار فرزندان را به کارهایی اختصاص دهند که به نتیجه رسانده اند، باعث می شوند فرزندان به کارهای فراوانی که در دست اقدام است، با تردید و دودلی نگاه کنند و اعتماد به نفس نداشته باشند. مهم تر از به نتیجه رسیدن یا نرسیدن کار، این است که بدانیم آنها تلاش می کنند. توجه دادن بچه ها به کسب قطعی نتیجه، اضطراب و نگرانی آنها را افزایش می دهد؛ چرا که حصول نتیجه در اختیار آنان نیست، ولی تلاش کردن در اختیار آنان است و آنها می توانند کوشش خود را مدیریت کنند. قرآن می فرماید: لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى‌؛(1) « برای انسان جز تلاش او چیزی نمی ماند.» با این نگرش، مسئولیت پذیری فرزندان افزایش می یابد؛ چرا که احساس می کنند کاری به آنها واگذار شده که در اختیارشان است.

هـ ) به فرزندان مسئولیت بدهیم و به توانمندی آنها اعتماد و اطمینان کنیم:

والدین باید از فرزندان انتظار داشته باشند که مسئولیت بپذیرند و درباره ی رفتارهای خود پاسخ گو باشند. این خواسته زمانی برآورده می شود که مسئولیتی به فرزندان واگذار شود و مسئولیت، زمانی واگذار می شود که ما به فرزندانمان اطمینان داشته باشیم. البته منظور این نیست که اطمینان داشته باشیم آنها کار را بی عیب و نقص انجام می دهند، بلکه منظور این است که مطمئن باشیم آنها در صددند تا کار را با تعهد انجام دهند و آن را جدی بگیرند.

و) به آنان مثبت بنگریم:

وقتی فرزند شما کار خوبی انجام می دهد، طبیعی است که شما او را تشویق می کنید و از سخنتان، دیدگاه مثبت شما هویداست. این نگرش مثبت را حتی زمانی که فرزندتان به موفقیت نمی رسد، از دست ندهید و با همین نگاه با او سخن بگویید.

3. تکریم در مواجهه

برای اینکه فرزند احساس شخصیت و مطلوب بودن کند، لازم است پدر و مادر ابتدا ارتباط های فیزیکی با او برقرار کنند تا او با والدین فاصله ای احساس نکند. از جمله ی این انواع ارتباط، ارتباط چشمی است که یکی از عناصر مهم تعامل افراد و گاه ضروری برای شروع تعامل اجتماعی است. این ارتباط در هنگام گفت و گو، ممکن است نشانه ی توجه و علاقه باشد و استفاده، مناسب از آن، پیامدهای تقویت کننده داشته باشد.
کلاتیک، در آزمایشی مصاحبه گونه، به مصاحبه گردها آموزش داد تا در یک مرحله، پیوسته به مصاحبه شونده نگاه کنند، در مرحله ی دیگر، به طور متناوب به آنها نگاه کنند و در مرحله ی آخر، اصلاً به آنها نگاه نکنند. نتایج نشان داد، در زمانی که مصاحبه کننده به مصاحبه شونده نگاه نمی کرد، وی از جملات کوتاه تری استفاده می کرد و کمتر حرف می زد، ولی وقتی مصاحبه گرها پیوسته به مصاحبه شونده نگاه می کردند، آنها تصور می کردند که مصاحبه گر به آنها بسیار توجه دارد و با ولع خاصی صحبت می کردند؛ و چنان که مصاحبه گر اصلاً به آنها نگاه نمی کرد، احساس بی توجهی می کردند.(2)

لبخند زدن

لبخند، در مواجهه ی مناسب و هنگام گفتن و شنیدن مؤثر است. برخی پژوهش ها نشان می دهد که لبخندها تقویت کننده اند. شوالتر، در آزمایشی موفق شد با استفاده از لبخندهای انتخابی، برخی از جملات عاطفی مصاحبه شونده ها را شرطی کند.(3) لبخند به مثابه ی تقویت کننده ی «ژستی»، نمونه ای از مهارت ها خوش رویی در برابر فرزند است. رسول خدا(ص) از این مهارت هنگام سخن گفتن استفاده می کردند: کان رسول الله اذا حدث بحدیثٍ تبسّم فی حدیثه؛ (4) «همواره رسول خدا (ص) هنگامی که سخن می گفتند، تبسم می کردند». امام باقر (ع) نیز تبسم در برابر برادر دینی را حسنه دانسته اند.(5)
گفتنی است لبخندها همان گونه که مهربانی و تفاهم را منتقل می سازند، گاه نشانه ی تحقیر و تمسخرند. تعبیر این رفتارها در گرو ویژگی های بافتی از قبیل رفتارهای ضمیمه ی رفتار مورد نظر است. بنابراین، کاربرد این مهارت نیازمند توجه به رفتارهای ضمیمه است تا مبادا لبخند عامل تحقیر و تمسخر به شمار آید.

تکان دادن سر

تکان دادن سر نیز از جمله ژست هایی است که معمولاً آن را به نشانه ی تصدیق، موافقت و تفاهم به کار می بریم. فوریس و جکسون نیز بر تأثیرات تقویتی این ژست تأکید کرده اند. در اکثر تحقیقات صورت گرفته در این زمینه، تکان دادن سر و سایر تقویت کننده های کلامی و غیرکلامی با هم ترکیب شده اند.(6) ما به دو شیوه می توانیم برای ابراز علاقه و اشتیاق به حرف های گوینده، از سر تکان دادن استفاده کنیم. اکمن و استر معتقدند ما با کج کردن سر، علاقه مندی خود به حرف های طرف مقابل را ابراز می کنیم. افزون بر این، ما با تکان های سر، تمایل خود به ادامه ی صحبت را نشان می دهیم.(6)

چهره ی گشاده

چهره ی دیگران، اطلاعات فراوانی در خصوص حالات هیجانی آنها، در اختیار ما قرار می دهد. برخی نظریه پردازان می گویند. حالات چهره بعد از زبان، مهم ترین منبع اطلاعاتی است. شاهد این مدعا، زمان و حجم کارهایی است که نویسندگان، نمایشنامه نویسان و سناریونویسان به اوصاف و جزئیات چهره ی شخصیت های مورد نظر خود اختصاص داده اند. عده ای معتقدند این حالات، هم فطری و هم آموختنی هستند. برخی شواهد، از نظریه ی فطری بودن حالات چهره حمایت می کند؛ زیرا در فرهنگ های گوناگون دنیا، شاهد حالات چهره ای مشترک هستیم، از قبیل بالا کشیدن یک یا هر دو ابرو، خمیازه و جمع کردن لب ها که به ترتیب نشانه ی نگرانی و تعجب، خستگی و اضطراب هستند. میان حالت چهره و گفتار والدین نباید تغایر وجود داشته باشد. وقتی بین حالات چهره و گفتار مغایرت وجود دارد، بیشتر به حالات چهره دقت می کنیم و به گفته های طرف مقابل چندان توجه نمی کنیم.(8) ما می توانیم با انتخاب حالت چهره ای متناسب با موقعیت فرزند خود، در شادی او خود را شاد، و در نگرانی اش خود را سهیم نشان دهیم.

نگاه کردن

نگاه کردن نیز سهم چشمگیری در معناداری ارتباط دارد. والدین و فرزندان گاه به دلیل وضعیت نامطلوبی که پیش آمده است، عادت می کنند از نگاه کردن به یکدیگر بپرهیزند تا نشان دهند که از رفتار دیگری متأثر شده اند. ولی خوب است به این نکته توجه داشته باشند که این نگاه نکردن، می تواند پیام تنفر از دیگری را به او مخابره کند. والدین و فرزندان باید تمرین کنند تا به یکدیگر نگاه کنند، البته نه نگاهی تند و خیره که پیام منفی ارسال می کند، بلکه پیامی که نشان دهد حتی آنجا که فرزند رفتار نامطلوبی از خود بروز داده است، پدر و مادر به انگیزه ی خوب او، شکی ندارند. ما پدر و مادرها به دلیل زندگی پر مشغله، به ندرت وقتی را برای نگاه کردن به فرزندان خود اختصاص می دهیم؛ در حالی که وقتی فرزند حس می کند پدر و مادرش با قصد و توجه به او نگاه می کنند، احساس تازه ای می یابد و متوجه می شود که آنها به او محبت دارند، گر چه ممکن است از رفتار او خرسند نباشند.

لمس کردن

لمس کردن، در خانواده درمانی به تماس بدنی اطلاق می شود. نوازش کردن پشت دست، یا دست دادن، نمونه ای از لمس است که می توان برای نشان دادن حمایت از شخص لمس شده، از آن استفاده کرد.(9) فرزندان، گاه دچار ناکامی هایی می شوند که در وجودشان به خوبی حس می شود. این ناکامی ها ممکن است در روابط والدین و فرزندان تأثیر منفی بگذارد. مناسب است پدر و مادر در حلقه ای به فرزند نزدیک تر شوند، دست همدیگر را بگیرند و نگه دارند و در کنار یکدیگر بمانند تا فرزندشان بداند که گر چه ناکامی هایش بسیار است، او تنها نیست، والدینش او را درک می کنند و ذهنیت مثبتی درباره ی او دارند. گاه پیام لمس کردن، کمتر از پیام زبان نیست و انرژی و صمیمیتی که از راه لمس به دیگری منتقل می شود، بسیار موثرتر از زبان است. دل گرمی و همدلی را می توان از پیامدهای لمس دانست.

4. قدردانی

برای اینکه به فرزند خود نشان دهیم که شخصیت او را به رسمیت می شناسیم و برایش اهمیت قایل هستیم، باید از کارهای خوب او قدردانی کنیم. قدردانی کوششی است برای اینکه عزت نفس را در شخص دیگر ایجاد یا تقویت کنیم. این کوشش از طریق احترام، تحسین، تمجید و علایم دیگر پذیرفته شدن به وقوع می پیوندد. قدردانی، مهارت مهمی برای اعضای خانواده است تا یاد بگیرند که خانواده ی سالمی را پایه ریزی کنند.(10) شما به منزله ی اعضای خانواده، با قدردانی از یکدیگر می توانید رابطه ای قوی تر در میان خود پدید آورید. این مهارت باعث می شود تا اعضای خانواده، احساس خوبی درباره ی هم داشته باشند و رفتار منفی خود را تغییر دهند. چنانچه پدر و مادر این کار را انجام دهند، فرزندان از والدین عمل صالحی می آموزند و با قدردانی، دیگران را از خویش خشنود می سازند.

5. گوش دادن

ما نیاز داریم که مهارت گوش دادن را، هم به صورت انفرادی و هم در خانواده توسعه دهیم. این فن می تواند بستر تصمیم گیری مناسب باشد؛ چرا که فرد احساس می کند کانون توجه قرار گرفته است. همه می خواهند. جایگاهی داشته باشند تا دیگران به آنها توجه کنند. جایگاه، موقعیتی است که فرزند شما احساس می کند با صمیمیت در کنار شماست، شما او را پذیرفته ای، با نشان دادن علاقه او را تأیید می کنی و به او اطمینان می دهد که به آسایش می رسد. وقتی او احساس کرد دیگران به او توجه می کنند، بیشتر احساس مسئولیت می کند. ما باید با هم صحبت کنیم و به حرف های همدیگر گوش کنیم.
در زندگی، شیرینی ها و تلخی ها با یکدیگر همراه است و راهی برای یک دست ساختن آن به گونه ای که هیچ تلخی ای وجود نداشته باشد، دیده نمی شود. تلخی ها بخشی از زندگی است که گاه خارج از اراده ی ما و گاه بر اساس رفتارهای اختیاری افراد پدید می آید. البته ما می توانیم درباره ی تلخی هایی که پیامد رفتارهای اختیاری است با یکدیگر سخن بگوییم، اما شرط آن این است که ابتدا از شیرینی های زندگی سخن بگوییم که آن هم پیامد رفتارهای اختیاری است. منفی نگری و اولویت دادن به احساس منفی در گفت و گو، با سلامت زندگی در تعارض است. به همین جهت، وقتی که عمیقاً از فرزندتان گله مند هستید یا او سخنی می گوید که شما را عصبانی می کند، پیش از آنکه به احساس و اعمال منفی اشاره کنید، باید به او نشان دهید که به رفتارهای مثبت او و به خودش اهمیت می دهید و او را بسیار دوست دارید. او نیز پیش از هر نکته ای، باید دوستی خود به شما را ابراز کند.
خانواده ای موفق است که به فکر برنده شدن و نگران بازنده شدن نباشد و اصولاً به گونه ای زندگی نکند که کسی به فکر مقابله و رقابت باشد، تا بحث برنده و بازنده مطرح شود. در چنین خانواده ای بدون اینکه از کسی حق سخن گفتن، اظهارنظر کردن و تصمیم گیری گرفته شود، همه ی اعضای خانواده می اندیشند، با انگیزه نظر می دهند و واقع بینانه به نتیجه ای که حاصل می شود، تن می دهند. برای رسیدن به تفاهم، استفاده از مهارت گوش کردن فعال ضروری است. پدر و مادر در چنین خانواده ای بسیار واقع بین هستند و با توجه به همین واقع بینی، از مهارت های گوش دادن فعال استفاده می کنند. آنها می دانند که گوش دادن، مبنایی ترین راه برای از بین بردن بسیاری از سوءتفاهم هاست.

6. بازتاب احساس

در سایه ی گوش دادن، باید به فرزندان نشان دهیم که احساس آنها را درک کرده ایم و در باز تاب احساسشان هستیم. بازتاب احساس، همان طور که از نام آنها پیداست، به معنای منعکس کردن عواطف و احساسات دیگری است. منظور از بازتاب احساس، راه یافتن به محتوای عاطفی پیام های فرزند و ارزش و اعتبار بخشیدن به آن احساسات، به واسطه ی بازگویی آن است. بازتاب احساس به فرد کمک می کند که حس کند، دیگران او را درک می کنند و به او گوش فرا می دهند.(11) نوع تعامل شما با فرزندتان نشان می دهد که در بازتاب احساس، قوی یا ضعیف هستید. برای مثال، وقتی فرزند شما می گوید: « اصلاً شما قدر مرا نمی دانید، مرا آدم حساب نمی کنید و به صورت موجودی دست دوم و نیازمند به من نگاه می کنید. من از این وضعیت بسیار عصبانی هستم»، گاه شما به او می گویید: « تو اگر از کار خود تا این حد تنفر داری چرا آن را رها نمی کنی؟ چه کسی به شما گفته است کار کنید؟». شما با اینکه سعی دارید راه حلی به او پیشنهاد کنید، او حس می کند که به او توجه نکرده اید و احساسات او را زیر پا گذاشته اید. او همدردی می خواهد و اینکه به احساس او برچسب صحت بزنید یا حداقل با همراهی، آن را تعدیل کنید. وقتی چنین چیزی را از شما می بیند و احساس می کند که در برابر احساس پایداری او در زندگی، چقدر سرد و خشک هستید، به سرسختی رو می آورد، اما چنانچه شما پس از شنیدن سخنان او بگویید: « تو واقعاً از اینکه در منزل این همه زحمت می کشی و کار می کنی ناراحت هستی؟ نباید چیزی پیش آید که باعث ناراحتی تو شود. من نیز ناراحتم از اینکه مسائلی باعث ناراحتی شما شده است ». با این کلام، فرزندتان حس می کند که شما او را درک کرده و به او احترام گذاشته اید. و به همین جهت، از فضای مقابله دور می شود.
بی توجهی افراد خانواده به یکدیگر، احساس بی مسئولیتی، نداشتن صمیمیت و بی توجهی به اهداف زندگی را در پی دارد. در چنین فضایی، اصلاً احساسات بازتابی ندارد و ناامیدی از حمایت دیگران، بدبینی، عیب جویی، لجاجت و منفی گرایی فراوان را در پی می آورد. پدر و مادر درباره ی همه ی کارهای فرزندان، باید حساس باشند و هیچ کاری را بی نظارت نگذارند، تفاوت های فرزندان را به خوبی بشناسند و به تناسب آن، رفتار کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. نجم (53)، 39.
2. اون هارجی و...، مهارت های اجتماعی در ارتباطات میان فردی، ترجمه ی خشایاربیگی و مهرداد فیروزبخت، ص 100.
3. همان، ص 99.
4. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص296.
5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 188.
6. اون هارجی و... مهارت های اجتماعی در ارتباطات میان فردی، ترجمه ی خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، ص 100.
7. همان، ص 60.
8. همان، ص 63.
9. همان، ص 215.
10. دیویس کنت، خانواده، راهنمای مفاهیم و فنون برای متخصص یاوری، ترجمه ی فرشاد بهادری و...، ص 221.
11. کوین اِی. فال و...، راه حل هایی برای خشونت های خانوادگی، ترجمه ی ایران مهریزادگان و....، ص 207.

منبع مقاله: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (1390)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.