نویسنده: علی حسین زاده




 

بازتاب محتوا

در کنار بازتاب احساس، بازتاب محتوا همچون بازتاب احساس، شیبه آینه ای است که در مقابل پیام های فرزند شما عمل می کند، با این تفاوت که بازتاب احساس، منعکس کننده ی عواطف است، اما بازتاب محتوا، منعکس کننده ی مفهوم یا مضمون بیانات فرزند شماست. بازتاب محتوا مثل عبارت مختصری عمل می کند که به همسر شما فرصت می دهد تا بفهمد که شما از عقل و منطق پیروی می کنید. در انواع ارتباط ها، به ویژه ارتباط های کلامی، گاه سوءتفاهمی میان والدین و فرزندان پدید می آید. یکی از راه هایی که برای شما فرصت ایجاد می کند تا هر گونه سوء تفاهم را از بین ببرید، شیوه ی بازتاب محتواست. از این طریق، ما در کنار همدردی با فرزند، واقعیتی را بدون تنش به او گوشزد می کنیم. برای مثال، چنانچه فرزندتان با شما درددل کند و از راه های فراوانی که امتحان کرده و نتیجه ای نگرفته است، صحبت کند و احساس خستگی و ناامیدی خود را بروز دهد، گاه شما او را دل داری می دهید و می گویید: « تو نباید احساس شکست کنی و من مطمئن هستم که همه چیز درست می شود.» در چنین موقعیتی، شما پاسخ محبت آمیزی می دهید، ولی ممکن است پاسختان برای او رئیس مآبانه جلوه کند و او را به لجاجت بکشاند. شما در پاسخ او می توانید بگویید: « فرزندم، تو آنچه را به فکرت می رسید، امتحان کردی، اما اوضاع بر وفق مراد تو پیش نرفت. ما مسئول کارهایی نیستیم که در اختیار ما نیست.» این پاسخ به او فرصت می دهد تا باور کند شما او را درک کرده اید.

8. تبیین دلیل

بسیار مناسب است که برای افکار، عقاید و تصمیمات خود، دلایل منطقی داشته باشیم و در کارهایی که به فرزندمان مربوط است، آن را تبیین و ارائه کنیم. تبیین دلایل، روشنی است که هم به شناخت فرزند ما کمک می کند و هم نشان می دهد که ما برای او احترام قایل هستیم. در موارد بسیاری، منشأ رفتار نابهنجار فرزند، این است که والدین دلایل خود را برای تصمیم معینی ارائه نمی کنند. در این اوضاع، فرزند که فکر یا رفتار خود را منطقی می داند و دلیلی برای رفتار پدر و مادر نمی شناسد، بر دیدگاه خود پافشاری می کند. توضیح و تبیین منطقی تصمیم ها، نقش مؤثری در کاهش تنش در خانواده القا می کند. نمونه ی زیر به خوبی نشان می دهد در صورتی که برای فرزندان استدلال نشود، چندان همراهی نمی کنند:
در دوران کودکی، روزی معلم کودکستانم گفت: شما می توانید بچه موش های دست آموز را به خانه ببرید، به شرط اینکه اجازه نامه ی یکی از والدین را ارائه کنید. من به خانه رفتم و خواستم که موش دست آموزم را در خانه نگه دارم، اما والدین من فوراً و بدون هیچ گونه ملاحظه ای، علی رغم اصرار من، مخالفت کردند و هیچ گونه توضیحی هم ندادند. آنها هیچ وقت به من دلیلی ارائه نمی کردند. وقتی چنین دیدم، خودم اجازه نامه را نوشتم و طوری آن را تا زدم که فقط گوشه ی سفید آن معلوم بود. سپس از پدرم خواستم که اسمش را همان جا بنویسد تا من بتوانم خط او را تمرین کنم. روز بعد، من اجازه نامه را به مدرسه بردم و با اینکه معلم به من موش دست آموز داد، والدینم مرا وادار کردند که آن را به مدرسه برگردانم. می دانید، تا امروز نمی دانم چرا آنها نمی خواستند که من حیوان دست آموز داشته باشم.(1) بنابراین، شاید فرزند شما به این دلیل حرف شما را گوش نمی کند و از در ناسازگاری وارد می شود که نمی داند مقصودتان از محدودیتی که برایش وضع کرده اید، چیست. پس برای او توضیح دهید.
بیهقی می گوید: اسماء بنت یزید انصاری روایت کرده است، روزی بر رسول خدا (ص) وارد شدم و در حالی که آن جناب در میان اصحابش قرار داشت، عرضه داشتم: پدر و مادر فدایت باد، من از طرف زنان خدمت شما آمده ام، یا رسول الله، جانم به فدایت. بدان که هیچ زنی در شرق و غرب عالم، از آمدن من به نزد شما خبردار نشده است، مگر آنکه سخن او همانند سخنی است که من عرض می کنم. خدای متعال، تو را به حق مبعوث کرد و به سوی مردان و زنان عالم فرستاد. ما به تو ایمان آوردیم و به معبود تو که تو را فرستاد، نیز ایمان آوردیم؛ در حالی که ما طایفه ی زنان، محصور در چهاردیواری خانه ها و تحت سیطره ی مردان هستیم. در عین حال، ما پایه و اساس خانه و زندگی مردانیم؛ ما شهوات شما را برمی آوریم و به فرزندان شما حامله می شویم و...، اما شما مردان در دین اسلام برتری هایی بر ما یافته اید، که ما از آن برخوردار نیستیم. شما به نمازهای جمعه و جماعت و به عیادت بیماران و به تشییع جنازه می روید، همه ساله می توانید پشت سر هم به حج بروید و از همه ی اینها ارزنده تر، اینکه شما مردان می توانید در راه خدا جهاد کنید و چون شما به سوی حج یا عمره و یا به سوی جهاد می روید، اموال شما را حفظ می کنیم و برای شما پارچه می بافیم تا لباس برایتان بدوزیم و اموال شما را تر و خشک می کنیم، پس آیا در اجر و ثواب با شما شریک نیستیم؟ حضرت با همه رخسارش به اصحاب خود رو کرد و سپس فرمود: آیا از هیچ زنی سخنی بهتر از سؤال این زن درباره ی امر دینی شنیده اید؟ همه عرضه داشتند: یا رسول الله، ما هیچ گاه فکر نمی کردیم زنی به چنین مطالبی راه پیدا کند. آن گاه رسول خدا (ص) متوجه آن زن شد و سپس به وی فرمود: ای زن، برگرد و به همه ی زنانی که این سؤال را دارند اعلام کن و بگو: همین که شما به خوبی شوهرداری کنید، خشنودی او را به دست آورید و تابع موافقت او باشید، اجر همه ی اینها معادل است با اجر همه ی آنچه برای مردان شمردی. زن برگشت، در حالی که از خوش حالی، مکرر می گفت: « لا اله الا الله، الله اکبر»(2) این زن و سایر زنان، از تشویق پیامبر (ص) دل گرمی یافتند و بر انجام وظایف خود پایدار شدند. بنابراین با تبیین صحیح، افزون بر اینکه اطلاعات فردی که با او مواجه هستید، افزایش می یابد، آمادگی او برای همراهی نیز بیشتر می شود.
وقتی پدر و مادر به جای تبیین دلایل، از قدرت خویش برای مدیریت زندگی، بسیار استفاده کنند، تصور فرزندان از مدیریت آنها، نوعی زورگویی خواهد بود. ایجاد فشار بیرونی و الزام در تربیت، منزلت و موقعیت فرزند را در دیدگاه خویش خدشه دار می کند و او را به مهره ای بی اراده تبدیل می کند. گاه فرزندان برای اینکه نشان دهند می توانند نقشی در زندگی داشته باشند، می کوشند یک پارچه شوند و جبهه ی مشترکی علیه خانواده تشکیل دهند. گاه نیز برعکس این حالت، یعنی بی ارادگی در آنان پدید می آید و فرزندان در طول زندگی خود، کودک باقی می مانند، حالت های کودکانه همواره در رفتارشان دیده می شود، به انزوا کشیده می شوند، در خود فرو می روند، به خیال پردازی رو می آورند و از مواجه شدن با واقعیت ها و هماهنگی با آن فاصله می گیرند.
آنچه به پدر و مادر کمک می کند تا بتوانند از افراط و تفریط دور بمانند، پیامی است که بدنه ی آن دو بخش دارد: بخش اول، بیانگر چیزی است که در درون وجود والدین است و آنها قاطعانه آن را بیان می کنند و از جملاتی که شنونده را در حالت انتظار، باقی نگه می دارد، خودداری می کنند تا از بروز هر گونه تردید و دودلی در فرزندان جلوگیری کنند و فرزندان را وسوسه نکنند تا بر خواسته های خود پافشاری کنند. بخش دوم این نوع پیام، تبیین دلیل و علت تصمیم پدر و مادر است. البته لازم نیست والدین همیشه و در همه ی کارهایشان متعهد باشند که برای فرزندانشان دلیل بیاورند، اما چنانچه در عموم موارد، سخن پدر و مادر بی دلیل ارائه شود، ممکن است والدین به مغرور بودن، بی ملاحظگی و... متهم شوند. در مواردی، اظهار دلیل به آن ها کمک می کند تا تصمیمات روشن تری بگیرند. این مسئله، به ویژه در تصمیم گیری برای رفتارهایی که فرزندان احساس می کنند به آنان مربوط است، بیشتر باید کانون توجه قرار گیرد. گاه والدین فکر می کنند حتماً باید دلیلی بیان کنند که با ارزش های فرزندان هماهنگ باشد و اگر چنین نباشد اصلاً دلیل نمی آورند. مناسب است والدین، دلایل واقعی خود را ارائه کنند تا فرزندان آنها با دلایل والدین آشنا شوند و چنانچه انتظارات بیجایی دارند از همان ابتدا تعدیل کنند.

9. تغییر نگرش

والدین نمی توانند با تغییر دادن مداوم قواعد و مقررات، مشکلات را حل کنند. برای اینکه تغییر واقعی در فرزندان رخ دهد، باید ساختار خانواده تغییر کند. این تغییر شامل دگرگون سازی نحوه ی نگریستن به موقعیت است. عضو خانواده باید از مبنای داوری دیگری به مشکل نگاه کند، درباره ی آن بیندیشد و آن را درک کند. نیازی نیست که قواعد یا نقش های تازه ای پدید آید، بلکه رفتارها به دلیل دید تغییر یافته ی عضو خانواده تغییر می کند. میان تغییر دادن رفتارها و تغییر دادن نگرش ها، تفاوت وجود دارد. تغییر در رفتار، ممکن است صرفاً تغییری ظاهری باشد، بدون اینکه تغییری زیربنایی روی دهد. آنچه مهم تر و پایدارتر است، تغییری است که در نگرش فرد ایجاد می شود. گاه پدر و مادر از این مسئله نگران هستند که چرا فرزندشان وقت بیشتری برای بیرون رفتن با دوستان یا کارهای بیرون از خانه صرف می کند و کمتر وقت می گذارد در کنار والدینش باشد. در چنین وضعیتی، مقابله کردن مستقیم با رفتار او، اثر مطلوبی ندارد؛ چون همین رفتار که شما آن را نامطلوب می خوانید، با نگرش او همخوان است. اما چنانچه فرزند پی ببرد که والدینش، نه به سبب محدود کردن یا بی اعتمادی به او، بلکه به این دلیل که خودشان از بودن با فرزند، راضی ترند، چنان توقعی دارند، ممکن است نگرش خود را تغییر دهد و حداقل از پدر و مادر بخواهد به گونه ای برنامه ریزی کنند تا او، هم بتواند از هم جواری با دوستانش لذت ببرد، و هم در کنار خانواده باشد. به این ترتیب، والدین باعث می شوند فرزند، مسئولیت تازه ای احساس کند.

10. تقویت کنترل درونی

برای اینکه فرزندان احساس مسئولیت کنند و به کار خود حساس باشند، پس از شناخت صحیح، باید دارای کنترل درونی باشند. افرادی دارای کنترل درونی هستند که مسئولیت رویدادهای مرتبط با خود را می پذیرند. در مقابل، کسانی معتقدند بیشتر مسائلی که برایشان پیش می آید، خارج از کنترل آنهاست. و بنابراین، احساس مسئولیت نمی کنند. ما باید این تفکر را در میان فرزندان خود تثبیت کنیم که هر کس، مسئول کار خویش است.
بسیاری از مشکلات افراد، به این دلیل پیش می آید که برای مصون ماندن از مشکلات، در پی کنترل کننده های بیرونی هستند تا از بروز مشکل جلوگیری کنند. در نتیجه ی، گرفتار می شوند. برای مثال، برخی فرزندان احساس می کنند برای مقابله با آلودگی های اجتماعی، باید کنترل کننده های بیرونی، یعنی حکومت، قوانین اجتماعی، پدر و مادرها، سنت های اجتماعی جدید و... مسئولیت خویش را انجام دهند و راهی بیندیشند تا آلودگی وجود نداشته باشد و گرنه راهی جز تن دادن به آلودگی ها برای فرزندان نیست. با این نگاه، آنها انتظار دارند تا مسئولیت را دیگران به عهده بگیرند و خود، بی مسئولیت باشند. چنین نگاهی بسیار آسیب زا است و والدین نباید در جهت تقویت این دیدگاه گام بردارند، بلکه با گفت و گوهای خانوادگی، مسئولیت آنان را گوشزد کنند.
ایجاد کنترل درونی در فرزندان، باعث می شود که آنان از پیشرفت بیشتری برخوردار شوند؛ زیرا آنها در مقابل شکست ها و محرومیت هایشان، واکنش اعتراضی کمتری از خود نشان می دهند و از موفقیت هایشان نیز احساس رضایت شخصی بیشتری دارند. اما آنان که کنترل درونی ندارند، به دلیل انتظاراتی که از دیگران دارند و آنها را مسئول شکست ها می دانند، واکنش منفی بیشتری نشان می دهند و موفقیت ها را نیز از آن خودشان نمی دانند.
همچنین، کنترل درونی سبب می شود تا فرزندان ما، برای مقابله با رویدادهای تنش زای زندگی تمایل داشته باشند که به شیوه ی مسئله گشایی با آن رویدادها روبه رو شوند؛ در حالی که اگر فرزندان، منتظر کنترل های بیرونی باشند، خود در پی راه حل نیستند. فرزندان با کنترل درونی، بیشتر می شوند و در قبال رویدادهای زندگی و سلامت جسم و روان خود، مسئولیت بیشتری می پذیرند و کمتر رویدادهای تنش زا را تهدیدکننده می شمارند، بلکه بیشتر مشکلات را حل شدنی تلقی می کنند و در ارزیابی خود، به حل مشکلات امیدوار هستند، چرا که می دانند مهارت های مقابله ای را در اختیار دارند. برخلاف دیگران که رویدادها را تهدیدکننده می دانند و در برابر آن، واکنش هیجانی یا اجتنابی نشان می دهند.
تصور فرزندانی که کنترل درونی را به مثابه ی ضرورت پذیرفته اند، این است که سرانجام، هر کسی احترامی را که شایسته ی آن است، به دست می آورد؛ موفقیت، نتیجه ی تلاش فراوان است و شانس، نقش کمتری در موفقیت افراد دارد؛ بدبختی و محرومیت افراد، غالباً نتیجه ی اشتباهات خود آنهاست؛ میان تلاش و نتیجه ی مطلوب، رابطه ی مستقیمی وجود دارد؛ و کسانی که نمی توانند کاری کنند تا دیگران آنها را دوست داشته باشند، نمی دانند چگونه با دیگران همراه شوند و باید بپذیرند که مسئولیت پذیر نیستند.

11. استفاده از روش حل مسئله

برای اینکه فرزندان ما بتوانند مسئولیت پذیر شوند و خودشان با آسیب ها مقابله کنند، باید روش حل مسئله را یاد بگیرند. روش حل مسئله، راهی مقابله ای در برابر آسیب هاست که موجب اعتماد به نفس می شود. به این ترتیب، در وجود فرزندان احساس شایستگی و تسلط تقویت می شود. این روش شامل ادراک خویشتن، تعریف مسئله، فهرست کردن راه حل های گوناگون، تصمیم گیری و امتحان کردن است.
ابتدا فرزند باید خودش را خوب بشناسد و ادراک از خویشتن را پرورش دهد؛ ارزش ها، دارایی ها و توانایی های خود را خوب بشناسد و خود را از نگاه دیگران ارزیابی نکند، چرا که آنها با شاخص های ارزشی خودشان قضاوت خواهند کرد. موفقیت در این جهت، از آن کسی است که تفاوت دیدگاه و ارزش های دیگران را، بخشی از زندگی تلقی کند و برای مقابله با آن، برخورد تکانشی و هیجانی نداشته باشد تا بتواند احساس غرور کند. آن گاه، مسئله ای را که با آن رو به روست، درست بشناسد، مشکلات و تعارض های اساسی را مشخص کند و پس از آن، فهرستی از اهداف خود را تهیه کند. سپس راه حل ها را شناسایی، و تمام آنها را بررسی و یادداشت کند و مطمئن شود حل مسئله ای که به آن اندیشیده است، انعطاف کافی دارد تا او را خیلی محدود نسازد. در مرحله ی بعد، با توجه به تعریف مشکل و بررسی راه حل های گوناگون، راه حلی را که عملی تر و امکان پذیرتر است انتخاب کند و بداند که در بیشتر موقعیت ها، شیوه های صحیح فراوانی وجود دارد. پس به یک شیوه بسنده نکند و سرانجام، راه انتخابی را امتحان کند. در این فرایند، باید توجه داشته باشد که ارزش هایش لطمه نبیند.

12. تقویت خودپنداره ی مثبت

برای فرزند، تحقق روش حل مسئله میسر نیست، مگر اینکه خودپنداره ی مثبتی داشته باشد و احساس غرور کند، یعنی احساس کند که می تواند برای رشد و گسترش مهارت های خود و رسیدن به موقعیت، تلاش کند. البته گاه انسان به دلیل بستر محیطی یا خانوادگی مساعد به موفقیتی دست می یابد، از منافع و آثار مطلوب آن بهره مند می شود و در مقایسه ای با کسانی که ناموفق بوده اند، بسیار متفاوت است. اما اولاً، سطح رضایتمندی چنین فردی با سطح رضایتمندی کسی که با تلاش بی وقفه و طاقت فرسای خود، آن هم با خودپنداره ای مثبت، توفیق را به چنگ آورده است، قابل مقایسه نیست، ثانیاً، اعتماد به خویشتن و عزت نفس چنین فردی، با پایداری و استقلال کسی که از خودش مایه گذاشته تا به نتیجه ی مطلوب راه پیدا کرده، در دو سطح بسیار متفاوت است؛ و ثالثاً، احساس غرور، حسی به مراتب قوی تر از مسئله موفقیت در انسان ایجاد می کند. همه چیز، دستیابی به نتیجه نیست و نوع رسیدن به نتیجه نیز، جایگاه ویژه ای دارد.

13. تقویت جرئت ورزی

طبیعی است که چنین غروری با جرئت ورزی، یعنی دفاع از حقوق خود و بیان افکار و احساسات خود به شیوه ی صادقانه و مناسب امکان پذیر است. افراد جرئت ورز، ضمن اینکه به خواسته ها و نیازهای دیگران احترام می گذارند، اجازه نمی دهند دیگران از آنها سوء استفاده کنند و به شیوه ی قاهرانه ای با آنان ارتباط برقرار کنند. فرزند شما باید بتواند اولاً، احساسات خویش را درست بیان کند؛ ثانیاً با دیگران همدلی کند و نیازهای آنها را درک کند؛ و ثالثاً، کاردان باشد و از میان راه های گوناگونی که او را به خواسته اش می رساند، با تدبیر، بهترین را انتخاب کند.

14. تأکید بر وجوه مثبت

برای اینکه جرئت ورزی را در فرزند تقویت کنیم، باید بر جنبه های مثبت رفتار او تأکید کنیم. کسی که می خواهد آثار نامطلوب رفتارهای ناخوشایند فرزند را مهار کند، باید جنبه های سالم عملکرد او را در نظر بگیرد. فرزندی که دچار مشکل شده، ممکن است ابتدا قادر نباشد جنبه های مثبت روابط خود را ببیند. ما باید واقع بین باشیم و در پی مطلق نگری نباشیم.
ما در خانواده هایی که می شناسیم و با آنان ارتباط داریم، عموماً حالت مطلقی نمی بینیم، یعنی این گونه نیست که خانواده ای، سفیدِ سفید و خانواده ی دیگر سیاهِ سیاه باشد. طیفی از سیاهی و سفیدی در میان همه ی خانواده ها دیده می شود، که البته طیفی دارای نوسان و مراتب است. خوشبختی یا بدبختی مطلق دیده نمی شود. برای اینکه گذر از سیاهی ها برای فرزندان آسان گردد، از جمله باید بر جنبه های قوت او تمرکز کرد. در بسیاری از خانواده های پر تنش نیز می توان اشتراکاتی یافت. وقتی همه ی اعضای خانواده کنار یکدیگر می نشیند و نظر می دهند، گرچه دیدگاه های آنان با یکدیگر بسیار متفاوت باشد، پدیده ای مثبت است؛ زیرا همه ی آنها با اتحاد و همدلی تصمیم گرفته اند که با تکیه بر وجوه مشترک، برای پیشبرد خانواده تلاش کنند و تصمیم بگیرند. این نمونه نشان می دهد که اعضای چنین خانواده ای بی توجه نیست و درباره ی مسائلی که بر آنان می گذرد، سرد و بی روح برخورد نمی کند.

15. تقویت رفتار مثبت

افزون بر اینکه به جنبه های مثبت توجه می کنیم و آنها را محور قرار می دهیم، باید از روش تقویت مثبت نیز بهره گیریم. تقویت مثبت، نوعی شیوه ی بده بستان رفتاری است که افراد را مقید می سازد تا به مشاهده ی دقیق یکدیگر رو آورند و آن گاه که یکدیگر را به گفتن چیزی یا انجام کاری وا می دارند که احساس خوبی در آنها به وجود می آورد، آشکارا به صورت لفظی یا غیرلفظی از یکدیگر قدردانی می کنند. (3) تقویت خوش خلقی فرزند، در نهادینه شدن این گونه رفتارها در او، نقش بسزایی دارد. برای کاربرد مطلوب مهارت تقویت مثبت، توجه به نکات زیر لازم است:

تناسب تقویت با موقعیت:

ویژگی های فرزند از جمله سن، علایق و.... باید در انتخاب نوع تقویت لحاظ گردد؛ چرا که ممکن است چیزی برای فرد در موقعیتی معیّن، تقویت کننده و برای فرد یا موقعیتی دیگر، غیرتقویت کننده به شمار رود.

خالص بودن تقویت:

تقویت باید نشان دهنده ی اخلاص تقویت کننده باشد. در غیر این صورت، ممکن است بر ریشخند، انتقاد ناموجه یا گاه عادتی خسته کننده حمل شود. گاه فرزند فکر می کند پدر و مادر با او معامله می کنند، به او باج می دهند یا او را نادان و نابخرد فرض می کنند و این گونه می خواهند سر او کلاه بگذارند. بسیار ضروری است که مواظب باشیم، فرزند ما دچار سوء تفاهم نشود. در اینجا، رفتار کلامی و غیرکلامی باید مکمل یکدیگر باشند.

وابستگی تقویت:

برای مؤثر ساختن تقویت کننده ها باید آنها را به عمل ویژه ای که قصد اصلاح آن را داریم، وابسته کنیم. مثلاً اگر فرزند ما معمولاً به درخواست های ما با لحن پرخاشگرانه پاسخ می دهد، آن گاه که برخلاف معمول و با لحن ملایم و محبت آمیز پاسخ می دهد، به او بگوییم: « این لحن شما گوش نوازترین لحنی است که در گفت و گو با دیگران شنیده ام.»
فراوانی تقویت: لازم نیست برای افزایش هر پاسخ، آن را مدام تقویت کرد. شواهد نشان می دهد که پس از دوره ای تقویت مستمر، می توان از فراوانی تقویت کاست، بی آنکه رفتار مورد نظر کاهش یابد. به این عمل، «تقویت ناپیاپی» می گویند که مقاومت در برابر خاموشی را افزایش می دهد.

تنوع تقویت:

استفاده ی مداوم و بی استثنا از تقویت کننده ای ویژه، باعث خواهد شد تا آن تقویت کننده خاصیت تقویت کنندگی خود را از دست بدهد. اگر ما به تمام جملات فرزند با کلمه ی «خوبه» پاسخ دهیم، این کلمه به تدریج بی ارزش خواهد شد و آثار تقویتی خود را از دست خواهد داد. بنابراین، باید تلاش کنیم تا از ابزارها و رفتارهای تقویت کننده ی گوناگونی استفاده کنیم و در عین حال، اطمینان یابیم که تقویت های ما مناسب بوده اند.

16. بسترسازی و بسترسوزی

بسترسازی برای همکاری و همراهی فرزندان و بسترسوزی تنش، یکی از عوامل مهم ارتباط صحیح والدین با فرزندان است. ابتدا باید والدین، خودشان را از زشتی ها دور بدارند و در موضع تهمت قرار ندهند. در امان ماندن از سوءظن دیگران، در گروه این است که از بروز زمینه ی آن جلوگیری کنیم. تعالیم دینی نیز با استفاده از روش زمینه سازی، مؤمنان را از افتادن در ورطه، بر حذر داشته اند. برای نمونه، خداوند متعال در آیه ی 12 سوره ی حجرات، مؤمنان را از بسیاری از گمان ها بر حذر می دارد و دلیل آن را به این صورت توضیح می دهد که برخی از گمان ها، گناه است. به همین جهت، دوری گزیدن از گمان هایی که به مرحله ی یقین نرسیده است، حتی اگر گمان بد نباشد، موجب می شود تا مرتکب گمان ناپسند و گناه نشویم. یکی از ریشه های سوء ظن، بد بودن خود فرد است. فردی که خود آلوده است، دیگران را نیز آلوده می پندارد. فردی که با انگیزه ای نادرست رفتار می کند، همین رفتار را از دیگران نیز، بر همان نیت و انگیزه حمل می کند و آن را درست توجیه نمی کند. امیرالمومنین (ع) این حالت روانی را چنین ترسیم کرده اند: الرجل السوء لایظن باحدٍ خیراً لانه یراه الّا بوصف نفسه؛(4)
«مرد بدگمان به هیچ کس گمان خیر نمی برد، چرا که او را مانند خود می بیند». همچنین حضرت برای دور شدن از اتهام فرموده اند: من وقف بنفسه موقف التهمه فلا یلومنَّ من اساء به الظن؛(5) «کسی که خود را در جایگاه اتهام قرار دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شده، ملامت کند [چرا که خود سزاوار ملامت است]».
این نکته حایز اهمیت است که رفتارهای هیجانی در نوجوان، بسیار شدیدتر از کودک است. این نوع رفتارها به احتمال قوی، نتیجه ی تغییرات سریع رشد در مغز نوجوان است. فرزندان ما در دوران کودکی با اینکه بیشترین فشار را از سوی خانواده حس می کنند، به طور طبیعی، مطابق میل آنها عمل می کنند، اما وقتی به سن نوجوانی می رسند، گردونه ی روابطشان با گروه همسال، به شدت افزایش می یابد و به طور طبیعی مطابق میل آنها عمل می کنند. شما به جای اینکه در این سنین، به فکر تحمیل عقاید و باورهای خود به فرزندتان باشید، به این فکر کنید که چگونه می توان بسترسازی کرد و گردونه ی دوستان مناسبی برای او تدارک دید. جوان و نوجوان ما باید دوستانی داشته باشد تا این رفتار هیجانی را هدایت کند. حواریون به حضرت عیسی (ع) عرض کردند: یا روح الله، با چه کسی هم نشینی و دوستی کنیم؟ حضرت فرمودند: با شخصی هم نشینی کن که سه ویژگی داشته باشد: دیدن او، شما را به یاد خدا بیندازد. و به اطاعت خداوند ترغیب کند؛ سخن او به علم تو بیفزاید و باعث افزایش دانش تو شود؛ عمل او تو را به آخرت ترغیب کند و به یاد آخرت بیندازد. چنین دوستی، فرزندتان را بسیار آسان تر به خواسته ی شما می رساند.(6)

پی‌نوشت‌ها:

1. اون هارجی، مهارت های اجتماعی در ارتباطات میان فردی، ترجمه ی خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، ص 208.
2. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه ی سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 4، ص 554.
3. دیویس کنت، خانواده، راهنمای مفاهیم و فنون برای متخصص یاوری، ترجمه ی فرشاد بهادری و....، ص 189.
4. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 263.
5. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 236.
6. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 39.

منبع مقاله: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (1390)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.