نویسنده : آیت الله عبدالله جوادی آملی



 
دوازدهم: ولایت تکوینی ( علیت حقیقی در حکمت، ظهور واقعی در عرفان ) ذاتاً مخصوص خداوند می باشد و حصر آیه فالله هو الولی
[7] و دیگر آیات قرآن شاهد نقلی آن است، ولایت بر تشریع نیز ذاتا ویژه الهی است، آیه ان الحکم الا لله
[8] و دیگر آیات قرآنی شاهد نقلی حصر مزبور است، انبیا (ع) و ائمه (ع) که مظاهر اسمای حسنای الهی اند، از مقام منیع ولایت برخوردارند که آغاز آن از قرب نوافل شروع می شود: ... کنت سمعه الذین یسمع به...، و انجام آن به قرب فرائض که عبد صالح واصل، لسان معبود می گردد، در سمع الله لمن حمده منتهی می شود و بسط آن در متون عرفانی به ویژه مصباح الانس محمد بن حمزه فناری در شرح مفتاح الغیب قونوی آمده است،
[9] البته برای پایان آن مقام معلومی نیست. نبوت، رسالت و دیگر شئون کمالی انسانهای متعالی مرهون ولایت آن ها است که باطن کمال های یاد شده می باشد، هر نبی یا رسول حتماً ولی خدا است ولی هر ولی این چنین نیست.
امامت از القاب خلافت است که حاکم و مقدم بر دیگر شئون می باشد، امامت یا بدون واسطه است مانند جعل امامت برای حضرت ابراهیم ( ع ): انی جاعلک للناساماماً
[10] یا با واسطه است مانند استخلاف حضرت موسی (ع) برادر خود هارون را:
یاهارون اخلفنی فی قومی واصلح ولاتتبع سبیل المفسدین
[11] امامت بدون واسطه گاهی مطلق و عام است و گاهی مقید و خاص، امامت با واسطه حتماً مقید و محدود می باشد
[12]. امامت خاصه همچون نبوت خاصه، از منبع واحد نوری استضائه می نماید، در عین حال که دریافت وحی تشریعی و رسالت شریعت مخصوص پیامبر(ص) است و امام (ع) از این جهت خلیفه و نائب پیامبر (ص) می باشد. در جریان حضرت امیرالمؤمنین (ع) نسبت به رسول اکرم (ص) نه تنها آیه مباهله و جمله: وانفسنا
وانفسکم
[13] شاهد نقلی مطلب است بلکه در جمع بندی برخی از آیات و روایات معتبر، چنین وحدت آن دو ذات منزه نیز استنباط می شود، زیرا از یک سو خداوند فرموده است:
نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین
[14] که دلالت دارد بر این که مهبط وحی خدا، حرم مطهر قلب رسول اکرم است، و از سوی دیگر امیرالمؤمنین (ع) فرمود: اری نور الوحی والرسالة واشُم ریح النبوة
[15] و از سوی دیگر رسول اکرم (ص) به علی بن ابی طالب (ع) فرمود: انک تسمع مااسمع و تری مااری الا انک لست بنبی ولکنک لوزیر وانک لعلی خیرٍ
[16]. یعنی آن چه را من می شنوم تو می شنوی و آن چه را من می بینم، تو می بینی، و چون مهبط وحی خدا، قلب رسول اکرم (ص) است پس محسوس و مرئی و مدرک او درونی است نه بیرونی، حضوری است، نه حصولی، صواب است و خطاپذیر نیست، حق است، بطلان پذیر نیست و...
مطالب مزبور فهرست برخی از کتاب های مدون اهل معرفت است که بعضی از استخراج های تفسیری از جمع قرآن و نهج البلاغه بر آن افزوده شده است.
و چنین ولایت و امامتی که امر ملکوتی است نه ملکی، و تکوینی است نه تشریعی، و حقیقی است نه اعتباری و جایگاه بحث آن حکمت نظری است نه حکمت عملی، هرگز در غدیرخم جعل نشده و در سقیفه بنی ساعده غصب نشد، زیرا آن مقام ملکوتی نه قابل نصب است و نه قابل غصب. و اما ولایت و امامت ملکی به معنای سیاست امور مسلمین و تدبیر کشورهای آنان و اداره شئون جامعه اسلامی، که از مسائل حکمت عملی بوده و امری است تشریعی نه تکوینی، و اعتباری نه حقیقی، هم قابل جعل است و هم قابل غصب، چه این که در غدیرخم جعل، و در سقیفه بنی ساعده غصب شد و نموداری از چنین ولایت ملکی به معنای والی امور مسلمین بودن و چنین امامت ناسوتی به معنای پیشوای جامعه اسلامی و رهبرامت دینی قرار گرفتن برای معصوم در زمان حضور و ظهورش و برای نائبان خاص یا عام آن در زمان غیبت و خفای او را می توان از شواهد گوناگون نقلی استنباط کرد.
1- حضرت علی بن ابی طالب (ع) بعد از انصراف از جنگ صفین، اوضاع جاهلیت، و اوصاف اهل بیت رسول اکرم (ص) و نعوت اقوام دیگر را در خطبه دوم نهجالبلاغه چنین ترسیم می فرمایند:
... لایقاس بآل محمد (ص) من هذه الامة احد ولایسوّی بهم... ولهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة والوراثة، الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله
[17].
البته روشن است که منظور از ولایت اهل بیت (ع) دراین خطبه نورانی همان والی امور مسلمین بودن است، زیرا قرینه حال از یک سو، وظهور سیاق و صدر وساقه خطبه ازسوی دیگر و تعبیر به حق الولایة از سوی سوم هم شاهد صدق مدعاست، چون ولایت تکوینی جز حقوق مصطلح نیست، چه این که مقام منیع تکوین نه توصیه پذیر است و نهتوریث، لذا عنوان حق و عنوان وصیت، و عنوان وراثت، هم ناظر به مسائل حکمت عملی و سرپرستی و تدبیر امور مسلمین میباشد.
2- امیرالمؤمنین (ع) بعد از بیعت، وقتی با اعتراض طلحه و زبیر در اثر توقع نا به جا روبرو شد فرمود: والله ماکانت لی فی الخلافه رغبة ولافی الولایة اربة
[18].
بررسی مضمون تمام خطبه و تامل تام در همین جله ذکر شده نشان می دهد که نه مقصود از خلافت، مقام منیع خلیفة اللهی است که مورد رغبت همگان اعم از فرشته و غیر آن ها می باشد و نه منظور از ولایت، همان منزلت رفیع تکوینی است که هماره مورد درخواست سالکان شاهد می باشد، بلکه مقصود از آن سرپرستی جامعه اسلامی و والی مسلمین بودن است.
3- حضرت علی بن ابی طالب (ع) در هماورد صفین چنین فرمود: فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقاً بولایة امرکم ولکم علی من الحق مثل الذی لیعلیکم
[19]...
معلوم است که مقصود از عنوان ولایت در خطبه مزبور سرپرستی و والی مسلمین بودن است، زیرا جز حقوق قرار گرفته و در مقابل آن حق مردم هم بازگو شد، و اما ولایت تکوینی گرچه حقیقت است لیکن حق مصطلح حکمت عملی و اعتباری نیست. 4- حضرت علی (ع) نامه ای به والی خود در بحرین (عمر و بن ابی سلمه مخزومی) مرقوم فرمود: اما بعد فانی قد ولیت نعمان بن عجلان الزرقی علی البحرین،... فلقد احسنت الولایة وادیت الامانة...
[20] در این نامه ولایت وزمامداری غیر معصوم که منصوب از طرف وی بود مطرح شد.
5- حضرت علی (ع) به طور صریح، سیاست و ولایت امویان را باطل و آن ها را برای علویان حق نمی داند و در نامه ای برای معاویه چنین می نگارد: متی کنتم یامعاویة ساسة الرعیة وولاة امر الامة...
[21] وماانت والفاضل والمفضول والسائس والمسوس... .
تردیدی نیست که منظور از سیاست و ولایت در این نامه همان زمامداری و کشورداری می باشد، چه این که عنوان ولایت به معنای زمامداری در موارد فراوانی ازعهدنامه علی (ع) به مالک اشتر بازگو شد و ریشه اصلی آن آیه: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم
[22] می باشد که در غدیرخم به عنوان، مولی، ظهور کرده است.
6- همان طوری که ولایت به معنای زمامداری در متون دینی سابقه دارد، امامت به معنای رهبری جامعه اسلامی نیز در آن ها کاملا مطرح است، لذا امیرالمؤمنین (ع) در نامه ای که برای برخی از عاملان و کارگزاران خود مرقوم داشت چنین فرمود:
فقد اسخطت ربک وعصیت امامک...
[23] و هم چنین در نامه دیگری که برای مصقلة ابن هبیره شیبانی عامل و والی اردشیر خُرّه (یکی از شهرهای فارس) مرقوم داشت، همین مضمون را مرقوم فرمود، پس امامت به معنای زمامداری در متن دینی آمده است، چه این که درعهدنامه علی (ع) برای مالک بند 51 چنین آمده است:
فولّ من جنودک انصحهم فی نفسک لله ولرسوله ولامامک...
[24].
7- بعد از جریان تهاجم بسربن ابی ارطاة، سخنانی از حضرت علی (ع) به این مضمون رسیده است: (( باجتماعهم علی باطلهم وتفرقکم عن حقکم وبمعصیتکم امامکم فی الحق وطاعتهم امامهم فی الباطل ))
[25] که امامت در این نامه به معنای رهبری جامعه می باشد.
8- در نامه امیرالمؤمنین (ع) به قثم بن عباس که عامل آن حضرت(ع) در مکه بود چنین آمد: ((التابع لسلطانه المطیع لامامه...))
[26].
9ـ در کلمات قصار و حکیمانه امیرالمؤمنین (ع) پیرامون فایده امامت چنین آمده است: ((...والامامة نظاماً للامة والطاعة تعظیماً للامامة))
[27].
10- نامه حضرت علی (ع) به عاملان خراج چنین است: ((...فانصفوا الناس من انفسکم واصبروا لحوائجهم فانکم خزان الرعیة ووکلاء الامة وسفراء الائمة))
[28].
11ـ در باره ائمه دین (ع) چنین فرمود: ((ان الائمة من قریش غُرسوا فی هذا البطن من هاشم لاتصلح علی سواهم، ولاتصلح الولاه من غیرهم...))
[29].
تردیدی نیست که عنوان امامت، وولایت در این گونه از موارد، همان رهبری ملکی و زمامداری سیاسی است نه امامت ملکوتی و ولایت تکوینی که نه مورد ادعای بیگانگان بود و نه در اختیار آنان قرار داشت.
12- مشابه تعبیرهای نهج البلاغه پیرامون عناوین سه گانه، ولایت، امامت و سیاست، تعبیرهای غرر و درر آمُدی است که در آن از حضرت علی (ع) آمده است:
((... لنا علی الناس حق الطاعة والولایة ولهم من الله سبحانه حسن الجزاء - علی الامام ان یعلم اهل ولایتة حدود الاسلام والایمان - الجنود عز الدین وحصون الولایة - من نام عن نصرة ولیه انتبه بوطاة عدوه - سلموا لامر الله ولامر ولیه، فانکم لن تضلوا مع التسلیم - شکر من فولاقک بصد الولاء))
[30].
13- همان طوری که در سخنان امیرالمؤمنین (ع) امامت ملکی در کنار امامت ملکوتی مطرح شده است در کلمات نورانی سید الشهدا حسین بن علی(ع) نیز از امامت ملکی و زمامداری جامعه اسلامی سخن به میان آمده است، زیرا آن حضرت (ع) قریب به این مضمون فرموده است: (( لعمری ما الامام ای الحاکم بکتاب الله، الدائن بدین الله، القائم بالقسط، الحابس نفسه علی ذلک والسلام ))
[31].
14- اوصافی که برای امامان اهل بیت (ع) رسیده است گذشته از مصداق ملکوتی، مصداق ملکی و ناسوتی را هم دربر می گیرد، مثلاً آن چه در زیارت جامعه کبیره از حضرتعلی بن محمد الهادی (ع) رسیده است که: ((السلام علیکم یا... ساسة العباد وارکان البلاد )) شامل استحقاق ائمه (ع) نسبت به سیاست ناسوتی و رهبری جامعه اسلامی هم می شود.
بنابراین آن چه در بخش پایانی نقد جناب آقای دکتر مهدی حائری یزدی - دامت برکاته - با عنوان: یک پرسش اعجاب انگیز آمده است همچون دیگر بندهای نقد مزبور از خلط بین ملک و ملکوت مصون نمانده است، زیرا اگر به صورت صریح بررسی می شد که امامت ملکوتی که گوشه ای از آثار آن قریب به این مضمون در بیان امام رضا (ع) آمده است: (( الامام واحد دهره، لایدانیه احد، وهو بحیث النجم من ایدی المتناولین، این العقول من هذا واین الاختیار من هذا ))
[32] با امامت ملکی که در نهج البلاغه و تحف العقول و غرر و درر و دیگر جوامع روایی امامیه آمده است فرق وافر دارد هرگز چنین پرسشیمطرح نمی شد، زیرا هم مدعیان امامت و رهبری ناسوتی و ملکی جامعه عاجزانه معترف اند و هم امت اسلامی ذلیلانه واقف اند که احدی را به بارگاه منیع امامت ملکوتی راه نیست و قاطبه آنان چنین مترنم اند که:
نسیم قدسی دمی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل را دست، ذبیح را دل، کلیم را لب، مسیح را پا
سیزدهم: ولایت که پشتوانه نبوت، رسالت، امامت و دیگر شئون ملکوتی است، مظهر خلافت الهی در تمام نظام امکانی است، نه در خصوص جامعه انسانی لذا وظیفه خلیفه الله در متون عرفانی، تنها تنظیم امور بشر نیست، بلکه تعلیم اسمای حسنای خدا به فرشتگان و رهبری جبروتی ( جبران هر نقص ) ملائکه و مدبرات امور، هم در قلمرو سمت های اوست، زیرا چنین انسان کاملی، مظهر اسم اعظم خداست و اسم اعظم او، حاکم بر سایراسمای حسنا می باشد و مظهر اسم اعظم نیز، حاکم بر مظاهر اسمای دیگر خواهد بود، لذا منطقه نفوذ خلیفة الله در عرفان به مراتب بیش از قلمرو نفوذ آن در حکمت و کلام می باشد چه این که شایستگی علمی و عملی او در عرفان بیش از شرایط و اوصاف معهود در فلسفه و کلام است. از این جهت به مقام خلیفه اللهی از یک سو و وظیفه یا اختیار او از سوی دیگر نمی توان پرداخت و یا به آن اشارت نمود.
اما آن چه در کتاب شریف حکمت و حکومت
[33]، آمده است فرصت مناسبی می طلبد تا روشن گردد، که مطالب آن کتاب، هم از لحاظ مبنا و هم از جهت بنا ناصواب است، لیکن به طور اشاره به این نکته توجه می شود که پیرامون سمت های کمالی انسان متکامل، هم چون نبوت، رسالت، امامت و... در کتاب های شریف حکمت الهی در چند فصل یا نمط و مقاله بحث می شود، یکی از لحاظ مبدء قابلی، که نفس انسان چگونه به مرحله والای وحی یابی بار می یابد و نشانه آن چیست و راه آن کدام است و درجات آن چند است و مانند آن، ودیگر آن که از لحاظ مبدء فاعلی بر خداوند لازم است که چنین کسی را برای هدایت، حمایت، رهبری جوامع انسانی معین نموده و ارسال فرماید.
مقام اول بحث در قسمت معرفت نفس فلسفه مطرح می شود، چه این که شیخ الرئیس - رحمه الله - در قسمت نفس شفا، اشارات و... آن را مطرح فرمود و بزرگ حکیم نامور امامیه، خواجه طوسی - رحمه الله - آن را در شرح اشارات و بازگو فرموده است و هرگز این بخش از معرفت پیامبر یا امام بر خواجه پوشیده نبوده است و مقام ثانی بحث در افعال خداوند و درباره لزوم نصب امام بازگو شد که خواجه آن را در تجرید و... از راه قاعده لطف، بیان کرد و قبل از او مرحوم بوعلی بدون تمسک به چنین عنوانی در شفاء
[34]و ... حل کرده است.
لازم است توجه شود که منکران حسن و قبح عقلی چونان اشاعره، هیچ گونه حکم الزامی در بحث نبوت، امامت و... ندارند، و معتقدان افراطی به آن هم چون معتزله کهقائل به چنین حکمی اند می پندارند، انزال کتاب هدایت و ارسال رسول حمایت جامعه بشری بر خداوند واجب است، حکمای الهی که بر روال عقاید صحیح امامیه می اندیشند و از فرط افراط و دم تفریط مبرایند چونان بوعلی، در عین حال که قائل به حسن و قبح عقلی اند هرگز بین وجوب علی الله، که سخن باطل معتزله است، و بین وجوب عن الله، که کلام حق امامیه است خلط نمی کنند، لذا صدرالمتألهین (ره) با کمال تحسین واعجاب از مرحوم بوعلی دراین زمینه نام می برد که وی می گوید: یجب عن الله، نه، یجب علی الله.
در پایان، به منظور حفظ قداست علمی و عملی محقق طوسی - رحمه الله - که وی نه تنها از گزند چنان مطلب منسوب به وی در کتاب حکمت و حکومت مصون است، بلکه از دیگر هفوات و عثرات برخی از متکلمان نیز منزه است، مطلب به یادماندنی از استاد متضلع و جامع و کم یاب و گم نام، حکیم متأله محمدحسین فاضل تونی - قدس الله سره الزکی الذکی التقی النقی - را به عرض علاقه مندان به معارف عقلی می رسانم که روزی در اثنای تدریس شرح قیصری بر فصوص فرمودند:
[35].
محقق طوسی - رحمه الله - حکیم بود نه متکلم؛ و سر تألیف کتاب های کلامی برای آن است که تبیین امامت خاصه جز در فن کلام، در فنون دیگر نمی گنجد، و محقق طوسی برای اثبات امامت علی بن ابی طالب (ع) و سایر ائمه معصوم (ع) اقدام به تحریر مسائل کلامی نمود، و در این اقدام حسن به نحو احسن موفق شد. سپس همین مطلب بلند تاریخی، عقلی را هنگام تلمذ الهیات شفاء در قم
[36]، در محضر علامه طباطبائی - رحمه الله - ، که شهره ثقافت اسلامی است، در حاشیه برخی از محشیان شفا برخورد نمودیم.
پروردگارا، هیچ زلت علمی را سبب ذلت ما قرار نده و هیچ عثرت قلمی را مانع عثور بر معرفت صحیح نساز، خدایا به ما آن ده که آن به، و آن چنان رفتار نما که شایسته تو است نه مستحق آنیم، خدایا همگان - مخوصاً بیت شریف موسس حوزه علمیه - را سرشار از فوز فیض فرما... نظام اسلامی، رهبری نظام، ملت گرانقدر ایران الهی را مشمول لطف خاص خویش فرما. الحمد لله رب العالمین

پی نوشت ها :

[7] . شوری (42) آیه 9.
[8] . انعام (6) آیه 57.
[9] . مصباح الانس محمد بن حمزه فناوی، ص 445، و559، 616، 643، (تهران، انتشارات مولی).
[10] . بقره (2) آیه 124.
[11] . اعراف (7) آیه 142.
[12] . فکوک صدرالدین قونوی (طبع سوم) ص302 - 303.
[13] . آل عمران (3) آیه 61.
[14] . شعراء (26) آیه 194
[15] . نهج البلاغه، خطبه 291 (قاصعه) بند 120.
[16] . همان، بند 122.
[17] . همان خطبه دوم، بند 12.
[18] . همان، خطبه 205، بند 3.
[19] . همان، خطبه 216، بند 1.
[20] . همان، نامه 42، بند 1 - 2.
[21] . همان، نامه 10، بند 5.
[22] . احزاب (33) آیه 6.
[23] . نهج البلاغه، نامه 40، بند1.
[24] . همان، نامه 53.
[25] . همان، خطبه 25، بند 2 - 3.
[26] . همان، نامه 33.
[27] . همان ، کلمات قصار 252، بند 5.
[28] . همان، نامه 51، بند 2 - 3.
[29] . همان خطبه 144، بند 4.
[30] . غرر و درر، آمُدی.
[31] . تحف العقول، بخش سخنان حسین بن علی (ع).
[32] . اصول کافی، ج1، کتاب الحجه.
[33] . حکمت و حکومت، ص 170 - 171.
[34] . الهیات شفاء، (چاپ مصر) ص441 - 455.
[35] . در سال تحصیلی 1333 - 1334 هجری شمسی، در تهران.
[36] . 1338 هجری شمسی.

منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره3