نویسنده: هادی خسروشاهی



 

شیخ عزّالدین قسّام، طلایه دار جریان جهادی

شیخ عزّالدین قسام، بنیانگذار یکی از مهمترین سازمانهای جهادی مخفی نه تنها در فلسطین، بلکه شاید بتوان گفت در تمام جهان عرب است. او در روستای «جبله» واقع در بخش لاذقیه سوریه و به سال 1882 متولد شد. قسّام در محیطی که در آن همگام پایبند تعالیم و آداب اسلامی بودند، پرورش یافت و در فضایی آکنده از معنویت، در بین خانواده آل قسّام که به تخصص در مسائل فقهی و شرعی در روستا مشهور بودند نشو و نما یافت. پدرش عبدالقادر، مردی صوفی منش بود و در رأس طریقت « قادریه» آن منطقه قرار داشت.(1)قسّام هنگامی که به سن چهارده سالگی رسید(سال 1896) برای فراگیری اصول شریعت به دانشگاه الازهر پیوست و به مدت هشت سال در آنجا ماند. تحصیل وی در الازهر مقارن بود با دوران نوگرایی آن دانشگاه اسلامی. همچنین بنا به گفته منابع متعدد، شیخ عزّالدین در محضر شیخ محمد عبده به کسب علم و فضیلت پرداخت.(2)
وی پس از بازگشت به جبله، به ترکیه سفر نمود و در مدارس و مساجد آن کشور به طلب دانش روی آورد. سپس در حالی که این باور: « می بایست نقش اساسی تری به امام مسجد در میادین وسیع زندگی، مبارزه و جهاد واگذار شود» در ذهن وی نقشه بسته بود، به کشورش مراجعت کرد.
نخستین فعالیتهای شاخص سیاسی شیخ عزّالدین، راه اندازی راهپیمایی در روستای جبله در اعتراض به محاصره شهر طرابلس غربِ لیبیِ توسط ناوگان جنگی ایتالیا( در 30 نوامبر 1911) بود. وی در پیشاپیش جمعیت تظاهرکننده شعاری به این مضمون سرداده بود:« ای خداوند بخشنده و مهربان، مولای ما سلطان(عثمانی) را نصرت عطا بفرما، دشمنان ما [ ایتالیاییها] را با شکست مواجه کن». قسّام بعدها گردانهای داوطلبان جهادی را سازماندهی نمود. این داوطلبان برای پیوستن به انقلابیون لیبیایی عازم بندر اسکندرون در ترکیه شدند.(3)
به هنگامی که سوریه و لبنان در پی توافقنامه سایکس- پیکو تحت سیطره فرانسه قرار گرفتند، قسّام در مقابل اشغالگران فرانسوی سر تسلیم فرود نیاورد و چون لشکر استعمارگران به سوریه یورش برد و سواحل این کشور را به تصرف درآورد، قسّام این افتخار را یافت که مردم را به برگرفتن سلاح فرابخواند و آنان را به قیام علیه اشغالگران برانگیزاند که این دعوت منجر به خیزش کوههای صهیون شد. گفته می شود که شیخ عزّالدین طلایه دار مجاهدین آن منطقه بود. قسام برای تهیه سلاح، خانه اش را فروخت و 24 قبضه تفنگ خرید. سپس به همراه همسر و فرزندانش به روستای « الحفه» نقل مکان نمود و در آن ناحیه به تهیه مقدمات قیام پرداخت.(4)
زمانی که فرانسویها تهاجم وسیع خود را برای سرکوب قیامهای کوههای صهیون و کوههای علویان آغاز کردند و توانستند تمام پایگاههای انقلابیون را در مارس و ژوئیه 1921 به تصرف درآورند و پس از آنکه انقلابیون به دسته های تحت تعقیب و کوچکی مبدل شدند، قسام به فلسطین مهاجرت کرد و ظاهراً در اواخر همان سال و پس از پشت سر نهادن عملیات تعقیب و گریز، از راه بیروت- عکا وارد حیفا شد. بنابه اخبار و اطلاعات موثّقی که از فعالیتهای آغازین و سرگذشت قسّام نقل گردیده است، او ابتدا شغل معلمی را انتخاب کرد و سپس در مسجد « استقلال » شهر حیفا، به عنوان سخنوری طراز اول مشهور شد. دیری نگذشت که شیخ عزّالدین افکار زلال و بنیادگرایانه اسلامیش را برملا ساخته و به ستیزه جویی علیه بدعتها و فرقه های منحرفی که در منطقه به فعالیتهای تخریبی دست زده بودند،‌ روی آورد.
«قادیانیه»- فرقه ضاله ای که از حمایتهای بی دریغ انگلستان برخوردار شده و جهاد را تحریم کرده بود- زیر شلاق سهمگین حملات قسّام قرار گرفت. قسام فرقه منحرف «بهائیت» را نیز که بتازگی پایگاهش را از ایران به دامنه های کوه« کرمل» در حیفا منتقل ساخته بود، مورد آماج حملات افشاگرانه خود قرار داد.(5) قسّام ایمانی عمیق و تعهدی خلل ناپذیر به اصل جهاد داشت، به گونه ای که شیخ احمد سعدی شهردار اسبق جُنین در این مورد می گوید: روزی قسام تپانچه ای را در مقابل دیدگان نمازگزاران بر بالای دست گرفت و گفت: « هرکس به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، باید چنین وسیله ای را تهیه کند.»(6)
مسجد «استقلال» به صورت کانونی اسلامی و آموزشگاه ملی گرایی راستین و به عنوان مشهورترین مسجد در شمال فلسطین درآمد. مردم نه تنها برای فراگیری درس و موعظه، بلکه جهت آشنایی با شیخ عزّالدین و گوش سپردن به رهنمودهای او در مسجد حاضر می شدند، لذا قسّام بزودی اعتبار و نفوذ کلام بسیاری در حیفا و اطراف آن کسب نمود.
قسّام در سخنرانیهایش هرگونه سازش با اشغالگران را رد می کرد. عربی بدوی، یکی از یاران قسام می گوید: روزی شیخ عزالدین از بالای منبر می خروشید:« جوانانی را دیدم که جاروبهایی را برای تمیزکردن خیابانها در دست گرفته اند؛‌ آنان باید تفنگ در دست گیرند و جوانانی را دیدم که برای واکسن زدن کفشهای بیگانگان بُرسهایی به دستشان گرفته اند؛ آنان باید هفت تیرهایی را به دست گیرند، تا آن بیگانگان را از پای درآورند»(7).
قسّام با به کارگیری شیوه برانگیختن احساسات اسلامی مردم، سعی داشت با نهیب بیداری، ملت را از خواب غفلت بیدار کند. در اواخر سال 1934 علناً از نمازگزاران پرسید: آیا شما مؤمن هستید؟ سپس خود پاسخ داد: گمان نمی کنم! بعداً اندکی مکث نمود و در حالی که همهمه ای در میان جمعیت افتاده بود ادامه داد: اگر شما مؤمن(واقعی) بودید، عزت نفس مؤمنان را داشتید. اگر از این مسجد خارج شدید و یک سرباز انگلیسی شما را صدا زد، شتابان به طرفش می دوید!(8)
سخنرانیهای قسّام عمدتاً به اوضاع جاری و تحولات سیاسی می پرداخت، لذا مقامات انگلیسی برای ناخشنودی خویش دلیل موجهی یافته بودند. البته انگلیسیها از انجام مراسم دینی مسلمانان و عبادت در مساجد هیچ گونه نارضایتی نداشتند، لیکن این بار با شخصیت متفاوتی رو به رو شده بودند که اسلام ناب را با تمام وجوه و گستره اش مطرح می کرد. لذا اشغالگران تحملشان را از دست دادند، چون با اسلامی مغایر با آنچه منافعشان اقتضا می کرد، مواجه گردیده بودند. حرکت قسّام احیای مجدد سنّت پیامبر(ص) و عبادت او عبادت مجاهدین در راه خداست. استعمار انگلیس هم از این نکته واهمه داشت. پس دور از انتظار نبود که قسّام را تحت نظر گیرند، به طوری که روزی از وی خواسته بودند که در مورد تکرار و اصرار وی در تفسیر آیه شریفه « و اعدّوا لهم ما استعطتم من قوّه» توضیح دهد. قسّام به آنان پاسخ داده بود که این آیه بخشی جداناشدنی از آیات قرآن کریم است و او وظیفه دارد در شرایط دشواری که کشور با آن دست به گریبان است، این آیه را تفسیر کند.(9)
قسّام علاوه بر اینکه امام جماعت مسجد « استقلال» حیفا بود، تصدی ثبت ازدواج و طلاق را نیز برعهده داشت. چنین کاری برای وی این امکان را فراهم می کرد که از نزدیک با شمار زیادی از اقشار مختلف مردم تماس برقرار کند؛ ضمن اینکه معاشرت با مردم در مساجد و قهوه خانه ها و مراسم شادی و غم ... با روحیه « مردم دوست» قسّام سازگاری کامل داشت.
از آنجا که شیخ عزّالدین از بنیانگذاران جمعیت جوانان مسلمان حیفا بود، نخست تحت پوشش این جمعیت و بدون آنکه سوء ظن مقامات انگلیسی را تحریک نماید، به همراه شماری از اعضای جمعیت امر به معروف و نهی از منکر به طور متوالی و منظم به روستاهای اطراف می رفت تا زمینه را برای نشر افکار اسلامی و انقلابیش فراهم آورد.

قسّام و حرکت ملی فلسطین

در مورد ارتباط عزّالدین قسّام با احزاب و مجلس اعلای اسلامی، سخنان ضدّ و نقیضی گفته شده است. علی خلف معتقد است: حرکت بالنده قسّام و شرایط پیدایش آن و موضعگیری سیاسی و قیام مسلحانه او آنقدر ارزشمند است که دیگران به وسوسه افتادند که از ارزش آن کاسته، لوثش کنند.(10) از آنجا که قسّام از روند حرکت ملی دور نبوده و پیوندها و ارتباطات دوستانه ای با بعضی از سران ملی گرا برقرار ساخته بود، زمینه های تأویل و لغزش در درک واقعیتها به وجود آمد. برخی موّرخین انتساب قسّام را به احزاب مطرح می کنند، لیکن همه برادران همرزم قسّام و اعضای تشکیلات قسّامی، وابستگی وی را به احزاب رد کرده اند. ابراهیم الشیخ خلیل تأکید دارد که «فرمانده شهید هیچ گونه ارتباطی با هیچ یک از احزاب نداشت. قسّام تنها به ایدئولوژی اسلامی وابسته بود.»(11)
اندیشه و روشهای مبارزه قسّام با دیگر سیاستمداران فرق داشت. او تمامی تلاشش را به کار بست تا حرکت جهادی اش از جریانهای سیاسی و جهت گیریهای گوناگون مستقل بماند. رودلف پیترز که به تحقیق درباره اندیشه جهاد در نزد رهبران و سران فلسطینی در آن مرحله پرداخته است می نویسد:
« قسّام اطمینان کامل یافته بود که رهبران سیاسی کشور با دنبال کردن روشهای مسالمت آمیز، از دست یافتن به هرگونه نتیجه ملموسی بازخواهند ماند. لذا او تصمیم گرفت که حرکت خویش را به طور متفاوتی سازمان دهد. او در رسیدن به اهداف خود از راه نبرد مسلحانه چشم امید به پشتیبانی بسیج توده های سازمان یافته دوخته بود. در حالی که رهبری ملی سعی می نمود مقاصد خویش را از طریق مذاکرات سیاسی که گاه به گاه با تظاهرات مسالمت آمیز حمایت می شد، جامه عمل بپوشاند.»(12)
به طور کلی قسّام در جرگه سیاست برگزاری کنفرانسها و اعزام هیئتها و مقاومت منفی پا پیش ننهاد، بلکه آشکارا با دعوت به جهاد، تشکیلات نظامی مخفی سازمان یافته اش را عینیت بخشید.

شخصیت قسّام و شخصیت حاج امین الحسینی

حاج امین الحسینی و شیخ عزّالدین قسّام، از یک سو و در مواردی دارای وجه تشابه هستند و از سوی دیگر و در مواردی دیگر، تفاوتهایی با هم دارند. هر دو از هوش سرشاری برخوردار بودند و با تکیه بر شخصیت اجتماعی و مردمیشان دلها و دیده ها را به سوی خویش جلب می کردند. حاج امین و شیخ قسّام هر دو تحصیلات فقهی را در مصر گذراندند و از جریان اسلامی اصلاحگرا تأثیر پذیرفته و به مثابه تداوم دهندگان این جریان شناخته شدند. سابقه مجاهدتهای این دو در رویارویی با استعمار ریشه دار و عمیق است. شیخ قسّام نقش شاخصی در انقلاب سوریه علیه فرانسویها ایفا کرد، به طوری که فرانسویها وی را غیاباً به اعدام محکوم نمودند! اما وی موفق شد که در نیمه دوم سال 1920 پس از پایان انقلاب به فلسطین بگریزد. حاج امین نیز نقش برجسته ای در قیام موسی پیامبر در آوریل 1920 به عهده داشت و پس از سرکوب قیام به سوریه گریخت و مقامات انگلیسی او را به 15 سال زندان محکوم کردند! اما بعدها وی مورد عفو! قرار گرفت.
در مورد تفاوت های موجود میان شیخ قسّام و حاج امین، نخست می توان گفت که قسّام 16 سال از حاج امین بزرگتر بود و با آنکه هر دو اهل شام هستند ولی با توجه به تقسیم بندیهای منطقه ای، قسّام از سوریه و حاج امین از فلسطین است.
قسّام در ساختار فکری و سیاسی خود، اسلام را با تمام ویژگیهای تکاملی و وسعت شمولش به عنوان یک خط مشی حکومت و شیوه زندگانی در جامعه مطرح ساخت و در ارائه طرح جهادی متهورانه اش اصرار ورزید. قسّام محتاطانه دشمنی خود با استعمار را پنهان نساخت؛ بلکه علناً با استعمارگران خصومت ورزید و برای بیرون راندن استعمار انگلیس و به شکست کشاندن طرح یهودیان در فلسطین به تهیه وسایل و ابزارهای نظامی و جهادی پرداخت. قسّام تلاش نمود تا زیربنای تشکیلات جهادی بر مبنای ایدئولوژی اسلامی، ایمان به خدا، تشکل و سازماندهی، آگاهی و شناخت را پی ریزی کند تا در این چارچوب اهداف اسلامی موردنظر خویش را تحقق بخشد.
ولی حاج امین به رغم آنکه بینش اسلامی تأثیر ژرفناکی در ساختار شخصیتی وی داشت و بویژه به منصب مفتی اعظم و ریاست مجلس اعلای اسلامی هم نایل آمده بود و با وجود آنکه در مقام مفتی به مسئله فلسطین بُعد اسلامی گسترده ای داد و به عمران اماکن مقدسه اسلامی و حل مشکلات مسلمانان توجه و عنایت خاصی مبذول داشت... با این همه جهاد، یگانه تکیه گاه فکری حاج امین را تشکیل نمی داد. زیرا حاج امین با داشتن مشغله های تبلیغاتی و حکومتی فراوان، فرصت پرداختن به امر پرورش جهادی پیروان خویش را نمی یافت- گرچه برخی از اسناد به تأسیس تشکیلات نظامی مخفی در فلسطین، توسط حاج امین اشاره می کنند.
البته به نظر می رسد که دلیل دیدگاه متفاوت حاج امین این باشد که او به عنوان مرد اول و رهبر بلامنازع ملت فلسطین، خود را ملزم می دید که با نشان دادن انعطاف و نرمش، جهت گیریهای گوناگون اسلامی، ملی و لائیک را در یک جهت واحد سوق دهد تا مقبولیت عامه اش دچار مخاطره نگردد. لذا می بینیم که در آن دوران حتی مسیحیان نیز حاج امین را به صورت رهبر بزرگ ملی پذیرفته بودند. ضمناً حاج امین چنان چه در مقام ریاست مجلس اعلای اسلامی( یک مقام رسمی دولتی) علناً دشمنیش را با حکومت قیمومیت ابراز می نمود، این امر دستاویزی برای حکومت قیمومیت می شد تا او را از این منصب حساس کنار نهد. لذا حاج امین بنا به ملاحظاتی از این قبیل، با مقامات انگلیسی بظاهر و تا حدودی مدارا می کرد، ولی از پشت پرده حرکت ملی را اداره و پشتیبانی می نمود. بالاخره حاج امین پس از شعله ور شدن آتش انقلاب بزرگ در فلسطین( به سال 1936)وارد گود مبارزات جهادگرانه شد.(13)

تشکیلات مخفیِ جهادیِ قسّامی

قسّام بخوبی دریافته بود که امواج احساسات توفنده و متلاطم توده ها که در دهه بیست سرتاسر فلسطین را در برگرفته بود، نیاز مبرم به تشکّل و سازماندهی دارد و بسیج نیروهای جهادگر برنامه ای حساب شده می طلبد تا حرکت توده ها به گونه موجی زودگذر، بی اثر و بی تاب و توان ظاهر نگردد و توانایی رویارویی با طرحهای کینه توزانه و مدوّن صهیونیستی را پیدا کند. به گفته صبحی یاسین، قسّام درک کرده بود که رهبری سیاسی فلسطین که آنک در صحنه حضور یافته بود، فاقد صلاحیتهای لازم جهت اداره نبرد و به فرجام رساندن مبارزه علیه انگلیسیها و صهیونیستها بود.(14) این موضوع قسّام را واداشت که یک تشکیلات مخفی را بنیانگذاری کند که بعدها به عنوان:« خطرناکترین سازمان زیرزمینی و بزرگترین حرکت فدایی که تاریخ مبارزات ملت فلسطین، بلکه تاریخ جدید مبارزات جهادی اعراب شاهد آن بوده است، شناخته شد.»(15)

1. نام تشکیلات و شعار آن

هیچ کس بدرستی نام تشکیلاتی را که قسّام بنیانگذاری کرده بود، نمی داند. اسم این تشکیلات اغلب به صورت « گروه قسّام» و « اتحادیه قسّام» و « قسّامی ها» و یا « حرکت قسّامی» بر سر زبانها افتاده بود. در این میان نام « سازمان جهادی» بیشتر متداول بود. پس از شهادت قسّام در نبرد بیشه های یَعبُد(در بیستم نوامبر 1935) همرزمان مجاهد قسّام، خود را قسّامی ها و یا قسّامیون نامیدند. این تسمیه در بین مردم رواج زیادی یافت و نام قسّام در هاله ای از قداست و احترام بر زبانها جاری می شد.
هم مسلکان قسّام برای حفظ رازداری و حرمت جهاد، حتی در بین خودشان و پس از گذشت دهها سال از قیام قسّام، تعابیری از قبیل «فلانی...می گویند او قسّامی بوده است» به کار می بردند.
شعار مشهور گروه قسّامی ها چنین بود:« این جهاد است، پیروزی یا شهادت»(16). قسّام این چنین بر مبنای جهادی و عقیدتی، حرکت مکتبی خود تأکید دارد و بر تداوم مبارزه تا دست یافتن به احدی الحسنیین، پیروزی و یا شهادت اصرار می ورزد.

2. مراحل بنیانگذاری تشکیلات

قسّام کار سازماندهی تشکیلات جهادی را در دو مرحله به انجام رساند:
مرحله نخست: این مرحله از زمان ورود قسّام به فلسطین تا سال 1925 ادامه یافت. در این مرحله قسام به تهیه مقدمات و کسب آمادگیهای روانی و گسترش روحیه جهاد در وسیعترین گستره ممکن روی آورد.
قسّام در این مرحله موفق گردید در پرتو علم و معرفت و اخلاص مکتبی و قدرت سخنوری و حُسن معاشرت با مردم وجهه مذهبی و مردمی شاخصی پیدا کند. همچنین قسّام در این دوران شیوه های قیام را با محک زدن و ارزیابی افراد و آشنایی با اوضاع و احوال و مشکلاتشان آزمود. در همین هنگام ابعاد توطئه یهودیان و انگلیسیها در فلسطین روز به روز و بوضوح در مقابل دیدگانش جلوه گر می شد.
مرحله دوم: مرحله تأسیس و بنیانگذاری و گسترش تشکیلات مخفی است که از سال 1925 تا روز شهادت قسّام ادامه یافت. در این مرحله قسّام در نهان به موضوع سر و سامان دادن به تشکیلات، فارغ از تعقیب و مراقبت مقامات انگلیسی و باندهای صهیونیستی روی آورد. او همواره این گفته گهربار پیامبراکرم(ص) را آویزه گوش قرار داده بود که فرموده است:« برای اینکه کارهایتان بخوبی انجام شود، از کتمان( راز نگهداری) مدد جویید». لذا قسّام راز بزرگ را فقط با افراد اندکی که پس از تحقیق و بررسی انتخاب می کرد، در میان می گذاشت.(17)

3. ماهیت تشکیلات و خط مشی آن

برنامه تحرک، مبارزه، تربیت، بسیج و جهاد حرکت قسّام از مکتب سازنده اسلام با تمام شمول و عمومیت آن، الهام می گرفت. همان گونه که صبحی یاسین می گوید:
« قسّام ایمان به خداوند متعال را نخستین شرط پیوستن به جرگه همرزمان خویش قرار داده بود.»(18)
قسّام در ساختار اعتقادی حرکت خویش، جهاد را به مثابه یگانه راه آزادی کشورهای اسلامی از یوغ استعمارگران کافر مطرح ساخت. لذا قیمومیت انگلیس بر فلسطین و طرح « میهن ملی یهود!» در فلسطین، از نظرگاه حرکت قسّامی تجاوزی علیه موجودیت کشورهای اسلامی به شمار می رفت. پس در این صورت جهاد تکلیف واجبی است که مسلمانان باید از عهده انجام آن برآیند. شیخ قسّام در تلاش برای نمایاندن مشروعیت مجاهدات خویش از قاضی شرع دمشق، « بدرالدین تاجی حسینی» فتوایی را کسب کرد که در آن پیکار علیه انگلیسیها و یهودیان جهت ممانعت و جلوگیری از تشکیل میهن ملی یهود در فلسطین جایز و لازم شمرده شده بود.(19)
قسّام تأکید داشت که هدف غایی و نهایی جهاد، برقراری حکومت اسلامی است. او گفته بود:
«چنان چه موفق شویم، منبع اصلی قانون اساسی دولت آینده ما قرآن کریم خواهد بود.»(20)
صبحی یاسین تئوری عملکرد سران قسّام گرا را در موارد ذیل خلاصه کرده است:
1. انگلیس ریشه درد و علت العلل بدبختیهاست. انگلیس دشمن شماره یک اعراب و اسلام است. مسئولیت تشکیلات مخفی جهاد، بیرون راندن استعمار انگلیس از فلسطین است.
2. حرکت صهیونیستی زاییده استعمار انگلیس است. بنابراین انگلیس در حکم سَر و صهیونیسم به مثابه دُم است. چنان چه سر قطع شود، دُم مردنی است.
3. رهبری سیاسی فلسطین لیاقت زعامت را ندارد، لذا باید از محاسبات انقلابیون کنار گذاشته شود.
4. بسیج نیروهای مردمی از طریق مساجد و شعرا و ادبا.
5. آموزش نظامی صدها مجاهد، پیش از آغاز قیام.
6. خرید اسلحه از محل حق عضویت مجاهدین و اعاناتی که به تشکیلات پرداخت می کنند و اعطای کمکهای مادی به خانواده های شهدا و زندانیان در حدّ مقدورات مادّی تشکیلات.
7. برقراری تماسهایی با دشمنان انگلیس برای جلب پشتیبانی و حمایت از قیام.
8. اسامی کلیه سران قیام، جزء اسرار سازمانی خواهد بود.
علاوه بر این، برنامه های آموزشی و پرورشی ویژه ای برای اعضا در نظر گرفته شده بود و هریک از اعضا مکلف بود در حدّ توان، شماری از آیات و احادیث جهاد در راه خدا را از حفظ کند. اعضا، همچنین درسهایی در مورد جنگهای صدر اسلام می آموختند. جهاد در تصور قسّام تنها در جنگیدن خلاصه نمی شود، بلکه مهمترین مسئله در جهاد، ایمان به خداوند و حسن ظن نسبت به ذات باری تعالی است. مجاهد واقعی کسی است که به نیازمند کمک می کند، گرسنه را سیر می نماید، بیمار را یاری می دهد، و خویشاوندان را دیدار می کند. و در سرلوحه تمامی این اعمال نیک، تداوم اقامه نماز است. قسّام همواره بر ضرورت جهاد با نفس یا به عبارتی جهاداکبر سفارش می نمود. زیرا معتقد بود که نیروی ایمان در نبرد کارسازتر از نیروی جسمانی است... خدای متعال پیامبراکرم(ص)‌را به خاطر نیروی جسمانیش به پیامبری مبعوث نکرد، بلکه به لحاظ سجایای اخلاقی والایش وی را برگزید. بنابراین، قسّام چنین نتیجه می گیرد که فضایل اخلاقی به عنوان شرط پیکار در راه خدا بر نیروی جسمانی و یا نظامی مقدّمتر است.
تربیت همرزمان قسّام تربیت اسلامی بود. احمد شقیری که با شماری از قسّامی ها روزگاری را سپری کرده و در زندانهای قیمومیت به دفاع از آنان پرداخته است، می گوید:« تعابیری از قبیل « پیکار مسلحانه» و «حرکت ملی» ‌بر زبانشان جاری نمی شد، بلکه تعابیر ساده ای که از منبع زلال تر و والاتری سرچشمه می گرفت، به کار می بردند. تعابیری چون ایمان و جهاد در راه خدا.» اینان قومی ساخته و پرداخته ایمان بودند.(21)
به طور کلی خط مشی قسّام واضح و روشن و خالی از ابهام و پیچیدگی است. اسلام ناب در روح و جان مردم فلسطین عمیقاً ریشه دوانده بود و جهاد در راه خدا واکنش طبیعی و بی شائبه ای است که مسلمانان فلسطین آموخته بودند که در رویارویی با دشمنان چگونه آن را بروز دهند.(22)

4. چگونگی عضویت در تشکیلات قسّام

قسّام با کوله باری از تجارب جهادی که در ستیز با نیروهای اشغالگر فرانسه در سوریه اندوخته بود، کار سازماندهی و عضوگیری تشکیلاتی را آغاز نمود. وی در طی تماسهای مکرر با انبوه نمازگزاران در مراسم نمازجمعه و در جلسات درسی که بعدازظهرها دایر می شد، افراد را ارزیابی کرده، چنان چه نشانه های خلوص و ایمان در آنان می یافت برای دیدارشان به منازل آنها می رفت تا از نزدیک آنان را محک زند و یا اینکه از آنان دعوت می کرد که برای ملاقات با وی به منزلش بیایند. بدین نحو دید و بازدیدها تکرار می شد تا بالاخره قسّام شخص موردنظر را به لزوم نجات دادن فلسطین از خطراتی که آن را دربرگرفته، متقاعد می ساخت... اگر آن شخص قانع می شد، او را در یکی از گروههای مخفی پنج نفره راه می داد. شیوه های عملکرد این گروهها ملهم بود از رسالت پیامبر(ص) که یاران آن حضرت در صدر اسلام در منزل الارقم بن ابی الارقم گردهم می آمدند و به رایزنی می پرداختند.
عضویت در تشکیلات قسّام منحصر به قشر اجتماعی ویژه ای نبوده و محدودیت سنی هم نداشت. او برای همه کسانی که شرایط اساسی عضویت را دارا بودند، این امکان را فراهم می کرد که در تشکیلات راه یابند. بدیهی است که کسانی علاقه مند به گرویدن به تشکیلات می شدند که خود را به تمدن غرب و یا مناصب حکومتی نیالوده و تلخی اشغال کشور و مرارت توطئه های صهیونیستی را چشیده و در به دری و تعقیب را تجربه بودند. همچنین روحانیون مجاهدی که با قسّام در طرز فکر و روش مبارزه اتفاق نظر یافته بودند، بسادگی جذب تشکیلات شدند.
شمار زیادی از اعضای تشکیلات از طبقه متوسط و یا از کارگران بی سواد بودند. قسّام جهت بهبود وضع معیشتی این افراد کوششهای فراوانی می نمود و برای مبارزه با بیسوادی با جدیت بسیار کلاسهای شبانه ای را دایر کرد. علاوه بر این، او برای اصلاح افراد منحرف از هیچ تلاشی دریغ نمی نمود. زیرا از دیدگاه قسّام، چنان چه بزهکاران در محضر خدای متعال توبه کرده و ایمان درستی به جهاد در راه خدا حاصل نمایند، تهوّر منفی شان ممکن است به شجاعت مثبت مبدل شود. از جمله افرادی که از فساد به صلاح روی آورده، به عضویت تشکیلات درآمد، می توان حسن بایر را نام برد.(23)
پس از سه سال تلاش مداوم، قسّام سرانجام توانست 12 گروه جهادی را که به طور محرمانه و جداگانه فعالیت می کردند، سر و سامان دهد. همان گونه که قبلاً ذکر کردیم، هر گروه شامل پنج عضو می شد که اغلب از کارگران ساختمانی و کارگران راه آهن و باراندازان کشتیها و پیشه وران و فروشندگان جزء ‌بودند.
تشکیلات قسّام نخستین تشکیلات فلسطینی بود که کشاورزان و مستمندان و بدویان کوچ نشین را جذب کرد.(24)

5. بیعت

در سالهای نخست، قسّام کسانی را که بتازگی وارد تشکیلات می شدند، ملزم می نمود که از تراشیدن ریش خودداری کنند. این کار آزمون ساده ای بود که قسّام از خلال آن ژرفای اخلاص و تعهد اسلامی مجاهدین را می سنجید. سپس مجاهد تازه وارد در جمع دیگر اعضا حضور می یافت و در جشنی که بدین مناسبت برپا می شد، پس از قرائت سوره فاتحه، آیات دیگری از قرآن که مربوط به جهاد بود، تلاوت می گردید. اعضای تشکیلات به برادر تازه وارد تهنیت گفته، به همراه وی شیرینی صرف می نمودند. نکته شایان توجه آن است که قسّام به پیروانش تأکید می کرد که این ریش، سمبل پایداری نفس در جهاد است. ولی در سنوات بعد، شاید به خاطر گستردگی کار و نیز تدابیر احتیاطی و اِعمال پوشش امنیتی لازم، به جای گذاشتن ریش، عضو جدید سوگندی را ادا می کرد که در آن با خداوند پیمان می بست تا ضمن تعهد به راستگویی و درستکاری، تمامی احکام اسلامی را رعایت کرده، پاسدار ایدئولوژی اسلامی باشد. این سوگند با دست گذاشتن بر روی یک خنجر و یا طپانچه ای که در کنارش یک جلد کلام الله مجید قرار گرفته بود، یاد می شد.(25)

6. کادر رهبری و تعداد اعضای تشکیلات

کادر رهبری حرکت قسّام در سال 1928 مرکب بود از شیخ عزّالدین قسّام، العبد قاسم، محمود زعروره، محمدالصالح الحمد و خلیل محمدعیسی( مشهور به ابوابراهیم الکبیر). تمام نامبردگان، کشاورز بودند. بعدها این تعداد به 12 نفر افزایش یافت و به طور کلی مسئولیت رهبری تنها برعهده قسّام نبود بلکه اداره تشکیلات به صورت دسته جمعی صورت می گرفت. قسّامی ها می گویند: تعداد اعضای شورای رهبری تا سال 1948 به همین شکل باقی ماند.(26)
مورخین در مورد تعداد اعضای تشکیلات اتفاق نظر ندارند ولی بنا به کنکاشهای دکتر عبدالوهاب کیالی و صبحی یاسین(27)، قسّام 200 مجاهد را تربیت نموده و 800 تن هوادار داشته است. روی هم رفته می توان گفت که تعداد قسّامی ها به هزار نفر عضو اصلی و هوادار بالغ می شده است.

7. واحدهای تخصصی تشکیلات قسام

قسّام برای تحقق اهداف و پیشرفت کار حرکت، در کنار دیگر برادران دینیش، واحدهای تخصصی ویژه ای را ترتیب و سازمان داد:
الف) واحد تهیه و خرید اسلحه: برجسته ترین افراد این واحد حسن بایر و نمر سعدی بودند.
ب) واحد آموزشی نظامی: به سرپرستی افسری که در ارتش ترکیه خدمت کرده بود.
پ) واحد اطلاعات: که مأموریت کسب خبر از تحرکات انگلیسیها و صهیونیستها را داشت. از میان اعضای این واحد، شیخ ناجی ابوزید را می توان نام برد. به طور کلی افراد واحد اطلاعات عناصری بودند که در ادارات دولتی بویژه شهربانی اشتغال داشتند. گروهی از این افراد علی الظاهر با یهودیان نیز همکاری داشتند تا از نزدیک با فعالیتهای سرویسهای مخفی احزاب یهودی آشنا شوند.
ت) واحد تبلیغات: متشکل از روحانیون و علمای دین که در مساجد و گردهماییها مردم را به جهاد دعوت می نمودند. شیخ کامل قصاب راهنما و مشاور این واحد بود.
ث) واحد ارتباطات سیاسی: از جمله افراد این واحد، محمودسالم مخزومی است که با کنسول ایتالیا در مورد خرید اسلحه مدرن از آن کشور تماسهایی را برقرار کرده بود.(28)

8. امور مالی تشکیلات قسام

جمع آوری پول از طریق کمکهای داوطلبانه اعضا صورت می گرفت. عضو فعال در هر گروه ابتدا ماهانه ده قرش( یکی از واحدهای پولی رایج فلسطین در آن زمان) به فرمانده گروه پرداخت می کرد. وقتی که عضو تحرک و فعالیت بیشتری از خود بروز می داد، 10 درصد از درآمد ماهانه اش و گاهی- پس از برآوردن نیازهای ضروری خانواده خود- کلیه مازاد درآمدش را به تشکیلات می داد. بیشتر پولهای به دست آمده صرف خرید سلاح و تهیه ملزومات جنگی می شد.
ابراهیم الشیخ خلیل می گوید:« پول از دو طریق به دست می آمد: یکی حق عضویت ماهانه و دیگری کمکهای داوطلبانه». قسّامی ها با درک بی شائبه آیین اسلام، خویشتن را برای هرگونه فداکاری مهیا کرده بودند. برخی از دوستان قسّام که در وضع مالی خوبی به سر می بردند، مانند کشاورزان بزرگ و تجار و پیمانکاران، پس از تأمین نیازمندیهای خانواده هایشان سودهای حاصل از کار و تلاش خود را با طیب خاطر در اختیار قسّام قرار می دادند. تشکیلات قسّام پس از اینکه اطمینان حاصل می کرد که منبع این کمکها انسان مخلص و قابل اعتمادی است، آن را می پذیرفت.(29)
به طور کلی اعضای تشکیلات اکثراً کارگرانی بودند که با کدّ یمین و عرق جبین ایثارگرانه ماحصل دسترنج خود را به خرید سلاح اختصاص می دادند تا در فراهم ساختن امکانات و آمادگیهای لازم، محتاج دیگران نشوند. در حقیقت نه تنها به اعضای تشکیلات هیچ گونه دستمزد و یا کمک هزینه ای پرداخت نمی شد، بلکه هر عضو باید به تشکیلات کمک نموده، سلاح موردنیاز را از پول خود خریداری نماید.البته قسّامی ها به زور کسی را وادار به پرداخت کمک مادی نمی کردند. شیخ نمرسعدی تأکید دارد که در نبرد بیشه های یعبد در نوامبر 1935، مجاهدین قسّامی با پول خود غذا می خریدند و از کسی تقاضای کمک بلاعوض نمی کردند.(30)
بنابراین درمی یابیم که تشکیلات قسّام در امور مالی متکی به خود بود و در این مورد به منابع خارجی وابسته نبود. این خط مشی تشکیلات را از قید و بند وابستگی به خارج رها ساخته و راه نفوذ سودجویان فرصت طلب را سد کرده بود.

9. آمادگی رزمی و آموزش نظامی

برنامه و استراتژی تشکیلات بر این قرار گرفته بود که پیر و جوان و فرمانده و سرباز، همگی بدون هیچ گونه فرق و تبعیضی مهیای رزم باشند و مادامی که یک هزار قبضه سلاح در اختیار رزمندگان تشکیلات قرار نگرفته، اعلام جهاد نکنند و نبرد باید به تأخیر بیفتد.(31)
در پی قیام بُراق در سپتامبر 1928، حرکت قسّام وارد مرحله کسب آمادگی رزمی و فراگیری آموزشهای نظامی شد. قسّام شخصاً کار آموزش نظامی افراد را با جدیت و قاطعیت هرچه تمامتر به انجام می رساند. یکی از مجاهدین قسّامی طریقه آموزش و میزان فرمانبرداریی را که مورد نظر قسّام بوده است، چنین توصیف می نماید:
« قسّام ما را به جلسات آموزش نظامی و تیراندازی می برد و از ما می خواست که با پای برهنه پیاده روی کنیم. وقتی که در کوهستانها آموزش می دیدیم، ما را در هوای سرد نگاه می داشت و از ما می خواست که بدون خوردن یا آشامیدن چیزی پیاده روی کنیم تا بدین وسیله تاب و توان تحمل گرسنگی و تشنگی را بیابیم. از ما می خواست که در هفته یکی دو بار بر زمین و روی حصیر، با رواندازی نازک بخوابیم.او همواره اصرار داشت که راز فعالیتهایمان را افشا نکنیم، لذا ما در منزل با همسران و خانواده هایمان دچار مشکل بودیم، چون نمی توانستیم برای آنان توضیح دهیم که چرا این گونه می خوابیم. ما باید این وضعیت را تحمل می کردیم، چون پیمان بسته بودیم که دستورات را مو به مو اجرا کنیم.»(32)
در روز 12 نوامبر 1935، تشکیلات قسام دارای هزار قبضه سلاح و یک پایگاه تسلیحاتی در منطقه لاذقیه بود. در این روز در جلسه شورای رهبری تشکیلات در حیفا و پس از بررسی کلی اوضاع در فلسطین، مقرر شد که جهاد علیه دشمنان آغاز گردد.(33)

10. عملکرد نظامی پیش از اعلام جهاد

اگرچه برخی مورخین در مورد مشارکت یا عدم مشارکت قسّامی ها در رویدادهای قیام بُراق در سال 1929 تردید کرده اند، اما با توجه به شواهد تاریخی موجود می توان گفت که قسّامی ها در قیام بُراق حضوری عینی داشتند. ولی چون در آن دوران تشکیلات قسّام هنوز در حال تکوین بوده و به طور مخفی مراحل شکل گیری را می گذراند، انتساب شرکت کنندگان در قیام بُراق به تشکیلات قسّام محرز و مسجّل نیست. با این حال تردیدی وجود ندارد که آنان حداقل با حرکت قسّام همدل و همسو بودند. مثلاً در روز اعدام عطاالزید و محمد جمجوم و فؤاد حجازی(‌سه تن از قهرمانان قیام بُراق در 17 ژوئیه 1930) قسّام با چهره ای برافروخته و چشمانی اشک آلود، در حالی که از شدت خشم بر خود می لرزید، به سوی مسجد شتافت و در خطابه ای آتشین در جمع حاضرین، گفت:
« ای اهالی حیفا... ای مسلمانان، آیا فؤاد حجازی را نمی شناسید؟ آیا فؤاد حجازی و عطاالزید و محمد جمجوم برادران شما نبودند؟ آیا در کنار شما در جلسات مسجد استقلال حضور نمی یافتند؟ آنان هم اکنون بر روی چوبه دار هستند.»
این گفتار ثابت می کند که قهرمانان قیام بُراق، از شاگردان قسّام بودند گرچه دلیل موجّهی مبتنی بر عضویت آنها در تشکیلات مخفی قسّام در دست نباشد.(34)
در سالهای 1931 و 1932 قسّامی ها دست به عملیات نظامی زدند و در اولین یورش علیه آبادی الیاجور در نزدیکی حیفا سه صهیونیست را از پای درآوردند. سپس حملاتی علیه دیگر مستعمره های صهیونیستها ترتیب دادند که مهمتر از همه حمله به مستعمره نهلال بود. قسّامی ها با استمرار بخشیدن به فعالیتهایشان و عملیات نظامی دیگری از قبیل ترور مقامات انگلیس و عوامل صهیونیسم و فروشندگان زمین، دشمن را مستأصل کرده بودند. قسّامی ها پس از انجام عملیات نظامی شبانه، روزها به کارهای عادی خود باز می گشتند. این وضع تداوم یافت تا آنکه سرانجام در نوامبر 1935 قیام اسلامی و مردمی آغاز گردید.

11. اعلام جهاد مسلحانه(نوامبر 1935)

حرکت قسّام با اعلام جهاد مسلحانه دگرگونی اساسیی در مسیر حرکت ملی فلسطین که از تلاشهای سیاسی رفرمیستی جانبداری می کرد، به وجود آورد. پیدایش این قیام و اعلام جهاد نشانه بارزی است بر مردود شمردن تاکتیکهای سنتی و منفی در مبارزه و در پیش گرفتن تاکتیکهای متفاوت که در طرح و اجرا و تأثیرگذاری با تاکتیکهای پیشین فرقهای عمده ای داشت.(35) بدون تردید شیخ قسّام اواخر سال 1935 را به عبث به عنوان زمان مناسب برای اعلام جهاد انتخاب نکرده بود. مقابله با هجوم سیل آسای مهاجرین یهودی و افزایش خطر تشکیل میهن قومی یهود در فلسطین، عملی قاطع و سریع می طلبید. با توجه به اینکه رهبری سنتی و احزاب سیاسی فلسطین از انجام هر عمل جدی عاجز و ناتوان بودند، لذا قسّام چاره کار را در واژگون ساختن موازنه و معادلات موجود می دید. همچنین عامل دیگری که به مسئله اعلام جهاد شتاب و سرعت بخشید، ردیابی مجاهدین قسّامی از سوی مقامات انگلیسی بود. این موضوع قسّام را به فکر انداخت که مبادا مقامات انگلیسی طرحهای قیام را پیش از موعد مقرر کشف و خنثی کنند؟!
طرح قسّامی ها برای قیام و اعلام جهاد در این خلاصه می شد که با رفتن به روستاها و برانگیختن مردم به خرید سلاح و کسب آمادگی لازم برای قیام، افراد مؤمن را به پیوستن به صفوف خود ترغیب کنند. همچنین کادر رهبری قسّامی ها تصمیم گرفته بود با به تصرف درآوردن شهر حیفا به مدت سه روز و دستیابی به یک پیروزی نظامی بزرگ، از همان آغاز انگیزه ای را در اهالی فلسطین برای ملحق شدن به قیام و جهاد به وجود بیاورند و با فرود آوردن ضربه نخست، قدرت خویش را به رخ مقامات انگلیسی و صهیونیستها بکشند. تمام جوانب طرح بخوبی مورد بحث و مداقه قرار گرفته و آمار نیروهای انگلیسی موجود در منطقه و کیفیت و کمیت سلاح آنان به دست آمده بود. به نظر قسّامی ها احتمال موفقیت طرح صد در صد بود. اگرچه تضمین ماندن حیفا به مدت بیش از سه روز در تصرف آنها، به علت فشار احتمالی نیروهای انگلیسی در پیش بینیهایشان نمی گنجید.(36)
شیخ قسّام پیش از خروج، یگانه منزل مسکونیش را در حیفا فروخت. یاران او هم جواهرآلات همسران و قسمتی از اثاثیه شان را به فروش رساندند و با پول آن فشنگ و تفنگ خریداری نمودند. هر مجاهدی هنگام وداع با خانواده، وعده ملاقات در بهشت را می داد. هر مجاهدی یک جلد قرآن مجید تهیه کرده و به همراه خود آورده بود تا هدایتگر راه و مونس خلوتش باشد.
در روز 14 نوامبر، در حالی که مجاهدین در غاری نزدیک مستعمره عین حارود مستقر شده بودند، یک گروه گشتی نظامی مرکب از یک گروهبان یهودی و یک پلیس عرب در آن حوالی نمایان شدند. محمود سالم مخزومی که مأموریت حفاظت و نگهبانی را به عهده داشت، به گمان این که محل اختفای مجاهدین لو رفته، به گروهبان یهودی فرمان ایست داد، اما چون گروهبان یهودی توجهی نکرد، مخزومی بی درنگ او را کشت. پلیس عرب سراسیمه از محل حادثه گریخت و خود را به نزدیکترین کلانتری رسانده، ماجرا را تعریف کرد. در این واقعه، مخفیگاه قسّامی ها لو رفت. بدین ترتیب استفاده از عنصر غافلگیری که مورد نظر طراحان قیام بود، از میان رفت.
در بامداد روز 15 نوامبر، مقامات انگلیسی که از ناپدید شدن شیخ قسّام مظنون شده بودند، نیروهای پلیس را مأمور محاصره روستاهای اطراف محل حادثه نمودند تا بدین وسیله قاتل گروهبان یهودی را دستگیر کنند. مجاهدین قسّامی با استفاده از تاریکی شب به طرف بیشه های یعبد عقب نشینی نمودند و در محل امن تری موضع گرفتند.(37)

12. شهادت شیخ عزالدین قسّام و آثار آن

شیخ قسّام پیش از عقب نشینی به سمت بیشه های یعبد و در پی درگیریهای ناخواسته ای که پیش آمده بود، یارانش را به دو گروه تقسیم نمود. یک گروه مأمور قطع خطوط مواصلاتی انگلیسیها در شمال فلسطین و ضربه زدن به مراکز تجمع نیروهای انگلیسی شد. و یک گروه ده نفری دیگر به همراه قسام عازم منزل شیخ سعید حسان- یکی از دوستان قسّام- در بیشه های یعبد شدند.
صبح روز 20 نوامبر 1935 شمار زیادی از نیروهای انگلیسی که تعدادشان به 400 تن( یک گردان) بالغ می شد، محل اختفای قسّام و برادرانش را محاصره نمودند. به رغم نابرابری نیروها( تعداد اندک یاران و شمار بسیار دشمنان)، قسّام مصمّم شد که تا آخرین قطره خون استقامت و پایداری کند. زمانی که نیروهای انگلیسی از او خواستند که تسلیم شود، گفت: ما هرگز تسلیم نخواهیم شد. این جهاد است در راه خدا. سپس رو به برادرانش نمود و افزود: ای برادران... چون شهیدان بمیرید.(38)
نبرد نابرابر 6 ساعت به درازا کشید و طی آن 15 سرباز انگلیسی به هلاکت رسیدند. قسّام پس از شهادت یاران همرزمش یوسف زیباوی و محمد حنفی مصری، خود نیز شهادت را در آغوش کشید و با خون سرخ خویش درخت تنومند اسلام را آبیاری نمود. دیگر یاران قسّام نیز زخمی و یا اسیر شدند.(39) نبرد بیشه های یعبد به جهاد فلسطینیان بُعد اسلامی وسیعی بخشید و خون شهدایی که در این نبرد به زمین ریخت، تبلور یکپارچگی و وحدت امت اسلام بود. زیرا از یک سو شهید قسّام از سوریه بود و شهید یوسف زیباوی از فلسطین و شهید محمد حنفی از مصر.
در مراسم تشییع جنازه شهید قسّام و یارانش، بیش از 30 هزار تن از اهالی فلسطین شرکت کردند. درواقع تشییع جنازه او به یک راهپیمایی عظیم مبدل شده بود. راهپیمایان خشمگین که از سرتاسر فلسطین برای حضور در مراسم گردهم آمده بودند، با سر دادن شعار « الله اکبر، الله اکبر... انتقام،‌ انتقام» به اداره پلیس حمله کرده، سه دستگاه خودرو انگلیسی را آتش زدند. آنها با پاره سنگ و آجر با سربازان انگلیسی درگیر شده، فرمانده آنان را بر زمین زدند. انگلیسیها که از پیامدهای درگیر شدن با مردم وحشت داشتند، سراسیمه از مقابل تشییع کنندگان پا به فرار گذاشته، عقب نشینی کردند.(40)
صبحی یاسین معتقد است که راهپیمایی تشییع جنازه قسّام آنچنان عظیم و بی سابقه بود که اگر مقامات انگلیسی سکوت اختیار نمی کرده و نیروهایشان را از مسیر راهپیمایان به عقب نمی بردند، انقلاب بزرگ فلسطین پنج ماه پیش از موعد بوقوع می پیوست.(41) شهادت شیخ عزالدین قسّام احساسات اسلامی مردم فلسطین را ملتهب ساخت. شهید قسام با مطرح ساختن راه حل« جهاد اسلامی»، بر دیگر راه حلهای سازشکارانه خط بطلان کشیده و ملت فلسطین را که سالهای سال در انتظار راه حلی جایگزین روزشماری می کردند، از حالت یأس و سرخوردگی نجات داده و در بین آنان روح امید و اعتماد به نفس دمید.
از سوی دیگر آثار قیام و شهادت قسّام چنان عمیق و ژرف بود که از آن پس انگلیسیها و صهیونیستها از نمادهای اسلامی و مراسم مسلمانان در ترس و واهمه بودند و حتی از نشانه های ظاهری اسلام می هراسیدند. به گفته نمرالخطیب: مقامات بریتانیا، اعراب فلسطین را زیر شدیدترین فشارها و تضییقات قرار داده بودند، « بویژه افراد متدینی که به لباس علمای دین ملبّس می شدند در مظان اتهام بودند، به طوری که هرکس محاسنی در صورت و یا عمامه ای بر سر می نهاد، روانه زندان می شد... این اوضاع جوشان و ملتهب، سرانجام به انقلاب بزرگ سال 1936م منتهی گردید.»(42)

نقش جریان اسلامی در انقلاب بزرگ فلسطین(1936)

پیش از این یادآور شدیم که شیخ عزّالدین قسّام با سخنرانی در مساجد و سرکشی به روستاها، مردم را مهیای قیام نموده، آنان را علیه صهیونیستها و انگلیسیهای اشغالگر بسیج نمود. وی سپس با شهادت خود، به آنچه مردم را بدان دعوت می نمود، جامه عمل پوشاند و زمینه انقلابی بزرگ را فراهم ساخت. دیری نگذشت که همرزمان قسّام که در شمال فلسطین سالها دوش به دوش هم جنگیده بودند، به صورت واحدهای قسّامی سربرآورده، در همان مناطق پرچم انقلاب و عصیان را برافراشتند. پنج ماه از شهادت شیخ قسّام نگذشته بود که جانشین او شیخ فرحان سعدی رهبری تشکیلات قسّامی را به عهده گرفت.(43)
قسّامیها به رهبری شیخ فرحان سعدی در 15 آوریل 1936 با انجام عملیات عنبتا- نورالشمس در یورشی مسلحانه علیه یک گروه گشتی نظامی، دو تن از صهیونیستها را کشته و چندین تن دیگر را مجروح ساختند. این عملیات فلسطین را به لرزه انداخت و به گفته اکرم زعیتر: جوّی آکنده از تشنج به وجود آمد و این عملیات زبانزد مردم گردید. آشفتگی و به هم ریختگی عجیبی گریبان یهودیان را گرفت و شیخ فرحان در بین مردم ارج و منزلتی شایان یافت.(44)
اکرم زعیتر می افزاید: هنوز دو روز از این عملیات نگذشته بود که نامه ای به دستم رسید که در آن آمده بود:« وظیفه مان را در راه خدا انجام می دهیم، کار را شروع کرده ایم و پیروز خواهیم شد. نیاز مبرم به قطار فشنگ داریم، پول را برای این منظور می گیریم... به شما اعتماد داریم.»(45)
درگیریهای پراکنده میان اعراب و یهودیان اوضاع را بیش از پیش متشنج ساخت. کمیته های محلی در شهرهای مختلف و نقاط حساس فلسطین تشکیل گردید. آنها با نام « کمیته های ملی» خوانده می شدند. در 20 آوریل 1936، پس از فراخوان مردم به اعتصاب عمومی، کمیته های محلی سریعاً کمیته اعلای عربی را موجودیت بخشیدند. اعتصاب عمومی به مدت شش ماه متوالی تداوم یافت و به طولانیترین اعتصاب در منطقه مبدل گردید. تمام اقشار ملت فلسطین از کار دست کشیدند و از رفتن به محل کار در ادارات و پرداختن مالیات به مقامات قیمومیت امتناع ورزیدند. در روزهای اوجگیری انقلاب، عملیات جهادگرانه طبق برآورد محققین به 4000 مورد رسید و دهها کشته و صدها زخمی در صفوف انگلیسیها و صهیونیستها بر جای گذارد و حکومت قیمومیت متحمل زیانهای هنگفتی در حدود 3/5 میلیون پوند( بدون محاسبه خسارتهای ناشی از اختلال تجارت و توریسم)گردید.(46)
روشنایی چراغی که قسّام و یارانش برافروختند، سر تا سر فلسطین را در برگرفت. امواج توفنده انقلاب دیگر مجال هرگونه سازش و یا مماشات را از رهبران سیاسی و ملی گرا گرفته بود. در هر حرکت انقلابی، رهبران انقلاب قاعدتاً پیشرو حرکت انقلابی مردم هستند، لیکن در اینجا عکس این قضیه اتفاق افتاد. مردم مسلمان فلسطین که با خیزش قسّام نیروی مضاعفی یافته بودند، از رهبران سیاسی پیشی جستند و به دنبال آنان، خواه ناخواه رهبران مذکور موضعگیریهای قاطع تری علیه اشغالگران انگلیسی و اذناب صهیونیستشان اتخاذ کردند.
حکومت مرکزی انگلستان ناتوان از مقابله با مردم بپا خاسته، دست به دامان پادشاهان و حکمرانان عرب شد تا از این طریق با تحت فشار قرار دادن رهبران سیاسی، حرکت انقلاب را مهار کنند. با درخواست مشهور پادشاهان عرب که اکثراً سرسپرده اربابان انگلیسی بودند، عملاً اعتصاب عمومی در نیمه اکتبر 1936 درهم شکسته شد و کمیته اعلای عربی به ریاست حاج امین الحسینی که رهبری سیاسی کشور را به عهده گرفته بود، به واقعیت موجود تن درداد.
در چنین شرایطی، نگاهها به سوی کمیته پادشاهی انگلیس دوخته شد که در نوامبر 1936 از لندن برای بررسی عوامل اغتشاشات(!) به فلسطین گسیل شده بود. در حالی که عملیات جهادگرانه علیه انگلیسیها و صهیونیستها متوقف نشده و همچنین فعالیتهای بسیج، توجیه و مسلح کردن مردم و جمع آوری کمکهای مردمی جهت کسب آمادگی بیشتر و حضور گسترده تر در مرحله بعدی ادامه یافته بود، سرانجام نظریات و پیشنهادهای کمیته پادشاهی در گزارشی موسوم به « گزارش کمیته بیل» در 22 ژوئیه 1937 به حکومت انگلستان تقدیم شد و در این گزارش تقسیم فلسطین به دو دولت یهودی و عربی پیشنهاد شده بود. موج نارضایتی و مخالفت، اکناف و اطراف فلسطین را فراگرفت. انقلابیون قسّامی که در قیامهای پیشین آبدیده شده بودند، این بار به رهبری شیخ فرحان سعدی خواب راحت را از سر انگلیسیها پراندند و با انجام عملیاتی متهورانه بویژه در شمال فلسطین- که از پاییز 1937 تا پایان سال 1939 بی وقفه ادامه یافت- تلفات سنگینی به نیروهای اشغالگر وارد ساختند. چهره های سرشناس دینی و ملی نیز همسوی با مردم بپا خاسته، کمیته مرکزی جهاد را متشکّل از حاج امین الحسینی، شیخ حسن ابوالسعود، منیف حسینی و... برپا داشتند.
در شرایطی که زبانه های آتش انقلاب در همه جا برافروخته شده و فلسطین در تب و تاب حرکت بالنده انقلاب می سوخت، نیروهای اشغالگر به تعقیب رهبران انقلاب پرداختند و در نتیجه بسیاری از رهبران به خارج از کشور گریختند. حکومت انگلیس برای مقابله با اوضاع از هم گسیخته فلسطین، حاج امین را از تصدی اوقاف شرعی و ریاست مجلس اعلای اسلامی برکنار ساخته، برای دستگیری او عملیات جستجو و تعقیب به راه انداخت. لذا حاج امین به حرم شریف پناهنده شد و پس از گذشت مدّتی، در شامگاه چهارشنبه 14 اکتبر 1937، از راه دریا موفق به فرار به سوی لبنان شد.(47)
در جریانهای حرکت دینی در انقلاب بزرگ فلسطین، نقش حرکت قسّامی از دیگر گروهها متمایزتر و شاخصتر است. صبحی یاسین در این باره می گوید: مبارزات ملت را، گروهی از مؤمنان اصیل و ثابت قدم، راست کردار و بلند همت رهبری می کردند که عشق به میهن را از رهبر و مرادشان شیخ عزّالدین قسّام آموخته بوده اند. در میان آنان کسی نبود که طالب ریاست باشد یا به خاطر مال و منال دنیا دیگری را تضعیف کند. بنابراین آنان مصداق این سخن الهی شدند که می فرماید:
«برخی از آن مؤمنان بزرگمردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»(سوره احزاب- آیه 22).
صبحی یاسین ادامه می دهد: قسّامی ها پس از آنکه مجدداً آتش انقلاب را در سپتامبر 1937 شعله ور ساختند، با مهارت و قاطعیت انقلابی توانستند جوّ رعب و وحشتی را که انگلیسیها در کشور ایجاد کرده بودند خنثی نموده، روحیه جهادطلبی را در ملت بدمند.(48)
مورخین و محققین همگی متفق القول اند که ماهیت این انقلاب بزرگ، اسلامی بوده است. در تمامی اعلامیه ها و بیانیه های انقلابیون، انگیزه اسلامی بصراحت عنوان شده است. مثلاً در یکی از اعلامیه های انقلابی در اکتبر 1936 آمده است: هر مسلمانی که خنجر خود را در بدن یک یهودی فرو کند، عاقبت به بهشت راه خواهد یافت.(49)
اکرم زعیتر در بیان شکوه و عظمت مراسم جشن سالروز ولادت پیامبراکرم(ص) در 12 ربیع الاول 1356 هـ می گوید:
« این شور و شعف از برکت انقلاب در دلها پدیدار شده است. این روحیه محمدی است که گرمای روشناییش از پرتو نور محمد(ص) منبعث است.»(50)
از طرفی علمای دین در فلسطین، در برانگیختن احساسات اسلامی مردم و رویارویی با اشغالگران از هیچ تلاشی دریغ نورزیدند. در 22 مه 1936، هنگامی که مقامات انگلیس در کشور حالت فوق العاده اعلام نمودند و رفت و آمد شبانه را از ساعت 7 بعدازظهر تا 5 بامداد ممنوع ساختند، علما این مقررات را شجاعانه زیر پا نهاده و برای ادای فریضه نماز جماعت، شبانگاه در مساجد حضور یافتند و به دنبال آنان اهالی شهر نابلس بر ادای فریضه نماز عشا در مساجد اصرار ورزیدند. فرماندار انگلیسی نابلس ناچار گردید از اجرای مقررات منع رفت و آمد شبانه صرف نظر کند.(51)
از دیگر روشهای برانگیختن مردم، صدور فتوا از سوی علمای دین بود. در این فتواها با تکیه بر ادای تکلیف جهاد در راه خدا، بر مبارزه مسلحانه علیه اشغالگران انگلیسی و صهیونیستهای غاصب تأکید شده است. از جمله علمای مجاهدی که به خاطر صدور فتوای جهاد به زندان افتادند، می توان از شیخ صبری عابدین و شیخ عبدالقادر یوسف، شیخ سعیدآغا( واعظ خان یونس)، شیخ عبدالحمید سائح( حاکم شرع نابلس)، شیخ محمدمطیع درویش( حاکم شرع یافا)، شیخ مصطفی فاضل عوری (حاکم شرع غزّه)، شیخ حلمی محتسب( سردفتر دادگاه شرع بیسان) و بسیاری از علمای متعهد دیگری نام برد که شکنجه و زندان را به جان خریدند و از سازش و همسویی با دشمن نابکار امتناع ورزیدند.
به طور کلی در کنار سایر علمای دین در فلسطین، رهبریِ بلافصلِ انقلاب از آنِ مجاهد شیخ فرحان سعدی بود. او تا روز شهادتش رهبر بلامنازع و پیشتاز مبارزات مسلحانه مردمی باقی ماند. این مجاهد بزرگوار در پی حکم اعدامی که در روز 14 رمضان 1356هـ توسط مقامات انگلیس به اجرا درآمد، با زبان روزه به سوی معبود شتافت. اکرم زعیتر درباره شهادت شیخ سعدی می گوید:
« پس از واقعه شهادت قسّام که امت را لرزاند و احساسات را لبریز ساخت، من حادثه دیگری را که اینچنین امت را لرزانده و عواطف آنان را برانگیزد، بجز حادثه شهادت شیخ فرحان سعدی سراغ ندارم.»(52)
دیگر سران انقلاب چون حاج امین الحسینی، عارف عبدالرزاق، عبدالقادر حسینی، حاج حسن سلامه، حاج عبدالرحیم حاج محمد گرچه گاه بظاهر مواضع ملایمتری در پیش می گرفتند، اما کلاً و در مجموع از خط جهادگرای قسّامی فاصله چندانی نداشته اند.
بحث این دوره را با این سخن به پایان می بریم که عوامل متعددی در شکست انقلاب بزرگ فلسطین دخیل بودند. مسائلی از قبیل اختلاف نظر و ایجاد شکاف و چند دستگی و بویژه عملیات پاکسازی و پاکسازی متقابل، اختلافاتی را در میان گروههای حزبی و خانوادگی به وجود آورد. از طرفی برخی گروههای غیرمسئول و مغرض، با انجام عملیات ترور و کشتن افراد بیگناه، به حیثیت و اعتبار انقلابیون راستین لطمه زدند. همچنین به هم ریختگی اوضاع اقتصادی ناشی از طولانی شدن جنگ و عدم حمایت و پشتیبانی قاطع کشورهای مجاور عرب- مگر بندرت- روال زندگی عادی مردم را مختل کرد. از عوامل دیگری که در شکست انقلاب سهیم بود، کمبود عناصر فعال سیاسی و نظامی بود، زیرا اکثر عناصر مخلص و با ایمان به شهادت رسیده بودند. آخرین بازمانده آنان، فرمانده کل عبدالرحیم حاج محمد نیز سرانجام به خیل شهدای انقلاب پیوست. شمار دیگری از انقلابیون نیز به علت صدمات و جراحات وارده به خارج از کشور گریختند، از جمله حاج حسن سلامه و عبدالقادر حسینی.
انقلابیونی که به سوریه مهاجرت کرده بودند، تحت تعقیب مقامات فرانسوی قرار گرفتند و همزمان با این رویدادها و در آستانه جنگ جهانی دوم و انعقاد پیمان اتحاد میان فرانسه و انگلیس، قضیه فلسطین وارد مرحله خطرناک و جدیدی شد. رفته رفته اوضاع بین المللی و افکار عمومی جهانیان به سمت مخالفت و عناد با انقلاب و انقلابیون فلسطین سوق داده شد.

پی نوشت ها :

1.محمد عزه دروزه، فلسطین و جهاد الفلسطینین، ص 35.
2.زهیر الماردینی، الف یوم مع الحاج امین، ص 81.
3. سمیح حموده، الوعی و الثوره، ص 22.
4. زهیرالماردینی، همان، ص 82 و علی خلف، تجربه الشیخ عزالدین القسّام، صص 14-15.
5. علی خلف، همان، صص 15-16.
6. همان، صص 49-50.
7. عبدالستار قاسم، الشیخ المجاهد عزالدین القسّام، ص 32.
8. همان.
9. علی خلف، همان،ص 48.
10. عبدالستار قاسم، همان، صص 33، 34 و 37.
11. علی خلف، همان، ص 60.
12. مجله شؤون فلسطینیه، شماره 7،(مارس 1972)، ص 269.
13. الاسلام و الاستعمار، صص 24-123.
14. محسن محمدصالح، التیار الاسلامی فی فلسطین، صص 7-256.
15. صبحی یاسین، نظریه العمل لاسترداد فلسطین، ص 75.
16. سامی الجندی، عرب و یهود، ص 67.
17. بیان نویهض، القیادات و المؤسسات السیاسیه، صص 18-317.
18. صبحی یاسین، الثوره العربیه الکبری فی فلسطین، صص 33-31.
19. صبحی یاسین،‌ فلسطین عبرستین عاماً، صص 76-77 و صبحی یاسین حرب العصابات فی فلسطین، صص 63-64.
20. یوسف رجب الضبیعی، ثوره 1936 فی فلسطین، ص 37.
21.Schleifer,op.cit.p.13.
22. احمد الشقیری، اربعون عاما فی الحیاة العربیه و الدولیه، ص 145.
23. همان، صص 31-34.
24.بیان نویهض، همان، ص 322.
25. علی خلف، همان، ص 53.
26.Schleifer,op.cit.p.74.
27. بیان نویهض، همان، ص 886.
28.عبدالوهاب کیالی، تاریخ فلسطین الحدیث، ص 251 و صبحی یاسین، نظریة العمل لاسترداد فلسطین، ص 79.
29. صبحی یاسین، الثوره العربیه الکبری، صص 33-34.
30. بیان نویهض، ص 323.
31. اکرم زعیتر، الحرکه الوطنیه الفلسطینیه، ص 30.
32. صبحی یاسین، حرب العصابات فی فلسطین، ص 68.
33.Schleifer,op.cit.p. 75.
34. صبحی یاسین،‌حرب العصابات فی فلسطین، ص 70.
35. سمیح حموده، الوعی و الثوره، ص 46.
36. یوسف الرضیعی، ثوره 1936 فی فلسطین، صص 36-37.
37.صبحی یاسین، حرب العصابات فی فلسطین، ص 70 و صبحی یاسین، نظریه العمل لاسترداد فلسطین، ص 80.
38. عبدالستار قاسم، همان، صص 59-61.
39.عونی العبیدی، ثورة الشهید عزالدین قسام، ص 46.
40.عبدالستار قاسم، همان، صص 66-67.
41. اکرم زعیتر، الحرکه الوطنیه الفلسطینیه، ص 32.
42. صبحی یاسین، الثوره العربیه الکبری، صص 39-41.
43. محمد نمرالخطیب،‌من اثرالنکبه، ص 88.
44. صبحی یاسین، حرب العصابات فی فلسطین، ص 71.
45. اکرم زعیتر، الحرکه الوطنیه الفلسطینیه، صص 53-54.
46. همان، صص 55-56.
47. یوسف الرضیعی، ثورة 1936 فی فلسطین، ص 62.
48.زهیرالماردینی، همان، صص 7-104.
49. فلسطین و جهاد الفلسطینین، ص 29.
50.اکرم زعیتر، الحرکه الوطنیه الفلسطینیه، ص 219.
51. همان، ص 292.
52. همان، صص 6-105.

منبع: خسروشاهی، هادی؛ (1375) حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه، تهران: اطلاعات