نویسنده و مترجم: حمید وثیق زاده انصاری
منبع: راسخون




 

در مورد هوش حیوانی چه می‌توانیم بگوییم؟ کافی است نگاهی به اطراف خود بیاندازیم و در آن‌چه می‌بینیم دقیق شویم. به وضوح هم‌نوعانی از خودمان را خواهیم دید که دارای درجات هوشی مختلفی هستند، و حتی با مطالعه‌ی زندگی آنها مشاهده می‌کنیم که در طول زندگیشان درجه‌ی هوش آنها تغییر کرده است، و معمولاً با افزایش عمر و افزونی تجربه باهوش‌تر شده‌اند. به راستی چه چیزی است که یک نوزاد را از یک بزرگ‌سال تفکیک می‌کند. به روشنی هوش نوزاد بسیار کم‌تر از یک بزرگ‌سال است. و به راستی چه چیزی یک روستایی ساده را از یک شهری پرشروشور متمایز می‌کند. به وضوح درجه‌ی هوش آن روستاییِ شهر ندیده کم‌تر است. اما می‌توان با آموزش دادن او و به شهر آوردنش او را باهوش‌تر کرد. پس هوش حیوانی هر تعریفی که داشته باشد مسلماً سیاله‌ای دینامیک و قابل تعلیم و ارتقاء است. البته این خصیصه پس از یادگیری، هم‌چون دیگر صفات فیریولوژیک می‌تواند در ژن‌ها نقش ببندد و ارثی شود و فرزندان حیوانِ تربیت شده یا انسانِ باهوش‌تر شده نیز باهوش به دنیا آیند و البته در روند تعلیم و تربیتی بازهم باهوش‌تر شوند.
نمونه‌های بسیاری از حیوانات باهوش وجود دارند که قابلیت‌های تربیتی و آموزشی و تشخیصی مختلفی از خود بروز می‌دهند و وقتی با دقت به آنها می‌نگریم گاه آنها را حتی از نوزادان انسانی باهوش‌تر می‌یابیم. آنها تنها مثل انسان شانس نیاورده‌اند که در شرایط اجباری تکاملیِ افزایش هوش خود به طور تقریباً سریع قرار گیرند.
مطمئناً شامپانزه و دُلفین باهوشند. اما آیا شما چیزی درمورد موجودات بسیار باهوشی مثل اژدهای کومودور، سنجاب پارانوئید، یا حشره‌ی عنکبوتیِ پورتیالِیبییِیتا شنیده‌اید؟ هوش‌هایِ حیوانیِ زیادی از انواع دیگر نیز وجود دارد، و درواقع مباحث بسیاری در مورد این که حتی «هوش» اصلاً به چه معنایی است وجود دارد. برطبق آن‌چه در کتاب «باهوش‌ترین حیوانات روی سیاره» نوشته‌ی دکتر سالی بویس، که اخیراً بازبینی و به روز شده است، آمده است شما می‌توانید هوش حیوانی را به چند دسته تقسیم‌بندی کنید: یادگیری اجتماعی، خودتشخیصی آینه‌ای، توانایی‌های عددی، درک زبانی، همکاری با دیگران، و نوع‌دوستی.
غالبِ حیواناتی که در کتاب ذکر شده اند همان‌هایی هستند که انتظار دارید: میمون، بوزینه، دُلفین، و طوطی. اما هم‌چنین ملقمه‌ی کاملی از حیوانات بسیار باهوشی نیز وجود دارد که ممکن است برای شما غیر منتظره باشند. آن‌چه می‌خواهیم بگوییم این است که اگر می‌خواهید یک حیوان خانگی باهوش داشته باشید سگ یا گربه را انتخاب نکنید بلکه دنبال به دست آوردن یک کلاغ سیاه اهلی باشید.
کلاغ کَلِدُنیای جدید
کلاغ کَلِدُنیای جدید، عضوی از خانواده‌ای است که بعضی از دیگر اعضای آن عبارتند از کلاغ زنگی و زاغ کبود. این خانواده به عنوان باهوش‌ترین نوعِ پرندگان شناخته می‌شوند و قدرت ابزارسازی آنان هم‌ردیف یا حتی جلوتر از باهوش‌ترین میمون‌هاست. درواقع مهارت‌های حل معما در آنها با یک کودک پنج ساله‌ی انسان برابری می‌کند. کلاغ‌ها تنها جانوران غیرِ نخستینی هستند که به طور مداوم معمای «چوب و لوله» را حل می‌کنند. در این معما تکه‌ای غذا در نیمه راه یک لوله‌ی شفاف قرار داده می‌شود. یک چوبه‌ی بلند نیز در کنار لوله قرار داده می‌شود. برای به دست آوردن این تکه غذا، حیوان باید از چوبه استفاده کند و آن را در غذا فرو کند و از لوله بیرون کشد. کلاغ‌ها این کار را به راحتی و به صورت خودبه‌خودی انجام می‌دهند بدون این که لازم باشد به کلاغ دیگری، که اول این کار را انجام می‌دهد، نگاه کنند، یا حتی بدون این که لازم باشد اول به یک لوله‌ی شفاف نگاه کنند.
کلاغ کلدنیای جدید هم‌چنین تنها نوع غیر انسانی است که با ایجاد تغییر در ابزارهای موجود، ابزارهای جدید اختراع می‌کند. این کلاغ سپس اختراعات خود را به دیگر کلاغان در گروه اجتماعی خودش تسری می‌دهد. کلاغ، قادر به استفاده از ابزارها برای بازیابی دیگر ابزارهاست و می‌تواند از موادی که هرگز در طبیعت وحش ندیده است ابزار بسازد، که در این مورد نیز تنها غیر انسانی است که می‌تواند چنین کند.

در آزمایشی در دانشگاه آکسفورد، در حضور دو کلاغ دو نوع سیم گذاشته شد که یکی مستقیم و دیگری قلاب‌دار بود. برای بالا کشیدنِ یک سطل کوچک که در آن غذا گذاشته شده بود لازم بود از سیم قلاب‌دار استفاده شود. اما هنگامی که یکی از کلاغ‌ها سیم قلاب‌دار را قاپید و از مقابل دیگری گریخت کلاغ دوم سیم مستقیم را به شکل قلاب خم کرد و با آن غذا را به‌دست آورد. این کلاغ‌ها هرگز قبلاً سیم ندیده بودند.
سوسمار گوش به زنگ
ما چندان گرایشی به این که سوسمارها را خیلی باهوش تلقی کنیم نداریم، که البته بسیاریشان هم واقعاً باهوش نیستند. اما سوسمارِ گوش به زنگ دایناسورگونِ ترسناک، موجودی بسیار باهوش است. مطالعات نشان داده‌اند که این سوسمار می‌تواند تا شش را بشمارد. در یک آزمایش به این سوسمار نعدادی حلزون در یک دنباله‌ی عددی به این ترتیب داده شد: اول چهارتا، بعد پنج تا، و بعد شش تا. با این کار او را شرطی کردند تا همان عدد را انتظار داشته باشد. سپس، بعد از این که سوسمار، هر چهار حلزون را خورد به او اجازه داده شد به اتاق دیگری که حاوی یک حلزون بیشتر است برود. اما هنگامی که تنها سه حلزون به او داده شد، سوسمارِ شرطی شده که انتظار چهار حلزون را داشت به تقلا برای یافتن حلزون چهارم پرداخت، و این کوشش او حتی در اتاق بعدی که یک حلزون بیشتر داشت ادامه یافت.

سوسمارهای گوش به زنگ هم‌چنین به این معروفند که برای تأمین غذا در هماهنگی با یک‌دیگر عمل می‌کنند: یکی از آنها به اغوای تمساحی ماده می‌پردازد و او را با جلب کردن به سوی خودش از آشیانه‌اش دور می‌سازد درحالی که دیگری شروع می‌کند به گاز زدن تخم‌های خوش‌مزه‌ی تمساح. سپس سوسماری که نقش طعمه را بازی کرده است دزدکی دور می‌شود و به آشیانه‌ی خودش که در آنجا باید تخم‌های خودش را محافظت کند برمی‌گردد.
اژدهای کومودور نوعی سوسمار گوش به زنگ است. این اژدها، در باغ وحش، نگهدارنده‌های خود را تشخیص می‌دهد. این جانور تا سه متر طول دارد و گاهی آدم می‌خورد.
پورتیا لِیبییِیتا
پورتیا لِیبییِیتا گونه‌ای عنکبوت جهنده است که بیشتر در آسیای جنوب شرقی یافت می‌شود. این جانور، شکارچی نابغه‌ی شریری است. غالباً به خاطر زرنگی و نبوغش در شکار، به او گربه‌ی هشت پا می‌گویند. پورتیا می‌تواند در لحظه، تکنیک‌های شکار را طراحی کند و سپس، با سعی و خطا، به یاد آورد که کدام طرح برای چه نوع شکاری بیشترین تأثیر را دارد. و تکنیک‌های او غالباً یک هوش، یا حداقل مکاریِ، نسبتاً بالا را به نمایش می‌گذارند. این جانور اغلب، عنکبوت‌ها، که عموماً شکارچیان زیرکی هستند را شکار می‌کند. بنابر این هوش او بر همه‌ی آنها برتری دارد. این جانور، راه‌های انحرافی در اطراف شکار خطرناک خود در پیش می‌گیرد تا بهترین زاویه‌ی حمله را بیابد حتی اگر این کار مستلزم ساعت‌ها کار باشد و به این معنا باشد که حتی دیدِ صید را از دست بدهد.

شاید ترسناک‌ترین تکنیک او «ایجاد ارتعاش با کشیدن و رهاکردن» تار باشد. همه‌ی عنکبوت‌های تارتننده از تارهای تنیده‌ی خود به عنوان نوعی گسترس اندام‌های حسی خود استفاده می‌کنند. عنکبوت می‌تواند ارتعاش‌های روی تار ناشی از همه‌ی انواع ممکن صید را احساس کند و تشخیص دهد چه صیدی ممکن است خوش‌مزه و چه صیدی ممکن است خطرناک باشد. اما پورتیا یک مقلد با استعداد است – او می‌تواند با کشیدن و رها کردن تارهای دیگر عنکبوت‌ها آنها را با هر دامنه‌ی دلخواهی به ارتعاش درآورد که قادرند صوتی ایجاد نمایند که عنکبوت را فریب دهد و او را به فضای باز بکشاند. اما آن‌چه عنکبوت بیچاره به عنوان یک مگس لذیذ فکر می‌کرد درواقع پورتیاست که او را می‌قاپد.
موش صحرایی معمولی
موش صحرایی تنها به خاطر متداول بودنش نیست که در کلاس و آزمایشگاه از آن استفاده می‌شود، بلکه این حیوان هم‌چنین به این خاطر برگزیده می‌شود که ساختارهای اجتماعی زندگیش در خیلی موارد مشابه با ساختارهای اجتماعی انسان است، و چون درک ما از «هوش»، عمدتاً توسط هوش خودمان حاصل می‌شود، این‌گونه گرایش داریم که درجه‌ی باهوشی حیوانات را برحسب این که چقدر شبیه ما عمل می‌کنند بسنجیم.

موش صحرایی قادر به شمارش اعداد است. در یک آزمایش، موش باید می‌آموخت که غذا در جعبه‌ی چهارم از یک ردیف جعبه قرار دارد. پس از این که این را یاد گرفت، موش قادر بود بدون اهمیت به این که چند جعبه جلوی او قرار دارد، و بدون اهمیت به این که اندازه و رنگ و شکل جعبه‌ها چیست چهارمینِ آنها را پیدا کند و غذا را به دست آورد. در مطالعه‌ای دیگر، توانایی نگهداری زمان در موش‌ها تست شد: اغلب حیوانات قادر نیستند فاصله‌های زمانی را اندازه بگیرند، اما موش‌های صحرایی هنگامی که به‌گونه‌ای شرطی شوند که برای به دست آوردن غذا، دکمه‌ای را در هر 15 ثانیه فشار دهند می‌توانند دقیقاً زمان را در ذهنشان نگاه می‌دارند. موش‌ها هم‌چنین رفتار اجتماعی، که عنصری کلیدی در هوش اجتماعی است، از خود نشان می‌دهند. در یک آزمایش، یک موش صحرایی موش صحرایی دیگری را از قفس آزاد نمود بدون آن که هیچ پاداش روشنی برای او درنظر گرفته شده باشد.
منقار شاخی آفریقایی
منقار شاخی آفریقایی یکی از معدود گونه‌های حیوانی است که قادرند زبان گونه‌ای دیگر را بفهمند. به ویژه، منقار شاخی با میمون دیانا در محاوره قرار می‌گیرد.

در مطالعه‌ای در دانشگاه سنت اندروز معلوم شد که منقار شاخی آفریقایی قادر است هشدارهای میمون دیانایِ وراج را بفهمد. میمون به هنگام دیدن حیوانی درنده به طور مشخص و هشدارگونه‌ای دیگر میمون‌ها را صدا می‌زند. مثلاً هشدار مربوط به دیدن پلنگ، متفاوت از هشدار مربوط به دیدن یک عقابِ تاج‌دار است. محققین متوجه شدند که منقارشاخی‌ها به هنگام هشدار مربوط به دیدن عقاب، پراکنده می‌شوند اما برای هشدار مربوط به دیدن پلنگ پراکنده نمی‌شوند زیرا پلنگ برای حیوانی که می‌تواند پرواز کند تهدید چندانی محسوب نمی‌شود. محققین، این مطلب را با پخش صداهای هشداری ضبط شده‌ی میمون‌ها امتحان کردند و با اطمینان کافی، منقار شاخی‌ها تنها به هنگام پخش صدای هشداری مربوط به عقاب عکس‌العمل نشان دادند.
کپورِ دندانی زنده زا
کپورِ دندانی زنده زا، که به پشه ماهی یا گَمبِزی نیز شهرت دارد یک ماهی کوچک آب شیرین است که عموماً در نواحی پرپشه، برای خوردن لارو حشرات، یافت می‌شود. این ماهی تواناییِ تمیز گذاشتن بین اندازه‌های گروه را از خود نشان می‌دهد. به عبارت دیگر قادر به شمارش است، و حداقل تا چهار را می‌تواند بشمارد. در آزمایشی که در دانشگاه پادوا در ایتالیا انجام شد دیده شد که پشه ماهیِ ماده که توسط پشه ماهی نر به ستوه آمده بود به بزرگ‌ترین گروه موجود دیگر پشه ماهی‌ها، که حداقل چهار عضو داشتند پناه می‌برد. پشه ماهی همواره یک گروه چهارتایی را بعد از گروه سه تایی برمی‌گزیند. بعد از چهار، درصورتی که گروه‌های با تعداد بیشتر از چهار موجود باشد انتخاب او به نظر می‌آید اتفاقی باشد. این موضوع ممکن است ساده به نظر آید اما باید بدانیم که بیشتر حیوانات (و مطمئناً غالبِ ماهی‌ها) اصلاً قدرتِ درک عددی ندارند.

این یافته مشابه است با یافته‌ای که در آن معلوم شد شیرها می‌توانندتعداد غرش‌های شیرهای غریبه را بشمارند و مطابق با آن با فرستادن تعداد شیرهای بیشتر یا کمتر برای تحقیق، واکنش نشان دهند. یک غرشِ دو شیری، یک کمیته‌ی تحقیق دو یا سه شیری را پیشنهاد می‌کند در حالی که یک غرش سه شیری یک کمیته‌ی چهار نفره را پیشنهاد می‌کند.
خفاش خون‌آشام
خفاش خون‌ آشامِ ترسناک ممکن است با این فرض که جانوری انگل است مورد توجه قرار نگیرد، اما درواقع هوش اجتماعی نسبتاً پیش‌رفته‌ای را از خود نشان می‌دهد. بیش‌ترین علاقه‌ی حیوان کوچکی مثل خفاش، نگاهداری یک جمع سالم و بزرگ است؛ و خفاش‌های خون‌آشام چنان‌که دیده شده است مستعد انجامِ اساساً نوع‌دوستانه‌ی لطف متقابل هستند.

تحقیقی انجام یافته توسط جرالد ویلکینسون نشان داد که خفاش‌ها، دیگر خفاش‌های گرسنه را در غذایشان سهیم می‌کنند (درواقع خون را برای آنها قی می‌کند) بدون این‌که برایشان مهم باشد که آیا خفاش گرسنه از نزدیکان آنهاست یا نه. بویسِن می‌نویسد «به نظر می‌رسد خفاش‌ها ردِ خفاش‌هایی را که در گذشته غذایشان را با آنها سهیم شده‌اند نگه می‌دارند و بسیار مایل و مترصدند که عمل سخاوتمندانه‌ی گذشته‌ی آنها را جبران کنند».
سنجاب
اغلب حیواناتی که موفق شده‌اند با زندگی شهری سازگار شوند نسبتاً باهوشند (و در این زمینه، قابل مقایسه با انسان‌های شهری در برابر انسان‌های روستایی می‌باشند)؛ مثلاً راکون‌ها حیواناتی کنجکاو و باهوشند. اما حتی سنجاب خاکستریِ همه‌جا حاضر، قدرت زیادی در شمردن دارد که غالباًٌ آن را در تیز کردنِ ماهرانه‌ی حس ایجاد سوء ظن نشان می‌دهد. نشان داده شده است که سنجاب‌ها اقدام به تظاهر می‌کنند – آنها به گونه‌ای ماهرانه مدفون‌سازی‌هایی را مشابه با آنهایی که برای ذخیره سازی غذا انجام می‌دهند ایجاد می‌کنند که هیچ غذایی در آن‌ها نگذاشته‌اند.

یک مطالعه‌ی انجام شده توسط دانشگاه ویلکِس نشان داد که تقریباً یک پنجم همه‌ی مدفون‌سازی‌های غذاییِ سنجاب تنها تظاهر است، و این نسبت، هنگامی که سنجاب، خود را در معرض تماشا شدن ببیند افزایش می‌یابد. این تنها مطالعه‌ای است که رفتار فریبکارانه در یک جونده را نشان می‌دهد.
سنجاب‌های خاکی غرب آمریکا نیز رفتار نوع‌دوستانه نشان می‌دهند. سنجاب‌های خاکی، دو نوع صدا زدنِ هشداری دارند: یک «سوت» برای پرندگان درنده، که باعث می‌شود سنجاب‌ها به سرعت به سوراخ‌های زیرزمینی‌اشان پناه برند. و یک «چهچه» برای درندگان زمینی، که باعث می‌شود همه‌ی سنجاب‌ها با عجله بدوند و به اطراف نگاه کنند که چه شده است. صدای سوت، خودخواهانه است. پرنده‌ی درنده نمی‌تواند تشخیص دهد که در میان این همه حرکت، منبع صدای سوت کجاست تا آن را شکار کند. اما یک چهچه، بیشترین توجه شکارچی را به سمت چهچه زننده برای شکار او جلب می‌کند. این‌گونه دیده شده است که ماده‌ها تنها سنجاب‌هایی هستند که در این مواقع، چهچه می‌زنند و غالباً هنگامی که نزدیک سنجاب کوچولوهای آسیب‌پذیر هستند چنین می‌کنند.
اَنولی
اَنولیِ پرتوریکا، که یک نوع سوسمار خیلی رایج است، و حتی به عنوان حیوان خانگی فروخته می‌شود، موضوع آزمایشی در دانشگاه دوک واقع شد که توانایی یادگیری او را بسیار بالاتر از آن چیزی که قبلاً فکر می‌شد نشان داد.

انولی در معرض دو چاله قرار گرفت که یکی خالی بود و در دیگری یک کِرم گذاشته شده بود اما روی این چاله کلاهک قرار داده شده بود. اَنولی به سرعت یاد گرفت که با ضربه، کلاهک را از سرِ راه به کنار اندازد – رفتاری که در طبیعت وحش هرگز از خود نشان نمی‌دهد. سپس هر دو چاله پوشانده شد: یکی با یک سرپوش روشن و دیگری با یک سرپوش تیره، در حالی که غذا زیر سرپوش روشن بود و وضعیت، طوری ترتیب داده شد که سوسمار آن را کشف کند و هربار به سراغ سرپوش روشن برود. اما حتی بعد از عوض کردن جریان آزمایش به‌طوری که این بار، کرم زیر سرپوش تیره بود، سوسمار تنها بعد از اندکی سعی و خطا، یادگرفته‌های قبلیِ خود را کنار گذاشت و به سراغ سرپوش تیره رنگ رفت. اغلبِ پرندگان، که عموماً باهوش‌تر از سوسمارها هستند، قادر به توفیق در این تست، به سرعتِ اَنولی کوچولو، نیستند.
زنبور عسل
زنبور عسل در قیاس با هر حیوان دیگری دارای پیچیده‌ترین سیستم‌های اجتماعی است و بیش از بقیه‌ی بی‌مهرگان مورد مطالعه قرار گرفته است، اما هم‌چنان مجهولات زیادی در مورد هوش این جانور وجود دارد. بحث‌انگیزترین موضوع در مورد زنبور عسل «رقص فرفره‌ای» اوست. زنبور عسل، وقتی پس از یافتن یک منبع غذایی به کندو بازمی‌گردد، قبل از جمع کردن دیگران برای رفتن و به‌دست آوردن بقیه‌ی غذا، اقدام به انجام یک رقص استادانه می‌کند. دکتر کارت وُن فیش و همکارانش کُنارد لورنس و نیکوتین بِرگن، جایزه‌ی نوبل در پزشکی در سال 1973 را برای یافته‌هایشان درباره‌ی رقص فرفره‌ای زنبور عسل به‌دست آوردند. آنها پیشنهاد می‌کنند که رقص، یک پیام کُددار است که بر اساس زاویه‌ی رقص و سرعت پیچش و ساعتِ روز به دیگر زنبورها می‌گوید که دقیقاً منبع غذا کجا و چه اندازه دور است.

گروه مخالف، که عقیده‌ی آنها توسط بویسن در کتاب «باهوش‌ترین حیوانات روی سیاره» ذکر نشده است، بر این تأکید دارند که رقص، تنها برای جلب توجه است و این که «دنباله‌ای از بو» که به دنبال زنبور کشیده شده است مکالمه‌ی واقعی است، به‌گونه‌ای که زنبورهای عسل می‌توانند فقط بوی غذا را تا سرچشمه‌ی آن دنبال کنند.
اما جدایِ از مهارت‌های ارتباطی، زنبورهای عسل، باهوش‌تر از آن چیزی هستند که می‌پندارید. احتمالاً آنها قادر به شکل دادنِ نقشه‌های شناختی هستند (به‌گونه‌ای که می‌توانند علائم زمینی را برای یافتن راهشان به سمت یک چشمه‌ی غذا تشخیص دهند، حتی هنگامی که در جایی قرار داده شوند که هرگز آن‌جا نبوده‌اند) و می‌توانند کارهای مربوط به فرق‌گذاری بین رنگ‌ها را انجام دهند. در یک مطالعه، مسیر ورودی یک تونل دارای یک رنگ معین گردید. در بین راه تونل، مسیر در یک نقطه به دو یا چند انشعابِ چنگالی تقسیم شد که تنها یکی از مسیرها دارای همان رنگِ مسیرِ ورودی تونل بود و دیگر مسیر(ها) دارای رنگ(های) دیگر بود. غذا تنها در انتهای همین مسیرِ هم‌رنگ قرار داده شد. زنبور عسل به سرعت قادر بود که این الگو را برای رسیدن به غذا تشخیص دهد و بعد از این‌که همین الگو، منتهی با رنگ‌های دیگر، در برابر او قرار می‌گرفت مسیر غذا را درست تشخیص می‌داد.
محققین، با طولانی کردنِ مسیر ورودی تونل تا نقطه‌ی تقاطع، نشان دادند که حافظه‌ی کوتاه مدت زنبور عسل تقریباً پنج ثانیه است که تقریباً برابر با مورد مربوط به پرندگان است.