بعد سیاسی و اجتماعی زتدگی حضرت فاطمه علیه السلام
بعد سیاسی و اجتماعی زتدگی حضرت فاطمه علیه السلام چگونه بوده است در این مطلب به بعضی موارد اشاره می کنیم.
مقدمه:
پس از آنکه آب ها از آسیاب افتاد و هرچه خواستند روا داشتند، در روزهای واپسین حیات دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سلم برای جلب افکار عمومی، ابابکر و عمر به فکر عیادت و دلجویی از حضرت زهرا علیه السلام و زبان به عذرخواهی گشودند.
و فکر می کردند که تنها معصومه امت با آنان دشمنی خصوصی دارد ولی پاسخی قاطع را دریافت کردند. ایشان فرمودند: «والله لا اکلمکما من راسی کلمه حتی القی ربّی فاشکونکما الیه بما صنعتما به وبی و ارتکبتما منّی»
[خدا بعد از این با شما دو نفر حتی کلمه ای سخن نخواهم گفت تا به دیدار خدا بشتابم و شکایت شما دو نفر را به خدا می برم و توضیح خواهم داد که شما با خدا و دین او و با من چه کردید و چه اعمالی را مرتکب شدید].
حضرت فاطمه علیه لاسلام خود در متن مسائل سیاسی و اجتماعی بود و همواره از حق و اسلام و اهل بیت دفاع می کرد.
عیادت عمر و ابوبکر با حضرت فاطمه(س)
حال حضرت فاطمه(س) روز به روز رو به وخامت بود.
زنان نیز سخنان حضرت زهرا(س) را در بین مدینه بازگو کردند و همگان به نارضایتی فاطمه(س) از ابوبکر و عمر پی بردند و در صدد نکوهش عمر و ابوبکر بر آمدند.
خلیفه وقت، ابوبکر، به همراه عمر بن خطاب وضعیت را به ضرر خود دیدند و به این ترتیب قصد عیادت از ایشان را کردند که با این کار حداقل حضرت(س) را راضی نگه دارند و خود را بی تقصیر جلوه دهند و اینکه دلجویی ظاهری انجام داده باشند و مسئله غصب خلافت و هجوم را معمولی جلوه دهند و تنفّر مردم را نسبت به خودشان کم کنند و هم به حکومت خود رنگ مشرعیت بدهند.
اما در اولین درخواست با بی توجّهی حضرت زهرا(س) رو به رو شدند.
وقتی کار به اینجا کشید و فهمیدند که حضرت(س) آنان را به حضور نمی طلبد، از امام علی(ع) خواستند تا وساطت کند.
پس، از أمیرالمومنین(ع) درخواست ملاقات و عیادت ایشان را کردند، حضرت علی(ع) تقاضای آن دو را به فاطمه(س) ارائه کردند و ایشان در جواب فرمودند:
«البَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّةُ اَمَتُکَ، اِفعَل ما تَشَاءُ!»
خانه متعلق به شماست و من هم به منزله کنیز و خدمتگزار در خانه شما هستم و هر طور که صلاح می دانید عمل کنید.(۱)
پس بدین ترتیب حضرت(س) پذیرفت.
سپس ابوبکر و عمر داخل شدند.
حضرت زهرا(س) تا آنان را دید، روی به دیوار و پشت به آنان کرد.
گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم!
حضرت(س) فرمود:
من با شما حرف نمی زنم، مگر که قول بدهید که آنچه را که می گویم، اگر راست است، به راستی آن شهادت بدهید.
آنان نیز قبول کردند.
حضرت(س) خطاب به آن دو فرمود:
«أَرَأَیتُکما إِنْ حَدَّثْتُکما عَنْ رَسُولِ اللهِ(ص)!
تَعْرِفانِهِ وَ تَفْعَلانِ بِهِ؟
قالا: نَعَمْ.
فَقالَتْ: نَشَدْتُکمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ الله(ص) یقُولُ:
(رِضَی فاطِمَةَ مِنْ رِضای، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتی فَقَدْ أَحَبَّنی، وَ مَنْ أَرْضی فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنی)؟
قالا: نَعَمْ! سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(ص)! فَقالَتْ: فَإِنّی أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکتَهُ أَنَّکما أَسْخَطْتُمانی وَ ما أَرْضَیتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لاََشْکوَنَّکما إِلَیهِ!»
آیا اگر حدیثی را از پیامبر خدا(ص) نقل کنم به آن عمل خواهید کرد؟
گفتند: آری.
فرمودند: شما را به خدا آیا نشنیده اید که پیامبر(ص) فرموده اند:
«خشنودی فاطمه(س) خشنودی من، و خشم فاطمه(س) خشم من است، هر که دخترم فاطمه(س) را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر که فاطمه(س) را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته، و هر که فاطمه(س) را خشمگین نماید، مرا خشمگین نموده است«؟
گفتند: آری، چنین حدیثی را از پیامبر خدا(ص) شنیده ایم.
حضرت(س) فرمود:من هم خدا و فرشتگان را گواه می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید، و چون پیامبر(ص) را ملاقات نمایم، حتماً از شما به او شکایت خواهم نمود.
در این هنگام، ابوبکر پیش آمد و گفت:
ای فاطمه(س)! پناه می برم به خدا از اینکه مورد خشم پیامبر اکرم(ص) و تو باشم و بعد شروع کرد به گریستن!
در این هنگام حضرت فاطمه(ع) مرتب خطاب به ابوبکر می فرمود:
«وَاللهِ لَاَدعُوَنَّ اللهَ عَلَیک عِندَ کلِّ صَلَوةِِ اُصَلَّیَهَا»
به خدا قسم! من در هر نمازی که می خوانم، تو را نفرین می کنم.(۲)
آنان پس از شنیدن این سخنِ حضرت(س)، منزل را ترک کردند.اصول کلّی سیاست در مکتب فاطمه مشی سیاسی فاطمه علیهاالسلام نیز همانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود، پیامبر با بیان و تابش «وحی»، فروغ حقیقت را آشکار نموده؛ دوستان را، هدایت و دشمنان را، مغلوب کرد.
فاطمه علیهاالسلام نیز با تابش سخنان خود، دیدگاه و منشور فکری سیاسی اش را آشکار نمود.
سخنان فاطمه نیز بر گرفته از «تربیت قرآنی» است، و آن حضرت اقیانوس موّاج را در کلماتی کوتاه جای داد؛ لذا خطابه های آتشین وی بر ستیغ حقیقت و معارف اسلامی تابان است، و کتاب ها باید در شرح و ثبت این مفاهیم، نوشته شود(3).
خطابه و اعتراض آن حضرت، طلیعه تابش حقیقت است. او با اعتراض خود، قانونی بودن و اسلامی بودن دستگاه حاکمه را زیر سؤال برد و با بی اعتنایی، عدم تأیید خلیفه، محاکمه و استیضاح آنان، «غصب خلافت» را بر تارک تاریخ به نمایش گذاشت.
او، با عقل خدانگر خود و در پرتو الهامات الهیه، حوادث آینده جهان اسلام را به خوبی پیش بینی کرد و در پرتو کلماتش «آفاتی» را که فرا روی امّت اسلامی بود، برای آنان روشن ساخت.
فریادی به بلندای تاریخ
یکی از سخنان کوبنده و روشنگر حضرت فاطمه علیهاالسلام خطبه «فدکیه» است؛ وی در آغاز این خطبه چنین فرموده است:
«ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت، و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت، سپاس بر نعمت های فراگیر که از چشمه لطفش
جوشید، و عطاهای فراوان که بخشید، و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمت هایی که از شمار فزون است و پاداش آن از توان بیرون، و درک نهاییش نه در حدّ اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فراوانی نعمت نمود، و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود، به درخواستْ پیاپی بر عطای خود بیفزود.
گواهی می دهم که خدای جهان، یکی است و جز او، خدایی نیست! ترجمان این گواهی، دوستی بی آلایش است و پایبندان این اعتقاد، دل های با بینش، و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش.
خدایی که دیدگانْ او را دیدن نتوانند، و گمان ها، چونی و چگونگی او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد، و بی نمونه انتشار کرد.
نه به آفرینش آنها نیازی داشت، و نه از آن خلقت سودی بر داشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد، و آفریدگان را بنوازد، و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد، و نا فرمانان را به کیفر بیم داد، تا بندگان را از عقوبت برهاند، و به بهشت کشاند.
گواهی می دهم که پدرم محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بنده خدا و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید، و پیش از پیامبری، تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که سزاوار بود.
و این، هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند، و در پس پرده بیم نگران، و در پهنه بیابان عدم سرگردان؛ پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود، و بر دگرگونی های روزگار محیط و بینا، و به سرنوشت هر چیز آشنا.
محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت تا کار خود را به اتمام، و آنچه را مقدّر ساخته، به انجام رساند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله جامعه را چنین دید: که هر فرقه ای دینی گزیده، و هر گروه در روشنایی شعله ای خزیده، و هر دسته ای به بتی نماز برده ... و همگان یاد خدایی را که می شناسند، از خاطر سترده اند.
پس، خدای بزرگ تاریکی ها را به «نور محمّد» روشن ساخت، و دل ها را از تیرگی کفر بپرداخت، و پرده هایی که بر دیده افتاده بود، به یک سو انداخت.
سپس از روی گزینش و مهربانی، جوار خویش را بدو ارزانی داشت، و رنج این جهان که خوش نمی داشت، از دل او برداشت، و او را در جهان فرشتگان مقرّب گماشت، و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت، و طغرای مغفرت و رضوان به نام او نگاشت.
درود خدا و برکات او بر محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر رحمت، امین وحی و رسالت، و گزیده از آفریدگان و امّت باد.»(4)
آنگاه فاطمه علیهاالسلام به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:
«شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانت داران حق، و رسانندگان آن به خلقید.
حقّی را از خدا عهده دارید، و عهدی را با او بسته اید. [خدا،] ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت، و تأویل «کتاب اللّه» را به عهده ما گذاشت.
حجّت های آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار، و برهان آن روشن. و از تاریکی گمان به کنار، و آوای آن در گوش مایه آرام و قرار، و پیرویش راهگشای روضه رحمت پروردگار، و شنونده آن در دو جهان رستگار.
دلیل های روشن الهی را در پرتو آیت های آن توان دید، و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید.
حرام های خدا را بیان دارنده است، و حلال های او را رخصت دهنده، و مستحبّات را نمایانگر، و شریعت را راهگشاینده، و این همه را با رساترین تعبیر گوینده، و با روشن ترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود، و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود.
با «نماز»، خودپرستی را از شما دور ساخت، «روزه» را نشان دهنده دوستی بی آمیغ ساخت، «زکات» را مایه افزایش روزی قرار داد، و «حج» را آزماینده مرتبه و درجه دینی، «عدالت» را نمودار مرتبه یقین،.
و «پیروی ما» را مایه وفاق و دوستی، و «امامت ما» را مانع افتراق و پراکندگی، و «دوستی ما» را عزّت مسلمانی، و «باز داشتن نفس» را موجب نجات، و «قصاص» را سبب بقاء زندگانی، و «وفاء به نذر» را موجب آمرزش، و «تمام پرداختن پیمانه و وزن» را مانع از کم فروشی و کاهش.
[خدا، حکم [فرمود می خوارگی نکنند، تا تن و جان از پلیدی پاک سازند. و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد، تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود، تا به اخلاص طریق یکتا پرستی جویند.
«پس، چنان که باید ترس از خدا را پیشه کنید، تا جز مسلمان از دنیانروید».(5)آنچه فرموده است، به جا آرید و خود را از آنچه نهی کرده، باز دارید که: «تنها دانایان از خدا می ترسند».(6)
آنگاه فرمود:
«مردم! چنان که در آغاز سخن گفتم؛ من، فاطمه ام و پدرم، محمّد صلی الله علیه و آله است.«همانا پیامبری از میان شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار، و بر مؤمنان مهربان و غمخوار».(7)
اگر او را بشناسید، می بینید او پدر من است، نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموی من است، نه مردان شما.
او، رسالت خود را به گوش مردم رساند، و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست، و شوکت بت و بت پرستان را در هم شکست، تا جمع کافران از هم گسیخت.
صبح ایمان دمید، و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در گفتار، و شیاطینِ سخنور لال شدند.»سپس فاطمه علیهاالسلام «سیمای زمان جاهلیت» و مردم آن زمان را، این گونه ترسیم نمود:
«در آن هنگامْ شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید؛ در دیده عموم بی مقدار و فرومایه، لقمه هر خورنده، و شکار هر درنده، و یا پایمال هررونده بودید. نوشیدنی تان آب ناگوار، و خوراکی تان پوست جانور و مردار بود، پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایگان، روزگارتان می گذشت.»
آن حضرت به «بعثت» پیامبر خدا و ره آورد آن «سفیر نور» اشاره کرد و فرمود: «تا آن که خداوند با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلّت برداشت، و سرتان را به اوج رفعت افراشت. پس از آن همه رنج ها که دید، و سختی ها که کشید؛ رزم آوران ماجراجو، و سرکشان درنده خو، و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر او تاختند، و با او به نبرد پرداختند.
هر گاه آتش کینه و جنگ افروختند، آن را خاموش ساخت، و گاهی که گمراهی طغیان کرد، و مشرکی فریاد «هل من مبارز» برداشت، برادرش علی علیه السلام را در کام آن انداخت، علی علیه السلام بازنایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت، و کار آنان با دم شمشیر بساخت.
او، این رنج را برای خدا می کشید، و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را می دید، و مهتری اولیای حق را می خرید. اما شما در آن روزها در زندگانی راحت آسوده، و در بستر امن و آسایش روزگار می گذراندید.»
فاطمه علیهاالسلام در تکمیل سخنان خود، به تحلیل حوادث پس از رحلت جانکاه پدرش پرداخت و در گفتار آسمانی اش چنین فرمود:
«چون خدای تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش برگزید، دورویی و نفاق آشکار شد، و کالای دین بی خریدار. هر گمراهی، دعوی دار و هر گمنامی، سالار و هر یاوه گویی، در کوی و برزن در پی گرمی بازار.
شیطان از کمین گاه خود سر بر آورد، و شما را به خود دعوت کرد، و دید چه زود سخنش را شنیدید، و سبک در پی او دویدید، و در دام فریبش خزیدید، و به آواز و چنگ او رقصیدید.
هنوز زمانی از رحلت پیامبرتان نگذشته، و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست کردید، و آنچه از آنتان نبود، بردید؛ نظام رهبری اسلام را دگرگون و خلافت را غصب نمودید، و بدعتی بزرگ پدید آوردید.
به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد، و خونی نریزد! ولی در آتش فتنه افتادید، و آنچه کشته بودید، به باد فنا دادید.«آگاه باش که در فتنه - کفر و نفاق - در افتاده اند و همانا دوزخ، کافران را فراگرفته است»(8).
به راستی، شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ می گویید، و راهی جز راه حق می پویید، وگرنه این کتاب خداست میان شما! و نشانه های هدایتگرش در میان شما آشکار، امر و نهی آن روشن.
آیا داوری جز «قرآن» می گیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را می پذیرید؟
«و هر که جز اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در آن جهان از زیانکاران است»(9).چندان درنگ نکردید که این ستور سرکشْ رام و کار نخستینْ تمام
گردد؛ نوایی دیگر ساز، و سخنی جز آنچه در دل دارید، آغاز کردید!می پندارید «ما، میراثی نداریم»؟ در تحمل این ستم نیز بردباریم، و بر سختی این جراحت پایداریم.
مگر به روش جاهلیت می گرایید، و راه گمراهی می پیمایید؟«آیا حکم [روزگار] جاهلیت می جویند! و چه کسی نیکو حکم تر از خداست برای مردمی که یقین دارند؟»(10).
ای مهاجران! این، حکم خداست که میراث مرا بربایند، و حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته: تو، از پدرت ارث ببری و من، از پدرم ارث نبرم؟
این، چه بدعتی است در دین می گذارید! مگر از داور و روز رستاخیز خبر ندارید؟!آنگاه فاطمه علیهاالسلام با عتاب به او خطاب کرده، فرمود:
«اکنون تا دیدار آن جهان، این ستورِ آماده و زین بر نهاده، تو را ارزانی باد. وعده گاه ما، روز رستاخیز! شاکی و خواهان، محمّد صلی الله علیه و آله و داور، خدای عزیز!
«آن روز، ستمکار رسوا و زیانکار، و حقّ ستم دیده برقرار خواهد شد».(11)«هر خبری را (که از جانب خدا به شما داده شده) قرار گاهی وقتی
مقرر برای وقوع است و به زودی خواهید دانست»(12).در این هنگام به «منبر پدر» نگریست و شعری سرود:
رفتی و پس از تو فتنه بر پا شد * کین های نهفته آشکارا شداین باغ خزان گرفت و بی بر گشت * وین جمع بهم فتاد و تنها شد(13)
و در ادامه سخنان آتشین خود چنین گفت:«ای گروه مؤمنین، ای یاوران دین، ای حامیان اسلام! چرا حقّ مرا نمی گیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمی را که به من شده، می پذیرید؟
مگر نه [اینکه] پدرم فرمود: «احترام به فرزند، حرمت نهادن به پدر است»؟ چه زود رنگ پذیرفتید، و بی درنگ در غفلت خفتید! پیش خود می گویید: محمّد از دنیا رفت. آری، محمّد از دنیا رفت و جان به خدا سپرد؛ مصیبتی است بزرگ، و اندوهی است سترگ. شکافی است که هر دم گشاید، و هرگز به هم نیاید. فقدان او، زمین را لباس ظلمت پوشاند، و برگزیدگان خدا را به سوک ماتم نشاند. شاخ امید بی بر، و کوه ها زیر و زبر شد. حرمت ها تباه، و حریم ها بی پناه ماند.
ولی نه آن چنان است که شما این «تقدیر الهی» را ندانید، و از آن بی خبر مانید. «قرآن» در دسترس شماست؛ شب و روز آن را می خوانید. چرا و چگونه معنی آن را نمی دانید؟ که پیامبرانِ پیش از او نیز از دنیا رفتند وجان به خدا سپردند!
«محمّد» نیز جز پیغمبری نبود، پیامبرانِ پیش از او آمدند و رفتند: «اگر او کشته شود یا بمیرد، شما به گذشته خود باز می گردید؟ کسی که چنین کند، خدا را زیانی نمی رساند. و خدا، سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».(14)
آه! پسران قیله! پیش چشم شما، میراث پدرم ببرند و حرمتم را ننگرند!؟
و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نشنوید، و حال آن که سربازان دارید با ساز و برگ فراوان، و اثاث و خانه های آبادان. امروز شما برگزیدگان خدا، پشتیبانان دین، و یاوران پیغمبر و مؤمنین، و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمایید که با بت پرستان عرب در افتادید!
و برابر لشکرهای گران ایستادید! چند که از ما فرمانبردار و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند، و مسلمانان را ارجمند، و مشرکان را تار و مار، و نظم را بر قرار، و آتش جنگ را خاموش، و کافران را حلقه بندگی در گوش کردید.
اکنون پس از آن همه زبان آوری دم فرو بستید، و پس از آن اقبال واپس نشستید، آن هم برابر مردمی که پیمان خود را گسستند، و حکم خدا را به کار نبستند!
«آیا از آنان می ترسید؟ و خدا سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمنید»(15).ولی جز این نیست که به تن آسایی خو کرده اید، و به سایه امن و خوشی پناه گزیده، از دین خسته اید، و از جهاد در راه خدا باز ایستاده، وآنچه را می دانید، به کار نمی بندید. بدانید که:«اگر شما و هر که در زمین است همگی کافر شوید، همانا خداوند بی نیاز و ستوده است»(16).
آگاه باشید! من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم. اما می دانم خوار بوده، و در چنگال زبونی گرفتارید.چه کنم که دلم خون است؟ و باز داشتن زبان شکایتْ از طاقت برون! و نیز می گویم برای «اتمام حجّت» بر شما مردم دون.بگیرید،
این لقمه گلوگیر به شما ارزانی، و ننگ حق شکنی و حقیقت پوشی بر شما جاودانی باد.اما شما را آسوده نگذارد، تا به آتش افروخته خدا بیازارد؛ آتشی که هر دم فروزد، و دل و جان را بسوزد. آنچه می کنید، خدا می بیند:
«و آنان که ستم کردند، زودا که بدانند به کدام بازگشت گاه باز خواهند گشت»(17).من، پایان کار را نگرانم و چون پدرم، شما را از عذاب خدا می ترسانم!
به انتظار بنشینید تا میوه درختی را که کشتید، بچینید و کیفر کاری را که کردید، ببینید».(18)به راستی این خطابه، منشوری از «معارف الهی» است و کدام انسان می تواند در آن هنگامه خطر و حذر، چنین خطابه غرّاء، آتشین، روشنگر
و تحلیلگر ارائه کند مگر بانویی که نزد آسمانیان مشهورتر از اهل زمین است؛ بانویی که با تکیه بر جوهره عرشی خود و در پرتو تربیت وحی، «بانوی نمونه تاریخ» است و او، سیده زنان جهان از اوّل تا آخر می باشد.
حال، در آن اجتماع و در جمع مسجدیان که گروهی، مجذوب و عدّه ای، مرعوب بودند این سخنان آتشین که از دلی داغدار برخاسته، چه اثری نهاده است؟ خدا می داند!
در این خصوص، تاریخ و سندهای دست اوّل، جز اشارت های مبهم، چیزی ثبت نکرده است(19).
ولی این خطبه، «منشور رهایی» و بیانگر حوادثی است که رخ داده، و فروغش راه حق و باطل را نشان می دهد، و افق تابناکی است که بر آن، «سیمای اسلام ناب» می درخشد.
تهاجم به منزل علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت زهرا علیه السلام
پس از تهاجم به منزل علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت زهرا علیه السلام سکوت پیشه کرد و با عمرحرف نزد و به مبارزه خود پرداخت. او پس از غصب فدک و بی اثر یافتن شهادت ها ومباحث استدلالی خود خطاب به ابابکر فرمود:
«والله لا اکلّمتک ابداو الله لا ذعون الله علیک فی کلّ صلوه»[سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا! شکایت تو را در هر نماز به خداوند خواهم نمود].
بنا بر روایت های نقل شده از مورخان و علمای شیعه و سنی، هجوم به خانه حضرت زهرا (س) پس از وقایع زیر صورت پذیرفت:
پس از بازگشت سپاه اسامة بن زید و پرچم دار او بریده اسلمی: بریده کسی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را بعنوان پرچمدار سپاه اسامه منصوب کرده بود، سپاهی که بعلت کارشکنی برخی از اصحاب در زمان حیات رسول الله، موفق به حرکت به سوی مرزهای روم نشده بود، .
ولی بعد از رحلت آن حضرت، ابوبکر این سپاه را اعزام کرد و پرچم را بدست بریده داد. مردم قبیله بنی اسلم در ماجرای بیعت گرفتن برای ابوبکر نقش داشتند، بدین صورت که به پیشنهاد عمر بن خطاب مردم بنی اسلم (قبیله بریده) در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه می رفتند.
و هر کسی را که می دیدند، برای بیعت با ابوبکر می گرفتند و به سوی ابوبکر می آوردند و در صورت مخالفت، او را بسوی ابوبکر می کشیدند تا بیعت عامه محقق شود.(20)
بریده وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتهاند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم زد.
و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد. دو گونه شعار از آنها نقل شده است: یکی، اینکه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علیبن ابی طالب؛ بیعت نمیکنم مگر آنکه علیبن ابی طالب بیعت کند». و شعار دیگر اینکه گفتند:
«لانبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمیکنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید». همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(علیه السلام) بر ایشان فشار بیاورند.(21)
مسیر مدینه تا مؤته مطابق با آنچه محمدبن عمر واقدی (م۲۰۴ یا ۲۰۶ق) در مغازی تصریح نموده بیست روز بوده است. و طبری نیز رفت و برگشت سپاه اسامه را ۴۰ روز گفته است.(22)
بنابراین با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسولخدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه، و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیلهاش و آمدن آنان به مدینه، هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها که پس از جریان بریده بوده است حداقل باید ۵۰ روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله باشد.
و بر این اساس اینکه غالبا زمان این هجوم و شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه(س) در روزهای اول ربیع الاول گرفته می شود نمی تواند درست باشد.
فتح مکه و حضرت زهرا(س)
در فتح مکه حضرت زهرا علیه السلام به همراه پدر بزرگوار و شوهر گرامیش-در حالی که برای حضرت رسول خیمه ای در بالای بلندی برافراشته بودند-به سر می برد. رسول خدا در آن خیمه غسل می کرد که به حضرت علی علیه السلام خبر رسید که خواهرش-ام هانی-عده ای از افراد قبیله محزوم را که با شوهرش خویشاوندی داشتند پناهندگی داده است.
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در فتح مکه نیز حضور داشت. «امهانى» خواهر على (علیهالسلام) گوید: در روز فتح مکه دو تن از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و در حالى که آنها هنوز در خانهام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى که سواره و زره پوش بود پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید میان او و ایشان ایستادم و گفتم
اگر بخواهى آن دو را بکشى باید مرا هم پیش آنها بکشى! على (علیهالسلام) بیرون رفت در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خیمه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم
ولى فاطمه (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را برایش گفتم، دیدم فاطمه (علیهاالسلام) از همسر خود قاطعتر است؛ با تعجب گفت تو هم باید مشرکان را پناه دهى؟
در این هنگام رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) رسید و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبیدم. پیامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پیامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود که براى او آب فراهم کند و شستشو نمود. (23)
هنگامى هم که هند و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) رسیدند فاطمه (علیهاالسلام)، همسر پیامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند.(24)
شرح بیشتر داستان فتح مکه:
در فتح مکه حضرت زهرا علیه السلام به همراه پدر بزرگوار و شوهر گرامیش-در حالی که برای حضرت رسول خیمه ای در بالای بلندی برافراشته بودند-به سر می برد.
رسول خدا در آن خیمه غسل می کرد که به حضرت علی علیه السلام خبر رسید که خواهرش-ام هانی-عده ای از افراد قبیله محزوم را که با شوهرش خویشاوندی داشتند پناهندگی داده است. حضرت نزد او رفته و چون پوششی از زره و آهن بر خود داشت ابتدا ایشان را نشناخت.
روی به علی علیه السلام کرد و گفت: «ای بنده خدا! من ام هانی دختر عموی رسول خدا و خواهر علی ابن ابیطالب هستم، از خانه من بیرون برو». حضرت فرمود: «کسانی را که جای داده اید بیرون کنید». گفت:
«به خدا سوگند! شکایت تو را به رسول خدا خواهم کرد». حضرت کلاه خود را از سر برداشت و ام هانی او را شناخت و گفت: «فدایت شوم سوگند یاد کرده ام که شکایت تو را به رسول خدا ببرم». حضرت فرمود:
«برو به سوگند خود عمل کن». ام هانی نزد حضرت رسول آمده و داستان را به حضرت گفت. پیامبر فرمود: «آنان را که پناه داده ای در پناه تو باشند که مورد قبول است». حضرت زهرا علیه السلام در مقام دفاع از شوهرش امیرالمؤمنین علیه السلام برآمده و روی به ام هانی کرده و فرمود
:«ای ام هانی! تو از اینکه علی دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا راترسانیده و تهدید کرده آمده ای به حضرت رسول شکایت می کنی...؟».
حضرت فاطمه علیه السلام خدمت به خلق را نوعی مسئولیت می داند. او در این راه هم در جنبه های ظاهری و مادی و هم در جنبه معنوی زندگی خود را وقف مردم و اسلام می کرد و روز و شب در فکر کیفیت اجرای این خدمت بود.
زندگی اجتماعی حضرت زهرا(س)
او در شب عروسی جامه نو را به فقیر می دهد و خود با جامه ای کهنه به خانه علی می رود. افطار خود را چون همسر و فرزندانش تا سه شب به مسکین و یتیم و اسیر می دهد. درآمد فدک را صرف فقیران می کند در عین آنکه می داند در خانه اش ذخیره غذایی نیست.
از دسترنج خود غذا برای فقیران تهیه می کند. پرده در خانه را به نزد پدر می فرستد تا پیراهنی برای درمانده شود؛ سهم غذای روزانه اش را گاهی به گرسنه ای می دهد و خود و فرزندانش گرسنه می مانند؛ شب تا سحر عبادت می کند و برای خلق الله خیر و سعادت و آمرزش می طلبد.
حضرت فاطمه علیه السلام کوشید زندگی زن به پوچی نگذرد، وسیله ای برای شهوت مردان نباشد، بزرگواری و شرف انسانی او به خطر نیفتد. او به زنان درس می داد و به آنان فهماند که با حفظ شخصیت اسلامی و قرآنی خود می توانند آزاد باشند
؛ جلوی راه استثمارگران را سد کنند و بنا به رسالت اجتماعی که بر دوش دارند وظیفه ای عهده دار شوند. فاطمه نشان داد زن برای خرید و فروش نیست و نباید زن را چون کالایی با مهریه ای سنگین با زندگی اشرافیگری معامله کنند.
وی ثابت کرد که ازدواج تنها به منظور ارضای غرایز و برآورده ساختن امیال و هوس ها مشکلی دردآلود از حیات اجتماعی و مایه سقوط ارزش زن است. تاریخ خود گواه است که همه تلاش و اضطراب فاطمه علیه السلام همه کوشش ها و فعالیت های او برای مردم بود. او با از دست رفتن حق علی، حق مردم را غصب شده می دانست.
او احساس می کرد که دورداشتن علی از مقام خلافت ظلم به بشریت است. حاضر بود همه گونه رنجی را تحمل کند. آن روز که پدرش گردن بندی در گردن فاطمه دید، با نگاهش به او فهماند که ضرورت مهمتری در پیش است که باید بدان رسید. فاطمه گردن بند را از گلو باز کرد و به خدمت پدر فرستاد.
پدر فرمود: «فاطمه همانا تو از من هستی ما باید با هم به درد مردم برسیم». و آنگاه از محل فروش آن بینوایی را سر و سامان داد. وی در طریق مردم آن چنان کوشاست که حتی حاضر نیست از مرگش هم برای فریب مردم استفاده شود و حتی کسی به بهانه حمایت از او در نتیجه گول زدن مردم بتواند زیر تابوت او را بگیرد و رهبری خود را به اثبات رساند.
فاطمه علیه السلام معتقد بود که نمی توان تنها برای خود زندگی کرد، زیرا اصولاً امت اسلامی امتی است که باید برای دیگران و در خدمت دیگران باشد. «کنتم خیر امه اخرجت للناس».
امام که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر او وارد شد و او گردنبندی از طلا به گردن داشت که امیرمؤمنان علی از سهم خود از غنایم برای او خریده بود، پیامبر فرمود: «ای فاطمه! مردم نگویند فاطمه دختر محمد لباس جباران بر تن می کند.
«فاطمه علیه السلام گردنبند را پاره کرد و فروخت و با آن بنده ای را خریداری و آزاد ساخت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این کار شادمان شد». سلمان می گوید: «فاطمه علیه السلام را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد، در شگفتی ماندم و گفتم عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کرسی هایی طلایی می نشینند و پارچه های زربفت به تن می کنند،
این دختر رسول خداست که نه چادری گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا». فاطمه علیه السلام پاسخ داد: «یا سلمان انّ الله ذخرلنا الثیاب و الکراسیّ لیوم آخر». [ای سلمان! پروردگار عالمیان جامه های زمینی و تخت های طلایی برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است].
نتیجه:
در آن لحظه های حساس، فاطمه علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شرایط حساس و دشوار و بحرانی که فتنه و دشمنی تمامیت اسلام و قرآن را تهدید می کرد، این فاطمه زهرا بود که با پیوستن در صحنه سیاسی و اجتماعی و دفاع از مقام ولایت و رهبری اساس و بقای اسلام را تضمین کرد.
منابع:
۱.بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۸
۲.بحارالأنوار مجلسی، ج۲۹، ص۶۲۷/
3.ﺍﻻﻣﺎﻣﻪ ﻭ ﺍﻟﺴﻴﺎﺳﻪ دینوری، ﺝ۱، ﺹ۲۰
4. ر.ک: «شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام » آیة اللّه حاج سید عزالدین حسینی زنجانی.
5 «زندگانی فاطمه زهرا» ص 127 و128.6. آل عمران /
102.6. فاطر /
28.7. توبه /
129.8. توبه/
49.9. آل عمران/
10. 85.. مائده /
50.11. اشاره به آیه مبارکه 27 از سوره «جاثیه».
12. انعام /
67.13. متن عربی شعر چنین است:قد کان بعدک انباء و هنبثة * لو کنت شاهدها لم تکثر الخطبانّا فقدناک فقد الارض وابلها * اختلّ قومک فاشهدهم و لاتغب
14. آل عمران /
144.15. توبه /
13.16. ابراهیم /
8.17. شعرا /
227.18. «زندگانی فاطمه زهرا» ص 135 - 126.
19. همان، ص 136 (با اندکی تغییر).
20.شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، ۷۸. به نقل از ابراهیم ثقفی.
21.و رک: موسوعة التاریخ الاسلامی،محمد هادی یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۱ـ۱۰۰.
22.محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۴۱.
23. المغازى ج ص 830.
24.المغازى ص 850
منبع:
قسمتی از این مقاله مربوط به (عیسی فر، احمد؛ (1384)، زنان نامدار شیعه، تهران: رایحه عترت، (1387). می باشد
https://wiki.ahlolbait.com/هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
https://hawzah.net/fa/Book/View/45333/36824
mamalinet.net/fa/Book/View/45528/165834
http://www.almeshkat3.blogfa.com/post/48
https://fa.wikifeqh.ir/تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا
fa.wikifeqh.i
* این مقاله در تاریخ 1402/10/12 بروز رسانی شده است
و فکر می کردند که تنها معصومه امت با آنان دشمنی خصوصی دارد ولی پاسخی قاطع را دریافت کردند. ایشان فرمودند: «والله لا اکلمکما من راسی کلمه حتی القی ربّی فاشکونکما الیه بما صنعتما به وبی و ارتکبتما منّی»
[خدا بعد از این با شما دو نفر حتی کلمه ای سخن نخواهم گفت تا به دیدار خدا بشتابم و شکایت شما دو نفر را به خدا می برم و توضیح خواهم داد که شما با خدا و دین او و با من چه کردید و چه اعمالی را مرتکب شدید].
حضرت فاطمه علیه لاسلام خود در متن مسائل سیاسی و اجتماعی بود و همواره از حق و اسلام و اهل بیت دفاع می کرد.
عیادت عمر و ابوبکر با حضرت فاطمه(س)
حال حضرت فاطمه(س) روز به روز رو به وخامت بود.
زنان نیز سخنان حضرت زهرا(س) را در بین مدینه بازگو کردند و همگان به نارضایتی فاطمه(س) از ابوبکر و عمر پی بردند و در صدد نکوهش عمر و ابوبکر بر آمدند.
خلیفه وقت، ابوبکر، به همراه عمر بن خطاب وضعیت را به ضرر خود دیدند و به این ترتیب قصد عیادت از ایشان را کردند که با این کار حداقل حضرت(س) را راضی نگه دارند و خود را بی تقصیر جلوه دهند و اینکه دلجویی ظاهری انجام داده باشند و مسئله غصب خلافت و هجوم را معمولی جلوه دهند و تنفّر مردم را نسبت به خودشان کم کنند و هم به حکومت خود رنگ مشرعیت بدهند.
اما در اولین درخواست با بی توجّهی حضرت زهرا(س) رو به رو شدند.
وقتی کار به اینجا کشید و فهمیدند که حضرت(س) آنان را به حضور نمی طلبد، از امام علی(ع) خواستند تا وساطت کند.
پس، از أمیرالمومنین(ع) درخواست ملاقات و عیادت ایشان را کردند، حضرت علی(ع) تقاضای آن دو را به فاطمه(س) ارائه کردند و ایشان در جواب فرمودند:
«البَیتُ بَیتُکَ وَ الحُرَّةُ اَمَتُکَ، اِفعَل ما تَشَاءُ!»
خانه متعلق به شماست و من هم به منزله کنیز و خدمتگزار در خانه شما هستم و هر طور که صلاح می دانید عمل کنید.(۱)
پس بدین ترتیب حضرت(س) پذیرفت.
سپس ابوبکر و عمر داخل شدند.
حضرت زهرا(س) تا آنان را دید، روی به دیوار و پشت به آنان کرد.
گفتند: آمده ایم که رضای شما را حاصل کنیم!
حضرت(س) فرمود:
من با شما حرف نمی زنم، مگر که قول بدهید که آنچه را که می گویم، اگر راست است، به راستی آن شهادت بدهید.
آنان نیز قبول کردند.
حضرت(س) خطاب به آن دو فرمود:
«أَرَأَیتُکما إِنْ حَدَّثْتُکما عَنْ رَسُولِ اللهِ(ص)!
تَعْرِفانِهِ وَ تَفْعَلانِ بِهِ؟
قالا: نَعَمْ.
فَقالَتْ: نَشَدْتُکمَا اللّهُ أَلَمْ تَسْمَعا رَسُولَ الله(ص) یقُولُ:
(رِضَی فاطِمَةَ مِنْ رِضای، وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی، فَمَنْ أَحَبَّ فاطِمَةَ إِبْنَتی فَقَدْ أَحَبَّنی، وَ مَنْ أَرْضی فاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضانی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنی)؟
قالا: نَعَمْ! سَمِعْناهُ مِنْ رَسُولِ اللّهِ(ص)! فَقالَتْ: فَإِنّی أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِکتَهُ أَنَّکما أَسْخَطْتُمانی وَ ما أَرْضَیتُمانی وَ لَئِنْ لَقیتُ النَّبِی لاََشْکوَنَّکما إِلَیهِ!»
آیا اگر حدیثی را از پیامبر خدا(ص) نقل کنم به آن عمل خواهید کرد؟
گفتند: آری.
فرمودند: شما را به خدا آیا نشنیده اید که پیامبر(ص) فرموده اند:
«خشنودی فاطمه(س) خشنودی من، و خشم فاطمه(س) خشم من است، هر که دخترم فاطمه(س) را دوست بدارد، مرا دوست داشته، و هر که فاطمه(س) را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته، و هر که فاطمه(س) را خشمگین نماید، مرا خشمگین نموده است«؟
گفتند: آری، چنین حدیثی را از پیامبر خدا(ص) شنیده ایم.
حضرت(س) فرمود:من هم خدا و فرشتگان را گواه می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید، و چون پیامبر(ص) را ملاقات نمایم، حتماً از شما به او شکایت خواهم نمود.
در این هنگام، ابوبکر پیش آمد و گفت:
ای فاطمه(س)! پناه می برم به خدا از اینکه مورد خشم پیامبر اکرم(ص) و تو باشم و بعد شروع کرد به گریستن!
در این هنگام حضرت فاطمه(ع) مرتب خطاب به ابوبکر می فرمود:
«وَاللهِ لَاَدعُوَنَّ اللهَ عَلَیک عِندَ کلِّ صَلَوةِِ اُصَلَّیَهَا»
به خدا قسم! من در هر نمازی که می خوانم، تو را نفرین می کنم.(۲)
آنان پس از شنیدن این سخنِ حضرت(س)، منزل را ترک کردند.اصول کلّی سیاست در مکتب فاطمه مشی سیاسی فاطمه علیهاالسلام نیز همانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود، پیامبر با بیان و تابش «وحی»، فروغ حقیقت را آشکار نموده؛ دوستان را، هدایت و دشمنان را، مغلوب کرد.
فاطمه علیهاالسلام نیز با تابش سخنان خود، دیدگاه و منشور فکری سیاسی اش را آشکار نمود.
سخنان فاطمه نیز بر گرفته از «تربیت قرآنی» است، و آن حضرت اقیانوس موّاج را در کلماتی کوتاه جای داد؛ لذا خطابه های آتشین وی بر ستیغ حقیقت و معارف اسلامی تابان است، و کتاب ها باید در شرح و ثبت این مفاهیم، نوشته شود(3).
خطابه و اعتراض آن حضرت، طلیعه تابش حقیقت است. او با اعتراض خود، قانونی بودن و اسلامی بودن دستگاه حاکمه را زیر سؤال برد و با بی اعتنایی، عدم تأیید خلیفه، محاکمه و استیضاح آنان، «غصب خلافت» را بر تارک تاریخ به نمایش گذاشت.
او، با عقل خدانگر خود و در پرتو الهامات الهیه، حوادث آینده جهان اسلام را به خوبی پیش بینی کرد و در پرتو کلماتش «آفاتی» را که فرا روی امّت اسلامی بود، برای آنان روشن ساخت.
فریادی به بلندای تاریخ
یکی از سخنان کوبنده و روشنگر حضرت فاطمه علیهاالسلام خطبه «فدکیه» است؛ وی در آغاز این خطبه چنین فرموده است:
«ستایش خدای را بر آنچه ارزانی داشت، و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت، سپاس بر نعمت های فراگیر که از چشمه لطفش
جوشید، و عطاهای فراوان که بخشید، و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمت هایی که از شمار فزون است و پاداش آن از توان بیرون، و درک نهاییش نه در حدّ اندیشه ناموزون.
سپاس را مایه فراوانی نعمت نمود، و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود، به درخواستْ پیاپی بر عطای خود بیفزود.
گواهی می دهم که خدای جهان، یکی است و جز او، خدایی نیست! ترجمان این گواهی، دوستی بی آلایش است و پایبندان این اعتقاد، دل های با بینش، و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش.
خدایی که دیدگانْ او را دیدن نتوانند، و گمان ها، چونی و چگونگی او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد، و بی نمونه انتشار کرد.
نه به آفرینش آنها نیازی داشت، و نه از آن خلقت سودی بر داشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد، و آفریدگان را بنوازد، و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد، و نا فرمانان را به کیفر بیم داد، تا بندگان را از عقوبت برهاند، و به بهشت کشاند.
گواهی می دهم که پدرم محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بنده خدا و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید، و پیش از پیامبری، تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که سزاوار بود.
و این، هنگامی بود که آفریدگان از دیده نهان بودند، و در پس پرده بیم نگران، و در پهنه بیابان عدم سرگردان؛ پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود، و بر دگرگونی های روزگار محیط و بینا، و به سرنوشت هر چیز آشنا.
محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت تا کار خود را به اتمام، و آنچه را مقدّر ساخته، به انجام رساند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله جامعه را چنین دید: که هر فرقه ای دینی گزیده، و هر گروه در روشنایی شعله ای خزیده، و هر دسته ای به بتی نماز برده ... و همگان یاد خدایی را که می شناسند، از خاطر سترده اند.
پس، خدای بزرگ تاریکی ها را به «نور محمّد» روشن ساخت، و دل ها را از تیرگی کفر بپرداخت، و پرده هایی که بر دیده افتاده بود، به یک سو انداخت.
سپس از روی گزینش و مهربانی، جوار خویش را بدو ارزانی داشت، و رنج این جهان که خوش نمی داشت، از دل او برداشت، و او را در جهان فرشتگان مقرّب گماشت، و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت، و طغرای مغفرت و رضوان به نام او نگاشت.
درود خدا و برکات او بر محمّد صلی الله علیه و آله پیامبر رحمت، امین وحی و رسالت، و گزیده از آفریدگان و امّت باد.»(4)
آنگاه فاطمه علیهاالسلام به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:
«شما بندگان خدا! نگهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانت داران حق، و رسانندگان آن به خلقید.
حقّی را از خدا عهده دارید، و عهدی را با او بسته اید. [خدا،] ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت، و تأویل «کتاب اللّه» را به عهده ما گذاشت.
حجّت های آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار، و برهان آن روشن. و از تاریکی گمان به کنار، و آوای آن در گوش مایه آرام و قرار، و پیرویش راهگشای روضه رحمت پروردگار، و شنونده آن در دو جهان رستگار.
دلیل های روشن الهی را در پرتو آیت های آن توان دید، و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید.
حرام های خدا را بیان دارنده است، و حلال های او را رخصت دهنده، و مستحبّات را نمایانگر، و شریعت را راهگشاینده، و این همه را با رساترین تعبیر گوینده، و با روشن ترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود، و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود.
با «نماز»، خودپرستی را از شما دور ساخت، «روزه» را نشان دهنده دوستی بی آمیغ ساخت، «زکات» را مایه افزایش روزی قرار داد، و «حج» را آزماینده مرتبه و درجه دینی، «عدالت» را نمودار مرتبه یقین،.
و «پیروی ما» را مایه وفاق و دوستی، و «امامت ما» را مانع افتراق و پراکندگی، و «دوستی ما» را عزّت مسلمانی، و «باز داشتن نفس» را موجب نجات، و «قصاص» را سبب بقاء زندگانی، و «وفاء به نذر» را موجب آمرزش، و «تمام پرداختن پیمانه و وزن» را مانع از کم فروشی و کاهش.
[خدا، حکم [فرمود می خوارگی نکنند، تا تن و جان از پلیدی پاک سازند. و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد، تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود، تا به اخلاص طریق یکتا پرستی جویند.
«پس، چنان که باید ترس از خدا را پیشه کنید، تا جز مسلمان از دنیانروید».(5)آنچه فرموده است، به جا آرید و خود را از آنچه نهی کرده، باز دارید که: «تنها دانایان از خدا می ترسند».(6)
آنگاه فرمود:
«مردم! چنان که در آغاز سخن گفتم؛ من، فاطمه ام و پدرم، محمّد صلی الله علیه و آله است.«همانا پیامبری از میان شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار، و بر مؤمنان مهربان و غمخوار».(7)
اگر او را بشناسید، می بینید او پدر من است، نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموی من است، نه مردان شما.
او، رسالت خود را به گوش مردم رساند، و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست، و شوکت بت و بت پرستان را در هم شکست، تا جمع کافران از هم گسیخت.
صبح ایمان دمید، و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشوای دین در گفتار، و شیاطینِ سخنور لال شدند.»سپس فاطمه علیهاالسلام «سیمای زمان جاهلیت» و مردم آن زمان را، این گونه ترسیم نمود:
«در آن هنگامْ شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید؛ در دیده عموم بی مقدار و فرومایه، لقمه هر خورنده، و شکار هر درنده، و یا پایمال هررونده بودید. نوشیدنی تان آب ناگوار، و خوراکی تان پوست جانور و مردار بود، پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایگان، روزگارتان می گذشت.»
آن حضرت به «بعثت» پیامبر خدا و ره آورد آن «سفیر نور» اشاره کرد و فرمود: «تا آن که خداوند با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلّت برداشت، و سرتان را به اوج رفعت افراشت. پس از آن همه رنج ها که دید، و سختی ها که کشید؛ رزم آوران ماجراجو، و سرکشان درنده خو، و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر او تاختند، و با او به نبرد پرداختند.
هر گاه آتش کینه و جنگ افروختند، آن را خاموش ساخت، و گاهی که گمراهی طغیان کرد، و مشرکی فریاد «هل من مبارز» برداشت، برادرش علی علیه السلام را در کام آن انداخت، علی علیه السلام بازنایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت، و کار آنان با دم شمشیر بساخت.
او، این رنج را برای خدا می کشید، و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را می دید، و مهتری اولیای حق را می خرید. اما شما در آن روزها در زندگانی راحت آسوده، و در بستر امن و آسایش روزگار می گذراندید.»
فاطمه علیهاالسلام در تکمیل سخنان خود، به تحلیل حوادث پس از رحلت جانکاه پدرش پرداخت و در گفتار آسمانی اش چنین فرمود:
«چون خدای تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش برگزید، دورویی و نفاق آشکار شد، و کالای دین بی خریدار. هر گمراهی، دعوی دار و هر گمنامی، سالار و هر یاوه گویی، در کوی و برزن در پی گرمی بازار.
شیطان از کمین گاه خود سر بر آورد، و شما را به خود دعوت کرد، و دید چه زود سخنش را شنیدید، و سبک در پی او دویدید، و در دام فریبش خزیدید، و به آواز و چنگ او رقصیدید.
هنوز زمانی از رحلت پیامبرتان نگذشته، و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست کردید، و آنچه از آنتان نبود، بردید؛ نظام رهبری اسلام را دگرگون و خلافت را غصب نمودید، و بدعتی بزرگ پدید آوردید.
به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد، و خونی نریزد! ولی در آتش فتنه افتادید، و آنچه کشته بودید، به باد فنا دادید.«آگاه باش که در فتنه - کفر و نفاق - در افتاده اند و همانا دوزخ، کافران را فراگرفته است»(8).
به راستی، شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ می گویید، و راهی جز راه حق می پویید، وگرنه این کتاب خداست میان شما! و نشانه های هدایتگرش در میان شما آشکار، امر و نهی آن روشن.
آیا داوری جز «قرآن» می گیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را می پذیرید؟
«و هر که جز اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در آن جهان از زیانکاران است»(9).چندان درنگ نکردید که این ستور سرکشْ رام و کار نخستینْ تمام
گردد؛ نوایی دیگر ساز، و سخنی جز آنچه در دل دارید، آغاز کردید!می پندارید «ما، میراثی نداریم»؟ در تحمل این ستم نیز بردباریم، و بر سختی این جراحت پایداریم.
مگر به روش جاهلیت می گرایید، و راه گمراهی می پیمایید؟«آیا حکم [روزگار] جاهلیت می جویند! و چه کسی نیکو حکم تر از خداست برای مردمی که یقین دارند؟»(10).
ای مهاجران! این، حکم خداست که میراث مرا بربایند، و حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته: تو، از پدرت ارث ببری و من، از پدرم ارث نبرم؟
این، چه بدعتی است در دین می گذارید! مگر از داور و روز رستاخیز خبر ندارید؟!آنگاه فاطمه علیهاالسلام با عتاب به او خطاب کرده، فرمود:
«اکنون تا دیدار آن جهان، این ستورِ آماده و زین بر نهاده، تو را ارزانی باد. وعده گاه ما، روز رستاخیز! شاکی و خواهان، محمّد صلی الله علیه و آله و داور، خدای عزیز!
«آن روز، ستمکار رسوا و زیانکار، و حقّ ستم دیده برقرار خواهد شد».(11)«هر خبری را (که از جانب خدا به شما داده شده) قرار گاهی وقتی
مقرر برای وقوع است و به زودی خواهید دانست»(12).در این هنگام به «منبر پدر» نگریست و شعری سرود:
رفتی و پس از تو فتنه بر پا شد * کین های نهفته آشکارا شداین باغ خزان گرفت و بی بر گشت * وین جمع بهم فتاد و تنها شد(13)
و در ادامه سخنان آتشین خود چنین گفت:«ای گروه مؤمنین، ای یاوران دین، ای حامیان اسلام! چرا حقّ مرا نمی گیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمی را که به من شده، می پذیرید؟
مگر نه [اینکه] پدرم فرمود: «احترام به فرزند، حرمت نهادن به پدر است»؟ چه زود رنگ پذیرفتید، و بی درنگ در غفلت خفتید! پیش خود می گویید: محمّد از دنیا رفت. آری، محمّد از دنیا رفت و جان به خدا سپرد؛ مصیبتی است بزرگ، و اندوهی است سترگ. شکافی است که هر دم گشاید، و هرگز به هم نیاید. فقدان او، زمین را لباس ظلمت پوشاند، و برگزیدگان خدا را به سوک ماتم نشاند. شاخ امید بی بر، و کوه ها زیر و زبر شد. حرمت ها تباه، و حریم ها بی پناه ماند.
ولی نه آن چنان است که شما این «تقدیر الهی» را ندانید، و از آن بی خبر مانید. «قرآن» در دسترس شماست؛ شب و روز آن را می خوانید. چرا و چگونه معنی آن را نمی دانید؟ که پیامبرانِ پیش از او نیز از دنیا رفتند وجان به خدا سپردند!
«محمّد» نیز جز پیغمبری نبود، پیامبرانِ پیش از او آمدند و رفتند: «اگر او کشته شود یا بمیرد، شما به گذشته خود باز می گردید؟ کسی که چنین کند، خدا را زیانی نمی رساند. و خدا، سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».(14)
آه! پسران قیله! پیش چشم شما، میراث پدرم ببرند و حرمتم را ننگرند!؟
و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نشنوید، و حال آن که سربازان دارید با ساز و برگ فراوان، و اثاث و خانه های آبادان. امروز شما برگزیدگان خدا، پشتیبانان دین، و یاوران پیغمبر و مؤمنین، و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمایید که با بت پرستان عرب در افتادید!
و برابر لشکرهای گران ایستادید! چند که از ما فرمانبردار و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند، و مسلمانان را ارجمند، و مشرکان را تار و مار، و نظم را بر قرار، و آتش جنگ را خاموش، و کافران را حلقه بندگی در گوش کردید.
اکنون پس از آن همه زبان آوری دم فرو بستید، و پس از آن اقبال واپس نشستید، آن هم برابر مردمی که پیمان خود را گسستند، و حکم خدا را به کار نبستند!
«آیا از آنان می ترسید؟ و خدا سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مؤمنید»(15).ولی جز این نیست که به تن آسایی خو کرده اید، و به سایه امن و خوشی پناه گزیده، از دین خسته اید، و از جهاد در راه خدا باز ایستاده، وآنچه را می دانید، به کار نمی بندید. بدانید که:«اگر شما و هر که در زمین است همگی کافر شوید، همانا خداوند بی نیاز و ستوده است»(16).
آگاه باشید! من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم. اما می دانم خوار بوده، و در چنگال زبونی گرفتارید.چه کنم که دلم خون است؟ و باز داشتن زبان شکایتْ از طاقت برون! و نیز می گویم برای «اتمام حجّت» بر شما مردم دون.بگیرید،
این لقمه گلوگیر به شما ارزانی، و ننگ حق شکنی و حقیقت پوشی بر شما جاودانی باد.اما شما را آسوده نگذارد، تا به آتش افروخته خدا بیازارد؛ آتشی که هر دم فروزد، و دل و جان را بسوزد. آنچه می کنید، خدا می بیند:
«و آنان که ستم کردند، زودا که بدانند به کدام بازگشت گاه باز خواهند گشت»(17).من، پایان کار را نگرانم و چون پدرم، شما را از عذاب خدا می ترسانم!
به انتظار بنشینید تا میوه درختی را که کشتید، بچینید و کیفر کاری را که کردید، ببینید».(18)به راستی این خطابه، منشوری از «معارف الهی» است و کدام انسان می تواند در آن هنگامه خطر و حذر، چنین خطابه غرّاء، آتشین، روشنگر
و تحلیلگر ارائه کند مگر بانویی که نزد آسمانیان مشهورتر از اهل زمین است؛ بانویی که با تکیه بر جوهره عرشی خود و در پرتو تربیت وحی، «بانوی نمونه تاریخ» است و او، سیده زنان جهان از اوّل تا آخر می باشد.
حال، در آن اجتماع و در جمع مسجدیان که گروهی، مجذوب و عدّه ای، مرعوب بودند این سخنان آتشین که از دلی داغدار برخاسته، چه اثری نهاده است؟ خدا می داند!
در این خصوص، تاریخ و سندهای دست اوّل، جز اشارت های مبهم، چیزی ثبت نکرده است(19).
ولی این خطبه، «منشور رهایی» و بیانگر حوادثی است که رخ داده، و فروغش راه حق و باطل را نشان می دهد، و افق تابناکی است که بر آن، «سیمای اسلام ناب» می درخشد.
تهاجم به منزل علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت زهرا علیه السلام
پس از تهاجم به منزل علی بن ابیطالب علیه السلام حضرت زهرا علیه السلام سکوت پیشه کرد و با عمرحرف نزد و به مبارزه خود پرداخت. او پس از غصب فدک و بی اثر یافتن شهادت ها ومباحث استدلالی خود خطاب به ابابکر فرمود:
«والله لا اکلّمتک ابداو الله لا ذعون الله علیک فی کلّ صلوه»[سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا! شکایت تو را در هر نماز به خداوند خواهم نمود].
بنا بر روایت های نقل شده از مورخان و علمای شیعه و سنی، هجوم به خانه حضرت زهرا (س) پس از وقایع زیر صورت پذیرفت:
پس از بازگشت سپاه اسامة بن زید و پرچم دار او بریده اسلمی: بریده کسی است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را بعنوان پرچمدار سپاه اسامه منصوب کرده بود، سپاهی که بعلت کارشکنی برخی از اصحاب در زمان حیات رسول الله، موفق به حرکت به سوی مرزهای روم نشده بود، .
ولی بعد از رحلت آن حضرت، ابوبکر این سپاه را اعزام کرد و پرچم را بدست بریده داد. مردم قبیله بنی اسلم در ماجرای بیعت گرفتن برای ابوبکر نقش داشتند، بدین صورت که به پیشنهاد عمر بن خطاب مردم بنی اسلم (قبیله بریده) در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه می رفتند.
و هر کسی را که می دیدند، برای بیعت با ابوبکر می گرفتند و به سوی ابوبکر می آوردند و در صورت مخالفت، او را بسوی ابوبکر می کشیدند تا بیعت عامه محقق شود.(20)
بریده وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتهاند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنی اسلم زد.
و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد. دو گونه شعار از آنها نقل شده است: یکی، اینکه بریده گفت: «لا أبایع حتی یبایع علیبن ابی طالب؛ بیعت نمیکنم مگر آنکه علیبن ابی طالب بیعت کند». و شعار دیگر اینکه گفتند:
«لانبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمیکنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید». همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی(علیه السلام) بر ایشان فشار بیاورند.(21)
مسیر مدینه تا مؤته مطابق با آنچه محمدبن عمر واقدی (م۲۰۴ یا ۲۰۶ق) در مغازی تصریح نموده بیست روز بوده است. و طبری نیز رفت و برگشت سپاه اسامه را ۴۰ روز گفته است.(22)
بنابراین با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسولخدا(ص) و سپس اعزام سپاه اسامه، و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیلهاش و آمدن آنان به مدینه، هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها که پس از جریان بریده بوده است حداقل باید ۵۰ روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله باشد.
و بر این اساس اینکه غالبا زمان این هجوم و شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه(س) در روزهای اول ربیع الاول گرفته می شود نمی تواند درست باشد.
فتح مکه و حضرت زهرا(س)
در فتح مکه حضرت زهرا علیه السلام به همراه پدر بزرگوار و شوهر گرامیش-در حالی که برای حضرت رسول خیمه ای در بالای بلندی برافراشته بودند-به سر می برد. رسول خدا در آن خیمه غسل می کرد که به حضرت علی علیه السلام خبر رسید که خواهرش-ام هانی-عده ای از افراد قبیله محزوم را که با شوهرش خویشاوندی داشتند پناهندگی داده است.
فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در فتح مکه نیز حضور داشت. «امهانى» خواهر على (علیهالسلام) گوید: در روز فتح مکه دو تن از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و در حالى که آنها هنوز در خانهام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى که سواره و زره پوش بود پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید میان او و ایشان ایستادم و گفتم
اگر بخواهى آن دو را بکشى باید مرا هم پیش آنها بکشى! على (علیهالسلام) بیرون رفت در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد. من خود را به محل خیمه رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم
ولى فاطمه (علیه السلام) را دیدم و ماجرا را برایش گفتم، دیدم فاطمه (علیهاالسلام) از همسر خود قاطعتر است؛ با تعجب گفت تو هم باید مشرکان را پناه دهى؟
در این هنگام رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) رسید و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبیدم. پیامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پیامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود که براى او آب فراهم کند و شستشو نمود. (23)
هنگامى هم که هند و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) رسیدند فاطمه (علیهاالسلام)، همسر پیامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند.(24)
شرح بیشتر داستان فتح مکه:
در فتح مکه حضرت زهرا علیه السلام به همراه پدر بزرگوار و شوهر گرامیش-در حالی که برای حضرت رسول خیمه ای در بالای بلندی برافراشته بودند-به سر می برد.
رسول خدا در آن خیمه غسل می کرد که به حضرت علی علیه السلام خبر رسید که خواهرش-ام هانی-عده ای از افراد قبیله محزوم را که با شوهرش خویشاوندی داشتند پناهندگی داده است. حضرت نزد او رفته و چون پوششی از زره و آهن بر خود داشت ابتدا ایشان را نشناخت.
روی به علی علیه السلام کرد و گفت: «ای بنده خدا! من ام هانی دختر عموی رسول خدا و خواهر علی ابن ابیطالب هستم، از خانه من بیرون برو». حضرت فرمود: «کسانی را که جای داده اید بیرون کنید». گفت:
«به خدا سوگند! شکایت تو را به رسول خدا خواهم کرد». حضرت کلاه خود را از سر برداشت و ام هانی او را شناخت و گفت: «فدایت شوم سوگند یاد کرده ام که شکایت تو را به رسول خدا ببرم». حضرت فرمود:
«برو به سوگند خود عمل کن». ام هانی نزد حضرت رسول آمده و داستان را به حضرت گفت. پیامبر فرمود: «آنان را که پناه داده ای در پناه تو باشند که مورد قبول است». حضرت زهرا علیه السلام در مقام دفاع از شوهرش امیرالمؤمنین علیه السلام برآمده و روی به ام هانی کرده و فرمود
:«ای ام هانی! تو از اینکه علی دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا راترسانیده و تهدید کرده آمده ای به حضرت رسول شکایت می کنی...؟».
حضرت فاطمه علیه السلام خدمت به خلق را نوعی مسئولیت می داند. او در این راه هم در جنبه های ظاهری و مادی و هم در جنبه معنوی زندگی خود را وقف مردم و اسلام می کرد و روز و شب در فکر کیفیت اجرای این خدمت بود.
زندگی اجتماعی حضرت زهرا(س)
او در شب عروسی جامه نو را به فقیر می دهد و خود با جامه ای کهنه به خانه علی می رود. افطار خود را چون همسر و فرزندانش تا سه شب به مسکین و یتیم و اسیر می دهد. درآمد فدک را صرف فقیران می کند در عین آنکه می داند در خانه اش ذخیره غذایی نیست.
از دسترنج خود غذا برای فقیران تهیه می کند. پرده در خانه را به نزد پدر می فرستد تا پیراهنی برای درمانده شود؛ سهم غذای روزانه اش را گاهی به گرسنه ای می دهد و خود و فرزندانش گرسنه می مانند؛ شب تا سحر عبادت می کند و برای خلق الله خیر و سعادت و آمرزش می طلبد.
حضرت فاطمه علیه السلام کوشید زندگی زن به پوچی نگذرد، وسیله ای برای شهوت مردان نباشد، بزرگواری و شرف انسانی او به خطر نیفتد. او به زنان درس می داد و به آنان فهماند که با حفظ شخصیت اسلامی و قرآنی خود می توانند آزاد باشند
؛ جلوی راه استثمارگران را سد کنند و بنا به رسالت اجتماعی که بر دوش دارند وظیفه ای عهده دار شوند. فاطمه نشان داد زن برای خرید و فروش نیست و نباید زن را چون کالایی با مهریه ای سنگین با زندگی اشرافیگری معامله کنند.
وی ثابت کرد که ازدواج تنها به منظور ارضای غرایز و برآورده ساختن امیال و هوس ها مشکلی دردآلود از حیات اجتماعی و مایه سقوط ارزش زن است. تاریخ خود گواه است که همه تلاش و اضطراب فاطمه علیه السلام همه کوشش ها و فعالیت های او برای مردم بود. او با از دست رفتن حق علی، حق مردم را غصب شده می دانست.
او احساس می کرد که دورداشتن علی از مقام خلافت ظلم به بشریت است. حاضر بود همه گونه رنجی را تحمل کند. آن روز که پدرش گردن بندی در گردن فاطمه دید، با نگاهش به او فهماند که ضرورت مهمتری در پیش است که باید بدان رسید. فاطمه گردن بند را از گلو باز کرد و به خدمت پدر فرستاد.
پدر فرمود: «فاطمه همانا تو از من هستی ما باید با هم به درد مردم برسیم». و آنگاه از محل فروش آن بینوایی را سر و سامان داد. وی در طریق مردم آن چنان کوشاست که حتی حاضر نیست از مرگش هم برای فریب مردم استفاده شود و حتی کسی به بهانه حمایت از او در نتیجه گول زدن مردم بتواند زیر تابوت او را بگیرد و رهبری خود را به اثبات رساند.
فاطمه علیه السلام معتقد بود که نمی توان تنها برای خود زندگی کرد، زیرا اصولاً امت اسلامی امتی است که باید برای دیگران و در خدمت دیگران باشد. «کنتم خیر امه اخرجت للناس».
امام که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر او وارد شد و او گردنبندی از طلا به گردن داشت که امیرمؤمنان علی از سهم خود از غنایم برای او خریده بود، پیامبر فرمود: «ای فاطمه! مردم نگویند فاطمه دختر محمد لباس جباران بر تن می کند.
«فاطمه علیه السلام گردنبند را پاره کرد و فروخت و با آن بنده ای را خریداری و آزاد ساخت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این کار شادمان شد». سلمان می گوید: «فاطمه علیه السلام را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد، در شگفتی ماندم و گفتم عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کرسی هایی طلایی می نشینند و پارچه های زربفت به تن می کنند،
این دختر رسول خداست که نه چادری گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا». فاطمه علیه السلام پاسخ داد: «یا سلمان انّ الله ذخرلنا الثیاب و الکراسیّ لیوم آخر». [ای سلمان! پروردگار عالمیان جامه های زمینی و تخت های طلایی برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است].
نتیجه:
در آن لحظه های حساس، فاطمه علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شرایط حساس و دشوار و بحرانی که فتنه و دشمنی تمامیت اسلام و قرآن را تهدید می کرد، این فاطمه زهرا بود که با پیوستن در صحنه سیاسی و اجتماعی و دفاع از مقام ولایت و رهبری اساس و بقای اسلام را تضمین کرد.
منابع:
۱.بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۸
۲.بحارالأنوار مجلسی، ج۲۹، ص۶۲۷/
3.ﺍﻻﻣﺎﻣﻪ ﻭ ﺍﻟﺴﻴﺎﺳﻪ دینوری، ﺝ۱، ﺹ۲۰
4. ر.ک: «شرح خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام » آیة اللّه حاج سید عزالدین حسینی زنجانی.
5 «زندگانی فاطمه زهرا» ص 127 و128.6. آل عمران /
102.6. فاطر /
28.7. توبه /
129.8. توبه/
49.9. آل عمران/
10. 85.. مائده /
50.11. اشاره به آیه مبارکه 27 از سوره «جاثیه».
12. انعام /
67.13. متن عربی شعر چنین است:قد کان بعدک انباء و هنبثة * لو کنت شاهدها لم تکثر الخطبانّا فقدناک فقد الارض وابلها * اختلّ قومک فاشهدهم و لاتغب
14. آل عمران /
144.15. توبه /
13.16. ابراهیم /
8.17. شعرا /
227.18. «زندگانی فاطمه زهرا» ص 135 - 126.
19. همان، ص 136 (با اندکی تغییر).
20.شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۳، ص۵۰، ۷۸. به نقل از ابراهیم ثقفی.
21.و رک: موسوعة التاریخ الاسلامی،محمد هادی یوسفی غروی، ج۴، ص۱۰۱ـ۱۰۰.
22.محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۴۱.
23. المغازى ج ص 830.
24.المغازى ص 850
منبع:
قسمتی از این مقاله مربوط به (عیسی فر، احمد؛ (1384)، زنان نامدار شیعه، تهران: رایحه عترت، (1387). می باشد
https://wiki.ahlolbait.com/هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
https://hawzah.net/fa/Book/View/45333/36824
mamalinet.net/fa/Book/View/45528/165834
http://www.almeshkat3.blogfa.com/post/48
https://fa.wikifeqh.ir/تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا
fa.wikifeqh.i
* این مقاله در تاریخ 1402/10/12 بروز رسانی شده است
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}