نویسنده: دکتر سعید فاطمی



 
نقشی که ی «آسکلپیوس» (اسکولاپ Esculape رومی ها) در میتولوژی دارد از نظر مورّخان اساطیری کاملاً متفاوت است. «همر» (1) او را شاهزاده ی «تیکا Ticca» که ناحیه ئی در تسالی است شناخته و پدر «پودالیر Podalire» و «ماکائون Macaon» پزشک آرتش یونان در جنگ «تروآ Troie»دانسته است. سنّت های خاصّ «اسکولاپ» خداوند سلامتی و بهبودی در تمام خطّه ی یونان بخصوص در ناحیه ئی «اپی در Epidaure» که معبد او برپا است مرسوم بوده و بیماران به آن معبد پناه می بردند تا بهبودی یابند.
برگزاری مراسم شکرگزاری و نیایش «مار» که مظهر قدرت زندگی است با تشریفات بسیار جالبی بعمل می آمد. (2)
در حقیقت زندگی «آسکلپیوس» را از پدرش «آپولون» نمی توان جدا نموده و حرفه ی پزشکی را با اینکه «کیرون Chiron» به او یاد داد ولی از «آپولون» نیز در سنّت های کهن به عنوان خدائی که حرفه پزشکی را می شناخته یاد نموده و او را «پئان Paian» یعنی شفا بخش نامیده اند. (3)
«ویرژیل» (4) به گسترش ستایش «آپولون» پس از نبردهای «آکسیوم Actium» که امپراطور «اوگوست» بمناسبت پیروزی هایش معبدی به افتخار او در «پالاتن Palatin» برپا ساخت اشاره می کند.
درباره ی «آپولون» و فرزند «اسکولاپ» تحقیقات و مقایسه های بسیار جالبی شده ولی «نیچه Nietzsche» (5) «آپولون» را با «دیونیزوس» مقایسه کرده و هر دوی آنان را از نظر شفابخشی روح و جان انسان با «اسکولاپ» قابل تطبیق شناخته است.
به نظر او «آپولون» خدای فرزانه ایست که منطقی فکر می نماید و اندیشه های او در ساختن بنای سعادت انسانی روشنگری می کند ولی «دیونیزوس» خدای خلسه مذهبی و تزکیه ی روح انسان بشمار می رود و در هر حال هر دوی آنان شفابخش روح و جسم هستند.
«اسکولاپ» مانند «آریسته» تمام صفات پدر خود را داشت و حتی کنیه ی او (Paiaon) را نیز به خود اختصاص داد.
یکی از داستانهائی که مربوط به «اسکولاپ» و پدرش «آپولون» است مربوط به عشق الهه ئی در همسایگی دریاچه ی «بوآبئیس Boibeis» در قسمت شمالی یونان است. کلمه ی «بوآبه Boibe» در لهجه ی محلی به معنی «فوآبه Phoebe» (روشنائی) است.
آن الهه ی «بریمو Brimo» نامیده می شد که نامش به معنی «نیرومند» است.
این داستان که مدتها از آن صحبت نشده بود «هرمس Hermes» را عاشق «بریمو» معرفی می کند ولی ارتباط این حکایت با «آپولون» از جهت کلمه ی «فوآبه» است که کنیه ی او بشمار می رفته است.
«هزیود» (6) داستان عشّاق دریاچه ی «بوآبئیس» را بدینصورت نقل می کند:
«باکره ئی پاهای خود را در دریاچه می شست، او دختر پادشاهی بنام «فلژیاس Phlegyas» بود که معنی اسمش (قرمز بسان آتش)است (7) و نام او در میان دشمنان «آپولون» قرار دارد.
این باکره ی مردم گریز «کورونیس Coronis» بود که نامش به معنی (زاغ باکره) است.
«کورونیس» با اینکه از «آپولون» حامله شده بود حاضر به همسری او نشد و «ایسکیس Ischys» را به شوهری انتخاب کرد که نامش بمعنی (قدرت) است. (8)
«هزیود» (9) داستان را بدین گونه نقل می کند که کلاغی (10) خبر عروسی «کورونیس» و «ایس کیس» را به آپولون داد ولی آتش غضب خداوند روشنائی و نور نخست دامان خود پرنده را گرفت و تمام بالهای سفیدش سیاه شد!
اما درباره ی تولّد «آسکلپیوس» و مجازاتی که در حقّ «کورونیس» اعمال شد باید به داستانی که «پیندار» در «پی تیک ها Pythiques» (11) نقل کرده است مراجعه کنیم.
«آسکلپیوس»، فرزند دودمان خدایان هنوز در بطن «کورونیس» بود که میهمان ناخوانده ئی از خطه ی «آرکادی Arcadie» بنام «ایس کیس» پسر «الاتوس» بر سر راه دختر «فلژیاس»‌ قرار گرفت. زیبائی سحرانگیزش قدرت مقاومت را از «کورونیس» سلب نمود و محرمانه خویشتن را بدو تسلیم کرد!
«آپولون» چون خبر را شنید، این خیانت را نادیده نگرفت و بلادرنگ «آرتمیس» خواهر خود را با به «لاکرئیا Lakereia» (سرزمین زاغهای پرحرف و یاوه گو) که در کنار دریاچه ی «بوآبئیس Boibeis» و سرزمین کورونیس قرار داشت فرستاد.
«آرتمیس» به محض ورود به آن ناحیه «کورونیس» و عده ی زیادی از فلژین ها را با نیزه های خود بکشت و در بین قوم آنان بیماری خطرناکی را شایع نمود و به این هم اکتفا نکرد، بلکه گروه گروه مردم آن دیار را زنده در آتش سوزانید و جسد «کورونیس» را نیز میان شعله ها افکند. «کورونیس» فرزند «آپولون» را در بطن داشت و به همین جهت «آپولون» خود را به میان آتش رسانید و «آسکلپیوس» را از شکم مادر بیرون کشید و به «سانتور کیرون Centaure Chiron» (12) سپرد تا هنر پزشکی را به او بیاموزد.
در «اپی در Epidaure» که معبد و محراب مخصوص اسکولاپ (آسکلپیوس) قرار دارد داستانهائی درباره ی زندگی خدای هنر پزشکی و شفابخشی او رایج است و اغلب بیماران به آن معبد پناه می بردند و هاتف خاصّ، آنان را شفا می بخشید ولی در این حکایات هرگز از خیانت یا بیوفائی «کورونیس» صحبت نشده بلکه به عکس برای آسکلپیوس مادری بنام «اگله Aigle» (درخشان) را نام برده اند که پدرش «فلژیاس» و مادرش «اِراتو Erato» موز اشعار غنائی و عشقی بوده است.
درباره ی تولد «آسکلپیوس» این اسطوره پردازان نوشته اند که «آرتمیس» خواهر دو قلوی «آپولون» و «موآرها Moires» (13) به هنگام زایمان حاضر بودند و کودک در معبد آن ناحیه به جهان آمد.
«پوزانیاس» (14) نوشته است که «فلژیاس» جنگجو و پرخاشگر با ناراحتی شدید به خطّه ی «پلوپونز» وارد شد و در این اندیشه بود که آن ناحیه را به زور تصرف کند.
دخترش «کورونیس» در این سفر او را همراهی می کرد و فرزند «آپولون» را حامله بود بدون آنکه پدرش از رابطه ی او و خداوند نور و روشنائی اطلاعی داشته باشد.
در همین وقت کودک (آسکلپیوس) متولد شد و مادرش او را به قلّه کوهی که در آن زمان «میرت Myrtes» و اکنون «ته تین Tetine» نامیده می شود برد و سگی را به نگهبانی و بزی را برای شیر دادن در کنار او گماشت. (15)
چوپانی بنام «آرستاناس Aresthanas» که سگ گلّه و بز خود را مفقود دید برای یافتن آنان تمام اطراف را جستجو نمود تا بالاخره آن دو را بر بالای سر نوزاد به پاسداری مشغول دید و چون خواست به کودک نزدیک شود، نوری الهی بسان آذرخش درخشید و چوپان از بیم خدایان آن ناحیه را ترک نمود و به مقّر خویش بازگشت و داستان را برای همه باز گفت. بزودی همه ی مردم آن ناحیه از تولّد کودکی که از نسل خدایان بود مطلّع شدند و همه جا شایع شد که آن طفل بیماران را شفا می بخشد و حتّی مردگان را زنده می کند.
بغیر از مار، که در سنّت های مربوط به «آسکلپیوس» مورد نیایش است، سگ نیز حیوان مورد علاقه ی خدای پزشکی است. «هیژینی Hygini» (16) چند تن از قهرمانانی را که پس از مرگ بدست آسکلپیوس دوباره زنده شده اند نام برده و منجمله از «هپیولیت Hippolyte» (17) که بی نهایت مورد محبّت «آرتمیس» بوده است اسم می برد (آرتمیس را همه جا باکره ی شکارچی خوانده اند).
بعضی از راویان اساطیر نوشته اند که «زئوس» از زنده نمودن «هپیولیت» بدست «آسکلپیوس» بی نهایت خشمگین شد و به همین جهت خدای پزشکی را با صاعقه کشت و «آپولون» نیز به نوبه ی خود از این عمل زئوس انتقام گرفت یعنی «سیکلوپها» را کشت و به جرم این گناه و مقابله با خدای خدایان محکوم شد که به شبانی گلّه های «آدمت Admete» همت گمارد ولی حقیقت این بود که «آپولون» به جرم کشتن «دلفین Delphyne» محکوم به خدمت در نزد افراد بشر شده بود.
«پل – دیل Paul DIEL» (18) درباره ی «آسکلپیوس» و نقش او مبحثی دارد که در کمال اختصار نظریه ی او بازگو می شود:
در میتولوژی یونانی چند چهره ی سمبلیک در زمینه ی امور پزشکی جلب توجه می کند که مهمترین آنان «آپولون»، «کیرون Chiron»، و «اسکولاپ» بشمار می روند.
در این تثلیث،‌ نقش «آسکلپیوس» (اسکلولاپ) با وجودی که به نام خدای پزشکی خوانده شده است در حدّ «آپولون» نیست زیرا «آپولون» خدای عالیقدری است که سلامتی در قدرت او است و بنابر سنّت های المپ هم آهنگی و همگامی روح و جسم را در اختیار دارد. سلامتی ظاهر اگر در قدرت «آسکلپیوس» است، سلامت روح را «آپولون» به خویشتن منحصر نموده و بنابراین نقش اساطیری و کلیدی که ترجمان قدرت معنوی «میت» پزشکی و «میت» آسکلپیوس است باید نمودار «روح» و «جسم» به شمار آیند.
آنچه که هم آهنگی روانی و سلامت جسم را با یکدیگر مرتبط می سازد، بصورت «سمبل اسطوره ئی» ولو اینکه جنبه الوهّیت یا شیطانی (19) داشته باشد خودنمائی می کند و رابطه ی معنوی هنر پزشکی را با روح روشن می سازد.
بیان سلامت جسم و روح بصورت نشانه و علامت، جنبه ی معنوی و سمبولیک به خود می گیرد.
تفسیر و تعبیر میت آسکلپیوس مسئله ی اساسی بهبود بخشیدن و سلامتی را نه تنها از جهت جسمی بلکه از دیدگاه «روح» نیز آسان می سازد.
در سنّت های «آپولون» آنچه که مربوط و مرتبط به سلامتی است، همگامی اساسی و عالی است که نقش سمبل های اسطوره ئی با یکدیگر دارند.
یونانیان قدیم با طلسم جادوئی خود علیه هر گونه بیماری مبارزه می کردند. سر قطع شده «مدوز Meduse» (20) سمبل بهبودی و حتی زنده کردن مردگان بشمار می رفت و آسکلپیوس این قدرت را به خود منحصر ساخته بود.
توجیهی که در این زمینه می توان نمود نفوذ مسائل معنوی و روحانی در سنّت های کهن یونان علیه بیماری جسم و روح است که آن را به یکدیگر مربوط می داند و در حقیقت «بیمار» را مقصّر روحی بشمار می آورد که محکوم به تحمّل مجازات جسمانی شده است.
البته این مسائل در معتقدات شایع بین مردم امری مسلم بشمار نمی رود. «آسکلپیوس» با وجودی که فرزند «آپولون» است و خدای پزشکی بشمار می رود و با اینکه زنده نمودن چند نفر را پس از مرگ بدو نسبت داده اند مع الوصف تمام قدرت او در جسم افراد متمرکز است و بر روی روح فناپذیران یا جاودانان هیچگونه قدرت نمائی ننموده است. تفوّق درمان روح بر جسم که بدست «آسکلپوس» سپرده شده به حقیقت سمبل آن است که خدای پزشکی عقوبت نهائی جسم را بر اثر گناهکاری درمان می کند و بعنوان مثال سرنوشت «هراکلس» می تواند نموداری از حیطه ی قدرت او بشمار آید. (21)
«هراکلس» جسم شهوانی خود را قربانی نجات روحانی خویش می کند و پدرش (زئوس) با اخگر جاویدان آسمانی او را تطهیر می نماید تا در سلک فناناپذیران جای گیرد و این بار هم عنصر آتش قدرت معنوی خود را در پاک نمودن روح قهرمان نمودار می سازد. قربانی کردن نفس یعنی فدا نمودن شهوات جسمانی را روح می پذیرد و حتی اساس و سمبل تطهیر بشمار می آید.
«آسکلپوس» تنها مداواکننده ی جسم فناپذیر است و زئوس نیز با آذرخش او را تنبیه می کند و آتش آسمانی را از او دریغ می دارد. از نظر سمبولیسم، علم پزشکی که «آسکلپیوس» خدای آن است امری جسمانی است نه روحانی و مانند همه ی علوم دیگر تلاشی است در زمینه ی نیاز مادّه، نه روح؛ بنابراین نظریّه، بین فرزانگی اسطوره ی درمان و پزشکی نوین فاصله ئی عمیق بوجود می آید.
تناقض موجود در سمبل آسکلپیوس که خودش با صاعقه زئوس کشته می شود تلاشی پی گیر است برای کشف کلیدی که ترجمان و راهنمای هر دو برهان (روح و جسم) بشمار می رود و یا بحقیقت مجاهدتی است که قدرت روحانی در برابر نیروی جسمانی از خود نشان می دهد. در عصری که «میت» بر اندیشه ی آدمی حکومت می کرده زندگی روح وابسته بسلامت جسم بوده است و هم آهنگی امیال در حیطه ی محدود شناسائی انسان آن عهد درباره ی اعضا و سلام آن، به پزشک قدرت ابتدائی بهبود جسم را عطا می کرده است. این «برهان دو جانبه» (22) وجوب تعبیر «میت» پزشکی را در نقش جسمانی و روحانی آن مدلّل می سازد و بحقیقت اساس سمبل آسکلپیوس را در شفا بخشی روشن می نماید.
تغییرات روحی و اختلالات روانی مسئله مشترک همه ی «میت ها» است.
مسئله، دقیقاً دانستن این است که روح و جسم یعنی عامل روانی و بدنی با اینکه در حقیقت مکمّل یکدیگرند آیا می توانند از نظر اصلی و غریزی در امر درمان تجزیه پذیر باشند؟
البته از نظر تئوری توضیح «میت» های بی شماری ضرورت پیدا می کند تا تفاوت درمان «روح» و «جسم» را روشن سازد و تفسیر این «میت» های ثابت کرده است که معانی نامفهوم و مستور در آنان کاملاً با جنبه ی روان درد شناسی Psychopathologie ارتباط کامل دارد. حقیقت این است که هر علّت روانی با اختلالات همه ی اعضاء رابطه دارد.
عقل اسطوره ئی برای توجیه این مفاهیم با مشکلاتی روبرو است و تا امروز نیز علم روانکاوی پزشکی نتوانسته است رابطه ی بین «روح» و «جسم» را از جهت میتولوژی تجزیه و تحلیل کند.
البته روانکاوی و روانپزشکی جدید راهی برای توجیه مفاهیم اصلی در شناخت سمبل های «میت» پیدا کرده است.
«روح» بر «جسم» حکومت مطلقه دارد و سلامتی روانی بنابر سنّت های «میت» یک شرط اجتناب ناپذیر بهبود جسم بشمار می رود. در سمبولیسم، آپولون، خدای سلامتی، می تواند عقول اساطیری خود را بر ارکان های جسمی مسلط سازد و بدینسان علم پزشکی در مجموعه ی قدرت خود صورت «میت» پیدا می کند. تحقیقات اخیری که در زمینه روانکاوی به عمل آمده رجعت اندیشه را به یک نظریه ی بسیار قدیمی آسان می نماید تا از دیدگاه اساطیری هم آهنگی خدای پزشکی روح (آپولون) و خدای پزشکی جسم (آسکلپیوس) را مشخص سازد و پزشکی عصر جدید نیز اهمیت این ارتباط را درک کرده اما متأسفانه توجیه ننموده است.
نیاز توجّه به «روح» در قدرت «آپولون» متمرکز می شود بدانسان که «سانتور کیرون Centaure Chiron» سمبل نیازهای جسمی است و قدرت خویش را به «آسکلپیوس» می بخشد.
از سوی دیگر «کیرون» مانند «سانتورها» تصوّری گمراه کننده نیست و خود او سیمائی جاودانه است. «کیرون» بوسیله «آپولون» هنر پزشکی را فرا می گیرد اما از دیدگاه میتولوژی این عاقل فرزانه (کیرون) نمی تواند نیروی لایزال روح را نیز در قدرت خویش اسیر نماید و بدینسان «آپولون» تفوّق خود را در جنبه ی روحی نگاه می دارد و «کیرون» تنها در زمینه ی جسمانی صاحب قدرت می ماند.
همچنانکه «کرنوس» نقش زمان را به عهده دارد، فرزندش «کیرون» نیز جاودان است ولی حیطه ی قدرت او تنها در زمینه ی جسم است؛ بدانسان که از معالجه ی جراحت روحی سرباز می زند زیرا آنرا نشانه ی ارتکاب گناه می شمارد.
«کیرون» با وجودی که آشنای به اسرار «آپولون» در زمینه ی شفا بخشی است اما از بهبود خویش عاجز است و با آنکه جزو جاودانان است، مرگ را از پرومته باز می گیرد تا به جمع فناپذیران پیوسته، از رنج زخم درمان ناپذیر خود نجات یابد.
«آسکلپیوس» از نظر سمبل چون پسر «آپولون» است علم پزشکی روانی را مجسّم می کند اما از جهت «میت» دنباله رو و مرید هنر «کیرون» است که شفابخش جسم بشمار می رود، بنابراین او می تواند فصل مشترک درمان جسمانی و روحانی باشد.

پی نوشت ها :

1-ایلیاد: سرود دوم بیت 731 و سرود چهارم بیت 194
2- «اوید»: متامورفوز- فصل پانزدهم بیت 622
3- همر این کلمه را «پئئون Paieon» بمعنی پزشکی که حتی جاودانان را به هنگام بیماری و جراحت معالجه می کند استعمال نموده است.
4- انئید Eneide» فصل هشتم بیت 704
5- «فردریک ویلهلم نیچه» فیلسوف آلمانی (1900-1844) و مؤلف اثر جاویدان: «چنین گفت زردشت» معتقد به برتر جوئی انسان بود. «پیدایش تراژدی» یا «هلنیسم و بدبینی
La Naissance de la tragedie ou Hellenisme et pessimism«
اثری است که «نیچه» در آن هنر یونان را انتقاد می کند بخصوص اینکه «آپولون» را سمبل همه ی قدرتها شناخته اند و به همین جهت او «دیونیزوس» را بعنوان یک سمبل در برابر «آپولون» بوجود می آورد (فرهنگ شرح حال مؤلفان: جلد دوم صفحه 282 به بعد).
6- قطعات: سطر 147
7- فلژیاس پسر آرس و جد اعلای «فلژین ها Phlegiens» است که در تسالی زندگی می کردند. او پادشاه «لاپیت ها Lapites» نیز بود و دو فرزند داشت: «ایکسیون Ixion» و «کورونیس Coronis».
به هنگامی که کورونیس از آپولون حامله شد و اسکولاپ از این عشق ورزی به دنیا آمد، «فلژیاس» علیه آپولون بقدری خشمگین شد که معبد و محراب او را در «دلف» آتش زد. به موجب بعضی از روایات آپولون پدر زن خود را به جرم این گناه کشت و در برخی دیگر او را محکوم به تحمل عقوبت شدید در دنیای ارواح نمود.
(ویرژیل: فصل ششم- بیت 618 به بعد)
8- ایس کیس فرزند «الاتوس Elatos» است که به جرم ازدواج با معشوقه آپولون از جانب خدایان محکوم به مرگ شد. و در بعضی از روایات نام «آلسیونه Alcyonee» که جوانی زیباروی از اهالی دلف بود به عنوان همسر کورونیس ذکر شده است (این آلسیونه را با غولی به همین نام که فرزند زمین و آسمان «گای- اورانوس» بود نباید اشتباه کرد).
9- هزیود: قطعات – سطر 148 (Hes. Frag 148)
10- کلاغ یکی از پرندگان مورد محبت آپولون است.
11- پی تیک: فصل سوم سطر 5
12- سانتورها مردمی کوه نشین بودند که نیم بدنشان انسان و نیم دیگر اسب بود. آنان در ناحیه تسالی زندگی می کردند و مشهورترین آنها «کیرون» و «نسوس Nessus» بودند.
(اوید: متامورفوز- فصل دوازدهم- بیت 210 به بعد).
13- «موآرها» خواهران سرنوشت هستند که در میتولوژی یونان از دوران هزیود، یعنی قرن هشتم قبل از میلاد به عنوان بافندگان سرنوشت انسانی شناخته شده و تعداد آنان را سه تن (کلتو Clotho- لاکزیس Lachesis – آتروپس Atropos) دانسته اند. در بعضی سنت ها آنان را دختران زئوس و تمیس Themis و بسیار زشت رو دانسته اند.
14- توصیف یونان: فصل دوم سطر 26 تا 33
15- اگر این روایت اساطیری را بپذیریم می توان داستان تولد آسکلپیوس و پدربزرگش زئوس را به هم تشبیه نمود زیرا زئوس را مادرش به قله کوه ایدا Ida برد و او را با شیر بز معروفی به نام آمالته Amalthee بزرگ نمود.
16- هیژینی: آسترونومیکا Astronomica- سطر 49
17- هیپولیت پسر «تزه» و «آنتیوپ Antiope» بود که زن پدرش «فدر Phedre» عاشق او شد ولی چون «فدر» عشق او را نپذیرفت آنتیوپ نزد «تزه» رفت و جوان بی گناه (هیپولیت) را متهم کرد که می خواسته است او را بفریبد. «تزه» بر فرزند خود خشمگین شد و از پوزئیدون خواست که او را به مجازات برساند.
خداوند دریاها (پوزئیدون) حیوانی را در برابر ارابه ی هیپولیت آفرید که اسبها از ترس رمیدند و جوان معصوم را به هلاکت رسانیدند. «آسکلپیوس» هیپولیت را دوباره زنده نمود و او را به جنگل مقدسی نزدیک «آریسی Aricie» (لاسیوم Latium) فرستاد. هیپولیت در آن ناحیه زیر نام «ویربیوس Virbius» ستایش می شده است.
اوید: متامورفوز. فصل یازدهم بیت 497
ویرژیل: انئید- فصل هفتم بیت 765.
18- سمبولیسم در میتولوژی یونانی «Le Symbolisme dans la Mythologie Grecque» صفحه ی 217 سطر پنجم به بعد (چاپ Payot)
19- منظور از جنبه ی الوهیت یا شیطانی قدرتی است که در دست خدایان یا ژئانها Geants، دیوها Demons، غولها Monstres و سیکلوپها Cyclopes قرار داشته باشد.
20- «مدوز» یکی از گورگون Gorgone ها است که جزو فناپذیران بود و به دست «پرسه» و با کمک آتنا کشته شد. خونی که از سر مدوز ریخته شد خواص سحرآمیزی داشت یعنی خون ورید چپ او سم مهلکی بشمار می رفت و خون ورید راست او مرده را زنده می کرد و آسکلپیوس طریقه استفاده از آن را بوسیله «کیرون» فرا گرفته بود و معروف است که تعداد زیادی از قهرمانان جنگ تب Thebes را به این وسیله زنده کرد. «کاپانه Capanee» که از امرای آرگوس بود و در نبرد «هفت سردار علیه تب» شرکت کرده بود چون کشته شد به قدرت آسکلپیوس دوباره زنده گردید. همچنین «لیکورگ Lycurgue» پادشاه تراس و «گلوکس Glaucos» پسر «مینوس Minos» و «هیپولیت Hippolyte» پسر «تزه Thesee» نیز بدست «آسکلپیوس» زنده شدند و زئوس از خود سری او عصبانی شد و با صاعقه ویرا بکشت.
21- هراکلس (هرکول) فرزند «زئوس- آلکمن» است و همانگونه که «آسکلپیوس» و «آشیل» بوسیله «سانتور کیرون» تربیت شدند او بوسیله ی لنیوس Linos تربیت شد.
در داستان هرکول به قسمتی برمی خوریم که «ایفی توس» پسر «اوری توس» بدست هرکول کشته می شود و او به معبد دلف مراجعه می کند و از «پی تی» می خواهد که او را از این گناه تطهیر نماید ولی «پی تی Pythie» که هاتف آپولون است به او جوانی نمی دهد و هرکول او را تهدید نموده و سپس به غارت معبد می پردازد سه پایه ی هاتف را دزدیده به جای دیگر می برد اما آپولون به کمک راهب و هاتف خود می شتابد و میان دو برادر (آپولون- هرکول) جنگ در می گیرد و بالاخره زئوس با صاعقه آنان را از یکدیگر جدا می کند و «پی تی» به او می گوید که باید مدت 3 سال به غلامی افراد بشر مشغول شود و هرکول به خدمت اوریسته Eurysthee می شتابد.
از سوی دیگر واقعه مرگ هراکلس و یا مسمومیت یا آتش گرفتن او و پیوستن او به جمع جاودانان و عروسیش با Hebe (الهه جوانی و نشاط) نشانه ی آن است که درمان روح و جسم قهرمانان و نیمه خدایان نیز بنا به شدت و ضعف گناهکاری آنان مشکل و یا آسان است. در قتل عام «سانتورها» هراکلس از کشتن «کیرون» که معروفترین و عاقلترین آنان بود صرفنظر کرد اما اتفاقاً این سانتور نیز به دست هرکول زخمی شد و معالجات درباره ی او اثر نکرد و چون جزو جاودانان بود پرومته حاضر شد حق مردن خود را به او واگذارد تا از درد و رنجی که بر اثر زخم هرکول (که هرگز درمان پذیر نبود) داشت راحت شود.
22- Dilemme

منبع: فاطمی، سعید، (1387)، مبانی فلسفی اساطیر یونان و روم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.