الف) بررسی دیدگاه و عملکرد مخالفان

گروهی از علما با وجود فشارهای رژیم یاد شده، از اظهار مخالفت خود با وضع قوانین ضد شرعی یاد شده کوتاه نیامدند. این گروه به دو دسته تقسیم می شدند: دسته اول، آنانی بودند که با در نظر گرفتن مقتضیات زمان، نوعی مخالفت همراه با احتیاط را سرلوحه کار خویش قرار دادند. حاج شیخ عبدالکریم حائری، برجسته ترین شخصیت این دسته بود. فعالیت های شیخ در این مسئله دو شکل داشت.
شکل اول، مخالفت مستقیم حاج شیخ و اطرافیانش با این قوانین بود. ایشان تلگرافی برای رضاخان نوشت و در آن، اوضاع جاری مملکت را مخالف با شرع مقدس و مکتب جعفری دانست و از او خواست به این قضیه فیصله بدهد. این تلگراف در زمانی فرستاده شد که رضاخان در اوج قدرت دیکتاتوری خود قرار داشت. ازاین رو، موضع گیری یکی از علمای برجسته، موجب شگفتی رضاخان شد؛ زیرا او پیش از اعلام رسمی شدن بی حجابی، فضا را به گونه ای آماده ساخته بود که کسی جرئت مخالفت با این قضیه را به خود ندهد. رضاخان در واکنش به این تلگراف، از سوی رئیس الوزرا، جوابیه ای محکم و گستاخانه برای شیخ فرستاد.1 بعضی ها هم می گویند رضاخان پس از ارسال تلگراف، خود، به خانه حاج عبدالکریم در قم رفت و ایشان را تهدید کرد که اگر از رفتارش دست برندارد، حوزه قم را با خاک یکسان خواهد کرد.2 او حتی تعدادی از روحانیان را به بهانه تحریک کردن شیخ تبعید کرد. شیخ هم بعد از این جریان ها، مصلحت را در این دید که چون زمینه اجتماعی برای برخورد مستقیم و جدّی با این قضیه وجود ندارد، به شکل دیگری، با این معضل روبه رو شود.
شکل دومِ برخورد شیخ این بود که برای کاهش فشار بر روحانیان، این مسئله را به رژیم تحمیل کرد که روحانیان در صورت داشتن جواز اجتهاد از طرف مراجع، بتوانند با عمامه و عبا در مجامع عمومی ظاهر شوند. خود ایشان در موارد متعددی برای طلبه ها جواز اجتهاد صادر می کرد. بدین ترتیب، آنها از پوشیدن لباس و کلاه شاپوری معاف شدند. ایشان همچنین همواره حکومت را به رعایت حال مردم و روحانیت توصیه می کرد.3
شیخ تشخیص داده بود استبداد و خفقان رضاخان به گونه ای است که مبارزه مستقیم با او در آن زمان و از طرف شخصی مانند ایشان که عامل حفظ و بقای حوزه علمیه و مصالح مسلمانان بود، ممکن است آسیب جبران ناپذیری به اساس دین وارد سازد. از این رو، سیاست خود را بر کاهش فشار از روی دوش مردم و روحانیانی قرار داده بود که درگیر این معضل بودند.
دسته دوم، علمایی بودند که مسئله کشف حجاب و وجود انحراف های اخلاقی، چنان آنها را ناراحت کرده بود که هیچ گونه ملاحظه ای را روا نمی دانستند. این دسته از علما، به مقابله سرسختانه با قوانین یاد شده پرداختند و از بیان سخنرانی، اعلام اعتراض و مهاجرت برای مقابله با این مسائل استفاده کردند. برای مثال، حاج حسین قمی در حال اعتراض از مشهد به تهران آمد و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی منزل گزید و مردم هم دسته دسته به سوی ایشان رفتند. همین مسئله سبب شد مأموران رضاخان با محاصره حرم حضرت عبدالعظیم حسنی، از ورود مردم به آنجا جلوگیری کنند. هنگامی که مردم مشهد از قضیه آگاه شدند، اجتماع بزرگی در صحن نو حضرت رضا علیه السلام برپا کردند. در این هنگام، دستور رسید مردم را به توپ ببندند. در نتیجه، تعدادی از مردم به خاک و خون کشیده شدند. در پی این واقعه، مرحوم حجت الاسلام بهلول، واعظ معروف خراسان، از مردم داغدار خواست در مسجد گوهرشاد جمع شوند. این بار هم به دستور رضاخان، جمع شدگان در مسجد گوهرشاد، در حالی که مشغول دعا و مناجات بودند، به مسلسل بسته شدند و فاجعه معروف مسجد گوهرشاد روی داد.4 پس از این واقعه، تمام علمایی که در این قیام دخالت داشتند و سرشناس بودند، دستگیر و در تهران، محاکمه شدند.5

ب) بررسی دیدگاه و عملکرد موافقان

در میان علمای طراز اول در آن زمان و عموم روحانیت شیعه، کسی را نمی توان یافت که با مسئله کشف حجاب و پوشیدن لباس متحدالشکل موافق باشد یا اینکه در ظاهر اظهار موافقت کرده باشد. تنها برخی افراد به دلایل مختلف یا به خواست خود با این مسائل موافق بودند که در سه دسته قرار می گیرند:6
دسته اول، تحت تأثیر تبلیغات و نیرنگ های روشن فکران، با آنها همراه شدند. اینها طلبه های کم سوادی بودند که به تدریج، موج روشن فکری آنها را با خود همراه ساخت. باید دانست روشن فکران غرب زده در ابتدا، به شکل کاملاً ظریفی این بحث را آغاز کردند. آنها ابتدا با استناد به روایات، بحث حجاب را به صورت ضرورت نداشتن پوشش وجه و کفین مطرح کردند. این سخن درست بود، ولی مقدمه ای برای پیشبرد اهدافشان به شمار می آمد؛ چون کم کم بعضی دین داران و آخوندها را با خود همراه ساختند و سپس بحث بی حجابی کامل را مطرح کردند.7 می توان گفت پیش از اعلام رسمی کشف حجاب از سوی رضاخان، این گروه، مقدمات آن را فراهم کرده بودند.
دسته دوم، گروهی از روحانی نمایان بودند که دین خود را به دنیایشان فروختند. اگر دسته اول، ناآگاهانه وارد این مسئله شده بودند، این گروه برای به دست آوردن مقام های دولتی، با موج بی دینی همراه شدند. از جمله این افراد، آقای وحیدی، فرزند ابوالقاسم رئیس العلمای کرمانشاهی و از نوادگان مرحوم آیت اللّه محمدباقر بهبهانی بود که از طلاب نجف و از شاگردان آقا ضیاء عراقی به شمار می رفت. وی در مجلس جشن بی حجابی در سال 1314، همراه با همسرش شرکت کرد و قصیده ای طولانی را با مطلع «به شرع احمد مرسل، حجاب لازم نیست» خواند. سپس به تهران آمد، عمامه و قبا را برداشت و کراوات و زنار بست و ریشش را تراشید. بدین ترتیب، به خدمت دولت پهلوی درآمد و بارها وکیل و سناتور شد.8
دسته سوم، عده ای بودند که نه فریب خورده بودند و نه اعتقادی به بی حجابی داشتند و نه اینکه برای به دست آوردن مقام و منصب، با بی حجابی موافق بودند. آنها چون شجاعت و جسارت لازم را برای ایستادگی در مقابل این مسئله نداشتند، تحت تأثیر فشارها و خفقان حاکم، به این مسئله تن دادند. این عده که به شدت از دیکتاتوری رضاخان واهمه داشتند، به زور موظف می شدند با همسران بی حجاب خود در جشن ها شرکت کنند.9

پی‌نوشت‌ها:

1. سازمان ملى اسناد ایران، شماره تنظیم 7-116001، پاکت شماره 198.
2. مجله یاد، سال 14، ش 14، بهار 1368، ص 106.
3. عمادالدین فیاضى، زندگى نامه شیخ عبدالکریم حائرى، صص 94 و 98.
4. تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینى رحمه الله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمه الله، 1378، ص 162.
5. صحیفه نور، ج 8، ص 180.
6. رسول جعفریان، مقالات تاریخى، قم، نشر الهادى، دفتر نهم، ص 244.
7. همان، ص 256.
8. سید محمدحسین حسینى تهرانى، رساله نوین، تهران، صدرا، 1406ه . ق، صص 119 و 120.
9. براى مطالعه بیشتر نک: حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، تهران، عروج، 1376.

منبع: www. irc.ir