نویسنده: محمدحسین رخ شاد



 

 


س 40- آیا ابلیس از ملائکه بود؟ و اگر بود چگونه تخلّف و عصیان کرد و حال آنکه خداوند درباره آنها می فرماید:
«بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ، لا یَسْبِقونَهُ بِالْقَولِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْلَمُونَ.»(انبیاء:26 و 27)
- بلکه ملائکه بندگان گرامی خداوند هستند که در سخن بر او پیشی نمی گیرند و تنها بر طبق فرمان او عمل می کنند.
همچنین می فرماید:
«لا یَعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ، وَ یَفْعَلُونَ ما یَوْمَرونَ»(تحریم:6)
- از آن چه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نمی کنند، و آنچه را که مأمورند انجام می دهند.
ج- مخلوقاتی قبل از حضرت‌آدم علیه السلام بودند که خداوند ملائکه را فرستاد و آنها را از بین بردند و ابلیس را به عنوان اسیر با خود بردند، و به نصّ قرآن ابلیس از ملائکه نبود، بلکه از جنّ بود. خداوند متعال می فرماید:
«فَسَجَدُوا الّا ابْلیسَ کانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ امْرِ رَبِّهِ.»(کهف:50)
- پس همه ملائکه سجده نمودند، بجز ابلیس که از جنیّان بود و از فرمان پروردگارش سرپیچی نمود.
شیطان به معنای «شریر» معنای عامّی دارد، ولی ابلیس اسم خاصّ برای فرد معهود است که اعوان و انصار نیز دارد، خداوند متعال می فرماید:
«اِنَّهُ یَراکُمْ هَوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ.»(اعراف: 27)
- قطعاً او و قبیله اش شما را از آنجا که آنها را نمی بینید، می بینند.
و در اخبار «رجعت»(1) آمده است: بعد از اینکه امام زمان (عج) عالم را پر از عدل و داد نمود، حضرت امام حسین علیه السلام با لشگریان و اصحاب و یارانش، و نیز یزید و لشگریان او رجعت می کنند و با هم می جنگند و امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحابش بر آنها غالب و پیروز می شوند، و سیدالشهدا علیه السلام مدتی در زمان امام زمان(عج) می ماند، بعد امام زمان(عج) از دنیا می روند، و امام حسین علیه السلام او را تجهیز، غسل و کفن نموده و بر او نماز می خواند و آن حضرت را به خاک می سپارد، بعد امام حسین علیه السلام نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رجعت می نمایند و همراه با لشگریانش با لشگر ابلیس می جنگند و بر ابلیس پیروز می شوند. چون می خواهند او را به قتل برسانند، ابلیس می گوید:
«اِنِّی مِنَ المُنْظَرینَ اِلی یَومِ الْوَقْتِ المَعْلُومِ وَ لَمَّا یَکُنْ.»
- من از مهلت داده شدگان تا روز و وقت مشخص هستم، و هنوز آن زمان فرا نرسیده است. در ادامه روایت آمده است:
«فَیُخَلّی عَنْه وَ یَاتی [بَعْدَهُ] رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم و یُریدُ قَتْلَهُ بآلیهِ «حَرْبَهٍ» فَیَهْرَبِ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ اِلی بَیْتِ الْمُقْدِس، فَیَصِلُ اِلَیْهِ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم فَیَذْبَحَهُ عَلی صَخْرَهِ بَیْتِ المَقْدِسِ.»(2)
- لذا امیرالمؤمنین علیه السلام او را رها می کند، و بعد از او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می آید و می خواهد که وی را با ابزار جنگی بکشد، ولی از دست آن حضرت فرار می کند و به بیت المقدس می رود، سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به او می رسد و بر روی «صخره بیت المقدس او را سر می برد.»
س 41- آیا ابلیس در برابر حضرت آدم علیه السلام استکبار نمود، یا مستقلاً در مقابل خدا؟
ج- حضرت آدم علیه السلام در میان بود و خداوند متعال او را عزیز گردانیده بود. ابلیس گفت: «اَناَ خَیْرٌ مِنْهُ.»(ص: 76)
- من بهتر از او [آدم علیه السلام] هستم.
ابلیس خود را دید و «اَنَا» گفت و بدبخت شد.
س 42- خداوند متعال می فرماید:
«لَقَدْ خَلَقْناکُمْ، ثُمَّ صَوَّرْناکمْ، ثُمَّ قُلنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لآدَمَ...»(اعراف: 11)
- و در حقیقت شما را خلق کردیم، سپس به صورتگری شما پرداخیتم، آنگاه به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید...
آیا سجده ملائکه برای خصوص حضرت آدم علیه السلام بود، یا بر تمام انسانها و حضرت آدم علیه السلام به عنوان نمونه بوده است؟
ج- سجده بر حضرت آدم علیه السلام از باب نمونه و از آن جهت که انسان است، بوده، چنانکه در روایت آمده است:
«آدَمُ کانِ قِبْلَهً لِلْمَلائِکَهِ»(3)
- حضرت آدم علیه السلام تنها قبله ملائکه بود.
و معنای آیه شریفه فوق این است که خداوند متعال انسان را خلق کرد، بعد او را به صورت نگاری نمود، سپس به ملائکه فرمود: در برابر آدم سجده کنید. البته مقصود از این بعدیّت، بعدیّت کلامی است، نه زمانی.

حضرت نوح علیه السلام

س 43- آیا طوفان حضرت نوح علیه السلام معجزه آن حضرت به شمار می آید؟
ج- در قرآن کریم آیه ای بر معجزه بودن آن دلالت نمی کند. البته خارق عادت بوده است.
س 44- کشتی حضرت نوح علیه السلام چقدر وسعت داشته است؟
ج- قطعه ای از آن کشتی در جبل جُودی -یعنی همان کوهی که کشتی حضرت نوح علیه السلام بر آن قرار گرفت، چنانکه خداوند متعال می فرماید: «اسْتَوَتْ عَلَی الجُودِیُّ»(هود: 44): (و کشتی بر [کوه] جودی پهلو گرفت.) و در سلسله جبال آرارات بین ترکیه و ایران واقع است- فعلاً در آمریکا و مقداری نیز در شوروی نگهداری می شود، و اندازه آن بنابر تخمینی که زده اند به اندازه کشتی «کوئین مارین» انگلیسی است که طول آن هزار و نوزده گام (1019) و عرض آن صد و هجده گام (118) می باشد.
س 45- آیا از تمام حیوانات در کشتی حضرت نوح علیه السلام وجود داشت؟
ج- از هر نوع حیوان یک جفت (یک نر و یک ماده) بوده است، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«وَ قُلْنا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍ زَوْجَیْنِ اثْنَینِ»(هود:40)
- و گفتیم: در آن کشتی، از هر حیوان یک جفت حمل کن.
س 46- آیا از افراد بشر کسی بود که در داخل کشتی حضرت نوح علیه السلام نباشد و غرق نشود؟
ج- خداوند متعال می فرماید:
«قالَ: سَاوی الی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الماءِ، قالَ: لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ الله اِلّا مَنْ رَحِمَ اللهُ...»(هود: 43)
- پسر نوح گفت: به زودی به کوهی پناه می جویم که مرا از آب در امان نگاه می دارد، حضرت نوح علیه السلام فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارنده ای نیست مگر کسی که خدا بر او رحم کند...
از این آیه شریفه استفاده می شود که کوهها داخل آب رفته بودند و آب تا قله کوهها بالا آمده بود و از افراد بشر کسی روی زمین نبود، و فقط خانواده و هشتاد (80) نفر از قوم آن حضرت هدایت یافته بودند و یک جفت از انواع حیوانات در داخل کشتی بود، و خداوند نسل بشر و حیوانات را دوباره از آنها آفرید.
س 47- آیا طوفان نوح علیه السلام تمام کره زمین را فراگرفته بود؟
ج- قسمت مسکونی زمین به ویژه قاره آسیا زیر طوفان بود.
س 48- چند تن به حضرت نوح علیه السلام ایمان آوردند، و در کشتی همراه او بودند؟
ج- از خانواده حضرت نوح علیه السلام تنها هفتاد یا هشتاد یا هشتاد و چهار نفر مؤمن بودند، البته بعد از 950 سال دعوت آن حضرت، آن هم با چه زحمتهایی، به حدّی که گاهی جنازه اش را به منزل می آوردند!
س 49- خداوند متعال در جایی از زبان نوح علیه السلام می فرماید:
«رَبِّ، لا تَذَرْ عَلَی الْاَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً.»(نوح:26)
- پروردگارا، هیچ کس از کافران را روی زمین باقی مگذار.
و در جای دیگر خطاب به آن حضرت می فرماید:
«لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا، اِنَّهُمْ مَغْرَقُونَ.»(هود: 37، و مؤمنون: 27)
- درباره کسانی که ستم کرده اند با من سخن مگوی، چرا که آنان غرق شدنی اند.
آیا این دو آیه با هم منافات ندارند؟
ج- اتفاقاً کمال سازش را دارند؛ زیرا آیه «لا تُخاطِبْنی» می گوید: مطمئن باش همه رفتنی اند و همه غرق خواهند گردید: «اِنَّهُمْ مُغْرَقُون» و حضرت نوح علیه السلام از این خطاب فهمیده بود که کسی باقی نمی ماند، لذا طبق فرمایش خداوند سبحان در آیه نخست نفرین می کند و می گوید: «رَبِّ، لا تَذَرْ عَلَی الْاَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً.»
و این مقام بندگی آن بزرگوار است که دقیقاً آنچه را که خدا خواسته، می خواهد.

اسم کتاب حضرت نوح علیه السلام

س 50- اسم کتاب حضرت نوح علیه السلام چه بود؟
ج- اسم خاصّی نداشته بلکه به اسم «کتاب نوح» معروف بوده و نامیده می شده است، خداوند متعال می فرماید:
«کانَ‌النّاسُ اُمَّه واحِدَهً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیّنَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ اَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالحَقِّ، لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ.»(بقره: 213)
- مردم یک گروه بیش نبودند، تا اینکه خدا پیامبران را به عنوان بشارت دهنده [به مؤمنان] و بیم دهنده [به کافران و گناهکاران] برانگیخت، و کتاب حقّ را همراه آنان فرو فرستاد، تا در مسائل اختلافی میان مردم حکم کند.
منظور از این «الکِتاب»، در اینجا همان کتاب حضرت نوح علیه السلام است.

حضرت ابراهیم علیه السلام

س 51- منظور حضرت ابراهیم علیه السلام از اینکه فرمود: «رَبِّ اَرِنی کَیْفَ تُحْیِ المَوْتِی» (بقره: 260)، (پروردگارا به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟) آیا منکر معاد و احیای موتی بود؟
ج- سؤال حضرت از چگونگی احیای اموات بود، لذا فرمود:«َرِنی کَیْفَ تُحْیِ المَوْتِی» و می خواست با دیدن احیای اموات، خطورات از دل او برطرف گردد؛ زیرا خطورات قلبی با عیان بهتر رفع می شود تا با بیان؛ بنابراین، آن حضرت علم الیقین را داشت و حقّ الیقین را درخواست نمود، و وقتی که پرندگان را صدا زد و به سوی خود فراخواند علّت و «لِمِّ» مطلب و کیفیت و واقعیت احیا برای او روشن شد، و آن را عیاناً مشاهده کرد.
بر این پایه، آن حضرت منکر اصل احیای مردگان و معاد نبود، بلکه سؤال ایشان از کیفیت آن، و درخواست رؤیت نحوه آن بود، که ارائه شد و مشاهده نمود.
س 52- چرا فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام در وقت وفات او، خود و حضرت یعقوب علیه السلام را از فرزندان حضرت اسماعیل علیه السلام به شمار آوردند و گفتند:
«نَعْبُدُ اِلهَکَ وَ الِهَ آبائِکَ اِبْراهیمَ وَ اسْماعیلَ وَ اسْحقَ اِلهاً واحِداً، وَ نَحْنُ لَهُ مُسلِمُونَ.» (بقره: 133)
- ما معبود تو و معبود پدرانت حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیه السلام خدای یگانه را می پرستیم، و در برابر او تسلیم هستیم.
در حالی که حضرت اسماعیل برادر حضرت اسحاق علیه السلام و عموی آنان بود، نه پدر آنان؟
ج- اتّفاقاً این آیه بهترین آیه ای است که دلالت دارد بر اینکه کلمه «اب» (پدر) در قرآن بر «عمّ» (عمو) اطلاق شده است؛ زیرا حضرت ابراهیم علیه السلام دو پسر داشت یکی حضرت اسحاق علیه السلام و دیگری حضرت اسماعیل علیه السلام و حضرت یعقوب علیه السلام، فرزند حضرت اسحاق علیه السلام بود؛ بنابراین حضرت ابراهیم جدّ پدری حضرت یعقوب، و اسحاق پدر، و اسماعیل عموی او محسوب می شود؛ ولی در این آیه شریفه از «آباء» و پدران او شمرده شده و کلمه «اب» در مورد هر سه آنان استعمال شده است.
از اینجا معلوم می شود اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن کریم به آذر، «اب» گفته، دلیل آن نمی شود که آذر پدر صُلْبی آن حضرت بوده، بلکه عموی ایشان بوده است؛ زیرا پدر حضرت ابراهیم علیه السلام «تارخ» بود، نه آذر، و آذر بت پرست و مشرک بود و حضرت از او خواست که از بت پرستی دست بردارد و او را به دین توحید دعوت نمود، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«اِذْ قالَ لاَبیهِ: یا اَبَتِ، لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ، و لا یُغْنی عَنْکَ شَیئاً؟ یا اَبَتِ، اِنّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَاتِکَ، فَاتَّبِعْنی، اَهْدِکَ صراطاً سَویَّاً.» (مریم: 42 و 43)
- آن هنگام که به پدرش گفت: پدر جان، چرا چیزی را که نمی شنود و نمی بیند و از تو چیزی را دور نمی کند، می پرستی؟ ای پدر، به راستی مرا از دانش [وحی حقایقی] به دست آمده که تو را نیامده است. پس از من پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت نمایم.
تا اینکه آذر او را تهدید به قتل نمود و از خود راند، چنانکه خداوند متعال می فرماید: «لَئِنْ لَمْ یَنْتِهِ، لَارْجُمَنَّکَ، وَ اهْجُرنی مَلیَّاً.» ولی حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل اسائه ادب و بی حرمتی او و به مقتضای «وَ اذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ، قالُوا سَلاماً» (فرقان: 64): (و هنگامی که نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، می گویند: درود بر تو باد.) و در پاسخش فرمود:
«قالَ: سلامُ عَلَیْکَ سَاسْتَغفِرُ لَکَ رَبِّی» (مریم: 47)
- گفت: درود بر تو باد، به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم.
و این خود وعده ای بود از ابراهیم علیه السلام که برای او طلب مغفرت نماید، و چنین نیز کرد، چنانکه فرمود:
«وَ اغْفِرْ لِاَبِی، اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّینَ»(شعراء: 86)
- و پدرم را بیامرز، که او از گمراهان بود.
و این استغفار حضرت، به جهت وفای به وعده ای بود که قبلاً به آذر داده بود که هنوز امید هدایت وی را داشت، چنانکه خداوند متعال می فرماید:
«وَ ما کانَ اسْتِغفارُ اِبْراهیمَ لِاَبیهِ اِلّا عَنْ مَوِْعَدهٍ وَعَدَها اِیاهُ» (توبه: 114)
- و طلب آمرزش حضرت ابراهیم علیه السلام برای پدرش، جز برای وعده ای که به او داده بود، نبود. ولی وقتی یقین کرد که او طالب حقّ نیست، بلکه دشمن خدا و معاند است از او بیزاری جست؛ چنانکه خداوند می فرماید:
«فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ، تَبَّراَ مِنْهُ» (توبه: 114)
- ولی هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست.
و تمام این وقایع در اوائل عهد حضرت ابراهیم علیه السلام و در زمانی بود که هنوز به سوی ارض مقدّسه مهاجرت ننموده و خداوند به او اولاد مرحمت فرموده بود. سپس عزم بر هجرت نمود و به ارض مقدّسه رفت، و در آخر عهد خود و بعد از تبرّی جستن از عموی خود آذر، با تعبیر «والد» که فقد در مورد پدر صُلْبی استعمال می شود (نه عمو)، برای پدر و مادرش طلب مغفرت نمود و فرمود:
«رَبَّنَا اغْفِرلی وَ لِوالِدَیَّ...» (ابراهیم: 41)
- پروردگارا، من و پدر و مادرم را بیامرز.
از اینجا معلوم می شود که کسی که حضرت ابراهیم علیه السلام را برای مغفرت او دعا نموده و خداوند او را آمرزیده پدر او بوده است که با تعبیر «والد» از او یاد نموده، نه آذر که عموی او بوده، با کلمه «اَب» از او تعبیر کرده است؛ زیرا بعد از بیزاری جستن از او دیگر استغفار برای او مورد نداشت، و این استغفار برای او نبرد و تنها برای پدر و همچنین مادر خویش بود.

حضرت عیسی علیه السلام

س 53- خداوند متعال در جایی درباره حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:
«اِنِّی مُتَوفّیکَ وَ رافِعُکَ اِلَیَّ»(آل عمران: 55)
- من تو را برگرفته و به سوی خویش بالا می برم.
و حال اینکه از آیه دیگر معلوم می شود که حضرت نمرده و کشته نشده و از بین نرفته است، چنانکه می فرماید:
«وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً، بَلْ رَفَعَهُ اللهُ اِلَیْهِ.»(نساء: 157 و 158)
- یقیناً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد.
ج- «التَّوَفّی بِمَعْنَی الْاَخْذِ فی جَمیعِ الْقُرْانِ الْکَریمِ: («توفّی» در قرآن کریم در تمام موارد، به معنای برگرفتن است). یعنی از میان قومت می گیریم و به مقام قرب می بریم، پس توفّی در قرآن به معنای میراندن و نابود کردن نیست، بلکه به معنای اخذ و گرفتن آمده است، چنانکه در توفّی حقّ و دَیْن و گرفتن بدهی از مدیون استعمال می شود. بنابراین گفتار خداوند متعال که می فرماید: «اِنّی مُتَفّیکَ وَ رافِعُکَ اِلَیَّ» یعنی تو را از میان قومت بر می گیریم، نه گرفتن به معنای قبض روح و اینکه تو را می میرانم، بلکه به معنای نجات دادن، پس مقصود از توفّی، میراندن و نابود کردن نیست.
در تمام آیات دیگر نیز که کلمه توفّی در آنها استعمال شده، به معنای نابودی نیست. مانند اینکه می فرماید:
«اللهُ یَتَوَفّی الاَنْفُسَ حَینَ مَوْتَها» (زمر: 42)
- خداوند روح مردم را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند.
نیز می فرماید:
«وَ حَتِّی اِذا جاءَ احَدَکُم الْمَوْتَ، تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (انعام: 61)
- تا هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان [فرشته] ما جانش بستانند.
همچنین می فرماید:
«قُلْ: یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَْذی وُکِلَ بِکُمْ.»(سجده: 11)
- بگو: فرشته مرگی که بر شما گمارده شده، جانتان را می ستاند.
زیرا خداوند سبحان پیش از آیه اخیر می فرماید:
«وَ قالُوا: اَاِذا ضَلَلْنا فِی الاَرضِ، اَئِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ، بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ» (السجده: 10)
- و گفتند: آیا وقتی در [دل] زمین گم شدیم، آیا باز ما خلقت جدیدی خواهیم داشت؟ [نه] بلکه آنها به لقای پروردگارشان کافرند.
در واقع آیه شریفه فوق در مقام بیان استدلال علیه کسانی است که منکر بعث و زنده شدن بعد از مردن بودند و آن را امر مستبعدی می دانستند و می گفتند: اگر ما مُردیم و اجزاء و ذرات بدنمان متلاشی گردید و روی زمین پراکنده شد به گونه ای که از اجزای زمین تمیز داده نشد و گمنام گشتیم و خبری از ما نبود، آیا بعد از مردن و نابودی و متلاشی شدن بدن هایمان، دو مرتبه زنده خواهیم شد و مبعوث خواهیم گشت؟! و خداوند در پاسخ آنها می فرماید: «قُلْ: یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوتِ» ملک الموت «کُمْ» شما را که همان جان و روح شما است از جسدها و بدنهای شما توفّی می کند و برمی گیرد، و شما به مردن از بین نخواهید رفت و نابود نخواهید شد. و اگر توفّی در این آیه به معنای نابود کردن و از بین بردن باشد، آیه بی مورد بوده و جواب آنان نخواهد بود.
بنابراین، پاسخ خداوند متعال این است که توفّی شما نابودی شما نیست، بلکه در قبضه ملک الموت هستید که «الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ» و در عالم برزخ نیز در حیطه او خواهید بود، پس «کُمْ» که حقیقت شما و جان شما است، نزد ما محفوظ و از بین نخواهد رفت، و این بدن های شما است که در حال تغییر است و از حالی به حال دیگر مبدل می شود، چنانکه در دنیا نیز چنین بود که در پایان از بین می رود و نابود می گردد.
بر این پایه، شخصیت انسان به بدن و جسم انسان نیست، بلکه به نفس و جان اوست، و آن نیز پایدار است و نابودی و فرسودگی ذرّات بدن ضرری به بقاء و پایداری نفس نمی زند.
نکته دیگر این که: خداوند متعال در ادامه آیه اخیر در استدلال علیه کافران منکران معاد می فرماید: «بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِهِمْ کافِرُونَ» یعنی لقای پروردگار باید صورت گیرد.
س 54- خداوند متعال از زبان حضرت عیسی علیه السلام در زمان کودکی و در حالی که در گهواره بود، نقل می کند که فرمود:
«اِنِّی عَبْدُ اللهِ ... وَ بَرَاَ بِوالِدَتی.» (مریم 30-32)
- براستی که من بنده خدا هستم... و خدا مرا نسبت به مادرم نیکو قرار داده است.
و این در حالی است که حضرت عیسی علیه السلام در آن وقت، عبودیّت نداشت، نیکوکاری به مادرش نیز بعداً تحقق پیدا کرد. این سخن حضرت عیسی علیه السلام را چگونه می توان توجیه نمود درست است؟
ج- حضرت عیسی علیه السلام در آن هنگام با لفظ «اِنِّی» تنها اشاره به خود در آن وقت به خصوص ننمود، بلکه این تعبیر از اوّل ولادت تا وقتی که خداوند او را رفع نمود، بر او صدق می کند.
س 55- خداوند متعال می فرماید:
«وَ لَیسَ الذَّکَرُ کالْانْثی.»(آل عمران: 36)
- و پسر چون دختر نیست.
آیا این سخن از کلام حضرت مریم علیه السلام است، یا از کلام خداوند؟
ج- کلام خداوند است، و الف و لام دو کلمه «الذَّکَرُ» و «الاُنْثی» که لامِ عهد است؛ یعنی آن ذکوری که حضرت مریم علیه السلام می خواست، غیر از اِناثی است که به او دادیم.
س 56- چرا در آیه شریفه «و اِذ قالَتِ الْمَلائِکَهُ: یا مَرْیَمُ، اِنَّ اللهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ، وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساء الْعالَمینَ» (آل عمران: 42)؛ (و [یاد کن] هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برتری داده است.) لفظ «اصطفاء» دوبار تکرار شده است؟
ج- تکرار اصطفای دومی برای برتری آن حضرت نسبت به زنان است، ولی اصطفاء اولی مطلق است و شامل مرد و زن می گردد و از آن استفاده می شود که حضرت مریم علیه السلام از میان زنان و مردان برگزیده است.
س 57- آیا حضرت مریم علیه السلام از مردان برتر هم بوده است؟
ج- حضرت مریم علیه السلام بسیار عظمت دارد. قرآن کریم او را در عِداد پیغمبران علیهم السلام درآورده و می فرماید:
«وَاذْکُرْ فی الْکِتابِ مَرْیَمَ...» (مریم: 16)
- و مریم را در کتاب یاد کن.
به همان صورت که درباره حضرت ابراهیم، و حضرت موسی و حضرت اسماعیل، و حضرت ادریس علیه السلام می فرماید:
«وَاذْکُرَ فِی الکِتابِ اِبْراهیمَ، اِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیَّاً»(مریم: 41)
- و در کتاب حضرت ابراهیم علیه السلام را یاد کن، زیرا او بسیار راستگو و پیامبر بود.
و می فرماید:
«وَاذْکُر فِی الْکِتابِ مُوسی، اِنَّهُ کانَ مُخْلِصاً و کانَ رَسُولاً نَبیّاً» (مریم: 51)
- و حضرت موسی علیه السلام را در کتاب یاد کن، زیرا او مَخْلَص او ‍[و به تمام وجود پاکیزه] و فرستاده خدا و پیامبر بود.
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ‌ اِسْماعیلَ، اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعْدِ، وَ کانَ رَسوُلاً نَبیّاً.» (مریم: 54)
- و از حضرت اسماعیل علیه السلام در کتاب یاد کن، زیرا او درست وعده و فرستاده خدا و پیامبر بود. و می فرماید:
«وَ اذْکُر فیِ الکِتابِ اِدْریسَ، اِنَّهُ کانَ صِدّیقاً نَبیّاً»(مریم: 56)
- و در کتاب از حضرت ادریس علیه السلام یاد کن، زیرا او بسیار راستگو و پیامبر بود.
س58- آیا آیه «اُولئکَ الَّذینَ انْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ...» (مریم: 58): (اینان کسانی هستند که خداوند نعمت [ولایت] را بر آنان ارزانی داشته است...) که در ذیل آیات گذشته آمده است، شامل حضرت مریم علیه السلام نیز می شود؟ ‌آیا حضرت مریم از حضرت زهرا علیه السلام نیز برتر بود؟
ج- در روایات به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و‌آله وسلم آمده است:
«مَرْیَمُ سَیّدَهُ نِساءِ عالَمیها وَ امَّا ابْنَتی فاطِمَهُ، فَهِیَ سَیّدَهُ نِساء الْعالَمینَ مِنَ الاوَّلینَ و آلاخرینَ.» (4)
- مریم سرور زنان زمان خود بود. ولی دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالمیان از اولین تا آخرین است.

حضرت یوسف علیه السلام

س 59- حضرت یوسف علیه السلام در پاسخ عذرخواهی برادرانش فرمود:
«لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الیَومَف یَغْفِرُاللهُ لَکُمْ، وَ هُوَ ارْحَمُ الرَّاحِمینَ.» (یوسف: 92)
- امروز سرزنشی بر شما نیست، خدا شما را می آمرزد، و او مهربانترین مهربانان است.
مقصود از این گفتار حضرت یوسف علیه السلام «لا تَثْریبَ عَلَیکُم الْیَومَ» چیست؟
ج- این منتهای مردانگی حضرت یوسف علیه السلام است که با آن همه زجرها که از سوی بردارانش در مدّت چهل سال کشید، از افتادن به چاه گرفته تا فروخته شدن و در زندان افتادن و ...، تنها فرمود: «لا تَثریبَ عَلَیْکُمْ» یعنی هیچ گونه معامله سوء و برخورد و رفتار بد از ناحیه من به شما نخواهد رسید.
س 60- خداوند متعال از قول برادران حضرت یوسف علیه السلام می فرماید:
«لَیُوسُفَ وَ اخُوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا مِنَّا.»(یوسف: 8)
حضرت یوسف علیه السلام و برادرش نزد پدرمان از ما دوست داشتنی ترند.
آیا جمال حضرت یوسف علیه السلام موجب محبت حضرت یعقوب علیه السلام شده بود؟
ج- درک آسمانی حضرت یعقوب علیه السلام بود که به حضرت یوسف علیه السلام فرمود:
«کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وِ یُعَلُّمُکَ مِنْ تَاویلِ الاحادیثِ، وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِ یعْقُوب، کَما اَتَّمَّها عَلی اَبَویْکَ مِنْ قَبْلُ، اِبراهیم و اسحقَ.» (یوسف: 60)
- و این چنین پروردگارت تو را بر می گزیند، و از تعبیر خوابها به تو می آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می کند، همان گونه که قبلاً بر پدران تو، ابراهیم و اسحاق تمام کرد.
زیرا «اجتباء» به معنای جمع آوری مطالبات و برگزیدن است، و حضرت یعقوب علیه السلام می فرماید: خداوند تو را برگزیده و همان کرامتی را که به حضرت ابراهیم و اسحاق علیه السلام عنایت فرمود، به تو نیز ارزانی خواهد داشت، و تو نمونه حضرت ابراهیم و اسحاق علیه السلام خواهی بود.

حضرت سلیمان علیه السلام

س 61- آیا حضرت سلیمان علیه السلام بساطی داشته که با آن در هوا پرواز می کرده است؟
ج- روایات در این باب زیاد است، و نمی شود آن را انکار نمود (5)
س 62- خداوند متعال می فرماید:
«قالَتْ نَمْلَهٌ یا ایُّها النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ، لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُروُنَ». (نمل: 18)
- مورچه ای گفت: ای مورچگان، به خانه هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.
در تفسیر این آیه در روایت آمده است: «حضرت سلیمان علیه السلام به این مورچه گفت: ما که در آسمان پرواز می کردیم، پس چرا تو به مورچه ها گفتی: «اُدْخُلُوا مَساکِنَکُمْ، لا یَحْطِمَنَّکُم سُلَیْمانَ و جُنودَهُ» مورچه در جواب گفت: اگر به شما سرگرم می گردیدند، از یاد خدا غافل می شدند، و یا اینکه اگر به کبکبه و دبدبه و شوکت و عظمت دستگاه تو نظر کردند، به دنیا و زخارف و زندگی دنیا تمایل پیدا می کردند.» (6) آیا این روایت درست است؟
ج- به چنین روایتی برخورد نکرده ام؛ علاوه بر این، معلوم نیست که بساط حضرت سلیمان علیه السلام آن قدر وسعت داشته که جنود و سپاهیانش را با خود در هوا هم حمل کند، در ذیل آیه، «وَ اَلْقَیْنا عَلی کُرسِِیَّهِ جُسَدَاً ثُمَّ انابَ» (ص : 34): (بر تخت او جسدی بیفکندیم، پس او [به تمام وجود] سوی خدا توبه و رجوع نمود.) روایات عجیبی وارد شده که با مقام حضرت سلیمان علیه السلام و پیغمبری آن جناب سازش ندارد. آمده است: «روزی حضرت عزرائیل به نزد حضرت سلیمان علیه السلام آمد و آن حضرت یک پسر داشت که جناب عزرائیل به او خیره خیره نگاه می کرد، لذا آن حضرت به باد دستور داد که او را لای ابرهای آسمان پنهان کند.» (7)
س 63- خداوند متعال از زبان حضرت سلیمان علیه السلام می فرماید:
«هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغی لِاَحَدٍ مِنْ بَعدی، اِنَّکَ انتَ الوَهّابٌ». (ص: 35)
- سلطنتی به من ارزانی دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد. به یقین تو بسیار بخشنده ای.
آیا این درخواست با مقام نبوّت آن بزرگوار سازگار است؟
ج- اتفاقاً خیلی بجاست؛ زیرا می فرماید: مُلکی به من بده که به کسی نمی دهی، نمی فرماید مُلکی به من بده و به دیگری نده، بلکه می فرماید: آنچه را به دیگری نخواهی داد به من عطا کن.
س 64- مگر معنای «لا یَنْبَغی لِاحَدٍ» این نیست که دیگران سزوارا نیستند و من سزاوارم؟! و آیا در این تقاضا شائبه حسادت وجود ندارد؟!
ج- می فرماید مُلکی می خواهم که بعد از من کسی آن را دارا نخواهد شد. اگر بفرماید: به من بده و به دیگران نده، حسد خواهد شد؛ ولی آن بزرگوار این گونه نمی فرماید: بلکه می فرماید: ملکی که به هیچ کس سزاوار نیست به من بده، نه اینکه دیگران سزاوار نیستند، به من بده که سزاوار آنم.

محتوای زبور داوود علیه السلام

س 65- زبور حضرت داوود علیه السلام که خداوند درباره آن می فرماید:
«وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» (اسراء: 55)
- و زبور را به حضرت داوود دادیم.
چگونه بوده، آیا چون ایشان صاحب کتاب بوده، نمی توان استفاده کرد که از اولوا العزم بوده است؟!
ج- اصلاً زبور داوود علیه السلام مشتمل بر شریعت و حکم نبود، بلکه مجموعه ای از ادعیه و اوراد بوده است.

پی نوشت ها :

1. برای اطلاع از اخبار رجعت ر، ک: بحارالانوار، ج53، ص 39-145.
2. روایت وارده در رابطه بر اینکه وقت مشخص (الْوَقْتِ المَعْلُوم) که خداوند تا آن هنگام به ابلیس مهلت داده و در آن روز عمر ابلیس به سر می رسد، چهار دسته است:
الف: روز قیامت حضرت مهدی 7. ر، ک: بحارالانوار، ج24، ص 325، روایت 41 و ج 52، ص 376، روایت 178، و ج63، ص 221، روایت 63، ص 254، روایت 119.
ب: در آخرین رجعت از رجعت های امیرالمومنین (ع)، ر، ک: بحارالانوار، ج53، ص 42، روایت 12.
ج: روزی که رسول خدا(ص) ابلیس را روی صخره بیت المقدس سر می برد، ر، ک: بحارالانوار، ج11، ص 154، روایت 31، و ج 63، ص 244، روایت 96.
د: بعد از برپایی قیامت بین نفخ صور اول و دوم. ر، ک: بحارالانوار، ج 6، ص 328، روایت 10، و ج 11، ص 108، روایت 17، و ج 57، ص 367، روایت 4، و ج 99، ص 32، روایت 7.
مشکل اختلاف روایات با توجه به اینکه حضور مهدی(عج) و نیز رجعت نمونه ای از قیامت کبری می باشند، حل می گردد.
3. ر، ک: وسایل الشیعه، ج6، ص 388، روایت 8256، و بحارالانوار، ج 57، ص 214، روایت 184، و ج 77، ص 103، روایت 6.
4. ر، ک: بحارالانوار، ج14، ص 192، روایت 2، و ج 37، ص 85، روایت 52، و ج 43، ص 24، روایت 20.
5. برای نمونه ر.ک: بحارالانوار، ج14، ص 79، روایت 21، و ج 39، ص 146، روایت 11.
6. ر، ک: بحارالانوار، ج 14، ص 92، روایت 2، و مشابه آن به نقل از تفسیر رازی: بحارالانوار، ج14، ص 90، و نیز ر، ک: بحارالانوار، ج64، ص 246.
7. ر، ک: بحارالانوار، ج 14، ص 98، روایت 4- این حدیث مفصّل است، به بحارالانوار مراجعه شود.

منبع:رخ شاد، محمد حسین؛ (1380)، در محضر علامه طباطبایی(ره) پرسشها و پاسخهای اعتقادی، اخلاقی، تفسیری، حدیثی و عرفانی، قم: انتشارات نهاوندی، چاپ پنجم. تابستان 1389.