پاسخ های علامه طباطبایی به پرسش های اخلاقی عرفانی (1)
راه رسیدن به کمالات عالیه
س 1- راه رسیدن به کمالات عالیه چیست؟ج- از قرآن و سنّت به دست می آید که طریق رسیدن به کمالات عالیه، انقطاع کلّی از ما بسوی الله است. و ملاک وصول به کمال، رفع تعلّقات یعنی بریدن از همه چیز، حتّی از خود و خواسته های خویشتن است.
راه های خودسازی
س 2- مگر چند راه به خدا داریم که خداوند در قرآن کریم «سُبُل» را با صیغه جمع ذکر نموده و می فرماید:«وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهدیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت: 69)
- و کسانی که درباره ما بکوشند، به یقین آنان را به راه های خود رهنمون می گردیم.
ج- در روایت آمده است:
«الطُّرُق اِلَی الله بِعَدَدِ اَنْفاسِ الخَلائِقِ.»(1)
- به شماره خلائق به سوی خدا راه وجود دارد.
بنابراین، هرکس طریقی خاصّ به خدای متعال دارد.
س 3- یعنی برای هر فردی راهی غیر از شرع وجود دارد؟
ج- پس شرع چیست؟! یعنی راه های معرفت خداوند سبحان با بیان معصوم و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علیه السلام، به شماره خلائق است. یکی از این راه ها، معرفت نفس است که بهترین راه، و وجه موصِل و اَقْرَبِ طُرُق است، و راه های دیگر هم داریم.
اساساً در تقرّب الی الله تعالی در شرع بیاناتی داریم، بیانات نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام بیانات شرعی است، و طریق معرفت نفس در آیات و روایات بیان شده است؛ ولی عموم علمای عامّه این را عنوان کرده اند که طریق معرفت نَفْس اَقْرَب است ولی در شرع بیان نشده است، و عُرَفا از پیش خود بدان عمل کرده اند، و مرضیّ خدا قرار گرفته است، و از این راه، مشایخ هر کدام راهی را که نزدیکتر تشخیص داده اند به مریدانشان القاء کرده و دستور داده اند. این «طریقت»(2) نامیده شده است.
و کار به جایی رسیده که «شریعت» در یک طرف، و «طریقت» در طرف مقابل قرار گرفته است، و علّت این امر را همان عدم بیان شرع دانسته اند. لیکن صحیح این است که آیات کریمه و روایات این راه را بیان کرده اند.
تلازم علم و عمل
س 4- آیا علم و عمل و درجات آن دوبار با هم تلازم دارند؟ج- علم و عمل با هم یک نوع ارتباط دارند و علم، عمل را در پی دارد.
س 5- آیا علم علّت تامّه برای عمل است؟
ج- علّت تامه نیست و نمی تواند باشد؛ خداوند سبحان می فرماید:
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنْتَها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُواً» (نمل: 14)
- و با آن که دل هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.
علم یک نوع اقتضاء است برای عمل، نه تمام علّت و علّت تامّه. خداوند متعال هم می فرماید: آنان نفسشان یقین داشت ولی با این حال انکار کردند. اگر رابطه علم و عمل علیّت، و علم، علت بود، تخلّف صورت نمی گرفت پس علم علّت تامّه برای عمل نیست.
س 6- اگر آنان واقعاً معرفت داشتند، مخالفت نمی کردند.
ج- ولی خداوند سبحان می فرماید:
«وَاسْتَیْقَنَتَهْا اَنْفُسَهُمْ» و یقین همان معرفت است.
س 7- پس چه چیز موجب می شود که انسان بر خلاف علمش، عمل کند؟
ج- هوی و هوس و پیروی از تمایلات نفسانی، محرّک انسان به سوی عمل می گردد، و اراده از آنها منبعث می شود.
چه چیز موجب محبّت حضرت حقّ می شود؟
س 8- چه چیز موجب محبّت حضرت حقّ می شود؟ج- ذکر و یاد او. ذکر موجب زیادی معرفت، و زیادی معرفت موجب زیادی محبّت می گردد تا مرحله فناء که در این صورت خوف و ترس از نامطلوب در او نمی ماند. خداوند سبحان می فرماید:
«اَلا اِنَّ اَوْلیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(یونس: 62)
- آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند.
کمال توبه و معرفت واقعی چیست؟
س 9- کمال توبه و معرفت واقعی چیست؟ج- کمال توبه برای هر کس میسّر نیست؛ زیرا توبه رجوع به صفت عزّت خداوند متعال است، و عزّت خدا همان خویشتن داری اوست و اینکه نمی خواهد کسی در مقابلش، أنا گو باشد. تائب باید به مقامی برسد، که من و تو در میان نبیند، و غیر حقّ از ما سِوی و حّتی خود را نیابد. و معرفت بدون رسیدن به مقام عزّت حاصل نمی شود، زیرا در مناجات شعبانیّه می خوانیم:
«وَالْحَقْنی بِنُورِ عِزِّکَ الاَبْهَجِ، فَاکُونَ لَکَ عارِفاً، وَ عْن سواکَ مُنْحَرِفاً.»(3)
- و مرا به نور درخشان صفت عزّتت بپیوند، تا شناسای تو گشته، و از غیر تو منحرف گردم. یعنی از ما سِوی چشم بپوشم و غیر تو را نبینم.
مراحل توبه چیست؟
س 10- مراحل توبه چیست؟ج- توبه دو بازگشت از خداوند متعال به بنده، و یک بازگشت از بنده به سوی خداوند سبحان است. نخست خداوند به بنده توبه و رجوع نموده و او را متوجّه گناهش می کند، سپس بنده به سوی خداوند توبه و بازگشت می کند، آنگاه خداوند با مغفرت به سوی بنده رجوع نموده و توبه او را می پذیرد. خداوند سبحان می فرماید:
«لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَی النَّبیّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الاَنصارِ... ثُمّ تابَ اللهُ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا، اِنَّ اللهَ هُوَ التَّوابُ الرَّحیمُ.» (توبه: 117 و 118)
- به یقین خدا بر پیامبر و مهاجران و انصار رجوع نمود... پس خدا به آنان توفیق توبه داد، تا توبه کنند، بی تردید خدا توبه پذیر و مهربان است.
آثار گناهان در پدیده های طبیعی
س 11- آیا گناهان در موجودات نیز اثر می گذارد؟ برای نمونه خسوف و کسوف نیز مربوط به اعمال بندگان است؟ج- هر پَرِ کاهی که در تَهِ چاهی حرکت می کند،(موج برمی دارد) تا به آسمانها اثر دارد. خداوند متعال می فرماید:
«وَلَوْ انَّ اهْلَ القُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا، لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ والاَرضِ»(اعراف: 96)
- و اگر مردم آبادی ها ایمان آورده و به تقوا گرایند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین بر ایشان می گشاییم.
از این آیه شریفه استفاده می شود که گناهان در جلب خیرات و نزول برکات اثر دارند، بنابراین، در کسوف خورشید و خسوف ماه نیز که از جمله خیرات و برکات هستند، اثر دارند. علمای نجوم نوشته اند: خسوف تا سه ماه در موجودات از قبیل نباتات و حیوانات اثرات بد می گذارد و به حال آنها ضرر دارد؛ چه رسد به گرفتگی خورشید با آن فوایدی که نور خورشید برای موجودات دارد.
آثار ویژه هر یک از گناهان
س 12- در دعای کمیل می خوانیم:«اللَّهُمَّ اغفْرلِیَ الذُّنُوبَ التی تَهْتِکُ الْعِصَمْ، اللهُمَّ اغْفِرلِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ». (4)
- خداوندا، گناهانی را که پرده ها را می درد برمن ببخشای، خدایا، گناهانی را که عذابها را نازل می کند بر من بیامرز.
آیا از این جملات استفاده می شود که هر کدام از گناهان اثر خاصّی دارند؟
ج- بله، چنانکه گناهان با هم فرق دارند، تَبِعات و آثار آنها نیز فرق دارند، و هر گناهی اثر خاصّی دارد که در دعا به بعضی از آنها اشاره شده است.
معنای وسیع مغفرت
س 13- آیا در مغفرت، تحقّقِ گناه لازم است، تا اطلاق غفران بر خداوند صحیح باشد؟ج- تحقّق گناه ثابت در اطلاق غفران بر خداوند متعال لازم نیست؛ زیرا در جایی از قرآن کریم با اینکه عمل در مقام اضطرار است و معصیت نیست، تعبیر به مغفرت نموده و می فرماید:
«فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لاِثْمٍ، فَانَّ اللهَ غَفورٌ رَحیمٌ»(مائده: 3)
- پس هرگاه کسی در روزگار مجاعت و سختی از روی اضطرار و ناچاری بی آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بی تردید خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
چگونه توبه باعث آمرزش گناه می شود؟
س 14- چگونه توبه باعث آمرزش گناهکاران می گردد و توبه کنندگان مورد عذاب واقع نمی شوند؟ج- زیرا خداوند متعال به وسیله توبه از آن ها خشنود می گردد، و درحقیقت توبه نظیر آب کُری است که همه چیز را پاک می کند.
س 15- برای نمونه کسی که هفتاد سال گناه کرده، چگونه با توبه پاکیزه می گردد؟
ج- وقتی خداوند متعال از ذاتِ وجود گناهکار راضی شد، گناه را به حسنه و کار نیک مبدّل می سازد و به آن می فرماید:
«کُونی حَسَناتٍ»(5)
- به حسنه و کار نیک تبدیل شو.
چنان که خود در جایی می فرماید:
«اِلَّا مَنْ تابَ و آمَنَ، وَ عَمِلَ صالِحاً، فَاُولئِکَ یُبَدِّلُ اللهَ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رحیماً»(فرقان: 70)
- مگر کسی که توبه کندو ایمان آورد و کار شایسته کند، پس خداوند بدی هایشان را به نیکی ها تبدیل می کند، و خدا همواره آمرزنده و مهربان است.
س 16- آیا از این فعل، انقلاب ماهیّت لازم نمی آید؟
ج- خیر، عملی که کرده مورد رضای خدا نبوده، با توبه خدا از او راضی می شود، و ذات که پاک شد، اثر آن نیز پاک می گردد.
طلب مغفرت، حاجتی که یک عمر مورد طلب معصوم علیه السلام قرار گرفته است
س 17- در فرازی از مناجات شعبانیّه می خوانیم:
«الهی، ما اَظُنُّکَ تَرُدَّنی فی حاجَهٍ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْری فی طَلَبِها مِنْکَ.» (6)
- معبودا، گمان نمی کنم که مرا-که عمرم را در راه درخواست یک حاجت از تو، تلف کردم- محروم کنی.
منظور چه حاجتی است که یک عمر مورد طلب قرار گرفته است؟
ج- مقصود طلب مغفرت است.(7)
علمی بودن فعل نفسانی
س 18- آیا امکان دارد فعل نفسانی، غیر علمی باشد؟ج- نَفْس مُدَبِّر بدن است و یک سلسله قوی و عواطفی دارد، بنابراین تمام افعال با واسطه یا بی واسطه، فعل نفس است؛ ولی همه افعال نفس، تابعِ علم نیست، مانند جحود، التزام، تجزّم و تبانی.
س 19- آیا جحد و انکار علمی نیست؟
ج- یعنی فعل ارادی مسبوقْ به علم نیست، زیرا مبادی فعل ارادی، مانند علم به فائده و شوق و ... راه ندارد.
روش کسب فضایل اخلاقی
س 20- در حالات مرحوم حاجی سبزواری آورده اند که پسر ایشان از دنیا رفت و هیچ تزلزلی برای او حاصل نگشت، این چه نوع قوّت قلب است؟!ج- نزد مرحوم آقا سیدحسن بادکوبه ای قدس سره کتاب «شفاء» ابن سینا را می خواندیم، و محلّ درس در پشت بام مدرسه بادکوبه در نجف اشرف بود، همین که درس را شروع کردند، یک نفر خبر آورد که فرزندشان از دنیا رفته. فرمودند: بعد از درس می آیم، و هیچ تزلزل پیدا نکردند.
و مرحوم حاج سیّد علی قاضی قدس سره خانه زیبایی داشت، یکی از اهل کوچه با ایشان برخورد کرده بود و ایشان با حال خنده به او فرموده بود: خانه خراب شد!
س 21-آیا این گونه حالتها را می شود کسب کرد؟
ج- در علم اخلاق گفته اند که این گونه حالات از راه تکرار عمل به دست می آید، مثلاً آدم ترسو، باید به جاهای هولناک برود تا تدریجاً برای او عادی شود و ملکه شجاعت را پیدا کند. و همچنین درباره صبر گفته اند: فواید صبر را ملاحظه کند و اعمال را که موجب حصول ملکه صبر می شود، انجام دهد تا به ملکه صبر دست یابد.
طاعت و بندگی چیست؟
س 22- آیا منظور از طاعات و بندگی، ذکر و توجّه به خداست؟ج- البتّه همین طور است، و این مسلّم است، زیرا دین حکم است، و اوامر و نواهی حُکمند، و خداوند سبحان می فرماید:
«اِنِ الْحُکْمُ الّا للهِ»(انعام: 17، یوسف: 40 و 47)
- حکم و فرمانروایی تنها برای خداست.
پس دین تنها برای خداست.
معنای اعراض از ذکر
س 23- در تفسیر آیه شریفه «مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری...»: (هر کس از یاد من دل بگرداند...) فرموده اید: «سبیل خدا، ذکر خداست، و عبادت بدون خطور و حضور قلبی، اعراض از ذکر خدا است.»(8) آیا این استفاده از کلام شما دست است؟ج- تقریباً.
س 24- آیا از کسانی که در راه خدا نیستند (اهل معصیت و اهل غفلت) نیز باید اعراض کرد؟
ج- بله، از آنها هم باید اعراض کرد. خداوند سبحان خطاب به پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «فَاَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذکْرِنا، وَ لَمْ یُرِدْ اِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا»(نجم: 29)
- پس از هر کس که از یاد ما روی برتافته و جز زندگی دنیا را اراده نکرده است، روی برتاب.
س 25- آیا این خطاب متوجّه دیگران هم می شود؟
ج- بله، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولُ اللهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ...» (احزاب: 21): (قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا، الگویی نیست...)
س 26- منظور از اعراض از اهل غفلت چیست؟
ج- معاشرت نکردن و نیز پیروی ننمودن از آنان.
غَریمُ لا یُقْضی دَیْنُهُ
س 27- معنای این جمله چیست که در بعضی روایات آمده است: «انسان هر چه عبادت انجام دهد، نباید از خود راضی باشد»؟ (9)ج- این رضایت و خشنودی از خود همان «عُجْب» است، و مقصود از این روایات آن است که انسان همواره نسبت به اعمال خود ناراضی باشد. در روایت دیگر درباره خداوند متعال آمده است:
«غَریمُ لا یُقْضی دَیْنُهُ»
- خداوند، طلبکاری است که هیچگاه بدهی او پرداخت نمی گردد.
یعنی خداوند نسبت به بندگان خویش هیچ حقوقی دارد که هیچ کس کُما هُوَ حَقّهَ و چنانکه باید نمی تواند آن را ادا کند.
حضرت استاد قدس سره درجلسه ای دیگر می فرمودند: صحیح نیست که عبارت معروف «ما عَرَفْناکَ حقَّ مَعْرِفَتِکَ»(10): (خدایا، تو را چنانکه تویی نشناخته ایم) از لسان معصومین علیه السلام نسبت به خداوند متعال صادر می شود، و در هیچ یک از مجامع روایی از آن حضرات نقل نشده است. بلکه صحیح همان عبارت «ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ»: (11) (خدایا، تو را چنانکه شاید نپرستیده ایم.) می باشد.
معنای آتَیْناهُ حُکْماً و عَلْماً
س 28- مقصود از «حُکم» و «علمْ» در آیه: «آتَیْناهُ حُکْماً و عَلْماً»: (به او حکمت و دانش عطا کردیم.) چیست؟ج- گویا منظور از «حُکْم» مسائل دینی و مراد از «علم» معارف است، که درباره حضرت موسی و یحیی و یوسف و برخی دیگر از پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم آمده است. (12)...؟
معنای احسان و مقامات محسنین
س 29- خداوند سبحان درباره حضرت یوسف علیه السلام می فرماید:«وَ لَما بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً، وَ کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنینَ»(یوسف: 22)
- و چون به حدّ رشد رسید، او را حکمت و دانش عطا کردیم، و نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم.
مُحْسِنینَ چه کسانی هستند؟
ج- مُحسنین یعنی نیکوکاران، یعنی کاری که می کنند نیک است و بدکار نیستند. خود حضرت یوسف علیه السلام به خود مُحْسِن می گوید. آنجا که خطاب به برادرانش فرمود:«اَنا یُوسُفُ وَ هَذا اَخی، قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَینا، اِنَّهُ مَنْ یَتَقِ وَ یَصْبِرْ، فَاِنَّ الله لا یضیعُ اَجْرَ المُحْسِنینَ.» (یوسف: 90)
- من یوسفم و این برادر من است، به راستی که خدا بر ما منّت نهاده است، بیگمان هر که تقوا و صبر پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.
س 30- آیا از جمله «کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنینَ» می توان استفاده کرد که به هر محسن و نیکوکاری چنین پاداش داده می شود؟
ج- این تعمیم برای هر کس نیست که هر محسنی خواه پیغمبر باشد یا غیر پیغمبر، پاداش جزای او یکی باشد.
س 31- «الْمُحسِنینَ» جمع مَحَلی به لام است و فاده عموم می کند، یعنی برای هر محسن چنین است.
ج- از عبارت «کَذلِکَ نَجْزِی المُحْسِنینَ» تنها استفاده می شود که خداوند به هر محسن و نیکوکار نعمت و پاداش عنایت می کند، و استفاده نمی شود که احسان در همه موارد یکسان است، و جزای خداوند متعال هم در حقّ آنها یک نواخت باید باشد.
س 32- احسان چیست؟
ج- احسان در روایت نبوی صلی الله علیه وآله و سلم این گونه تفسیر شده است:
«اَنْ تَعْبُدَ اللهَ کاَنَّکَ تَراهُ، فَاینْ لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَانَّهُ یَراکَ.»(13)
- احسان آن است که خدا را به گونه ای عبادت کنی که گویی او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی، قطعاً او تو را می بیند.
س 33- آیا این روایت از طریق شیعه هم وارد شده است؟
ج- بعید العهدم به یاد ندارم، باید داشته باشیم. به نظر می رسد از طریق عامّه و خاصّه وارد شده است. (14)
س 34- آیا ایتای حکم و علم، مافوقِ احسان به معنای گذشته است که «اَنْ تَعْبُدَاللهَ کاَنَّکَ تَراهُ...»؟
ج- حکم و علم مراتب دارد و در رابطه با هر یک از محسنین به یک معنی است.
س 35- آیا امکان دارد این «کانَّ» به «انَّ» تبدیل شود؟
ج- حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به جوانی فرمودند؟
«کَیْفَ انْتَ؟»
- حالت چطور است؟
وی در جواب عرض کرد:
«... کاَنَّی اَنْظُرُ اِلی عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ وَضَعَ لِلْحِسابِ، کَانّی اَنْظُرُ اِلی اَهْلِ الجَنَّهِ یَتَزاوَرُونَ فِی الجَنَّهِ، وَ کانِّی اَسْمَع عُواءَ اَهْلِ النّارِ فی النّارِ.»(15)
- ...گویی می بینم که عرش پروردگارم برای حساب رسی [روز قیامت] نهاده شده، و گویی بهشتیان را می بینم که در بهشت به دیدار یکدیگر می روند و گویی زوزه اهل جهنّم را در جهنّم می شنوم.
او گفت: گویا بهشت و بهشتیان، و جهنّم و اهل جهنّم را می بینم و نگفت آنها را می بینم.
س 36- پس معلوم می شود که حقیقت آخرت را درک کرده است؟
ج- از جمله «اِنَّ لِکُلِّ یَقینٍ حَقیقَهً»: (برای هر یقینی، واقعیتی است). و نیز از جمله که می فرماید: «هذا عَبدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلبَهُ بِالاِیمانِ.» (این بنده ایت است که خداوند دل او را با نور ایمان منوّر ساخته است.) معلوم می شود که مشاهده بوده است.
س 37- آیا «انَّ» از «کانَّ» برتر نیست؟
ج- اگر «اِنَّ» می گفت، استفاده می شد که بهشت و جهنّم مادی را می دیده، و حال آنکه مثال بهشت و جهنّم را می دیده است.
س 38- در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:
«لازِلْتُ اَکَرْرُها حَتّی سَمِعْتُها مِنْ قائِلُها.» (16)
پیوسته آیه را تکرار می کردم تا اینکه آن را از گوینده اش [خداوند سبحان] شنیدم.
آیا بیان «سَمِعْتُها مِنْ قائِلُها»: (از گوینده اش [= خدا] شنیدم) از بیان «کَاَنِّی» درحدیث گذشته برتر نیست تا در نتیجه مقام حضرت صادق علیه السلام از مُحسنین بالاتر باشد؟
ج- مرحوم شیخ بهایی رحمه الله در آخر کتاب «مفتاح الفلاح» نقل می کند که حضرت صادق علیه السلام آیه «ایّاکَ نَعْبُدُ» (فاتحه(حمد): 5): (تنها تو را می پرستیم) را تکرار کرد تا اینکه افتاد و از هوش رفت بعد از به هوش آمدن، فرمود: «کَرّرْتُها حَتّی سَمِعْتُها مِنل قائِلها». از این بیان نمی توان فهمید که از محسنین بالاتر بوده اند، محسنین کسانی هستند که خداوند سبحان را چنان عبادت می کنند که گویی او را می بینند «حَتِّی کانَّهُمْ یَرَوْنَهُ» و عبارت منقول از حضرت صادق علیه السلام نیز «کَرَّرْتُها حَتّی سَمِعْتُها مِنْ قائِلِها» آمده است، عبارت دو گونه است.
س 39- آیا «حارثه بن مالک» می خواست اهل بهشت و جهنّم را به پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم معرفی کند و از پس پرده خبر دهد؟
ج- بله، لذا پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بیشتر پرده برندار. «حَسْبُکَ»(17)
س 40- آیا از اینجا استفاده نمی شود که وی حقیقت آخرت را درک کرده است؟
ج- گویا چنین است.
امیرالمؤمنین علیه السلام، سرچشمه عرفان حقیقی
س 41- عرفان حقیقی امیرمؤمنان علیه السلام بوده یا از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و آیا «زید بن حارثه» تربیت یافته امیرمؤمنان علیه السلام بوده است؟ج- «کمیل»، «رشید»، «میثم تمار» و عدّه ای دیگر حقایق عرفانی را از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کنند؛ اما خود حضرت امیرعلیه السلام تربیت شده حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، صحابه نیز تربیت یافته حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم هستند.
حیات طیّبه در قرآن کریم
س 42- مقصود از «حیات طیّبه» در آیه شریفه ذیل چیست؟ خداوند سبحان می فرماید:«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُوْمِنٌ، فَلَنُحْیِیَنَّهُ حیاهً طَیَّبَهً...»(نحل: 97)
- هرکس- از مردم یا زن- کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، قطعاً او را زندگی خوشگوار، [حیات حقیقی] می بخشیم...
ج- مراد حیات معنوی، و حیات قرب و مشاهده است که شرط آن بندگی و اخلاص در بندگی است. حیات ظاهری همین خوردن و خوابیدن و ... است، و حیات معنوی به انجام اعمالی است که در آنها مشاهده حقّ و تقربّ به حقّ باشد.
معنای اِنِّی جاعلٌ فِی الاَرْضِ خَلیفَهً
س 43- معنای خلیفه در آیه شریفه «اِنِّی جاعلٌ فِی الاَرْضِ خَلیفَهٌ» (بقره: 30): (من در زمین جانشینی گماشتم) چیست؟ج- یعنی، گویا خدای روی زمین بودن و سرپرستی عالم را به عهده داشتن. در روایتی بدین مضمون آمده است: حضرت آدم علیه السلام در بهشت دوست و خلیلی از ملائکه داشت، بعد از هبوط حضرت آدم علیه السلام برای دوری خیلی به آن مَلَک سخت می گذشت، لذا از خداوند متعال خواست به دیدار حضرت آدم علیه السلام برود، خداوند اجازه داد و وی هبوط کرد. وقتی حضرت آدم علیه السلام او را دید گریه کرد. آن ملک به حضرت دلداری داد و گفت: وقتی که خداوند می خواست تو را خلق کند، به ما ملائکه فرمود: «اِنِّی جاعلٌ فِی الاَرْضِ خَلیفَهً» و تو از اوّل برای عالم خاکی خلق شده بودی و باید از اینجا بالا روی. (18)
امکان نیل به مقام محمود
س 44- آیا درخواست مقام محمود از خداوند (19) فایده ای به حال ما دارد؟ و آیا ممکن است کسی غیر از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به آن مقام برسد؟ج- بله، چرا ممکن نیست، برای کسی که تابع و پیرو آن بزرگواران علیه السلام باشد.
آنها اوّلاً بالذّات واجد این مقام هستند، و دیگران هم از آنها و در طول آنها دارند. ابتدا پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بعد امیرالمؤمنین علیه السلام سپس ائمه علیهم السلام بعد اولیاء اخْیار.
تفاوت معنای عقل و لُبّ
س 45- تفاوت عقل و لُبّ چیست؟ج- عقل به خیر و شر هدایت می کند، و لبّ به توحید و معرفت. و اُولوالالباب کسانی هستند که به حقیقت راه یافته اند. خداوند سبحان می فرماید:
«اِنَّ فی خَلْق السَّمواتِ والاَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ والنَّهارِ لایاتٍ لِاُولی الالْبابِ، الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قیاماً و قُعُوداً وَ عَلی جنُوبِهِمْ...» (آل عمران: 190 و 191)
- مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و در پی یکدیگرآمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه های روشنی وجود دارد. همان کسانی که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و وقتی که به پهلو آرمیده اند، یاد می کنند... .
در حدیث قرب نوافل نیز آمده است: «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرِهِ الّذی یَبْصُرُ بِهِ و...»(20) و در حدیث معراج نیز آمده است «و لاَقْوَمَنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِهِ، وَ لاَسْتَغْفِرَقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتِی»(21): (و قطعاً خود به جای عقل او قرار می گیرم، و عقل او را در معرفت خویش غرقه می کنم.) که از آن هم استفاده می شود: «وَ کُنْتُ عَقْلَهُ الَّذی یَعْقِلُ بِهِ.»
معنای حدیث یا موسی: اِنّی اَنَا اللهُ فَوْقَ الْعِبادِ...
س 46- معنای این حدیث قدسی چیست که خداوند متعال می فرماید:«یا موسی، اِنّی اَنَا اللهُ فَوْقَ الْعِبادِ، وَالْعِبادُ دُونی، وَ کُلٌّ لی داخِرُونَ، فاتَّهِمْ نَفْسَکَ عَلی نَفْسِکَ.»(22)
- ای موسی، من خدایم و بالاتر از بندگان و آنها پایین تر از من و همگی در برابر من کوچک و خوارند، بنابراین [همواره] نفس خود را متّهم کن.
ج- یعنی وقتی که دانستی خداوند متعال قاهر، و مخلوقات، مادون او، داخِر و خُردند، باید نفس خود را ذلیل بشماری و خیال نکنی که از تو کاری ساخته است.
ما هیچیم و در ظلمت و ظلمتکده هستیم و تنها امید و توجّه ما باید به خدا باشد، و خیال نکنیم در امور کار سازیم. (23)
معنای حدیث اَخْلِصْ فیِ الْمَسالَهِ لِرَبِّکَ...
س 47- معنای این فرمایش که در نامه حضرت امیرمومنان علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام آمده چیست؟«اَخْلِصْ فی المَسْالهِ لِرَبِّکَ، فَانَّ بِیَدِهِ الْعَطاءَ و َالْحِرمانَ.»(24)
- در درخواست و دعا به درگاه پرودگارت اخلاص داشته باش، زیراکه بخشش و محروم ساختن [هر دو] به دست اوست.
ج- یعنی در سؤال و خواستن حوایج، توجّه قلبی ات تنها به خداوند باشد، زیرا همه خیرات از ناحیه او می رسد، و محرومیّت نیز از اوست، هم عطا و هم حرمان به دست اوست، لذا نباید به غیر او توجّه داشت، بلکه تنها باید از او درخواست نموده. چنانکه قرآن می فرماید:
«وَ اِذا سالَکَ عِبادی عَنّی، فَاِنِّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعٍ اِذا دَعان، فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَلْیُومِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشَدُونَ/»(بقره: 186)
- و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [بگو:] من نزدیکم، و دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند، اجابت می کنم، پس آنان باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.
معنای صدق فِی المَواطِنِ
س 48- فرمایش حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در جواب پرسش صعصعه بن صوحان چیست؟ آنجا که صعصعه عرض کرد.«اَیُّ النّاسِ اَکْرَمُ؟»
- چه کسی از همه مردم گرامی تر است؟
حضرت علیه السلام فرمود:
«مَنَْ صَدَقَ فِی الْمَواطِنِ.»(25)
- کسی که در تمام جایگاهها راستگو باشد.
ج- مقصود از «مواطن» مراتب تقوی است، یعنی صبر و تسلیم و ... که مواطن و منازل تقوی هستند؛ یعنی تقوی را با همه مراتب کمالات و مراحلش که خاشعین، صابرین، مُخْبِتین و مؤمنین دارند، صادقانه تحصیل نماید.
معنای رَاْسُ الْحِکْمَهِ مَخافَهُ اللهِ
س 49- مقصود از این روایت منقول از امام صادق علیه السلام چیست که می فرماید:«رَاْسُ الْحِکْمَهِ مَخافَهُ اللهِ.»(26)
- سرآمد [راه تحصیل] حکمت، خوف خداست.
ج- یعنی حکمت به وسیله اموری حاصل می شود، که بالاترین آن مخافه الله است، که همان خوف و خشیت باطنی، می باشد.
معنای مَنْ تَخَشَّعَ لی، تَخَشَّعَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ
س 50- معنای این حدیث قدسی چیست که خداوند سبحان می فرماید:«مَنْ تَخَشَّعَ لی، تَخَشَّعَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ» (27)
- هر کس در برابر من فروتنی کند، تمام موجودات برای او فروتنی خواهند کرد.
ج- کلمه «خوف» در خوف ظاهری استعمال می شود، و خشیت به امر باطنی مربوط است. (28) و خشوع موجودات عبارت است از خضوع و انکسار و انقیاد آنها نسبت به کسی که به کمال رسیده باشد. و علّت خشوع آنها برای صاحب کمال و معرفت آن است که ولیّ خدا مقامش بالاتر از بقیّه موجودات و مجرای فیض برای پایین ترها می باشد، و همه اشیاء در تحت اختیار و اراده او هستند، و معجزات انبیا و کرامات اولیا علهیم السلام از قبیل نسوزاندن آتش، سخن گفتن سنگریزه، غرق نکردن دریا، شکافتن ماه، و جوشیدن چشمه از سنگ، انواعی از خشوع موجودات در برابر اولیای خدا می باشد.
معنای اِعْمَلْ لِکُلِّ یَوْمٍ بِما فیهِ تُرَشَدُ
س 51- معنای این روایت چیست که می فرماید:«اِعْمَلْ لِکُلِّ یَوْمٍ بِما فیهِ تُرَشَدُ.»
- در هر روز به آنچه که در آن رهنمون می گردی عمل کن.
ج- منظور سازگاری با سختی یا گشایش وارده، و رضا به قضای الهی است در هر روز به آنچه پیش می آید.
و یا مقصود عمل به دستورات شرعی و تکالیف عبادی است که در هر روز و شب وارد است و موجب ارشاد به توحید می گردد، زیرا هر عبادت (چه واجب و چه مستحبّ) دریچه ای از قرب خداوند سبحان به سوی بنده باز می کند.
معنای عُلَماءُ اُمَّتی اَفْضَلُ مِنْ اَنْبیاءِ بَنِی اسرائیلَ
س 52- منظور از این روایت که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده چیست که می فرماید:«عُلَماءُ اُمَّتی اَفْضَلُ مِنْ اَنْبیاءِ بَنِی اسرائیلَ.»
- علمای اُمت من، از پیامبران بنی اسرائیل برترند.
ج- این حدیث در روایات متعدّد از طریق شیعه به این تعبیر آمده است:
«عُلماءُ اُمَّتی کاَنْبیاءِ بَنی اسرائیلِ»(29)
- علمای اُمّت من مانند پیامبران بنی اسرائیل هستند.
و در حدیثی در کتاب «دعائم الاسلام» که راوی آن شش امامی است آمده است:
«عُلَماءُ اُمَّتی اَفْضَلُ مِنْ اَنْبیاءِ بَنِی اسرائیلَ»
- علمای امت من از پیامبران بنی اسرائیل برتر هستند.
بنابراین، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: علمای امّت من نیز مانند هشت هزار پیامبر بنی اسرائیل علیهم السلام که به ارشاد و هدایت مردم می پرداختند، می باشند که به حسب مقتضیات زمان، کار انبیاء بنی اسرائیل را که تبلیغ و هدایت بوده، انجام می دهند.
س 53- آیا علمای امت های دیگر نیز کار انبیای خودشان را می کردند؟
ج- اثبات شیء، نفی ماعَدا نمی کند.
پی نوشت ها :
1. بحارالانوار، ج67، ص 137.
2. حضرت استاد(ره) در جایی دیگر فرمودند: طریقت، همان پیاده کردن شریعت و عمل بر طبق شریعت است.
3. اقبال الاعمال، ص 687.
4. اقبال الاعمال، ص 706، و مصباح کفعمی، ص 555.
5. بحارالانوار، ج7، ص 259، روایت 5، و ص 287، روایت 2، و ج 68، ص 100، روایت 5، و نیز ر،ک: ج5، ص 332، روایت 6، و ص 248، روایت 36، و ج 6، ص 246، روایت 78، و ج 7، ص 261، روایت 12، و ص 288، روایت 5، و ج 24، ص 387، روایت 111، و ج 67، ص 107، روایت 21، و ج 68، ص 60، روایت 110، و ص 100، روایت 4، و ص 148، روایت 97.
6. بحارالانوار، ج94، ص 98، روایت 13. نیز ر،ک: بحارالانوار، ج94، ص 106، روایت 14، و ص 166، روایت 22.
7. مغفرت دامنه وسیع دارد و شامل رفع حجاب نیز می شود. از این رو در آیه 15 سوره محمد(47) یکی از نعمتهای بهشتی شمرده شده است.
8. ر، ک: المیزان، ج14، ص 224.
9. مشابه: اصول کافی، ج2، ص 42، باب «االاعتراف بالتقصیر»
10. بحارالانوار، ج 71، ص 23، روایت 1، و ج 69، ص 292، روایت 23.
11. ر، ک: بحارالانوار، ج8، ص 215 و 217، روایت 205، و ج59، ص 217، روایت 85، و ج 60، ص 113، و ج70، ص 338، و ج 71، ص 23، روایت 1، و ص 235، روایت 16، و مشابه: ج 77، ص 84، روایت 3.
12. در رابطه با حضرت موسی و حضرت یحیی و حضرت لوط، سلیمان و داوود(ع) ر، ک: یوسف: 22، انبیاء: 74 و 79، قصص: 14، مریم: 12.
13. ر، ک: بحارالانوار، ج59، ص 260، روایت 35، و ج 67، ص 313، روایت 45، و ج 69، ص 203، روایت 22، و ص 354، و ج 70، ص 196، روایت 2، و ص 219.
14. به پانوشت گذشته رجوع شود.
15. اصول کافی، ج2، ص 54، روایت 3، و بحارالانوار، ج 22، ص 126، روایت 98، و ج 67، ص 287، روایت 9، و ج 70، ص 174، روایت 29.
16. ر، ک: مفتاح الفلاح، ص 292، و فلاح السائل، ص 211.
17. این لفظ به این صورت در متن حدیث که در کافی و بحارالانوار نقل شده وجود ندارد؛ ولی از سیاق روایت استفاده می شود که حضرت از پرده داری بیشتر او جلوگیری نمودند.
18. ر، ک: بحارالانوار، ج 11، ص 211-211،روایت 18.
19. چنانچه در زیارت عاشورا می خوانیم: «وَ اسْالُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِی المَقامَ المَحْمُودُ لَکُمْ عِندَاللهِ»: (و از خدا خواهانم که مرا به مقام ستوده ای که شما در نزد خدا دارید، نایل گرداند.)
20. اصول کافی، ج 20، ص 352، روایت 7.
21. وافی، ج 3، ابوبا المواعظ، باب مواعظ الله سبحانه، ص 40.
22. بحارالانوار، ج 13، ص 332، روایت 13، و ج 77، ص 32، روایت 7.
23. به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش
به کردگار رها کرده به مصالح خویش
24. بحارالانوار، ج 77، ص 202، روایت 1، ص 220، روایت 2.
25. بحارالانوار، ج 71، ص 9، روایت 12، و ج 77، ص 378، روایت 1-راوی در روایت نخست مشّخص نشده است. و راوی روایت دوّم «زید بن صوحان عبدی» می باشد.
26. بحارالانوار، ج 21، ص 211، روایت 2، و ج 77، ص 135، روایت 43، و ج 78، ص 453، روایت 23.
27. الجواهر السنیّه، ص 361 و 362.
28. خشیت باطنی از خداوند سبحان داشتن مخصوص علماء بالله و ربانی است. چنان که در سوره می فرماید: «اِنَّما یَخْشی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ». (فاطر: 28) تنها بندگان دانا از [عظمت] خداوند می هراسند.
29. بحارالانوار، ج2، ص 22، روایت 67، و ج 24، ص 307، روایت 6، و مستدرک الوسائل، ج 17، ص 320، روایت 21468.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}