پاسخ های علامه طباطبایی به پرسش های اخلاقی عرفانی (2)
کلید واژه ها:
یقین، دعا، تسلیم، عزلت، معرفت نفسمعنای مَنْ اَقامَ الْفَرائِضَ، فهُوَ مِنْ اَعْبَدِ النّاسِ...
س 54- در روایت آمده است:«مَنْ اَقامَ الْفَرائِضَ، فهُوَ مِنْ اَعْبَدِ النّاسِ، وَ مَنْ تَرَکَ المُحَرَّماتِ، فَهُوَ مِنْ اَوْرَعِ النّاسِ»(1)
- هر کس واجبات را به پا دارد، از عابدترین مردم، و هر کس محرّمات را ترک کند، ار پارساترین مردم است.
چگونه کسی که واجبات را انجام می دهد، اَعْبَد از همگان، و کسی که محرّمات را ترک می کند از همه پارساتر است؟
ج- همین طور است، کسی که عبادتهای خود را آن طوری که خداوند متعال خواسته بجا آورد و نگذارد فوت شود، از عابدترین مردم است: «فهُوَ مِنْ اَعْبَدِ النّاسِ» و کلمه «مِنْ» تبعیضیّه است یعنی چنین کسی در صف «عباد» قرار گرفته و از جمله آنها محسوب می شود؛ همچنین هر کس تمام معاصی را ترک کند «وَ منْ تَرَک المُحرَّماتِ»- البته بجز معاصی اتّفاقی که دأبش نبود بجا بیاورد که خدا آن را عفو می کند، چنانکه خداوند متعال در آیه 31 سوره نساء و آیه 32 سوره نجم صریحاً می فرماید:
- از پارساترین مردم است: و از جمله آنها محسوب می شود: «فَهُوَ مِنْ اَوْرَعِ النَّاسِ».
آثار وضوء و بسم الله الرحمن الرحیم
س 55- منظور از این روایت منقول از امام صادق علیه السلام چیست که می فرماید:«اِذا تَوَضًّاَ اَحَدکُمْ وَ لمْ یُسَمِّ، کانَ لِلشَّیْطانِ فی وُضُوئِهِ وَ صَلاتِهِ شَرَکٌ. وَ اِنْ اَکَلَ اَول شَرِبَ اول لَبِسَ وَکُلُّ شَیءٍ صَنَعَهُ یَنْبَغی لَهُ اَنْ یُسَمِّی عَلَیْهِ، فَاِنْ لَمْ یَفْعَل، کانَ للشَّیطانِ فیهِ شَرَکٌ.»(2)
- هرگاه یکی از شما وضو گرفت و بسم الله الرحمن الرحیم نگفت، شیطان در وضو و نماز او شریک می گردد. و اگر خورد و آشامید و لباس پوشید و یا هر کار دیگری انجام داد شایسته است که بسم الله الرحمن الرحیم بگوید. و اگر نگفت، شیطان در آن شریک می گردد.
ج- وضوء نور است، بسم الله هم نور است. و اگر بسم الله گفته نشود اثر مخصوص آن نور را نخواهد داشت و هر چند نماز خود بسم الله است، ولی مشروط به این است که طهارتش نوری باشد. همچنین بقیه کارها مانند خوردن، آشامیدن، پوشیدن و ... اگر با نام خدای متعال انجام پذیرد، اثر معنوی در انسان بجا خواهد گذاشت.
عمری خودسرانه به هوا و هوس گذراندیم، آری باید کارهای ما منظّم و با روح باشد که متاسّفانه چنین نیست!!
استهزاء به عمل
س 56- اگر کسی عملی مانند زیارت به جا آورد بعد آن را به قصد استهزاء، به دیگری بفروشد چه صورت دارد؟ج- شخصی در گذشته با هزینه کردن مبلغ 108 تومان سابق به مشهد مشرّف شده بود، و با استهزاء به عمل زیارت خود می گفت: «آن را به 2 هزار (2 ریال) می فروشم!» در این صورت عمل او حبط می شود، زیرا چنین کسی به اصل عمل و ثواب آن بی اعتقاد گشته و کافر می گردد، و عمل کافر حَبْط است. خداوند متعال می فرماید:
«وَقَدِمْنا اِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»(فرقان: 23)
- و می پردازیم به هرگونه عملی که آنان بجا آورده اند، آنگاه آن را چون گَرْدی پراکنده [و نابود] می سازیم.
اهداء عمل
س 57- آیا اهدای عمل به دیگران جایز است؟ج- در بعضی اعمال مستحبّی و زیارت جایز است و در این زمینه روایت نیز وارد شده است. (3)
از کجا بدانیم بلا برای ما نعمت است یا نقمت؟
س 58- از کجا بدانیم بلاهایی که بر ما وارد می شود نعمت، و یا نقمت و عذاب است؟ج- تدبیر عالم نه بر یک اصل، بلکه بر چندین اصل: نعمت، نقمت و عذاب؛ و ابتلاء و امتحان استوار است، خداوند متعال می فرماید:
«وَ نَبْْلُوَکُمْ بِالشَرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ.» (انبیاء: 35)
- و شما را جهت آزمایش، به بد و نیک امتحان می کنیم.
و بلا نیز به معنای امتحان است، خداوند متعال می فرماید:
«اِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا اَصْحابَ الجَنَّهِ.» (قلم: 17)
- ما آنان را به همان صورت که باغداران را آزمودیم، مورد آرمایش قرار دادیم.
س 59- از کجا بدانیم که بلا مانند بیماری، خیر و نعمت است تا از آن جلوگیری نکنیم، یا نقمت و شرّ و عذاب است تا از آن جلوگیری نماییم؟
ج- با مراجعه کردن به قلب تا حدودی می شود فهمید. به این صورت که اگر قلب آرام و در حالت تقرّب و تقوی بود، می توان فهمید که نعمت است، و اگر دل سخت و ناراحت بود، شرّ و نقمت است. در روایتی آمده است که:
«گاهی خداوند بنده را یک ماه به بیماری مبتلا می کند تا در روز سی و یکم، یک «الله» از روی اخلاص از او صادر شود.»
همچنین در حدیثی (ظاهراً نبوی صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است که می فرماید:«اگر بخواهی بدانی که خداوند متعال با تو چگونه معامله می کند، ببین تو با او در چه حالی هستی.»
مراتب و معانی یقین
س 60- مراتب یقین و معانی آن ها را بیان فرمایید.ج- مراتب یقین عبارتند از: علم الیقین، عین الیقین، و حقّ الیقین.
هرگاه انسان به چیزی یقین پیدا کند، به گونه ای که هیچ گونه شکّ و شبهه در آن راه نداشته باشد، این یقین «علم الیقین» نامیده می شود، ولی در هر حال این گونه آگاهی، درک شیئی غایب است، مانند اینکه انسان بداند مریضی درد دارد.
از این بالاتر، «عین الیقین» است یعنی چیزی را که انسان یقیناً درک کرده ولی برای او غایب بوده بیابد، مانند درک و مشاهده کردن مریض، بیماری و درد خود را.
و «حقّ الیقین» آن است که کَیْنُونَتِ وجودی انسان یقین گردد.
مثلاً وقتی پروانه شمع را از دور می بیند، به آن علم الیقین دارد؛ و نزدیک شدن آن به شمع، عین الیقین است؛ وحقّ الیقین آن وقتی است که یقین آن، ثبوت خارجی و واقعی پیدا کند و آن هنگامی صورت می گیرد که خود را در شمع بیفکند و بسوزد.
حضرت استاد قدس سره در جایی این گونه مثال می زدند: انسان که سوز آتش را درک می کند و به آن یقین دارد، علم الیقین است؛ و اگر آتش را لمس کند همچون ذغال در کنار آتش، و سوز آتش را دریابد این عین الیقین است، و چنانچه تمام آتش شود و بسوزد همچون ذغال گداخته که اثری از تیرگی در او باقی نماند و تمام آتش شود که اول و آخر او و ظاهر و باطن او آتش گردد، در این صورت با تمام وجود سوز آتش را دریافته و بدان رسیده و کینونتِ وجود او آتش گشته، این را حقّ الیقین گویند.
علامت قبولی عبادت چیست؟
س 61- علامت قبولی عبادت چیست؟ج- در روایت آمده است: «عبادتی که مورد قبول شده باشد، یک نوع خضوع و خشیت می آورد.»(4)
معنای دعا
س 62- مرقوم فرموده اید: «دعا عبارت است از اینکه دعاکننده نخست مدعوّ را به خود متوجه کند.»(5) مقصودتان از این کلام چیست؟ج- دعا، خواندن است، یعنی متوجه کردن دل شنونده به سوی خواننده.
شرایط استجابت دعا
س 63- خداوند متعال می فرماید:«اُدْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ»(غافر: 60)
- مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم.
آیا می توان گفت: این کلام مطلق است، و بیانگر آن است که هر کس خدا را بخواند، دعایش مستجاب می گردد؛ و اختصاص به مضطرّی که دستش از اسباب مادّی و عوامل بیرونی کوتاه شده، ندارد؟
ج- مطلق به این معنی است که حقیقتاً بخواهد و خدا را بخواند و «اُدْعُونی» باشد، یعنی:
اوّلاً- دعوت و خواستن و طلب باشد، و راستی بخواهد نه اینکه لقلقه زبان باشد که لفظ «اُدْعُوا» آن را می رساند.
دوم- اینکه از خدا بخواهد، که لفظ «نی» این معنی را می رساند.
بنابراین، اگر دل دعا کننده به هزار جا توجه داشته باشد، در آنجا «اُدْعُوا» یعنی دعوت و خواستن محقّق نیست، زیرا بی توجّه است.
و اگر به یک سبب از هزاران اسباب خارجی اعتماد کند، از خدا نخواسته و در اینجا «نی» محقّق نیست. مانند بیماری که دلبند طبیب و دواست و آنها را نیز مؤثر می داند، و توجّه ندارد که «لا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلَّا اللهِ»(هیچ تأثیرگزاری در پهنه هستی بجز خداوند وجود ندارد.)
بر این پایه، اجابت دعا و قبولی آن دو قید و شرط دارد: یکی، دعوت یعین خواستن؛ دوم، از خدا خواستن و لاغیر. و این دو شرط جهت اجابت دعا از آیه دیگر نیز استفاده می شود آنجا که می فرماید:
«وَ اِذا سَالُکَ عِبادی عَنّی، فَاِنِّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ.»(بقره: 186)
- و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [بگو]: من نزدیکم، و دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا بخواند، اجابت می کنم.
خداوند متعال در این آیه شریفه می فرماید: «اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ» پس شرط اول اجابت آن است که دعاکننده حقیقتاً دعا کند «دَعْوَهَ الّداعِ» و براستی بخواهد، و شرط دوّم اینکه خدا را بخواند، «اِذا دَعانِ» و از او بخواهد.
اگر این دو شرط که از «دَعا» و «نی» استفاده می شود تحقّق یافت، به نصّ قرآن دعا به هدف اجابت رسیده و ردّ نخواهد شد. مانند دعای بیماری که دستش از طبیب و دوا کوتاه شده، و قلبش از علل مادّی و طبیعی مأیوس گشته و مضطرّ می شود و توجه به وسایط نداشته باشد، وگرنه مضطرّ نخواهد بود، وحال دعا و دعا برای او و از او محقّق نخواهد شد.
س 64- آیا استجابت دعا شرطی دارد؟
ج- خداوند متعال می فرماید:
«اُدْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر: 60)
- مرا بخوانید، تا دعایتان را اجابت نمایم.
از این آیه شریفه برمی آید که در دعا دو چیز معتبر است:
یکی اینکه: شخص حقیقتاً دعا کند و راستی بخواهد، و از قبیل سخریّه و استهزاء، یا عدم التفات نباشد؛ زیرا می فرماید: «اُدعُو»: (بخوانید)
دوم اینکه: خدا را بخواند چنانکه می فرماید: «نی»: (مرا) و قطع علایق از غیر خدا کند، و خیال نکند که مستقلاً از وسایط کاری ساخته است.
س 65- خداوند متعال در آیه ذیل چه می خواهد فرماید:
«وَ اِذا سَالُکَ عِبادی عَنّی، فَاِنِّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبوا لِی، وَلْیُومِنُوا بی، لَعَلَّهُمْ یَرْشَدُونَ.»(بقره: 186)
- و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند [بگو]: من نزدیکم و دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند، اجابت می کنم، پس آنان به من پاسخ مثبت دهند و به من ایمان آورند، باشد که رشد یابند.
ج- این آیه شریفه به دعا کردن ترغیب می کند. گویا خداوند متعال می خواهد بفرماید: من به دعا و دعاکنندگان علاقمند هستم و بندگانم را [عبادی]، به دعا و نیایش و عرض حاجت به درگاهم می خوانم پس آنان به ندای من لَبَّک گویند: «فَلْیَسْتَجیبُوا لِی» و شرط استجابت دعا را دو چیز ذکر می نماید: یکی اصل دعا و حقیقتاً درخواست نمودن، که در «اِذا دَعا» نهفته است. و دیگری از او خواستن، که از «نی» برمی آید.
س 66- دعا در چه صورت مستجاب می شود؟
ج- خداوند متعال می فرماید:
«وَ اِذا سَالُکَ عِبادی عَنّی، فَاِنِّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ» (بقره: 185)
- و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند، [بگو:] من نزدیکم و دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند، اجابت می کنم.
و نیز می فرماید:
«اُدْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ» (بقره: 185)
- مرا بخوانید تا دعایتان را اجابت کنم.
از این دو آیه شریفه استفاده می شود که استجابت دعا دو شرط دارد:
یکی اینکه: دعا و خواست جدّی و حقیقی باشد، نه صورت دعا.
دوم اینکه: درخواست از خدا باشد، نه غیر او.
تذکّر: چنانکه در مقدّمه کتاب یادآور شدیم ترتیب سؤالهای این کتاب به گونه ای که در مجالس و در محضر استاد بزرگوار قدس سره مطرح شده نیست و ما آنها را به مناسبت در یک جا و دنبال هم ذکر نموده ایم.
عدم منافات دعا با مقام تسلیم
س 67- آیا دعا با مقام تسلیم و خشنودی از قضا و قدر الهی منافات دارد؟ چنانکه وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام با منجنیق به آتش انداخته شده و حضرت جبرئیل علیه السلام به ایشان گفت: «اَلَکَ حاجَهٌ؟»: (آیا خواسته ای داری؟) و حضرت جواب داد: «اما اِلَیْکَ فَلا» (به تو، خیر) اینکه از جبرئیل علیه السلام خواست که از خداوند بخواهد تا او را از آتش نجات دهد و فرمود (به این مضمون):«حَسْبِی مِنْ سُوالی عِلْمُهُ بِحالی.»(6)
- همین که خدا حال مرا می داند، از درخواست نمودن من کفایت می کند.
ج- دعا دوگونه است: یک نوع عرض حال است مانند این که جناب ابوذر رحمه الله مریض شد و عثمان به عیادت او رفت و به او گفت:
«لِمَ لا تُداوی عِنْدَ الطَّیبِ؟»
- چرا برای مداوا به نزد طبیب نمی روی؟
و جناب ابوذر رحمه الله فرمود:
«الطَّیِبُ اَمْرَضَنی.»(7)
- طبیب [خداوند] خود مرا بیمار نموده است.
و نوع دیگر دعا، عرض و درخواست حاجت با زبان است آن نیز مطلوب و پسندیده است. خداوند متعال می فرماید:
«و قالَ رَبُّکُم: اُدْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر: 60)
- و پرودگارتان فرمود: مرا بخوانید، تا دعای شما را اجابت کنم.
همچنین می فرماید:
«یَسْاَلُهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالاَرضَ، کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِی شانٍ» (الرّحمن: 29)
- تمام موجوداتی که در آسمانها و زمین هستند از او درخواست می کنند، هر روز [و لحظه] او در کار [جدید] است.
همچنین می فرماید:
«وَ اِذا سَالُکَ عِبادی عَنّی، فَاِنِّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ» (بقره: 186)
- و هرگاه بندگانم درباره، من از تو بپرسند [بگو:] به یقین من نزدیکم و دعای دعاکننده را هرگاه که مرا بخواند اجابت می نمایم. (8)
تعریف شکر
س 68- در تعریف شکر گفته شده است:«هُوَ عِرْفانُ النِّعْمَهِ مِنَ المُنْعِمْ، وَ الْفَرَحُ بِهِ، وَ الْعَمَلُ بِمُوجِبِ الْفَرَحِ.»
- شکر عبارت است از شناخت نعمت از مُنْعِم، و شادمانی به آن، و عمل بر اساس موجب شادمانی.
آیا این معنی با گفتار خداوند سبحان منافات ندارد که می فرماید:
«وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ.»(حدید: 23)
- و به آنچه خداوند به شما عطا فرموده، شادمان نگردید.
ج- آنچه مذموم است این است که انسان خود را مالک نعمت بداند و بگوید: من مالک آن هستم، اما فرح و شادی از جهت اینکه مورد نظر و لطف خداوند قرار گرفته، اشکال ندارد.
ایمان چیست؟
س 69- ایمان چیست؟ج- ایمان عبارت است از اعتقاد به توحید و لوازم توحید، یعنی نبوت و معاد و امامت.
س 554- آیا اقرار به شَهادَتَیْنَ، ایمان ثابت می شود؟
ج- با اقرار به شهادَتَیْنَ، اسلام ثابت می شود، و با شهادت به امامت ایمان ثابت می گردد. ایمان در قلب است و احتیاج به لفظ ندارد، و لفظ برای تثبیت آن است. خداوند متعال می فرماید:
«یُثَبِتُ الله الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ» (ابراهیم: 27)
- خداوند، کسانی را که ایمان آورده اند با سخن استوار، ثابت می گرداند.
آیا عُزلت موجب معرفت می شود؟
س 70- آیا عُزلت موجب معرفت می شود؟ج- گوشه نشینی ملازم با معرفت نیست، ولی کسی که می خواهد اهل معرفت شود، باید معاشرتش را مخصوصاً با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند، و فرش هر مجلسی نباشد، و کار شبانه روزی او در مجالس بیهوده صرف نشود، و از معاشرتهای بی فایده و بی مغز تا می تواند اجتناب نماید، و طوری نشود که با همه و در هر مجلسی حاضر شود، همچنین برای کسی که می خواهد اهل معرفت شود لازم است که در خوردن حتّی حلال، میانه رو باشد، و افراط نکند، و شکمو نباشد؛ بلکه تا گرسنه نشده سر سفره حاضر نشود، و تا اشتها دارد دست از غذا خوردن بردارد؛ و از لحاظ خواب و سخن گفتن نیز باید حدّ اعتدال را مراعات نماید. (9)
تلازم معرفت نفس با معرفت ربّ
س 71- در روایت آمده است:«مَنْ عَرَف نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.»(10)
- هر کس نفس خویش را بشناسد، حتماً پروردگارش را می شناسد.
از این روایت استفاده می شود که نخست معرفت نَفْس حاصل می شود و بعد معرفت ربّ، و یا ابتدا معرفت ربّ حاصل می شود و بعد معرفت نَفْس؟
ج- در روایت کلمه «قد» وجود ندارد، (11) و از این کلام تلازم معرفت نفس با معرفت ربّ استفاده می شود، و اینکه از معرفت نفس، معرفت ربّ حاصل می گردد.
طاعت و بندگی خدا مایه آرامش
س 72- در روایت آمده است:
- اگر گفتاتان بسیار، و دلهایتان آشفته نبود، قطعاً آنچه را که من می بینم می دیدید، و آنچه را که می شنوم می شنیدید.
«تَمریج و مَرَج» در این روایت به چه معنی است؟
ج- «مَرَج» درهم خوردن حواس، و آشفتگی و تشویش خاطر می باشد که آرام شدن آن به طاعت و بندگی خداست. برای نمونه از اول که شروع به نمازخواندن می کنیم، دلمان سراغ کارهایمان می رود و همه آنها را انجام می دهیم تا اینکه سلام نماز را بگوییم. مسلّم است که این گونه نماز خواندن بی حضور قلب «مَرَج» را از دل برنمی دارد.
اگر افراد بشر همگی عاقل بودند...
س 73- در روایتی وارد شده است:«اِذا عَقَلَ اَهْلُ الدُّنیا، لَخَرَبَتْ» (12)
- اگر اهل دنیا [همگی]، عاقل می شدند، دنیا ویران می گردید
معنای این روایت چیست؟
ج- شاید منظور این باشد که اگر افراد بشر همگی عاقل می بودند، هیچ کس سنگ روی سنگ نمی گذاشت، و این جاهلان هستند که بسیاری از کارهای اجتماعی را به دست گرفته اند. در روایت دیگری نیز آمده است که:
«لا یَزالُ النّاسُ بِخَیْر اِذا ماتَفاوَتُوا؛ فَاذا اسْتَوَوا، هَلَکُوا.» (13)
- تا زمانی که مردم با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند، در خیر و خوبی هستند، و آن گاه که یکسان و مساوی شوند، به هلاکت گرفتار می شوند.
بندگی و عبودیّت حضرت حق و استدلال های عقلی
س 74- آیا بندگی و عبودیت حضرت حق به استدلال های عقلی نیاز دارد؟ج- بله، به عنوان مقدمه لازم است که انسان با استدلال های عقلی و از روی حجّت به توحید، نبوّت و امامت اعتقاد پیدا کند، آنگاه به بندگی، عبودیّت حضرت حقّ بپردازد.
س 75- آیا برای اثبات مسائل اعتقادی، غورکردن در مسائل فلسفی لازم است؟
ج- ملاک تحصیل یقین است، چه از راه استدلال باشد، یا از راه مرموز دیگر.
س 76- آیا برای اثبات مسائل اعتقادی، ظواهر دینی کافی نیست؟
ج- ظواهر دینی از قبیل تکالیفند که انسان باید آنها را بداند.
س 77- با اینکه ظواهر دین در دسترس همگان است، چرا افراد در یقین و معرفت مختلفند، و همه مانند سلمان و ابوذر- رضوان الله تعالی علیهما- نیستند؟
ج- خداوند متعال می فرماید:
«وَ تِلْکَ الاَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ، وَ ما یَعْقِلُها اِلَّا الْعالِمُونَ.»(عنکبوت: 43)
- و ما این مثال ها را برای مردم می زنیم، ولی جز دانایان آنها را درک نمی کنند.
س 78- چرا ما محرومیم؟
ج- این یک نحوه سوء حظّ از ناحیه ماست.
معنای چند فقره از دعای عرفه سید الشهدا علیه السلام
س 79- معنای این جمله از دعای عرفه سیدالشهدا علیه السلام که می فرماید: «اِلهی، تَرَدُّدی فِی الاثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الَمزارِ»(14): (معبودا، توجّهم به آثار [و موجودات] موجب دوری دیدار و لقای تو می گردد).ج- همه ما در بُعد مزار گرفتاریم. و علّت آن همان «لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً»(15): (از محبت خود بهره ای برای او قرار ندادی) است، و راه وصول را هم خود بیان فرموده که: «فَاجْمِعْنی عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ توْصِلُنی اِلَیْکَ»:(16): (پس با بندگی و خدمتی که مرا به تو برساند، تصمیم را بر خود متمرکز گردان)، که همان بجا آوردن واجبات و نوافل و ترک محرّمات، و عبودیّت و بندگی خالص است که می فرماید:
«اَقِمْنی بِصِدْقِ الْعُبُودیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ»(17)
- مرا با بندگی راستین در پیشگاه خود برپا دار.
معنای مَنْ اَطاعَنی، اَطَعْتُهُ
س 80- مقصود از این حدیث قدسی چیست که خداوند سبحان می فرماید:«مَنْ اَطاعَنی، اَطَعْتُهُ».
- هر کس از من اطاعت کند، من از او اطاعت می کنم.
ج- جمله «اطَعْتُهُ» کنایه از «اَطَعْتُ لَهُ کُلَّ شَیْءٍ» یعنی همه موجودات را مُنقاد و مطیع او قرار می دهم. چنانکه در حدیث قدسی دیگر می فرماید:
«یا ابْنَ آدَمَ، اَنا غَنِیٌّ لا اَفْتَقِرُ، اَطِعْنی فیما اَمَرْتُکَ، اَجْعَلْکَ غَنِِیاً لا تَفْتَقِرُ؛ یا ابْنَ آدَمَ اَنا حَیٌّ لا اَمُوتُ، اَطِعْنی فیما اَمَرْتُکَ اَجْعَلْکَ حَیاً لا تَمُوتُ؛ یابَن آدَمَ اَنَا اَقُولُ لِلشَّیءِ کُنْ فَیَکُونُ، اَطِعْنی فیما اَمَرْتُکَ اجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیء کُنْ فَیَکُونُ»(18)
- ای پسر آدم من بی نیازی هستم که هرگز نادار نمی گردم، از دستوراتم اطاعت کن تا تو را نیز چنان بی نیاز گردانم که هرگز نادار نشوی. ای پسر آدم، من زنده فناناپذیرهستم، از دستوراتم اطاعت کن تا تو را نیز زنده فناناپذیر گردانم. ای فرزند آدم، من به هرچیز بگویم: موجود شو، بی درنگ به وجود می آید، از دستوراتم اطاعت کن تا تو را نیز چنان گردانم که به هر چیز بگویی موجود شو، بلافاصله ایجاد شود.
یعنی: «اَنا حَیُّ لا اَمُوتُ بِالذّاتِ وَ تَکُونُ اَنْتَ حَیَّاً لا تَمُوتُ باللهِ»: (من زنده فناناپذیر بالذّات هستم، و تو نیز زنده فناناپذیر به خدا می گردی.)
معنای اَجْعَلْکَ حَیّاً لا تَمُوتُ
س 81- در حدیث قدسی آمده است:«یا ابْنَ آدَمَ، انا حَیٌّ لا اَمُوتُ، اَطِعْنی فیما اَمَرْتُکَ، اجَعلْکَ حِیاً لا تَمُوتُ.»(19)
- ای فرزند آدم، من زنده ای هستم که مرگ به من راه ندارد، از دستوراتم اطاعت کن تا تو را نیز زنده ای بگردانم که مرگ به تو راه نداشته باشد.
مقصود از جمله «اجَعلْکَ حِیاً لا تَمُوتُ» چیست؟
ج- یعنی تو را از اهل عذاب قرار نمی دهم، زیرا کسی که اهل طاعت باشد، در سعادت و حیات است، و کسی که در معصیت باشد در شقاوت و هلاکت، و مرده است، خداوند متعال می فرماید:
«مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُوْمِنٌ، فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوهً طَیّّبَهً» (نحل: 97)
- هر کس از مرد و زن به شرط اینکه مؤمن باشد، عمل صالح انجام دهد، او را به زندگانی خوشگوار زنده می گردانیم.
همچنین می فرماید:
«یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا للهِ وَ للرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ» (انفال: 24)
- ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگاه خدا و رسول، شما را به انچه که مایه حیات شماست فرا می خوانند، اجابت کنید.
و نیز می فرماید:
«کُلُّ شیءٍ هالکٌ اِلَّا وَجْهَُ»(قصص: 88)
- هرچیز جز وجه او نابود و فانی است.
کسانی که اهل طاعت و کمالند، مظهر اسمای حُسنای حقّ و باقی هستند.
چرا عمل نمی کنیم؟
س 82- چرا ما با اینکه حرف زیاد شنیده ایم، عمل نمی کنیم؟ج- بله، «بَلِ الاِنسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَهٌ وَ لَوْ اَلْقی مَعاذیرَهُ» (قیامت: 14 و 15): (بلکه انسان خود بر نفسِ خویشتن بیناست، هرچند دست به عذر تراشی بزند.) ما خود عملی نداریم، ولی امید ما اوست. وقتی که به نفس خود نظر می کنیم، جز ظلمت و ظلمتکده چیزی نیست، ولی طرف ما خداست که همه عطوفت و رحمت است.
معنای اِنَّ صلوتی و نُسُکی ...
س 83- معنای این آیه شریفه چیست که خداوند متعال می فرماید:«اِنَّ صلاتی و نُسُکی و مَحْیایَ وَ مَماتی، لِلهِ رَبِّ العالَمینَ لا شَریکَ لهُ، وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ، وَ اَناَ اَوَّلَ المُسْلِمینَ.» (انعام: 162)
- براستی که نماز و عبادات و زندگانی و مردنم همگی از آن خداوند، پروردگار عالمیان است، شریکی برای او نیست، و مرا به این دستور داده اند، و اول مسلمان [عالم] هستم.
ج- یعنی نماز و سایر عبادات و مردن و حیاتم را خداوند متعال مالک است، و همه از آن اوست هر چند اعمال را بنده انجام می دهد ولی مالک همه آنها خداست؛ زیرا:
«وَ اللهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ.» (صافّات: 96)
- و خدا شما و اعمالتان را آفریده است.
و جمله «لا شریک لَهُ» نیز همان معنی را می رساند که مالکی جز او وجود ندارد و جمله «وَ بِذلِکَ اُمِرْتُ» یعنی به توحید و اعتقاد به عدم شریک برای او امر شده ام. و معنای «وَ اَنا اوَّلُ المُسْلمینَ» آن است که یعنی در برابر همین معنای توحیدی تسلیم هستم و اول مسلمین عالم یا این امت می باشم.
معنای اَنْزِلْنی مِنْ نَفْسِکَ کَهَمِّکَ...
س 84- معنای سخن ذیل که از مواعظ خداوند سبحان به حضرت عیسی علیه السلام است چیست که می فرماید:«اَنْزِلْنی مِنْ نَفْسِکَ کَهَمِّکَ، وَ اجْعَلْ ذِکْری لِمَعادِکَ» (20)
- مرا چون هم و غم خود قرین خود قرار ده، و یادم را [وسیله ای] برای معادت قرار ده.
ج- گویا حق تعالی می فرماید: مرا چون همّ و غم خود قرین و همراه خود قرار ده، و با توجّه و یاد من، به من رجوع کلّی نما و از خود بیرون شو، و به اصطلاح در من فانی شو، زیرا مراد از معاد همان کشف غطاء و رجوع به حقّ است.
معنای اِبْکِ عَلی نَفْسِکَ...
س 85- معنای این حدیث قدسی که باز از مواعظ خداوند سبحان به حضرت عیسی علیه السلام است چیست که می فرماید:«اِبْکِ عَلی نَفْسِکَ وَ انْقُلْها اِلَی مَواقیتِ الصَّلوه.» (21)
- بر نفس خود گریه کن، و آن را به اوقات نماز منتقل ساز.
ج- یعنی در خلوتها بر خود گریه کن و گریه ات را به حال نماز نیز منتقل گردن.
معنای مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ، فَلَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّماءِ...
س 86- معنای این روایت چیست که می فرماید:«مَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ، فَلَنْ یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّماءِ حَتّی یَتِمَّ بِعَمَلٍ صالِحٍ.»(22)
- هر کس لا اله الا الله بگوید، به ملکوت آسمان راه نمی یابد تا اینکه گفتارش را با عمل صالح کامل کند.
ج- یعنی اقرار به شهادَتَیْن و شهادت به وحدانیت تنها بالا نمی رود مگر با عمل صالح، خداوند می فرماید:
«اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمَ الطَّیِبُ، وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُُهُ» (فاطر: 10)
- فقط کلمه [و اعتقاد] پاکیزه [توحید] به سوی او بالا می رود، و عمل صالح آن را بالا می برد. یعنی عمل صالح است که کلمه طیّب و مراتب و درجات توحید بنده را بالا می برد.
معنای اَحَقُّ مَنْ اَطَعْتَهُ، مَنْ لا یُعْصیکَ
س 87- معنای این کلام که از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است چیست که می فرماید:«اَحَقُّ مَنْ اَطَعْتَهُ، مَنْ لا یُعْصیکَ.»
- سزاوراترین شخص برای اطاعت کسی اس تکه تو را به نافرمانی وادار نکند.
ج- یعنی آن کس سزاوار راهنمایی است و از مربّی و مُرشدی باید پیروی کرد که برخلاف فرمان حق تعالی دستور ندهد.
معنای الْهِجْرانُ عُقُوبَهُ الْعِشْقِ
س 88- معنای این کلام نقول از حضرت علی علیه السلام که می فرماید:«الْهِجْرانُ عُقُوبَهُ الْعِشْقِ»(23): (هجران، عقوبت عشق است) چیست؟
ج- اگر کلامی هم باشد خوب است علی علیه السلام بفرماید. ما لفظ «عشق» در روایات بسیار کم داریم شاید از پنج شش مورد تجاوز نکند، ولی لفظ «حُبّ» زیاد است، و معنای این فرمایش حضرت آن است که معشوق و حقّ تعالی، سالک عاشق را به هجران و دوری مبتلا می کند، و این عقوبتی است که از او نسبت به عاشق.
معنای مَنْ مَلِکَ هَواهُ، مَلِکَ النُّهی
س 89- معنای این کلام منقول از امیرالمؤمنین علیه السلام چیست که می فرماید:«مَنْ مَلِکَ هَواهُ، مَلِکَ النُّهی».(24)
- هر کسی مالک هوا و هوس خویشتن گردد، عاقل و خردمند است.
ج- کمال ممدوح، کمالی است که صاحبش آن را از خدا، و مالک آن را خدا بداند، و در برابرش شکر نماید، چنانکه خداوند سبحان درباره حضرت داود و سلیمان علیه السلام می فرماید:
«وَلَقَدْ آتَینا داوُدَ وَ سُلَیمانَ عِلْماً وَ قالا: اَلْحَمْدُ للِهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُومِنینَ» (نمل: 15)
- و قطعاً به حضرت داود و سلیمان علیه السلام دانش عنایت کردیم و آن دو گفتند: ستایش خدا را که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.
نه اینکه همه را از خود بداند، و بر دیگران فخر نماید و انانیّت داشته باشد، چنانکه خداوند متعال درباره قارون می فرماید:
«و آتَیْناهُ مِنَ الکُنُوزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بالْعُصْبَهِ اُولِی الْقُوَّهِ.»(قصص: 76)
- و از گنجینه ها آن قدر به او داده بودیم که حمل کلیدهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین می آمد.
ولی وی گفت:
«اِنَّما اُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی.» (قصص: 78)
- من اینها را در نتیجه دانش خود یافتم.
منظور از حال چیست؟
س 90- منظور از «حال» که اهل حال و معرفت می گویند، چیست؟ج- همان که شما و امثال شما دارید، حال، کشش عشق (25) است. در دعای کمیل آمده است: «وَ اجْعَلْ ... قَلْبی بِحُبِّکَ مُتَیُّماً.»(26)
- و با محبّت خود، دلم را واله و شیدای خود بگردان.
پی نوشت ها :
1. ر، ک: وسائل الشیعه، ج11، ص 80،روایت 14293، و ج 15، ص 246، روایت 20405، و بحارالانوار، ج 77، ص 64، روایت 4، و ج 78، ص 139، روایت 3.
2. وسائل الشیعه، ج7، ص 170، روایت 9031، و نیز ر،ک: وسائل الشیعه، ج1، ص 426، روایت 115.
3. ر،ک: وسائل الشیعه، ج2، ص 444، باب 28، و ص 199، باب 43، و ج 6، ص 218، باب 27، و ج 11، ص 175، باب 11، و ص 204، باب 28.
4. ر، ک: بحارالانوار، ج74، ص 419، روایت 47.
5. المیزان، ج2، ص 31.
6. ر، ک: بحارالانوار، ج 11، ص 63، روایت1، و ج 12، ص 5، روایت 12، و ص 24، ص 33، روایت 8، و ص 35، روایت 11، و ص 38، روایت 21، و ص 39، روایت 24، و ج 95، ص 188، روایت 14، و ج 71، ص 155، روایت 70.
7. ر، ک: بحارالانوار، ج 22، ص 430، روایت 37، و نیز ر،ک: بحارالانوار، ج 81، ص 210، روایت 25.
8. حاصل پاسخ اینکه، دعا دو گونه است: عرض حال و عرض حاجت. و هر دو از لحاظ دستورات دینی مطلوب و پسندیده است، و هیچ کدام با مقام تسلیم و خشنودی از قضای خداوند ناسازگار نیست.
9. خداوند متعال در رابطه با لزوم اعتزال از اهل غفلت و اهل دنیا می فرماید: «فَاعْرِض عَمَّنْ تَوَلِّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ اِلَّا الحَیوهَ الدُّنیا» (نجم: 29) (و از هر کس که از یاد ما روی گردانیده و جز زندگانی دنیا را نمی خواهد، اعراض کن.) و مجموع مطالب حضرت استاد قدس سره اشاره است به شعر معروف «قاسم انوار»:
صَمْت وجُوع و سَهَر و عُزلت و ذکر به دوام
نا تمامان جهان را، کند این پنج، تمام
10. بحارالانوار، ج 2، ص 32، روایت 22، و ج 61، ص 99، و ج 69، ص 293، روایت 23.
11. بحارالانوار، ج 95، ص 456، روایت 1.
12. بحارالانوار، ج 1، ص 95، روایت 28، و نیز ر،ک: بحارالانوار، ج 78، ص 377، روایت 3، ص 379، روایت 4، و ج 93، ص 372، روایت 16.
13. بحارالانوار، ج 77، ص 385، روایت 10.
14. بحارالانوار، ج 98، ص 233، روایت 3.
15. بحارالانوار، ج 98، ص 226، روایت 3.
16. بحارالانوار، ج 98، ص 225، روایت 3.
17. بحارالانوار، ج 98، ص 223، روایت 3.
18. بحارالانوار، ج 93، ص 376، روایت 16.
19. بحارالانوار، ج 93، ص 376، روایت 16
20. بحارالانوار، ج 14، ص 289، روایت 14.
21. بحارالانوار، ج 14، ص 290، روایت 14- اصل کلام به این صورت است: «یا عیسی، اِبْکِ عَلی نَفْسِکَ فی الصَّلاه، وَانْقُلْ قَدَمَیْکَ اِلی مَواضعِ الصَّلواتِ، وَسْمِعْنی لَذاذَهَ نُطْقِکَ بِذِکْری.»: (ای عیسی، در نماز بر نفس خویش گریه کن، و با گامهایت به سوی جایگاه های نماز برو، و لذت تکلم به ذکرم را به من [ارائه بده] و بشنوان.)
22. بحارالانوار، ج 69، ص 402، روایت 102، و ج 17، ص 152، روایت 15.
23. بحارالانوار، ج 78، ص 11، روایت 70.
24. شرح غررالحکم و دررالکلم، ج5، ص 154.
25. حضرت استاد (ره) در جایی چنین سروده است:
تو مپندار که مجنون سَرِ خود مجنون گشت
از سمک تا به سمایش کششِ لیلا بُرد
26. اقبال الاعمال، ص 709.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}