نویسنده: روبر اسکارپیت
ترجمه ی: دکتر مرتضی کتبی



 

1. کارشناسان و مصرف کنندگان

فاصله ای که بین ادبیات مدرسه ای با ادبیات زنده وجود دارد از دیرباز دستخوش مزاح یا مضحکه بوده است. به نظر مسخره می آید که انسان چندین سال از عمر خود را برای مطالعه متون کسل کننده ای هدر بدهد که هرگز آنها را برای بار دوم نخواهد خواند. اما چنین برداشتی در حکم آن است که برخورد کارشناس را با برخورد مصرف کننده یکی فرض کنیم. ویژگی انسان فرهیخته در توانایی نظری او برای قضاوتهای ادبی مدلل است. هدف آموزش در مدرسه ممکن ساختن این قضاوت است و به ویژه در فرانسه، فن تفسیر متون، که اساس آموزش متوسطه است، این هدف را دنبال می کند که هر دانش آموزی را کارشناس بار بیاورد.
متأسفانه عمل خواندن فقط صرف عمل شناخت نیست. تجربه ای است که موجود زنده را به طور کامل، هم از نظر جنبه های فردی و هم از نظر جنبه های جمعی، درگیر می سازد. خواننده مصرف کننده است و مانند همه مصرف کنندگان بیشتر از آنکه به قضاوت بپردازد، از ذوق و سلیقه خود پیروی می کند، حتی اگر قادر باشد بعد از مطالعه اثر، برای ذوق خود دلیل عقلانی بتراشد.
کار قضاوت ادبی ویژه گروه فرهیختگان است( که اغلب خود را مانند «دبیرستان دیده ها»‌در فرانسه سابق، کاست یا طبقه اجتماعی به حساب می آورند). این گروه به اعضای خود، رفتار کارشناسانه را تحمیل می کند( وگرنه آنها را کندذهن، عامه و حتی «ابتدایی» می خواند و بدین ترتیب تحت فشار اخلاقی قرار می دهد.) این همان تفسیر مکانیسم خودسانسوری است که در صفحات پیش مطرح کردیم، مکانیسمی که کار تحقیق درباره انواع خواندن را آن همه مشکل می نمود: چگونه انسان «بافرهنگی» که درباره نمایشنامه راسین قضاوت کرده و ارزش آن را تشخیص می دهد جرأت این اعتراف را خواهد داشت که سلیقه شخصی او، خواندن تن تن(1) را ترجیح می دهد؟ معنای اسطوره هایی هم که به « ایسم» ختم می شوند و به منزله توجیه عقلانی حاضر و آماده برای کسانی به کار می آیند که فشار گروه اجتماعی- فرهنگی آنها را مجبور ساخته تا ذوق و سلیقه خود را در قالب قضاوتهای مدلل ابراز کنند، همین است.
چنانچه ما به صراحت در قضاوتهای مدلل کارشناسان و سلیقه های غیرعقلانی مصرف کنندگان، دو نوع ارزش به کلی متمایز را می شناختیم دیگر اشتباهی رخ نمی داد.
نقش کارشناس عبارت است از « گذر به پشت صحنه»، درک اوضاع و احوالی که آفرینش ادبی در آن انجام می گیرد، فهم نیات نویسنده و تحلیل وسایلی در اثر به کار گرفته است. برای کارشناس پیری یا مرگ اثر بی معناست، چرا که وی هر لحظه می تواند نظام استنادهایی را که سازنده برجستگی زیباشناختی اثر است در ذهن بازسازی کند. برخورد او با اثر برخوردی تاریخی است.
مصرف کننده برعکس، در زمان حال زندگی می کند( حتی اگر همان گونه که ملاحظه کردیم، این زمان گذشته های دور را نیز دربرگیرد). او نقشی ندارد، فقط وجود دارد. آن چیزی را که به او عرضه می شود، می چشد و درباره خوشایندی یا ناخوشایندی آن تصمیم می گیرد. نیازی به نشان دادن تصمیم خود هم ندارد: مصرف کننده می خواند یا نمی خواند. این برخورد با اثر به هیچ وجه نافی روشن بینی او نیست و بر هیچ کس منع نشده که به جستجوی تفسیری برای گزینش خود برآید. اما تفسیر این گزینش بسیار بیش از توجیه آن به روشن بینی نیاز دارد.
این دو نوع ارزش می توانند و باید با یکدیگر همزیستی داشته باشند. حتی گاهی پیش می آید که با هم منطبق می شوند. ناسازگاری آشکاری که بین آنها وجود دارد، چیزی جز تأثیر ساختارهای اجتماعی- فرهنگی ای که پیش تر توصیف شد، و به ویژه تأثیر جدا افتادن شبکه فرهیختگان نیست. در واقع، کار خواندن در هر حال و هوای فکری و عاطفی که انجام بگیرد، کاری واحد است و باید به صورت مجموعه مورد توجه قرار گیرد. کار خواندن نیز مانند سر دیگر زنجیر کار آفرینش ادبی، عملی است آزاد که اوضاع و احوالی که این کار در آنها صورت می گیرد، بر آن سنگینی می کند. سرشت ژرف آن، دست کم در حال حاضر، تحلیل پذیر نیست، اما می توان حدود و ثغور آن را با بررسی رفتار انواع مختلف خوانندگان نه برحسب قضاوتهای ادبی، بلکه برحسب موقعیتهای مختلف آنان، تعیین کرد.
اطلاعات ما در مورد این رفتار ناکافی است و اغلب براساس تجربیات کتاب داران یا مربیان فرهنگی به دست آمده است و به ما امکان نتیجه گیری نمی دهد، ولی بررسی مطالعه زنان نوع اطلاعاتی را که می توان از تحقیقی منظم و همه جانبه به دست آورد، نشان می دهد.
در کلیه اقشار جامعه، رفتار خوانندگان زن متجانس تر از رفتار مردان است. آنچه را معمولاً خواندن برای گریز می نامند( در سطور بعدی درباره این عبارت توضیحاتی خواهیم داد) در بین زنان نسبتاً متداول است(‌رمانهای احساساتی، تاریخ، پلیسی) و نویسندگان زن، چه در شبکه فرهیختگان و چه در شبکه های عام، محبوبیت بیشتری دارند( در حدود سال 1955، پرل باک، دافنه دوموریه، مازو دولاروش، کولت و به ویژه دلّی که نویسنده ای دائمی است). به این اسامی باید نام نویسندگانی را افزود که مؤید گرایش به «ادبیات گریز» هستند( لوتی، پی یر بنوا، پل ویالار و دیگران....)ولی کسانی هم هستند که به گرفتاریهای روزمره می پردازند( وان درمیرش، کرونن، اسلوتر، تید مونیه، سوبیران و دیگران ...).
این همگونی زاده آن است که سبک زندگی زن، به ویژه در عصر مدرن، نسبتاً یک شکل است: گرفتاری کارهای خانه و فرزندان که اغلب با فعالیت حرفه ای همراه است، در تمام طبقات اجتماعی و در همه مناطق از الگوی واحدی پیروی می کند. در مورد گزینشهای خاص زنان باید گفت که آنها به آغاز کتاب خوانی زنان در قرون هفدهم و هجدهم برمی گردد، به زمانی که خستگی زنان از ماندن در خانه یکی از منابع نگارش رمان بود، هنگامی که مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی زنان بسیار ناچیز بودند. حضور نویسندگانی مانند پرل باک یا کرونن گواه بر اشتغالات فکری تازه ای بود که بی هیچ شکی، به تدریج که پایگاه اجتماعی زن در جهت شرکت فعال تر در حیات مدنی تحول می یافت، تأثیر روزافزونی بر خواندن زنان می گذاشت. همچنین باید خاطرنشان کرد که مطالعه «ادبیات گریز» در میان زنان جوان( بین سی و چهل سال) رایج تر است چرا که آنان بیشتر از بقیه دچار نارضایی و واقعیت گریزی و خیال پردازی هستند. به طور کلی( و این مطلب در مورد زنان و مردان به یک اندازه صادق است) مطالعات، به تدریج که سن بالا می رود، ادبی تر می شود. بازنشستگان غالباً خوانندگان بسیار خوبی هستند، بی شک برای اینکه فرصت بیشتری برای مطالعه در اختیار دارند و نیز برای اینکه فشار زندگی بر آنان کمتر است.
پس بی مناسبت نخواهد بود که به مطالعه انگیزه های روانی و اوضاع مادی ای بپردازیم که به رفتار خواننده معمولی(2) شکل می دهند.

2. انگیزه

می دانیم که مصرف کتاب را نباید با خواندن آن یکی دانست. گاهی مصرف کننده ای کتابی می خرد( یا به ندرت به امانت می گیرد) بی آنکه قصد خاصی برای خواندن آن داشته باشد( بگذریم که ممکن است به طور تصادفی آن را بخواند).
می توان به خرید« خودنمایانه» کتابی اشاره کرد که لازم است انسان به نشان ثروت، فرهنگ بالا یا سلیقه خوب آن را داشته باشد( این یکی از متداول ترین شگردهایی است که در انجمنهای کتاب در فرانسه به کار می رود)، خرید کتابهای نفیس که به منزله سرمایه گذاری هم تلقی می شود، خرید جلدهای متعدد یک مجموعه بنا به عادت، خرید از سر وفاداری به یک آرمان یا شخص( موفقیت اثر در میان منتقدان)، خرید کتاب از سر علاقه به اشیاء نفیس، که در این صورت کتاب به خاطر صحافی، حروف یا تصاویرش حکم شیئی هنری را پیدا می کند. در این مورد کتاب به شیء تبدیل می شود.
مصرف کتاب بدون خواندن آن فقط به این سبب مورد توجه ماست که در دور اقتصادی قرار می گیرد. ولی این نوع مصرف، بخش بسیار کوچکی از کل مصرف را به ویژه در شبکه های عام تشکیل می دهد. در این شبکه ها روزنامه را غالباً برای خواندن قسمتهایی از آن می خرند، ولی اگر قصد نداشته باشند کتابی را بخوانند، به ندرت به خرید آن می پردازند.
از سوی دیگر می دانیم که در مصرف همراه با خواندن، باید مصرف کارکردی را از مصرف ادبی متمایز ساخت. هر یک از این دو نوع مصرف با انگیزه های مختلفی انطباق دارد.
ما فقط به جهت یادآوری از انگیزه هایی که مبنای مصرف کارکردی قرار می گیرند نام می بریم. قبل از همه کسب اطلاع، گردآوری اسناد و مدارک و مطالعه در زمینه های حرفه ای جزء این انگیزه ها هستند. پیچیده تر از این انگیزه ها، مصرف کارکردی کتاب ادبی است. یکی از بارزترین موارد این نوع مصرف، کاربرد پزشکی کتاب یا کتاب درمانی است، مثلاً وقتی کسی کتاب می خواند تا خوابش ببرد یا ذهنش را مشغول بدارد و یا اضطراب را از ذهن خود دور کند. مطالعاتی که به « تمدد اعصاب» کمک می کنند یا آنهایی که برای ذهن، نوعی ورزش بهداشتی فراهم می آورند نیز از این دسته اند: نوعی از رمانهای پلیسی نیز در این مورد، نقش مشابه جدول روزنامه ها را بازی می کنند. در موارد دیگر از کتاب انتظار می رود که مانند موادمخدر، برای ایجاد بعضی احساسات، بر نظام عصبی تأثیر مستقیم بگذارد، مطالعات وحشت انگیز محض، مطالعات خنده آور( با استفاده از کمدیهای سبک)، مطالعات اشک آور و به ویژه مطالعات شهوت انگیز از این قبیل هستند. در مورد مطالعات شهوت انگیز باید گفت که کاربرد شهوت انگیزانه کتاب، حتی اگر جنبه وقیح نگارانه در آن جزئی باشد یا حتی به صورت کاملاً ناخودآگاه در اثر مطرح شده باشد، از انگیزه های بسیار رایج برای خواندن است.
هرچند که مطالعه متون مبارزاتی یا متون مربوط به خودآموزی از نوع کاملاً متفاوتی است، باید آنها را ( و یا لااقل بخشی از آنها را) نیز کارکردی دانست. در این صورت کتاب ابزاری برای فن مبارزه یا پیشرفت اجتماعی به حساب می آید. کتاب را ابتدا برای کسب فرهنگ و سپس برای کسب لذت می خوانند، یعنی انگیزه ادبی ممکن است وجود داشته باشد ولی فرعی است.
انگیزه های خاص ادبی، انگیزه هایی هستند که بی غرض بودن اثر را رعایت می کنند و مطالعه را نه وسیله، بلکه هدف قرار می دهند. ناگفته نماند که چنین مطالعه ای در عین حال مستلزم و نافی تنهایی است. در واقع خواندن کتاب به عنوان آفریده ای اصیل و نه به عنوان ابزاری برای ارضای کارکردی یک نیاز مستلزم آن است که خواننده در خانه دیگری را بکوبد، از دیگری کمک بخواهد و بنابراین از خود بیرون بیاید. به این معنا در برابر کتاب به مثابه ابزار که تابع صرف نیازهای فرد است کتاب به منزله مصاحب قرار می گیرد. اما از سوی دیگر، مطالعه عملی گوشه گیرانه به معنای تام کلمه است. انسانی که به مطالعه روی می آورد، حرف نمی زند، کاری نمی کند، از انسانهای دیگر فاصله می گیرد، از محیط اطراف، کناره می گیرد. این موضوع هم در مورد مطالعه شنیداری صادق است و هم در مورد مطالعه دیداری: هیچ کس تنهاتر از تماشاگری که در میان دیگران در تماشاخانه نشسته است، نیست. در اینجا باید به تفاوتی اساسی میان ادبیات و هنرهای زیبا، اشاره کنیم: در حالی که موسیقی و نقاشی، از آنجا که فقط بخشی از حواس انسان را به خود مشغول می سازند، می توانند نقش دکور را بازی کنند، حتی به مثابه زمینه کارکردی برای کسی که به کار مشغول است به حساب آیند، برعکس مطالعه برای حواس انسان هیچ گونه آزادی باقی نمی گذارد و تمامی شعور را قبضه می کند و خواننده را به موجودی ناتوان بدل می سازد.
بنابراین عمل مطالعه ادبی هم جامعه پذیر است و هم جامعه گریز و روابط فرد را با عالم خویش موقتاً قطع می کند تا روابط جدیدی بین او و دنیای اثر برقرار سازد. بدین جهت است که انگیزه مطالعه تقریباً همیشه نوعی عدم ارضاء، عدم تعادل بین خواننده و محیط است. این عدم تعادل ممکن است به علل درونی طبیعت بشری( از قبیل کوتاهی و ناپایداری زندگی) برگردد، یا ممکن است به برخورد افراد با هم ( مانند عشق، کینه، ترحّم) و یا به ساختارهای اجتماعی( ظلم، فلاکت، بیم از آینده، کسالت از کار) ارتباط پیدا کند. در یک کلمه مطالعه در حکم چاره انسان برای رویارویی با پوچی سرنوشت بشر است. مردمی که شادمان هستند، شاید تاریخ نداشته باشند، اما ادبیات قطعاً نخواهد داشت زیرا نیاز به مطالعه را احساس نخواهند کرد.
اصطلاح « ادبیات گریز» غالباً به کار برده می شود، بی آنکه همیشه معنای روشنی از آن ارائه شده باشد. برخوردهای تحقیرآمیز یا ستیزه جویانه با این ادبیات اغلب بسیار خودسرانه است. در واقع هر مطالعه ای، قبل از هر چیز نوعی گریز است. ولی گریز صدها شیوه دارد و مهم این است که انسان بداند از چه و به سوی چه فرار می کند. بررسی مطالعات افراد در پیوند با وقایع سیاسی و به ویژه دوره های بحرانی( جنگها، تنشهای بین المللی، انقلابها و غیره). چه بسا در این مورد بسیار روشنگر باشد.
کتاب دون کامی یو در کشورهایی که در آنها اختلافات عمیق سیاسی وجود داشت، از موفقیت زیادی برخوردار شد، زیرا در این اثر، نمایش دوستی محکم و بی ریا بین یک کمونیست و یک کشیش، که هر دو در محل ریشه دارند، نه حذف اختلافات، بلکه زدودن قدرت شوم آنها و تحمل پذیر کردنشان را ممکن می سازد. خوش بینی و شادابی ای که در سال 1945 آغاز حکومت مندس فرانس را در میان گرفته بود، یکی از عوامل موفقیت کتاب کتابچه های سرگرد تامپسون (3)بود، نه برای آنکه حال و هوای شاد آن زمان مطالعه کتابهای سبک را می طلبید، بلکه برعکس از آن جهت که لازم بود آن حالت حفظ شود و احیای دوباره وقایع مهمی که مبین روح ملی بود( و چنانچه از زبان فردی بیگانه شنیده می شد تأثیر گسترده خاصی می گذاشت) از شکنندگی و ناپایداری آن بکاهد. بنابراین در ماه دسامبر 1956، در هفته بحران کانال سوئز، یعنی درست هنگامی که این تأثیر خاص کتابچه ها از میان می رفت و مطالعه آن حقیقتاً به وسیله ای برای گریز از واقعیات تبدیل می شد، فروش آن که از دو سال پیش در سطح بسیار بالایی تثبیت شده بود ناگهان به یک پنجم کاهش یافت.
نمودار نمایشنامه هایی که در پایان قرن هجدهم در لندن به روی صحنه آمده، به همت آقای ژان دولک، استاد دانشگاه پاریس 3 تهیه شده است. جنگ با فرانسه در آوریل 1792 شروع شد. از این رو تعداد کمدیهای سبکی که به روی پرده آمد، از 9 عدد در سال 1791 و 10 عدد در سال 1792به 1 عدد در سال 1793 تنزیل یافت. در همین حال، نمایشنامه های طنزآمیز انتقادی که در سال 1792 تعدادشان 4 عدد بود در سال 1793 به 6 و در سال 1794 به 9 و در سال 1795 به 12 نمایشنامه رسید. تعداد تراژدی از 3 نمونه در سال 1792، به 5 عدد در سال 1793 و به 10 عدد در سالهای 1794 و 1795 افزایش یافت. از آنجا که در کار نمایش، عرضه به تقاضا( به خصوص در این دوره) بسیار حساس است، می توان این تغییرات را نمونه هایی عالی از تأثیر بحرانها بر مصرف ادبی- و نه الزاماً در جهت آنچه ادبیات گریز خوانده می شود- دانست: کمدی سبک طبیعتاً نوعی است که در مقایسه با نمایشنامه های انتقادی یا تراژدی میزان « تعهدش» بی نهایت کمتر است.
اطلاعات ما برای تحلیل ژرف تر کافی نیستند، اما هنگامی که اطلاعات کافی به دست آید زمینه وسیعی فراهم خواهد شد که روان شناسی اجتماعی باید بدان بپردازد. فعلاً به بیان این نکته بسنده می کنیم که نباید فرار زندانی را( که یک پیروزی و افتخار برای او محسوب می شود) با فرار سربازی که از سربازخانه می گریزد( و شکست و ننگ به حساب می آید) یکی دانست. و از طرف دیگر ناگفته نماند که نباید از روی مطالعه اشخاص به انگیزه های آنان پی برد. غنایی که خواننده در مطالعه جستجو می کند- این غنا از رهگذر آشتی با پوچی سرنوشت بشر، بازیابی تعادل عاطفی خویش، دستیابی به خودآگاهی صورت می پذیرد- ممکن است، همان طور که در مقاله دیگری نوشته ایم« به شکل سکه های گرانبهایی باشد که بی درنگ با تجربه مبادله و اندوخته می شود و یا به شکل چکهای بی محلی که مبادله پذیر نیست و نه بر اساس موجودی، بلکه بر اساس توهمات کشیده شده است.(4)
بر اساس دانسته های کنونی خود از نحوه تقسیم مطالعات، می توانیم بگوییم که در کشورهایی که سیاست ارشاد ادبی اعمال نمی شود، اکثریت متونی که در شبکه فرهیختگان به گردش درمی آید( حتی به ظاهر هم که شده)‌مستلزم انگیزه آموزش افزایی است، در حالی که بیشتر متونی که در شبکه های عام پخش می شود مستلزم و مشوق انگیزه گریز است. از انبان دوره گردها گرفته تا پیشخوان مراکز فروش کتاب، همه جا به ادبیاتی کلیشه ای برمی خوریم که می کوشد با اسطوره سازیهای زمخت احساسی، واقعیت گریزی و خیالبافیهایی را که آن همه در ذهن توده ها پرورش داده اند، تشویق کند.
این گونه تحلیل و تشبیه ها خودسرانه است و گویای واقعیت گرایشهای مردم نیست. آنها فقط وضع موجود، یک موقعیت نهادی و یک ساختار اقتصادی- اجتماعی را بیان می کنند. انگیزه هایی که افراد را به مطالعه می کشانند، از هر نوعی که باشند، فقط در اوضاع و احوال مادی مناسب، کارساز و عملی خواهند شد.

3. اوضاع و احوال مناسب برای مطالعه

ما به آنچه در مورد توزیع گفتیم برنمی گردیم. اگر فرض کنیم که کتاب در دسترس خوانندگان قرار دارد، آن وقت مسائل تازه ای مطرح می شوند: کجا و کی می توان آن را خواند؟
در اینجا مفهوم آمادگی اشخاص پیش کشیده می شود. حیات جمعی، فرد را به طرق گوناگونی مشغول می دارد. مثلاً در این مورد سن عامل مهمی به حساب می آید: از یک سو تعلیم و تربیت، آموزش حرفه ای، کسب موقعیت شغلی، همه اینها آمادگی نوجوانان و جوانان را برای مطالعات غیر کارکردی کاهش می دهد، و از سوی دیگر وقت آزاد در این سنین با فعالیتهای عدیده سرگرم کننده ای مانند ورزش پر می شود. با وجود این، جوانان به مطالعه رو می آورند چون که انگیزه های نیرومندی برای این کار دارند( این سن دوره بحرانهای شخصیت و برخورد با جامعه محسوب می شود)، آنان شیفته مطالعه هستند، اما همه نظرسنجیها نشان می دهند که آنان خارج از کتابهای درسی کم چیز می خوانند و دایره مطالعات غیردرسی شان نسبتاً محدود است. آغاز دوره مطالعه بین سی و پنج و چهل سالگی است یعنی هنگامی که از فشار زندگی کاسته می شود. به یاد می آوریم که در همین سنین است که شخصیت ادبی تاریخی نویسندگان نیز شکل می گیرد. شاید میان این دو پدیده رابطه ای وجود داشته باشد: فقط تحقیق حقیقتاً جامعی می تواند وجود این رابطه را اثبات کند.
در بین عوامل دیگری غیر از سن که بر آمادگی اشخاص تأثیر می گذارند، باید به نوع فعالیت حرفه ای، نوع مسکن، اوضاع اقلیمی، وضعیت خانوادگی و غیره نیز اشاره کرد. هریک از این عوامل را باید به تفصیل بررسی کرد، اما می توان لحظاتی را که انسان متمدن قرن بیستم در زندگی خود آمادگی لازم را برای مطالعه دارد، به طور کلی به سه دسته بزرگ تقسیم کرد: لحظات خالی از دست رفتنی (حمل و نقل، تغذیه، و غیره)، اوقات منظم فراغت( بعد از ساعات کار)، زمانهای غیرفعال( جمعه ها، تعطیلات،‌بیماری، بازنشستگی).
مطالعه در لحظات خالی اغلب به خواندن روزنامه اختصاص می یابد. در واقع، نامرتبی و کوتاهی و قطع شدنهای مکرر این لحظات و حواس پرتیهای دائمی مطالعه پیگیر را مشکل می سازند. با وجود این، اگر به هنگام صرف غذا تقریباً همیشه روزنامه مطالعه می شود، آثار خاص سفر و حمل و نقل نیز وجود دارند، مثلاً‌« رمانهای ویژه خواندن در قطار» که معمولاً رمانهای پلیسی است. این رمانها برای سفرهای نسبتاً طولانی( دو تا سه ساعت) نوشته شده اند و در نتیجه برای جا به جاییهای روزانه کارکنان از خانه به محل کارشان مناسب نیستند. یکی از عوامل موفقیت دایجست ها این است که در آنها مطلب مناسب برای هر فرصتی پیدا می شود.«داستانهای عشقی» که به خصوص برای این کار نوشته شده اند به صورت جزوه های 16، 32، 64 یا 96 صفحه ای عرضه می شوند و برای مسیرهای ده دقیقه ای تا یک ساعته مورد استفاده قرار می گیرند. یکی از راه حلهایی که در انگلستان به کار می رود کتابی است معروف به « کتاب مترویی» که در آن ذخیره ای از متون خواندنی برای چندین هفته وجود دارد، اما حجیم بودن این مجلد در اغلب موارد آن را کاربردناپذیر می کند.
در زمینه مطالعه در لحظات خالی می توان از مطالعه به هنگام لحظات استراحت در محیط کار نام برد. مطالعه در این لحظات نسبتاً نادر است، زیرا محاوره، مباحثه، پیشخوان کافه، رقبای جدی آن هستند. ولی تجربه ثابت می کند که چنانچه اوضاع مساعد برای مطالعه فراهم آید یعنی اتاق مطالعه، کتابخانه در محل استراحت وجود داشته باشد، مطالعه در لحظات استراحت ممکن است به راحتی انجام پذیر و ثمربخش شود.
مطالعه در اوقات فراغت بسیار فراوان تر از سایر اوقات انجام می گیرد. در این مورد می توان از مطالعه شبانه که معمولاً در میان افراد خانواده، قبل یا بلافاصله بعد از صرف شام و مطالعه آخر شب که معمولاً در رختخواب انجام می گیرد، نام برد. مطالعه شبانه بیشتر کار اشخاصی است که از نظر سنی جا افتاده اند و کمتر جذب سرگرمیهای بیرونی می شوند. این نوع مطالعه با زندگی روستایی( شبهای دراز)، با سختی آب و هوا( که در کشورهای مدیترانه ای وجود ندارد و در انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی بسیار رایج است)، با سکونتگاههای راحت سازگار است. رادیو و به ویژه تلویزیون به جای مطالعه بصری رفته رفته نوعی از مطالعه سمعی- بصری را رواج می دهند که البته بی ارزش نیست ولی سیاست ارشاد و هدایت مطالعه را به مردم تحمیل می کند. با وجود این، هنوز هم استوارترین مطالعات در اوقات آزاد شبانه انجام می پذیرد.
مطالعه آخر شب ویژگیهای خاص خود را دارد. خوانندگانی که در مورد عادت به مطالعه مورد پرسش قرار می گیرند بیشتر به این نوع مطالعه اشاره می کنند. از دیرباز اهمیت «کتاب بالینی» یعنی کتاب کنار تختخواب، شناخته شده است. در واقع، این کتابها سلیقه های خوانندگان را به دقیق ترین وجه نمایان می کنند، زیرا در تنهایی اتاق خواب محرمات و ممنوعیتها رنگ می بازند و ملاحظات و اجبارهای اجتماعی کنار می روند. پرداختن به تحقیق ویژه ای در زمینه « کتاب بالینی» بسیار ارزشمند خواهد بود، زیرا مردم برای این کتابها بیش از تمام کتابهای دیگر وقت می گذارند و اغلب هر شب دو ساعت یا بیشتر به مطالعه آنها می پردازند. و اما در مورد مطالعاتی که در زمانهای بیکاری انجام می گیرد باید گفت که جنبه های بسیار مختلفی دارند. پیش از این در مورد مطالعه بازنشستگان مطالب مختصری گفته ایم. مطالعه در روز جمعه ظاهراً رقبایی دارد که عبارت اند از ورزش‌ و« کارهای ذوقی» مختلف. این مطالعه اغلب به صورت خواندن « جمعه نامه»ها درمی آید: در بریتانیای کبیر یک چهارم اهالی بالغ چندین « جمعه نامه»(sundays papers)را مطالعه می کنند.
مطالعه به هنگام بیماری، خوشبختانه استثنایی، اما مؤثرتر است. گذراندن ساعات طولانی در بستر بیماری امکان مطالعه عمیقی را که دیگر به آسانی به دست نخواهد آمد، فراهم می آورد. این امکان به خصوص در دوران نقاهت پیش می آید. خود دوره بیماری بیشتر برای مطالعات کارکردی مناسب است. البته در اینجا نیز همه چیز به امکانات مادی وابستگی دارد. کتابخانه های بیمارستانها در فرانسه به فقر اسف باری دچارند. با وجود این اغلب در همین کتابخانه هاست که سرنوشت سازترین مطالعات بعضی از افراد انجام می گیرد.
در مورد مطالعه به هنگام تعطیلات، اطلاعات زیادی در دست نیست. در این ایام، مطالعه، با رقیبان متعددی رو به روست، اما در مراکز آبهای گرم معدنی، در سواحل دریاها و در مزارع و صحراها رواج دارد. ما خود این موضوع را در شهر کوچکی که مردم برای استفاده از آبهای گرم معدنی می آمدند و 10 تا 15 هزار نفر را در خود جا می داد، بررسی کرده ایم. در این شهر یک مغازه کتاب فروشی و سه دکه کتاب فروشی وجود دارد. در کتاب فروشی و یکی از سه دکه( که روزنامه هم می فروشد) می توان کتابهای اصلی و تازه سال را پیدا کرد. به نظر نمی رسد کتابی هم باشد که به فروش نرسد( هرچند که هر دو مؤسسه به طور امانی کار می کنند و کتابهای فروش نرفته را به مرکز پخش برمی گردانند) دو کتابخانه تجاری و یک کتابخانه متعلق به کلیسا هم وجود دارد که هر دو کتاب امانت می دهند. مهم ترین این مراکز( یعنی مغازه کتاب فروشی) تقریباً 3000جلد کتاب دارد( که 300 جلد آن «رمانهای پلیسی» است). بقیه کتابها عبارت اند از رمانهای فرانسوی و خارجی( به میزان 60%)، گزارشها، کتابهای تاریخی، کتابهای پرماجرا. چند کتاب خودآموز یا فلسفی هم دیده می شود. در گرماگرم فصل آمد و شد، تا 800 خواننده ثبت نام می کنند و گردش کتاب با سرعت زیاد انجام می گیرد( به طور میانگین هر دو روز یک کتاب به امانت گرفته می شود). بخشی از مشتریها منحصراً رمان پلیسی می خوانند. در میان دیگر گروههای خواننده، رقابت برای گرفتن کتابهای تازه و کتابهای مسافرتی به چشم می خورد.
این اطلاعات مختصر نشان می دهد که مطالعه تا چه حد به اوضاع و احوال محیط و به طور کلی به حیات روزمره انسانها مربوط می شود. در همین جا یعنی در واقعیت ساده زندگی هر روز مردم است که باید نتیجه و علت وجودی ادبیات را جستجو کرد. آنگاه به روشنی دیده می شود که میان این واقعیت و دستگاه اجتماعی ادبیات، آن طور که در این کتاب توصیف شد، چه فاصله و عدم تناسب شگفت انگیزی وجود دارد. آیا جامعه هنوز هم می تواند با ادبیات کنار بیاید؟ پرسش نهایی ما همین خواهد بود.

پی نوشت ها :

1.ما به هیچ وجه قصد تحقیر اثر عالی ارژه( Herge) را نداریم. بر هیچ کس پوشیده نیست که این اثر در میان دانشگاهیان از امتیاز خاصی برخوردار است. در جریان مباحثات کنگره ای که به تازگی درباره تاریخ ادبیات برگزار گشت، پنج بار از این کتاب نام برده شد.
2.به بررسی تحسین آمیز ریچارد د. آلتیکThe English Common Reader,(Richard D.Altick)، A Social History of the Mass Reading Public، 1800-1900( شیکاگو 1957) و بررسی دیگری با دقت کمتر از ر.ک.وب(R.K.Webb) تحت عنوان :The British Working Class Reader، 1848-1790( لندن، 1955) مراجعه کنید.
3.Carnets du Major Thompson.
4.Informations sociales,fevrier 1956,p.202;Les lectures populaires.

منبع: اسکارپیت، روبر؛ (1374)، جامعه شناسی ادبیات، مرتضی کتبی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، 1390.