نویسنده: السید ابن طاووس
مترجم: محمدهادی هدایت




 


«بخش 1»:

نقل شده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آن چه تا روز قیامت اتفاق می افتد می داند. کثیر بن مره ابی شجره الحضرمی از ابن عباس نقل می کند:
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« خداوند دنیا را به گونه ای برای من بلند کرد که وقتی به آن می نگریستم، حوادث جاری و رویدادهای آن را تا روز قیامت مانند کف دستم می دیدم.

«بخش 2»:

آگاهی و علم مولای ما علی بن ابی طالب علیه السلام به فتنه ها تا روزی که قیامت برپا می شود: از زربن حبیش نقل شده که شنیدم علی علیه السلام فرمود:« از من بپرسید، قسم به خداوند، اگر از من در مورد گروه صد نفره ای که به جنگ می پردازد و یا هدایت می شود و راه راست سیر می کند بپرسید به شما نه تنها درباره آن جواب می دهم(بلکه) از رهبر و پیش قراول و رجزخوان آن نیز شما را آگاه می کنم».

«بخش3»:

پنج فتنه ای که در پنجمین آن عوام مانند چهارپایان خواهند شد: عاصم بن خمره از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کرده که فرمود:« خداوند در این امت پنج فتنه قرار داده است: فتنه ای عمومی و فتنه ای خاص، فتنه ای عمومی، فتنه ای خاص و در پنجمین فتنه و آشوب مردم در آن مثل حیوانات چهارپا می شوند.

«بخش4»:

فتنه ای که عقل آدمیان را دچار کژی و انحراف می کند.
حذیفه ابن یمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است که فرمود:« فتنه ای به وقوع خواهد پیوست بعد از آن جماعتی و سپس فتنه ای و بعد آن جماعتی،‌ پس از آن فتنه ای خواهد بود که در آن قوه فهم و درک مردم به کژی و اعوجاج می گراید».

«بخش 5»:

هفت فتنه ای که نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان فرمود:
عبدالله بن مسعود از عبدالله بن عباس نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« شما را از هفت فتنه که بعد من واقع خواهد شد برحذر می دارم: فتنه ای که از مدینه به سوی شما می آید، فتنه ای در مکه، فتنه ای که از یمن خواهد آمد، فتنه ای که از مشرق و از شهر شام رو می ‌آورد، فتنه ای که از غرب می آید و فتنه و آشوبی که از شام بیرون می آید و این همان فتنه سفیانی است». در ادامه ابن مسعود چنین گفت:« گروهی از شما اولین فتنه را درک می کند و عده ای از مسلمانان آخر آن را خواهند دید.» ولیدبن عباس بیان می کند:« فتنه مدینه از طرف طلحه و زبیر بود، فتنه مکه از جانب پسر زبیر بود، فتنه یمن نیز از سوی[ یکی از خارجیان] است، و فتنه شام از طرف بنی امیه، و اضافه کرد که من منشأ آن هستم». (منظورش همان طائفه بنی العباس بود که از نسل او بودند زیرا حکمرانی آنها از سمت مشرق شکل گرفت).

«بخش6»:

بیان چهار فتنه و شدت چهارمین آنها:
ابوهریره روایت نمود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« بعد از من 4 فتنه به سراغ شما می آیند: در نخستین فتنه خون(مسلمین) حلال شمرده می شود، در دومین آن خون و دارایی های آنان حلال شمرده می شود، در سومین خون، دارایی ها و تجاوز به ناموس حلال شمرده می شود و چهارمین فتنه که بی صدا و کور و ظلمانی است، چون کشتی در دریا از طرفی به طرف دیگر می رود، تا آنجا که هیچ کس راه فراری ندارد، به سرعت به شام می رود و عراق را با تاریکی خود می پوشاند و جزیره (شمال غربی بین النهرین) دست و پایش را بر زمین می کوبد، مردم در این سرزمین با بلاها و مصیبت ها به شدت درگیرند و دست و پنجه نرم می کنند و کسی نمی تواند به آنان بگوید: بس است و کافی است بلا را از جایی نمی زدایند مگر این که از جای دیگری سر برمی آورد.

«بخش7»:

چهار فتنه و بیان بزرگی و شدت چهارمین فتنه:
ارطاه بن منذر می گوید که: خبر به ما رسید که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« چهار فتنه در امت من روی خواهد داد، در اولین آنها، بلا به حدی می رسد که فرد مؤمن با خود می گوید:« هلاک خواهم شد»! اما مدتی نمی گذرد که بلا برطرف می شود، دومین بلا، نیز به حدی می رسد که فرمود مؤمن با خود می گوید:« هلاک خواهم شد»! در سومین آن هرگاه سخن از بین رفتن فتنه ها به میان می آید باز هم یکه تازی می کند همان طور پابرجا باقی است و چهارمین فتنه زمانی است که امت اسلام گاه همراه شخصی است و گاهی همراه فرد دیگری با آن که نه امامی دارند و نه کسی که بر محور او گرد آیند.

«بخش8»:

ذکر 4 فتنه و روایتی درباره مهدی(ع) (البته به نام حضرت در روایت تصریح نشده است).
ابن رزین الغافقی می گوید که شنیدم علی علیه السلام می فرماید:« فتنه ها چهار موردند: فتنه ی سرّاء(نعمت) و فتنه ی کذا(اسم آن ذکر نشده است) و معدن الذهب را بیان می کند« تا این که مردی از خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خروج می کند و خداوند به دست او امت اسلامی را اصلاح می کند».

«بخش9»:

فتنه ها تا آن زمان که مردی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خروج نماید:
در روایتی از ابوسعید از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بیان شده است: «بعد از من فتنه هایی است از آن جمله فتنه کوچاندن است، که جنگ است و گریز بعد از آن هم فتنه هایی سخت تر از آن است. بعد فتنه هایی است که هر گاه فکر می کنند تمام شده است(چنین نیست) و همچنان ادامه می یابد تا در هر خانه ای راه می یابد و مسلمانی نمی ماند مگر این که او را مورد تعرض و آسیب قرار می دهد تا این که مردی از خاندان من خروج می کند.»
«بخش10»:
هیچ عاقلی در سومین فتنه باقی نمانده است:
وهب بن حذیفه الیمان از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است که فرمود: « فتنه ای رخ خواهد داد که عقل های مردم در آن چنان دچار انحراف و کژی می شود( به حدی که هیچ) عاقلی را نمی یابی« و بیان نمود که این در فتنه ی سوم است».

«بخش 11»:

آشوبی که در بین مردم به وجود می آید.
عبدالوهاب از یونس( بقیه سند ذکر نشده است) از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است. آشوبی بین مردم رخ می دهد که انسان، همسایه، برادر و پسرعمویش را می کُشد. عرض کردند آیا آنان عاقلند و چنین کاری را می کنند؟! جواب دادند عقل و ادراک اکثر اهل آن عصر از آنها گرفته شده است و مشتی نادان به جا می مانند با این وجود گمان می کنند که حق با آنها است.

«بخش12»:

(هرچند حدیث این بخش قبلاً آمده است اما سند این حدیث متفاوت است و حاوی مطالب اضافه ای است): در فتنه پنجم مردم مثل چهارپایانند.
عاصم بن حمزه از علی علیه السلام در مورد فتنه ی پنجم نقل می نماید که: «که این فتنه کور است و بی صدا و ظلمانی و مردم در این فتنه چون چهارپا می شوند».

«بخش 13»:

فتنه هایی خواهد آمد که انسان وقتی از کنار قبرها عبور می کند مانند حیوان خود را بر روی خاک می غلطاند و می گوید ای کاش به جای تو بودم.

«بخش14»:

احتجاج امام حسن بن علی علیهما السلام در صلح با معاویه:
سفیان روایت کرده که: بعد از این که امام از کوفه به مدینه آمد نزد او آمدم و به او خطاب کردم: ای خوارکننده مؤمنین... از جمله مواردی که امام علیه من برهان اقامه کرد این بود که:« از علی علیه السلام شنیدم که او فرمود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که مدتی نمی گذرد تا این که امت من گرداگرد مردی جمع می شوند که مخرج و حلق بزرگی دارد، میخورد ولی سیر نمی شود، اسمش معاویه است، از این رو دریافتم که خواست خداوند به وقوع خواهد پیوست و از طرفی ترسیدم بین من و او جنگ و خونریزی دربگیرد، سوگند به خداوند راضی و خوشنود نخواهم بود در حالی که خداوند متعال را ملاقات می کنم به اندازه شیشه ای که خون حجامت را در آن می ریزند به مسلمانی جفا روا داشته باشم» اگر کسی سؤال کند با آن که مولای ما علی علیه السلام از آن چه که بر امام حسن علیه السلام اتفاق می افتد، اطلاع داشت چرا با معاویه جنگید و در این جنگ ها خون های زیادی ریخته شد؟ در جواب این سؤال علت های مختلفی را می توان ملاحظه کرد:
1. امیرالمؤمنین علیه السلام مأمور به جنگ با ناکثین( طلحه، زبیر، عایشه) قاسطین(معاویه) مارقین(نهروانیان) بود؛ لذا آن چه که حضرت علی علیه السلام انجام داد آن چیزی بود که مأمور به آن بود. 2. هنگامی که به امیرالمؤمنین خبر رسید که فرجام کار با معاویه و بنی امیه است از او سؤال کردند که با علم به این مطلب چرا با او می جنگد، جواب داد:« آن قدر تلاش می کنم تا در پیشگاه الهی معذور باشم. 3. او می دانست چنانچه با معاویه درگیر نشود بسیاری از مردم گمان خواهند کرد که او راضی به کردار معاویه و بنی امیه و حکومت آنها است. 4. حسن علی علیه السلام مأمور( به صلح) بود و در این زمینه روایاتی وجود دارد که از کتب اهل سنت چون التورات نقل شده است و ما هم سخنی در این جا از آنها به میان می آوریم (به نقل از کتاب نعیم بن حماد که خود معترف به فضل آنند). یونس بن حسن از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مورد امام حسن علیه السلام نقل نموده است:« این فرزندم آقا( و بزرگوارر) است و به واسطه او خداوند بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار خواهد کرد. 5. در حدیثی که گذشت صلح امام حسن علیه السلام با معاویه به خداوند متعال نسبت داده شده است چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:« خداوند صلح برقرار می کند» بنابراین اگر آن که صلح و آشتی را برقرار می سازد خداوند متعال است او هم چاره ای جز قبول فرمان او ندارد.

«بخش15»:

حضرت امام حسن علیه السلام و ائمه طاهرین علیهم السلام به امر الهی خواستار خلافت بودند و آن گونه به دنبال حکومت خداوند بودند که برایشان برگزیده بود، در حالی که معاویه و زیاد با کشمکش و ستیزه به دنبال رسیدن به قدرت بودند: ابن عباس می گوید: هنگامی که امیرالمؤمنین جراحت برداشتند( و شهید شدند) مردم با امام حسن علیه السلام بیعت کردند، در این وقت زیاد به من گفت: آیا می خواهی که کارها درست شود؟ به او گفتم بله، جواب داد: اگر این طور می خواهی باید فلانی و فلانی و فلانی(سه نفر از یاران ایشان را) به قتل برسانی! به او گفتم آیا نماز عشاء را نخوانده اند جواب داد بلی. به او گفتم:(حال که چنین است) سوگند به خدا که این کار امکان ندارد.[ و نمی توان خون آنها را بر روی زمین ریخت].

«بخش 16»:

در قیامت کنار حوض کوثر در حالی که گروهی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بازداشت کرده و می برند به پیامبر گفته می شود نمی دانی که بعد از تو چه ها کرده اند؟!
ابی هریره از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است که گروهی از مردان را نزد من کنار حوض می آورند. آنها را به جا می آورم و آنها هم مرا می شناسند در حالی که می لرزند و به خداوند عرض می دارم پروردگارا! اینها اصحاب من باشند! پس جواب می آید تو نمی دانی که بعد از تو چه کارهایی که نکردند.

«بخش17»:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عایشه را از مخالفت و عدم تبعیت حق بر حذر داشت:
عایشه از نبی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایتی را نقل کرده است که ایشان به همسران خود فرمود« سگ های الحوئب(اسم مکانی است)«بر کدام یک از شما پارس خواهند کرد؟» هنگامی که عایشه از آنجا عبور می کرد سگ ها شروع به پارس کردن و عوعو کردن کردند. از (اطرافیان خود) درباره این مکان پرسید. به او گفتند که این جا مکانی است دارای آب، عرض کرد: گمانه ای جز بازگشت ندارم. به او گفتند: ای ام المؤمنین قصد تو تنها ایجاد صلح و آشتی در میان مردم است.
ابن طاووس نیز از پدر خود نقل کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به زنان خود فرمود:« به چه کسی از شما سگ های فلان سرزمین پارس می کنند؟ برحذر باش ای حمیرا!

«بخش18»:

در مورد(حکومت) امام مهدی علیه السلام:
قیس بن جابر صیدانی از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است:« بعد از من خلفایی و بعد آنها سلاطینی و بعد آنها پادشاهانی و بعد آنها طاغوتیان و گردنکشانی خواهند آمد و بعد از همه آنها مردی از خاندانم (خواهد آمد) که زمین را از عدل و داد پر می کند و بعد از او هم خواهد آمد و قسم به کسی که مرا به پیامبری مبعوث کرد بدتر از او وجود نخواهد داشت.

«بخش19»:

بعد از حماربن امیه خلافتی نخواهد بود تا این که مهدی علیه السلام ظهور نماید:
صباح روایت کرده است :« بعد از حمار امیه خلافتی نخواهد بود تا زمانی که مهدی علیه السلام ظهور کند».

«بخش20»:

منادی آسمانی:
ولید نقل نموده است که از هیچ یک از گروه ها نیست و( در هنگام ظهورش) صدایی را می شنوند که نه صدای ایشان است و نه از جانب جنیان (و آن صدا ندا می دهد:)« با فلانی( اسم او را ذکر می کند) بیعت کنید که او از هیچ یک از گروه ها نیست، او خلیفه است اهل یمن. ولید می گوید که در علم کعب(رَمل) آمده است که او یمنی و از قریش است و او امیر غضب می باشد و کسانی که از ادیان دیگر سر اطاعت در مقابل او فرو می آورند اهل بیت المقدس اند.

«بخش21»:

شناساندن و بیان آن چه که در مصاف با معاویه و علی علیه السلام می گذرد:
سعید بن سالم الحبشانی از علی علیه السلام روایت نموده است که: در کوفه از او چنین شنیدم: من به خاطر برپاداشتن حق می جنگم که البته هرگز به پا داشته نخواهد شد و حکومت به آنها خواهد رسید. بعد از شنیدن این سخنان او یارانش را مورد خطاب قرار می دهد:
در حالی که به ما اطلاع می دهد که حکومت و فرجام کار از آنها نخواهد بود این جا دیگر جای ماندن نیست! از او برای رفتن به مصر اجازه گرفتیم و به هر یک از ما که می خواست اجازه ی رفتن داد. به هریک از ما نیز هزار درهم عنایت کرد و گروهی از ما را با خود نگه داشت.

«بخش22»:

امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت رسیدن معاویه را به مردم گوشزد کرده بود عوام بن حوشب از ابی صادق از امیرالمؤمنین نقل کرده که فرموده است:« معاویه حتماً بر شما تسلط پیدا خواهد کرد. به او گفتند پس چرا با او بجنگیم؟ پاسخ داد: چون باید کسی حتماً‌ بر مردم حاکم باشد خواه حاکم عادل و نیکوکار یا حاکم فاسق.

«بخش23»:

شروع بنی امیه با حرف میم و سرانجام کارشان هم با حرف میم است.
از کعب روایت شده است:« بنی امیه به قدرت می رسند... 64 سال بر مسند قدرتند اما پس از مدتی از آن کنار می روند سپس می خواهند دوباره به حشمت برگردند اما به این کار موفق نمی شوند به طوری که هرگاه گوشه ای از آن را بر وفق مراد خود مستحکم می کنند گوشه ای دیگر فرو می ریزد، با میم آغاز می شوند و به آن ختم می شوند و سلطنتشان از بین نمی رود تا آن زمان که با به قتل رسیدن یکی از خلفایشان از سلطنت کنار می روند و همگی از دم تیغ گذرانده می شوند و مروان نیز که چون شتر نر سرخی است کشته می شود و بعد از آن حکومتشان برمی افتد و اوست که سبب نابودی تخت و تاج پادشاهی می شود.

نکته ی اول:

عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از شیعیان خاص حضرت علی علیه السلام بودند.
این مطلب برای این خاطرنشان می شود که با یکی از عالمان شیعی برخورد کردم و اعتقاد داشت که عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از مخالفین اهل بیت نبوت بودند و چه بسا که به خاطر همین عقیده از آن دو روایتی را نقل نمی کردند. لذا مناسب دیدم بعضی تحقیقاتم را در این زمینه، در کتاب حاضر بیان کنم که عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از شیعیان خاص حضرت علی علیه السلام به شمار می آیند و شاید بعضی از مطالب که در مورد خونریزی ها و جنگ های آخرالزمان از ایشان نقل می شود از حضرت علی علیه السلام باشد و به خاطر تقیه مسند روایت را که با حضرت علیه السلام می رسد نمی گفتند و از حضرت با کنایه یاد می کردند. از باب نمونه، در مجلد اول کتاب ابناء النحاه ابن یوسف الشیبانی به اجماع کسانی که معتقدند بنیان گذار علم نحو حضرت علی علیه السلام است اشاره شده و به طور مبسوط شرح داده شده است. سپس نام عبدالله سلام را ذکر می کند و بیان می کند:« هنگامی که علی علیه السلام بعد از عثمان به خلافت رسید قصد رفتن به سوی سرزمین عراق را نمود».
خواستند که راهی عراق شوند عبدالله بن سلام به او گفت در کنار منبر رسول خدا بمان( مدینه) هرچند که گمان نمی کنم که( ماندن آن) سبب حفظ و مصونیت تو شود و به عراق نرو زیرا اگر به آن سرزمین بروی بازنخواهی گشت. عده ای از اصحاب حضرت از این موضوع اطلاع یافتند. حضرت به آنها خطاب کرد: کاری به او نداشته باشید، او از اهل بیت ما است. حضرت به عراق رفتند و آن چه نباید، اتفاق افتاد. هنگامی که به شهادت رسید عبدالله بن سلام گفت: این رأس اربعین است،‌ به زودی پیمان صلحی بسته خواهد شد و هیچ ملتی پیامبر خود را به قتل نرساند مگر این که خداوند 70 هزار از آنها را هلاک می کرد و هیچ گاه جانشین پیامبر را جانشین ایشان را به قتل نرساندند جز این که خداوند از روی انتقام 35 هزار نفرشان را هلاک می کرد.
نویسنده می گوید: از آن چه گفته شد برمی آید که عقیده عبدالله سلام بر این بوده که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام به مقام خلافت رسیده است زیرا این گفته را که در مورد قتل خلیفه ی پیامبر است هنگام شهادت حضرت علی علیه السلام بیان کرده و آن را نه در زمان قتل ابوبکر (به وسیله سم) و نه در زمان قتل عمر و عثمان ابراز نداشته است.

نکته ی دوم:

کعب الاحبار نیز از خواصّ شیعیان حضرت علی علیه السلام بود. به روایتی در کتاب قدیمی بنام مناقب امام ابی الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام برخورد کردم که از ابی عمر محمد عبدالواحد اللغوی صاحب ثعلب روایت شده( شاید این نسخه در زمان ابی عمر الزاهد که آن را روایت کرده وجود داشته است) که گفت: این چه سخنی است. و از آن جمله است، روزی بعد از این که اسلام آوردم نزد علی علیه السلام بودم که به دیدن عمر رفت. علی علیه السلام به من فرمود: اسلام بیاور تا محفوظ باشی(و مورد تعرض قرار نگیری)- اسلام آوردم. در این بین عمر شلاق خود را برای زدن من بلند کرد علی علیه السلام به او گفت: از او چه می خواهی مگر ایمان نیاورده است؟! عمر به او گفت: تو ای مولای من! علی! با او هستی!؟ جواب داد: او چه کرده که شلاق خود را برای او بالا می بری؟ گفت: این نظر حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است و اگر موسی در روزگار حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود نمی توانست از دستورات او تخطی کند تا این که او را به کافران یاری کند و کسی که یگانگی خدا را منکر بود و بعد از فوت پیامبر جانشین او را ملاقات کند، به وسیله او مسلمان شده، باز هم به واسطه ی من مسلمان شده است. گفتم: راست می گویی سپس رو به کعب کرد و گفت: تو را از خطر رهانید. کعب عرضه داشت، تنها منتظر فرصتی بودم تا آنچه را که در تورات است بیان کنم. آن قسمت از تورات را که از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و همراه او یاد می کند خوانده ام؛ آنها را تلاوت کردم و ادامه داد: بله، در تورات خوانده ام که پیروان امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام جنگ صف آرایی می کند و در هنگام نماز همگی به صف می ایستند و خداوند جبار را یاد می کنند. در تورات به معنی دو چشم در یک سطر چنین دیدم، و بعد از او علوان و بعد از او فطم فطم و سپس شبر شبر و بعد از او شبیر شبیر؛ به همین سبب اسلام را اختیار کردم و مسلمان شدم.

«بخش24»:

بنی امیه عامل نابودی امت اسلامند.
ابی بکر سعد روایت کرده است زمانی که مروان بن حکم به دنیا آمد او را به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بردند تا برای او دعا کند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از این کار سرباز زدند و فرمودند: ابن الزرقاء! او و وارثانش سبب نابودی امت من خواهند بود.

«بخش25»:

لعنت پیامبر اسلام بر بنی امیه:
از بعضی از اساتید خود نقل نموده است هنگامی که از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم درخواست شد تا برای او(مروان) دعا نماید، فرمود: خداوند او را و هر چه در صلب اوست لعنت کند، مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح بجا آورند که این عده هم بسیار کمند. از عبدالرحمن بن عوف نیز روایت شده است که: هر کسی دارای فرزندی می شد، او را به پیشگاه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می آورد تا برای او دعا نماید. اما هنگامی که مروان بن حکم را به پیش او آوردند، فرمود: این مارمولک فرزند مارمولک است و ملعون است زاده ی معلون.

«بخش26»:

نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد دشمنی بنی امیه با اهل بیتش خبر می دهد:
ابوسعید از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده که: اهل بیتم بعد از وفاتم با قتل و آوارگی مواجه خواهند شد، و دشمن ترین دشمنان آنها بنی امیه، بنو مغیره و بنومخزوم. (نعیم احادیث اعجاب برانگیزی در مذمت بنی امیه- که در بعضی تصریح به اسم آنها هم شده- نقل می کند).

«بخش27»:

زوال سلطنت بنی امیه:
ابی سالم حبشانی نقل می کند که شنیدم علی علیه السلام می فرماید:« اوضاع و حکومت بر وفق مراد آنها( بنی امیه) است، تا زمانی که به کشتن هم رو می آورند و در میان خود به رقابت می پردازند؛ در آن زمان خداوند علیه آنها اقوامی را برمی انگیزاند که بسیارشان را می کشند و حسابشان را می رسند. سوگند به خدا، در برابر هر یک سال فرمانرواییشان، دو سال فرمانروایی خواهیم کرد و به ازای هر 2 سال حکمفرماییشان، 4 سال حکمرانی خواهیم کرد.
عبیده هم از وی نقل نموده است که می فرمود:« تا زمانی که در بین آنها اختلاف بوجود نیاید بر سر کارند، و وقتی که اختلافات دامن آنها را فراگیرد حکمرانی از آنها جدا خواهد شد و تا روز قیامت هم به آن نخواهند رسید.
که بسیار با مولی ابن عباس رفت و آمد داشت از او نقل می کند که ابن عباس چنین گفت:« تا زمانی که در بنی امیه با هم اختلاف پیدا نکنند حکومت در آنها باقی خواهد ماند، ولی هنگامی که اختلافات در بینشان ظاهر شود تا روز قیامت هم دیگر به حکومت نخواهند رسید».

«بخش28»:

قیام بنی عباس:
ضمره بن ربیعه می گوید: روایتی به من رسیده است که چنین است: پرچم های سیاه از خراسان قیام می کنند و هنگامی که از مسیر خراسان سرازیر می شود قاصد مرگ دین اسلام است و هیچ چیز آن را پس نمی زند مگر پرچم های غیر عرب های مغربی، [ نویسنده] می گوید: نعیم بن حماد حافظ در جلد پنجم کتاب حلیه الاولیاء می گوید: هنگامی که خراسان فتح شد عمر گریست در آن هنگام عبدالرحمان بن عوف به نزد او آمد با مشاهده این حالت، از او پرسید: می گریی، آن هم در زمانی که چنین فتوحاتی نصیب تو شده است؟ عمر جواب داد: چرا گریه نکنم دوست داشتم که بین ما دریای آتش حائل می شد. از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: هنگامی که پرچم های فرزندان عباس از شیب های تند خراسان به سوی شما بیاید خبرآور مرگ اسلامند و هر کس که به زیر پرچم آنها پناه جوید شفاعت من به آنها نخواهد رسید.

«بخش29»:

تعداد خلفای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
عبدالله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که فرمود:« تعداد جانشینان بعد از من، مساوی با عدد نقباء موسی خواهد بود».
جابربن سمره نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده که فرمود:« این کار تا دوازده جانشین- که همگی از قبیله قریش اند- استوار و پابرجا خواهد بود و ابن طفیل نیز روایت کرده است که عبدالله بن عمر دست مرا گرفت و به من چنین گفت:« از عامربن وائله شنیدم که دوازده نفر از کعب بن لوی به مقام خلافت می رسند» سپس رو به من کرد و گفت: مردم دیگر تا روز قیامت گرد هم متحد و جمع نخواهند شد. همچنین از عبدالله نقل شده: روزی عده ای از طایفه ی بنی کعب بن لوی پیش او بودند رو به آنها کرد و گفت:« ای بنی کعب! به زودی دوازده نفر از شما به مقام خلافت خواهند رسید».
نعیم بن حماد در کتاب خود آورده است که گروهی نزد ابن عباس بودند و سخن از دوازده جانشین و خلیفه که به حکومت می رسند به میان آوردند. ابن عباس رو به آنها کرد و بیان داشت:« به خدا قسم بعد از آن، گروهی از ما چون سفاح، منصور و مهدی به قدرت خواهند رسید که( حکومت را به عیسی بن مریم تحویل خواهند داد).
عبیده از سرح الیرموکی نقل کرده است: با توجه به آن چه که از تورات می فهمم این امت( مسلمانان) دوازده نبی خواهند داشت که یکی از آنها مقام نبوتشان را برعهده دارد و هنگامی که فوت می کند (مسلمانان) طغیان می کنند و ستمگری را پیشه می کنند و کارشان بالا می گیرد. همچنین نعیم از ابن عباس روایت می کند که گروهی از بزرگان و اساتید ما از کعب در مورد تعداد پادشاهان امت اسلام سؤال کردند. جواب داد: آن چه که من از تورات می فهمم دوازده نبی است.

«بخش30»:

مذمت پرچم های سیاه:
ابوهریره می گوید روزی در خانه ی ابن عباس بودم. ابن عباس به اطرافیانش دستور داد که درها را ببندید. سؤال کرد: آیا غیر از ما کسی دیگر هم در این جا وجود دارد؟ من گوشه ای بودم لذا مرا ندیدند و گفتند: خیر در این هنگام ابن عباس رو به آنها کرد و فرمود: زمانی که دیدید پرچم های سیاه از مشرق زمین(سرزمین پارسیان) می آید آنها را گرامی بدارید و اکرام کنید زیرا که سلطنت و حکومت از جانب آنها به ما خواهد رسید. ابوهریره گفت در این وقت به ابن عباس گفتم: آیا تو را به آن چه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم آگاه نکنم؟ ابن عباس تعجب کرد و گفت: تو هم این جا هستی؟ پاسخ دادم: ‌بله و شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: هنگامی که پرچم های سیاه قیام کند آغاز کارشان فتنه و میانه ی امرشان گمراهی و فرجام آن کفر است.

«بخش31»:

مذمت بنی عباس:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: مرا چه به بنی عباس، همراه امت من می شوند و لباس سیاه را بر آنها می پوشانند، خداوند لباسی از آتش بر آنها بپوشاند.

«بخش32»:

مذمت بنی عباس:
عبدالله بن مروان از پدرش نقل کرد که پیامبر فرمود: مرا چه به عباس!؟ با امت من همراه می شوند ولی خونشان را به ناحق بر زمین می ریزند و لباس سیاه را بر آنها می پوشانند خداوند لباسی از آتش جهنم بر آنها بپوشاند!

«بخش 33»:

مذمت بنی امیه و بنی عباس:
محمدبن علی روایتی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: وای بر امت من از دو دسته و هوادارانشان: امویان و عباسیان.

«بخش34»:

نهی از یاری کردن اولین و دومین پرچم بنی عباس:
عبدالله بن ابی الاشعث می گوید: دو پرچم برای بنی عباس قیام می کند؛ یکی، ابتدای آن همراه پیروزی و فتح است و سرانجام آن گناه و جنایت، پس به یاری آن برمخیز که خداوند هم پشتیبان آن نیست. پرچم دیگر شروعش با جنایت و گناه است و فرجام آن کفر و الحاد، پس به یاری آن برمخیزید که خداوند هم آن را یاری نخواهد کرد.

«بخش35»:

ترکان و سیاهان:
ابی مروان به نقل از علی بن ابی طالب علیه السلام می گوید: هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده نمودید، آن را همراهی و همیاری نکنید و از جای خود حرکت نکنید، دیری نمی پاید که گروهی خُرد که کسی به آنان اهمیتی نمی دهد قیام می کنند. جان هایشان چون پاره های آهن است و آنان یاران درد و بلایند، نه پایبند به قراری هستند و نه پیمانی را محترم می شمارند. با آن که خود بر حق نیستند اما داعیه دار آنند و نسب آنها خشم و غضب است. اندیشه و فهمشان به سان درک و شعور زنان سست و متزلزل است( و این ها بر موج سوارند) تا اختلاف در میانشان رخنه می کند؛ آن زمانی است که خداوند حق را به هر که بخواهد می دهد.

«بخش36»:

گروهی از شرق می آیند و حکومت را به زیرکی تصاحب می کنند و این همان وقتی است که بر شما سایه افکنده است. از حفصه- همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« زمانی که شنیدید گروهی از مشرق می آیند و به زیرکی بر قدرت تکیه می زنند و مردم از جامه و هیئت آنها به شگفت درمی آیند، آن زمان«الساعه» (زمان موعود) بر سر شما سایه گسترانیده است.

«بخش 37»:

جمع کننده ی حیوانات وحشی( رام کننده ی وحوش) که خداوند به دست او امت را عذاب می کند.
عیسی بن عطیه خولانی حدیث مرفوعی را نقل نموده است:« بعد از هلاک سلسله ی بنی امیه« جمع کننده ی حیوانات» می آید، خداوند هم از اطراف و اکناف کره ی خاکی زمین برای او اعوان و انصار می فرستد و بدین صورت امت اسلامی را به عذاب خود مبتلا می کند.

«بخش38»:

فتنه و بلایی که دین را نابود می کند:
ابی زهراویه از حذیفه بن یمان نقل کرده است که: عده ای از مشرق زمین به پای می خیزند و( مردم)را به سوی عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خوانند حال آن که دورترین مردم نسبت به این خاندانند، نشانه های سیاهی را برمی افرازند که ابتدای کارشان ظفر و پیروزی است و آخرش کفر و الحاد. مردم فرومایه عرب همرزمان پست و بندگان فراری که در دوردست ها بنده شده بودند هوادار آنانند سیمای آنها سیه فام است و آیینشان شرک. غالب آنها «خدع»اند! راوی عرض کرد: خدع چیست؟ فرمود:« ختنه نشده». در این وقت حذیفه ابن عمر را مورد خطاب قرار داد و گفت: عبدالرحمن تو در آن زمان نخواهی بود. عبدالله بیان داشت: بعد از من فتنه ای نابودکننده رخ می دهد که کمر به نابودی دین می بندد. مجنونان، صالحان، کافران و فقیهان در آن هلاک می شوند و تنها گروه بسیار اندکی نجات پیدا می کنند.

«بخش39»:

از جایی که کار بنی عباس بالا گرفت، از بین می روند.
ابن سیرین می گوید: ‌پرچم و قیامی از خراسان به پا می خیزد و هنوز به زمین گذاشته نمی شود که آثار نابودی اش از خراسان، ( نقطه آغاز نهضت عباسیان) آشکار می شود. از علی علیه السلام نیز روایت شده است از همان نقطه شروع شان هلاک می شوند.

«بخش40»:

رو به زوال نهادن و هلاکت بنی عباس.
از کعب نقل شده که: هنگامی که مردی از عباسیان بنام عبدالله که شخصیت برجسته ای از آنان است بر سر کار آید، آغاز کار و فرجام آن به دست او خواهد بود، وی کلید بلا و مصیبت و شمشیر نابودی و فنا است( و سپس بقیه کلام را بیان کرد).

«بخش 41»:

فتنه ای ظلمانی که چون گاو ماده زمین را زیر پای خود می کوبد.
تبیع از کعب نقل کرده است که: غریبه(ناآشنا) همان عمیاء(کور و تاریک) است و مفتونان به آن پابرهنه و لختند، به هیچ یک از آیین های آسمانی پایبند نیستند، و آن گونه که گاو ماده خرمن را می کوبد آن هم بر زمین پا می کوبند، به خدا پناه ببرید از آن که در آن فتنه داخل گردید.

«بخش42»:

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از فتنه ی شرق و فتنه ی بعد از آن که از مغرب زمین است به خدا پناه می برد:
عصمه بن قیس که صحابی نبی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است از او نقل کرده است: «پناه می برم به خدا از فتنه ی مشرق زمین و فتنه ی بعد از آن که سر از مغرب بلند می کند».

«بخش43»:

ستایش زنان بربر:
نعیم با ذکر سندی از نبی مکرم اسلام نقل کرده است که: زنان بربر بهتر از مردانشان هستند، خداوند متعال پیامبری را به سویشان گسیل داشت که او را کشتند اما کسی به جز زنان شان او را دفن ننمود.

«بخش44»:

هشدار در مورد زمانی که پرچم های زرد به مصر می رسند:
از حسان یا فرد دیگری نقل شده است که: آن هنگام که بیرق های زرد رنگ به مصر رسیدند، به هر قیمتی که شده( از این فتنه) فرار کن و وقتی فهمیدی که صاحبان این پرچم ها به مرکز شهر شام رسیده اند اگر می توانی نردبانی تهیه کن و به آسمان برو و یا خود را در داخل زمین مخفی کن( بیان شدت فتنه).

«بخش45»:

سخت و جانکاه ترین فتنه های شرق:
ابی الزاهر از نبی مکرم اسلام روایت کرده است: در آن گیر و دار بلاها، گروهی از اهل ذمه شما از ساکنان شرق نازل می شوند که شیرین سخن و خوش صورتند. زنی از آنها انگشتش را در شکم زنان مسلمان فرو می کند و به آنها می گوید: جزیه بدهید.

«بخش 46»:

پیروزی عجم(غیرعرب) بر عرب:
امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده که فرمود: حتماً باید به نیکی ها و خوبی ها امر کنید و حتماً از زشتی ها و پلیدی ها باز دارید و اگر این کار را نکنید خداوند عجم را بر شما مسلط می کند تا گردنتان را بزنند و فیءتان را چپاول کنند(فیء: غنیمتی که بدون جنگ بدست مسلمین می افتد) و همانند شیر در مقابل شما می ایستند و نمی گریزند.

«بخش47»:

از رویارویی پرچم های سیاه و زرد در مرکز شام بپرهیزید.
راوی می گوید:« عمر کنار در کعبه بود. به پیش او رفتم، شنیدم که می گوید: هنگامی که پرچم های سیاه از مشرق و پرچم های زرد از مغرب گسیل شوند و در مرکز شام( دمشق) رویاروی هم صف آرایی کنند در آن زم

 

ان بلا و مصیبت فرا رسیده است.

«بخش48»:

طاووس روایت نمود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« در آن زمان که فتنه ای از سمت مشرق و دیگری از مغرب روانه شود و در گودی زمین رو در روی هم قرار بگیرند در چنین موقعیتی درون زمین بهتر از سطح زمین خواهد بود».

«بخش49»:

انسان ها تا ظهور مهدی(عج) غرق در فتنه اند.
ابی قتیل می گوید: تا زمانی که حکومت عباسیان منقرض نشود مردم در آسایش و راحتی زندگی می کنند. هنگامی که حکومتشان از بین برود تا ظهور مهدی(عج) در شر و فتنه خواهند زیست.

«بخش50»:

شرارت حکومت عباسی که بعد از آن حضرت (عج) ظهور خواهند کرد.
از ابی حنیفه نقل شده است: عباسیان چنان حکومت می کنند که مردم از خیر و نیکی ناامید می شوند. پس از مدتی به اختلاف و تفرقه مبتلا می شوند( در آن زمان) حتی اگر لانه ی عقربی را پیدا کردید در آن پناه بگیرید زیرا که این فتنه تا ظهور مهدی(عج) و انقراضشان ادامه خواهد داشت.

«بخش51»:

بعد از مرگ پنجمین و هفتمین خلیفه عباسی آشوبی به پا خواهد شد که تا قیام مهدی(عج) ادامه دارد. از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: زمانی که پنجمین نفر از خاندانم بمیرد آشوب است و آشوب تا وقتی که هفتمین آنها بمیرد تا ظهور مهدی(عج) ادامه دارد.
نعیم می گوید از شریک چنین به من رسیده که: منظور هارون است که پنجمین آنها است. در حالی که ما قائلیم که او هفتمین است. خدا خود داناتر است. (نویسنده می گوید: وی نفر هفتم در بین سی نفر می باشد).

«بخش52»:

جریانات بعد از هفتمین خلیفه ی عباسی تا آن که منادی آسمانی ندا می دهد.
سقی الاصبحی می گوید: پنج تن از فرزندان عباس مانند پادشاهان ستمگر حکمرانی می کنند وای بر مردم زمانی که هفتمین آنها می میرد. زیرا کسی بر مردم مسلط خواهد شد که به سان شیر است؛ با دهان می خورد، با دست و قدرتش فساد به راه می اندازد( تا آنجا که) آسمان ها از خون هایی که بر روی زمین ریخته می شوند به خدا شکایت می کنند. این مَلِک چند صباحی حکومت می کند.
با مرگ او یکی از برادران نابودگرش با زور بر مسند قدرت تکیه می زند. او بیت المال را بین بندگان خدا به طور مساوی تقسیم نمی کند تا اینکه هاتفی از آسمانی ندا می دهد: زمین، زمین پروردگار است و بندگان، بندگان اویند. بیت المال بین بندگان او به مساوات( باید) تقسیم گردد و چنین است که ده سال بر روی زمین حکومت می کند.

«بخش53»:

ترکان ویرانگر و طاعون نابودکننده، (شاید منظور روایت ترکان مغول باشد- مترجم).
از کعب چنین نقل شده است:« ترکان وارد جزیره می شوند و تا آنجا پیش می روند که استرهایشان را از آب فرات سیراب می کنند. خداوند بیماری طاعون را بر آنها فرو می فرستد و آنها را می کشد تا جایی که جز یک نفر، کسی از آنها نجات نمی یابد.

«بخش 54»:

نابودی ترکان با برف و بوران:
همچنین از وی نقل شده است: سوار بر کشتی از« آمد» وارد دجله و فرات می شوند و از آن می نوشند و به سمت جزیره روانه می شوند. مسلمانان در آنجا نمی توانند با آنها مقابله کنند. در این وقت خداوند برفی را همراه باد و یخ و سرمای شدید بر آنها مسلط می کند تا نابود می شوند. بعد از این جریان مسلمانان به سوی یاران خود برمی گردند و به آنها خطاب می کنند: خداوند آنها را نابود کرد و تا آخرین نفرشان را از بین برد.

«بخش55»:

وقایعی که بعد از اردو زدن ترکان در نزدیکی رود فرات رخ می دهد:
مکحول از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که ترک ها چندین بار تاخت و تاز می کنند: ظهور و بروز اول آنها از آذربایجان است و دومین آنها زمانی است که در نزدیکی رود فرات اردو می زنند و بعد از این واقعه دیگر ظهوری و خروجی نخواهند داشت.
سیدبن طاووس می گوید: شاید معنای این روایت این است که کسی دیگر از آنها داخل رود فرات نخواهد شد و این ها همان عده ای هستند که حکومت را در دست می گیرند.

«بخش56»:

سرانجام ترکان:
عده ای از اصحاب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده اند که فرمود: ترکان دو مرتبه ظهور می کنند؛ در اولین مرتبه خرابی ها به بار می آورند و در مرتبه دوم به سرعت به سمت رود فرات گسیل می شوند، در روایتی که عبدالرحمن از وی صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است چنین بیان شده است: قربانی بزرگ الهی در میان آنها است و پس از آن دیگر ترکان تاخت و تاز پیدا نخواهند کرد.
مرحوم ابن طاووس می فرماید: شاید مقصود روایت همان ترکان مسلمان عباسی باشند که بعد از آنها هم کسی مثل و مانند آنها پا به عرصه نگذاشت و قربانی بزرگ الهی هم به دست همین حکومت ستمگر بود.

«بخش 57»:

جنگ سفیانی با ترکان:
ارطاه می گوید: سفیانی وارد عرصه جنگ با ترکان می شود ولی نابودی کاملشان به دست حضرت مهدی(عج) خواهد بود.

«بخش58»:

نشانه های انقراض ترکان:
مکحول به نقل از حذیفه می گوید: هنگامی که اولین گروه ترک وارد جزیره شدند( اگر می توانید) با آنها بجنگید و شکستشان دهید. (اگر نه) خداوند بدبختی هایشان را از شما برطرف می کند چون حرمت حرم الهی را نگه نمی دارند و این قیام مردم غرب است و (مقدمه) نابودی حکومتشان.

«بخش59»:

فریاد آسمانی در ماه رمضان:
ابن مسعود از نبی مکرم اسلام نقل کرده است: صیحه ای آسمانی که در ماه رمضان بلند می شود( پس از آن) همهمه و غوغا جنگاوران در ماه شوال به پا خواهد خواست و طوائف در ماه ذی القعده پراکنده خواهند شد و در ماه ذی الحجه خون ریزی به راه می افتد و محرم و آن هم چه محرمی!؟ حضرت این گفته را سه بار تکرار کردند. ای دریغ، ای دریغ! مردم در این وقت در پی ظلم ها و آشوب ها قتل عام می شوند. عرضه داشتیم: این صیحه و فریاد دیگر چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جواب داد: صیحه و فریاد آسمانی در ظهر روز جمعه پانزدهم ماه رمضانی که شب نخست آن شب جمعه باشد، خواهد بود. به گونه ای است که انسان خوابیده را بیدار می کند، ایستاده را می نشاند و زنان خود آراسته را از اندرون خانه ها بیرون می آورد. در شب جمعه بعد از نماز صبح به خانه هایتان بروید، درها را قفل کنید، پنجره ها را ببندید و خود را بپوشانید و گوش هایتان را بگیرید. زمانی که صیحه ی آسمانی را احساس نمودید به سجده افتید و عرضه بدارید« سبحان القدوس ربنا القدوس» که هر کس این کار را انجام دهد نجات پیدا می کند و در غیر این صورت از بین می رود.

«بخش60»:

زمین لرزه در ماه رمضان و پدیدار شدن ستارگان:
ولید نقل می کند در حالی که چند روزی از ماه رمضان سال 137هـ سپری شده بود زمین لرزه ای بی سابقه در شهر دمشق روی داد و طیّ آن عده ی بسیار زیادی کشته شدند و این همان واقعه است که در روستایی به نام «خرستا» رخ داد. همچنین ستاره دنباله دار را دیدم که در محرم سال 145هـ با طلوع فجر ظاهر شد و ما آن را تا اواخر محرم در همان قسمت آسمان می دیدیم. مدتی ناپدید شد تا این که در غرب آسمان و در سرخی شفق دوباره پدیدار شد و حدود دو یا سه ماه در وسط آسمان دیده می شد که آن هم ناپدید شد. بعد از چهار سال ستاره ای که خیلی به چشم نمی آید و یک ذراع طول در نزدیکی ستاره جدی قرار دارد، در ماه جمادی الثانی و ماه رجب به دور ستاره جدی می گردید تا ناپدید شد. ستاره ای دیگر هم که تقریباً به همان اندازه نور داشت از سمت راست قبله شام ظاهر شد و شعله آن از سمت قبله تا سفالینه های ارمینه امتداد داشت. ویژگی های آن را به پیرمرد کهن سالی از سکاسک ها گفتم و به من گفت:« این آن ستاره مورد انتظار نیست». ستاره ای هم در سال های آخرین عمر ابوجعفر دیدم که ساعتی از شب، دو طرفش آن قدر انحنا پیدا می کرد که چون حلقه ای دایره ای شکل می شد.

«بخش61»:

نشانه های از بین رفتن فرمانروایی عباسیان:
از کعب الاحبار نقل شده است: سرخی که در دل آسمان ظاهر می شود نشانه ی زوال حکومت فرزندان عباس است، نشانه ای دیگر این است که در شرق قحطی خواهد آمد و مصیبتی در غرب ظاهر خواهد شد و قرمزی در آسمان که از مشرق همچون شاخ ظاهر می شود.

«بخش 62»:

جابر جعفی از امام صادق علیه السلام روایت نموده است: هنگامی که بنی عباس به خراسان برسند در مشرق نزدیکی « ذوالشفا» ستاره ای طلوع می کند که خداوند بعد از طلوع آن دستور نابودی قوم نوح علیه السلام را داد و بدین وسیله آنها را غرق کرد، در زمان ابراهیم در حالی که او را می خواستند در آتش افکنند در آسمان ظاهر شد، همچنین در زمان هلاک فرعون و اطرافیانش و در زمان قتل یحیی فرزند زکریا پدیدار شد. هنگامی که آن را رؤیت کردید به خدا از شر فتنه ها پناه ببرید. طلوع آن بعد از خسوف و کسوف خورشید و ماه خواهد بود و در این زمان است که چندی نمی پاید که «اُبقع»(1) در مصر ظاهر می شود.

«بخش63»:

نشانه ای در ماه صفر:
از ابن مسعود نقل شده است که در ماه صفر نشانه و علامتی با رؤیت ستاره ی دنباله داری ظاهر خواهد شد.

«بخش64»:

نشانه های ماه رمضان و محرم:
مکحول به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: با گذشت دو شب از ماه رمضان نشانه ای در آسمان پدیدار می شود، در ماه شوال امیدی به نجات نیست و در ماه ذی القعده غریو جنگاوران در ساحت های نبرد بلند می شود، در ماه ذی الحجه (اموال) زائران خانه خدا چپاول می شود و ماه محرم و آن هم چه محرمی؟!

«بخش65»:

ماه رمضان و ستونی درخشان:
عبدالوهاب بن بحث می گوید: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند: ستونی درخشان همچون نشانه ای در آسمان ماه رمضان ظاهر خواهد شد، ماه شوال، ماه بلا و مصیبت است و ماه ذی القعده، ماه برخورد و نبرد، در ماه ذی الحجه(اموال) حاجیان چپاول می شود، و اما محرم که چه محرمی خواهد بود؟!

«بخش66»:

نشانه و علامتی در ماه رمضان:
ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: نشانه ای در ماه رمضان است، در شوال گروهی ظهور و بروز پیدا می کنند، در ذی القعده رزم و میدان نبرد است، در ذی الحجه حاجیان را غارت می کنند و در ماه محرم حرام خداوند را حلال می کنند، در صفر درگیری رخ می دهد، در دو ماه ربیع الاول و ربیع الثانی گروه ها و قبایل به منازعه با هم برمی خیزند، اما شگفت تر از همه آن چیزی است که بین دو ماه جمادی و رجب روی می دهد؛ در آن وقت ماده شتری چابک بهتر از قریه ای صد هزار نفری است.

«بخش 67»:

هاتفی آسمانی در ماه رمضان نام شخصی را صدا می زند: حوشب به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان می کند: در ماه رمضان صدایی است و در شوال بلایی و در ذی القعده درگیری قبیله ای و در ذی الحجه غارت حاجیان و در ماه محرم است که هاتفی آسمانی صدا بلند می کند؛ بدانید که برگزیده ی آفرینش الهی فلان شخص است به سخنش گوش فرا دهید و از او فرمان برداری کنید.

«بخش68»:

ستونی از آتش در مشرق زمین و ذخیره سازی یک سال غذا:
ابن معدان می گوید: ستونی از آتش از مشرق زمین هویدا خواهد شد که ساکنان زمین آن را مشاهده می کنند هر کسی که با این واقعه مواجه شود باید برای خانواده اش یک سال خوراک و غذا ذخیره کند.

«بخش69»:

نشانه ی رمضانی و انباشت غذا:
کثیربن مره می گوید: نشانه ای که در ماه رمضان تکوین می یابد در آسمان خواهد بود و پس از آن اختلاف و ناسازگاری در میان مردم رخنه می کند. اگر در آن زمان در قید حیات باشی تا می توانی خوراک و غذا ذخیره کن.

«بخش 70»:

نشانه ای در عصر حکومت سفیانی دوم:
از زهری نقل شده است: از زمان ظهور سفیانی و استیلاء او، نشانه ای را در آسمان می بینی. دو حدیث با یک مضمون از کثیربن مره نقل شده است که می گفت: هفتاد سال است که منتظر بروز نشانه و علامت حادثه ی ماه رمضان ام.

«بخش71»:

ستاره نشانه می شود.
ولید می گوید روایتی به من رسیده است که ستاره ای با دنباله ای نورانی و قابل رؤیت از روی زمین قبل از ظهور مهدی از شرق آشکار می شود و مانند قرص ماه شب چهارده می درخشد. آن سرخی و ستارگانی که ما موفق به دیدنشان شده ایم نشانه های موردنظر نیستند. ویژگی ستاره ای که نشانه بودن آن را اثبات می کند در ماه صفر یا دو ماه ربیع الثانی و ربیع الاول و یا در ماه رجب در کرانه های آسمان پیوسته تغییر مکان می دهد و در آن زمان است که سلطان وقت، به همراه ترکان حرکت می کنند در حالی که گروهی از مردم با بیرق و پولاد از آنها پیروی می کنند.

«بخش72»:

خورشید دو بار در ماه رمضان قبل از ظهور امام مهدی علیه السلام می گیرد:
شریک می گوید روایتی به من رسیده است که بیان می کند خورشید قبل از ظهور مهدی دوبار در ماه رمضان می گیرد.

«بخش 73»:

نشانه ی نابودی عباسیان:
از کعب نقل شده است: هلاک بنی عباس برای شما همراه با ترس و مصیبت خواهد بود. بین بیست تا بیست و چهار ستاره، شهابی را که مانند قرص ماه نورانی است، پرتاب می کنند و آن ستاره با صدای بلند از آسمان سقوط می کند تا زمانی که در مشرق جای می گیرد. سپس چون مار به خود می پیچد که چیزی نمانده دو سر آن به هم برسد و در یک شب دو زمین لرزه ی نحس اتفاق می افتد که مردم را دچار بلای سختی می کند.

«بخش 74»:

نشانه های از بین رفتن حکومت بنی عباس:
از ابوهریره نقل شده است: در ماه رمضان صدای شدیدی به گوش خواهد رسید به حدی که خوابیده را از خواب برمی خیزاند و زنان آراسته ی پرده نشین را بیرون می آورد، در ماه شوال امید کمی به نجات وجود دارد، در ذی القعده گروهی از قبایل به سمت هم دیگر به راه می افتند، در ماه ذی الحجه خون ها ریخته خواهد شد و اما محرم و آن هم چه محرمی؟! و این جمله را سه مرتبه گفت و این ها نشانه های پایان حکومت آن است.

«بخش75»:

بلا در زمان ویران شدن شام:
عبدالله بن عمر از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است: مردم تا کوبیده شدن رأس( سر) در آسایش خواهند بود و زمانی که رأس یعنی شام کوبیده شود مردم از بین می روند از کعب سؤال کردند: کوبیدن رأس چیست؟ پاسخ داد: تخریب شام.

«بخش 76»:

استمرار بلای شام تا آن که منادی آسمانی ندا می دهد که حاکم شما فلانی است:
از سعید بن مسیب نقل شده است: فتنه ای در شام پدیدار خواهد شد که هرگاه از سویی فرو می نشیند هیاهو و غوغای آن از سوی دیگری سرباز می کند و این امر آن قدر ادامه می یابد تا هاتف آسمانی ندا می دهد که حاکم و امیر شما فلانی است. ابن طاووس می گوید: احمد بن منادی در کتاب «الملاحم» این گفته را کامل تر نقل نموده است.

«بخش 77»:

یمن از جمله پناهگاه هایی که از فتنه ها در امان است:
مهاجر می گوید: در آن زمان که فتنه ی مغرب رخ می دهد آماده ی حرکت به سمت یمن شوید چون در غیر آن سرزمین کسی نجات پیدا نمی کند.

«بخش 78»:

کوه ابراهیم خلیل علیه السلام هم از بلاها محفوظ است:
وحید بن عطا از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است: کوه«ابراهیم» خلیل کوه مقدسی است زیرا وقتی که نشانه های( عذاب) در میان قوم اسرائیل رخ از چهره گشود خداوند به سوی موسی علیه السلام وحی فرستاد: به خاطر گناهانتان به سوی کوه خلیل بگریزید.

«بخش79»:

سواحل دریا نیز امن و محفوظ است:
از کعب نقل شده است: فتنه ای چون شب تاریک و ظلمانی بر سر شما سایه گسترده می شود و خانه ی مسلمانی نمی ماند که در آن وارد نشود. گفته شد: در این صورت که کسی از آن نجات پیدا نمی کند. کعب جواب داد: کسی که در زیر شاخه هایی که در حد فاصل بین او و دریا است بنشیند از همه سالم تر خواهد ماند. در سال صد و بیست و دو خانه ی من دچار حریق خواهد شد. راوی می گوید: خانه اش طبق گفته اش در همان سال دچار آتش سوزی شد و سوخت.

«بخش 80»:

آن که بهتر از همه نجات می یابد:
از ضمره بن حبیب نقل شده است: ساحل نشینان و ساکنان حجاز بیشتر از همه ی مردم از فتنه ی شمشیر و مصیبت رهایی می یابند.

«بخش81»:

مؤمنی که خوابیده باشد از فتنه رهایی می یابد:
از شخصی کوفی که گویا نامش مسافر است روایت شده است که علی علیه السلام فرمود: در آن زمان هر مؤمن که در خواب باشد نجات می یابد. در روایتی دیگر از او سؤال شد که منظور از خواب چیست؟ پاسخ داد: منظور این است که خاموش و ساکت است و در آن فتنه مطلبی در مورد او ظاهر و هویدا نشود.

«بخش82»:

فرورفتن عده ای در زمین نشانه ای از نشانه های ظهور:
در پایان روایتی چنین بیان شده که: صخری راهی کوفه می شود و سواره نظام خود را در آنجا مستقر می کند. اسیرانشان را برای او می آورند و این اوضاع ادامه دارد تا زمانی که خبر ظهور مهدی از مکه به او می رسد، او هم گروهی را از کوفه به طرف حضرت(عج) می فرستد که در زمین فرو می روند.

«بخش83»:

هفتاد و دو روز:
از ابوحنیفه روایت شده است: فاصله زمانی بین قیام پرچم سیاه در خراسان و سعید بن صالح و قیام مهدی علیه السلام و فرمانبرداری از او هفتاد و دو روز است.

«بخش84»:

مدتی بعد از ظهور سفیانی، مهدی علیه السلام ظهور می کند:
از ابی قبیل نقل شده است: از طایفه بنی هاشم فردی به قدرت می رسد که امویان را- به جز عدّه کمی- قتل عام می کند و به غیر امویان کاری ندارد. مدتی می گذرد تا مردی از امویان قیام می کند. او در ازای هر یک مرد، دو مرد را می کشد و تا آنجا پیش می رود که به جز زنان کسی را باقی نمی گذارد. پس از این جریان مهدی(عج) ظهور می کند.

«بخش 85»:

هنگامی که هیاهویی از بیابان شام برمی خیزد نه سفیانی خواهد بود و نه بیابانی:
از تبیع نقل شده است: در آن زمان که هیاهو و غوغا در بیابان شام رخ می دهد نه بیابانی خواهد بود و نه صحرایی. لیث می گوید: این هیاهو و غوغا در «طبریه» است و به حدی بود که من در خیمه خوابیده بودم و از شدت آن بیدار شدم و پر و بال ها را می شکند این واقعه را مردم طبریه در شب می بینند.

«بخش86»:

هیاهو و صدای مهیب در زمان سفیانی دوم:
ارطاه می گوید: در زمان سفیانی دوم، چنان صدایی مهیب به گوش خواهد رسید که هر ملتی و قومی گمان می کند که هر آن چه در نزدیکی آنها بوده نابود شده است.

«بخش87»:

زمان و مدت حکومت سفیانی:
یزید بن ابی حبیب به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گوید:‌ قیام سفیانی بعد از سال سی و هفت اتفاق خواهد افتاد. از ابن عباس هم نقل شده اگر ظهور سفیانی در سال سی و هفت واقع گردد بیست و هشت ماه حکمرانی می کند و چنانچه در سال سی و نه ظهور پیدا کند نه ماه بر مسند قدرت خواهد بود.

«بخش88»:

تصرف مصر توسط سفیانی:
از حذیفه نقل شده است: هنگامی که سفیانی قدم در سرزمین مصر می گذارد چهار ماه قتل عام می کند و ساکنان آن سرزمین را به بند اسارت می کشد. در چنین اوضاعی زنان فغان و زاری می کنند عده ای به علت تجاوز به آنها، گروهی از مصیبت کشته شدن فرزندانشان، دسته ای از ذلّت کنونی و عزت از دست رفته و عده ای هم از اضطراب مردن.

«بخش89»:

منفور شدن شهر مصر:
از کعب نقل شده: مصر مانند بصره مورد نفرت واقع می شود.

«بخش90»:

حمعسق:
عبیده بن عمر می گوید: در مجلسی که علی علیه السلام، عمر، ابن مسعود و ابن عباس( رضی الله عنهم) و گروهی از صحابه حضور داشتند، از حذیفه در مورد (حرف مقطعه) حمعسق سؤال شد؛ جواب داد:« عین» عذاب است، «سین» سال قحطی و خشکسالی و «حاء» نمایانگر عده ای و «قاف» گروهی در آخرالزّمانند.
عمر سؤال کرد: از چه تیره ای هستند؟ حذیفه پاسخ داد: آنها فرزندان عباس هستند که در شهری به نام «زوراء‌» هستند عده ی بسیاری در این شهر قتل عام می شوند و «ساعت و وقت» موعود بر آنان به پا می خیزد.
ابن عباس عرضه داشت: چنین نیست، بلکه حرف « قاف» انداختن و فرو بلعیده شدن (در زمین) است. عمر به حذیفه گفت: تو تفسیر آن را دقیق بیان کردی و ابن عباس معنی آن را نیکو بیان کرد. این سخن به عده ای برخورد و عمر و عده ای از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مجبور شدند این سخن را پس بگیرند.
از ابن عباس نقل شده است: سپس سفیانی خروج می کند و فلانی نیز خروج می کند و آن قدر می جنگند تا شکم زنان شکافته می شود و کودکان در دیگ جوشانده می شوند.
از کعب هم نقل شده است: زنان بنی عباس حتماً اسیر می شوند و آنها را به روستاهای اطراف دمشق می برند.

«بخش91»:

تصرف کوفه توسط سفیانی که در مدت 18 شبانه روزی شصت هزار نفر را می کشد:
از جراح نقل شده: سفیانی وارد کوفه می شود، سه روز اهالی شهر را به اسارت درمی آورد. شصت هزار نفر را قتل عام می کند و 18 شبانه روز در کوفه می ماند و دارایی های آن را تقسیم می کند...( سپس حدیث را ادامه می دهد تا آنجا که) تا زمانی که پرچم های سیاه را برای بیعت گرفتن پیمان فرمانبری از مهدی علیه السلام به سوی او گسیل می دارد.

«بخش92»:

پرچم های (سفیانی) بعد از پرچم های سیاه بنی عباس است:
از محمد بن حنفیه نقل شده در ابتدا، بیرق های سیاه عباسی برپا می شود، پس از مدتی از ناحیه ی خراسان پرچم سیاهی به پا می خیزد که کلاه(خود) شان سیاه رنگ و لباسشان سفید است. و طلایه دار این سپاه فردی به نام شعیب بن صالح یا صالح بن شعیب است که نسب او به قبیله ی تمیم می رسد. آنان یاران سفیانی را درهم می شکنند تا این که در بیت المقدس اردوگاه خود را مستقر می کنند. وی حکومت را برای مهدی آماده می کند و سیصد تن از شامیان برگرد او جمع می شوند. فاصله ی زمانی قیام او و تقدیم حکومت به حضرت مهدی علیه السلام، هفتاد و دو ماه است.

«بخش93»:

مهدی(عج) و یاران خراسانی او:
نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که گروهی از جوانان بنی هاشم به پیشگاه او آمدند، رنگ صورتش تغییر کرد، عرضه داشتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم! چه اتفاقی افتاده است که هنوز در چهره شما چیزی ناخوشایند را می بینیم؟ پاسخ داد: خداوند، برای ما اهل بیت، آخرت را بر دنیا برگزید و این اهل بیت من هستند که بعد از من گرفتار بلا و بی توجهی و آوارگی اند تا این که گروهی با پرچم های سیاه در دست از مشرق می آیند، حق را می خواهند ولی دو یا سه مرتبه به درخواست آنها اعتنایی نمی شود، برای احقاق حق می جنگند و پیروز می شوند آنچه را که می خواهند به آنها می دهند ولی آنها از قبول آن سر باز می زنند تا این که آن را به فردی از خاندانم برسانند و اوست که زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ستم انباشته شده بود اگر کسی از شما در آن زمان بود باید خود را ولو با سینه خیز رفتن بر روی برف- به آنها برساند که مهدی همان(شخص) است.

«بخش94»:

مهدی و یاورانی از خراسان:
ثوبان می گوید: هنگامی که دیدید پرچم های سیاه از خراسان به پا می خیزند به آنها بپیوندید اگرچه مجبور شوید بر روی برف سینه خیز راه بپیمایید زیرا مهدی علیه السلام خلیفه خداوند در آنجا است.

«بخش95»:

مقدمه ظهور مهدی، شعیب بن صالح است:
از حسن روایت شده است: مردی چهارشانه، سبزه، با صورتی بی مو به نام شعیب بن صالح که غلام بنی تمیم است با چهار هزار سپاه از شهر ری قیام می کند لباسشان سفیدرنگ و پرچم هایشان سیاه است. اینان مقدمه ظهور مهدی(عج) اند و هر کسی را (مخالف) بر سر راه خود بیابند می کشند.

«بخش 96»:

پرچم دار حضرت مهدی علیه السلام:
از عمار بن یاسر روایت شده: شعیب بن صالح در زیر پرچم مهدی علیه السلام است.

«بخش97»:

جوان هاشمیِ پیروزی که خالی به کف دست راست دارد و شعیب بن صالح همراه اوست.
جابر از امام باقر علیه السلام روایت نموده: جوانی هاشمی که در کف دست راست او خالی به چشم می خورد قیام می کند و با پرچم های سیاه از خراسان خواهد آمد. پیشاپیش او شعیب بن صالح است و چنان با یاران سفیانی می جنگند که آنها را شکست می دهند.

«بخش98»:

ویژگی دیگر برای پرچم دار سپاه مهدی علیه السلام:
از سفیان کلبی نقل شده: پرچم مهدی علیه السلام را جوانی زردگونه و کم سنّ و سال با طرّه ای تُنُک در دست دارد که اگر بر کوه ها بزند آنها را نابود می کند. در روایتی از ولید به رنگ زرد صورت وی اشاره نشده است و در ادامه آن آمده: کوه ها را نابود می کند تا به ایلیا برسد.

«بخش99»:

پرچم های کوچک سیاه به پیروی از مهدی علیه السلام می انجامد: کعب می گوید: در آن وقت که مردم در شام بر اریکه قدرت تکیه زنند و فرد دیگری در مصر در نتیجه اهل شام با مصر درگیر شوند و گروهی از قبایل مصری به اسارت شامیان درآیند و مردی از مشرق با پرچم های کوچک سیاه به طرف فرمان روای شام می آید این همان کسی است که فرمان بُردار مهدی خواهد شد. ابوقبیل می گوید: سپس مرد سبزه ای آنجا را از عدل و داد پر می کند و آن گاه عزم رفتن به سوی مهدی را می کند و سر اطاعت بر آستان او می نهد و در زمره یارانش با دشمنانش می جنگد.

«بخش100»:

او که هم نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است با پرچمی از مشرق یاری می شود:
حسن از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند؛ که در مورد بلایی که اهل بیت گرفتار آن می شوند صحبت می کند و می گوید: تا آن که خداوند سیاه پرچمی را از شرق( به یاریشان) می فرستند هر که آن را یاری کند خداوند او را یاری می کند و هر که آن را خوار و پست بشمارد خداوند او را خوار می کند و این امر تا ظهور مهدی- که همنام من است- ادامه دارد او حکومت را در دست می گیرد و خداوند نیز او را مورد تأیید خود قرار می دهد و یاریش می کند.

«بخش101»:

پرچم سیاه دوّمی بر پرچم اولی غلبه پیدا کرده و آن را در هم می شکند:
جهنی یار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نقل از ایشان می گوید: هر آینه شورش پرچم سیاه از خراسان آغاز می شود و آن قدر کارشان بالا می گیرد تا استران خود را به این درختان زیتون که در زمین بی حاصل قرار دارد می بندند. سؤال شد: در این سرزمین که زیتونی به چشم نمی خورد؟ پاسخ داد: در این جا درختان زیتون کاشته می شود و این گروه شورشی اسبانشان را به آن می بندند.
همچنین از عبدالرّحمن بن آدم نقل شده است: صاحبان پرچم دومین سیاه که بر علیه اولین پرچم قیام می کنند اسبانشان را به آن می بندند و وقتی وارد این سرزمین می شوند خارجی با آنها قیام می کند، و از یاران پرچم اولی کسی نیست مگر این که خود را مخفی کرده باشد و همین گروهند که یاران اولین پرچم را شکست می دهند.

«بخش102»:

پرچم های عباسی و پرچمی که بعد از آنها برافراشته می شود:
سعیدبن مسیب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است: پرچم های سیاه عباسی از شرق قیام می کنند و تا آن که خداوند بخواهد می مانند مدتی بعد از آن پرچم های سیاه کوچکی از مشرق خروج می نمایند و علیه فرزندی از نسل ابوسفیان و یاورانش می جنگند و سرانجام مطیع حضرت مهدی علیه السلام می شوند.

«بخش103»:

نشانه های ورود سفیانی به کوفه:
از ابی رزین نقل شده: وقتی سفیانی به کوفه می رسد و پیروان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را می کشد، مهدی علیه السلام ظهور می کند در حالی که شعیب صالح در زیر پرچم اوست.

«بخش104»:

پرچم های سیاه کوچک خراسان سر به طاعت مهدی فرو می آورند:
جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده است: پرچم های سیاهی که از خراسان قیام را آغاز می کنند وارد کوفه می شوند. زمانی که مهدی علیه السلام در مکه ظهور می نماید گروهی را مأمور می کند تا با رفتن به مکه با او بیعت کنند.

«بخش105»:

مهدی و نابودی فرزندان جعفر و عبّاس:
کعب می گوید: از جمله علامات ظهور مهدی علیه السلام: سنگ آسیاب عباس به گردش می افتد، سیاه پرچم های سیاه، اسبانشان را در زیتون(های)شام می بندند و خداوند( شتر سفید و سرخ موی) را به خاطرشان نابود می کند و آنها با دست یافتن بر او هم خودش را و هم خاندانش را قتل عام می کنند و به حدی که یک نفر اُموی باقی نمی ماند مگر این که فراری است یا خود را مخفی نموده است، سفیانی، عباس و بنی جعفر را از بین می برد، فرزند جگرخوار بر منبر دمشق می نشیند و این که بربرها برای گرفتن مرکز شام شورش می کنند.

«بخش106»:

از بین رفتن توده ی نخست به دست گروه دوم:
راوی از حسن نقل می کند: خوشبخت ترین مردم در زمان توده ی اوّلند و بدبخت ترین مردم در زمان توده ی دوم. گفت: توده ی دوم چه کسانی هستند؟ گفت: ای اباسعید! هشتاد هزار نفر با دل های پریشان از مشرق به پا می خیزند و توده ی نخست را از بین می برند.

«بخش107»:

حوادث پی در پی مدینه:
محمدبن جعفر از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کرده که فرمود: سفیانی به کسی که کوفه را به تصرف درآورده است و آن را در هم کوبیده است نامه ای می نویسد و به او فرمان رفتن به سوی حجاز را صادر می کند. او طبق دستور به حجاز و مدینه می رود و از قریشیان و از انصار چهارصد مرد را می کشد. شکم ها را می درد و کودکان را می کشد و برادر و خواهری به نام محمد و فاطمه را از قریشیان می کشد و بر در مسجد مدینه بر صلیب می کشد. ابی رومان از علی علیه السلام نقل می کند: سفیانی لشکری را در مدینه مستقر می کند سپاه او هر کسی از آل محمد را بیابند می کشند و از بنی هاشم زنان و مردان بسیاری را به قتل می رسانند. در این وقت مهدی علیه السلام و مستنصر از مدینه به مکه می گریزند. سفیانی دستور به تعقیب کردن او می دهد در حالی که آن دو به حرم امن خداوند پیوسته اند. از کعب نقل شده است: با حلال شمردن خون مردم مدینه دست به کشتار می زنند و نفس زکیه کشته می شود.
از ابن عمر نقل شده است: نشانه حادثه مدینه آن است که سلطان مصر به سوی مدینه روانه شود و در روایتی دیگر آمده هنگامی که وارد مدینه شوند تا سه روز ساکنانش را قتل عام می کنند.

«بخش108»:

راز لشکرکشی سفیانی به شهر مدینه:
از اباقبیل نقل شده است: سفیانی در رأس سپاهی قرار دارد که شهر مدینه را به تصرف درمی آورند و کشتاری در میان بنی هاشم به راه می اندازند که زنان حامله نیز در آن قتل عام می شوند و دلیل این کارشان قیام فردی از بنی هاشم از شرق علیه او و یارانش است. سفیانی( در مورد این قیام) می گوید: این چه مصیبتی است که نه تنها یاران سابقم کشته شدند که اکنون دیگر یارانم هم به قتل می رسند.
او نیز دستور کشتار( ساکنان مدینه) را صادر می کند و چنان قتل عامی به راه می افتد که کسی در مدینه شناخته نمی شود( چون یا کشته شده اند و یا فرار کرده اند) حتی زنانشان به صحراها و کوه ها و شهر مکه پناه می برند و این چنین است که سپاه سفیانی تا چند روز به قتل عام می پردازد تا دست از کشتار مردم برمی دارند. همه مردم در هول و هراسند تا آن که مهدی علیه السلام در مکه ظهور می کند و هر کس که از آنها باقی مانده باشد بر گرد وجود او در مکه جمع می شوند.

«بخش109»:

واقعه ی حرّه نسبت به حادثه سفیانی که در مدینه اتفاق می افتد همچون ضربه تازیانه است:
از ابوهریره نقل شده است: حادثه ای در مدینه رخ خواهد داد که در این واقعه غرق خواهد شد و ( واقعه) حرّه که در مدینه اتفاق می افتد در مقایسه با این حادثه چون ضربه تازیانه است، پس از این حادثه با مهدی بیعت خواهند کرد.

«بخش 110»:

مهدی علیه السلام بعد از قتل سه نفر و مرگ سه نفر و زنده ماندن سه نفر قیام می کند:
کیسان که فرد ثقه و مورد اطمینانی است از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده مهدی علیه السلام ظهور نمی کند مگر این که سه نفر کشته شوند و سه نفر بمیرند و سه نفر باقی بمانند.

«بخش 111»:

از علائم ظهور زنی در مقابل غذای خود فروخته می شود و ترکان با شتاب به سوی مسلمانان می آیند.
از عمار یاسر نقل شده است: از علائم ظهور مهدی( این است که) ترکان به سوی شما با شتاب روانه می شوند( و برمی گردند)، خلیفه ای که مال و ثروت می انباشت می میرد و کودکی به جای او می نشیند که بعد از دو سال از خلافت خلع می شود، جانب غرب مسجد دمشق در زمین فرو می رود، سه نفر در شام قیام می کنند و ساکنان مغرب به مصر می تازند که این نشانه ی سفیانی است.
از مردی مغربی نقل شده است: مهدی ظهور نمی کند مگر وقتی که مردی کنیز زیباچهره ی خود را برای فروش بیرون می آورد و می گوید کیست که این کنیز را بخرد و هم وزن او غذا بدهد و در چنین فضایی است که مهدی علیه السلام قیام می کند.

«بخش112»:

هاتف غیبی و ظهور مهدی علیه السلام:
ابی رومان از علی علیه السلام نقل نموده است: زمانی که منادی آسمان ندا می دهد: حق( و حقیقت) در خاندان محمد است صلی الله علیه و آله و سلم نام مهدی بر سر زبان های مردم خواهد افتاد و آن قدر خوشحال و مسرور می شوند که کسی غیر از او را یاد نمی کنند.

«بخش 113»:

نه امیری و نه امیرزاده ای:
ابن شوذب از بعضی یاران و همنشینانش نقل می کند: مهدی علیه السلام تا زمانی که قیل و ابن قیل زنده باشند ظهور نمی کند و «قیل» همان امیر و فرمانده است.

«بخش 114»:

سلطنت اموی و عباسی و قیام مهدی علیه السلام:
از ابی قبیل نقل شده است: مردی از تبار بنی هاشم به حکومت می رسد و آن قدر از خاندان اموی می کشد تا این که به جز عده ی محدودی همه شان از بین می روند ولی از غیر آنها کسی را نمی کشد. مدتی بعد فردی از امویان قیام می کند و در ازای هر نفر( که کشته شده بود) دو نفر را به قتل می رساند و تا آنجا پیش می رود که فقط زنان باقی می مانند، در چنین زمانی مهدی علیه السلام ظهور می کند. بهترین درود و سلام ها بر او باد و خداوند گشایش کارش را سریع تر قرار دهد.

«بخش 115»:

مهدی و نشانه ای دیگر:
از سعیدبن مسیب روایت شده است: فتنه ای رخ خواهد داد که آغازش بازی کودکانه است، هرگاه در گوشه ای آرام شود از گوشه ای دیگر تباهی و فساد به بار می آورد و همین طور ادامه خواهد یافت تا منادی آسمانی ندا در دهد که آگاه باشید امیر و سلطان شما فلانی است. ابن مسیب با دست خود اشاره کرد و سه مرتبه گفت این امیر حقیقتاً (خواهد بود)‌ و بر حق است.

«بخش 116»:

ندای آسمانی حق با آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است:
از ابی جعفر علیه السلام نقل کرده است: هاتفی آسمانی ندا می دهد، هوشیار باشید که حق با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است(الحق مع آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم) و هاتفی از زمین صدا می زند هوشیار باشید که حق با خاندان عیسی است (یا شاید هم گفت: با خاندان عباس است[ تردید از راوی است]). بی هیچ شکّ و شبهه ای این ندای زمینی از جانب شیطان است تا مردم را به شک بیندازد.

«بخش 117»:

ندای آسمانی به سوی فلانی بروید:
عبدالرحمن از مادرش که زن سالخورده ای بود نقل می کند: روزی در زمان فتنه ی فرزند زبیر به او گفتم: این فتنه و بلا سبب هلاکت مردم خواهد شد. مادرش در جواب گفت: این طور نیست فرزندم! فتنه ای پدیدار خواهد گشت که قامت نظام زندگی مردم خمیده می شود تا این که منادی آسمانی ندا می دهد: به سوی فلان شخص بروید و از او فرمان ببرید.

«بخش118»:

منادی آسمانی مردم را به اطاعت«او» فرامی خواند و با دستی که (از غیب) ظاهر می شود به سوی او اشاره می شود:
از ابن مسیب نقل شده است: فتنه ای در شام رخ خواهد داد که آغاز آن بازی ای است کودکانه و چرخ زندگی مردم بر چیزی استوار نمی شود و همگرایی آنها از بین خواهد رفت تا این که منادی آسمانی از آسمان فریاد می زند: به سوی فلانی بروید و از او اطاعت کنید، در این بین دستی آشکار می شود که به سوی او اشاره می کند.

«بخش 119»:

محرم و گل سرسبد آفرینش:
ابن حوشب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است: در ماه محرم منادی آسمانی بانگ برمی آورد: بدانید برگزیده ی مخلوقات الهی، فلانی است. کلامش را بشنوید و از او در سال غوغا و همهمه و فریاد جنگاوران در میدان رزم فرمان برید.

«بخش 120»:

کشته شدن نفس زکیه و برادر وی و منادی آسمانی:
از عماریاسر روایت شده است: هنگامی که نفس زکیه و برادرش در مکه به صورت مرموزی کشته شوند منادی آسمانی بانگ برمی آورد: امیر شما فلانی است و او همان مهدی است که زمین را پر از حق و عدالت می کند.

«بخش 121»:

منادی آسمانی و هویدا شدن کف دستی در آسمان:
از سعید بن مسیب روایت شده است: اختلافات و تفرقه حاکم خواهد شد تا زمانی که کف دستی از آسمان نمایان شود و منادی آسمانی بانگ برآورد: امیر شما فلانی است.

«بخش 122»:

حق و حقیقت با آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است:
ابن رومان از علی علیه السلام نقل نموده است: بعد از این که واقعه ی فرورفتن اتفاق بیفتد منادی آسمانی در آغاز روز ندا می دهد که حق و حقیقت با آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. در پایان روز منادی دیگری ندا می دهد، حق با فرزندان عیسی است و این فریاد دومین، بانگی مغرورانه از جانب شیطان است.

«بخش 123»:

روبرو شدن مهدی علیه السلام و سفیانی و بانگ منادی آسمانی:
الزهری می گوید: زمانی که مهدی علیه السلام و سفیانی برای جنگ در مقابل هم صف آرایی می کنند صدایی از آسمان شنیده می شود که آگاه باشید! اولیاء الهی یاران فلانی اند و منظورش مهدی علیه السلام است. از اسماء نقل شده است نشانه آن کف (دست) است که در آسمان آشکار می شود و مردم همه به آن می نگرند.

«بخش 124»:

بیعت با مهدی علیه السلام:
از عبدالله بن عمر نقل شده است: مردم با هم مناسک حج و عرفات را بدون پیشوا و امام انجام می دهند زمانی که برای انجام اعمال مِنی به آنجا می روند چیزی( بیماری و یا گزشی) چون سگ آنها را فرامی گیرد و قبایل هم به جان یکدیگر می افتند تا اینکه خون از «عقبه» سرازیر می شود. آنها( با دیدن این وضعیت) دست به دامن بهترین خود می شوند و به پیشگاه او می روند در حالی که او صورتش را به سمت کعبه گردانیده است و می گرید. (راوی می گوید) گویا هم اکنون به اشک هایش می نگرم که از او جاری است.
مردم به او می گویند: بیا و حکومت را به عهده بگیر! او پاسخ می دهد: وای بر شما چه پیمان ها و قرارهایی که نشکستید و چه خون های( به ناحقّی را) که نریختید. (ولی) سرانجام با آن که ناخشنود است بیعت آنها را می پذیرد.
اگر در زمان او می زیستید با او بیعت کنید که همین شخص مهدی در آسمان و زمین است. در حدیثی دیگر آمده است: مهدی که از فرزندان فاطمه علیها السلام است از روی ناخشنودی قیام می کند و مردم هم با او بیعت می کنند.

«بخش 125»:

محرم و منادی آسمانی:
شهربن حوشب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: در ماه ذی القعده جنگ و خونریزی قبایل به پا می شود، در ذی الحجه اموال حاجیان غارت می شود و در ماه محرم منادی آسمانی بانگ آسمانی خود را سر می دهد.

«بخش 126»:

ظهور مهدی زمانی است که مردم از او مأیوسند و یاران و یاوران او شامی و عراقی هستند:
از ابن عباس نقل شده است: مهدی زمانی ظهور می کند که یأس و ناامیدی بر مردم حکومت می کند تا آنجا که می گویند(اصلاً) مهدی وجود ندارد! یاران و یاورانش از ساکنان شام اند و تعدادشان به تعداد اصحاب بدر 313 نفر است، از شام به سوی او می آیند و او را از درون خانه ای نزدیک صفا (در مکه) بیرون می آورند و با او دست بیعت می دهند در حالی که او از این امر ناخشنود است. به او اقتدا می کنند و دو رکعت نماز مسافر را در نزدیکی مقام اقامه می کنند و آن گاه از منبر بالا می رود. قتاده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است: توده ی مردم عراق و گروهی از بزرگان شام به نزد او می آیند و در بین رکن و مقام با او بیعت می کنند.

«بخش 127»:

مهدی علیه السلام نه خوابیده را بیدار می کند و نه خونی را می ریزد:
از ابوهریره نقل شده: بین رکن و مقام با مهدی(عج) بیعت می کنند و نه خوابیده را بیدار می کند و نه خونی را می ریزد.

«بخش 128»:

مهدی به همراه پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ظهور می کند:
ابی رومان از علی علیه السلام نقل نموده است: هنگامی که پرچم های سیاه- که شعیب بن صالح همراه با آن است- سواره نظام سپاه سفیانی را به لرزه درمی آورد مردم آرزوی( ظهور) مهدی علیه السلام را می کنند و به دنبال او می گردند تا اینکه از خانه ای در مکه قیامش را آغاز می کند در حالی که پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اوست. بعد مردم به امامت او دو رکعت نماز می خوانند با آن که مردم از وجود او در اثر طولانی شدن بلاها ناامید شده بودند. بعد از نماز به سوی آنها برمی گردد و می گوید ای مردم...! بلا در میان امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و به ویژه خاندان او(بوده) و هست بر ما جفا و ظلم کردند.

«بخش 129»:

پرچم، پیراهن و شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همراه اوست:
جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: مهدی به هنگام نماز عشاء(پاسی از شب گذشته) در مکه ظهور می کند و پرچم، پیراهن و شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علائم و نور( فوق العاده ای) و بیان(ویژه ای) همراه اوست. بعد از نماز عشاء با صدای بلند فریاد می زند: ای مردم! شما را به یاد خدا و جایگاه شما در پیشگاه او متذکر می سازم. او حجت(هایش) را استوار نموده و انبیاء را به پیامبری برانگیخته است و کتاب( قرآن) را بر شما نازل کرد (و در آن) به شما فرمان می دهد که به او شرک نورزید و به فرمان بری از فرامین او و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم مواظبت کنید و آن چه که قرآن آن را زنده می سازد زنده کنید و آن چه را می میراند بمیرانید و یاوران هدایت باشید و پشتیبان تقوا و پارسایی چون که دنیا نابودیش نزدیک است و خبر وداع خود( با شما را) سر می دهد و من شما را به خداوند و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و عمل به کتاب و میراندن باطل و احیاء سنت نبوی دعوت می کنم. پس سیصد و سیزده نفر به تعداد جنگاوران مسلمان در جنگ بدر در یک جا جمع می شوند بدون قرار و وعده ی قبلی، همچون ابر پاییزی، راهبان شب و شیران روز، خداوند سرزمین حجاز را به وسیله ی اینان می گشاید و آن عدّه از بنی هاشم را که در زندان به سر می برند آزاد می کند و پرچم های سیاه به کوفه می رسد و آنجا مستقر می شود و گروهی از لشکریانش را برای بیعت گرفتن از مردم با مهدی به سرتاسر عالم گسیل می دارد. او(مهدی) ظلم و ظالمان را ریشه کن می کند و زمینه ی اجرای فرامینش در کشورهای مختلف فراهم می شود و خداوند قسطنطنیه را توسط او فتح خواهد کرد.

«بخش 130»:

ارتش مهدی12000نفر یا 15000:
ابن رزین الغافقی از حضرت علی علیه السلام نقل می کند: مهدی علیه السلام حداقل با دوازده هزار نفر و حداکثر با پانزده هزار نفر قیام می کند و ترس و هراس که در دل مخالفان می افتد در پیشاپیش او حرکت می کند. تمام دشمنانی را که با آنها مواجه می شوند به اذن خداوند شکست می دهند، شعارشان«أمت، أمت» است، در راه خداوند از سرزنش ملامت گران باکی ندارند، در چنین موقعیتی هفت پرچم( و دشمن مخالف) علیه او سر به شورش می گذارند که همه ی آنها را درهم می شکند و بر اوضاع مسلط می شود. محبت و نعمت را به مردم بازمی گرداند که دیگر بعد از آنها جز شتران باقی نماند. به حضرت عرض کردیم: قاصه و روات چیستند؟ پاسخ داد: چنان قصاص (و سایر حدود) را اجرا می کند که هر که هر چه بخواهد بدون آن که چیزی را فراموش کند بیان می کند(و می داند که می تواند احقاق حقوق کند).

«بخش 131»:

بین تصرّف شام و ظهور آن که نبی صلی الله علیه و آله و سلم وعده او را داده است فاصله ای نیست:
رزین از علی علیه السلام نقل می کند: خداوند کسانی را به سوی شامیان می فرستد که اجتماع آنها را از هم می پاشد (‌و در آن رخنه ایجاد می کند) به گونه ای که در جنگ فرضی با روبهان شکست می خورند. در این زمان مردی از خاندان من با سه پرچم قیام می کند( و افرادی که لشکر او را تخمین می زند) تعداد سپاهیانش را بین 12000 تا 15000 برآورد می کنند. نشانه هاشان«أمت، أمت» و بر پرچم شان شعار « رجل الملک أو یقتضی له الملک» نگاشته شده است. خداوند همه ی آنها را می کشد و الفت، همدلی، قاصت و روات را به مسلمین باز می گرداند.
ابی رومان از علی علیه السلام مثل همین حدیث را نقل می کند ولی در روایت او قیام با «هفت » پرچم سیاه رنگ آمده است.

«بخش 132»:

لشکری که سفیانی به سوی مهدی علیه السلام گسیل می دارد در زمین فرو می رود.
از علی علیه السلام روایت شده است: زمانی که لشکر سفیانی که قصد مقابله با مهدی علیه السلام را دارند در بیدا (صحراء) فرو رود و این خبر به گوش اهل شام برسد به پادشاهشان می گویند: مهدی ظهور کرده است پس تو هم با او بیعت کن و سر اطاعت و فرمان بری در پیش او خم نما در غیر این صورت تو را می کشیم. در نتیجه پادشاه گروهی را برای اظهار بیعت به سوی حضرت علیه السلام گسیل می دارد. حضرت( همچنان) به مسیر خود ادامه می دهند تا بیت المقدس را به تصرف خود درمی آورند و دارایی ها در اختیار او قرار می گیرد. در این زمان عرب، عجم،‌ ساکنان روم و اهل حرب از او اطاعت می کنند با آن که حضرت با آنها نجنگیده است( بدون اجبار و کشورگشایی) حضرت هم چندین مسجد را در قسطنطنیه و سرزمین های پایین تر بنا می کند. پیش از او مردی از خاندانش با ساکنان مشرق قیام می کنند و 18 ماه شمشیر بر دوش می کشد، می کُشد و مثله می کند. سپس به سوی بیت المقدس حرکت می کند که البته مرگ او را درمی یابد و به آن نمی رسد.
مرحوم ابن طاووس می گوید: حدیث را همین طور دیده ام ولی این روایت دارای اشکال است و خدشه پذیر و جای تأمل دارد.

«بخش 133»:

زمانی که در شام خرابی به بار آید نه سفیانی است و نه صحرایی:
در آن هنگامی که در شام خرابی به وجود بیاید ( قبل از جریان فرورفتن لشکریان در صحراء) نه صحرایی می ماند و نه سفیانی.
لیث می گوید: این خرابی و ویرانی در طبریه بود در آن زمان( اهل) خیمه از شدّت حادثه از خواب بیدار می شوند و اطراف آن خالی می شود و این حال شب طبریه است.

«بخش 134»:

مردی که فتنه ها را برمی انگیزاند:
از علی علیه السلام نقل می کند: خداوند فتنه ها را به واسطه ی فردی از ما برمی انگیزاند و آنها را خاک نشین ذلیل می کند و چیزی جز شمشیر را به آنها نمی دهد. شمشیر را بر دوش خود می کشد تا می گویند: به خدا قسم او از فرزندان فاطمه علیها السلام نیست که اگر بود به ما رحم می کرد. او بر بنی عباس و بنی امیه چیره می شود.

«بخش 135»:

مهدی علیه السلام و منادی آسمانی و بیعت سفیانی با مهدی علیه السلام:
از زهری نقل شده است: مهدی در مکه بعد از حادثه فرو رفتن در زمین با 313 نفر به تعداد اهل بدر ظهور می نماید و با سپاه سفیانی رو به رو می شود و از زین اسب ها و جهاز شتران سپر دفاعی درست می کنند در این روز صدایی از آسمان به گوش می رسد که: آگاه باشید اولیاء‌ الهی اصحاب فلانی اند. ظهور حضرت موجب فرود آمدن سختی ها و تنگناها بر یاران سفیانی می شود. حضرت در همین حال به سوی شام پیشروی می کنند و با سفیانی روبرو می شوند و او بیعت حضرت را می پذیرد و (غائله خاتمه می یابد) مردم از اقصی نقاط جهان به سوی او هجوم می آورند و همو است که زمین را آکنده از عدل و عدالت می کند.

«بخش 136»:

سفیانی حکومت را به حضرت علیه السلام واگذار می کند:
ابوبکر از بزرگان و اساتید خود روایت می کند: سفیانی همان کسی است که خلافت را به او علیه السلام واگذار می کند.

«بخش 137»:

مهدی علیه السلام تابوت(صندوق) سکینه و تورات و انجیل را از داخل غاری در انطاکیه بیرون می کشد:
از کعب نقل شده است: مهدی علیه السلام گروهی را برای مبارزه و جنگ با روم گسیل می دارد و به همراه ده نفر تابوت سکینه را از غار انطاکیه بیرون می آورد این تابوت(‌صندوق) حاوی تورات موسی علیه السلام و انجیل عیسی علیه السلام است و در میان پیروان هر یک از آن دو با کتاب آسمانی اش قضاوت می کند.

«بخش 138»:

هدایت مهدی علیه السلام به سوی پنهان است:
از کعب نقل شده است: مهدی را مهدی می گویند چون که به حقیقتی( مردم را) راهنما می شود که پوشیده و پنهان است و همو است که تورات و انجیل را از سرزمینی بنام انطاکیه بیرون می آورد. در حدیث دیگری آمده است: تورات را سالم و کهنه نشده و تازه از انطاکیه بیرون می آورد.

«بخش 139»:

با (عدالت مهدوی)عدل مهدی به آنجا می رسد که اگر چیزی( به ناحق) در زیر دندان آسیاب کسی باشد آن را از جای خود بیرون می کشد و به صاحبش برمی گرداند.
جعفر بن سیار شامی گفت: عدالت مهدوی به آنجا می رسد که اگر چیزی(به ناحق) در زیر دندان آسیاب کسی باشد آن را از جای خود بیرون می کشد و به صاحبش برمی گرداند.

«بخش 140»:

پرچم برافراشته ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
از عبدالله بن شریک نقل شده است: پرچم برافراشته شده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همراه مهدی است؛ ای کاش در عصر او بودم (در حالی که جوانم و پا به سن نگذاشته ام) او را می توانستم ببینم.

«بخش 141»:

نوشته ی پرچم مهدی، جمله بیعت از آن خداوند است:
از نوف بکالی نقل شده: نوشته ی پرچم حضرت مهدی(عج) این است که بیعت از آن خداوند است؛«البیعه لله».

«بخش 142»:

بخشش مهدی به مساکین:
ابی رؤبه می گوید: ‌سیره ی مهدی علیه السلام در مورد فقیران و بیچارگان بخشش زیاد و گشاده دستی فراوان است.

«بخش 143»:

جبرئیل در پیش روی او و میکائیل از پشت سر:
کعب از قتاده نقل می کند: بهترینِ مردم مهدی است، یارانش و کسانی که با او بیعت می کنند شامل کوفیان و ساکنان یمن و رزم آوران شام اند. در پیش روی او جبریل و در پس او میکائیل است. در میان مخلوقات خداوند محبوب است. خداوند فتنه را به دست او خاموش می سازد و در زمین به حدی امنیت را برقرار می سازد که یک زن به همراه پنج زن دیگر بدون همراهی مردی راهی حج می شوند و از چیزی هراس ندارند و خداوند زمین و

 

آسمان را با خیر و برکت می سازد.

«بخش 144»:

مهدی (عج) (مردم را) به بعضی سِفْرهایی از تورات راهنمایی می کند:
از کعب نقل شده است: به مهدی، مهدی اطلاق شده است به دلیل آن که بعضی از سِفْرهای تورات را نشان می دهد، آنها را از درون کوه ها بیرون می آورد یهودیان مردم را به آنها دعوت می کنند و به واسطه ی این کتاب ها حدود سی هزار نفر مسلمان می شوند.

«بخش 145»:

رضایت زمینیان:
سعید از پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: زمینیان و آسمانیان، همه از او راضی و خشنود می شوند. در آسمان قطره ای نمی ماند که نباریده و در زمین گیاه و سبزه ای نمی ماند که سبز نشده باشد. نعمت ها آن قدر زیاد می شوند که حتی زندگان آرزوی زندگی مجدّد مردگان را دارند.

«بخش 146»:

گنج ها را استخراج و ثروت را تقسیم می کند و...
قتاده از نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: او گنج ها را استخراج و ثروت ها را تقسیم می کند و در زمان او اسلام به اوج رشد خود خواهد رسید.

«بخش 147»:

ثروت ها را پراکنده می سازد:
ابونصرت از ابوسعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: اموال و ثروت ها را بی شمار پراکنده و پخش می کند و زمین را از عدالت آکنده می سازد همان گونه که ستم در آن رواج یافته بود.

«بخش 148»:

مردم آن گونه که زنبورعسل به ملکه ی خود احتیاج دارد دست بر دامن او می زنند:
ابوسعید از پیامبر نقل کرده: مسلمانان عصر او همان گونه که زنبور عسل بر گرد ملکه ی خود اجتماع می کنند( و به او احتیاج دارند) بر گرد او جمع می شوند و دست بر دامن او می زنند. زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که ستم و ظلم در همه جا رخنه کرده بود و مردم همان گونه که در ابتدای کار زندگی می کرده اند به زندگی خود ادامه می دهند در حالی که نه خوابیده ای را از خواب بیدار می کند و نه قطره ی خونی را به ناحق بر زمین می ریزد.

«بخش 149»:

مدت حکومت او:
ابوسعید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: زمین را از عدالت پر می کند، همان گونه که قبلاً از جور و ستم پر شده بود و مدت حکومتش هفت سال است.

«بخش 150»:

طاووس آرزوی زندگی در زمان مهدی را می نمود:
از طاووس نقل شده است: دوست داشتم نمیرم و عصر مهدی را که در آن به نیکوکاران پاداش عنایت می کند و(با عفو) به گناهکاران نیز پاداش داده می شود درک می کردم.

«بخش 151»:

وضعیت کودکان و بزرگسالان در زمان مهدی علیه السلام:
عباس می گوید: در عصر مهدی علیه السلام کودک و خردسال آرزو دارد که بزرگسال باشد و بزرگسال آرزو دارد که به خردسالی و کودکی بازگردد.

«بخش 152»:

نعمتی بی همتا:
ابوسعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده که فرمود: امتم در عصر مهدی علیه السلام از چنان نعمتی برخوردار می گردد که هرگز این چنین متنعّم نبوده اند. آسمان باران خود را فراوان و سیل آسا به روی زمینیان می فرستد و زمین در درون خود چیزی را نرویانده نمی گذارد و مال و ثروت، بسیار بی ارزش خواهد شد و در آن زمان فردی بلند می شود و می گوید: ای مهدی! به من چیزی بده! او هم می گوید: بگیر.

«بخش 153»:

تابوت سکینه از دریاچه ی طبریه سر برمی آورد و آشکار می شود:
سلیمان بن عیسی گفت: ‌به دست مهدی علیه السلام تابوت سکینه از دریاچه ی طبریه سر برمی آورد و تابوت را به سمت بیت المقدس می آورند و در جلوی او قرار می دهند. هنگامی که یهودیان آن را مشاهده می کنند به جز عده ای کم همگی ایمان می آورند. پس از مدتی مهدی علیه السلام می میرد.

«بخش 154»:

بی نیازی در دل های بندگان به ودیعت نهاده می شود:
از مردی از ساکنین مغرب نقل شده است: در زمان ظهور، بی نیازی و قناعت در دل های بندگان به ودیعت نهاده می شود به حدی که حضرت می گویند چه کسی نیاز به پول دارد؟ به جز یک نفر هیچ کس نزد او نمی آید. آن شخص مال را بر روی دوش خود حمل می کند تا به دورترین نقاطی که انسان ها در آن زندگی می کنند می رسد و با خود می گوید: این کار درست نیست که از این جا جلوتر بروم و باز می گردد و مال را به حضرت باز می گرداند و به آن حضرت می گوید: مالت را بگیر که من به آن نیازی ندارم.

«بخش 155»:

کار مهدی در یک شب اصلاح می شود:
محمدبن حنفیه از علی بن ابی طالب علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که: خداوند کار مهدی را در یک شب درست می کند.

«بخش 156»:

گنج و ثروت کعبه، از آن جوانی است قریشی:
طاووس می گوید: عمربن خطاب از خانه کعبه به شگفت آمده بود در آن حال گفت به خدا قسم نمی دانم این گنجینه های سلاح و مال درون کعبه را همین گونه که هست بگذارم و یا آنها را در راه خدا تقسیم کنم؟ علی بن ابی طالب علیه السلام به او گفتند: از این کار بگذر تو که مالک و صاحب کعبه نیستی. صاحب آن جوانی است قریشی که در آخرالزمان این گنجینه ها را بین مردم تقسیم می کند.

«بخش 157»:

اولین پرچم مهدی علیه السلام:
از ارطأه نقل شده است: اولین بیرقی که مهدی برافراشته به سوی ترکان می فرستد، آنها را شکست می دهد و آنها را اسیر و اموالشان را به غنیمت می گیرد سپس به سوی شام روانه می شود و آن را به تصرف خود درمی آورد. بعد از مدتی بندگانی را که همراه او هستند آزاد می کند و بهایشان را به یارانش می پردازد. در حدیث دیگری آمده است نوجوانی زرد چهره با محاسن اندک با پرچم او علیه السلام قیام می کند که اگر با کوه ها درافتد آنها را متلاشی می کند. (در روایتی که از ولید به ما رسیده است کلمه ی زردچهره(اصفر) نیامده است).

«بخش 158»:

شمایل مهدی علیه السلام:
ابوسعید از نبی مکرّم صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده است: مهدی علیه السلام دارای ابروانی روشن و نورانی است با بینی میان برجسته. در روایتی دیگر آمده است که حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من از او نورانی ترم.

«بخش 159»:

خشوع مهدی علیه السلام:
از کعب نقل شده است: مهدی در برابر خداوند چون شیشه فروتن و خاشع است. (شاید وجه مشترک آنها، فروشکستن آنها با اندک اشاره ای باشد).

«بخش 160»:

دیگر شمایل مهدی علیه السلام:
قاسم بن عبدالرحمن از شخصی که اسم او ذکر نشده است از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل می کند: مهدی که از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است در مدینه به دنیا می آید هم نام پدرش است. به بیت المقدس هجرت می کند. ریش او، پرپشت و دارای چشمان سیاه و دندان های درخشان است. در صورتش به وضوح خالی روشن به چشم می خورد. بر روی شانه اش نشانه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. با پرچم مربع شکل سیاه و مخملی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قیام می کند. از زمان فوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر منعی که وجود داشت دیده نشده بود. سه هزار ملک با زدن بر پشت و روی مخالفان به او کمک می کنند. سن حضرت در هنگامه ظهور بین 30 تا 40 سال است.

«بخش 161»:

جوانی قریشی:
طاووس از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت می کند: مهدی، جوانی قریشی و در زمره ی مردان خاص است.
ارطاه می گوید: مهدی 60 ساله است، از پدرش نقل می کند ابروان او علیه السلام کمانی و زیبا و دارای چشمان درشتی است، از حجاز قیامش را آغاز می کند و تا نشستن بر روی منبر دمشق( مسند قدرت) کارش را پی می گیرد، سنّ او 18 سال است.
ابن طاووس می گوید: شاید اختلاف در عمر ناشی از تشخیص متفاوت کسانی است که او را می بینند هرچند که عمر حضرت بیشتر از حدس آنها باشد.

«بخش 162»:

پسر فاطمه علیها السلام و نام او:
عبدالله از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است: مهدی همنام من و پدرش هم نام پدر من است. راوی می گوید: بسیار می شد که اسم پدرش را ذکر نمی کردند (مرحوم ابن طاووس چند روایت را مشابه این روایت ذکر می کند).
از قتاده نقل شده است: به سعید بن مسیب گفتم: آیا مهدی حق است (و حقیقت دارد) جواب داد:(و) از قریش هم هست. به او گفتم از چه طایفه ی قریشی؟ گفت از بنی هاشم، از نسل عبدالمطلب، پرسیدم از نسل چه فرزندی از فرزندان او؟ گفت از نسل فاطمه علیها السلام.
از کعب نقل شده است: مهدی از نسل فاطمه علیها السلام است. زربن حبیش از علی علیه السلام نقل می کند که فرمود: مهدی از ما و از نسل فاطمه علیها السلام است.

«بخش 163»:

فرو رفتن سپاه سفیانی:
از ابی رومان نقل شده است: با رسیدن سفیانی به مصر سپاهی را به سوی مکه روانه می کند که مردم را با تخریب بیشتری نسبت به حادثه درهم می کوبد تا زمانی که به صحرا می روند در زمین فرو بلعیده می شوند.

«بخش 164»:

در زمین فرورفتگان:
قتاده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرد: از شام لشکری به سمت مکه فرستاده می شود و به صحرا می رسند در این زمان زمین آنها را فرو می بلعد( در حدیث دیگری): این از علائم قیام و ظهور مهدی علیه السلام است.

«بخش 165»:

سرانجام فرستادگان به سوی مکه:
ابی رومان از علی علیه السلام نقل می کند: زمانی که سپاه در جستجوی قیام کنندگان در مکه در صحرا اردو می زنند، بلعیده می شوند در حالی که منادی از زیر پایشان صدا می زند:« و لو تَری إِذ فَزِعُوا فَلا فَوتَ و اُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ»(2)؛ اگر می دیدی وقتی را که می ترسند و راه فراری در بیش روی آنها نیست و از مکانی نزدیک برای (عذاب) گرفته می شوند. فردی از این سپاهیان در جستجوی شتر ماده اش از لشکریان جدا می شود و زمانی که برمی گردد کسی را از آنها نه می یابد و نه خبری از آنها به دست می آورد و او همان کسی است که دیگران را از سرنوشت آنها آگاه می کند.

«بخش 166»:

فرو رفتن سپاهی که به سمت مدینه می آید:
از ابن مسعود نقل شده است: سپاهی به سمت مدینه اعزام می شود که بین دو مکان فرو خورده می شوند و نفس زکیه کشته می شود. در ادامه ابن مسعود جریان آن سپاه را برای آنها شرح داد.
از کعب نیز روایت شده است: سپاهی که با دوازده هزار نیرو به سمت مکه به راه می افتد در بیداء در زمین فرو می روند.
* مرحوم ابن طاووس می گوید: ظاهر اخبار و روایات این است که سپاهی که در زمین فرو می رود همان است که به سمت مکه اعزام می شود ولی ممکن است هم اعزامی به سمت مدینه و هم اعزامی به سوی مکه صورت گرفته باشد. در روایتی آمده است که صحرایی که در آن واقعه ی خسف (فرو رفتن در زمین) واقع می شود همان صحرای بیداء مکه است. در روایت منادی بیداء را خداوند جل جلاله ذکر می کند و البته در بعضی روایات جبرئیل ذکر شده است.
*بیان یاقوت در معجم البلدان در مورد کلمه «بیداء»: بیداء نام سرزمینی است با پوشش نرم، حدّ فاصل مکه و مدینه ولی به مکه از مدینه نزدیک تر است و از سمت مشرق مقابل ذوالحلیفه قرار می گیرد. در روایت وارد شده است: گروهی قصد جنگ( و ویرانی) کعبه را در سر می پروراندند، زمانی که در بیداء اطراق کردند خداوند جبرئیل را فرو فرستاد و او دستور داد ای سرزمین بیداء آنها را فرو ببر.

«بخش 167»:

علامت ظهور مهدی علیه السلام:
عبدالله بن عمر می گوید: زمانی که سپاه در سرزمین بیداء در زمین فرو رود این حادثه جزء علامت های ظهور مهدی(عج) به شمار می رود.

«بخش 168»:

نشانه ای به همراه خورشید:
از علی بن عبدالله بن عباس نقل شده: مهدی قیام نمی کند تا اینکه نشانه ای به همراه خورشید ظاهر شود.

«بخش 169»:

مردی لنگ از جانب مغرب:
از کعب روایت شده: نشانه ی قیام مهدی علیه السلام پرچم هایی است که طلایه دار آن مردی مغربی و لنگ از قبیله کنده است.

«بخش 170»:

نشانه ای دیگر، سفیانی:
از ابی صادق نقل شده: مهدی تا زمانی که سفیانی از غارها برنخیزد قیام نمی کند. شاید منظور از غارها، غارهایی است که در مصر واقع شده اند...

«بخش 171»:

گسترش ظلمت و قیام مهدی علیه السلام:
هارون بن هلال از امام باقر علیه السلام نقل می کند: تا تاریکی و ظلمت فراگیر نشود مهدی علیه السلام قیام نمی کند.

«بخش 172»:

کفر آشکار:
در حدیثی نقل شده: تا زمانی که آشکارا خدا انکار نشود مهدی ظهور نمی کند.

«بخش 173»:

هفت نفر از هر نه نفر:
از ابن سیرین نقل شده است:‌مهدی زمانی قیام می کند که از هر نه نفر، هفت نفرشان کشته شوند.

«بخش 174»:

مدت حکومت حضرت:
از أرطاه نقل شده: مدت حکمرانی مهدی چهل سال است. ضمزه بن حبیب می گوید: مهدی سی سال زندگی می کند.

«بخش175»:

حکمرانی حضرت هفت یا هشت یا نه سال:
ابوسعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: مهدی بعد از آنکه حکومت را در دست می گیرد، هفت، هشت یا نه سال زندگی می کند.

«بخش 176»:

قتاده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: به ما روایتی این گونه رسیده است که نبی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مهدی هفت سال حکومت می کند( و بعد می میرد).

«بخش 177»:

هفت یا نه سال:
ابی الصدّیق از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: هفت یا نه سال زندگی می کند. در بعضی روایات که سندهای متفاوتی دارند آمده است که هفت سال حکم فرمایی می کند.

«بخش 178»:

مدت حکومت مهدی علیه السلام:
ابوسعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؛ مهدی علیه السلام اگر در میان امتم زمان کمی حکومت کند هفت سال است و اگر بیشتر( مقدر شود که) حکومت کند هشت یا نه سال است. در روایتی آمده است: مهدی هفت سال و دو ماه و چند روز حکومت می کند. سلیمان بن عیسی نیز روایتی را نقل می کند که مهدی علیه السلام 14 سال حکومت می کند.

«بخش 179»:

ابن عباس، مهدی علیه السلام را به معاویه می شناساند:
از ابن عباس نقل شده که در گفت و گویی که با معاویه داشت بیان کرد: فردی از خاندان ما در آخرالزمان پدید می آید که در هفت سال پایانی حکومتش فتنه ها و آشوب هایی برپا خواهد شد در نتیجه او هم از غصّه و غم جان می دهد. بعد از او مردی از ما که دو خال بر روی دست خود دارد به حکومت می رسد که به وسیله ی او فتح- فتح روم و اعماق- واقع می شود.

«بخش 180»:

منادی و‌ آن کسی که مردم با او بیعت می کنند:
از اُرطاه گفته شده: در گرد کسی که با او بیعت می کنند جمع می شوند و به او می نگرند، در این حال صدایی را می شنوند که نه شبیه صدای انسان و نه شبیه صدای جن است که: با فلانی(‌که او را به اسمش صدا می زند) بیعت کنید چه او نه از هیچ گروهی از مردم نیست و برعکس آنها خلیفه ای است از اهل یمن.

«بخش 181»:

تباهی اسلام:
ابراهیم از پدرش و او از علی علیه السلام نقل می کند: فتنه ها چنان تباهی به بار می آورد که کسی (به دنبال) گوینده ی کلمه ی «لا اله الا الله» (مسلمان) می گردد و نمی یابد. برخی گفته اند نمی توان « الله الله» گفت. پیشوای دین را در آن روزگار به خاطر خطایش تأدیب می کنند تا خداوند گروهی را بسان ابرهای پاییزی برمی انگیزاند و من اسم امیرشان و جایگاه خواباندن شترانشان را می دانم.

«بخش 182»:

مدت سلطنت و فتوحات خلیفه ی هاشمی:
محمد بن حنفیه می گوید: خلیفه ای از طایفه ی بنی هاشم به شهر بیت المقدس می آید و آن را چنان می سازد که مثل و مانندی ندارد، زمین را از عدالت و برابری آکنده می کند. 40 سال بر مسند حکومت می نشیند و معاهده ی صلحی با روم در هفت سال آخر حکومتش می بندد.
ولی مدتی که می گذرد خیانت می کنند و علیه او شورش و در «عمق» اجتماع می نمایند، او از غصه و اندوه می میرد. پس از او مردی از بنی هاشم می آید که آنها را درهم می شکند و قسطنطنیه را می گشاید به سمت رومیه لشکرکشی می کند و آن را فتح می کند. گنجینه های آن را و سفره ی سلیمان پسر داوود را بیرون می آورد آن گاه به بیت المقدس برمی گردد. دجّال در زمان او ظهور می کند و عیسی بن مریم از آسمان نزول می کند و پشت سر او نماز می خواند.

«بخش 183»:

مهدی علیه السلام و تصرف هند:
از کعب روایت شده: پادشاهی از بیت المقدس سپاهی را روانه ی هند می کند و آن را تصرف می نماید. گنجینه هایش را می گیرد و شهر بیت المقدس را با آن زیباسازی می کند و در آن زمان پادشاهان یمن را، دست بسته به خدمت او می برند. سپاه وی در سرزمین هند تا ظهور دجّال می ماند.

«بخش 184»:

مهدی و فتح هند و شرق و غرب عالم:
پادشاهی را که در بیت المقدس حکومت می کند به سرزمین هند می فرستد و آن را فتح می کند و کنترل آن را به دست می گیرد، گنجینه هایش را به بیت المقدس می برد و شهر را با آن زیبا و آراسته می کند و کسانی را که در غل و زنجیر کرده اند به پیشگاه او می آورند.
شرق و غرب عالم را به تصرّف در می آورند و تا زمان خروج دجّال در سرزمین هند می مانند.

«بخش 185»:

فتح کشورها و غنایم:
عبدالله بن مسعود در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: به قلعه ای و یا شهری حمله ور نمی شوند به جز این که حداکثر ظرف سه روز به تصرّف آنها دربیاید و به سمت خلیج روانه می شوند. خلیج چنان مد پیدا می کند که لبریز می شود. در این حال ساکنین قسطنطنیه می گویند: صلیب آب دریا را برای ما بالا آورد و مسیح هم یاور ماست. شب هنگام که می خوابند در صبحگاهان آب دریا خشکیده است و در زمین خشک شده ی خلیج اردوگاه خود را برپا می کنند. مسلمانان شهر کفر را در شب جمعه تا صبح با حمد و زبان گویای به ذکر الله اکبر و لا اله الا الله ... به محاصره درمی آورند. در طول شب نه کسی خواب به چشمانش می آید و نه از پا می نشیند. در صبح دم مسلمانان تکبیری را بین دو برج سر می دهند. رومیان می گویند: تاکنون با عرب ها می جنگیدیم ولی از این به بعد با پروردگارمان می جنگیم، ‌خداوند شهرمان را به خاطر آنها ویران کرده است و درهم کوبیده است. بعد از فتح، مسلمانان در آن شهر اندکی توقف می کنند، طلا را با سپرها به پیمانه می زنند، خردسالانی که به اسارت درآمده اند تقسیم می شوند بدان حد که سهم هر جنگاور به سیصد دوشیزه می رسد و تا زمانی که خداوند بخواهد از آنها بهره مند می شوند. مدتی می گذرد تا دجّال قیام می کند. خداوند قسطنطنیه را به دست گروهی که بندگان خوب الهی اند می گشاید و مرگ و مریضی و بیماری را از آنها برمی دارد تا زمانی که عیسی بن مریم (از آسمان) نزول می کند و به همراه او با دجّال می جنگد.

«بخش 186»:

عیسی بن مریم پشت سر خلیفه ی مسلمانان نماز می خواند:
از ابی امامه باهلی نقل شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخنی از دجّال به میان آوردند، امّ شریک به حضرت صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: مسلمانان در آن روز( در چه وضعیتی) هستند؟ پاسخ فرمود: در بیت المقدسند. دجال قیام می کند تا آنها را به محاصره درآورد. اما پیشوای مسلمانان انسان صالحی است، گفته می شود: نماز صبح را به امامت تو می خوانیم. زمانی که تکبیر می گوید وارد نماز می شود و عیسی بن مریم از آسمان به پایین می آید، هنگامی که آن مرد را می بیند او را می شناسد، قدمی به جلو می نهد، عیسی دستش را بین شانه هایش قرار می دهد و می گوید: امامت جماعت را به عهده بگیر که نماز جماعت به خاطر تو برپا شده است. عیسی نماز را پشت سر او می خواند و می گوید: در را بگشایید در حالی که به همراه دجّال هفتاد هزار یهودی تا دندان مسلح وجود دارند. زمانی که دجّال به عیسی علیه السلام می نگرد همچون سرب روی آتش ذوب می شود. دجّال پا به فرار می گذارد و عیسی به او می گوید: باید ضربه ای به تو بزنم که آن ضربه را از دست نخواهم داد. (او را تعقیب می کند)‌ به او می رسد و با ضربه ای او را به قتل می رساند. چیزی از آفریدگان الهی نمی ماند مگر آن که فراریان یهود را با تکلّم معرفی می کند. هر سنگی و درختی و جنبنده ای به سخن در می آید و می گوید: ای بنده ی خدا و ای مسلمان! این یهودی است او را بکش، مگر درخت «فرقد» را که از درختان یهود است. عیسی در میان امت من حاکم عادل و امامی دادگر است. صلیب را می کوبد و خوک را می کشد، جزیه را بر قرار می کند، صدقه را وامی نهد در آن زمان گرگی به گوسفند حمله نمی برد، کینه و دشمنی از بین می رود و درنده خویی حیوانات آن قدر از بین می رود که کودکی دستش را در کندوی عسل می گذارد ولی آسیبی نمی بیند و دختر بچه ای با شیری روبرو می شود و گزندی نمی بیند و شیر همچون سگ از شتران و گرگ از گوسفندان مراقبت می کند و دارایی جز برای (کیان) اسلام نیست. زمین چون سفره ای نقره ای می شود و گیاهان همچون زمان آدم علیه السلام رشد می کنند. چند نفر با یک قرص نان یا یک انار سیر می شوند. قیمت گاو چنین و چنان است (ارزان) و ارزش اسب بیشتر از چند درهم نیست.

«بخش 187»:

عیسی علیه السلام به مهدی علیه السلام اقتدا می کند:
کعب می گوید: عیسی در کنار پل سفید واقع در دروازه شرقی دمشق از آسمان هبوط می کند. پاره ابری او را حمل می کند دست بر شانه دو فرشته زده است. دو جامه پوشیده است: یکی روی لباس هایش و دیگری را بر تن نکرده است، زمانی که به پایین می نگرد چیزی مانند لؤلؤ از سرش فرو می ریزد. یهودیان پیش او می آیند و می گویند ما اصحاب و یاران توییم. می گوید دروغ گفتید. آن گاه مسیحیان می گویند: ما یاران و صحابی توییم. می گوید: دروغ گفتید، اصحاب من تنها مهاجرانی هستند که باقی مانده ی جنگاورانند. آن گاه به مکان اجتماع مسلمانان می آید و مشاهده می کند که خلیفه شان به عنوان امام، نماز اقامه می کند. عیسی علیه السلام گامی به عقب می گذارد زمانی که خلیفه ی مسلمین او را می بیند و می گوید عیسی نماز را به امامت جماعت تو اقامه کنیم. عیسی می گوید نه شما برای یاورانت نماز را اقامه کنید. چون خواست خداوند این است که وزیر باشم و نه امیر. خلیفه مهاجرت کنندگان دو رکعت نماز را می خواند در حالی که میان مؤمنین فرزند مریم(س) است.
در حدیثی دیگر حذیفه بن یمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: عیسی از ‌آسمان پایین می آید و مردم مقدمش را گرامی می دارند و از این امر بسیار خوشحالند و(علت این امر) راستگویی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است(که قبلاً این مطلب را پیش بینی کرده بود) آن گاه به مؤذن می گوید: (اذان بگو تا) نماز را به پا داریم. مردم از او می خواهند که نماز را به جماعت او بخوانند(اما) او جواب می دهد، باید به امامتان مراجعه کنید و او باید برای شما نماز بگذارد که او نیکو پیشوایی است. مردم به امامت او نماز جماعت را برپا می دارند و عیسی علیه السلام هم در میان آن جمعیت است.

«بخش 188»:

مهدی از اولاد فاطمه علیها السلام است:
زهری می گوید: مهدی علیه السلام از فرزندان فاطمه علیها السلام است.

«بخش 189»:

مهدی از اولاد علی علیه السلام است:
عاصم از علی علیه السلام روایت کرده: او( مهدی) فردی از خاندان من است.

«بخش 190»:

کلام ابن عباس به معاویه:
ولید از ابن عباس نقل می کند که به معاویه گفت: خداوند مهدی را از ما خاندان پیامبر برمی انگیزاند.

«بخش191»:

مهدی و ائمه از خاندان پیامبرند:
مکحول از علی بن ابی طالب علیه السلام می گوید: به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عرضه داشتم مهدی علیه السلام مثل ما از پیشوایان هدایت است و از ماست و یا از غیر ما؟
جواب فرمود: او از ماست. دین آن گونه که با ما آغاز شده است با ما خاتمه پیدا می کند و به واسطه ماست که آنها را همان طور که از گمراهی شرک نجات پیدا کردند( و ما سبب این امر بودیم) از گمراهی و ضلالت فتنه ها نجات می دهیم و این خداوند است که به واسطه ما که بعد از دشمنی های حاصل از فتنه ها الفت و مودت را در میان قلب ها برقرار می کند همان گونه که بعد از دشمنی های زمان شرک و جاهلیت در میانشان الفت ایجاد کرد.

«بخش 192»:

مهدی از عترت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است:
عایشه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: او فردی از ما اهل بیت است و همان گونه که من با (کمک) قرآن جنگیدیم او هم با سنت من به جنگ (یاوه سرایان) می رود.

«بخش 193»:

پیکار با سنت و قرآن:
قتاده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: مردی از خاندان من است که همان گونه من با قرآن علیه دشمنان پیکار کردم او با سنت من( علیه دشمنان دین) می جنگد.

«بخش 194»:

فردی از اهل بیت:
ابوسعید خدری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: او فردی از اهل بیت من است.

«بخش 195»:

قیام مهدی و شدت آن:
از عبدالله بن عمر: فردی از فرزندان حسین علیه السلام از شرق قیام می کند که اگر بر کوه ها زند آنها را نابود می کند و در کوه ها راه و جاده می سازد.

«بخش 196»:

مهدی و نماز جماعت:
از عبدالله بن عمر نقل شده: مهدی همان است که عیسی بن مریم در پیشگاه او فرود می آید و در پشت سرش نماز می خواند.

«بخش 197»:

فردی از خاندان من:
ابوسعید خدری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: مهدی فردی از خاندان من است.

«بخش 198»:

مهدی از ما اهل بیت است:
محمدبن حنفیه از علی بن ابی طالب علیه السلام و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: مهدی از ما اهل بیت است.
* عبدالله بن عمر می گوید: فتنه ها و آشوب های مردم پنج مورد است که دو تا از آن گذشته و سه مورد باقی مانده است. مصیبت ترک ها، رومیان و دجال که بعد از او دیگر مصیبتی و آشوبی نیست. در کلامی دیگر می گوید: فتنه ها سه تا هستند: دو تا از آنها رفته است و یکی باقی مانده است و آن هم آشوب ترکان در جزیره است.
* از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: دجال در حوالی کرمان فرود می آید با هشتاد هزار سپاهی که صورت هایی مانند سپرهای پهن دارند و ردا بر تن و نعلین مویین در پا می کنند.
* از کعب نقل شده: ترکان قیام می کنند و چیزی جز سرزمین قطیعه آنها را باز نمی دارد و قربانی بزرگ خداوند و در میان آنهاست.
* از حذیفه نقل شده: او به اهل کوفه خطاب کرد؛ گروهی با چشمانی کوچک از میان شما قیام خواهند کرد با بینی هایی پهن و رخسارهایی چون سپرهای پهن آهنی. نعلین مویی در پا می کنند. سوارانشان، اسبهایشان را بر درخت و خرما می بندند و از شکاف های فرات آب می خورند.
* گروهی به نزد عبدالله بن عمر آمدند و پرسیدند: از اهل کدام سرزمینند؟ عرضه داشتند عراق. گفت به خدا سوگند که خدایی جز او نیست« بنی قنطورا» شما را با شتاب از خراسان و سیستان بیرون می کنند تا به شهر ابله(بصره) برسند و هیچ اسبی در آن باقی نمی ماند. بعد از آن گروهی را به سوی ساکنان بصره می فرستند که یا از شهر ما بیرون بروید و یا به شما حمله می کنیم. در نتیجه مردم سه دسته می شوند: گروهی به کوفه می روند و گروهی به حجاز و دسته ای هم به سرزمین بادیه، سرزمین عرب ها می روند و بدین ترتیب وارد بصره می شوند و یک سال در آن رحل اقامت می افکنند، آن گاه به سوی کوفه رو می آورند( و به آنها پیام می فرستند)‌ یا شهر ما را ترک کنید و یا این که به شما هجوم می آوریم و آنها نیز به سه دسته تقسیم می شوند گروهی راهی شام می شود، عده ای به حجاز می روند و دسته ای به سرزمین بادیه سرزمین عرب ها. عراق در آن هنگام نه در آن درهمی پیدا می شود و نه پیمانه( کمبود موادغذایی و درهم ریختگی اقتصادی) همه و همه در زمان حکمرانی کودکان اتفاق خواهد افتاد و سوگند به خدا این پیشامد به وقوع خواهد پیوست و این جمله را سه مرتبه تکرار کرد.
* ابوهریره از نبی صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: ساعت( زمان موعود) فرا نمی رسد تا با ترکان سرخ چهره، تنگ چشم و پهن بینی که صورت هایی عریض همچون سپر دارند، نجنگید.
* ابی هریره می گوید: اولین گروهی که وارد سرزمین عرب ها می شوند، دارای صورت های برافروخته و سرخ اند گویا سپرهای عریض و پهن اند. عمر گفت: مسلمانان دشمنانی دارند که صورتشان چون سپر چرمی و چشمانشان چون وزغ است به آنها کاری نداشته باشید همان گونه که آنها به شما کاری ندارند.
تبیع گفت: زمانی که پرچم های زرد وارد مصر می شود آن را به تصرف درآورند و از منبر آن بالا می روند( قدرت را در دست می گیرند) شامیان باید سرداب هایی در زمین بکنند که این بلا و سختی است.

«بخش 199»:

آتش در آخرالزمان:
ابوهریره گفت: آتشی بیرون می آید و گردن شتران را در شب نورانی می کند، از این آتش پرهیز کنید.
ابن طاووس می گوید: در ضمن حدیث آمده است که گردن شتران را نورانی خواهد کرد ولی قائل به این نیست که در «بصری» اتفاق می افتد. لذا ممکن است آتشی که در حجاز شعله ور می شود همین آتش باشد چون آن آتش گردن شتران را نورانی و روشن کرد.
* از کعب نقل شده است: دور نیست که آن زمانی که آتشی از یمن زبانه بکشد و مردم را به سوی شام بکشاند. سحرگاهان و در وقت خواب به همراه مردم است( در هر حالتی) گردن های شتران از نور در «بصری» روشن خواهد شد، زمانی که این خبر به گوشتان رسید به شام بروید.
* زهری می گوید: آتشی از حجاز زبانه می کشد که گردن های شتران را در بصری روشن خواهد کرد.
* از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: آتشی که در «عدن» شعله ور می شود موجب می گردد مردم شب را با میمون ها و خوک ها (محل زندگی حیوانات) به سر برند و تمام چیزهایی را که از دست می دهند در اثر این واقعه است.
* أرطاه می گوید: آتشی و دودی به مدت 40 شبانه روز در مشرق زمین به پا خواهد بود.
* روزی عمربن خطاب در مکه به مردم گفت: ای اهل یمن! قبل از این که دو حادثه اتفاق بیفتد مهاجرت کنید؛ حادثه اول از جانب حبشه است که بر شما می شورند تا به همین نقطه ای که من هستم برسند و دومین حادثه، آتشی است که از عدن زبانه می کشد، مردم، جنبندگان، حیوانات وحشی و درندگان را از مکان زندگی شان می کوچاند، زمانی که آتش پا می گیرد به پا می ایستند و زمانی که گسترش پیدا می کند به راه می افتند.
کعب می گوید: زمانی که انسانی و یا جنبنده ای بلغزند آتش به او می گوید: شب راهی شدی و باز گردانده شدی، باید دیروز راهی می شدی که به بصره می رسیدی. آتش 40 سال پایدار خواهد ماند و کسی نمی تواند از گرمای آن استفاده کند و اگر خود را با آن گرم کند جهنمی نوشته می شود و به حدی است که کافران می گویند: این همان آتشی است که با وعده داده شده است. در آن وقت در چه وضعیتی خواهید بود در حالی که آن نشانه ی بزرگ را می بینید؟! به شرق زمین نگاه کنید می بینید که شعله ور است، به غرب نگاه می کنید آن را به صورت شعله سبز رنگی می یابید. اما شما ازدواج می کنید و می خندید آیا شما را از کارهایی که امروز انجام می دهید باز خواهد داشت به خداوند کعب سوگند که( نتیجه ی) کارهایتان زمانی که به آتش می نگرید خواهید دید.

«بخش 200»:

سخنی در مورد ترکان:
عبدالله بن عمر می گوید: چیزی نمانده است که فرزندان قنطور را فرزند کنکر شورش کنند و اهالی خراسان را به سرعت آواره کنند و آن قدر پیشروی می کنند که اسبانشان را وارد رود «اُبله» می کنند و به بصریان پیام می فرستند که یا به ما ملحق شوید و یا شهر را تخلیه کنید، سه گروه به آنها ملحق می شود، سه گروه دیگر به سوی اعراب می روند و سه گروه باقی مانده به سوی شام روانه می شوند.
* کعب: ترکان«أمد» در کنار دجله و فرات پیاده می شوند و از آن دو می نوشند و بر مسلمانان حیره و جزیره می تازند،‌ کسی نمی تواند با آنها مقابله کند تا خداوند برف و سوز شدیدی به همراه توفان و یخ بر سر آنها فرو می فرستد. آنها را از بین می برد پس از مدتی می ایستند، حاکم مسلمانان برپا می خیزد و به مردم می گوید: ای مسلمانان! آیا گروهی جان های خود را به خداوند می بخشند (و راهی می شوند تا)‌ بنگرند که سرنوشت این قوم چه شد. ده سوار دعوت او را اجابت می کنند او هم آنها را به ساز و برگ مجهز می کند و زمانی که به آنها می رسند همه را مرده می بینند، باز می گردند و می گویند: خداوند آنها را هلاک کرد و شرشان را از سر شما باز داشته است و دیگر کسی از آنها باقی نمانده است.
* کعب: ترکان حتماً وارد جزیره خواهند شد و اسبانشان را از آب فرات می نوشانند و خداوند طاعون را بر آنها به عنوان بلا فرو می فرستد و کسی از آنها به جز یک نفر نجات نمی یابد.
از عینیه نقل شده: سر به شورش برمی دارند و کسی جز رود فرات جلوی آنها را نمی گیرد. جنگاوران و دلیران و سواران پیکار در آن روز از «قیس عیلان» اند آنها ترک ها را به بیچارگی می کشانند و بعد از آن هم دیگر ترکی نخواهد بود.
* مکحول از نبی صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده: ترک ها دو بار شورش می کنند اولین آن شورشی که از نتایج آن خراب شدن آذربایجان است و شورشی که از جزیره اتفاق می افتد. مرکب هایشان را پنهان می کنند، خداوند مسلمین را بر آنها پیروز می گرداند و قربانی بزرگ شرک خداوند در میان آنها است و دیگر حادثه ای است که ترک ها سبب آن باشند به وقوع نخواهد پیوست.
* عبدالله بن عمر گفت: بزودی فرزندان قنطورا اهالی خراسان و سیستان را به سرعت آواره می کنند و به حدی جلو می آیند که مرکب هایشان را به نخل های إبله می بندند و به اهل بصره پیام می فرستند که زمین را به ما تحویل دهید والا بر شما هجوم می آوریم. در نتیجه به سه دسته تقسیم می شوند؛ گروهی به عربها و گروهی به شام و گروهی به دشمن می پیوندند. نشانه ی فرا رسیدن وقت این حوادث حکمرانی کم خردان احمق بر تمام شئون حکومتی است.
* از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که: گروهی از فرزندان بنی قنطورا بر سرزمینی به نام بصره یا بصیره حمله ور می شوند و تا رودی که به آن دجله گفته می شود و دارای درختان خرمای زیادی است- پیشروی می کنند. مردم به سه دسته تقسیم می شوند؛ گروهی به اصل خود می پیوندند و نابود می شوند، دسته ای علیه خود دست به اقداماتی می زنند و به همین خاطر کفر را پیشه می کنند و عده ای زن و فرزند و خانواده خود را می گذارند و(با متجاوزان) دست به پیکار می زنند؛ خداوند هم پیروزی و فتح را نصیب شان می کند.
* نعیم از نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: مردم به سه دسته تقسیم می شوند: گروهی باز می ایستند و دسته ای به پدرانشان در سرزمینی با گیاهان خوشبو ملحق می شوند و گروهی هم رهسپار شام می شوند که این ها از همه بهترند.
* ابی هریره گفت: صاحب چشمان وزغ مانند، چهره ای همچون سپرهای چرمی، معرکه ای بین دجله و فرات و معرکه ای در مرج حمار و جنگی و معرکه ای در نزدیکی دجله به پا می کنند و سبب می شود که اجازه ی نامه ورود به شام(‌و مالیات آن) در اول روز صد دینار و در آخر روز افزایش پیدا کند.
* بریده از پدرش و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنید که: گروهی با صورت های پهن، ‌چشمان تنگ و با سیمایی مانند سپر چرمی امتم را آواره می کنند و سه مرتبه آنها را به جزیره العرب می رانند. در نخستین باری که آنها را از پشت سر می رانند با فرار کردن نجات می یابند. در مرتبه ی دوم گروهی از آنها به هلاک می رسند در آخرین بار همه ی آنها نابود می شوند. آنان همان ترکانی هستند که به خدا سوگند مرکب هایشان را به ستون های مسجد مسلمانان خواهند بست.
عبدالله بن عمر گفت: نزدیک است که بنو قنطورا شما را از سرزمین عراق بیرون برانند. سؤال کردم: ‌آیا به این سرزمین باز می گردیم؟ جواب داد: تو آن را می خواهی؟ گفتم بله. جواب داد: بلی به شما بد نخواهد گذشت.
* ابن ذی الکلاع می گوید: پیش معاویه بودم که نامه رسانی از «ارمنیه» آمد و نامه ای را آورد. معاویه با خواندن آن خشمگین شد و نویسنده دربارش را فراخواند و گفت: جوابش بنویس و از جمله چیزهایی را که بیان کرد: ترکان بر مرزهای سرزمین تو هجوم می آورند و موفق به تحقق اهداف خود می شوند. تو کسی را برای جستجویشان می فرستی و آنها او را می کشند. مادرت به عزایت این کار را دو مرتبه تکرار نکن و آنها را تحریک ننما و از آنها چیزی نکشید. چون از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: ترکان به زودی به سرزمینی با گیاهان خوش( و یا دارای مردمان ضعیف و سست) می رسند.
مکحول از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: ترکان دو بار سر به شورش می گذارند: نخست آذربایجان را تخریب می کنند و دومین بار به سرعت وارد رود فرات می شوند.
* کعب گفته: ترکان به سرعت به سوی فرات می شتابند گویا من مرکب های زردرنگ آنها را که در کنار رود فرات صف بسته اند می بینم.
* نعیم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده: خداوند مرگ را بر سپاهیان شان فرو می فرستد یعنی مرکب هایشان را هلاک می کند و قربانی بزرگ خداوند در میان آنها است و بعد از آنها دیگر ترکی نخواهد بود.
* ابن مسعود گفت: گویا ترکان را می بینم که بر پشت اسب های تیز گوش نشسته اند و اسب های خود را نزدیکی رود فرات می بندند.
* عبدالله بن عمروبن عاص گفت: نزدیک است که بنی قنطورا اسب ها را از سرزمین عراق بیرون کند. سؤال شد آن گاه باز خواهیم گشت؟ پاسخ داد برگشتن را بیشتر دوست دارید(بلی) بر خواهید گشت و زندگی خوبی خواهید داشت.
* حسن از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرد: از نشانه های ساعت (موعود) این است که با گروهی که چهره هایی چون سپر عریض و پهن دارند و با گروهی که نعل هایشان از هواست می جنگید. گروه اول را که همان ترکان باشند و گروه دوم را که همان کردها هستند مشاهده کردیم. اگر نشانه های زمان موعود را می دیدی گویا که آن را سالیان مشاهده می کنی.
* جابربن عبدالله از حذیفه نقل کرد: خیلی نخواهد گذشت که با جلوگیری عجم ها (غیر عرب ها)‌نه درهمی و نه پیمانه ای(‌نه مالی و نه غذایی) به عرب نخواهد رسید. خیلی نخواهد گذشت که با جلوگیری رومی ها نه دیناری و نه مقداری غذا حتی به اندازه یک مد( مقدار کمی)‌به آنها نخواهد رسید.
* ابی هریره از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: ساعت(موعود) فرا می رسد تا زمانی که با گروهی که چهره هایی پهن و عریض همچون سپرهای آهنین دارند بجنگید و ساعت( موعود) فرا می رسد تا زمانی که با گروهی که کفش مویین به پا دارند وارد جنگ شوید.
* از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است:‌زمان(موعود) فرا می رسد تا وقتی که با عده ای با دماغ های بزرگ و چشمان کوچک و با سیمایی به سان سپر آهنی بجنگید.
* عبدالله بن حسن گفت: در سال 67 افزایش قیمت رخ می دهد در سال 68 مرگ و میر، در سال 69 اختلاف، در سال 70 غارت صورت می گیرد آن گاه بعد از هفتاد به واسطه فردی از خاندانم آرام می گیرند و آرامش حاکم می گردد و به همین علت بخشش و بهره زمان او کم خواهد شد( چون تعداد فقیران کاهش پیدا می کند) و مردم بر اساس و عده ای با یکدیگر تجارت می کنند.
حذیفه می پرسد: مردم آن زمان چگونه اند؟ گفت: شامل رحمت های پروردگارتان هستند و از دعوت پیامبرتان بهره مند.
* جبیربن نفیر می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: در مورد آینده به ما خبر ده؟ فرمود: به شما می گویم که بعد از پیامبرتان دچار اختلاف می شوید و یکدیگر را می کشید. در سال 125 جزع و فزع شدیدی همه گیر خواهد شد و بنی امیه خلیفه را به قتل می رساند. در سال 133 اگر توله سگی را تربیت کنید بهتر از این است که(‌فلان) بچه را تحت تربیت خود درآورید و در سال 150 کفار ظهور و بروز پیدا می کنند.
در سال 160 خوراک و مواد غذایی را برای دو سال ذخیره کن و در سال 166 رهایی! رهایی است. در سال 170 تا 180 سلطنت پادشاهان از آنها گرفته می شود و در سال 190 بلا و مصیبتی بر گناهکاران و مجرمان (فرود می آید)‌ در سال 172 باران سنگ و فرورفتن در زمین و مسخ و تغییر صورت انسان به حیوان و یا به طور کلی غیر انسان و آشکار شدن کارهای زشت و در سال 200 عذابی مقدر می شود که مردم را در بازارها غافلگیر می کند.
* جبیربن نفیر از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: بعد از بیست و پنج سال که من از دنیا بروم، اصحابم دچار اختلاف می شوند و یکدیگر را می کشند. در سال 125 پریشانی و اضطراب شدیدی به وجود می آید و بنی امیه خلیفه ای را می کشند. در سال 133 اگر کسی توله سگی را در دامن خود تربیت کند بهتر از آن است که فرزندی را تربیت کند. در سال 150 ملحدان بروز و ظهور پیدا می کنند. در سال 160 به مدت یک یا دو سال(قحطی) و گرسنگی روی می دهد در زمان وقوع این قحطی باید غذا و خوراک ذخیره کند و شهابی از شرق به مغرب می افتد و نابودی که صدای آن را همه کس می شنود. در سال 166 هر کسی که در دست مردم قرضی دارد باید قرض خود را از آنها بگیرد و هر کس دختری دارد او را شوهر دهد و اگر کسی بی همسر است( تا می تواند ازدواج نکند) و اگر کسی همسری دارد از او کناره بگیرد. در سال 170 سلطنت پادشاهان را از آنها می گیرند و در 180 بلا رخ می دهد. در سال 190 فتنه ای به وقوع می پیوندد و در سال 200 قضا و تقدیر( از جانب خدا بر شما واقع می شود).

«بخش 201»:

سرنوشت و احوالات بنی امیه:
کعب می گوید:‌پادشاهی سلسله ی بنی امیه صد سال به طول می انجامد در مدت شصت و چند سال به شهرسازی روی می آورند، شهرهایی که دیوارهای آهنین اش نفوذناپذیر است پس از مدتی خودشان آنها را خراب می کنند و دوباره قصد تجدید آن را دارند که نمی توانند آن را احیاء‌ کنند، هرگاه گوشه ای از آن را می سازند از ناحیه دیگر ویران می شود تا خداوند آنها را نابود می کند، با میم( معاویه) شروع می شوند و به میم(مروان) پایان می یابند و سنگ آسیابشان از چرخش باز می ایستند( از بین می روند)، پادشاهیشان سقوط می کند و این مهم تا زمانی که خلیفه از آنان خلع نشود و دو شترش کشته نشود روی نمی دهد. حمار(الاغ) سرخ و سفید جزیره که شیطان و شرورترین مردم همراه اویند از ترس کشته می شوند و این شخص کسی جز مروان نیست که به واسطه ی او شهرها از بین می روند و تشنج (در جامعه) از ناحیه اوست.

«بخش 202»:

راه گمراهان ایرانی و رومی پیمودن:
ابوهریره از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: به زودی امت امن وَجب به وَجب گمراهی امت های گذشته را خواهد پیمود، همان گونه که ایران و روم گمراه شدند و مگر کسانی غیر از آنها هستند؟!

«بخش 203»:

بوی عیسی علیه السلام:
کعب می گوید: عیسی علیه السلام کنار مناره دروازه شرقی دمشق( از آسمان) نزول می کند و شمایل او مانند جوانی سرخ گون است و دو فرشته او را بر روی دوش خود می آورند. کافری که بوی حضرت به مشامش برسد و یا خودش را ببیند می میرد و بوی او تا جایی که گستره ی دید آدمی است می رسد، وقتی بوی او به مشام دجال می رسد مانند شمعی ذوب می شود و می میرد. عیسی علیه السلام به سمت مسلمانان داخل بیت المقدس قصد می کند و آنها را از کشته شدنشان آگاه می نماید و در پشت سر فرماندهشان یک نماز می خواند. رویداد دیگر این است که نماز دیگری را خود عیسی برای آنها اقامه می کند و مسیحیانی که ایمان نیاورده اند مسلمان می شوند و به امامت او نماز می خوانند و عیسی علیه السلام هم آنها را از مقاماتشان در بهشت آگاه می کند.

«بخش 204»:

وفور نعمت بعد از نزول عیسی علیه السلام:
حرث بن عبدالله به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: زمانی که عیسی فرزند مریم علیه السلام از آسمان فرود می آید، دجال را می کشد و بهره مند می شوند و شبی را که صبحگاهان خورشید از مغرب طلوع می کند تا صبح بیدار می مانید. بعد از 40 سال از قیام دجال( دوباره نعمت به آنها رو می آورد) نه کسی می میرد و نه مریض می شود. صاحب گوسفند به او و سایر حیواناتش می گوید:‌ بروید و هر جا می خواهید بچرید و هر ساعت که خواستید بازگردید. گله ی (حیوانات) زمانی که از بین 2 زمین زراعی عبور می کنند نه خوشه ای از آن را می خورند و نه حتی گیاه کاشته شده را پایمال می کنند. عقرب و مار روی زمین آشکارا راه می روند و گزندی به کسی نمی رسانند. درندگان بر در خانه می نشینند و منتظرند کسی به آنها غذا بدهد. کشاورز صاع یا مدی گندم یا جو به روی زمین می پاشد و بدون آن که شخم بزند و یا مراقبت( ویژه ای) بکند از هر مد هفتصد مد برداشت می کند.

«بخش 205»:

حبشیان و نابودی کعبه:
از حضرت علی علیه السلام روایت شده: خانه خدا را زیاد طواف کنید گویا می بینم که مردی با پاهای لاغر که بیل و کلنگی در دست دارد خانه خدا را خراب می کند.
ابی هریره از نبی صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده: مردی حبشی که ساق پاهایش کوتاه است خانه کعبه را خراب می کند.
اباقتاده از نبی صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند: گروهی از حبشه می آیند و خانه خدا را خراب می کند که دیگر( مانند گذشته) آباد نخواهد شد و این گروه کسانی اند که گنجینه کعبه را بیرون می آورند.
اباقتاده از نبی صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: ‌گویا مردی کچل و بی مو و فلج را بر پشت بام کعبه می بینم که با ظرف خرما بر آن می کوبد.
عبدالله بن عمر می گوید: کعبه دوبار ویران می شود و در خرابی سوم است که حجرالاسود بالا برده می شود(3).
عبدالله بن عمر: گویا به کعبه می نگرم و مرد از حبشه که کچل هم هست آن را خراب می کند.
مجاهد گوید وقتی زبیر آن را خراب کرد برای مشاهده و دانستن درستی یا نادرستی ماجرا به آنجا رفتم اما آن چه را که پیش بینی کرده بود ندیدم.

«بخش 206»:

جنبده ای که در قرآن هم از او یاد شده است:
ابی شریحه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم: دابه (جنبنده) سه بار قیام خواهد کرد:‌ یک بار از دورترین جای یمن ظهور می کند و نامش مدت زیادی بر سر زبان های ساکنان صحرا می افتد ولی در مکه کسی از او یاد نمی کند. آن گاه مدت زیادی می گذرد و دوباره از نزدیکی مکه ظهور می کند و نامش در صحرا بر سر زبان ها می افتد و این دفعه زمان زیادی می گذرد( و این جریان فروکش می کند). روزی که مردم در یکی از مقدس ترین مساجد که در نزد خداوند شرافت زیادی دارد (مسجدالحرام) حضور دارند، هیچ کس در هیچ طرف مسجد در امان نیست مگر سمت راست خارج مسجد، بین ستون سایه تا باب بنی مخزوم. مردم پراکنده می شوند ولی گروهی در مقابل آن مقاومت می کنند و وقتی که می فهمند که نمی توانند با (قدرت) خداوند بجنگند از مقاومت باز می ایستد، دابه خاک را از سرش می تکاند و بر آنها می شورد. چهره هاشان در آن روز چون ستاره های درخشنده، می درخشد. دابه آنجا را ترک می کند( و به گونه ای است) که نه کسی به او دست می یابد و نه کسی از دست او می تواند فرار کند. حتی کسی که نمازخوان نبوده است به خاطر راحتی از دستش به نماز می ایستد و او از پشت او می آید و به او می گوید: فلانی الآن نماز می خوانی؟! وقتی آن مرد به او نگاه می کند در صورتش علامتی می گذارد. آن گاه حرکت می کند و می رود. (پس از رفتن او) ‌در شهرها مردم همسایه یکدیگر می شوند، با یکدیگر به سفر می روند و با هم در اموال شریک می شوند، کافر مؤمن را می شناسد تا آنجا که کافر به مؤمن خطاب می کند: ای مؤمن حقّ مرا بده و او هم متقابلاً می گوید: ای کافر حق مرا پرداخت کن.

«بخش 207»:

جریان دابه:
حذیفه می گوید: سه بار، دابه به پا می خیزد، گاهی در بیابان ها سر به شورش برمی دارد و پس از مدتی آرام می گیرد و پنهان می شود. گاهی در بعضی روستاها او را یاد می کنند و در نتیجه پادشاهان خون به پا می کنند و دوباره آرام می گردد و پنهان می شود. در حالی که مردم در مسجدالحرام- با شرف ترین و عظیم ترین و بهترین مسجدهای زمین- به سر می برند (راوی می گوید اسم مسجد را ذکر نکرد ولی ما این چنین حدس زدیم) زمین بلند می شود و مردم از ترس فرار می کنند، گروهی از مسلمانان که برای مقابله می مانند می گویند هیچ چیز ما را از تقدیر الهی نجات نمی دهد و هم او بر آنها می شورد. چهره ها در آن روز مانند ستارگان درخشنده نور دارد. آن گاه به راه می افتد به طوری که نه کسی به او می رسد و نه کسی از دست او راه فراری دارد، به سوی مردی که در حال نماز است می آید و می گوید: به خدا که تو نمازخوان نبودی! او هم فرار می کند ولی دابه او را درهم می کوبد. حذیفه ادامه می دهد: نور چهره مؤمن می درخشد ولی کافر نابود می شود. از او پرسیدند مردم در آن روز در چه وضعیتی به سر می برند؟ جواب داد: در همسایگی یکدیگر به سر می برند و در ثروت و مال با هم شریک می شوند و با یکدیگر راهی سفر می شوند.

«بخش 208»:

توصیف دابه:
از نبی صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: دابه در زمین ظاهر می شود در حالی که عصای موسی و انگشتر سلیمان را در دست دارد. سیمای مؤمن را با عصا روشن و جلوه گر می کند و بینی کافر را با انگشتر مهر می زند. نعیم در حدیث دیگری می گوید: دابه دارای موها و کرک است، چهار پا دارد و از یکی از بیابان های تهامه ظاهر می شود. نعیم در حدیث دیگری از شعبی بیان می کند: دابه الارض حیوانی کرک دار است که سرش به آسمان می رسد و در حدیث دیگری: دابه از شکافی در صفا خروج می کند و دو سوم سوارکارانی که برای مقابله می آیند دیگر باز نمی گردند.

«بخش 209»:

تسلط اشرار بعد از صد و بیست سال حکومت صالحان:
عبدالله بن عمر می گوید: اشرار 120 سال بعد از صالحان و نیکان حکومت را در دست می گیرند و کسی زمان شروع حکومتشان را نمی داند.

«بخش 210»:

مقصود از صد و بیست سال:
عبدالله بن عمر می گوید: مردم بعد از طلوع خورشید از مغرب صد و بیست سال باقی می مانند.

«بخش 211»:

قیام دابه و کشتن ابلیس:
عبدالله از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده: قیام و ظهور دابه بعد از طلوع آفتاب است و قیام او منجر به کشتن ابلیس می شود در حالی که ابلیس در حالت سجده است. مؤمنان 40 سال از نِعم الهی بهره مند می شوند و آن چه را که می خواهند می یابند و دیگر نه ظلمی روی می دهد و نه ستمی بر کسی می رود و تمام عالَم در برابر پروردگار جهان- خواسته یا ناخواسته- سر تسلیم فرو می آورند به گونه ای که حیوان( درندگان و پرندگان) درنده هیچ موجودی را مورد آزار و اذیت قرار نمی دهد و تا 40 سال پس از خروج دابه الارض کسی از مؤمنان نمی میرد ولی بعد از مدتی مرگ دوباره باز می گردد؛ و البته هرچه قدر که خداوند بخواهد در این عالم زندگی خواهند کرد. پس از مدتی مرگ در میان مؤمنان شایع می شود( و آن قدر می میرند) که کافران می گویند: ما از انسان های با ایمان می ترسیدیم اما اکنون کسی از آنها باقی نمانده است و کسی از ما هم در این مدت نمرده است؛ حال که چنین وضعیتی رخ داده، چرا هرج و مرج به راه نیندازیم و درگیر نشویم؟ به همین خاطر در راه ها مثل حیوانات هرج و مرج راه می اندازند. به طوری که کسی از آنها در میانه راه با مادر، خواهر و دخترش آمیزش می کند و بعد کافر دیگری دوباره همین کار را می کند و آن را زشت نمی شمارد. بهترین آنها در چنین روزگاری کسی است که به آنها می گوید: اگر این کار را سر راه انجام نمی دادید بهتر بود. بر همین منوال فرزند مشروعی متولد نمی شود و زمینیان همگی زنازاده می شوند و تا زمانی که خداوند بخواهد به کارهای خود ادامه می دهند و آن گاه خداوند 30 سال زنان را عقیم می کند و نه زنی بچه ای به دنیا می آورد و نه بر روی زمین خردسالی یافت می شود و همه آنها فرزندان نامشروع و بدترین خلق خدایند و در زمان آنها است که آن(واقعه ی) ساعت(موعود) رخ می دهد.
***
ابن طاووس می گوید: این مطالب تمام آن بخشی بود که از کتاب الفتن نعیم بن حماد مدنی یادآور شدیم و در روز پانزدهم محرم سال 663 در خانه ام در شهر حله آن را به پایان بردم در حالی که از بغداد به خاطر زیارت مولا و سرورمان امام حسین و امام علی علیه السلام که درود خدا بر جان های بزرگ و متصل به پیامبرشان باد، به این شهر آمدم و چند روز اقامتم را در حله به انجام مسئولیت های دینی اختصاص داده ام.
(در مورد مطالب کتاب) به دلیل این که نعیم بن حماد از بزرگان شیعه و نامداران معتقد به ولایت اهل بیت نبی صلی الله علیه و آله و سلم می باشد اگر فردی درباره مطالب مذکور- چیزی را مخالف حق یا روایت یافت، تبعات سوء دنیوی و اخروی آن به راوی آن برمی گردد و سلامتی دنیا و آخرت بر ما نخواهد بود زیرا هدف ما ظاهر کردن و بیان آن چیزهایی است که مصنف( نعیم بن حماد) به آنها اشاره کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1.ابقع: مرد بسیار زیرک که خود را از دام بلاها و گرفتاری ها می رهاند.
2.سبا(34) آیه 51.
3.این از معجزات امام زمان علیه السلام است. ابن زبیر و حجاج دو مرتبه آن را خراب کردند و ساختند و فقط بلند کردن حجرالاسود در مرتبه سوم باقی مانده است.
منبع مقاله : ابن طاووس، علی بن موسی؛ (1387)، فتنه ها و مصیبت ها در زمان ظهور حضرت مهدی(عج)= الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر(عج)، محمدهادی هدایت، تهران، سفیر صبح، چاپ اول.