اقتصاد و مذهب (1)
آن چه که ما در پی آنیم این است که آیا عقاید مذهبی، اعم از اعتقاد به خداوند، بهشت، دوزخ و... می تواند یک مزیت رقابتی برای کشورها محسوب شود یا خیر؛ و آیا چنین عقایدی محرک رشد هستند و یا مخل آن و یا اصلاً نقشی در
نویسنده: دکتر عادل پیغامی
1- نقش دین در عملکرد اقتصادی (1)
مقدمه
آن چه که ما در پی آنیم این است که آیا عقاید مذهبی، اعم از اعتقاد به خداوند، بهشت، دوزخ و... می تواند یک مزیت رقابتی برای کشورها محسوب شود یا خیر؛ و آیا چنین عقایدی محرک رشد هستند و یا مخل آن و یا اصلاً نقشی در رشد ندارند. به طور خاص، عقاید مذهب اسلام چه ارتباطی با رشد اقتصادی دارد؟ سؤالاتی از این دست همانند سؤالاتی نیستند که اغلب اقتصاددانان مورد پرسش قرار می دهند و غالباً چنان که لاری یاناکن معتقد است به دلیل سیطره ی فضای سکولار مورد اغفال واقع می شود.به جز استثنائاتی از قبیل آدام اسمیت، رابرت بارو و... که در این مقاله به آن ها خواهیم پرداخت، قاطبه ی نظریه های اقتصادی چیز چندانی برای گفتن در باب مسائل دینی - اعتقادی در چنته ندارد. اغلب اقتصاددانان به این سمت گرایش دارند که نظریه های غیر مذهبی ای که به وسیله ی ماکس وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» بسط داده شد را بپذیرند. از نظر این گروه، خصوصاً با پیشرفته تر شدن اقتصاد و پیشرفت تکنولوژیک، نقش دین به عنوان یک نیروی مؤثر کاهش می یابد.
ولی باید گفت که در دیواری که میان دین و اقتصاد جدایی می افکند هم اکنون رخنه ایجاد شده است. در 5 تا 20 سال گذشته، تعداد بیشتر و بیشتری از نخبگان از روش های اقتصادی متداول استفاده کرده اند تا طرقی که دین با جامعه و به طور اخص با اقتصاد ارتباط پیدا می کند را شناسایی کنند.
داگلاس نورث (1971-1991) این مسأله را مطرح کرده است که نهادها، بیش از سایر عوامل، تعیین کننده ی عملکرد اقتصادی اند؛ و این مدعاً بوسیله ی حجم در حال رشدی از تحقیقات تجربی به اثبات رسیده است. کارهای داگلاس نورث و بسیاری دیگر از اقتصاددانان از سلک او به دنبال شکست بیشتر مدل های متداول علم اقتصاد در توضیح عملکرد اقتصادی در طول زمان صورت گرفت و آن ها را تشویق کرد تا توجه بیشتری به تبیین های غیر مرسوم از عملکرد اقتصادی معطوف دارند. انباشت سرمایه ی فیزیکی، انباشت سرمایه انسانی و پیشرفت تکنولوژیک صرفاً بخشی از رشد اقتصادی در طول زمان را توضیح می دهند و از توضیح حجم عمده ای از آن باز می مانند از این رو لاجرم برای توضیح کامل چنین پدیدارهای اقتصادی، اقتصاددانانی از جمله نورث به نهادها شامل قواعد رسمی، نورم های غیر رسمی، و مکانیسم های اجرایی که شکل دهنده ی "قواعد بازی" و تعیین کننده ی انگیزنده هایی هستند که افراد را تحریک می کنند. مجموعه ی نهادی یک کشور ریشه در اعتقادات و ایدئولوژی های نظام حاکم دارد عقاید و عملکردهای آن شکل دهنده ی عملکرد اقتصادها در طول زمان اند. ادیان حجمی از گزاره های اخلاقی متداول را که خود شکل دهنده ی رفتار آدمی هستند تشکیل می دهند.
رویکرد نظری
با توجه به رویکرد نظری یا مفهومی به رابطه ی میان دین و اقتصاد، دو جهت علّیِ در ادبیات مربط به جامعه شناسی دین به چشم می خورد:1) رویکرد نظری اول:
دین با توسعه در ابعاد سیاسی و اقتصادی آن در زندگی معاصر متأثر می شود. رخدادهای اقتصادی - (تغییر در) سطوح و استانداردهای زندگی و یا دخالت دولت در بازار - چیزهایی از قبیل حضور مردم در مراسمات مذهبی و یا اعتقادات مذهبی را متأثر می سازد. پس چنان که مشاهده می شود در این جا جهت علّی از اقتصاد با عملکرد اقتصادی به دین است؛ اقتصاد است که بر دین اثر می گذارد.دو نظریه ی جامعه شناختی مهم در باب این که مذهب چگونه در قبال این عوامل (اقتصادی) واکنش نشان می دهد وجود دارد:
الف) نظریه ی اول، "فرضیه ی دین زدایی" است که خود بخشی از "نظریه ی مدرن سازی" است. طبق این نظریه، هرچه اقتصادها توسعه یافته تر و ثروتمندتر شوند، علی الظاهر دین افراد سست تر می شود.
ب) نظریه ی دوم، "مدل بازار مذهب" است. جانب عرضه در بازار مساجد، کلیساها، وعاظ و مبلغان، مؤلفان کتب مذهبی، و... هستند. جانب تقاضا، افراد خواهان تولیدات مذهبی هستند. طبق این مدل، دولت می تواند با توجه به نحوه ی تعامل و مداخله ی خود با این بازار، کارایی در این بازار را متأثر سازد و حتی میزان مشارکت مذهبی را تحت تأثیر قرار دهد. گاهی دولت با وضع قوانین و مقررات احتمالاً به ایجاد یک بازار انحصاری یک مذهب دامن زده و یا رونق گرفتن بازارهای سایر مذاهب را مشکل می سازد. گرایش مراسم رسمی به ایجاد انحصار، نهایتاً به عملکرد ناکارا در بازار مذهب منجر خواهد شد و این امر از میزان مذهبیت خواهد کاست البته این تنها اثر دولت در بازار مذهبی نخواهد بود و دخالت و تعامل دولت اثرات مثبتی را نیز در پی خواهد داشت. بدین ترتیب که مذاهب رسمی (که توسط دولت پشتیبانی می شوند) متمایلند که به تنهایی با استفاده از تأمین بودجه فعالیت های مذهبی که توسط دولت انجام می گیرد؛ پیش روند و این امر می تواند مشارکت مذهبی را افزایش می دهد.
2) رویکرد نظری دوم:
طبق این رویکرد، مذهب است که عملکرد اقتصادی و سیاسی و سایر ابعاد فعالیت های اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار می دهد. مذهب متغیر مستقلی است که وجوه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را تغییر می دهد.اکنون قصد داریم برای روشن تر شدن موضوع، به بررسی نظرات چند اقتصاددانان و جامعه شناس معروف بپردازیم. در این قسمت نظرات آدام اسمیت و سپس ماکس وبر و نهایتاً آرتور لوئیس را مورد توجه قرار می دهیم.
آدام اسمیت:
اسمیت در کتاب معروف خویش، "ثروت ملل" می گوید که مشارکت در فرقه های مذهبی به صورت بالقوه می تواند دو مزیت اقتصادی را برای پیروانش به ارمغان آورد:الف) علامت حسن شهرت: عضویت در یک فرقه ی "مناسب" می تواند منجر به کاهش در ریسک هایی که افراد را تهدید می کنند شود و نهایتاً تخصیص بهینه ی منابع را بهبود بخشد. چنان که می دانیم ریسک های تجاری می توانند منجر به کاهش کارایی در بازار شوند و بنابراین کاهش این ریسک ها از طریق عضویت در فرقه های مذهبی دارای اثر مثبت بر کارایی و تخصیص بهینه خواهد بود.
ب) چنین فرقه های مذهبی، می توانند همچنین به عنوان ابزارهای فرا - قانونی جهت تثبیت وثوق و اطمینان و مجازات خلاف کاری ها در مبادلات بین گروهی، مجدداً نااطمینانی را کاهش داده و کارایی را بهبود بخشند.
دو تن از متفکرین معاصری که در مورد نظرات آدام اسمیت به تحقیق پرداخته اند هاسلیتز (1960) و مک کله لند (1961) هستند. این دو معتقدند که جوامع سنتی در مقابل تغییرات مقاومت می کنند، و از این گروه های نوآور (یعنی کسانی که از تغییرات استقبال می کنند) می توانند نقش مهمی را در فرآیند مدرن سازی ایفا کنند. از آنجا که انسجام و همبستگی گروهی یک مؤلفه ی مورد نیاز برای ایجاد چالش موفقیت آمیز در نهادها و عملکردهای تثبیت شده است و چنان که می دانیم یکی از طریق ایجاد چنین وحدت گروهی، وابستگی مذهبی یکسان افراد گروه است، پس این وابستگی مذهبی گروه های نوآور می تواند برای فرآیند مدرن سازی مؤثر واقع شود.
ماکس وبر:
وبر در کتاب معروف خویش، "اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری" مدعی است که اصلاحات پروتستانی، چنان که یافته های تجربی و تاریخی بازگو می کنند، از طریق اثرگذاری بر نظام های اعتقادی نقش حیاتی را در ظهور سرمایه داری ایفا کرد. نتیجه آن که اگر ما نحوه ی نگرش خود به دین را تغییر دهیم، و اگر تغییری جدید از دین ارائه کنیم، این امر می تواند بر عملکرد اقتصادی اثر گذار باشد.آموزه ی کالوینیستی تقدیر و عقیده ی وابسته ی به آن یعنی اعتقاد به "وظیفه"، برای تحول نحوه ی نگرش ها به فعالیت اقتصادی و انباشت ثروت جایگاهی اساسی داشته است.
افراد مقدّر به سعادت و رستگاری یا عذاب الهی هستند، و "کارهای خیر" وسیله ای برای اتکای به نفس است و گواهی بر سرنوشت فرد برای دیگران است. هر فرد "وظیفه" ای دارد، و انجام دادن موفقیت آمیز این رسالت مذهبی در طول یک روز مورد رضایت درگاه الهی واقع خواهد شد و نشانی از رحمت اوست.
نتیجه ی چنین دیدگاهی، "زهد این - جهانی" است، که پیروان آن را به سمت سخت کوشی، فعالیت کارآی اقتصادی، انباشت ثروت (نه با هدف خودنمایی و فخر فروشی)، صرفه جویی، که از نظر وبر همگی به عنوان شالوده های سرمایه داری مدرن قلمداد می شوند. بنابراین چنین تغییری در نحوه ی نگرش به دین مسیحیت، بستر سرمایه داری مدرن را شکل داد.
دو تن از متفکرین معاصری که در مورد نظریات وبر به مطالعه پرداخته اند دادلی و بلوم (2001) هستند. این دو قرائنی جدید از نظریه ی وبر ارائه کرده اند.
به گفته ی این دو متفکر آموزه ی کالوینیسی تقدیر (که در تضاد با عملکرد کاتولیکی توبه ی آئینی قرار دارد)، با استفاده از اصطلاحات تئوری بازی ها، هزینه ی پیمان شکنی را بالا می برد (بدین معنا که عدم پایبندی به تعهدات برای پروتستان ها سخت تر است). این بی میلی پروتستان ها نسبت به پیمان شکنی منجر به افزایش اعتماد و تمایل به محترم شمردن قراردادهای منعقد شده با دیگران گردید، و از این رهگذر منجر به ایجاد شبکه های اطلاعاتی گسترده تری در سرزمین های پروتستان نشین واقع در اروپای شمالی شد، و اثرات جانبی این شبکه ی اطلاعاتی بود که رشد در این مناطق را سریع کرد و به ظهور سرمایه داری صنعتی انجامید.
آرتورلوئیس:
آرتور لوئیس، برنده ی جایزه ی نوبل برای همگان در اقتصاد توسعه شناخته شده است؛ نظریه ی دوگانگی در توسعه، و همچنین نظریه ی مهاجرت از معروف ترین نظریات او هستند. وی از جمله ی محدود کسانی است که در این امر تردید افکند که عقاید مذهبی دارای اثر قابل توجهی در رفتار اقتصادی هستند. وی نقش چندانی برای دین در عملکرد اقتصادی قائل نبود. به عکس وی قائل به جهت علّی از دیگر سو بود؛ این اقتصاد است که دین را تحت تأثیر خود جهت می دهد. برخلاف عقاید مذهب و دانشمندان مذهبی در باب این که دین است که به لحاظ نمایی مقدم است لوئیس معتقد بود که تغییرات در شرایط اقتصادی است که پذیره های الهیاتی را سو می دهند (لوئیس، 1955). بنابراین از نظر لوئیس، با نظر افکندن به انقلاب صنعتی نباید بگوییم که تغییر در عقاید مذهبی باعث این انقلاب شد؛ بلکه باید بگوییم این تغییر در وضعیت اقتصادی بود که عقاید و نحوه ی نگرش آدمیان را تغییر داد.یافته های تجربی:
گروهی از اقتصاددانان معاصر تحقیقات گسترده ای با روش تجربی در باب موضوع اقتصاد و مذهب انجام داده اند. در زیر به پاره ای از نتایج این تحقیقات تجربی اشاره ای خواهیم کرد.رابرت بارو و راچل مک کلیری:
بارو و مک کلیری یک تیم زن و شوهری اند که در هاروارد به مطالعه و تحقیق مشغولند. پرفسور بارو اقتصاددان پرکار و دارای تألیفات فراوانی است که از مدت ها پیش موضوع مورد علاقه ی او مطالعه در باب این است که چرا و چگونه نرخ رشد اقتصادی کشورها با هم متفاوت است. پرفسور مک کلیری نیز پروژه هایی را در باب مذهب، اقتصاد سیاسی، و جامعه در مرکز جستار در باب امور بین الملل دانشگاه هاروارد راهنمایی کرده است.این دو محقق برای آنکه نمونه ی گسترده ی میان کشوری از دامنه ی مذهب بدست آوردند، داده های خود را از شش پژوهش بین المللی مهم راجع به ارزش ها و دیگر فعالیت های (مذهبی) به دست آورده و آن ها را مورد سنجش قرار دادند. این تحقیقات از اوایل دهه ی هشتاد تا سال 1999 را دربرمی گیرند. سه تا از این شش پژوهش به عنوان بررسی ارزش در جهان منتشر شدند: 1995، 1990، 1981.
این پژوهش ها مورد استفاده ی اکثر کسانی که در این حیطه به مطالعات تجربی مشغولند واقع می شود.
مهم ترین نتایجی که بارو و مک کلیری در تحقیقات خود بدست آوردند به شرح زیر است:
الف) توسعه ی اقتصادی بیشتر مرتبط است با سطح مذهب کمتر. گرچه این همبستگی توسط تحقیقات وسیع این دو پشتیبانی می شود ولی ذکر این نکته ضروری است که میزان دقت این یافته مبتنی بر سؤالاتی است که مطرح کرده اند.
قبل از بیان دو یافته ی دیگر لازم است به تفکیکی در رفتاری مذهبی اشاره شود. یکی از نشانه های مذهبی بودن فرد، حضور در مراسمات مذهبی در کلیسا، مساجد و... است. نشانه ی دیگر، اعتقاد فرد به اصول مذهبی از قبیل خدا، بهشت و جهنم (آخرت)، و... است.
ب) در دو کشور مورد تحقیقی که حضور در مراسمات مذهبی یکسان بود، کشوری که مردمانش اعتقاد بیشتری به بهشت و دوزخ داشتند از رشد اقتصادی سریع تری برخوردار بودند.
ج) از میان دو کشوری که مردمانش به لحاظ اعتقاد به بهشت و دوزخ در سطح یکسانی قرار داشتند، کشوری که به لحاظ شرکت در کلیسا در سطح بالاتری قرار داشت از رشد آهسته تری برخوردار بود. این دو یافته بدان معناست که آنچه برای رشد اقتصادی دارای اهمیت است عقاید افراد است و نه حضورشان در مراسمات مذهبی.
د) مذهب می تواند از طریق ترویج عقایدی که رفتارهای محرک بهره وری (از قبیل صرفه جویی، سخت کوشی و اعتماد) را متأثر می سازند بر اقتصاد اثر بگذارد. عقیده ی عمومی مبنی بر این که چنین رفتاری می تواند نهایتاً پاداش داده شود (اعتقاد به بهشت) یا این که عدم التزام به چنین رفتاری ممکن است عقوبت داده شود (اعتقاد به جهنم)، می تواند رشد اقتصادی را به پیش راند.
این مسأله که رفتارهای فردی ناشی از اعتقادات انسان می تواند کل اقتصاد را متأثر سازد در واقع می تواند به عنوان یک مبنای خرد برای اقتصاد کلان و رشد اقتصادی در کشورهای مذهبی در نظر گرفته شود. اگر تمامی افراد جامعه به گونه ای متفاوت رفتار کنند، آن گاه می توانیم بگوییم که در کل اقتصاد با بهبود (یا برعکس با رکود) مواجه خواهیم شد.
ه) اقتصاد کشورها نیز، آن گاه که مردمانش سطح بالاتری از عقاید مذهبی نسبت به مشارکت مذهبی داشته باشند عملکرد و بازده بهتری خواهد داشت. ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، و پاره ای از کشورهای اسکاندیناوی از جمله ی کشورهایی هستند که شامل این وضع می شوند. تمامی این کشورها در طول دوره ی مورد مطالعه به لحاظ اقتصادی از عملکرد مطلوبی برخوردار بوده اند.
از میان کشورهایی که عقاید مذهبی در مقایسه با مشارکت مذهبی در سطح پایین تری قرار دارد می توان به هند و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین اشاره کرد.
و) ثابت شده است که اعتقاد به جهنم عامل اقتصادی قابل توجه تری نسبت به اعتقاد به بهشت است. این دو می گویند: در چوب تنبیه ممکن است نسبت به جایزه بسیار قوی تر عمل کند.
لاری یاناکن:
یاناکن استاد اقتصاد در دانشگاه جورج میسون است. وی در دانشگاه شیکاگو تحت نظر گری بکر به تحصیل پرداخت و هم اکنون یک گروه دانشگاهی جدید ذیل نام "انجمن مطالعه ی مذهب، اقتصاد و فرهنگ" را سرپرستی می کند.یاناکن معتقد است که در زمانی که محافل دانشگاهی تحت سیطره ی حمله ی بی امان غیر دینی سازی و دنیوی سازی نقش دین و اعتقادات را نادیده می انگارند، می بینیم که دین همچنان به عنوان عاملی قدرتمند در جامعه ی معاصر حضور فعال دارد. بنابراین از نظر یاناکن اقتصاددانان باید توجه بیشتری به تعامل میان مذهب و اقتصاد معطوف دارند؛ چرا که تقریباً ناممکن است که در قرن بیست و یکم زندگی کنیم و بعد از مطالعه ی جامعه ی اطرافیان بگوییم که دین هیچ تأثیری ندارد.
شواهد فراوان حاکی از این است که عقاید مذهبی دامنه ی گسترده ای از برون دادهای رفتاری را متأثر می سازد؛ و فعالیت مذهبی به نوبه ی خود می تواند عملکرد اقتصادی را در سطح فرد، گروه، یا ملت به طرق مختلف متأثر سازد.
مارکوس نولاند:
نولاند عضو برجسته ی مؤسسه ی اقتصاد بین الملل می باشد. وی در مقاله ی خود (2004) با عنوان «مذهب، فرهنگ و عملکرد اقتصادی» می کوشید تا این فرضیه را که نگرش مذهبی بر عملکرد اقتصادی ملی اثر می گذارد را بیازماید. البته لازم به تذکر است که ادبیات نظری متعلق به این موضوع معین و مشخص نیست.نولاند موفق به کشف همبستگی میان وابستگی مذهبی، شدت عقاید مذهبی و شاخصه های گرایشات فرهنگی شد.
این در حالی است که (اگر بر بنیاد اقتصادی مرسوم ابتنا کنیم آن گاه) شاخصه های اندازه گیری فرهنگی ملی هیچ قدرت توضیح دهندگی راجع به عملکرد اقتصادی ملی ندارند.
ولی برخلاف این دیدگاه مرسوم، هم در تخمین های به عمل آمده در سطح بین کشورها و هم در سطح درون کشوری، فرضیه ی صفر مبنی بر این که وابستگی مذهبی با عملکرد اقتصادی ارتباطی ندارد به کرّات رد شده است. پاره ای از صاحب نظران مدعی شده اند که رشد اقتصادی است. ولی نولاند دریافت که به طور کلی این مسأله از تحلیل های اقتصاد سنجی نه در سطح بین کشوری قابل استنتاج نیست.
نولاند همچنین دریافت که در تخمین های بین کشوری کشورهای با اکثریت مسلمان به ندرت از تخمین به عمل آمده فاصله ی زیادی نه به صورت منفی و نه مثبت داشته اند.
در مشارکت مردم مسلمان [در امر رشد] به لحاظ آماری بی معنی است. البته در جاهایی که این ضریب معنادار بوده است همواره مثبت بوده است (به جز یک مورد استثنا)، یعنی نقش مثبتی را ایفا می کرده اند. نولاند معتقد است که به نظر نمی رسد که اسلام چنان که معمولاً ادعا می شود تکیه گاهی برای رشد باشد و یا به عکس مخل آن باشد.
به همین دلیل نولاند نتیجه می گیرد که اگر کسی بخواهد در مورد عملکرد اقتصادی در مناطق یا کشورهای با اکثریت مسلمان تحلیل های اقتصادی مرسوم ممکن است شناخت بیشتری نسبت به جامعه شناسی دین به همراه داشته باشد.
پرسش و پاسخ
* تأثیر اعتقادات مذهبی بر رفتار افراد، خانوارها و بنگاه ها چگونه است؟** من قصد دارم به نکاتی چند در جواب به سؤال مطرح شده اشاره کنم. چنان که اشاره شد، برای آن که دامنه ی تأثیرات مذهب بر عملکرد اقتصادی نشان داده شود، از یک سو با متغیرهای اقتصادی از قبیل درآمد سرانه و تولید ناخالص ملی (GNP) روبرو هستیم و از سوی دیگر با متغیرهای مذهبی از قبیل اعتقادات و... مواجهیم. در تحقیقات تجربی با تخمین زدن رابطه سعی کنیم ضریب تأثیر مذهب بر عملکرد اقتصادی را بیابیم و آن را آزمون کنیم. آنچه که عمدتاً از این تحقیقات منتج شد این بود که عملکرد اقتصاد کشورها به طور کلی عمدتاً متأثر از اعتقادات اقتصادی بوده است به عنوان مثال یک خانواده مذهبی یا یک بنگاه مذهبی متفاوت از یک بنگاه یا خانواده غیر مذهبی عمل می کند. می توان گفت که در این بررسی ما بدنبال بررسی های خرد نبوده ایم و تحقیقات فراوانی از محققان مسلمان خصوصاً در پاکستان و عربستان سعودی وجود دارد که رفتار اقتصادی فرد مسلمان را بررسی کرده اند و برای آن مدلسازی کرده اند. می توانیم بگوییم که برای مثال تابع مطلوبیت یک مسلمان می تواند متفاوت از غیر مسلمان باشد؛ یعنی متغیرهایی که برای مسلمان رضایت خاطر می آورند می تواند متفاوت از بقیه باشد. این نکته در سطح کلان و به طور عمومی (برای مذهب بالمعنی الأعم) توسط بارو و دیگر دانشمندان تجربی به اثبات رسیده است. می توان تحقیقات بارو را با افزودن داده های جدید از کشورهای اسلامی گسترش داد و با همان روش تجربی کشورهای مسلمان را با کشورهای غیر مسلمان در سطح کلان مقایسه کرد؛ و چنان که گفتیم تأثیر مذهب بر عملکرد اقتصادی در تحقیقات تجربی بوده است ولی میزان این تأثیر مد نظر پرسش گران نبوده است و صرفاً به مؤثر بودن یا نبودن مذهب توجه کرده اند. می توان با افزودن متغیرهای مجازی میزان این تأثیر را نیز سنجید و به عنوان مثال گفت که یک درصد تغییر در اعتقادات مذهبی سه درصد عملکرد اقتصادی را بهبود خواهد بخشید.
* با توجه به تفاوت میان اقتصاد مرسوم و اقتصاد دینی وظیفه اقتصاددانان مسلمان چیست؟
** ما به عنوان اقتصاددانان مسلمان باید نظریه و کاربرد دین در اقتصاد و عملکرد اقتصادی را مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم. چنان که گفتیم کارهای زیادی در این زمینه هم در حیطه ی خانواده و هم در حیطه ی بنگاه توسط محققین مسلمان انجام شده است ولی ما به خاطر تأکید بیشتر بر سطح کلان از آن ها گذشتیم.
* چگونه دانشکده های اقتصادی باید عقاید مذهبی را در کتب خویش تدریس کنند؟
** می دانم که ما عمدتاً در سطح دانشگاهی کتب استاندارد غربی را مورد مطالعه و تدریس قرار می دهیم. در مورد نحوه ی تدریس اخلاق اسلام در سطح دانشگاهی فکر می کنم باید کتب زیاد و ادبیات کافی در زمینه ی اقتصاد خرد و کلان اسلامی نگاشته شود در حالی که هم اکنون متأسفانه با فقدان چنین ادبیاتی مواجهیم.
* نقش دین در توسعه کیفیت حیات انسانی چیست؟
** باید بگویم که نحوه ی زندگی در اسلام متفاوت از بقیه است. کاربرد اصلی اسلام (و اساساً مذهب به طور کلی) تغییر در رفتار است. متأسفانه در اقتصاد رایج ما به کیفیت اخلاقی زندگی نمی پردازیم، و صرفاً می توانیم تحلیل هایی از آن چه که مشاهده می کنیم (در باب عملکرد اقتصادی افراد) ارائه کنیم.
* کاربرد این مقاله به ادبیات مرتبط با آن برای ادبیات نظری اقتصاد اسلامی چیست؟
** چنان که اشاره کردیم روش شناسی بکار گرفته شده توسط این محققان غربی (از قبیل بارو، یا ناکن و...) را مورد استفاده قرار دهیم و همچنین بحث های کلی آن ها در باب نقش مذهب در اقتصاد را مورد نقد قرار داده و در صورت پذیرش مورد استفاده قرار دهیم. اما باید توجه داشته باشیم که خود ما نیز باید تحقیقاتی این چنین در زمینه ی مذهب اسلام به طور خاص انجام دهیم. این ادبیات مربوط به مذهب به طور کلی بود (گرچه به صورت موردی گاهی به مذهبی به طور خاص اشاره می شد از قبیل تحقیقات نولاند در زمینه ی اسلام). کاربرد این در ادبیات برای نظریه ی اقتصاد اسلامی این است که با توجه به کمبود بررسی های تجربی در زمینه ی نظریه ی اقتصادی اسلامی باید بیشتر به تحقیقات تجربی حول رفتار اقتصادی در کشورهای اسلامی عطف توجه نشان دهیم.
پینوشتها:
1. برگرفته از سخنرانی "آقای دکتر داوود منظور" در دومین دوره آموزش از راه دور اقتصاد اسلامی برگزار شده در پاییز 1384.
منبع مقاله: پیغامی، عادل؛ (1388) مباحثی در مرزهای دانش اقتصاد اسلامی، تهران: دانشگاه امام صادق علیه السلام/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}