نویسنده: محمد علی تسخیری
دبیر کل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی


 
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر (ص)، بهتر آن می بینیم چند نکته زیر را یادآور شویم:
یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل می دهد و واقع گرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب می کند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛ در اینجاست که می بینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، می فرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشه ها و اندیشه ها، راهبر و پیشوای دل ها و دل ها، راهبر و پیشوای حواس و حواس، راهبر و پیشوای اندام های آدمی اند.» (1) و بدین ترتیب، ریشه های رفتار آگاهانه انسان را با دقت باز می گوید.
اسلام در همه این مراحل، تمامی تلاش و کوشش خود را در جهت پرورش انسان به کار می گیرد:
الف- عنصر خردورزی غریزی را در انسان می پروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق می دهد.
ب- بر روش های منطقی روند خردورزی انگشت می گذارد و از هر شیوه مغایر با گفت و گوی سالم و درستی که نتایج آنرا مورد خدشه قرار می دهد، دوری می جوید.
ج- عنصر عاطفی را می پروراند و آن را با عشق ناب و اصیلی نسبت به پر شکوهترین محبوب یعنی پروردگار متعالی که جامع همه گونه کمال مطلق است، سیراب می سازد و عاطفه را به اوج والایی و شکوهش می رساند.
د- به شریعت مقدس خود، فطرت گرایی اصیلی را می بخشد که رفتارها را سامان می دهد و نقشه سعادت و خوشبختی آدمی را ترسیم می کند.
ه - اراده قوی و آگاهی را پرورش می دهد که فراتر از هر انگیزه عاطفی برافروخته ای، اطمینانمان می بخشد که جهت گیری عاطفه، جهت گیری درستی است و در عین حال، آزادی خود در شکل دهی به رفتارها را حفظ می کند و از همین آزادی است که مسئولیت، زاده می شود. ما در شمار آن کسان نیستیم که "اراده" را "عواطف برافروخته" توصیف می کند و گرنه گرفتار "جبری" می شویم که هم به لحاظ وجدانی و هم از نظر شرعی، غیر قابل قبول است. عواطف و احساسات نیز نقش مؤثر خود را بر اراده و رفتار آدمی دارند و هم از اینروست که اسلام به شیوه ها و روش های گوناگون، بر آن انگشت گذارده است؛ از جمله:
1- شیوه های ارشادی مستقیمی که ما را از هواهای لجام گسیخته و طغیانی بر حذر می دارند. قرآن کریم می گوید: «رأیت من اتخذ الهه هواه أفانت تکون علیه وکیلا» (سوره فرقان - 43) (آیا آن کس را دیدی که هوای نفس خود را خدای خویش گرفته است؟ و آیا تو بر او مراقب توانی بود؟)
2- شیوه های غیر مستقیم از جمله استفاده از امثال و داستان هایی در ستایش از کسانی چون پیامبران که بر هواهای نفس و اراده خود تسلط یافتند و زمان آن را در اختیار خود گرفتند.
3- ارایه الگوهای عملی از رفتار پیامبر اکرم (ص) و دیگر پیشوایان و اهل بیت بزرگوار و یاران گرامی آن حضرت که در مکتب وی پرورش یافتند.
4- فراخواندن مسلمانان به هر چه پرشکوه تر و والاتر ساختن عشق خود یعنی عشق به خدا، عشق به پیامبر و عشق به اهل بیت پاک و یاران مخلص آن حضرت (ص) که تنها در آن صورت، عواطف و احساسات در منظومه ای پرشکوه و هماهنگ با اندیشه و آفریننده کار نیک، سامان می گیرند.
دوم: این روند تربیتی عواطف و احساسات در پی ریشه گیری و تعمیق ایمان به خداوند، جامع همه کمالات و نیز پیوند حداکثری انسان با او از یک سو و پروراندن تصور وی از هستی و زندگی با تأکید برقرار گرفتن آن دو بر اصولی که مهمترین آنها حق، عدالت، عشق و مهر و محبت است و اندیشه و عاطفه پس از قرار گرفتن در این فضا، راه کمال می پویند، از سوی دیگر انجام می پذیرد. سیره پیامبر اکرم (ص) و سنت آن حضرت نیز در راستای ریشه ای کردن این مفاهیم والا و ارایه تجسم عینی برتری از آنها مطرح می شود. برای توضیح بیشتر اشاره ای به این اصول خواهیم داشت:

1- حق، راز هستی است

"راغب اصفهانی" در "مفردات" خود - با اندکی تصرف - می گوید: «حق، مطابقت و سازگاری همچون مطابقت لولای در با گردش پایدار آنست» حق را بر چند وجه گویند:
وجه نخست: برای پیدایش چیزی به علتی برگرفته از اقتضای حکمت. لذا خداوند متعال را "حق" می گویند: «ثم ردوا الی الله مولاهم الحق» (سوره انعام - 62) (سپس به سوی سرور بر حقشان، خداوند برگردانده می شوند.)
وجه دوم: برای پدید آورنده به اقتضای حکمت به کار می گیرند، لذاست که گفته می شود: خداوند متعال، همه حق است: «و انه للحق من ربک» (سوره بقره - 149) (و بی گمان این فرمان از سوی پروردگارت، راستین است.)
وجه سوم: از اعتقاد به چیزی مطابق با آنچه که در خود دارد، مثل اینکه بگوییم: اعتقاد و باور ما در رستاخیز و ثواب و...، حق است: «فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق» (سوره بقره - 213) (... آن گاه خداوند به اراده خویش، مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند، رهنمون شد.)
وجه چهارم: برای کرده و گفته واقع طبق آنچه لازم است و به اندازه لازم و در زمان لازم است. مثل اینکه بگوییم: کرده ات حق است. «حق القول منی لأملان جهنم» (سوره سجده - 13) (اما گفته من چنین تحقق یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد.) (2)
می توان از مجموعه کاربردهای فوق نتیجه گرفت که "حق" در عبارتی فشرده عبارت از «امر واقع یا واقعی» است.
مراد ما از "واقع" نیز همان موجود متعین در واقعیت عینی یا جهان مستقل از تصور ذهنی است؛ مراد از "واقعی" نیز چیزی است که با مقتضیات واقعیت خارجی، مطابقت داشته باشد.
پر شکوه ترین تطبیق حق در ذات الهی است؛ زیرا برای فطرت انسانی آنچنان آشکار و واضح است که ایمان به آن، ایمانی کاملاً بدیهی است.
مثلاً انوار خداوند متعال چنان سراسر هستی را در برگرفته که در همه چیز، تنها او دیده می شود و لذا همو، حق بی تردید و واقعیت غیر قابل تردید، جلوه می کند.
آفریده ها و تشریعاتی که در قرآن کریم "حق" نامیده شده است، صفت حق را از دو وجه زیر به دست آورده اند:
الف: از این جهت که واقعیتی (ملموس) هستند، همچنان که در این آیه کریمه دیده می شود: «یوم یقوم الناس بالحق» در اینجا تأکید بر موارد پنهان بر حس آدمی و اعطای ویژگی حقانیتی است تا بر ایمان به آن، انگشت گذارده شده باشد.
ب: از این جهت که در چارچوب برنامه کلی خداوند برای جهان هستی پدید آمده و هر جزء آن برای تداوم هستی ضروری است و در تحقق هدف از آفرینش آن، دخالت دارد؛ همه اشیا اعم از آفریده های تکوینی یا قوانین و احکام تشریعی، در این بخش قرار می گیرند، خداوند متعال می گوید: «ذلک بان الله نزل الکتاب بالحق» (سوره بقره - 176) (... بدان رو که خداوند کتاب خود را به حق فرو فرستاده است.)
«و هو الذی خلق السماوات و الارض بالحق» (سوره انعام - 73) (و اوست که آسمانها و زمین را بدرستی آفرید.)
«و الوزن یومئذ الحق» (سوره اعراف - 8) (و سنجش در این روز، حق است.)
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق» (سوره توبه - 33) (اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد.)
«قل الله یهدی للحق» (سوره یونس - 35) (... بگو خداوند به "حق" رهنماست.)
«و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» (سوره و العصر - 3) (... و یکدیگر را به راستی و یکدیگر را به شکیبایی اندرز داده اند.)

2- عدالت در سراسر هستی جاری است

به رغم اینکه بحث های کلامی و جدال هایی که میان فرقه های اسلامی جریان داشت، گاه به نتایج معینی می رسید و در این میان گاهی پیروان عدالت و گاهی دیگر با تقویت شبهات، پیروان نفی عدالت پیروز میدان بودند، آنچه از نظر فرد مسلمان در آن تردیدی نیست اینکه عدالت - به هر کدام از معانی آن - با عدل الهی و با همان مفهومی که قرآن کریم گفته، آغاز می شود و در یکایک ذرات هستی نمود عینی و عملی پیدا می کند.
نتیجه آنکه عدالت کلی در اعتقادات مسلمانان، نیرویی دیگر و عامل معنوی قدرتمندی است که به سود مسئله عدالت در هستی دخالت می کند و در برابر، ظلم و ستم و صرفنظر از عوامل دیگر، عامل فنا و زوال بشمار می رود.
این فشرده، دیدگاه کلی مسلمانان نسبت به این مسئله است و در اینجا، فرصت و مجال پرداختن بیشتر به این موضوع فراهم نیست؛ اجازه دهید نگاهی به آیات زیر بیندازیم: «و امرت لأعدل بینکم» (سوره شوری - 15) (... و فرمان یافته ام که میان شما دادگری ورزم.)
«ان الله یامر بالعدل و الاحسان» (سوره نحل - 90) (براستی خداوند به دادگری و نیکی کردن فرمان می دهد.)
«و تمت کلمت ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته» (سوره انعام - 115) (و سخن پروردگارت، به راستی و دادگری کامل شد، هیچ دگرگون کننده ای برای سخنان وی نیست.)
«ولا ظلمناهم ولکن ظلموا» (سوره هود - 101) (و ما به آنان ستم نکردیم که خود به خویش ستم کردند.)
«قال و می ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین» (سوره بقره - 124) (ابراهیم گفت: و از فرزندانم چه کسی را؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد.)
«فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا» (سوره نمل - 52) (و این خانه های فرو ریخته و خالی آنهاست برای ستمی که روا داشتند.)
«ان الله لا یظلم مثقال ذره» (سوره نساء - 40) (خداوند همسنگ ذره ای ستم نمی ورزد.)
«و وجدوا ما عملوا حاضراً و لا یظلم ربک احداً» (سوره کهف - 49) (... و آنچه کرده اند پیش چشم می یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی ورزد.)
«و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا» (سوره انبیاء - 47) (و روز رستاخیز ترازوهای دادگری را به کار می نهیم، آن گاه بر هیچ کس ستمی نخواهد رفت...)
«لا ظلم الیوم» (سوره غافر- 17) (... امروز هیچ ستمی در کار نیست.)
«شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکه و اولوا العلم قآئما بالقسط» (سوره آل عمران - 18) (خداوند و فرشتگان و دانشوران گواهی می دهند که هیچ خدایی جز او نیست که به دادگری ایستاده است.) «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداءلله» (سوره نساء - 135) (ای مؤمنان، به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید...)

3- عشق چارچوب پیوند بخش های گوناگون هستی

فرد مسلمان در پرتو قرآن کریم بر این باور است که چارچوب کلی مهربان و پر عطوفتی سراسر جهان هستی را در برمی گیرد و همه انواع آن را شامل می شود؛ روابط میان آفریدگار و آفریده هایش در چارچوبی از عشق و محبت است، روح روابط میان آفریده های هم هدف و مؤدب به آداب آسمان نیز عشق و محبت است، روابط میان مؤمنان در جهان هستی و میان اجزای مختلف جهان هستی با یکدیگر که از شعور انسانی نیز برخوردار نیستند، علاقه ای محبت آمیز، عاشقانه و دو جانبه است.
دلایل و توجیه های این عشق نیز در پرتو اعتقادات اسلامی و آموزه های قرآنی، کاملاً روشن و آشکار است؛ حال اگر از روابط دوستانه و عاشقانه ای که میان انسان و پروردگارش وجود دارد، آغاز کنیم متوجه وجود پر شکوه ترین پیوند عاشقانه ای می شویم که مرتبه آن از عشقی مصلحتی و در عین حال سرشار از سوی انسان تا عشقی خالص و آگاهانه و گویای اوج این معنای والا از سوی اوصیا و بندگان مخلص خدا، متفاوت است.
اسلام از این خاصیت یا ویژگی برخوردار است که همه چیز را ساده شروع می کند؛ از جمله همین رابطه عاشقانه و دوستانه را ابتدا بر پایه شالوده ای مصلحت آمیز در نظر می گیرد و آن گاه آن را ارتقاء می بخشد و بخشی از وجود انسانیش می سازد و به صورت انگیزه ای درونی در کنترل رفتار و رهنمونی وی به سود مسئله انسانی، در می آورد. ولی عشق و دوستی که از سوی حق تعالی است، هر چند در دل مؤمنان ساده، همان پژواکها و تصورات بشری عشق میان موجودات را تداعی می کند، در واقع شیوه ای بیانی از رحمت و عطای الهی و حجم فزاینده ای از مهربانی و بخشندگی او را نشان می دهد، من مطمئن هستم که آن تصور یا برداشت نخست در نگاه اول حتی نزد عمیق ترین مؤمنان به خداوند متعال نیز وجود دارد که این هم به نوبه خود مطلوب و مورد نظر است؛ چرا که عشق، به یک معنا شور و شوق و اشتیاق و آتش است و آیات قرآنی همواره بر روند ایجاد انفعال و برانگیختن احساسات و عواطف نسبت به خداوند عزوجل و به شیوه های مختلف از جمله انگیزه های برخاسته از این تصور که خداوند متعال سایه محبت خود را بر انسان عابد می افکند، انگشت گذارده اند. خواننده ارجمند خود و با مراجعه به وجدان حاضر خود در چنین مواردی، می تواند نسبت به این امر اطمینان حاصل نماید.
متون اسلامی، ثابت کننده وجود پیوند عاشقانه میان بخش های گوناگون مؤمنان آگاه از جمله، نیکوکاران، توبه کنندگان، پاکان، پرهیزکاران، شکیبایان، توکل کنندگان، داد ورزان و کسانی که همچون بنایی مستحکم در راه او به جنگ می پردازند، است؛ متون اسلامی، ثابت کننده حضور عشق میان افراد مؤمن نسبت به یکدیگر است: «... یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجه مما اوتوا» (سوره حشر - 9) (... کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده اند، دوست می دارند و در دل از آنچه بدیشان داده اند، نیازی ندارند...)
متون اسلامی - آیات و احادیث - میان انسان و طبیعت و در پی احساس انسان مبنی بر اینکه طبیعت در خدمت او و برای مصلحت اوست و در پی احساس اینکه دست عنایت الهی، زمین و محصولات آن را تبرک بخشیده است، رابطه عاشقانه و دوستی برقرار کرده است.
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که به هنگام بازگشت از غزوه تبوک و زمانی که به آستانه مدینه رسید، فرمود: «این "طابة" است و این هم کوه "احد" که ما را دوست دارد و ما نیز او را دوست داریم.» (3)
همچنان که همو این عشق را چنین بیان کرده است: «عشق و دوستی وطن، از ایمان است.» (4) و بدین ترتیب به یکی از پرشکوه ترین حلقه های این عشق می رسیم که قرآن کریم آن را، همتراز مزد رسالت اسلام و تلاش های آن حضرت در خدمت به این امت در نظر گرفته و حلقه وصل امت - همه امت - با اهل بیت آن حضرت (ص) و خاندانی است که شایسته ترین افراد برای رهبری امت را تشکیل می دهد و در واقع کشتی نجات و قرارگاه و ساحل امان جهانیان بشمار می روند: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» (سوره شوری - 23) (بگو: برای این رسالت، از شما مزدی نمی خواهم جز دوستداری خویشاوندان خود را.)
و سرانجام به کوچکترین حلقه آن یعنی مودت و دوستی موجود میان زن و شوهر می رسیم: لو جعل بینکم موده و رحمه» (سوره روم - 21) (... و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد.)
متون اسلامی (آیات و احادیث)، گویای جنبه های منفی و در تکمیل متون مثبت آمده اند؛ این دسته از متون، گاه از گسست رابطه دوستی و محبت میان خدا و بندگانی که خارج از فرمان خداوند قرار گرفته اند از جمله تجاوزکاران، کافران، ستمکاران، خودپسندان و خویشتن ستایان، خائنان و گناه کاران، مفسدان، متکبران و سرخوشان و گاهی دیگر از گسست این رابطه میان افراد و انسان هایی که از هویت الهی پیروی می کنند، از یک سو و افراد و کسانی که شیطان پای ایشان را به راه کفر لغزانده است از سوی دیگر، سخن به میان می آورند: «لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله» (سخن مجادله - 22) (گروهی را نمی یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده اند دوستی ورزند.)

نتیجه گیری

از مجموعه آنچه بیان شد این نتیجه را می گیریم:
«مسلمان بر این باور است که او در جهانی از عشق و دوستی متقابل، زندگی می کند.» این باور تأثیر بسزایی در ایجاد امید در دل انسان به جای می گذارد؛ امیدی سازنده و سوق دهنده به خوشبختی و سعادت او.
گو اینکه در اینجا اعتراف می کنیم که ما آنچنان که باید و شاید به موضوع نپرداخته ایم ولی خاطر نشان می سازیم که بیش از آن حدی که مسئله را برایمان روشن سازد و تصویری را که در پی ترسیم و ارایه آنیم توضیح دهد، به این موضوع نخواهیم پرداخت.

4- رحمت و عطوفت، خاستگاه کل هستی

این بخش، گویای پرشکوه ترین بخش و بیانگر راز و رمز عقیده اسلامی است. روایاتی وارد شده که تأکید دارند تمامی قرآن در سوره فاتحه خلاصه شده است و سوره فاتحه نیز در بسم الله الرحمن الرحیم فشرده شده است... به نظر ما و بنابر تحلیلی که از این معنا داریم، این روایات حاکی از آنند که سوره فاتحه به این دلیل روح قرآن تلقی شده که حاوی اجمالی اصول و شالوده های اعتقادات اسلامی است و قرآن از هر آنچه که صحبت به میان آورده، آن را در چارچوبی عقیدتی قرار داده است.
حال اگر به مرحله دوم منتقل شویم، خواهیم دید که "بسم الله الرحمن الرحیم" نیز خود روح و اساس و شالوده عقیده اسلامی را تشکیل می دهد؛ زیرا بر این نکته انگشت گذارده که همه چیز در جهان هستی از نام خداوند متعال - در وهله نخست - و از چارچوبی که این خاستگاه از آن برخاسته است - در وهله آخر - نشئت پذیرفته است. خاستگاه [همه چیز]، "بسم الله" و موجب آن، رحمت بی پایان است.
ما این حقیقت را همسو با جاهای مختلف قرآن کریم می یابیم که بیانگر یکی از مظاهر کمال در ذات پروردگار احدیت است، و باعث شده باور پایداری را نزد مسلمانان ایجاد کند مبنی بر اینکه او از سرچشمه رحمت نشئت گرفته و به جهان رحمت، رهسپار شده و در کنف حمایت این رحمت - که بسیاری از موارد احتمالاً انحرافی در رفتارش را نادیده می گیرد و می بخشاید - حرکت می کند. در بررسی آثار دعا - در دعاهایی که از امامان [أهل بیت] نقل شده است - با بسیاری از شیوه های تربیتی - عقیدتی که بر این جنبه انگشت می گذارند، برخورد می کنیم.
در قرآن کریم نیز آیات فراوانی را می یابیم که صفت عزت و کبریایی خداوندی را با رحمت و عطوفتش، قرین می سازند و به عبارت زیر، پایان می یابند: «انه هو العزیز الرحیم» (سوره دخان - 42) (اوست که پیروز بخشاینده است.)
«خیر الراحمین» (بهترین بخشندگان) یا: «کتب علی نفسه الرحمه» (سوره انعام - 12) (که بر خویش بخشایش را برگمارده است.) و با: «و ربک الغنی ذوالرحمه» (سوره انعام - 133) (و پروردگار تو بی نیاز دارای بخشایش است.) و نیز این آیات شریفه:«فقد جاءکم بینه من ربکم و هدی و رحمة» (سوره انعام - 157) (براستی برهانی از پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی به شما رسیده است.)
«ان رحمة الله قریب من المحسنین» (سوره اعراف - 56) (... که بخشایش خداوند به نیکوکاران نزدیکتر است.)
«فانظر الی آثار رحمة الله کیف یحیی الارض بعد موتها» (سوره روم - 50) (باری به آثار مهر خداوند بنگر که چگونه زمین را پس از مردن آن، زنده می دارد.)
«قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله» (سوره زمر - 53) (بگو ای بندگان من که با خویش گزافکاری کرده اید، از بخشایش خداوند ناامید نباشید.)
«الرحمن علی العرش استوی (سوره طه - 5) (خداوند بخشنده، بر اورنگ فرمانفرمایی جهان، استیلا دارد.)
و حتی در سخت ترین و هراسناک ترین مواضع نیز ویژگی و صفت بخشندگی، مطرح می شود: «و خشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همساً» (سوره طه - 108) (... و صداها در برابر خداوند بخشنده فرو می افتند چنان که جز نوای آدمی از نفس ها، نمی شنوی.)
و بدین ترتیب، مسلمانان علاوه بر دو عنصر حق و عدالت - که بیش از هر چیز به معنای تعادل و توازن هستند، به دو عنصر دیگر یعنی عشق و بخشندگی که به مفهوم نیکی فزاینده و دهش بیش از شایستگی است نیز ایمان دارند.
و این چنین، با قوانین اساسی حاکم بر جهان هستی آشنا می شویم: حق، عدالت، عشق (دوستی) و بخشندگی.
اسلام، پیامبر گرامی اش را به عنوان الگوی شایسته ای از این حقایق ارایه داده و سنت و سیرت وی نیز همین اصول والا را در دل ها تعمیق بخشیده است.

پیامبر اکرم (ص)، بزرگترین نمود این مفاهیم

اگر نگاهی به سیره و سنت آن حضرت (ص) بیندازیم، آن را آشکارا تجلی بخش این حقایق یعنی حق، عدالت، عشق و رحمت و او را به حق کامل کننده اخلاق والا (مکارم الاخلاق) و رحمتی هدیه شده به بشریت، خواهیم دید.
این همان نکته ای است که طی عناوین و روایات آتی، مطرح خواهیم ساخت ولی پیش از طرح آنها، بهتر آن دیدیم که فرازهایی از نهج البلاغه را خاطرنشان سازیم که حضرت علی (ع) طی آنها، استاد، معلم، پیامبر و محبوب خویش، رسول خدا (ص) را به باشکوه ترین اوصاف، وصف می کند و می گوید: «خداوند سبحان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث گرداند تا وعده خود را تحقق بخشیده و نبوتش را به پایان رسانده باشد؛ در مورد او از پیامبران گذشته عهد گرفته و ویژگی هایش که در کتب پیامبران گذشته قید شده و مژده اش را داده بودند، مشهور بود.» (5) و درباره اش می فرماید: «فرمانت را چنان که شاید و باید بجای آورد و برای خشنودیت بیش از هر کس کوشش و شتاب کرد. در راهنمایی مردم، دمی از پای ننشست و هیچ گاه دستخوش سستی و زبونی نگشت؛ وحی و پیامت را از این و آن ننهفت و پیمانت را از دل و جان پذیرفت؛ در اجرای دستورهایت پافشاری ورزید تا آنجا که درون ها با پرتو آیینت روشن گردید. راز آفرینش و هستی را به همه بیاموخت و با فروغ تابناکش تاریکی های زندگی را برافروخت. آنان که در منجلاب فتنه و آشوب فرو رفته بودند، رو آمدند و آرام شدند و کسانی که در نادانی غوطه می خوردند، رهایی یافتند.» (6)
و در توصیف رفتارش می فرماید: «روشش ایستادگی و پایداری است و شیوه اش راهنمایی و نیکوکاری است، سخنش برنده و رساست و فرمانش روان و دادآساست.» (7)
و درباره اش (ص) می فرماید: «آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در پند و اندرز نیکو، پافشاری زیاد کرد و به این روش ادامه داد و همگان را به عقل و حکمت و پند نیکو فراخواند.» (8)
و نیز می فرماید: «... تا اینکه خداوند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری فرستاد و گواهینامه همه را به دست وی داد و او را فرمود که نیکوکاران را به پاس کردارشان مژده پاداش دهد و بدسگالان = [بداندیشان] کج رفتار را از عذابش بترسند. در کودکی بهترین آفریدگان و در کهولت گرامی ترین همه می نمود و سرشتش پاک تر از دیگر پاکان و بخششهایش بی سر و صدا و بیش از آرزوی خواستاران بود.» (9)
و در جای دیگر درباره آن حضرت (ص) می فرماید: «... برنامه زندگیش نیکوکاری است و آرزویش مرگ آمیخته با رستگاری است، دنیا را جای رنج بردن می داند و قیامت را دادگاه و جای حساب پس دادن و بهشت را پاداش خود و پاکان دیگر می خواند... باری این فرستاده آزاده با پیدایش خود، مایه ی نعمت و خوشی و آسایش آفریدگان گردید.» (10)
و نیز می فرماید: «پزشکی دانا و آزموده مرهم هایش را فراهم آورد و نیشتر و ابزارهای دیگرش را چنان که شاید و باید آماده کرد و آنها را بر دل های کور و گوش های کر و زبان های لال نهاد.» (11)
«و محمد همانا بنده و فرستاده و برگزیده پاک اوست، فضل و بزرگواریش را به سنجش نشاید درآورد و نبودش را هیچ چیز جبران نتوان کرد، این مرز و بوم پس از گمراهی و تاریکی به پرتو او روشن گشت و نادانی همگانی و جفاکاری و نابسامانی از آن رخت بربست...» (12)
«او (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی زمین می نشست و می خورد و چون بنده، دو زانو روی زمین می نشست و با دست خود، کفشش را وصله پینه می کرد و پارگی های پیراهنش را می دوخت. بر خر برهنه و بی پالان سوار می شد و یک نفر دیگر را هم پشت سر خود می نشاند.» (13)
«... خاتم پیامبران و امین وحی یزدان و مژده دهنده بخشش های او به نیکان و بر حذر [دارنده] تبهکاران از کیفرهایش در آن جهان.» (14)
زیباتر و پرشکوه تر از این توصیف ها چیزی نمی توان یافت، همچنان که نمی توان هیچ کدام را بر دیگری ترجیح داد. اینکه تنها برخی روایات در این گستره را یادآور شده با توضیحی کوتاه و در مجموعه هایی با عناوین زیر به عنوان نمودهای کلی در زندگی آن حضرت، خاطرنشان می سازم.

یکم: رحمت و عطوفت سنتی عام و با همگان

1- از آن حضرت روایت شده که فرمود: «وقتی خداوند، خلق را آفرید، در کتابش - که نزد او بر فراز عرش است - نوشت که رحمت و عطوفتم بیش از خشم من است.» (15) که مفهومی رایج در دعاهای روایت شده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) است.
2- و از آن حضرت (ص) روایت شده که فرمود: «خداوند در روزی که آسمان ها و زمین را آفرید، یکصد رحمت را نیز آفرید که هر یک در لایه ای میان آسمان و زمین است و از آن میان رحمتی را برای زمین قرار داد که از آن، مادر بر فرزندش و نیز درندگان و پرندگان نسبت به یکدیگر، رحمت می آورند و روز رستاخیز که فرا رسد، آنرا با این رحمت، کامل می کند.» (16) و این سنتی تکوینی است و تشریع نیز هم عرض و هم سنگ با تکوین قرار دارد.
3- به نقل از ابن مسعود: «چنانست که پیامبر خدا (ص) را می بینیم که داستان پیامبری را نقل می کرد که قومش او را زدند و او در حالی که خون از چهره خود پاک می کرد و می گفت: «پروردگارا! قوم مرا بیامرز که آنها نمی دانند» (17)؛ این همان رحمت و عطوفتی است که حتی کافران متجاوز به ساحت پیامبر را در بر می گیرد.
4- "جابر بن سمرة" روایت کرده، می گوید: «همراه با رسول خدا (ص) نماز نخست را به جای آوردم، آن گاه آن حضرت (ص) نزد خانواده اش رفت، با او همراه شدم، دو فرزندش او را پذیرا شدند، در این حال گونه های آن دو را یک به یک، دست نوازش کشید. می گوید: دست بر گونه من نیز کشید و من در دستان او نسیم یا بویی [حس کردم] گویی دست خود را از کیسه چرمین عطاری، در آورده است.» (18)
5- حضرت (ص) می فرماید: «مؤمنان را می بینی که در محبت و مهرورزی نسبت به یکدیگر، چون یک پیکرند که چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار.» (19) و این گونه، مستحکم ترین و جالب ترین روابط محبت آمیز مؤمنان برقرار می گردد.
6- و نیز می فرماید (ص): «اگر کسی برای مردم نماز خواند [امامت کرد]، چندان به درازا نکشاند که در میان آنها آدم ناتوان، بیمار یا سالخورده وجود دارد و اگر کسی به تنهایی نماز گذارد، هر چقدر خواست به دراز کشاند.» (20)
7- و "مالک بن الحویرث" روایت کرده، می گوید: «ما که تنی چند از جوانان هم سن و سال بودیم به حضور پیامبر (ص) رسیدیم و مدت بیست شب نزد ایشان ماندیم. آن حضرت گمان کرد دلمان برای خانواده مان تنگ شده است؛ از خانواده های ما جویا شد و هر یک برایش گفتیم و او بسیار پر مهر و محبت بود و فرمود: نزد خانواده های خود بازگردید و به آنان [آموزه های اسلام را] بیاموزید و همچنان که مرا در حال نماز دیدید، نماز بگذارید و وقتی هنگام نماز فرا رسید، یکی از شما به اذان بایستد و سپس بزرگترین شما، امامت نماز را بر عهده گیرد.» (21)
8- «اسیران را به حضور پیامبر آوردند، در میان آنها زنی بود که پستان پر از شیری داشت و هرگاه کودکی در میان اسیران می دید او را به شکم می چسباند و شیر می داد. پیامبر (ص) فرمود: آیا به نظر شما، این زن کودک خود را به آتش انداخته است؟ صحابه (رض) گفتند: نه و او می تواند این کار را کند؟ حضرت فرمود: خداوند نسبت به بندگانش از این زن به فرزندش، مهربانتر است.» (22)
9- در پی ماجراهای "احد"، فرشتگان، آن حضرت را پیام دادند که اگر خواسته باشد، نفرینش بر دشمنان کارساز می گردد. حضرت فرمود: «نه، فقط می خواهم که خداوند از میان آنان کسانی را به دنیا آورد که تنها خدای را پرسش کند و کسی را شریک وی قرار ندهد.» (23)
10- رسول خدا (ص) فرمود: «در حالی که سگی چنان از تشنگی له له می زد که در حال تلف شدن بود، دل یکی از روسپیان بنی اسراییل به حالش سوخت و آن را آب داد و با این کار آمرزیده شد.» (24)
11- "اسامة بن زید" روایت کرده می گوید: «پیامبر خدا (ص) مرا می گرفت و بر روی پایش می نشاند و حسن بن علی [ع] را روی پای دیگرش می نشاند و سپس هر دو پا را به هم نزدیک کرده، می فرمود: «پروردگارا بر آنان رحمت آور که من نیز با آنان مهربانی می کنم.» (25)
12- آن حضرت (ص) بر جنازه ای نماز گذارد و فرمود: «خداوندا او را بیامرز و بر وی رحمت آور.» (26)
13- می فرمود: «من، "محمد" و "احمد" و...، "گرد آورنده" و "پیامبر توبه" و "پیامبر رحمتم".» (27)
14- نیز فرمود: «خدای رحمت کند کسی را که در خرید و فروش و داوری، روادار باشد.» (28)
15- فرمود (ص): «خداوند کسی را که به مردم رحم نمی کند، رحم نمی نماید.» (29)
16- به آن حضرت گفتند: «ای رسول خدا! مشرکان را نفرین کن، فرمود: «من نفرین کننده مبعوث نشده ام بلکه رحمتی برای جهانیان هستم.» (30)
و بدین گونه است که رحمت و عطوفت اسلامی شامل همه خلق و حتی همه جهان هستی می شود و این همانی است که از عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" در قرآن مجید و در پی حدیث مربوط به سر آغازی همه چیز به نام خدا و توصیف خداوند متعال به رحمن و رحیم (بخشنده و مهربان) می توان فهمید؛ این رحمت و عطوفت شامل کافران متجاوز هم می شود و همه روابط اجتماعی اسلامی میان مؤمنان را در برمی گیرد و بر فرزندان و جوانان جاری می شود و حیوانات را نیز شامل می گردد و بنابراین دربرگیرنده همه چیز است و مسلمان آگاه، در واقع انسانی است که نسبت به همه چیز [و همه کس]، رحیم و مهربان است.

دوم: احسان و ایثار، نمودهای رحمت

با نگاهی به سنت و سیرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) [احسان و ایثار] به گستردگی رحمت و عطوفت گسترده اند؛ با نگاهی به مجموعه احادیث زیر، این امر روشن تر می گردد:
1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «نیکی کردن به هر انسان یا حیوان زنده ای، اجری دارد.» و امام زین العابدین (علیه السلام) با استناد به همین حدیث، اطعام گروهی از خوارج یعنی "حروری ها" را - دشمنان سرسخت اهل بیت (علیهم السلام) بشمار می رفتند - جایز دانست. (31)
2- پیامبر (ص) فرموده است: «هر کار نیکی، صدقه است.» (32)
3- به نقل از ابوذر (رضوان الله تعالی علیه) روایت شده که می گوید: پیامبر اکرم (ص) به من فرمود: «هیچ کار نیکی را دست کم مگیرید ولو اینکه با برادر خود، با روی گشاده روبرو شوید.» (33)
4- فرمود (ص): «مسلمان برادر مسلمان است؛ او را ستم نمی کند و رهایش نمی سازد و هر کس به دنبال برآوردن نیازهای برادرش بود، خداوند نیازهایش را برطرف می سازد و هر کس گرهی از کار مسلمانی بگشاید، خداوند در روز قیامت گره ای از گره های قیامت را برایش می گشاید و هر کس مسلمانی را پوشش دهد، خداوند در روز قیامت او را می پوشاند.» (34)
5- آن حضرت (ص) فرمود: «مؤمن آیینه مؤمن است؛ مؤمن برادر مؤمن است، هوای او را دارد و در غیابش از وی دفاع می کند.» (35)
6- رسول خدا (ص) فرمود: «"اشعری ها" هرگاه بیوه شوند یا خوراک خانواده های آنها کاستی گیرد، هر آنچه را دارند یکجا گرد می آورند و سپس با پیمانه ای واحد، آن را میان خود به طور برابر تقسیم می کنند؛ آنها از من و من از آنهایم.» (36)
7- می فرماید (ص): «غذای دو نفر برای سه نفر و غذای سه نفر برای چهار نفر بسنده است.» (37)
8- فرمود (ص): «چهل خصلت است که برترین آنها هدیه کردن بز [برای استفاده از شیر آن] است، هر کس به امید رسیدن به ثواب آن یکی از خصلت ها را دارا باشد، خداوند او را وارد بهشت می گرداند.» (38)
9- آن حضرت (ص) فرمود: «آنهایی که به کار بیوه زنان و مستمندان رسیدگی کنند، همچون مجاهدان راه خدایند.» (39)
10- فرمود (ص): «بندگان شما، برادران شمایند.» (40)
11- فرمود (ص): «هر کس خوش دارد خداوند در هنگامه روز قیامت به یاریش بشتابد، گره از کار کسی بگشاید.» (41)
بدین ترتیب، مسلمان پیرو پیامبر خدا (ص)، تبدیل به بشری نیکوکار می گردد و به هر انسان یا حیوان زنده ای نیکی می کند و به هر کار نیکی هر چند کوچک یا اندک اقدام می نماید و با خوشی ها و ناخوشی های برادرش زندگی می کند و به او چون آینه ای برای خود، می نگرد و همچون "اشعری ها"، نان خود را با دیگران تقسیم می کند و به داد بیوه زنان و مستمندان می رسد؛ پیامبر خدا (ص) نیز خود چنین بود و در اوج این صفات، قرار داشت.

سوم - برخی صفات آن حضرت (ص): بزرگداشت، بخشش، سخن نیکو، مدارا و خوش گمانی

اینها همه نمودهایی از عاطفه و محبت و مهر پیامبری اند. با هم نگاهی به این احادیث شریف می اندازیم:
1- از امام جعفر صادق (ع) از جابربن عبدالله (رض) روایت شده که رسول خدا (ص) در عرفه، طی سخنرانی برای مردم، فرمود: «خون و مال شما چون حرمت این روز و این ماه و این مکان، بر شما حرام است.» (42)
2- در روایت دیگری، در همین مقام، فرمود (ص): «در مورد زنان خویش، از خدای بترسید که شما آنان را با امان الهی گرفتید و به نام خدا، حلالتان گشتند.» (43)
3- فرمود (ص): «در مورد زنان سفارش به نیکی کنید.» (44)
4- فرمود (ص): «هر کس هم پیمانی را بکشد، بوی بهشت را نخواهد شنید، بوی بهشت از فاصله چهل سال شنیده می شود.» (45)
5- آن حضرت (ص) به رزمندگان سفارش می فرمود: «بجنگید ولی خیانت مکنید، زیاده روی نکنید، [کشته ها را] قطعه قطعه نکنید و نوزادان را نکشید.» (46)
6- آن حضرت (ص) به "أبوهریره" فرمود: «سلام را آشکار کن و سخنت را نیکو گردان و صله رحم به جای آور و شب ها هنگامی که مردم خوابند، نماز به جای آور که وارد بهشت خواهی شد.» (47)
7- پیامبر (ص) فرمود: «سخن نرم، صدقه است.» (48)
8- پیامبر (ص) فرمود: «ما در برابر گروهی خندانیم ولی در دل، آنان را نفرین می کنیم.» (49)
9- پیامبر (ص) فرمود: «مدارای با مردم، صدقه است.» (50)
بدین گونه است که می بینیم آن حضرت به بزرگداشت انسان - هر که باشد - فرا می خواند و میان مؤمنان احترام و سلام و امان می گستراند و در مورد زنان سفارش به نیکی می نماید و فرمان می دهد تا حقوق هم پیمانان رعایت گردد و آداب انسانی جنگ رعایت شود و صفات والایی چون صلح دو جانبه، سخنان نیکو، صله رحم و نماز خاشعانه در دل شب و سخن نرم و سرانجام مدارا با کسانی که از آنان بدشان می آید، در جامعه اسلامی، گسترش پیدا کند که امروزه، بیش از هر زمان به این ها نیاز داریم.

چهارم: پیامبر اکرم در لحظات دشوار، از عواطف انسانی یاری می جست

در نگاهی به رفتار و منش پیامبر خدا (ص) می بینیم که آن حضرت سرشار از عاطفه و مهر و مشارکت دهی یاران در همه کارها و برانگیختن شور و نشاط آنهاست، به گونه ای که در پی این برخورد پیامبر، دشواری های راه را به فراموشی می سپارند و به سمت فداکاری و ایثار، کشانده می شوند، خلیفه سوم، "عثمان بن عفان"، در این باره می گوید: «به خدا سوگند که ما در سفر و حضر با پیامبر خدا (ص) همراه بودیم، او از بیماران ما عیادت می فرمود، جنازه های ما را تشییع می کرد، همراه ما در جنگ ها شرکت می کرد و با کم و زیادمان می ساخت و شریک می شد.» (51)
و در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: «مستمندان و بینوایان، شب ها در مسجد می ماندند، یک شب آن حضرت (ص) در مسجد و در کنار منبر با ایشان از ظرف مخصوص افطار خود افطار کرد و تعداد سی نفر مرد از آن [ظرف] افطار کردند و سپس به نزد همسرانش رفت و آنها نیز سیر شدند.» (52)
آن حضرت با یاران خود در کار کندن خندق به کارهای سختی می پرداخت که ای بسا یکی از عوارض آن، گرسنگی شدید بود.
از امام رضا (علیه السلام) از پدران آن حضرت به نقل از امیرالمؤمنین علی (علیهم السلام) روایت شده که می فرماید: «و در کندن خندق، همراه پیامبر اکرم (ص) بودیم که حضرت فاطمه همراه با تکه ای نان حاضر شد و آن را به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد، حضرت (ص) فرمود: این تکه نان برای چیست؟ حضرت فاطمه گفت: یک قرص نان برای حسن و قرصی دیگر برای حسین پختم و این تکه را برای شما آوردم، پیامبر فرمود: «ای فاطمه این نخستین خوراکی است که از سه روز پیش، وارد شکم پدرت شده است.» (53)
پر شکوه ترین جنبه رفتار آن حضرت (ص)، این بود که ایشان، در مواقع حساس برخوردی عقیدتی - عاطفی داشت و همه را به وجد می آورد و شور و هیجانی در دلها ایجاد می کرد و آنان را به فداکاری و ایثار، سوق می داد.
حضرت علی (علیه السلام) آنچنان که در "نهج البلاغه" آمده است، می فرماید: «با رسول خدا - که آفرین بر او و تبارش باد- روانه کارزار می گشتیم و در راه حق، پدران و برادران و عموهایمان را می کشتیم. این رفتار، ایمان و فرمانبرداری و پایداری ما را بیشتر نشان می داد و بردباریمان را در برابر رنج و تلاشمان در جهاد با بدکیشان را می افزاید. هر یک از ما مردانه به حریف خود می تاخت و دلیرانه با آن گمراه، به نبرد می پرداخت و می کوشید به او دست یازد و از جام مرگ سیرابش سازد؛ در این گیر و دار، گاهی حریف را از پا در می آوردیم و گاهی از او شکست می خوریم چون پروردگار استواری ما را بدید و درستکاریمان را بسنجید، دشمن را خوار و ما را پیروز گردانید.» (54)
ما بر دو صحنه از این صحنه ها به عنوان دو نمونه بسیار جالب - که البته همه صحنه ها و مواضع آن حضرت (ص) جالب و پرشکوهند - انگشت می گذاریم:

صحنه اول: "حمراء الاسد"

در تاریخ آمده که قریش، در پی کشتار و شکستی که در جنگ احد بر لشکریان اسلام تحمیل کردند، سرخوش از این پیروزی، صحنه نبرد را ترک گفتند و هنگامی که به جایی به نام "الروحاء" رسیدند، متوجه شدند و در واقع برخی شیاطین چنین القا کردند که قادر نیستند از این پیروزی، آن گونه که باید و شاید بهره برداری کنند، لذا و به گفته فرمانده آنها "ابوسفیان" تدارک آن را دیدند که به مدینه بازگردند و مسلمانان را قتل عام نمایند. این اخبار به گوش پیامبر اکرم (ص) رسید و آن حضرت شروع به بسیج مسلمانان و تدارک نبرد و تشویق و تحریک آنها به جنگ کرد و شدیدترین و قوی ترین عواطف مکتبی را در آنان برانگیخت و خود نیز همراهشان گردید. آنها نیز به رغم زخم ها و ضربه هایی که خورده بودند، همچون شیران زخمی به همراه پیامبر زخمی، به حرکت در آمدند و به منطقه ای رسیدند که آنرا "حمراء الاسد" می نامیدند. آنها آماده هرگونه فداکاری و ایثاری در راه عقیده خود بودند. "ابوسفیان" این موضوع را دانست و متوجه گردید که این گروه برانگیخته و فدایی را نمی توان شکست داد. وقتی "معبد الخزاعی" را دید از او پرسید که پشت سر تو چیست؟ گفت: «به خدا سوگند که محمد و یارانش را در حالی ترک گفتم که آنها در آتش دیدار [و جنگ با شما] می سوختند»؛ در "سیره ابن هشام" [پاسخ معبد الخزاعی این گونه] آمده است: «محمد و یارانش به اتفاق گروهی که در آتش برخورد با شما می سوزند، به دنبال شما هستند، کسانی که در آن روز از وی روی برگرداندند و از کرده خویش پشیمان گشتند، چنان کینه شما را در دل دارند که هرگز مانند آن را قبلاً ندیده بودم.» (55)
و بدین گونه ترس و وحشت را در دل ابوسفیان وارد کرد و این یک نیز، گروهی را به فرماندهی "عبدالقیس" با نامه ای نزد پیامبر (ص) فرستاد و به اطلاع آن حضرت رساند که از تصمیم خود منصرف گشته است، پیامبر (ص) فرمود: «سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، چنانشان ساخته بودم که اگر به خواسته خود جامه عمل می پوشاندند [دشمنان]، چون دیروز گذشته شان می شدند» آن گاه آیه ی «حسبنا الله و نعم الوکیل» را تکرار کرد و بدین ترتیب با آموزه های قرآنی در سوره انعام و نیز در ده ها آیه ای که هر یک درس هایی پس از شکست نبرد "احد" ، به مسلمانان دادند و آنان را به عزیمت و روحیه جنگندگی و بسیج امکانات و تعمیق مفاهیم ارزشی، فراخوانده اند، همراهی نشان داد. از جمله درس های یاد شده، این آیه کریمه است: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل * فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذو فضل عظیم» (سوره آل عمران: 174 - 173) (کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شده اند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست × پس با نعمت و بخششی از خداوند باز گشتند؛ هیچ بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است.) این آیات و درس ها، مسلمانان را چنان پرورش داده اند که با یاری گرفتن از خدا و توکل بر او، تهدیدها را تبدیل به فرصت هایی برای خود کنند.
در صفحات تاریخ، قهرمانی های یاران آن حضرت (ص) در قالب باشکوه ترین شکل به تصویر کشیده شده است؛ از جمله: «"ضمیرة بن سعید" به نقل از مادربزرگ خود که در جنگ "احد" آب به رزمندگان می داد، نقل می کند که گفته از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: مقام "نسیبة دختر کعب" از مقام فلان و بهمان بالاتر است؛ او این زن را می دید که در آن روز سخت ترین جنگ ها می کرد و پیراهن بر کمر بسته بود و سرانجام سیزده زخم بر تنش وارد شده بود.»؛ وقتی این زن بر بستر مرگ افتاد، من از جمله کسانی بودم که او را شستشو می دادم و زخم هایش را یک یک می شمردم و آنها را سیزده زخم یافتم؛ او می گفت: من به "ابن قمیئة" نگاه می کنم و در حالی که بر شانه اش می زد و سخت ترین زخم نیز همین زخم بود که به مدت یک سال آن را مداوا می کرد. آن گاه منادی پیامبر (ص) ندا سر داد: پیش به سوی "حمراء الاسد"! و این زن پیراهن خود را بر زخم هایش بست ولی از شدت خونریزی، نتوانست [با یاران پیامبر] همراهی کند.» (56) شور و هیجان پیامبر (ص)آنچنان زیاد بود که در خبر آمده که فرمود: «سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، اگر کسی مرا همراهی نکند، خود به تنهایی خواهم رفت.» (57)
از جمله باشکوه ترین فراز آنست که آن حضرت (ص) به منادی خود فرمان داد که ندا سر دهد: «رسول خدا به شما فرمان می دهد در جست و جوی دشمن خود بر آیید و تنها کسانی ما را همراهی کنند که دیروز در جنگ شرکت داشتند.» و در پاسخ، "سعد بن خضیر" (رض) که هفت زخم بر تن داشت و در صدد مداوای آنها بود، می گوید: سمعاً و طاعة لله و رسوله و سلاح برگرفت و منتظر التیام زخم هایش نشد.»
وقتی ندای پیامبر (ص) به گوش این دو مسلمان مجروح می رسد، یکی از ایشان به دیگری می گوید: به خدا سوگند اگر همراهی حتی یک جنگ با پیامبر را از دست دهیم، باخته ایم.» و همچنان که یکی دیگری را می کشاند و به تناوب، هر کدام دیگری را بر دوش می کشید، پیامبر را همراهی کردند.» (58)

صحنه دوم: پس از جنگ هوازن

در اینجا تأملی در نحوه برخورد آن حضرت (ص) با حالت ضعف و رخوتی می کنیم که در پی اقدام وی در مورد تقسیم و توزیع اموال [غنیمتی] "بنی هوازن"، نزد برخی مسلمانان پدید آمد. آن حضرت (ص)، از این اموال غنیمتی، بخش بزرگی را به اهالی مکه داد که در آغاز زندگی مکتبی [اسلامی] خود با وی در این جنگ شرکت کردند و در حالی که خود [در سابق] سردمدار کافران بودند، با کافران جنگیدند؛ این بخشش [سخاوتمندانه]، در واقع، دارای انگیزه های اجتماعی و سیاسی بالایی بود و سعی داشت دل های آنان را به دست آورد و تفاوت زندگی بهره کشانه جاهلی و زندگی عزت آمیز اسلامی را به ایشان، خاطر نشان سازد. منافقان در میان انصار شایع کردند که آن حضرت (ص)، خویشان خود را دید و جانب آنها را گرفت و این شایعه، حالت ضعف زیادی در میان مسلمانان انصار [مسلمانان مدینه] ایجاد کرد و چنان پخش شد که موجی از پرسش و خشم را به دنبال داشت. این وضعیت در جامعه ای که رسول خدا (ص) در صدد تأسیس آن بود و رسالت بزرگ خود به جهانیان را با اعتقاد راسخی بر آن استوار می ساخت، بر آن حضرت سخت گران آمد. لذا آنها را گرد آورد و این گفت و گو میانشان صورت گرفت:
پیامبر (ص) فرمود: «ای گروه انصار! این چه سخنی است که از سوی شما شنیدم و این چیست که به دل گرفته اید؟ مگر گمراه نبودید و خداوند شما را هدایت نکرد؟ مگر نیازمند نبودید و خداوند شما را بی نیاز نساخت؟ مگر دشمن همدیگر نبودید و خداوند دل های شما را به هم نزدیک نساخت؟ انصار گفتند: آری، ای رسول خدا، هر کاری می خواهی بکن و به هر کس می خواهی ببخش. حضرت (ص) فرمود: چرا پاسخم نمی گویید ای گروه انصار؟ انصار پاسخش گفتند: چه پاسخی بدهیم ای رسول خدا؟ خداوند و پیامبرش هر کاری کنند نیکو کرده اند.
حضرت (ص) فرمود: به خدا سوگند که اگر خواسته باشید می گویید و راست می گویید و باورتان می کنم که بگویید همگان تو را دروغگویت خواندند ولی ما تو را باور کردیم، همگان رهایت کردند ولی ما به یاریت شتافتیم، و تو آواره و بی خانمان بودی ولی ما به تو پناه دادیم و مستمند بودی و نیازت را برآورده کردیم...
و پس از این سخنان، افزود (ص): «ای گروه انصار! اینک به پشیزی از مال دنیا چشم دوخته اید که گروهی اسلامشان را بدان گره زده اند ولی من اسلام را به ارمغان شما آورده ام. آیا راضی می شوید که گوسفندان و شتران را به دست آورید ولی با رسول خدا به همان عهد گذشته باز گردید؟ سوگند به آن کس که جان محمد به دست اوست، اگر هجرت نبود، من نیز یکی از انصار می بودیم و اگر همه مردم راهی را بپیمایند و انصار راه دیگری را بپیمایند، من همان راه انصار را برخواهم گزید؛ پروردگارا! انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار را رحمت آور. در اینجا بود که "انصار"، بشدت تحت تأثیر قرار می گیرند و احساساتشان برانگیخته می شود و گریه کنان اعلام می کنند که آنها از نحوه تقسیم [غنایم جنگی] از سوی رسول خدا (ص)، راضی اند.» (59)
در اینجا دیده می شود که وضعیت کاملاً خطرناکی مطرح بود؛ زیرا کمترین همسویی با پیش زمینه های عقیدتی که به آنها ایمان داشتند و نیز با تجربه های قبلی که از حضور نسبتاً طولانی با پیامبر اکرم (ص) داشتند و دیدشان نسبت به آن حضرت به عنوان عادل ترین و آگاه ترین انسان، نداشت.
برای چیره شدن بر این وضع، دو راه حل وجود دارد: یکی در بعد بلند مدت یعنی انگشت گذاردن بر عقیده و رفع همه گونه شائبه های ضعف نفس انسانی و دیگری در بعد جاری و حل موضعی مسئله. راه حل دوم بیشتر بر جنبه های عاطفی تکیه دارد؛ چه آن حضرت خطاب به ایشان می گوید: «ای گروه انصار! آیا راضی می شوید که مردم گوسفندان و شتران را بگیرند و شما نیز با رسول خدا به شتران خود بازگردید؟ و پیش از این سخن، سخنانی مدح آمیز از انصار و موضع آنان در برابر رسالت و نیز ستایش از موضع مکتبی ایشان به زبان آورد و چنان عواطف و احساساتشان را برانگیخت و آنها را تحت تأثیر قرار داد که گریه کنان، اظهار داشتند که از تقسیم غنایم جنگی از سوی پیامبر خدا، راضی و خشنودند.
مطرح ساختن نمونه های دیگری از این برخوردها، به درازا می کشد لذا به همین اندازه بسنده می کنیم و از خداوند عزوجل مسئلت داریم که ما را در اقتدای به رسول خدا و اجرای احکام دین مبین اسلام، توفیق عنایت فرماید.

پی نوشت ها :

1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، جلد 1، صفحه 98.
2. راغب اصفهانی، مفردات، صفحه 125.
3. نگاه کنید به: "سفینه البحار"، صفحه 668. صحیح مسلم، ج 2، ص 1011، کتاب الحج، ب 93، ح 503، سنن بیهقی، ج 6، ص 72.
4. "میزان الحکمه"، جلد 10، صفحه 522 (الوطن - حب الوطن).
5. "نهج البلاغه"، توضیح "دکتر صبحی الصالح"، صفحه 44.
6. همان، صفحه 101.
7. همان، صفحه 139.
8. همان، صفحه 140.
9. همان، صفحه 151.
10. همان، صفحات 153 و 154.
11. همان، صفحه 156.
12. همان، صفحه 210.
13. همان، صفحه 229.
14. همان، صفحه 247.
15. أحمد حنبل، مسند، ج 2، ص 260، ح، 13 و مسلم، صحیح، ج 4، ص 2107 کتاب التوبه، ب 4، ح 14 و مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 182 آن را روایت کردند.
16. "مسلم" ج 4، ص 2109 کتاب التوبه، ب 4، مستدرک الحاکم، ج 1، ص 56، و ج 4، ص 247 آن را روایت کرده است.
17. أحمد المسند 441:1 و مسلم، ج 3، ص 1917، ح 1792 آن را روایت کرده است.
18. مسلم، ج 4، ص 1814، کتاب الفضائل، ب 21، ح 80 آنرا روایت کرده است.
19. بخاری (الفتح 10) و مسلم، ج 4، ص 1999 کتاب السیر والصله، ب 17، ح 66 و بحارالانوار ج 74، صص 234 و 274 آنرا روایت کرده است.
20. مسلم، ج 1، ص 341، کتاب الصلاه، ب 37، ح 185 و تهذیب الاحکام، ج 3، ص 283، ح 1139 آن را روایت کرده است.
21. مسلم، ج 1، صص 465 - 466 کتاب المساجد، ب 53، ح 292، و علل الشرائع، ص 326، ح 2 آن را روایت کرده است.
22. مسلم، ج 4، ص 2109 کتاب التوبه، ب 4، ح 22 و المعجم الصغیر ج 1، ص 98.
23. شرح السنه النبوی، 13 صص 214 و 333.
24. بخاری ج 3، ص 1279 کتاب الأنبیاء 52 و مسلم، ج 4، ص 1761 کتاب السلام، ب 41، ح 155 آن را روایت کرده است.
25. بخاری، ج 5، ص 2236، کتاب الأدب، ب 33 و امالی الصدوق، ص 34، ح 153.
26. مسلم، ج 2، ص 662، ح 85، فقه الرضا: 19 و عوالی اللئالی، ج 2، آن را روایت کرده است.
27. مسلم، ج 4، ص 1828، کتاب الفضائل، ب 34، ح 126، علل الشرائع، ج 1، ص 128، ب 106، ح 2 و بحارالانوار، ج 103، ص 104 آن را روایت کرده است.
28. بخاری، ج 2، ص 730، کتاب البیوع، ب 16، ج 1970.
29. بیهقی، السنن الکبری، ج 9، ص 41، میزان الحکمه، ج 4، ص 1416.
30. مسلم، ج 4، ص 2006، کتاب البر و الصله، ب 24، ج 87 و میزان الحکمه، ج 9، ص 3684، رقم 18234.
31. احمد، ج 2، ص 735، و بیهقی، ج 4، ص 186 و ج 8، ص 14، و مراجعه شود به موجز احکام الحج سید محمد باقر الصدر، ص 160.
32. مسلم، ج 2، ص 697، کتاب الزکاه، ب 16، ح 52، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 343، کتاب امر بالمعروف، ب 1، ح 20.
33. مسلم، ج 4، ص 2026 کتاب البر و الصله، ب 43، ح 144 و ثواب الأعمال، ج 2، ص 11، 1240 و ص 424، ح 7.
34. مسلم، ج 4، ص 1996، کتاب البر و الصله، ب 15، ح 58، مستدرک الوسائل.
35. أبو داود، ج 4، ص 280، کتاب الأدب، ح 4918 و کتاب المؤمن أهوازی، ص 41.
36. مسلم، ج 4، ص 1944، کتاب فضائل الصحابه، ب 39.
37. بخاری، ج 5، ص 2061، کتاب الأطعمه، ب 10 ح 5077، دعائم الاسلام، ج 2، ص 16.
38. بخاری، ج 2، ص 927، کتاب الهبه، ب 33، ح 2488 و الخصال، ج 2، ص 1543.
39. بخاری ج 5، ص 3047، کتاب النفقات، ب 1، ح 5038 و مسلم، ج 1.
40. بخاری، ج 1، ص 20، کتاب الایمان، 30، ح 30، و مسلم ج 3، ص 1382 و کتاب الأعمال، ب 10، ح 28 و تنبیه الخواطر، ج 1، ص 57.
41. مسلم، ج 3، ص 1196 کتاب المساقاه، ب 6، ح 32 و ثواب الاعمال، ج 1، ص 179، ح 1.
42. مسلم، ج 2، ص 889، کتاب الحج، ب 19، ضمن، ح 147 و دعائم الاعلام، ج 2، ص 413، ح 410 و مستدرک الوسائل، ج 18، ص 206 آن را روایت کرده است.
43. همان و دعائم الاسلام، ج 2، ص 214، ح 789 آن را روایت کرده است.
44. بخاری ج 3، ص 1212، کتاب الأنبیاء، ب 2، ح 3154 و هوالی اللئالی آن را روایت کرده اند.
45. بخاری، ج 3، ص 1155، کتاب الجزیه، ب 5، ح 2995 و بحارالانوار، ج 16، ص 217.
46. نصب الرایه ج 3، ص 380، دعائم الاسلام، ج 1، ص 369.
47. احمد ج 2، ص 493 تفسیر أبی الفتوح الرازی، ج 2، ص 17 و مستدرک الوسائل، ج 8، ص 364.
48. احمد ج 2، ص 213، الکافی، ج 2، ص 103، ح 4.
49. البیهقی، ج 8، ص 197.
50. ابن حیان، ج 2، ص 216، میزان الحکمه، ج 27، ص 1154 رقم 5496.
51. مسند احمد ج 1، ص 10، نهج البلاغه، سید رضی: خطبه (100).
52. بخارالانوار، ج 16، ص 219.
53. بحارالانوار، ج 16، ص 225 و طبقات ابن سعد، ج 2، ص 114.
54. نهج البلاغه، ص 92.
55. ابن هشام، السیره النبویه، جلد سوم، صفحه 108 و "بحارالانوار"، جلد 20، صفحه 99.
56. واقدی، المغازی، جلد 1، صفحه 270.
57. همان، جلد 2، صفحه 327.
58. واقدی، المغازی، جلد 2، صفحه 335.
59. ابن هشام، السیره النبویه، ج 4، داراحیاء التراث العربی، صفحه 142.

منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی