نگاهی به سه اصل اساسی در سیره ی تربیتی نبوی
مفهوم و تعریف تربیت
واژه ی تربیت از ریشه ی «رُبُوّ» به معنی زیادت و فزونی و رشد و بر آمدن گرفته شده است (1)، و کاربردهای گوناگون از این ریشه همه همین معنا را در بردارد. «رَبْو» نفس عمیق و بلند را گویند که موجب بر آمدن سینه است. «رِبوَه» یعنی سرزمین بلند و مرتفع (2). «رابیَه» نیز به همین معناست (3). و «ربا» یعنی افزون شد و نمو کرد که در اصطلاح شرع مخصوص به افزون شدن سرمایه با غیر از سود شرعی است. «أرببّتَان» دو قسمت گوشت بُن ران در قسمت کشاله ی ران را گویند که بالا می آید و حالت برآمدگی دارد. «أربی علیه» یعنی بر او اشراف و احاطه یافت.«رَبَیْتُ الوَلَدَ فَرَبَا» یعنی فرزند را تربیت کردم و او رشد کرد. (4)
در قرآن کریم همین معنا یعنی بزرگ کردن در مفهوم رشد جسمی آمده است.
(وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً) (5).
و بگو: پروردگارا، آن دو (پدر و مادر) را رحمت کن چنان که مرا در خُردی پروردند.
(قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ) (6).
[فرعون به موسی] گفت: آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت پیش ما نماندی؟
راغب اصفهانی - لغت شناس بزرگ - می نویسد: «رَبَیتُ» (تربیت کردم) از واژه ی «رُبُوّ» است و گفته اند اصلش از مضاعف یعنی «رَبَّ» (رَبَبَ) بوده است که یک حرف آن برای تخفیف در لفظ به حرف (ی) تبدیل شده است مانند «تَظَنَّنتُ» که «تَظَنَّیتُ» شده است. (7)
«رَبّ» به معنای مالک، خالق، صاحب، مدبّر، مربّی، قیّم، سرور و منعم است و نیز اصلاح کننده هر چیزی را «ربّ» گویند. (8) بنابراین «ربّ» به معنای مالک و مدبّر و تربیت کننده است.
راغب اصفهانی می نویسد: «ربّ» در اصل به معنی تربیت و پرورش است یعنی ایجاد کردن حالتی پس از حالت دیگر در چیزی تا به حدّ نهایی و تامّ و کمال خود برسد. (9)
آن چه در تربیت روی می دهد همین مفهوم است و البته نقش ایجادی در تربیت از آن «ربّ العالمین» است و جز او همه نقش اعدادی دارند. بنابراین، تربیت رفع موانع و ایحاد مقتضیات یعنی اعداد است تا استعدادهای انسان از قوه به فعل در آید و شکوفا شود و چون در تربیت در سیره ی نبوی، مقصد و مقصود «کمال مطلق» است، می توانیم تربیت را چنین تعریف کنیم:
«تربیت عبارت است از رفع موانع و ایجاد مقتضیات برای آن که استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود».
انسان موجودی است با استعدادهای شگفت و گرانقدر، چنان که از رسول خدا (ص) روایت شده است که فرمود:
«الناسُ مَعادنُ کَمَعادن الذَّهَب و الفضَّه» (10). مردم چون معادل طلا و نقره اند.
با این تعبیر باید آن چه را که مانع شکوفایی استعدادهای انسان است رفع کرد و زمینه های مساعد را فراهم ساخت تا استعدادهای انسان به فعلیت رسد و انسان متصف به صفات و کمالات الهی شود و این تحولّ با اهتمام و کوشش خود انسان میسّر می شود.
جایگاه و اهمیت و ضرورت تربیت
انسان شگفت ترین مخلوق خداوند و والاترین نشانه ی قدرت حق است. انسان مستعدّ اتصاف به همه ی صفات و کمالات الهی است و آفریده شده است تا به مقام «خلیفه اللهی» رسد و این سیر جز با تربیت حقیقی میسّر نمی شود.حقیقت انسان، حقیقی ملکوتی است و انسان با طیّ مراتبی، قوس نزولی را طیّ کرده است و در این مرتبه ی خاکی و در پایین ترین مراتب وجود قرار گرفته است و با تربیت می تواند به حقیقت وجود خویش دست یابد و متصف به والاترین کمالات شود. خدای متعال در این باره یادآور شده است:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ، إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) (11).
بی گمان انسان را در نیکوترین صورت و هیئت آفریدیم، آن گاه او را به پایین ترین مراتب نازل کردیم.
مگر آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، پس ایشان راست مزدی بی پایان (بی منت). امام خمینی درباره ی سیر تربیت انسان می فرماید:
«انسان مراتب سیرش از طبیعت است تا ما فوق طبیعت، تا برسد بر آن جایی که مقام الوهیت است. سیر از طبیعت تا رسیدن به مقامی که غیر از خدا هیچ نبیند. این موجود قابل این است که از این طبیعت سیر بکند و تمام معنویت ها را در خودش با تربیت صحیح ایجاد بکند و برسد به مقامی که حتی فوق مقام ملائکه الله باشد.
انسان موجودی است که خدای تبارک و تعالی او را خلق کرده است برای این که همه ی جهاتی که در عالم هست، در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و این استعدادها باید فعلیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند». (12)
پیام آوران الهی آمده اند تا زمینه های چنین تحول مقدسی را فراهم کنند، انسان را از مرتبه ی اسفل به اعلا بکشانند و از ظلمات حیوانیت به نور انسانیت برسانند. تربیت در سنت پیام آوران الهی خروج از ظلمات به سوی نور است و کتاب انبیا، کتاب تربیت انسان است. خدای متعال درباره ی قرآن کریم و رسالت تربیتی پیامبر اکرم (ص) خطاب به آن حضرت فرموده است:
(الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) (13).
[این قرآن] کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا مردم را به خواست و فرمان پروردگارشان از تاریکی ها به روشنایی بیرون آری، به راه آن توانای بی همتا و ستوده.
اگر این تحول نورانی براساس تربیتی ربانی در انسان محقق نشود، انسان در مرتبه ی حیوانات خود متوقف می ماند و استعدادهای خود را در این جهت به کار می گیرد. همه ی تلاش پیام آوران الهی بر این بوده است که انسان تربیت کنند. به بیان امام خمینی:
«تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع عملشان، انسان است. آمده اند انسان را تربیت کنند، آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه ی طبیعت به مرتبه ی عالی ما فوق الطبیعه، مافوق جبروت برسانند.
تمام بحث انبیاء در انسان است. از اول هر یک از انبیا که مبعوث شدند برای انسان و برای تربیت انسان مبعوث شدند... انبیا آمدند که ما را هشیار کنند، تربیت کنند. انبیا برای انسان آمدند و برای انسان سازی آمدند. کتب انبیا کتب انسان سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هرچه هست حرف با انسان است. انسان منشأ همه ی خیرات است و اگر انسان نشود، منشأ همه ی ظلمات است. این موجود بر سر دو راهی واقع است، یک راه، راه انسان و یک راه، راه منحرف از انسانیت است تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد». (14)
پیام آوران الهی آمده اند تا راه تربیت را بر آدمیان بگشایند و مردمان را به ربّانی شدن بخوانند:
(مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَاداً لِی مِن دُونِ اللّهِ وَلکِن کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ) (15).
هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکم و پیامبری دهد، آن گاه وی مردمان را گوید: به جای خدا بندگان من باشید. بلکه [باید بگوید:] به سبب آن که کتاب [آسمانی] تعلیم می دادید و از آن رو که درس می خواندید، ربّانی باشید.
دلالت آیه در این که همه ی تلاش های تربیتی باید به سوی ربّانی شدن باشد کاملاً روشن است، مؤدبّ شدن به ادبی الهی که اتصاف به صفات خدا و پیروی از آداب پیامبر گرامی اش و اهل بیت آن حضرت است:
(فالأدب مع الله بالاقتداء بآدابه و آداب نبیّه و أهل بیته عَلیهمُ السلامّ )(16).
پس ادب نسبت به خداوند پیروی از آداب الهی و آداب پیامبرش و اهل بیتش است که درود خدا بر آنان باد.
و این تربیت نیاز به قواعدی دارد که این قواعد در سیره ی حضرت ختمی مرتبت در کامل ترین صورت جلوه کرده است.
معنای مفهوم سیره
واژه ی «سیره» اسم مصدر «سیر» است. «سین و یاء و راء» ریشه ای است که بر گذشتن و روان شدن و حرکت کردن دلالت می کند (17) و نیز به معنای رفتن و سیر کردن در زمین است. (18)سه حرف «سین و یاء وراء» به صورت «سیر» هم حرکت در روز و هم حرکت در شب را معنا می دهد، در حالی که به صورت «سری» تنها حرکت در شب را افاده می نماید (19)، چنان که در آیه ی نخست سوره ی اسراء در معنای اخیر آمده است.
«سِیرَه» بر وزن «فِعْلَه» است یعنی هیئت و حالت و نوع نشستن و سیره که اسم مصدری است که بر هیأت و حالت و نوع عمل دلالت می کند (20)، چنان که «جَلْسَه» یعنی نشستن، و «جِلْسَه»، بیانگر نوع حرکت است (21)، لذا اهل لغت در توضیح معنای آن گفته اند: «سیره» طریقه، هیئت و حالت است (22) و نیز آن را سنت، مذهب، روش، رفتار، راه و رسم، سلوک و طریقه معنا کرده اند و از «سیره ی فرد» به صحیفه ی اعمال او و کیفیت سلوکش میان مردم تعبیر کرده اند (23). راغب اصفهانی درباره ی این واژه می نویسد: «سیره، حالت و روشی است که انسان و غیر انسان، نهاد و وجودشان بر آن قرار دارد، خواه غریزی و خواه اکتسابی باشد، چنان که گفته می شود فلانی سیره و روش نیکو یا سیره و روش زشت دارد» (24).
با توجه به آن چه اهل لغت گفته اند می توان «سیره» را نوع رفتار و سبک رفتار و طریقه ی زندگی معنا کرد.
پیشینه ی کاربرد اصطلاحی واژه ی سیره
«سیره» هنگامی که به عنوان یک رشته از مباحث تاریخی، موضوع بحث مورخان قرار گرفت، آن چیزی را که می بایست در بر می گرفت، شامل نگشت. مورخانی که در احوال پیامبر اسلام (ص) کتاب نوشتند، عنوان تاریخ خود را «سیره النبی» گذاشتند، و شاید نخستین رشته ی تاریخی که مورد توجه و نظر مسلمانان قرار گرفت همین «علم السیره» باشد (25). محتمل است که آنان می خواسته اند سبک رفتار یا رفتار شناسی پیامبر را بیان کنند، اما به صرف رفتار قناعت کرده اند (26). آنان «سیره» را به معنای شرح وقایع زندگی رسول خدا (ص) به کار بردند: حوادث پیش از بعثت، بعثت و حوادث پس از آن و جنگ های پیامبر (27).مارسدن جونز (Marsden Jones) در مقدمه ی محققانه ی خود بر کتاب مغازی واقدی یاد آور شده است که تردیدی نیست که واژه ی «سیره» به معنی شرح وقایع زندگی پیامبر به کار رفته است و این امر پیش از آن که ابن هشام آن را در مورد کتاب خود به روایت از ابن اسحاق به کار برد، استعمال می شده است، چنان که از خبرابوالفرج اصفهانی در کتاب الأغانی بروشنی بر می آید استعمال واژه ی «سیره» در مفهوم اصطلاحی آن (تاریخ زندگی پیامبر) در زمان محمد بن شهاب زُهری (58 - 124 هـ. ق) معمول و متداول بوده است (28).
ابوالفرج اصفهانی از قول مدائنی ضمن اخبار خالد بن عبدالله قَسری (66 - 126 هـ. ق) حاکم کوفه و بصره طی سال های 105 تا 120 هجری (29)، می نویسد: «ابن شهاب می گفته است که خالد بن عبدالله قسری به من گفت: کتابی درباره ی انساب برایم بنویس. من کار را با نوشتن نسبت مَضّر آغاز کردم و هنوز آن را به پایان نبرده بودم که گفت: این کار را قطع کن که خداوند بن و ریشه آن ها را قطع کرده است و برای من سیره (شرح حال پیامبر) را بنویس» (30).
بدین ترتیب واژه ی «سیره» در مفهوم اصطلاحی آن در قالب شرح احوال و تاریخ زندگی پیامبر شکل گرفت و همچنان باقی ماند و به عنوان «رفتار شناسی» و «روش شناسی» و «سبک زندگی» مورد عنایت جدی قرار نگرفت.
سیره شناسی
سیره شناسی در معنای حقیقی آن به معنی رفتار شناسی و سبک شناسی است و در واقع شناخت اصول و قواعدی است که یک فرد صاحب اصول و قواعد در رفتار و کردار خود دارد.سیره در این معنا از جنس منطق عملی است، یعنی همان گونه که اصول و قواعدی وجود دارد که رعایت آن ها تفکّر را به سامان می نماید، اصول و قواعدی وجود دارد که رفتار و عملکرد را به سامان می سازد، آن ها معیارهای نظری است و این ها معیارهای عملی (31). از این رو «سیره» عبارت است از مجموعه اصولی عملی، کلی، ثابت و مشخص که می تواند راهنمای عمل و جهت دهنده به رفتار کردار و معیار زندگی باشد.
و رسول خدا (ص) انسانی صاحب سیره بوده است و در امتداد وجود آن حضرت اهل بیت وی ادامه دهندگان همان سیره بوده اند، یعنی در تمام زندگی خود در عرصه های مختلف براساس اصولی معین رفتار کرده اند و این اصول، قواعدی معیار برای زندگی است.
استخراج سیره
ریشه و اساس اصول سیره ی نبوی در قرآن کریم است. خدای سبحان پیامبر اکرم (ص) را نمونه ای نیکو برای پیروی در همه ی زمان ها برای اهل ایمان معرفی کرده است:(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً) (32).
قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکوست؛ برای آن کسی که به خدا و روز باز پسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
قرآن کریم که پیامبر اکرم (ص) را به عنوان بهترین سرمشق زندگی معرفی کرده، راه و رسم آن حضرت را نیز در حوزه های مختلف در بیان مستقیم و غیر مستقیم به اجمال معرفی فرموده است. در امتداد قرآن کریم، احادیث نبوی و ولوی و سپس رفتار و عملکرد پیامبر اکرم (ص) و اوصیای آن حضرت گنجینه ی استخراج سیره است. از مجموع این مواد می توان اصول سیره را استخراج نمود. در این استخراج تشکیل دادن خانواده ی حدیث و خانواده ی رفتار و عملکرد و پالایش و گزینش آن ها، مسیر دستیابی به اصول را هموار و ضریب اطمینان را به حد مطلوب می رساند و از آن جا که تمام آموزه های قرآن کریم و پیامبر اکرم (ص) و دیگر معصومین برای تربیت فرد و جامعه است، تمام اصول سیره ی نبوی در عرصه های مختلف فردی، اجتماعی، مدیریتی، خانوادگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی، تربیتی است. ولی در عین حال می توان اصولی را به عنوان اصول سیره ی تربیتی پیامبر لحاظ کرد و هر برنامه، تصمیم، اقدام و رفتار تربیتی را بر آن استوار نمود.
اصول سیره ی تربیتی
در نظام تربیتی نبوی، مجموعه ای اصول مشاهده می شود که اصول ثابت و حاکم بر تمام امور تربیتی می باشند که مهم ترین آن اصول عبارتند از:اصل اعتدال
اصل تدّرج و تمکّن
اصل تسهیل و تیسیر
اصل زهد
اصل تعقّل
اصل تفکّر
اصل تدبّر
اصل کرامت
اصل عزّت
اصل اعتدال
هر حرکت و فعل تربیتی باید بر اعتدال استوار باشد و از حد وسط بیرون نرود و به افراط و تفریط کشیده نشود تا حرکت و فعلی مطلوب باشد. پیامبر اکرم (ص) دینی را برای بشر به ارمغان آورده است که آیین تربیتی آن به اعتدال در هر امری فرا می خواند و مجموعه ی قوانین و مقررات و آداب دینی آن به گونه ای است که مردمانی معتدل تربیت شوند. خدای متعال، امت اسلامی را امتی معتدل و میانه معرفی می کند و نمونه ای را که این امت باید خود را با او تطبیق دهد و در پی او رود، پیامبر اکرم (ص) معرفی می نماید.(وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً) (33).
و این چنین شما را امتی میانه (معتدل)، ساختیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.
امت میانه یعنی امتی که در هیچ امری از امور، خواه نظری و خواه عملی، افراط و تفریط نمی کند و همه ی برنامه هایش در حدّ اعتدال است و معیار تنظیم همه ی امور برای این امت پیامبری است که جلوه ی تمام عیار اعتدال و میانه روی است، چنان که علی (ع) درباره ی آن حضرت فرموده است:
«سیرتُهُ القَصْدُ» (34).
سیره و رفتار او میانه روی است.
رسول خدا (ص) که الگوی به تمام معنای اهل ایمان است، در رفتار فردی، در خانواده و اجتماع، در اداره ی امور و سیاست و حتی در رویارویی با دشمنان و در میدان نبرد اعتدال را پاس می داشت و از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز می کرد، در خبر مشهور و متّفق شیعه و سنی آمده است که حسین (ع) گفت: از پدرم امیرمؤمنان (ع) درباره ی سیره رسول خدا (ص) در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: «کانَ رَسولُ الله (ص) مُعتَدلَ الأمْر غَیْرَ مُختَلف» (35).
رسول خدا (ص) در همه ی امور معتدل و میانه رو بود، گاهی افراط و گاهی تفریط نمی کرد.
راه و رسم پیامبر، راه و رسمی معتدل بود و آن را به عنوان بهترین روش زندگی به مسلمانان توصیه می نمود و می فرمود:
«خَیْرُ الأمُور أوسَطُها» (36).
بهترین کارها حدّ وسط آن هاست.
خداوند در آیاتی چند، پیامبر گرامی اش را مخاطب قرار داده و اعتدال در امور مختلف را به او یادآور شده است و پیروان آن حضرت را نیز آموخته است که آن پیام آور راستین و معتدل تأسی جویند.
(وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً) (37).
نماز خویش را به آواز بلند مخوان و آن را آهسته هم مخوان و میان این دو راهی [معتدل]. برگزین.
در این جا خدای سبحان، پیامبر را به اعتدال در دینداری فرمان داده است. (38)
(وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً) (39).
هرگز دستت را به گردنت مبند (بخل و امساک مکن) و آن را یکسره مگشای (هرچه داری به گزاف و زیاده روی مده) که نکوهیده و در مانده بنشینی.
در این جا خدای متعال، رسول خدا را به اعتدال در انفاق راه نموده است. (40)
پیامبر اکرم (ص) در تمام زندگی خود بر اعتدال تلاش نمود و دوران مکّی و مدنی را به اعتدال پیش برد و حتی در مقابله با دشمنان و آن همه افراط و تندروی از اعتدال و میانه روی دور نگردید و فرمان الهی به اعتدال را به خوبی پاسداشت و امت خود را نیز چنین می خواست. از امام باقر (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود:
«إن هذا الدّین متین فأوغلُوا فیه برفق و لا تُکَرّهُوا عباده الله إلی عباد الله فَتَکُونُوا کالرَّا کسب المنبت الذی لا سفرا قَطَعَ و لا ظَهراّ أبقی».
همانا این دین، دینی محکم و متین است، پس با ملایمت در آن درآیید (تندروی نکنید) و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحمیل نکنید تا مانند سوار درمانده ای باشید که نه مسافتی را پیموده و نه مرکبی به جا گذاشته است (به سبب زیادی سرعت، مرکبش در میان راه از رفتن بازمانده و خودش هم به مقصد نرسیده است) (41).
آنان که اندازه نمی شناسد و در هر امری زیاده روی یا کوتاهی می کنند به مقصد نمی رسند، برای اندازه شناسی و اتصاف به اعتدال همه جانبه، بهترین و کوتاه ترین راه، تأسی به نمونه ی کامل اعتدال است. رسول خدا (ص) به کمال اعتدال در اخلاق نیکو خوی ها و صفات دست یافته بود و هر که در این امر بدو نزدیک است، به میزان نزدیکی به او، به خدا نزدیک باشد (42) و به سعادت دست یابد و هر که در این امر از او دور است، به همان میزان از خدا دور باشد و از سعادت محروم شود. پیامبر اکرم (ص) و اوصیای آن حضرت جلوه ی کامل صراط مستقیم اند و تأسی به اخلاق معتدل آنان، راه رستگاری است، آن که خُلقی معتدل می یابد، در صراط مستقیم گام می گذارد. (43)
همه اخلاق نیکو در میانه است
که از افراط و تفریطش کرانه است
میانه چون صراط المستقیم است
ز هر دو جانبش قعر جحیم است
راه اصلاح فرد و جامعه راه اعتدال است و هرگونه افراط و تفریط مانع کمال است، و چنین است که افراط زمینه ساز تفریط است و بالعکس. افراط در امور اجتماعی موجب واکنش در جهت تفریط می شود، همچنان که تفریط موجب واکنش در جهت افراط می شود و این روند ناسالم جامعه را دچار پریشانی و تزلزل می سازد و تا زمانی که راه نیکوی اعتدال میان افراط و تفریط آشکار و پایدار نشود، حرکت به سوی کمال ناممکن خواهد بود. پیام آور اعتدال تأکید فراوان داشت که امتش به او تأسّی جویند و از افراط و تفریط دوری کنند و سیرت میانه روی اختیار نمایند و از همین رو با اصرار می فرمود:
(أیُّها الناسُ، عَلیکم بالقصد، عَلَیکُم بالقَصد، عَلَیکُم بالقصد) (44).
ای مردم، بر شما باد به اعتدال و میانه روی، به اعتدال و میانه روی، به اعتدال و میانه روی.
اصل تدّرج و تمکّن
«تدرج» به معنای اندک اندک و آهسته آهسته پیش رفتن و پایه پایه نزدیک شدن است و «تمکّن» به معنای جای گرفتن و جاگیر شدن و پابرجا شدن و نیز توانایی و قدرت و قادر شدن بر چیزی است. هیچ انسانی جز بر اساس تمکّن و توانایی اش و جز با حرکتی تدریجی و مناسب به کمالات الهی دست نمی یابد. سیر تربیت، امری تدریجی است و جز با استمرار و رعایت توانایی و قدرت افراد تحقق نمی یابد. این امر در هر حرکت و فعل تربیتی باید مدّ نظر قرار گیرد تا تربیت به نتیجه رسد. ملاحظه ی تفاوت های فردی و اختلاف استعدادها در تربیت و سامان دادن تربیت با توجه به آن از مهم ترین اصول تربیت است. انسان ها از نظر طبیعی به هیچ روی یکسان نیستند، بلکه اختلاف وجودی میان همه ی موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است.انسان ها گونه گون و طور به طور آفریده شده اند و از استعدادها و ظرفیت هایی متفاوت برخوردارند که همین تفاوت و گونه گونی مایه ی بقا و دوام و رشد جامعه ی انسانی است و این امر از نشانه های قدرت و کمال خدای متعال است.
(مَا لَکُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَاراً، وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَاراً) (45).
شما را چه می شود که خدای را به بزرگی باور ندارید و حال آن که شما را گونه گون (در مراحل و مراتب مختلف) آفریده است.
اگر تربیت براساس ملاحظه ی ظرفیت ها و استعدادها صورت نگیرد، نه تنها رشد دهنده نخواهد بود بلکه تباه گر و هلاک کننده خواهد بود.
چار پارا قدر طاقت بار نه
بر ضعیفان قدر قوّت کار نه
دانه ی هر مرغ اندازه ی ویَست
طعمه ی هر مرغ انجیری کَیَست؟
طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
چون که دندان ها بر آرد بعد از آن
هم به خود گردد دلش جویای نان
مرغ پر نارسته چون پران شود
لقمه ی هر گربه ی درّان شود
چون برآرد پر بپرّد او به خَود
بی تکلّف بی صفیر نیک و بد (46)
حکمت الهی چنین است که از آدمیان به مقدار توانایی شان بخواهد و هیچ کس را بیش از توانایی اش تکلیف ننماید و این اساس تربیت نبوی است.
(لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا) (47).
خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند. «وُسع» به معنی تاب و توان است که اصل آن به معنی گنجایش مکانی است، سپس توانایی انسان را شبیه ظرفی برای افعال اختیاری او تصور کرده اند، گویا آن چه را که انسان می تواند انجام دهد، توانایی وی گنجایش آن را دارد و آن چه را نمی تواند انجام دهد توانایی اش گنجایش ندارد و این مفهوم بر طاقت منطبق گردیده و وسع نامیده شده است. بنابراین وسع انسان عبارت است از طاقت و گنجایش توانایی وی (48) و تربیت باید کاملاً با طاقت و گنجایش توانایی افراد متناسب باشد.
(لاَ تُکَلِّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا) (49).
هیچ کس جز به مقدار وسعش مکلّف نمی شود.
بنابراین باید در تمام مراحل تربیت، تمکّن افراد در نظر گرفته شود و آنان را بتدریج به سوی کمال سوق داد؛ زیرا توقّع بیش از اندازه و خارج از استعداد افراد، آنان را وامانده می سازد و مطلوب تربیت حاصل نمی شود.
یکی از وجوه فلسفه ی نزول تدریجی آیات قرآن رعایت همین اصل تربیتی بوده است؛ زیرا اگر قرآن به صورت جمعی و یکباره بر مردم نازل می شد و احکام و قوانین آن دفعتاً به مردم ابلاغ می گشت، مردمی که قرن ها بر خلاف جهت این احکام و قوانین زندگی کرده بودند، یک مرتبه زیر بار نمی رفتند و پذیرش این تربیت برای آنان سخت دشوار، بلکه ناممکن بود. (50) بنابراین نزول تدریجی آیات امکان آن تحوّل بزرگ تربیتی را ممکن ساخت که قرآن کریم خود کتاب تربیت انسان است.
پیامبر اکرم (ص) در تربیت مسلمانان بر همین اساس رفتار می کرد، چنان که از ابوعبدالرحمان سلمی (51) روایت کرده اند گفت: برخی اصحاب پیامبر (ص) که به ما قرآن می آموختند می گفتند: اصحاب قرآن را ده آیه، ده آیه از پیامبر (ص) فرا می گرفتند و تا زمانی که، ده آیه را به درستی فرا نمی گرفتند و بر آن ها عمل نمی کردند، به ده آیه ی بعد نمی پرداختند. (52)
پیامبر اکرم (ص) در سخن گفتن با مردمان و هدایت آنان ظرف عقل و گنجایش وجودی ایشان را رعایت می کرد و خود می فرمود:
«إنا معاشرَ الأنبیاء أمرْنا أن نُکلّم النّاسَ علی قَدر عُقُولهم» (53).
ما گروه پیامبران مأموریم که با مردمان در حدود خردهایشان سخن گوییم.
البته این که تربیت باید براساس توانایی افراد و بتدریج صورت بگیرد، به معنای توقف در توانایی های پایین و حرکت نکردن و تلاش ننمودن در جهت وسع بیش تر نیست، بلکه باید تلاش کرد که ظرف وجودی و گنجایش توانایی افراد را بتدریج افزایش داد و آنان را به سمت مقصد تربیت سوق داد.
انسان موظف است که هر چه بیش تر استعدادهای کمالی خود را رشد دهد و به هیچ وجه در حدّ وضع موجودش توقف نکند و اساساً سلوک انسانی امری تدریجی است که با هدایت مربی و تلاش متربّی سامان می یابد.
اصل تسهیل و تیسیر
«تسهیل» و «تیسیر» به معنای آسان کردن و سهل گردانیدن است (54) و مراد آن است که در هر حرکت تربیتی راه های آسان و میسّر به روی متربّی گشوده شود تا میل و رغبت به رفتن فراهم شود و با متربّی از سر ملایمت و مدارا رفتار شود تا بتواند راه را بر خود هموار سازد و طیّ طریق کند و به مقصود دست یابد.خدای رحمان راه خیر و سعادت انسان را هموار و آسان کرده است و با وجود این، انسان حق را می پوشاند و به راه حق نمی رود!
(قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ، مِنْ أَیِّ شَیءٍ خَلَقَهُ، مِن نُطْفَهٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ، ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ) (55).
کشته باد انسان، چه ناسپاس است! او را از چه چیز آفریده است؟ از نطفه ای خلقش کرد و اندازه ی مقررش بخشید. سپس کتاب هدایت و سعادت انسان (قرآن کریم) نیز آسان قرار داده شده است تا حرجی بر مردمان در فهم و دریافت آن نباشد.
(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ). (56)
و بی گمان قرآن را برای یادآوری و پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا یادآورنده و پند گیرنده ای هست؟
خدای رحمان کتاب عزیزش را به گونه ای قرار داده است که فهم مقاصدش برای عام و خاص، برای فهم های ساده و عمیق آسان باشد و هر کس به اندازه ی فهم و ادراک خود از آن بهره ببرد. (57) سنت الهی چنین است و خدای حکیم مهربان شریعت خود را و راه تربیت به سوی خود را سهل و آسان قرار داده است تا همگان بتوانند به کمالات الهی متصف شوند، چنان که فرموده است:
(یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ) (58).
خداوند برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد.
منطق الهی بنا بر حکمت الهی چنین اقتضایی دارد و آن چه خلاف این منطق است مغایر نظام حکیمانه ی عالم و هندسه رحیمانه ی آن است.
(وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ) (59).
و در دین بر شما سختی قرار نداده است.
آیین تربیت در اسلام بر تکالیف شاق بنا نشده است؛ زیرا آیینی است معتدل که بر فطرت آدمی استوار شده است.
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ) (60).
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست این است هدف دین پایدار.
در نظام تربیت نبوی تکلفی نیست و سختی های ظاهری تکالیف دینی نیز به دلیل آن که با فطرت هماهنگ و سازگار است، در ذائقه ی جان آدمی شیرین و گواراست و همین موجب می شود که صفات الهی و خصلت های نیک در صورت خواست و تلاش آدمی به آسانی و راحتی کسب شود. راه و رسم آیین تربیت محمد تنها بر امور سهل و آسان بنا شده است و از خشونت و تندی به دور است.
پیامبر اکرم (ص) خود فرموده است:
«بَعَثنی بالحَنیفیّه السَهله السَمحه» (61).
خداوند مرا بر شریعت و دین حنیف و آسان و ملایم مبعوث کرده است.
رسول خدا (ص) آیین تربیتی را به ارمغان آورده است که ساختار آن سهل و آسان است و چنین آیینی بهترین آیین است، نه آن آیینی که به سبب دشواری اش مردمان را گریزان می سازد، از رسول خدا (ص) که به سبب دشواری اش مردمان را گریزان می سازد. از رسول خدا (ص) روایت شده است که می فرمود:
«یا أیها النّاسُ، إنّ دین الله یسر» (62).
ای مردم، همانا دین و آیین خدا آسان است. پیامبر اکرم (ص) پیوسته به پیروان خود می آموخت که نگاهشان را به نظام تربیتی دین تصحیح نمایند و رفتارهای خود را بر اصل تسهیل و تیسیر بنا کنند و به درستی در تربیت میل ننمایند. آن حضرت می فرمود:
إنّ خیر الدّین عندالله الحنیفیه السَّمحه» (63).
بی گمان بهترین دین و آیین نزد خدا، شریعت حنیف و ملایم است.
آنان که آیین تربیتی خود را بر امور شاق و رفتارهای درشت و روابط خشن بنا می کنند و سبب می گردند که مردم از دین و دینداری گریزان شوند، از راه و رسم پیامبر اکرم (ص) به دورند که آن حضرت فرموده است:
«بُعثتُ بالحنیفیّه السَّمحه - أو السَّهله - و مَنْ خالفَ سُنّتی فَلَیس منّی».
من بر دین حنیف ملایم - یا آسان - مبعوث شده ام و هر کس با راه و رسم من مخالفت ورزد از من نیست. رسول خدا (ص) چنان رفتار می کرد که مسلمانان اصل تسهیل و تیسیر را در عمل ببینند و به آن حضرت تأسی کنند. از عایشه چنین روایت شده است:
«ما خُیّرَ رسولُ اللهَ (ص) فی [بَیْنَ] أمرین [قط] إلا أخذ أیسرهما ما لم یکُن إثماً، فإن کان إثما کان أبعد النّاس منهُ [عَنْهُ]» (64).
هیچ گاه رسول خدا (ص) میان دو کار مخیّر نشد جز این آسان تر را برگزید، مگر آن که کاری گناه بود که در این صورت دورترین مردمان از آن بود.
پیامبر اکرم (ص) خود در آیین تربیتی اش مظهر ملایمت و آسان گیری بود که جز بر این اساس نمی توان دل مردمان را نرم کرد و آنان را به سوی خدا سیر داد. خدای رحمان فرستاده ی گرامی اش را با این راه و رسم تربیتی معرفی می کند و می فرماید:
(فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ) (65).
پس به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرمخو و [و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.
رسول خدا (ص) با تأکید اصحاب و پیروان خود را با راه و رسمی ملایم و به دور از تندی فرا می خواند و می فرمود:
«یَسّیروا و لا تُعَسّروا، و بَشّروا و لا تُنَفّروا».
بر مردم آسان بگیرید و سخت مگیرید و نوید دهنده باشید و مردم را فراری مدهید و در آنان نفرت ایجاد مکنید.
ملایمت و مدارا مبنایی اساسی برای نرم کردن دل ها، و همراه ساختن جان ها و مسیر تربیت است و هیچ چیز چون ملایمت و رحمت و آسان گیری و نرمی در تربیت دل آدمی و رشد صحیح عواطف انسانی مؤثر نیست، زیرا بدین وسیله است که عواطف آدمی تلطیف و تعدیل می شود و کوری ناشی از غلظت و خشونت به بینایی و ناشی از لطافت و رقّت تبدیل می گردد. این امر در سال های نخستین زندگی و دوران کودکی از اهمیتی بیش تر برخوردار است؛ زیرا وجود آدمی لطیف تر است و به تسهیلی بیش تر نیاز دارد. پیامبر اکرم (ص) در این باره سخنی والا و راهگشا فرموده است که باید سرلوحه همه ی رفتارهای تربیتی قرار گیرد. از امام صادق (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود:
«رَحمَ اللهُ مَنْ أعانَ وَلَدهُ علی برّه. [قال: کَیف یعینُهُ علی برّه؟ قال:] یَقْبلُ مَیسورَهُ، و یَتجاوزُ عَن مَعسوره، و لا یُرهقُهُ، و لا یَخرقُ به» (66).
خداوند رحمت کند کسی را که فرزند خود را در نیکی و نیکوکاری یاری کند. [راوی حدیث گوید: پرسیدم: چگونه فرزند خود را در نیکی و نیکوکاری یاری کند؟ حضرت فرمود]: آن چه را که در توان اوست از او بپذیرد، و آن چه را که برایش طاقت فرساست از او نخواهد و او را به تکلیف ما فوق طاقتش واندارد و با او تندی و خشونت ننماید.
بدین ترتیب رفتار و مناسبات و ساز و کارهای تربیتی در سیره تربیتی نبوی مبتنی بر اصولی معین است که از مهم ترین آن اصول، اعتدال، تمکّن و تدرج و تسهیل و تیسیر است و بر این اصول است که می توان به سوی اهداف نبوی سیر نمود و شایسته ی پیروی آن نمونه ی اعلای زندگی بود.
مرد حق باز آفریند خویش را
جز به نور حق نبیند خویش را
بر عیار مصطفی خود را زند
تا جهان دیگری پیدا کند (67)
پی نوشت ها :
1. ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 126.
2. (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً وَ آوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَهٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَ مَعِینٍ)، (و پسر مریم و مادرش را نشانه ای گردانیدیم و آن دو را در سرزمین بلند که جای زیست و دارای آب زلال بود جای دادیم) (المؤمنون: 50).
3. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 187.
4. همان.
5. اسراء / 24.
6. شعراء / 18.
7. المفردات فی غریب القرآن، ص 187.
8. احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، ج 2، صص 381، 382، لسان العرب، ج 5، ص 95، القاموس المحیط، ج 1، ص 73، تاج العروس، ج 1، ص 260.
9. المفردات فی غریب القرآن، ص 184.
10. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 380.
11. تین / 4 - 6.
12. روح الله خمینی، صحیفه ی نور، ج 7، ص 282.
13. ابراهیم / 1.
14. تفسیر امام خمینی، صص 101 - 103.
15. آل عمران / 79.
16. ابومحمد دیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، ص 161.
17. معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 120.
18. لسان العرب، ج 6، ص 553.
19. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 7، ص 291 و دینوری، ادب الکاتب، ص 231، لسان العرب، ج 6، ص 454.
20. ابن مالک، الفیّه فی النحو و الصرف، ص 41.
21. لسان العرب، ج 6، ص 454 و زبیدی، تاج العروس، ج 3، ص 287.
22. معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 121، مجمع البحرین، ج 3، ص 340، تاج العروس، ج 3، ص 287.
23. زمخشری أساس البلاغه، ص 226 و شرتونی، اقرب الموارد، ج 1، ص 562 و یسوعی، المنجد، ص 368.
24. المفردات من غریب القرآن، ص 247.
25. صادق آیینه وند، علم تاریخ در گستره ی تمدن اسلامی، ج 1، ص 249.
26. مرتضی مطهری، سیره نبوی، صص 12 - 13.
27. ابن هشام، السیره النبویه، ج 1، مقدمه ی، ص 15.
28. واقدی، المغازی، ج 1، مقدمه، ص 19.
29. ابن خلکان، وفیات الأعیان، ج 2، صص 226 - 231.
30. ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج 22، ص 21.
31. سیره نبوی صص 21، 22، 30.
32. احزاب / 21.
33. بقره / 143.
34. نهج البلاغه، خطبه 94.
35. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 424، و ابن بکار، الموفقیّات، ص 357، و ابو محمد اصفهانی، اخلاق النبی و آدابه، ص 24 و صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 318 و صدوق، معانی الاخبار، ص 82، دلائل النبوه البیهقی، ج 1، ص 289 و طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 14 و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 341 و ابن جوزی، الوفائ بأحوال المصطفی، ج 2، ص 469.
36. هروی، غریب الحدیث، ج 2، ص 28 و قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج 1، ص 104 و سیوطی، الجامع الصغیر، ج 1، ص 249.
37. اسراء / 110.
38. نک: تفسیر العیّاشی، ج 2، صص 318 - 319، و نیشابوری أسباب النزول، ص 20، تفسیر الصافی، ج 1، ص 999، تفسیر البرهان، ج 2، ص 453.
39. اسراء / 29.
40. نک: تفسیر نمونه، ج 12، صص 90 - 92.
41. کلنی، الکافی، ج 2، ص 86 عاملی، وسائل الشیعه، ج 1، ص 83، و نیز ر. ک. غریب الحدیث، ج 2، ص 27، عیون الاخبار، ج 1، ص 327، الکامل فی اللغه و الادب، ج 1، ص 208 و سید رضی، المجازات النبویه، ص 257 و قضاعی، مسند الشهاب، ج 2، ص 184.
42. غزالی، احیاء علوم الدین، ج 3، ص 55 فیض کاشانی، المحجه البیضاء، ج 5، ص 98.
43. نک: محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج 1، ص 61.
44. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1417 و علاء الدین فارسی، الاحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج 1، ص 285، الجامع الصغیر، ج 1، ص 121.
45. نوح / 13 - 14.
46. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات، 579 - 584.
47. بقره / 286.
48. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 2، ص 443.
49. بقره / 233.
50. سید محمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 48.
51. وی از خواص اصحاب امیرمؤمنان علی (ع) از مُضر بوده است. رجال البرقی، ص 5.
52. شهید ثانی، منیه المرید، ص 190 و مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 106.
53. الکافی، ج 8، ص 268، بحارالانوار، ج 1، ص 85، ج 16 - صص 280 - 281.
54. لغت نامه ی دهخدا، ذیل واژه های «تسهیل» و «تیسیر»، فرهنگ معین، ج 1، صص 1083، 1180.
55. عبس / 17 - 20.
56. قمر / 17.
57. تفسیر المیزان، ج 19، ص 69.
58. بقره / 185.
59. حج / 78.
60. روم / 30.
61. الکافی، ج 5، ص 494.
62. هندی، کنزل العمال، ج 3، ص 47.
63. همان.
64. الطبقات الکبری، ج 1، ص 366، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 162، صحیح البخاری، ج 5، ص 31، صحیح مسلم، ج 15، ص 83، مسند أبی یعلی الموصلی، ج 7، صص 345 - 346.
65. آل عمران / 159.
66. الکافی، ج 6، ص 50.
67. اقبال لاهوری، کلیات اشعار فارسی ص 398.
1- الاحسان بترتیب صحیح ابن حبّان، الامیر علاءالدین علی بن بلبان الفارسی (ف 739 ق)، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408 ق.
2- احیاء علوم الدین، أبو حامد محمد بن محمد الغزالی (ف 505 ق)، صحّح باشراف عبدالعزیز عزالدین السیروان، دار القلم، بیروت.
3- اخلاق النبی و آدابه، أبو محمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیّان الاصبهانی المعروف بأبی الشیخ (ف 369 ق)، دراسه و تحقیق السیّد الجمیلی، الطبعه الثالثه، دارالکتب العربی، بیروت، 1409 ق.
4- ادب الکاتب، أبو محمد عبدالله بن مسلم بن قُتبیه الدینوری (ف 276 ق)، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت.
5- ارشاد القلوب، أبو محمد الحسن بن محمد الدیلمی (ف سده هشتم)، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1398 ق.
6- أساس البلاغه، جارالله محمود بن عمر الزمخشری (ف 538 ق)، تحقیق عبدالرحیم محمود، دارالمعرفه، بیروت.
7- أسباب النزول، أبوالحسن علی بن احمد الواحدی النیشابوری (ف 468 ق). دارالکتب العلمیه، بیروت، 1395 ق.
8- الأغانی، أبوالفرج علی بن الحسین بن محمد الاصفهانی (ف 356 ق)، شرحه و کتب هوامشه عبدعلی مهنّا و سمیر جابر، الطبعه الاولی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1407 ق.
9- اقرب الموارد، سعید الخوری الشرتونی (ف 1330 ق)، افست مکتبه المرعشی النجفی، قم، 1403 ق.
10- الفیّه ابن مالک فی النحو و الصرف، جمال الدین محمد بن عبدالله بن مالک الاندلسی (ف 672 ق)، دارالکتب المصریه، القاهره، 1348 ق.
11- بحارالانوار الجامعه لعلوم الائمه الأطهار، محمد باقر مجلسی (ف 1110 ق)، الطبعه الثالثه، دار
احیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
12- البرهان فی تفسیر القرآن، السید هاشم بن سلیمان الحسینی البحرانی (ف 1107 ق)، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیا ، قم.
13- پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، سید محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1340 ش.
14- تاج العروس من جواهر القاموس، محمد مرتضوی الزّبیدی (ف 1205 ق)، دار مکتبه الحیاه، بیروت.
15- تاریخ مدینه دمشق، أبو القاسم علی بن الحسن المعروف بابن عساکر (ف 571 ق)، تحقیق علی شیری، الطبعه الاولی، دارالفکر، بیروت، 1415 - 1419 ق.
16- تفسیر امام خمینی، امام روح الله موسوی خمینی (ف 1368 ش) حزب جمهوری اسلامی.
17- تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمد بن مسعود بن عیّاش السلّمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ف 320 ق)، تحقیق هاشم الرسولی المحلاتی، المکتبه العلمیه الاسلامیه، طهران).
18- تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، با همکاری جمعی از نویسندگان، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
19- جامع السّعادات، محمد مهدی بن أبی ذر النراقی (ف 1209 ق)، تحقیق السید محمد کلانتر، الطبعه الثالثه، منشورات جامعه النجف الدینیه، 1383 ق.
20- الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر، جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر السیوطی (ف 911 ق) /، الطبعه الاولی، دارالفکر، بیروت، 1401 ق.
21- دلائل النبوه، أبوبکر احمد بن الحسین البیهقی (ف 458 ق)، وثّق اصوله و خرج حدیثه و علق علیه عبدالمطعی قلعجی، الطبعه الاولی، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1405 ق.
22- رجال البرقی، أبو جعفر احمد بن أبی عبدالله البرقی (از عالمان قرن چهارم، تصحیح السید کاظم الموسوی المیاموی، انتشارات دانشگاه تهران، 1342 ش.
23- سنن ابن ماجه، أبوعبدالله محمد بن یزید القزوینی المعروف بان ماجه (ف 273 ق)، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1395 ق.
24- السیره النبویه، أبومحمد عبدالملک بن هشام (ف 213 ق)، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، دارالفکر، بیروت.
25- سیره نبوی، مطهری (ف 1358 ش)، دفتر انتشارات اسلامی.
26- الشفا بتعریف حقوق المصطفی، أبوالفضل عیّاض بن موسی بن عیّاض الیحصبی (القاضی عیّاض) (ف 544 ق)، تحقیق علی محمد البجاوی)، دارالکتب العربی، بیروت.
27- صحیح البخاری، أبوعبدالله محمد بن اسماعیل البخاری (ف 256 ق)، شرح و تحقیق قاسم
الشماعی الرفاعی، الطبعه الاولی، دارالقلم، بیروت، 1407 ق.
28- صحیح مسلم، أبو الحسین مسلم بن الحجاج القشیری (ف 261 ق)، بشرح النووی، دارالکتاب العربی، بیروت، 1407 ق.
29- صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، امام روح الله موسوی خمینی (ف 1368 ش)، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1361 - 1371 ش.
30- الطبقات الکبری، أبوعبدالله محمد بن سعد (ف 230 ق)، دار بیروت للطباعه و النشر، بیروت، 1405 ق.
31- علم تاریخ در گستره تمدن اسلامی، صادق آئینه وند، چاپ اول، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377 ش.
32- عیون الاخبار، أبومحمد عبدالله بن مسلم بن قُتیبه الدینوری (ف 276 ق)، دارالکتاب العربی، بیروت.
33- عیون اخبار الرضا، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق) (ف 381 ق)، عنی بتصحیحه و تذییله مهدی الحسینی اللاجوردی، انتشارات جهان.
34- غریب الحدیث، أبوعبید القاسم بن سلّام الهروی (ف 224 ق)، دارالکتب العربی، بیروت، 1396 ق.
35- فرهنگ فارسی، محمد معین (ف 1350 ش)، چاپ چهارم، انتشارات امیرکبیر، 1360 ش.
36- القاموس المحیط، مجد الدین محمد بن یعقوب الفیروزآبادی (ف 817 ق)، مطبعه السعاده مصر، 1371 ق.
37- قرآن حکیم، ترجمه و توضیح از سید جلال الدین مجتبوی (ف 1378 ش)، چاپ اول، انتشارات حکمت، 1371 ش.
38- الکافی، أبوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی (ف 329 ق)، صححه، و علّق علیه علی اکبر الغفاری، دارالکتب الاسلامیه، طهران، 1388 ق.
39- الکامل فی اللغه و الادب، أبوالعباس محمد بن یزید بن عبدالاکبر الثمالی الأزدی المعروف بالمبرّد (ف 286 ق)، تحقیق زکی مبارک، احمد محمد شاکر، الطبعه الاولی، شرکه مصطفی البابی الحلبی و اولاده، القاهره، 1356 ق.
40- کتاب الصافی فی تفسیر القرآن، محمد بن مرتضی المدعو ملامحسن الفیض الکاشانی (ف 1091 ق)، تصحیح حسن الحسینی اللواسانی النجفی، چاپ پنجم، المکتبه الاسلامیه، طهران، 1356 ش.
41- کتاب العین، ابوعبدالرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی (ف 170 ق)، تحقیق مهدی
المخزومی، ابراهیم السّامرائی، افست مؤسسه دار الهجره، قم، 1405 ق.
42- کلیات اشعار فارسی، محمد اقبال لاهوری، (ف 1317 ش)، با مقدمه ی احمد سروش، کتابخانه ی سنائی، تهران، 1343 ش.
43- کنز العمال فی أحادیث الأقوال و الافعال، علاء الدین بن حسام الدین المتقی الهندی (ف 975 ق)، مؤسسه الرساله، بیروت، 1409 ق.
44- لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور (ف 711 ق)، نسقه و علّق علیه و وضع فهارسه علی شیری، الطبعه الاولی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ق.
45- لغت نامه، علی اکبر دهخدا (ف 1334 ش)، چاپ اول، سازمان لغت نامه ی دهخدا، 1325 - 1352 ش.
46- مثنوی معنوی، جلال الدین محمد بلخی (مولوی) (ف 672 ق)، به کوشش توفیق هـ سبحانی ، چاپ دوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش.
47- المجازات النبویه، ابوالحسن محمد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی) (ف 406 ق)، شرح و تحقیق طه محمد الزیتی، الطبعه الثانیه، دارالاضواء، بیروت، 1406 ق.
48- مجمع البحرین، فخرالدین بن محمد الطُریحی (ف 1085 ق)، المکتبه المرتضویه، طهران، 1365 ش.
49- المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، محمد بن مرتضی المدعو ملامحسن الفیض الکاشانی (ف 1091 ق)، صحّحه و علق علیه علی اکبر الغفاری، الطبعه الثانیه، دفتر انتشارات اسلامی.
50- المسند، أبو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی (ف 241 ق). دار احیاء التراث العربی، بیروت.
51- مسند أبی یعلی الموصلی، أبو یعلی احمد بن علی بن المثنی التمیمی الموصلی (ف 307 ق)، حققه و خرّج أحادیثه، حسین سلیم اسد، الطبعه الثانیه، دارالمأمون للتراث، دمشق، 1410 ق.
52- مسند الشهاب، أبوعبدالله محمد بن سلامه القضاعی (ف 454 ق)، بتحقیق عبدالحمید السلفی، مؤسسه الرساله، بیروت، 1407 ق.
53- معانی الاخبار، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق) (ف 381 ق)، عنی بتصحیحه علی اکبر الغفاری، مکتبه الصدوق، طهران، 1379 ق.
54- معجم مقاییس اللغه، أبو الحسین احمد بن فارسی بن زکریا (ف 395 ق)، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، الطبعه الثانیه، شرکه مکتبه و مطبعه الحلبی، مصر، 1389 ق.
55- المغازی، أبوعبدالله محمد بن عمر الواقدی (ف 207 ق)، تحقیق مارسدن جونز، الطبعه الثالثه، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1409 ق.
56- المفردات فی غریب القرآن، أبوالقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی (ف 502 ق)، تحقیق و ضبط محمد سید کیلانی، دارالمعرفه، بیروت.
57- مکارم الاخلاق، رضی الدین أبونصر الحسن بن الفضل الطبرسی (از عالمان قرن ششم)، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1392 ق.
58- المنجد، لویس معلوف یسوعی (ف 1365 ق)، الطبعه الحادیه و العشرون، دارالشرق، بیروت، 1392 م.
59- من لایحضره الفقیه، أبوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی (الصدوق) (ف 381 ق)، صححه و علّق علیه علی اکبر الغفاری، الطبعه الثانیه، منشورات جماعه المدرسین، قم، 1404 ق.
60- منیه المرید فی آداب المفید المستفید، زین الدین بن علی بن احمد العاملی (الشهید الثانی) (ف 966 ق)، اعداد السید احمد الحسینی، مجمع الذخائر الاسلامیه، قم، 1402 ق.
61- الموفقیات، الزبیر بن بکار (ف 256 ق)، تحقیق سامی مکّی العارفی، الطبعه الاولی، افست منشورات شریف الرضی، قم، 1416 ق.
62- المیزان فی تفسیر القرآن، السید محمد حسین الطباطبائی (ف 1360 ش)، دارالکتاب الاسلامی، قم، 1393 ق.
63- نهج البلاغه، أبو الحسن محمد بن الحسین الموسوی (الشریف الرضی) (ف 406 ق)، ضبط نصه و ابتکر فهارسه العلمیه صبحی الصالح، الطبعه الاولی، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، 1387 ق.
64- وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن الحسن الحرّ العاملی (ف 1104 ق)، بتصحیح و تحقیق و تذلیل عبدالرحیم الربّانی الشیرازی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
65- الوفاء بأحوال المصطفی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی ابن الجوزی (ف 597 ق)، تحقیق مصطفی عبدالواحد، الطبعه الاولی، دارالکتب الحدیثه، مصر، 1386 ق.
66- وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، شمس الدین أبو العباس احمد بن محمد بن خلّکان (ف 681 ق)، تحقیق احسان عبّاس، دار الثقافه، بیروت.
منبع: جمعی از اندیشمندان؛ (1386)، ویژگی های سیره ی پیامبر اعظم «ص»: مجموعه مقالات بیستمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی- معاونت فرهنگی
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}