نویسنده: نعیم قاسم
مترجم: محمد مهدی شریعتمدار


 
اسلام دارای توان بسیاری در بسیج مؤمنان است. تأکید بر جنبه های معنوی، ترک لذت های جسمی و دنیایی در راه رسیدن به هدف های والاتر و وعده بهشت و رضوان الهی، قدرت نیرومندی برای ثبات ایمان و دفاع از پروژه اسلام، به انسان مسلمان می دهد. با این همه، ما شاهد اختلاف وسیعی میان مسلمانان هستیم. برخی از مسلمانان، به بعضی از واجبات اسلامی بسنده می کنند و خود را از مسائل امت دور نگه می دارند؛ بعضی دیگر تأمل و تحفظی در برابر اندیشه ایثار و فداکاری دارند و به آنچه بدان منجر شود، اقدام نمی کنند؛ گروهی دیگر غیر از افراد خودی را بر نمی تابند و اولویت را به رویارویی با مخالفان خود و طرح اختلافات داخلی و مذهبی می دهند و مبارزه با دشمنان کشور و مستکبران را رها می کنند و بالاخره جمعی نیز حرکت خود را در مورد آنچه به جان افراد ارتباط دارد، با ضوابط و مقررات دقیق و خاص منطبق می سازند و در صورت صدور امر و دستوری از سوی رهبری مشروع امت یعنی ولی فقیه، تعهد و پایبندی خود را به حرکت در راه خدا نشان می دهند، هر چند که قربانی ها بسیار باشد. بدین ترتیب، گرایش های متعددی در فهم و اجرای اسلام وجود دارد که ناشی از اختلاف در برداشت و ارشادات عالمان و رهبران دینی است که دیگران را هماهنگ با تفسیر خود از مضامین اسلامی آموزش می دهند. در نتیجه، جنبش ها و احزاب و روش های رفتاری افراد در جوامع مختلف نیز متفاوت خواهد بود.
می توان گفت، الگوی حزب الله، نشانگر الگوی تربیت اسلامی است که به گرایش معین یا خاصی ارتباط ندارد. امتی که دارای روحیه شهادت و آمادگی نباشد، دچار تقصیر یا کاستی در آگاهی و تعهد و پایبندی آن به تکالیف خویش است. موفقیت حزب الله در بسیج نیروها، از آن رو بوده است که خط مشی حزب با آموزه های اسلامی هماهنگ بوده است. همچنین، وجود و ارشادات ولی فقیه، یعنی امام خمینی (قدس سره) و پس از وی، حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله)، تحقق بخش الگوی عینی اراده جهادی، با روشی واقع گرایانه، کار او عملی بوده است.
چنین فداکاری های هدفمندی مایه شگفتی غربیان شد. آنان گمان بردند که جوانان حزب الله از جایی اثر پذیرفته اند و چیزی مانند خوردن دارو یا تحمیل شرایط زیستی خاص یا به کار بردن آموزش های روانی پیچیده یا ایجاد انگیزه های مادی که محرومیت ها را جبران می کند، آنان را واداشته است که به شهادت روی بیاورند! غرب بر اساس بنیان های فکری خود، به مقدس شمردن زندگی مادی و پایبندی به آن با هر وسیله و هزینه ای خو کرده است و نمی تواند مفهوم حضور شهادت طلبان را جز از راه تفسیر مادی ایمان آنان، درک کند. بدیهی است که غربیان، آثار تربیتی و معنوی آیین اسلام را درک نکنند، چرا که فهم آیین اسلام و آثار آن، نه تنها نیازمند درک عقلی است که مستلزم همزیستی عملی و پیگیری مراحل زندگی مجاهدان و جو عمومی جامعه اسلامی است تا در نتیجه، برداشت مختصری از چگونگی پیدایش این روحیه جهادی حاصل شود. اگر گروهی از غربیان به وجود پدیده شهادت طلبی نیز اعتراف کرده اند، از آن رو بوده است که آن را واقعیتی انکار ناپذیر یافتند. هر چند که تفسیر آن برای آنان مبهم باشد و علل واقعی آن از دید آنان پنهان مانده باشد.
باید دانست که در سایه ارتباط با دین، اصل بر استقبال از شهادت و نه فرار از آن است. چه بسیار علاقه مندان به شهادت که به دلیل اصرار بر کسب رضای خدای متعال و رستگاری در اطاعت او، در آرزوی مأموریت عملیات شهادت طلبانه به سر می برند. چنین فضایی، جز با فرهنگ سازی و تربیت معنوی و مواظبت بر عبادات ایجاد نمی شود. شهادت طلبی تنها یک اندیشه برای اقناع دیگران نیست، بلکه انتخابی است که نیازمند ایمان و انگیزه است که خود ناشی از تلاش و جهاد با نفس است.
چنانچه سؤال شود که آیا میل به شهادت، به مفهوم از بین رفتن میل به پیروزی است، پاسخ این است که هرگز چنین نیست. جهاد دارای دو نتیجه است: شهادت و پیروزی. شهید با شهادت خود به فوز و رستگاری می رسد و مجاهدان و امت با تحقق پیروزی. از این رو قرآن این دو را «دو نیکی» نام گذارده است:
قل هل تربّصون بنا الا احدی الحسنین و نحن نتربَّص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربَّصوا انا معکم متربصون.(1)
«بگو آیا جز یکی از دو نیکی را برای ما انتظار می برید، در حالی که ما در انتظار آنیم که خدا شما را به عذابی از سوی خود یا به دست ما دچار سازد. پس انتظار بکشید. که ما هم با شما در انتظاریم.»
اگر مردم چنان تربیت شوند که تنها در انتظار پیروزی باشند و پیروزی هدف حرکت آنان باشد، بدان معنا خواهد بود که چنانچه نشانه های پیروزی مبهم یا دور از دسترس باشد، تلاش خود را برای رویارویی با دشمن متوقف سازند، اما اگر با روحیه شهادت طلبی تربیت شوند، تلاش آنان در اوج فداکاری ممکن و حرکت آنان فعال و کارا خواهد بود. چنین مردمی، اگر به شهادت برسند، به آرزوی خود دست یافته اند و اگر پیروز شوند، نعمتی دنیوی به دست آورده اند که ثمره جهاد آنان است. تربیت افراد برای پیروزی، نه تنها تحقق آن را تضمین نمی کند، بلکه عناصر قدرت درونی امت را از هم می پاشد؛ در حالی که آموزش برای شهادت، موجب استفاده از همه توان و نیز تحقق پیروزی یا شهادت یا هر دو خواهد بود و افق ها را به روی همه احتمالات خواهد گشود و همراه با امید به پیروزی خواهد بود. آموزش برای پیروزی، مستلزم تکیه بر امکانات مادی و آموزش برای شهادت، انگیزاننده معنویت ها و ارتباط با خداست که موجب می شود، حتی امکانات اندک هم کافی باشد.
در روند آموزش برای شهادت، وجود یک الگو موجب اثر گذاری کاراتر و انگیزش بیشتر برای پذیرش آیین شهادت طلبی است. در طول تاریخ، رویدادی عظیم تر از واقعه کربلا رخ نداده است که در آن، امام حسین (ع) و هفتاد تن از بهترین افراد خانواده و یارانش، در دفاع از اصلاح امت و سرنگونی حاکم ستمگر منحرف به شهادت رسیدند. امام حسین (ع) فرمود که «همانا در طلب اصلاح در امت جدم به مبارزه برخاسته ام» زیرا «یزید قاتل انسان هایی است که جان آنان محترم است و فسق و فساد خود را آشکار ساخته و کسی مانند من با همچون او بیعت نمی کند.»
امام حسین (ع) می دانست که موضع گیری او به شهادت خواهد انجامید، زیرا فرمود «خداوند - عزوجل - چنین اراده کرده است که مرا کشته و سر بریده به ظلم و عدوان ببیند.» (2)
جامعه ای که بر پیروی از الگوی امام حسین (ع) و یارانش تربیت یافته است، از رفتار آنان مدد می گیرد و فداکاری های خود را در برابر فداکاری های آنان اندک می شمرد و اهمیت رویارویی را حتی بی آن که منجر به پیروزی مستقیم نظامی شود، درک می کند و در می یابد که اهداف بزرگ شایسته سطوح بالایی از ایثار، بی هیچ چشمداشتی است.
در حالی که تعداد اندک یاران، مانعی در برابر جهاد امام حسین (ع) نشد و توش و توان نظامی دشمن او را از ورود به نبرد باز نداشت و او هیچ راهی جز شکست و تسلیم یا نبرد و شهادت در برابر خود نمی دید و در نتیجه شهادت را برگزید؛ پناه بردن امت به ستمگران و پذیرش سلطه دشمنان، چه توجیهی پس از قیام عاشورا می تواند داشته باشد.
ما عشق به شهادت در راه خدا و جهاد در راه اسلام را از امام حسین (ع) آموخته ایم و عظمت دستاوردهایی که پس از نهضت او در کربلا و در نتیجه شهادتش، در طول نسل ها تحقق یافته است، درک کرده ایم. چرا که نگاه امام حسین (ع) هرگز متوجه لحظه نبرد نبود بلکه به آینده اسلام و مسلمانان منعطف بود.
وانگهی، روشن است که چنانچه شهادت در صحنه عمل و واقعیت های ملموس جامعه رخ دهد، دارای آثار تربیتی مضاعف و افزاینده خواهد بود. سخن گفتن از شهادت، با درس آموزی از شهیدان که صاحب ایثارهای فراوانند، متفاوت است. چنانچه آموزش های فشرده ای درباره اهمیت شهادت و شهیدان داده شود و این آموزش سر لوحه تمام حرکات فرهنگ سازی ما شود و سال های طولانی در این جهت تلاش شود، تنها بخش کوچکی از اقبال فزاینده جوانان که ناشی از ایثار شهیدان است، امکان تحقق خواهد یافت.
همگان از روح شهیدان اثر پذیرفته اند و روحیه شهادت، در همه سطوح و گروه ها گسترش یافته است. این اثر گذاری تا درجه ناراحتی بعضی از خانواده ها از عدم توفیق داشتن یک شهید در میان اعضای خانواده پیش رفته است. کودکان نیز امروزه همان روحیه مجاهدان را در دل دارند و شوق آنان به شهادت، به صورت امری عادی و رایج در آمده است و تعداد مجاهدان، به رغم نبود هیچ امتیاز سیاسی و اجرایی از سوی دولت افزایش یافته است. همچنین با این که شرایط حاکم، در جهت مخالف آیین شهادت طلبی است، اما تأثیر خون شهیدان قوی تر بوده است و این نشانگر آن است که شهادت دارای قدرت حیاتی و حیات بخش است و بی هیچ مانعی در میان امت گسترش می یابد و حرکت شهادت طلبی با شتابی خیره کننده در اوج قرار می گیرد و زمینه را برای استفاده از توان نهفته در امت آماده می کند.
زنان نیز دارای سهم بزرگی در تربیت و بسیج جهادی، از جایگاه های مختلف خود، به عنوان مادران، همسران، خواهران و فرزندان هستند. چه بسیار مادرانی که فرزند خود را در خردسالی بر مدار ایمان تربیت کرده، او را در بزرگسالی به سوی میدان نبرد فرستاده اند و چه بسیار همسرانی که شوهران خود را پشتیبانی و همراه با آنان، با فداکاری های جهاد را به دوش کشیده اند. چنین تربیتی است که زنان را به سطوح بالایی از فداکاری و ایثار ارتقا می بخشد.
در بررسی وضع خانواده های مجاهدان و شهیدان، این امر را می توان لمس کرد. تا جایی که برخی از زنان، بر ضرورت اجازه حمل سلاح و نبرد در عرصه جنگ تأکید کرده، خواستار تحقق آن شده اند، اما تکلیف شرعی و وظیفه نبرد، با حضور تعداد کافی از مردان و نبود ضرورتی که مشارکت زنان را ایجاب کند، شامل آنان نمی شود و نقش آنان تنها در خطوط پشت جبهه و در زمینه مددرسانی و بسیج است. چنین نقشی با توان بدنی زنان و توزیع کار کردها میان زن و مرد سازگار است و چیزی از پاداش زنان نزد خداوند متعال نمی کاهد، چرا که پاداش با تکلیف مرتبط است و زنان نیز از جایگاه ویژه خود، عمل به تکلیف می کنند.

شهادت طلبی و خودکشی

تربیت جهادی تقویت کننده روحیه شهادت طلبی و آمادگی برای مرگ در راه خداست. مبنای شهادت طلبی، بر مفاهیم دینی در زمینه حیات پس از مرگ استوار است و بنابر آن، انسان می تواند سعادتمند زندگی کند و همه رؤیاهای خود را تحقق بخشد. علاوه بر این، ثمره شهادت شهیدان، امت را نیز در برمی گیرد. شهادت برای آزاد سازی سرزمین، ابعاد مادی را در می نوردد و جلوه ای از اطاعت خدا و ادای تکلیف دفاع از سرزمین است و دقیقاً به همین دلیل، شهادت در راه خدا شمرده می شود.
شهادت یک عمل داوطلبانه و ارادی، از سوی انسانی است که همه ابزارها را برای گذراندن زندگی دنیا و پایبندی و طمع ورزی به آن در اختیار دارد و از هیچ چیزی رنج نمی برد تا در تلاش رهایی از آن باشد. شهادت طلبی، اقدام جوانان آکنده از شور زندگی و امیدهای آینده است و بی گمان ناشی از تربیت دینی و معنوی ویژه است که ایثار و ترجیح آخرت بر دنیا و امت بر فرد و فداکاری بر دستاوردهای پست و بی ارزش را به انسان می آموزد.
شهادت بازگو کننده از خود گذشتگی در اوج ارجمندی است و در ارتباط با رویارویی با دشمن در چارچوب ضوابط شرعی مشخص است و چنانچه ضربه زدن به دشمن یا وارد کردن بیشترین خسارت ها یا پیروزی بر آن، متوقف بر مرگ بعضی از مجاهدان و شهادت آنان باشد، چنان مرگی مشروع خواهد بود. چنین اقدامی با انتحار و خودکشی متفاوت است. خودکشی نشانگر نومیدی از زندگی و بسته شدن همه افق ها در راه تحقق اهداف است و شکستی است که به فقدان معنا و مفهوم ادامه موجودیت می انجامد و انسان نومید را به پایان دادن به زندگی خود سوق می دهد؛ رویدادی که معمولاً برای افراد غیر مؤمن رخ می دهد.
انسان مؤمن چشم به آن دوخته است که خدا زیانش را جبران کند و می داند که شکیبایی پاداش خواهد داشت و هرگز نباید، به رغم همه دشواری های فرارو، در حال یأس و نومیدی به زندگی خود پایان دهد، چرا که کیفری سخت در آتش جهنم در انتظار او خواهد بود. او می داند که حق ندارد، با این روش (خودکشی) در زندگی و حیاتی که موهبت الهی است، تصرف کند، چرا که زندگی امانتی در دست اوست و او اختیار آن را ندارد که در برخورد با آن، به هر شکل ممکن آن را به پایان برد. باید دانست کسانی که دست به خود کشی می زنند، افرادی هستند که به دلایل اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی یا سیاسی نومید شده اند و هنگامی که همه راه های دستیابی به خواسته هایشان، در برابر آنان بسته شود یا بار امتحان و ابتلایی که با آن روبرو هستند، بر دوش آنان سنگینی کند، به این راه پناه می برند.
درک مفهوم شهادت طلبی و موافقت با آن، هرگز در چارچوب عرف های بین المللی و سیاست های مستکبران و ارزیابی های مخالفان آن نمی گنجد.
از این رو، طبیعی است که آنان، حمله ای سازمان یافته و همه جانبه در انتقاد از شهادت طلبی و توصیف آن با ویژگی های مختلف آغاز کنند، چرا که شهادت طلبی سلاحی است که از یک سو خارج از دایره نفوذ و اثرگذاری آنان است و از سوی دیگر، نمی توان آن را از دست صاحبان آن گرفت. کسی که به شهادت روی می آورد، انسان مؤمنی است که تن و نفس خود را با خدا معامله کرده است و هیچ تهدید یا خطری او را از راه باز نمی دارد، چرا که او موضع خود را بر اساس ایثار حیات خود در راه آرمانش تنظیم کرده است. از آنجا که خصم، ابزاری جز عوامل تهدید نسبت به زندگی دنیا ندارد، این ابزار تنها در برابر کسانی کارگر می افتد که طمعی نسبت به دنیا داشته باشند و در هر حال، در مورد مؤمنان به شهادت، تأثیری ندارد.
پرسش این است که صاحبان حق، چنانچه در یک موازنه نابرابر مادی و نظامی با متجاوزان باشند، چه باید بکنند؟ مردم سرزمین های اشغالی در فلسطین و منطقه، در رویارویی با دشمن اسرائیلی که نیرومندترین و مدرن ترین امکانات نظامی را در اختیار دارد و برخوردار از همه حمایت های بین المللی در جریان اشغال و تجاوز است چه می توانند بکنند؟
بارها استفاده از روش های دیپلماتیک و سیاسی، توصیه شده است، اما در کاربرد این روش ها نیز طرفین در شرایط نابرابری قرار دارند. جانبداری بین المللی از اسرائیل امری روشن است و تاکنون، هیچ تصمیم بین المللی، به سود منطقه ما و در جهت اعاده سرزمین های ما نبوده است. ما نمی توانیم منطق پراگماتیستی را بپذیریم که از شرایط قهری سخن می راند و آن را مستلزم نرمش و تسلیم در برابر آن می داند، به امید آن روزی که فرا رسد که متغیرهای مبهمی در آینده رخ دهد، مانند آن که باورهای بین المللی دگرگون شود یا موازنه به زیان اسرائیل برهم بخورد یا توان ما به نحوی افزایش یابد که توازن قدرت ایجاد و فرایند حل و فصل در منطقه تسریع شود. چنین منطقی به تسلیم و سازش و وانهادن مسئولیت ما در استرداد زمین و باز پس گیری حقوق می انجامد.
وانگهی، چنانچه اکثریت در انجام وظیفه دفاعی خود سستی کنند، چه باید کرد؟ آیا مجوزی برای انسان مؤمن خواهد بود. که بر اساس موضع رایج عمل کند؟ هرگز! انسان مؤمن مسئول و دارای وظیفه و تکلیف است و دست کم باید در حرکت بخشیدن به امت تلاش کند و تقصیر دیگران عذری برای او نخواهد بود. با فقدان برابری قدرت و امکانات نیز باید در پی جست و جوی روش ها و راهکارهایی بود که ضعف و ناتوانی را جبران کند و ضربه زدن به دشمن را تا سرحد تغییر معادلات و تحقق اهداف و دستاوردها ممکن سازد.
همه ی آنچه دشمن می تواند انجام دهد، ترساندن ما از مرگ است و اگر چنین سِحری را باطل کنیم و نیروی مرگ را که ابزار تهدیدات اوست، به زانو در آوریم، در جهت افزایش روحیه و تحقق گام هایی به سوی پیروزی حرکت کرده ایم و باید در انتظار انباشت آثار مثبت آن در طول زمان و بروز متغیرهای جدیدی که در پایان، نتایج لازم را به بار خواهد آورد، باشیم.
و ما النّصر الا من عندالله العزیز الحکیم (3)
«و پیروزی تنها از سوی خدای توانای حکیم خواهد بود.»
سلاح شهادت طلبی، اصلی ترین منبع قدرتی است که می توان به آن متکی بود و عملاً کارایی خود را به اثبات رسانده و باعث شده است تا دشمن به بازنگری محاسبات و هدف گذاری های خود بپردازد و دریابد که توان نظامی فوق العاده و حمایت های بین المللی توطئه گرانه مایه ثبات او نخواهد بود، چرا که جوانان شهادت طلب با ایمان خود، کاراتر و پیش رونده تر از سربازان متجاوز و اشغالگرند.

نتایج عملی شهادت طلبی در لبنان

عملیات شهادت طلبانه و جهاد گرانه مقاومت اسلامی، اهداف متعددی در لبنان جامه عمل پوشانده است که برجسته ترین آنها عبارت است از:
1- جبران اختلال در موازنه نظامی و تحمیل نتایج دردناک بر دشمن، با امکانات اندک و فناوری ساده که به کاهش توان ارتش اسرائیل در حمایت نیروهای خود از یک سو و امکان بازدارندگی نیروهای ما از سوی دیگر انجامید، تا جایی که در سال 1985، دشمن ناچار به عقب نشینی از بیش از نیمی از اراضی اشغال شده خود شد تا گستره حضور خود و در نتیجه احتمال تحمل ضربه های مقاومت را کاهش دهد. دشمن تاب عملیات متعدد شهادت طلبانه را نیاورد، عملیاتی که آغازگر آنها اقدام شهید «احمد قصیر» بود که با یک خودروی پر از مواد منفجره، مقر حاکم نظامی اسرائیل را در صور، در تاریخ 11/ 11/ 1982 ویران کرد که نتیجه آن، کشته و زخمی شدن 141 افسر اسرائیلی و مفقود شدن 10 تن دیگر بود. (4)
سرانجام در 24 مه 2000، در عملیات آزاد سازی بزرگی که برای نخستین بار در منطقه رخ داد، دشمن ناچار به فرار از بیشتر سرزمین های لبنان، در پی عملیات مقاومت شد.
2- بازنگری برخورد رهبران اسرائیل با لبنان، به نحوی که امروزه تصمیم به ورود به خاک این کشور آسان تلقی نمی شود و از بیم عکس العمل ها، تجاوز ارضی در هر زمان و به هر شکل آسان نیست، چرا که تهدید به قتل و کشتار، دیگر اثری بر علاقه مندان به شهادت ندارد.
فرماندهان دشمن به کارایی سلاح شهادت اعتراف کرده اند. فرمانده منطقه شمالی می گوید: «جنگ لبنان پیروزی در بر نداشت و در زمینه انگیزه و اهداف، آرای متفاوتی وجود داشت. ما در ارزیابی قدرت خرابکاران [نیروهای مقاومت] و زمان و مکان اشتباه کردیم و از درک میزان درهم تنیدگی فرقه ای و طایفه ای در لبنان و پیچیدگی آن ناتوان بودیم و همچنین در برآورد عکس العمل مردم خطا داشتیم. ما در بسیاری چیزها، بلکه در همه چیز اشتباه کردیم.» (5)
یوسی بیلید عضو پارلمان اسرائیل نیز گفته است: «مردان حزب الله، نه تنها ارتش اسرائیل را دیوانه کرده اند، بلکه کل دولت اسرائیل را. این مسأله به دلمشغولی همه بدل شده است.» (6)
3- افزایش احساسات حماسی در منطقه و برافروخته شدن آتش انتفاضه در فلسطین و زنده شدن امید به آزادسازی همه جانبه در نتیجه شرایط بسیج فوق العاده ای که در همه جا، به ویژه در سراسر سرزمین فلسطین ایجاد شد، به گونه ای که امروزه عملیات شهادت طلبانه فلسطینیان، به صورت راهکار قدرتمندانه و کارا در رویارویی با اسرائیل درآمده است.
4- رسوایی نیروهای اسرائیلی در پنهان شدن آنان، پشت ماشین جنگی اسرائیل و افشا شدن ترس و وحشت آنان از رویارویی نظامی مستقیم و فرا بخشی از آنان از خدمت نظامی و تمایل گروهی به بازگشت هر چه سریع تر به داخل فلسطین اشغالی، به دلیل فرسوده شدن روحیه آنان و نومیدی نسبت به مؤثر بودن حضورشان در لبنان.
هیچ کس ادعا نمی کند که عملیات شهادت طلبانه، به تنهایی پیروزی را تحقق می بخشد و معادلات را بر هم می زند. به کارگیری همه ابزارهای ممکن و امکانات موجود در نبرد با دشمن امری ضروری است، اما عملیات شهادت طلبانه، خلأ بزرگی را که در توان و قدرت ما وجود دارد، پر می کند. چنانچه تحقق اهداف و دستاوردها و شکست دشمن بدون ریخته شدن حتی یک قطره خون امکان پذیر باشد، بر ما واجب خواهد بود که همان روش را در پیش بگیریم. شهادت طلبی با هدف بر هم زدن معادلات قدرت دشمن پیش بینی شده است و چنانچه روش دیگری برای تحقق آنها فراهم باشد، اولویت خواهد داشت چرا که نفس انسان عزیز و ارزشمند است و جز به عنوان آخرین راه حل، نباید آن را از دست داد. برای مثال، چنانچه هلاکت تعدادی از افراد دشمن با یک بمب ممکن باشد، جایز نخواهد بود که به جای آن، فردی خود را در معرض شهادت قرار دهد. از این رو، همواره تأکید شده است که عملیات شهادت طلبانه، باید بیشترین خسارت ها را به بار آورد و تحقق اهداف آن نیز به طور معقولی تضمین شده باشد و در عین حال، دقت و هوشمندی لازم در مدیریت و برنامه ریزی درست و پیگیری همراه با مسئولیت پذیری صورت گیرد.

پی نوشت ها :

1- توبه، 52.
3- ر. ک: به کتاب «عاشوراء مدد و حیاه» از مؤلف همین کتاب که در فصل اول، سیره و گفته های امام حسین (ع) را با ذکر منابع آورده است.
3- آل عمران، 126.
4- روزنامه الکفاح العربی، 10 / 11/ 2001.
5- روزنامه دافار، 7/ 6/ 1985.
6- گفت و گو با کانال اول تلویزیون اسرائیل، 3/ 2/ 1984. ر. ک. الاعلام الحربی فی المقاومه الاسلامیه.

منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم