تعلیم و تربیت در یونان باستان
مردم یونان باستان پس از طی ماجراهای فراوان تاریخی، سرانجام در شهرهایی که اکثراً در کنار دریا بنا نهاده شده بودند، سکونت اختیار کردند و در نتیجه دریانوردی و بازرگانی را پیشه ی خود ساختند. تماس و حشر و نشر با دیگر مردمان و نژادهای بیگانه سبب شد که یونانیان افرادی متفکر و تیزبین بار آیند. تحولات تعلیم و تربیت در یونان باستان به دو دوره ی مشخص تقسیم می شود: نخست دوره ی تعلیم و تربیت قدیم است که تا عصر پریکلس(1) یا اواسط قرن پنجم قبل از میلاد ادامه می یابد و دیگر دوره ی جدید که در حقیقت زمان تحول و دگرگونی بسیار در عقاید و آرای تربیتی، مذهبی، و اخلاقی محسوب می شود. دوره ی جدید، عصر پریکلس تا تسلط رومیان بر یونان را شامل می شود. در این دوره آرای فلسفی جدیدی ارایه می شود و روش های تربیتی نو و تازه ای به وجود می آید. در همین دوره ماهیت مذهبی ادبیات دگرگونی می پذیرد و عقل و منطق برای اخلاق جامعه، پایه ای استوار فراهم می آورد. برای درک مفاهیم حیات و ارایه ی دستورهای عملی جهت زندگی انسان، فلسفه جای گزین مذهب می شود. فلسفه ی جدید بر مبنای اصالت انسان به عنوان اساسی ترین مقیاس نیک و بد به وجود می آید. به جای پژوهش در باب چگونگی جهان مادی، توجه به بررسی دنیای تفکر و تعقل معطوف می شود و در نتیجه پایه های استوار فلسفه و منطق و اخلاق ریخته می شود.
اسپارت(2) و آتن(3) دو نمونه ی برجسته ی تعلیم و تربیت قدیم به شمار می آیند و این دو شهر اگرچه در پاره ای از رویه های آموزشی با هم متفاوت اند، در اصل و هدف تعلیم و تربیت با هم توافق داشتند و هدف اساسی تعلیم و تربیت را پرورش انسان و سربازان قوی و با شهامت و آراسته به زیور اخلاق و موازین مدنی جامعه می دانستند و در هیچ یک از این دو نظام، آزادی فردی فراوان وجود نداشت.(4)
تعلیم و تربیت در اسپارت
قوم اسپارت به سه گروه اجتماعی تقسیم می شدند: 1) گروهی که اعضای جامعه و یا شهروند نام داشتند و خود را اسپارتی خالص می دانستند که این گروه از همه زحمات و مشقات عادی زندگی آسوده بودند. آن ها وقت خود را صرف امور لشگری می کردند؛ 2) گروه کشاورزان که از آزادی اجتماعی برخوردار، ولی از حقوق و مزایای سیاسی محروم بودند و به امور تولیدی می پرداختند و از ثمره ی دسترنج آنان، سربازان و شهروندان برخوردار می شدند؛ 3) گروه بندگان که در تملک دولت بودند.خصوصیات اساسی تعلیم و تربیت اسپارت در توجه فراوانی بود که به امور نظامی و موازین سپاهیگری معطوف می داشتند و در نتیجه بر امر تربیت قوای جسمی و آموزش فنون نظامی و تقویت مبانی فلسفی تأکید فراوان می شد. هدف از آموزش و پرورش در حقیقت پرورش شهامت و مردانگی، مهارت و کاردانی نظامی، اطاعت و پیروی از قانون و عرف، و سرانجام احترام نهادن به بزرگان بود. انسان کمال مطلوب جامعه ی اسپارت به مردی مصمم و با شهامت گفته می شد که در برابر احساسات و عواطف و امیال خود تسلیم نشود و می بینیم که تعلیم و تربیت اسپارت به قوای ذهنی و عقلی و آموزش علوم و هنر توجهی اندک مبذول می دارد. در اسپارت تنها کودکان سالم و توانا نگه داری می شدند و کودکان ناتوان و ناسالم را به حکم قانون یا از بین می بردند و یا به طبقه کشاورزان و بردگان می سپردند. کودکان تا هفت سالگی نزد خانواده پرورش می یافتند.
سپس به آموزشگاه هایی که از طرف دولت به منظور آموزش و پرورش ساخته شده بود منتقل می شدند. این آموزشگاه ها بر اساس مقررات نظامی عمل می کردند. برنامه ی تربیت بدنی که در این آموزشگاه ها معمول بود، بیشتر به پرورش تحمل و مقاومت فردی و تقویت و تحکیم قوای جسمی و استحکام مبانی ذهنی و اخلاقی ناظر بود. پرورش قوای ذهنی و اخلاقی بر عقاید مذهبی استوار بود و به جوانان موسیقی و رقص یاد داده می شد و در موسیقی و سرودهای مذهبی و ملی به آموزش شهامت و ادای احترام به بزرگان و افتخار به زاد و بوم توجه می شد. در تعلیم و تربیت عمومی، خواندن و نوشتن منظور نبود. این وظیفه را غالباً به طور خصوصی خانواده به عهده می گرفت. کودکان و نوجوانان می بایست اشعار و امثله ای که روح وطن پرستی و شهامت و یا پایمردی را تقویت می کند حفظ کنند.
پسران از شش تا سیزده سالگی تحت نظام و انضباط سخت آموزش و پرورش بودند. آن ها در سی سالگی به سن بلوغ اجتماعی می رسیدند و به عضویت جامعه درمی آمدند.(5) دختران نیز از پرورشی سخت و توأم با انضباط برخوردار بودند، وظیفه ی آن ها زادن فرزندانی توانا و سالم برای کشور بود و به خواندن اشعار و سرودها و نواختن آلات موسیقی و شرکت در مراسم مذهبی می پرداختند.
قوم اسپارت با آن که از ثبات برخوردار بود، هرگز در سایه ی ثبات سیاسی خود ترقیات چشمگیر نکرد. محصول برجسته ی اسپارت، سربازانی شجاع و سیاست مدارانی مبرز بود نه فلاسفه، نقاشان، هنرمندان، و شاعران بزرگ.
اسپارت به سبب وضع جغرافیایی خاصی که داشت، ناگزیر بود همواره در حالت جنگ و دفاع از خود باشد. ارسطو در تعریف از نظام تعلیم و تربیت اسپارت چنین گفت: «اسپارت مردم خود را برای جنگ آماده می ساخت و در نتیجه به هنگام صلح و آرامش چون شمشیری بی مصرف در غلاف خود زنگ زد.»(6)
جوانان از هیجده تا بیست ساله برای جنگیدن آمادگی پیدا می کردند و از بیست تا سی سالگی در پاسگاه های مرزی به سر می بردند و سپس از سی سالگی عضو جامعه محسوب می شدند و به تشکیل خانواده اقدام می کردند و از آزادی بهره مند می شدند. سپس از سی تا چهل و پنج سالگی به خدمت نظام ملی وارد می شدند.(7)
تعلیم و تربیت در آتن
آتن پایتخت شبه جزیره آتیکا(8) است. بسیاری از مردم آتن به کار بازرگانی با دیگر ملل و اقوام می پرداختند و این مناسبات بازرگانی نه تنها موجب تبادل کالا و اجناس می شد، بلکه به تعاطی افکار و عقاید و بردباری و تحمل دیگران منجر می شد. مردم آتن از بازرگانی و تبادل افکار با دیگر ملل استفاده بردند و در پایان جنگ با ایرانیان (در حدود 480 سال قبل از میلاد مسیح) آتن شهری متمدن و غنی بود و در حقیقت رهبری شهرهای دیگر یونان را احراز کرد. با آن که یونانیان نتوانستند کشور و حکومت واحدی به وجود آورند، ولی در میان آنان مبانی فرهنگی و تمدن و زبان و مذهب و آداب و رسوم مشترک موجود بود و بسیاری از فعالیت های فرهنگی و ورزشی در آتن صورت می گرفت و در قرون پنجم و چهارم قبل از میلاد آتن دوره ی طلایی و درخشان تمدن خود را داشت.(9)آتن دارای ورزشگاه های عمومی بود و بر کار معلمان اندک نظارتی معمول بود. در این شهر مدرسه ی عمومی یا دانشگاه دولتی وجود نداشت، و تعلیم و تربیت به دست افراد و به طور خصوصی اجرا می شد. این طور به نظر می رسید که آتن مسابقه و مبارزات را در تعلیم و تربیت سودمند می شمارد. در مدارس، شاگردان میز تحریر نداشتند، بلکه روی نیمکت می نشستند و طوماری را می خواندند. تحصیل در سنین بالاتر مخصوص فرزندان خانواده های دولتمند بود.
برنامه ی مدارس شامل سه بخش می شد: موسیقی، نوشتن، و ورزش. نوشتن شامل قرائت و حساب بود و در حساب به جای ارقام حروف به کار می رفت. برای آموختن زبان های مرده و زبان های بیگانه، وقت صرف نمی کردند لیکن در آموزش زبان مادری خود دقت بسیار داشتند. کسی که کشتی گرفتن و شنا کردن نمی دانست و در کمان داری و فلاخن اندازی چیره دست نبود، در شمار تحصیل کردگان قرار نداشت.
پسران، وقتی به شانزده سالگی می رسیدند، می بایست به تربیت جسم خود بپردازند تا برای کارهای جنگی شایستگی یابند و در صف سربازان آتن قرار گیرند. بزرگان قبایل، مربیانی را انتخاب می کردند که آداب و رموز جنگ را به آنان یاد بدهند. سال اول را به مشق نظامی می پرداختند. از استادان ادب، موسیقی، هندسه، و خطابه تعلیم می گرفتند. در این مرحله است که جوانان آتن با حضور هیئت پانصد نفری در معبد آگراولوس(10) دست ها را بالای محراب گرفته، سوگند خود را چنین یاد می کردند:
من سلاح های مقدس جنگ را به ننگ آلوده نمی سازم، و مردی را که با من در یک صف است، هر که باشد تنها نمی گذارم. به تشکیل جشن های شهر و ادای وظایف مذهبی، تنها و در جمع، کمک خواهم کرد. میهن خود را بزرگ تر و بهتر از آنچه گذشتگان به من سپرده اند به آیندگان باز خواهم سپرد. از کسانی که زمان به زمان بر مسند قضاوت می نشینند اطاعت خواهم کرد. بر قوانین و همه ی مقرراتی که مردم مجری آنند، گردن خواهم نهاد؛ هرگاه کسی بخواهد که این قوانین را بشکند، من مانع خواهم شد و او را، به تنهایی و به یاری دیگران، از میان خواهم برد. دین نیاکانی خویش را محترم خواهم داشت.(11)
این تعلیم و تربیتی است که شهروندان آتن و یونان را به بار می آورد. اساس آن درس هایی است که در خانه و کوچه فرا می گرفتند، و خود ترکیبی است عالی از تعلیمات جسمی، فکری، اخلاقی، و ذوقی که در دوران جوانی تحت نظارت مربیان، و پس از آن آزادانه انجام می پذیرد. در دوران برومندی این فرهنگ، جوانانی که بدان پرورش می یافتند از جوانان هیچ دوره ی دیگر تاریخ کمتر نبودند و بر اساس تعلیم و تربیت آتن باید گفت که، برای عضویت جامعه، علاوه بر این که آتنی ها می بایست افرادی آزاده و و از خانواده های مخصوص باشند، باید خواندن و نوشتن و موسیقی و ورزش هم بدانند.(12) آموزش و پرورش آزاد بود و روش القای عقیده وجود نداشت. به موجب قانون، پدر موظف بود فرزند خود را به تحصیل بگمارد. در غیر این صورت فرزند نیز مجبور نبود هنگام پیری از او مراقبت کند. آموزگاران پایه ی رسمی نداشتند و تنها از ماهانه ای که شاگردان می پرداختند امرار معاش می کردند و در جامعه شأن و حیثیتی برای آنان قایل نبودند. فقط به استادان احترام کامل می گذاشتند. لازم به تذکر است که تعلیم و تربیت در آموزشگاه ها صورت می گرفت و در آن جا از صبح تا غروب باز بود و تعطیل هفتگی نداشت، ولی در طول سال نود روز را عید می گرفتند و مدارس تعطیل می شد. شاگردان به همراه لله که پداگوگ نام داشت و از بردگان بود به آموزشگاه می رفتند و برمی گشتند.
روش آموختی انفرادی بود و آموزگار به هر شاگرد جداگانه درس می داد. آموزگار درس می داد و شاگرد همه را از بر می کرد. تنبیه بدنی هم در آموزشگاه ها و هم در منزل اجرا می شد.
هنگام تولد، اگر کودک بر طبق میل پدر نبود او را در کوهستان می گذاشتند تا از بین برود ولی اگر موافق میل پدر و نیکو بود در راه تحصیل چنان بود که او را از هفت سالگی در خانه تربیت می کردند. تربیت دختران از پسران جدا و وظیفه ی آن ها خانه داری بود. از هفت سالگی پسران در دو آموزشگاه موسیقی و ادب، و تربیت بدنی تعلیم می دیدند. آن ها قسمتی از ساعات روز را در آموزشگاه موسیقی و ادب، و قسمتی دیگر را در آموزشگاه تربیت بدنی تحصیل می کردند. برای خدمت نظام شانزده تا هجده سالگی، جوان ها به ژیمنازی که توسط دولت ایجاد شده بود می رفتند و دو سال صرف خدمت نظام می شد که سال اول در داخل شهر آتن و سال دوم در مرزها و خارج از شهر بود و این دوره تا بیست سالگی ادامه داشت. در این سن بود که دوره ی تحصیل تمام می شد.
برنامه ی تحصیل خواندن و نوشتن و ورزش بود و مختصری نیز شمارش و حساب می آموختند. به جای ارقام کنونی که از قرن نهم میلادی از هند و ایران توسط مسلمین به اروپا می رفت، حروف الفبا را به کار می بردند. همین که کودک خواندن را یاد می گرفت وی را به خوب خواندن عادت می دادند و سعی می شد که آنچه اطفال می خوانند نمایش دهند و از این جاست که در یونان نمایشگران خوبی به وجود آمدند. کتاب درسی وجود نداشت و آموزگار مطالب را جزوه می گفت: نخستین کتابی که بدین ترتیب می نوشتند و می آموختند ایلیاد(13) و ادیسه(14) هومر(15) بود. سپس اشعار هزیود (Hesiode) و ته اوگمیس (THeogmis) و حکایات و افسانه های ازوپ(16) را می آموختند. خواندن به منظور، تحریک احساسات اخلاقی و میهنی جوانان با موسیقی توأم بود.
ورزش و تربیت بدنی در یونان باستان مورد توجه بود. ورزش در زورخانه ها صورت می گرفت. زورخانه فضایی بدون سقف بود و دور تا دور آن را برای تماشاگران نیمکت می گذاشتند. ورزش عبارت بود از تمرین دو، جست و خیز و خشت و زوبین پرانی. ورزشکاران چون از فعالیت های بدنی فارغ می شدند بدن را شست و شو می دادند.
در آتن هدف نهایی تربیت، پرورش مردانی بود که به درد دولت بخورند و به قدر کفایت بینا و خردمند باشند تا از روی عقل رأی بدهند و حکم صادر کنند. تعلیمات و نظریات اخلاقی و اجتماعی را به وسیله شعر در ذهن جوانان جای گزین می کردند. یک خطیب آتنی می گوید: «اگر ما در جوانی اشعار شعرا را می آوریم برای این است که اندرز ایشان را به مورد عمل بگذاریم.» اطفال خانواده های بی بضاعت صبح گروه گروه بی آن که از برف و باران پروایی داشته باشند سرود خوانان به مدرسه می رفتند.
در یونان باستان نظر فلاسفه در خصوص هدف های تعلیم و تربیت متوجه پرورش شهروند مطلوب بود. در عین حال استعدادهای فرد به ویژه قوای روحی و عقلانیش فراموش نمی شد. مثلاً افلاطون در جمهوریت موضوع تعلیم و تربیت را به عنوان جزء لاینفک و مهمی از موضوع وسیع تر یعنی رفاه و سعادت جامعه ی انسانی در نظر می گیرد. از دید افلاطون نقطه ی آغاز تربیت، محیط است. انسان دارای روحی است که خود خالق آن است و نمی تواند آن را نابود کند، اما می تواند آن را در جهت مثبت یا منفی پرورش دهد. نظام تربیتی افلاطون مبتنی بر فراهم کردن شرایط مناسب برای رشد روح است. روح از سه بخش یا عنصر تشکیل شده است. پایین ترین قسمت روح از لحاظ تعالی و ارزش، بخش یا عنصر شهوی(17) است.(18) این وجه از روح طالب صفاتی از قبیل شجاعت، ستیزه جویی، حمیت، و جز این ها است (قوه غضبیّه). این بخش از روح به شرط آن که نیکو تربیت شود، شجاعت و حمیت واقعی را باعث می شود؛ و در غیر این صورت باعث خشونت، جنگ جویی، و خودرایی خواهد بود. قسمت سوم روح شامل آن بخش است که افلاطون آن را دوستدار حکمت و دانش می داند و در سایه ی تربیت صحیح روح، واجد صفات و ملکاتی از قبیل نجابت، خونگرمی، جوشش اجتماعی، نرم خویی، فرهنگ والا، و سرانجام خردمندی خواهد شد. مشابه با سه قسمت یا سه عنصر روح، جامعه هم دارای سه قسمت است که در هر یک از آن ها وجهی از وجوه سه گانه ی فوق سیطره دارد. به این ترتیب که قوای شهویه در بین کشاورزان و صنعتگران، قوای غضبیه در بین سربازان و سپاهیان و قوای لطیف روحی در میان علما و فلاسفه قوی است. سعادت و رفاه جامعه در این است که بین عوامل و عناصر فردی و اجتماعی هماهنگی ایجاد شود. یعنی آن که افراد به فراخور استعدادهای خویش برای ایفای هرچه بهتر نقش های اجتماعی خود تربیت شوند. پس هدف این می شود که هر کس را مطابق استعدادهایش برای ایفای هرچه بهتر نقش های اجتماعی تربیت کنند.
ارسطو تعلیم و تربیت اسپارتی را که در آن توجه بیش از حد به ورزش و تربیت بدنی و سپاهیگری می شد مورد انتقاد قرار می دهد و می گوید: «هدف تربیت نباید فقط پرورش یک فضیلت و خصیصه باشد.» از دید او منظور از تربیت، پرورش انسان خوب است (کتاب هشتم، سیاست). در کتاب اخلاق خود هم زندگی خوب را که متضمن فعالیت قوی روح است هدف قرار می دهد.(19)
نظریات تربیتی فلاسفه ی یونان
الف- سقراط(20). او سرور حکمت و استاد فلاسفه است. در فلسفه شیوه ای تازه را معرفی کرده است. وی به همین سبب نفوذ فوق العاده ای که سوفسطائیان(21) به دست آورده بودند و شک و تردیدی که در باب اصول اخلاقی ایجاد کرده بودند از توجه به بررسی طبیعت دنیای مادی به تعمق در ماهیت رفتار و اخلاق و پاک دامنی و شرافت انسانی روی آورد. او خودشناسی را بزرگ ترین دانش بشری و اولین وظیفه ی هر انسان می دانست و سعادت افراد را در سعادت جماعت می دانست و معتقد بود هر کس باید وظیفه ی خود را نسبت به دیگران انجام دهد. او مدرسه یا کلاس درس به خصوصی نداشت. هنگامی که در کوچه ها و معابر عمومی قدم می زد، مردم و به خصوص جوانان به گرد او جمع می شدند و او با طرح پرسش هایی در باب مسائل اخلاقی به روشن کردن ذهن شنوندگان می پرداخت، و روش سقراط در حقیقت دارای مراحل سه گانه بود: در مرحله ی اول، عدم صراحت و وضوح ذهن در باب مسائلی را که طرح می شد آشکار می کرد. در مرحله ی دوم کوشش می شد تا مفاهیم، در قالب تعاریف روشن جای گیرد و معانی آن ها مشخص و معین شود. در مرحله ی سوم اهتمام می شد تا تعابیر و آثار آن مفاهیم استنباط و استخراج شود. این رویه ی حقیقت جویی سقراط با وجود نارسایی هایی که داشت موجب شد در آموزش روشی منطقی به وجود آید. در واقع می توان سقراط را هم مؤسس اخلاق و هم بانی روش آموزش نامید. سقراط بر اساس اصل خودشناسی، مردم را به درون نگری و تمرکز قوای درونی دعوت می کرد. بنا به گفته ی سقراط تعلیم و تربیت باید دانش هایی را که موجب شکوفا شدن قدرت تفکر انسان می شود در اختیار وی بگذارد. در نظر سقراط دانشی محترم است که به رفتار و کردار درست بیانجامد. دانش توأم با فضیلت و تقوی، اساس هنر و زندگی انسان است. سقراط در اثر کوششی که برای دفاع از موازین اخلاقی نشان داد مورد حسادت و کینه قرار گرفت و سرانجام بدخواهان وی را به آموزش و رواج فساد اخلاق در میان جوانان متهم، و مأموران حکومت او را محکوم به قتل کردند.(22)ب- افلاطون(23). افلاطون که از خاندانی اشرافی بود به تنظیم نظریه ای استوار در تعلیم و تربیت همت گماشت و مکتبی در آتن بنیاد نهاد که به آکادموس(24) مشهور است. تعالیم و نظریات وی در مجموعه ای از نوشته ها و آثارش به خصوص کتاب قوانین و کتاب جمهوریت که از هر لحاظ شاهکار افلاطون است بر جای مانده است. با آن که افلاطون در باب تعلیم و تربیت مبانی نظری متینی دارد، ولی به کار بستن آن ها ساده نیست و باید به خاطر داشت که اولاً افلاطون نخستین حکیمی بوده است که برای حل مشکل تعلیم و تربیت یونان باستان، نظامی مفصل و مرتب پیشنهاد کرده و کوشیده است تا در نظام خود تضاد بین رفاه و آسایش فردی، با سعادت و سلامت جمعی را بگشاید. ثانیاً مقاصد و کمال مطلوب های افلاطون از زندگی و تعلیم و تربیت چنان عالی و انسانی است که تفکرات وی منشأ الهام متفکران و روشنفکران قرون قرار گرفته است. ثالثاً جزئیات نظام تعلیم و تربیتی وی با وجود غیر عملی و ارتجاعی بودن آن، شامل تجزیه و تحلیل و انتقاد از کمال مطلوب ها و روش ها و سنت های معمول در یونان باستان بود. نظر هری گود و یا ترجمه ی مترجم چنین کلمه ای را به ما ارائه می دهد. زیرا نظریات افلاطون را نمی توان ارتجاعی نامید.
افلاطون رویه ی تعلیم و تربیت آتن را پذیرفته است، ولی در مواردی بدان ایراد می گیرد. او معتقد است که نوشته های ادبی و تمرینات ورزشی و آموزشی موسیقی باید ساده و دور از پیچیدگی و صعوبت باشد تا در نتیجه تعلیم و تربیت افرادی میانه رو و معتدل و سالم و با شهامت بار آورد. افلاطون معتقد است که باید دامنه ی مطالب آموزشی را در مدارس توسعه داد و موضوعاتی در باب ریاضیات و حساب و هندسه و نجوم و موسیقی و منطق را در برنامه جای داد.(25)
افلاطون در طرح خود جای اصلی را به آموزش و پرورش می دهد، زیرا وی معتقد بود که فقط با آموزش و پرورش دقیق و کامل زنان و مردان برگزیده، می توان سیاستمدارانی خوب به جامعه تحویل داد. برای برقراری مملکت و نگهداری آن نهایت مراقبت را از طبقه ی جوان می کردند و به آموزش و پرورش آن ها در یک سازمان دولتی که از امیال شخصی پدران و مادران و قدرت و ثروت به دور بود نظارت می شد. تجربه ی تلخی که از شکست دموکراسی آتنی و از دولت نالایق و اصالت فردی و مرگ سقراط به وجود آمد وظیفه و کار افلاطون را مشخص کرد. افلاطون می بایستی کشوری پی ریزی کند که آن را از بلایا حفظ می کرد و لازمه ی آن داشتن یک طرح بود. طرح افلاطون همان طرح سقراط ولی جامع تر از آن بود. دو اصل در طرح افلاطون برای کشوری که در آن نظم و لیاقت، بهترین نوع زندگی را ممکن می سازد، عبارت اند از: اولاً زمامداران کشور خیالی او باید برای فن حکومت تربیت شوند و جایی برای آماتورها در نظر نیست، ثانیاً آن هایی که به دنبال مادیات هستند نباید هیچ گونه قدرت سیاسی داشته باشند و از صحنه ی سیاست به دور خواهند بود و آن ها که لیاقتی برای قدرت سیاسی ندارند از ثروت مادی محروم خواهند بود. کشوری که افلاطون، برای رسیدن به آن آرمان در نظر دارد، هرمی است که دارای سه طبقه است. قسمت زیرین هرم را تولید کنندگان محصول یعنی زارعین، صنعتگران و تجار و آن کسانی که منش اقتصادی دارند، قسمت وسط هرم ارتشیان و کارمندان و رأس هرم را افراد نخبه و باهوش تشکیل می دهند که حکومت و سیاست به عهده آن ها است.
در برنامه ی تربیتی افلاطون، دوران تحصیلات قبل از 18 سالگی بر اساس بهترین روش آتن است که ورزش، موسیقی، ادبیات، و ریاضیات و سپس یک دوره ی دو ساله تربیت بدنی و نظامی را شامل می شود که اجباری است. مرحله ی بعدی که از بیست سالگی بود، برگزیدگان به تحصیلات عالی مخصوصاً حساب می پرداختند. از سی تا سی و پنج سالگی دوره ی بحث و استدلال بود و این مرحله پایان تحصیلات محض است و پانزده سال دیگر را نیز باید به خدمات عمومی مانند فرماندهی نظامی و ادارات فرعی دیگر بگذرانند.(26)
به نظر افلاطون پس از تحصیل حساب و هندسه، همه علومی که مقدمه ی فن مناظره است باید از همان کودکی آغاز شود و طرز تدریس آن ها هم باید نوعی باشد که بوی اجبار از آن نیاید، زیرا شایسته نیست که مرد آزاده به شیوه بندگان دانش بیاموزد. شاید اگر کسی را به زور وادار به کارهای بدنی بکنیم، این کارها به بدن او آسیبی نرساند، اما علمی که به زور وارد مغز انسان شود، باقی نخواهد ماند. پس باید در تربیت کودکان اجبار روا نداشت بلکه کاری کرد که درس برای آن ها مانند بازی باشد. در آن صورت به بهترین نحوی به استعداد طبیعی هر یک از آنان پی خواهیم برد.(27)
1- مردان و زنان به طور مساوی از موهبت های طبیعی بهره مندند و بنابراین باید به طور مساوی از تعلیم و تربیت بهره گیرند.
2- آموزش نظری و عملی باید به یکدیگر مربوط باشند و تعلیم و تربیت راهنمایی اخلاقی نوجوانان را به عهده گیرد.
3- وظیفه ی تعلیم و تربیت، پرورش قابلیت های افراد برای انجام دادن خیر و نیکی است که در وجود آنان به صورت طبیعی به ودیعه نهاده شده است.
4- وابستگی افراد به طبقات است، به این ترتیب تعلیم و تربیت باید موجبات شکوفا شدن کامل شخصیت افراد را فراهم آورد.(28)
پ. ارسطو(29). او از شاگردان افلاطون بود و مدت بیست سال در مکتب وی به علم اندوزی پرداخت. نظریه های آموزشی ارسطو که در کتاب سیاست و اخلاق مندرج است، در تبعیت از افکار افلاطون قوام گرفته است. به نظر افلاطون سیاست، هنر هدایت جامعه برای فراهم آوردن حداکثر خوبی و نیکی برای بشریت است. بدین دلیل سیاست را باید عالی ترین هنری دانست که هر انسان استحقاق به دست آوردن آن را دارد. چون موفقیت هنر سیاست به مواد و مصالح کار بستگی دارد بنابراین وظیفه ی سیاستمداران فراهم آوردن امکانات مناسب جهت پرورش شهروندان معتقد به خدمت است که آن هم از طریق تعلیم و تربیت که اساسی ترین جزو علم و سیاست است، حاصل می آید. ارسطو معتقد است هر نوعی از حکومت، اشرافی یا آزادمنش یا مادرشاهی، نوعی خاص از تعلیم و تربیت را که با خصوصیات آن حکومت مناسبت دارد طلب می کند. به عبارت دیگر مردم باید به قالب حکومتی درآیند که بر آنان فرمان می راند.
بدین ترتیب آموزش و پرورش را باید همواره از وظایف حکومت دانست. به نظر ارسطو میان اختلافات قومی و قبیله ای فقط نظارت دولت بر مدارس می تواند وحدت مملکت را حفظ کند. مملکت یا مدینه، کثرتی است که باید به وسیله ی تربیت به وحدت مبدل شود.
ارسطو با شدت عمل در تعلیم و تربیت مخالف بود و در نتیجه نظام تعلیم و تربیت اسپارت را به شدت مورد انتقاد قرار می داد و آن را بی رحمانه می شمرد. به نظر ارسطو، تعلیم و تربیت به طبیعت و عادات و عقل انسان بستگی دارد و هدف و غایت آن، فهمیدن و تفکر است. ارسطو، فضیلت انسانی را به دو نوع تقسیم می کند: فضیلت، منش، و شخصیت که از طریق عادت و خوگیری حاصل می شود و فضیلت رفتار و عقل که از طریق آموختن به دست می آید. ارسطو شرط اساسی سعادت را زندگی عقلانی می داند. برای وصول به فضیلت و کمال، وی میانه روی و اعتدال را توصیه می کند، بنابراین میان جبن و تهور، شجاعت را برمی گزیند و میان بخل و اسراف، اقتصاد را. این اعتدال به معنی هندسی آن نیست، یعنی نقطه ای نیست که از دو سوی به یک فاصله باشد، بلکه حد وسط در اخلاق به تناسب اوضاع و احوال فرق می کند و تنها عقول پخته و قابل انعطاف با اوضاع آن را درک می کنند.
ارسطو معلمی بود توانا و در بسیاری از دانش های بشری تسلط داشت و به رواج علم کمک فراوان کرد. وی در تمام مطالب و وسایل علمی آن عصر از منطق و حکمت طبیعی و حکومت الهی و اخلاق و سیاست و فن خطابه و فن شعر تحقیقاتی داشته و کتاب هایی نوشته است.(30)
یونانی ها به آموزش و پرورش اهمیت زیادی می دادند. ارزش های اخلاقی انسان و پرورش تن و روان در آن واحد و میانه روی در هر چیز را هم مهم می دانستند. آموزشگاه های آن ها برای مغرب آسیای صغیر و حوزه ی مدیترانه سرمشق شد و همین که امپراطوری روم به وجود آمد سازمان مدارس و روش آموزش و پرورش یونانی ها مورد اقتباس قرار گرفت و مدت ها جوان های رومی در دانشگاه های یونان به تحصیل پرداختند. بدین ترتیب وسیله ی بسط و توسعه ی ادبی و علمی یونان در تمام حوزه ی مدیترانه شدند. تعلیمات عالی و علوم و ادبیات یونانی ابتدا در آتن و اسکندریه، سپس در قسطنطنیه یعنی استانبول کنونی و ایران و دیگر ممالک اسلامی محفوظ ماند تا در آغاز عصر جدید به اروپا بازگشت.(31)
پی نوشت ها :
1. Pericles (حدود 495 - 429 ق. م.)، سیاستمدار و مصلح بزرگ آتنی که عصر وی درخشان ترین ادوار علم و هنر یونانی بود.
2. Sparta، شهر قدیم یونان.
3. Athen، پایتخت یونان.
4. گود، هری، تاریخ آموزش و پرورش باختر، ترجمه ی محمد علی طوسی، صص. 7 - 10؛ و صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ اروپا، صص. 3 - 4.
5. همان مأخذ، شماره ی اول، ص. 11؛ شماره ی دوم، صص. 5 - 7.
6. گود، هری، تاریخ آموزش و پرورش باختر، ص. 12.
7. صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ اروپا، ص. 5.
8. Attica، قسمت شرقی یونان مرکزی قدیم.
9. گود، هری، تاریخ آموزش و پرورش باختر، ترجمه ی طوسی، ص. 14.
10. Agraulos
11. دورانت، ویل، تاریخ تمدن (یونان باستان)، چ. 2، 1367، صص. 319 - 321.
12. گود، هری، تاریخ آموزش و پرورش باختر، ترجمه ی طوسی، ص. 16.
13. Iliad
14. Odyssey
15. Homer، شاعر یونانی (قرن نهم ق. م).
16. Azop، فایل نویس یونانی (اواسط قرن ششم ق. م.)
17. صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ اروپا، صص. 5 - 8.
18. Appetitive Element
19. دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، جزوه ی شماره ی 3.
20. Socrates، فیلسوف یونانی (469 - 399 ق. م.).
21. Sophists، معلمان دوره گردی که در قرن پنجم ق. م. از شهرهای مختلف برای اشاعه ی معرفت به آتن می آمدند.
22. گود، هری، تاریخ آموزش و پرورش باختر، صص. 22 - 23؛ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه ی غرب، ص. 172؛ و تاریخ یعقوبی، ج. 10، ص. 144.
23. Plato، فیلسوف یونانی (427 - 347 ق. م.).
24. Academus
25. همان مأخذ، منبع اول، صص. 24 - 26.
26. کاسل، ای. بی. آموزش و پرورش کهن و نوین، ترجمه ی مهین میلانی، صص. 113 - 116.
27. افلاطون، جمهوریت، صص. 437 - 438.
28- تاریخ آموزش و پرورش باختر، ص. 28.
29. Aristotele، فیلسوف یونانی (384 - 322 ق. م.).
30. همان مأخذ، صص. 28 - 30.
31. صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ اروپا، صص. 21 - 22.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}