نویسنده: دکتر علی محمّد الماسی



 
در دوران پیش از اسلام، تعلیم و تربیت مانند زمان ما عمومی نبود و همه حق نداشتند از این سرمایه ی نفیس بهره مند شوند و آموزش و پرورش در انحصار گروه خاصی بود. باسوادها نیز به علل گوناگون از همگانی کردن تعلیم و تربیت خودداری می کردند. مثلاً می گفتند که چون افکار عمومی با خرافات و افسانه ها انس گرفته و تخدیر شده است آمادگی پذیرش اندیشه های نو را ندارند و یا افراد باسواد برای این که مبادا از ناحیه ی خرافیون گزند و آسیبی متوجه شان شود، سعی می کردند معلومات خود را از مردم عامی مخفی کنند و جز به صورت معما و لغز، آن هم برای افراد خاصی، آن مسائل را مطرح نکنند. دیگر این که دانش و معلومات برای طبقه ی باسواد دکان خوبی شده بود و هرگاه آموزش و پرورش همگانی می شد و همه ی مردم از این گنج بهره مند می شدند به خیال آن ها بازارشان کساد می شد و دیگران توجهی که می بایست به آن ها داشته باشند و یا آن سودی که آنان باید از مردم می بردند عملی نبود و از این جهت در انحصار دانش کوشش فراوان می کردند. تبعیضات نژادی و نظام پوسیده طبقاتی، دیواری به عظمت دیوار چین میان طبقات مردم پدید آورده بود هیچ کس حق نداشت بیرون از مرزی که نژادپرستی و نظام طبقاتی برایش تعیین کرده بود قدمی بردارد و از مزایای طبقه و یا نژاد دیگر بهره مند شود، مقررات نظام طبقاتی و نژادی که بر حسب زمان و مکان تغییر می کرد در بسیاری از کشورهای آن روز اجازه نمی داد که مثلاً سیاه پوستان، فرزندان فقرا، بینوایان، کشاورزان، صنعتگران، بردگان و یا بازرگانان از نعمت سواد و دانش بهره مند شوند. در نتیجه طبعاً، آموزش پرورش در انحصار گروه خاصی از طبقه ی اعیان و اشراف و امیرزادگان باقی می ماند. بدیهی است که با این اوضاع، هیچ گاه امکان نداشت که مردم از فقر علمی و اخلاقی نجات یابند و دانش و فرهنگ عمومی شود. این وضع در کشورهایی که اساس حکومت شان روی نظام طبقاتی بود مانند، هندوستان، یونان و بابل و کشورهای دیگر به طور آشکارتری به چشم می خورد. وضع دانش عربستان نیز از این بهتر نبود. اعراب با این که شعرهای بسیاری گفته بودند ولی سواد خواندن و نوشتن نداشتند تا جایی که مقارن ظهور اسلام در شهر مکه هفده نفر و در مدینه یازده نفر بیش تر سواد خواندن و نوشتن نداشتند.(1)
این دوران از تاریک ترین ادوار زندگی بشری است که نه تنها در منطقه ی جزیره العرب بلکه در تمامی نقاط جهان تاریکی و جهل و خرافه حکمفرما بود. عربستان بزرگ ترین شبه جزیره دنیاست و بیش از سه میلیون کیلومتر مربع وسعت دارد. اندکی از مردم آن شهرنشین و بقیه صحرانشین بودند. این منطقه به قدری عقب مانده بود که حتی قدرت های بزرگ آن روزگار مثل ایران و روم، که سعی در استعمار و استثمار ملت ها داشتند، به این سرزمین ها توجهی نمی کردند و حاضر نبودند راه های سخت ریگستانی را برای سود اندک به پیمایند و هم به جهت این که مردم این منطقه قابل کنترل نبودند و همواره به قتل و غارت اشتغال داشتند. لذا استثمارگران عطایشان را به لقایشان می بخشیدند.
در آن روزگار تعلیم و تعلم به آن معنی که ما تصور می کنیم در عربستان وجود نداشت زیرا عرب ها مردمی بدوی و صحرانشین بودند و از علوم مختلف که زاییده زندگانی مدنی است خبر نداشتند و اگر هم بعضی افراد معدود کم و بیش در این زمینه چیزهایی می دانستند طوری نبود که به همه کس تعلیم دهند.
بنابراین مردم و مکیان به تعلیم اطفال خود اهمیتی نمی دادند و طفلی که در آن روزگار به وجود می آمد، خواندن و نوشتن نمی آموخت. پیغمبر اسلام اولین کسی بود که به تعلیم اعراب همت گماشت. پس از جنگ بدر مقرر داشت، اولین اسیرانی که به دادن فدیه قادر نبودندی به عوض آن ده تن مسلمان را خواندن و نوشتن بیاموزند و آزاد شوند.(2)
هنر خواندن و نوشتن، در انحصار معدودی از کسان بود که در پاره ای از مراکز تجاری می زیستند و تقریباً همه ی فرزندان بیابان بی سواد بودند. افق فکری ایشان تنگ بود و پیکار برای بقا در این محیط نامهربان و ناملایم چنان شدید بود که همه ی نیروی ایشان صرف برآوردن نیازهای مادی و عملی زندگی روزمره می شد و وقتی برای ایشان باقی نمی ماند که به تأملات فلسفی و دینی بپردازند و تمایلی هم به این کار نداشتند. اعراب قدیم، هر چند از ادبیات مکتوب بی بهره بودند، ولی صاحب زبانی بودند که به داشتن گنجینه ای بسیار غنی از واژه ها ممتاز بود، و چون نقاشی و پیکرتراشی را نمی شناختند، زبان خویش را به یک صنعت ظریف تبدیل کرده بودند و از بابت قدرت بیان عظیم این زبان، به حق، بر خویش می بالیدند.(3)
همان طوری که بیان شد، عرب پیش از اسلام خواندن و نوشتن نمی دانست ولی پس از اسب و زن و شراب، شعر را از همه بیشتر دوست می داشت. در میان عرب های جاهلی، عالم مورخ نبود ولی علاقه ی فراوان به فصاحت زبان و صحت گفتار و اشعار مختلف موزون وجود داشت. زبان عربی هم چون زبان عبری تعاریف پیچیده و مقررات فراوان داشت و تفاوت کلمات آن بسیار دقیق بود. در آن روزگار تعبیر احساسات شاعران و بعدها به توضیح وقایع فلسفی توانا بود. شاعر عرب مورخ و فراهم آورنده ی انساب و هجا گرو معلم اخلاق و راوی اخبار و الهام بخش و دعوت گر عرب ها برای جنگ بود. وقتی شاعر در یکی از مسابقه های شعری که گاه به گاه طرح می شد، جایزه ای می برد، قبیله وی این حادثه را مایه ی افتخار خویش می دانست و سخت خوشحال می شد(4).
اشعار جاهلی، گاهی خشن و خون افشان است که گویا از دم شمشیر می چکد و از سرنیزه فرو می بارید. شعر عرب از ریگستان های وسیع الهام می گیرد و در بیابان سوزان پیش می تازد، به حشرات و حیوانات عشق می ورزد. و از باران های تند و پراکنده طراوت می گیرد و در گودال های آلوده خاموش می شود. این اشعار سوز و گداز شاعر را در صحنه های تراژدی ربع و اطلال و دمن، پرده های تاریک شب، صدای زنگ کاروان در کنار تپه های پیچ در پیچ و منظره ی غم انگیز غروب جلوه می دهد.(5) و نیز مهم ترین مسابقه ی شعری، هر سال در بازار عکاظ(6) برگزار می شد و مدت یک ماه تقریباً هر روز قبایل مختلف به زبان شاعران خویش هنرآزمایی می کردند. در این بازار به جز گروه مستمعان که آن چه را می شنیدند تأیید یا تحقیر می کردند، داور دیگری نبود. بهترین قصایدی که در این بازار خوانده می شد با حروف زیبای براق می نوشتند که قصاید طلایی عنوان می یافت و در خزینه ی امیران و شاهان به عنوان آثار گران بهای جاوید ضبط می شد. عرب ها این قصیده ها را معلّقات نیز می گفتند، زیرا قصاید برنده ی مسابقه را، چنان که روایت مکرر گفته است با حروف طلا بر حریر مصری ثبت می کردند، به دیوارهای کعبه می آویختند. این ها قصائد طولانی و با زبان های مختلف است که معمولاً از عشق و جنگ سخن رفته است. شاعران جاهلیت اشعار خود را همراه نغمه و موسیقی انشا می کردند. شعر و موسیقی به هم آمیخته بود، نای و عود و دف را از همه ی ابزارهای موسیقی بیشتر دوست داشتند، بسا می شد که در مهمانی ها، زنان آوازخوان را برای سرگرمی مهمانان دعوت می کردند.(7)
درباره ی تعلیم و تربیت در دوران جاهلیت تقریباً در هیچ کتابی چیز صریح و روشنی بیان نشده است، ولی با توجه به شناخت اجمالی ما نسبت به اوضاع اجتماعی - سیاسی عربستان می توان این گونه برداشت کرد که در سرزمینی به وسعت جزیره العرب که مقارن ظهور اسلام همان طور که قبلاً اشاره شد، در مدینه یازده نفر و در مکه هفده نفر توانایی خواندن و نوشتن را داشتند، هیچ گونه سازمان یا ارگان متمرکز یا غیر متمرکزی جهت کنترل و اداره ی مسئله ی تعلیم و تربیت وجود نداشت و در آن هنگام موضوع تعلیم و تربیت یک مسئله ی پراکنده بود که جای بحثی در این زمینه وجود ندارد.
هدف از تعلیم و تربیت نیز در هیچ کتابی ذکر نشده است ولی می توان گفت که شاید به واسطه ی جهل توأم با شرکی که بر سرزمین عربستان حاکم بود، محتوای تعلیم و تربیت نیز که به صورت پراکنده آموخته می شد، برای آن بود که افکار عمومی را در مسیر همان بت پرستی و در نتیجه عدم مخالفت با آن سوق دهند. مثلاً کهانت را بسیار ترغیب می کردند تا به واسطه ی آن سود سرشاری عاید بت خانه داران و افراد سودجو شود، نتیجه ای که از این نوع فرهنگ و نشر آن عاید می شد، باید گفت که بالطبع در روشی که آن ها پیش گرفته بودند موفق بود، زیرا هر آن چه که بر جهل و شرک مردم می افزود به اعراب جاهلی آن زمان می آموختند. به عبارت دیگر این جماعت عرب جاهلی ساده دل را به بیراهه کشاندند و دلیل این مدعا نیز تعداد قلیل تحصیل کرده هنگام ظهور اسلام است.
علوم عرب جاهلی که در آن زمان متداول بود عبارت از: ستاره شناسی هواشناسی، غیبت گویی، قیافه شناسی، علم انساب و تاریخ بود. البته باید توجه داشت که اعراب از تحصیل و مطالعه کتاب به این علوم دست نیافته بودند. بلکه منظور این است که یک سلسله اطلاعات آمیخته با خرافات راجع به امور یاد شده به مرور زمان سینه به سینه و دهن به دهن و از طریق حدس و گمان و تجربیات شخصی میان آن ها شیوع یافته بود و به قول جرجی زیدان، امور یاد شده ای را که ما علوم می خوانیم، از روی مقایسه ی آن با علوم واقعی ملل دیگر است و گرنه عرب هایی که خواندن و نوشتن نمی دانستند، چگونه می توانستند علومی نسبتاً مطمئن داشته باشند.(8)
گفته شده که دانش عرب جاهلی در مورد مسائلی بود که نه تنها رشد و تکاملی را به وجود نمی آورد بلکه گاهی نیز موجب انحطاط و گمراهی می شد. دانش آن ها معمولاً پیرامون علم کهانت، کف بینی و پی بردن به وضع افراد از روی اثر قدم های آن ها و رد پایشان و احیاناً مقداری در مورد ستاره شناسی بود که چون خواندن و نوشتن نبود معمولاً این اطلاعات را سینه به سینه می آموختند و هیچ مجموعه ی مدونی نداشتند.
در مورد فرهنگ عرب جاهلی و چگونگی وضع اجتماعی آنان مطالب زیادی در کتاب های مختلف نوشته شده است. در این جا مطلبی را از زبان علی علیه السلام که آن وضع را توصیف می کنند می آموزیم زیرا با وجود اختصار گویاترین توصیف است: خداوند پیغمبر اسلام را فرستاد تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته اند بیم دهد و او را امین دستورهای آسمانی خود قرار داد، زیرا در آن روز شما ملت عرب، پست ترین کیش ها را داشتید (که شرک و بت پرستی بود) و در بدترین سرزمین ها زندگی می کردید و در میان سنگ های خشن و مارهای پر زهری که از صدا نمی رمیدند می خوابیدید، از آب تیره می نوشیدید، غذای سبوس دار و هسته خرما می خوردید و خون یکدیگر را می ریختید، از خویشان دوری می کردید و آن چنان زندگی می کردید که گناهان دست و پای شما را بسته بود و تنها در میان شما...(9).
در آن روز نه تنها جامعه ی عرب زندگی و تمدنی نداشت، بلکه همه ی دنیا را ظلم و فساد فرا گرفته بود. علی علیه السلام وضع اسف بار آن روز جهان را چنین خلاصه می کند: خداوند پیغمبر خویش را فرستاد در آن وقتی که از مدت ها پیش پیامبری نیامده بود، ملت ها در خوابی طولانی به سر می بردند. سررشته ی کارها از هم گسیخته، آتش جنگ همه جا شعله ور و دنیا را تاریکی جهل و گناه تیره ساخته بود. فریب کاری آشکار، و برگ های درخت زندگی بشر به زردی می گرایید و از آن امید ثمری نبود. آب ها فرورفته، فروغ هدایت خاموش و پرچم های هلاکت آشکار... ترس ها دل مردم را فرا گرفته بود و مردم پناهگاهی جز شمشیر خون آشام نداشتند و...»(10) در این دنیای تاریک ناگهان برقی درخشیدن گرفت و خورشیدی ظاهر شد که نور آن به سرعت مرزهای قومی و منطقه ای را طی کرد و همه ی جهان را تحت الشعاع قرار داد.

پی نوشت ها :

1. قربانی، زین العابدین، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، صص. 16 - 17.
2. ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ص. 48.
3. شریف، م. م.، تاریخ فلسفه در اسلام، ص. 171.
4. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، اقبال.
5. باهنر؛ رفسنجانی، جهان در عصر بعثت، صص. 16 - 17.
6. Okaz، از بازارهای معروف عرب در دوره ی جاهلیت (فرهنگ معین).
7. دورانت، ویل، تاریخ تمدن، اقبال، صص. 8 - 9.
8. قربانی، زین العابدین، علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، ص. 101؛ و تاریخ سیاسی اسلام، ج. 1، ص. 66.
9. نهج البلاغه، خطبه ی 26، ترجمه ی فیض الاسلام، ص. 92.
10. همان مأخذ، ص. 321.

منبع : تاریخ آموزش و پرورش اسلام و ایران