ماهیت جامعه از نگاه قرآن (2)
1- 4- 4. نقد و بررسی
به نظر می رسد اکثر اشکالاتی که بر استدلال به آیات در اثبات نظریه ی وجود روح جمعی مطرح شده، درست نباشد؛ زیرا این سخن صحیح نیست که گفته شود ضمیرهای جمع در این آیه «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ (1) و یا آیاتی نظیر آن، (2) نشان این است که امت، وجود و شخصیت و کتاب مستقل و مخصوص به خود ندارد.سه جواب در ردّ این سخن می توان گفت:
اول- آن که مرجع ضمیرهایی چون «هم» یا «و»، کلمه ی «کُلَّ اُمَهٍ» است و «کل» در این آیات بیانگر تعمیم، نسبت به اقوام و امت هاست و نه بیانگر تعمیم نسبت به افراد یک ملت نامعلوم.
دوم- آن که این اشکال منتقد محترم، در مورد آیاتی چون آیه ی پنج از سوره ی حجر و آیه ی 43 از سوره ی مؤمنون، درست نیست؛ زیرا در این آیه می خوانیم:
(ماتسبق من امه اجلها و ما یستاخرونَ)
به یقین مرجع ضمیر «ها» کلمه «امه» است و آوردن ضمیر «و» در فعل «یستأخرون» به این دلیل است که لفظ «امه» نکره ای است که در سیاق نفی قرار گرفته و این دلالت بر تعمیم نسبت به تمامی امت ها دارد.
سوم- آن که اگر منتقد محترم معتقدند مرجع ضمیرهای جمع، افراد امت هستند، در آن صورت آوردن کلمه «امه» وجهی نداشت؛ زیرا طبق آیه از سوره ی منافقون : (وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا (3)؛ «خداوند مرگ کسی را به تاخیر نمی اندازد هنگامی که سرآمدش فرا رسد.» تک تک افراد، اجل معینی دارند، چه درون امت باشند یا بیرون آن.
در جواب استدلال جامعه گرایان به این آیه از سوره ی غافر(هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ)(ره) (5)
«هر امتی قصد رسولش کرد تا او را بگیرند و به مجادله باطل دست زدند تا حق را نابود کنند پس آنها را گرفتم و عقاب من چگونه بود!» که سخن از تصمیم اجتماعی برای مبارزه ی بیهوده با حق است وهمچنین در جواب آیه ی 108 از سوره ی انعام که قبلاً مطرح شد- نیز همین اشکال در تشخیص مرجع ضمیر، وجود دارد.
همچنین جواب ایشان در استدلال به آیاتی که گناه کشتن شتر صالح را به کل قوم ثمود نسبت داده اند، صحیح نیست ؛ اگر چه این احتمال هم که عذاب الهی متوجه کل قوم ثمود شده باشد اشتباه است؛ زیرا طبق آیات قرآن کریم مؤمنان و پرهیزکاران همراه حضرت صالح (ع) نجات یافتند.(5)و فقط آن نُه گروهی که در آن دیار فساد می کردند همراه با اقوامشان دچار عذاب الهی شدند.
در سوره ی نمل می خوانیم:
«در آن شهر نه گروه بودند که در زمین فساد می کردند و اصلاح نمی کردند. آنها گفتند : « بیایید به خدا قسم یاد کنید که بر او (صالح) و خانواده اش شبیخون می زنیم. سپس به ولی دم او می گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده ی او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم. آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی؛ در حالی که آنها درک نمی کردند. بنگر که عاقبت توطئه ی آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگی را نابود کردیم. این خانه های آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان خالی مانده؛ و دراین نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند. و کسانی را که ایمان آورده، تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم.»(16)
طبق این آیات، کلیه ی اقوام این نه گروه نیز هلاک شدند؛ با آن که ظاهراً برخی از آنان در فساد هیچ مشارکتی نداشتند
حال آیا این سخن پذیرفته است که بگوییم زنان و کودکان و سالخوردگان قوم این نه گروه، پی کننده را تشویق کردند ویا قصد شبیخون داشتند؟! آیا همه ی این افراد از نقشه و توطئه باخبر بودند؟ آیا می توان گفت که همه ی اینان از کشته شدن شتر صالح خشنود گشتند؟ و یا کودکان آنها نیز مرتکب گناه ترک نهی از منکر شده اند؟!
درست آن است که گفته شود روح جمعی فاسد، چنان بر آنان حاکم بود که هیچ فرد صالحی نمی توانست میان آنان پرورش یابد. دراین صورت، نابودی زنان و کودکان و سالخوردگان، مستلزم هیچ ظلمی در حق آنان نخواهد بود، همان گونه که حضرت خضر (ع) آن نوجوان ؛ را به قتل رسانید ودرتوجیه عملش گفت : « اما آن نوجوان، پدر ومادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان رابه طغیان وادارد از این رو خواستیم پروردگارشان به جای او، فرزندی پاک تر و با محبت تر به آن دو بدهد.»(7)
یا حضرت نوح (ع) از خداوند خواست هیچ کافری را بر روی زمین زنده نگذارد چون باعث گمراهی مردم می شوند و جز فرزندان کافر به دنیا نمی آورند.(8) با آن که آن فرزندان اگر به دنیا می آمدند تا قبل از زمان تکلیف، مرتکب هیچ گناهی نبودند.
در آیاتی هم که گناه کشتن پیامبران بنی اسرائیل به یهودیان زمانه ی پیامبر (ع) نسبت داده شده است، این توجیه که آیات مزبور در مقام نقش بر آب ساختن فخر فروشی های یهودیان است، مخالف ظاهر خود آیات است زیرا آیه ی 91 از سوره ی بقره درتمام اثبات دروغگویی و رد بهانه جویی یهودیان درباره ی ایمان نیاوردن، به نبی اکرم (ع) است، بهانه ی آنان این بود که ما فقط به آنچه بر خودمان نازل شده است ایمان داریم و به دین جدید ایمان نمی آوریم. خداوند در رد بهانه ی آنان می فرماید: « اگر راست می گویید چرا پیامبران را در قبل می کشتید» و مانند همین جواب، در سوره ی آل عمران نیز آمده است.(9).
با توجه به این نکته آیا می توان بدون وجود یک روح جمعی و آهنگ مشترک بین تمامی این یهودیان، آنها را به دروغگویی و کشتن پیامبران متهم ساخت؟
1- 5. قانونمندی جوامع
در بحث قانونمندی جوامع دو سؤال اساسی وجود دارد:1- آیا هیچ ملازمه ای بین قانونمندی جوامع و اصالت فلسفی آن وجود دارد؟
2- آیا جوامع دارای قوانین مشابه هستند؟
1- 5- 1. رابطه ی قانونمندی جوامع با اصالت فلسفی آن
در بحث ملازمه بین قانونمندی جوامع و اصالت فلسفی آن، بین اندیشمندان مسلمان، دو نظریه وجود دارد:نظریه ی اول: شهید مطهری معتقد است:
«اگر منکر وجود عینی جامعه شویم قهراً جامعه را فاقد قانون و سنت دانسته ایم همان طوری که اگر ترکیب جامعه را از نوع ترکیب صناعی و ماشینی بدانیم، اگرچه جامعه قانون وسنت خواهد داشت ولی همه ی قوانین و سنّتش در رابطه ی علی و معلولی بخش های جامعه در یکدیگر خلاصه می شود، بدون این که در جامعه نشانه ای از نوع حیات و زندگی و آثار مخصوص دیده شود. اما اگر جامعه را یک نوع ترکیب واقعی مستقل از نوع مرکبات طبیعی بدانیم، اولا جامعه به حکم این که خود، از نوعی حیات مستقل از حیات فردی، برخوردار است - هر چند این حیات جمعی وجود جدایی از افراد ندارد - قوانین و سنتی مستقل از اجزاء خود دارد و ثانیاً اجزای جامعه کاملاً استقلال خود را از دست نمی دهند؛ زیرا حیات فردی و فطریات فردی به طور کلی در حیات جمعی حل نمی گردد.»(10)
نظریه ی دوم: استاد مصباح یزدی معتقد است:
«می توان به وجود حقیقی جامعه باور نداشت و در عین حال به قوانین اجتماعی قائل بود. سرمطلب در این نکته نهفته است که هر چند جامعه وجود حقیقی دارد اما منشأ انتزاع این مفهوم وجود عینی خارجی ندارد و به اعتبار همین منشأ موجود در خارج است که قوانین اجتماعی، حقیقی و عینی است».(11)
1- 5- 2. اشتراک جوامع در ماهیت و قوانین جامعه شناختی
در پاسخ به این سؤال که «آیا نظم موجود در جوامع یا نشیب و فرازهایی که جوامع آن را می پیمایند از قانونمندی مشابهی برخوردار است؟» نظریات گوناگونی ارائه شده است.الف) برخی افراد مانند شپِنگلِر معتقدند که امور اجتماعی قانونمند است؛ ولی هر جامعه ای قانون مخصوص به خود را دارد؛ زیرا قوام جامعه به فرهنگ است؛ و قوام فرهنگ، به ارزش هایی که نزد جوامع مختلف است و حتی این اختلاف را به حوزه ی تفکر در علوم طبیعی و ریاضی نیز می کشانند.(12)
در همین راستا برخی معتقدند که تطورات تاریخی هر جامعه ای قانونمند است، ولی قانون تطور هر جامعه که بیانگر یک ارتباط علی ومعلولی است، منحصر به فرد است.(13)
ب) به اعتقاد برخی همه ی جوامعی که در یک دوره ی تاریخی به سر می برند، دارای قوانین یکسان و مشترکی هستند که با قوانین حاکم بر جامعه هایی که در آن دوره ی تاریخی واقع نیستند، فرق دارد.(14)
ج) برخی دیگر معتقدند که قوانین اجتماعی در همه ی جامعه ها یکسان است؛ زیرا همه ی تحولات تاریخی ساخته ی دست انسان ها و وابسته به طبع بشری است که البته امری تغییر ناپذیر است.(15)
در همین راستا برخی مانند آگوست کنت، قوانین تطورات تاریخی را در میان همه ی جوامع، یکسان می دانند:
«احوال مدنی و سیاسی و هیئت های اجتماعیه با مراحل سه گانه ی ربانی و فلسفی و علمی مطابق است. نظر آگوست کنت در این تحقیقات به هیئت های اجتماعیه و مدنیت اروپاییان است. بنابراین می گوید: "سیاست وحکومتی که مطابق با مراحل ربانی است، روح جنگی دارد و هنوز حس خود پرستی مردم در آن مرحله غالب است...پس از آن که دوره ی ربانی سپری شد و در سده ی شانزدهم و هفدهم و هیجدهم مرحله ی فلسفی پیش آمد، احوال حکومتی و سیاسی مرحله ی حقوقی و قانونی را پیموده و مردمان دنبال تحصیل حقوق و اختیارات رفتند. اکنون که به مرحله ی علمی و تحققی رسیده ایم، احوال مدنیت تحت تأثیر صنایع پیشه وری و چگونگی تولید ثروت و ایجاد محصولات و کالای کارخانه ای است و تعیین تکالیف، مقدم بر تشخیص حقوق و اختیارات است. وحواس همه، متوجه حل مسائل اجتماعی و مناسبات کارگران و کارفرمایان است.»(16)
دربین متفکران اسلامی استاد شهید مطهری و استاد مصباح - با وجود اختلافشان در بحث اصالت فلسفی جامعه - به نتایج مشابهی رسیده اند.
آنها با تکیه بر این نکته که هسته ی اصلی یک اجتماع، از افرادی با ماهیت واحد نظریه ی اشتراک جوامع در قوانین جامعه شناختی را مورد تأکید قرار داده اند.
در همین راستا شهید مطهری معتقد است:
«اجتماعی بودن انسان از خاصیت ذاتی نوع او سرچشمه می گیرد و تکیه گاه روح جمعی، روح فردی و به عبارت دیگر فطرت انسانی انسان است و چون انسان نوع واحد است جامعه انسانی نیز ذات و طبیعت و ماهیت یگانه دارند. آری! اگر منکر اصل فطرت شویم و افراد را جز ماده هایی پذیرا و ظرف های خالی و بی محتوا ندانیم، می توانیم فرضیه ی اختلاف نوعی و ماهوی جامعه را طرح کنیم.»(17)
استاد مصباح نیز می گوید:
«انسان ماهیت واحدی دارد.... و ویژگی های فردی و خصوصیات صنفی انسان ها هیچ گونه منافاتی با وجود قوانین زیست شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی، که در همه ی آدمیان مصداق داشته باشد ندارد. و همین جهات اشتراک (که ریشه در واقعیات و تکوینیات مشترک بین همه ی انسان ها دارند) می توانند خاستگاه یک نظام ارزشی معین و واحد نیز باشند...»(18)
حال اگر بپذیریم جوامع دارای یک ذات و طبیعت باشند امکان این که ایدئولوژی واحد داشته باشند، هست و در آن صورت، اختلاف جوامع در حدود اختلاف فردی یک نوع است.( 19)
بنابراین نه انتظار این که روزی همه ی جامعه ها دارای نظام ارزشی و فرهنگی واحد شوند انتظاری نامعقول است و نه سعی در راه ایجاد یک جامعه ی جهانی واحد، تلاشی عبث و بیهوده خواهد بود.(20)
اما اگر جامعه ها دارای ماهیت های مختلفی باشند، طبعاً کمال ها و سعادت های متنوعی خواهند داشت و یک ایدئولوژی واحد نمی تواند همه را در بر بگیرد.(21)
بنابراین، فرهنگ ها و نظام های ارزشی، سنجش پذیر نخواهند بود ونمی توان به پیدایش یک جامعه ی جهانی واحد امید بست که در آن یک فرهنگ و نظام ارزشی معین حاکمیت داشته باشد.(22)
آیات فراوانی از قرآن کریم، ما را به این حقیقت رهنمون می سازند که جوامع دارای قوانین جامعه شناختی مشابه هستند؛ مانند آیاتی که بیانگر وحدت دین در همه زمان ها ومنطقه هاست:
«آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح وصیت کرده بود، و آنچه را که بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که : دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید...»(23).
حال اگر جامعه ها انواع متعدد بودند، مقصد کمالی و راه وصول به آن مقصد، متعدد و متکثر و قهراً ماهیت ادیان نیز مختلف و متعدد بود.(24)
همچنین آیاتی فراوان ما را به تأمل و تفکر درباره ی سرنوشت پیشینیان و پند آموزی از آن تشویق می کند. به عنوان نمونه در سوره ی انعام می خوانیم:
«بگو روی زمین گردش کنید، سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان چه شد؟»(25)
پیداست که پند آموزی از آنچه بر جامعه های پیشین رفته است تنها در صورتی ممکن و مفید خواهد بود که یک واقعه ی تاریخی منحصر به فرد ومتعلق به یک جامعه ی خاص نباشد؛ بلکه بتواند درهر جامعه ی دیگری نیز تکرار شود.(26)1- 6. سنت های الهی در جوامع
با توجه به وحدت جوامع در قوانین جامعه شناختی از نظر قرآن کریم، در این بخش سعی می شود نوع سازمان دهی الهی درحرکت کلی جوامع و قوانینی که جوامع در مسیر پیدایش و رشد و افولشان از آن پیروی می کنند، به طور اجمالی بررسی شود.سنت های الهی در ارتباط با جوامع را به سه می توان تقسیم کرد:(27)
1- سنت های کلی و عام؛
2- سنت های مخصوص اهل حق؛
3- سنت های مخصوص اهل باطل.
1- 6- 1. سنت های کلی و عام
سنت های عام، هم شامل اهل حق می شود و هم شامل اهل باطل. از جمله ی این سنت ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:تسلط جوامع بر سرنوشت خویش
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ؛ (28) «خداوند حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا آن که آنان حال خود را تغییر دهند».هدایت گری پیامبران الهی
«هر آینه درمیان هر امتی فرستاده ای برانگیختیم تا خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. پس از ایشان کسی است که خداوند (او را) هدایت کرد و از ایشان کسی است که گمراهی بر او سزاوار است».(29)سنت آزمایش.
«هر نفسی چشنده ی مرگ است ؛ و شما را به بد و نیک می آزماییم، و به سوی ما بازگردانده می شوید.»(30)
سنت تنبیه و تأدیب عمومی
ما به سوی امت های پیش از تو (پیامبرانی) فرستادیم و آنها را با شدت و رنج مواجه ساختیم شاید تضرع کنند.» (31)سنت امداد
این سنت بدین معنی است که هر کس که طالب دنیا یا آخرت باشد خداوند زمینه اش را فراهم می کند.خداوند می فرماید: « کسی که کِشت آخرت را بخواهد بر کِشت او می افزاییم و کسی که کشت دنیا را بخواهد از آن به او می دهیم اما در آخرت هیچ بهره ای ندارد.» (32)
1- 6- 2. سنت های مخصوص اهل حق
هدایت خاصه
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ) ؛ « کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند؛ پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت می کند و از زیر ایشان در بهشت های پر نعمت، جوی ها روان است.»(33)از این آیه و برخی آیات دیگر (34) استفاده می شود که آنچه انسان را به مقام قرب نزدیک می سازد ایمان است و تنها نقش عمل صالح، یاری رساندن به ایمان در بعد عمل است. اما نعمت های بهشتی چیزی است که اعمال صالح در آن نقش دارد.(35)
افزودن نعمت در برابر شکرگزاری
«(و به خاطر بیاورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام کرد: اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید مجازاتم شدید است.»(36)شکرگزاری واقعی به این است که از دستورات الهی، در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی کاملاً پیروی شود.
آراستن قلوب به ایمان و ایجاد نفرت از کفر
«...ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آنها را در دل هایتان زینت بخشید و کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است، آنان هدایت یافته اند.»(37)پیروزی حق بر باطل
در قرآن کریم آمده است: « و خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت نماید، و ریشه ی کافران را قطع کند تا حق را تثبیت کند و باطل را از میان بردارد مجرمان کراهت داشته باشند.»(38)در همین راستا سخن از یپروزی خداوند و رسولانش به میان آمده است:
«خداوند چنین مقرر داشت که من و رسولانم پیروز شویم؛ (زیرا) خداوند قوی و شکست ناپذیر است.»(39)
بر طبق همین سنت، مؤمنان به خداوند و اطاعت کنندگان از رسولانش، پیروزند.
چنان که در قرآن کریم می خوانیم: « و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند (پیروزند؛ زیرا) حزب خدا پیروز است.»(40)
یاری رساندن به مؤمنان
خداوند می فرماید:« وَ کَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (41) «یاری مؤمنان همواره حقی است بر عهده ی ما».
لکن این سنت الهی مشروط است به این که مؤمنان نیز دین خداوند را یاری رسانند. چنان که در قرآن کریم آمده است: « ای کسانی که ایمان آوردید اگر خدا را یاری کنید او شما را یاری می کند و گام هایتان را استوار می سازد».(42)
تسلط نهایی صالحان بر جهان
«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که بندگان شایسته ام وارث زمین خواهند شد.» (43)نجات مومنان هنگام مجازات کافران
خداوند می فرماید: « آیا آنها جز همانند روزهای پیشینیان انتظار می کشند؟! بگو: " شما انتظار بکشید من نیز با شما انتظار می کشم! " سپس فرستادگان خود و کسانی را که ایمان آوردند نجات می دهیم و همین گونه بر ما، حق است که مؤمنان را رهایی بخشیم.»(44)1- 6- 3. سنت های مخصوص اهل باطل
هدایت نکردن اهل باطل و زیاد شدن گمراهی آنان
در بسیاری از آیات قرآن کریم بر چنین مطالبی تأکید شده است:«خداوند فاسقان را هدایت نمی کند»، (45) «خداوند کافران را هدایت نمی کند.» (46) «خداوند ظالمین را هدایت نمی کند»، (47) «خداوند اسراف کنندگان دروغگو را هدایت نمی کند.» (48)
در بسیاری از آیات الهی از مهر زدن بر دل های ایشان سخن به میان آمده است.
تزیین اعمال توسط شیطان
«به خدا سوگند، به سوی امت های پیش از تو(پیامبرانی) فرستادیم، اما شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست، و امروز او ولی و سرپرستشان است، و مجازات دردناکی برای آنهاست.»(49)ابتلا به مصائب و بحران ها
«پیوسته بلاهای کوبنده بر کافران به خاطر اعمالشان وارد می شود و یا نزدیکی خانه هایشان فرود می آید تا وعده ی خدا فرا رسد؛ خداوند در وعده ی خود تخلف نمی کند.»(50)
هدف از این سنت این است که شاید اهل باطل متنبه شوند و توبه کنند.
«این سنت را که می توان یکی از مصادیق سنت «زیادت ضلالت » و امداد اهل باطل در جهت باطل هم قلمداد کرد، بدین معناست که خدای متعال بر نعمت های مادی و دنیوی اهل باطل می افزاید تا فریفته و مغرور در راه خود پا بر جاتر و استوارتر شوند و بر کفر و کفران و ظلم و عصیان خود بیفزایند و استحقاق عذاب و عقاب بزرگ تر و دردناک تری را بیابند.» (51)
«و آنها که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایی که نمی دانند گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد و به آنها مهلت می دهم زیرا تدبیر (و نقشه ی) من، استوار است».(52)
در سوره ی آل عمران می خوانیم: « آنها که کافر شدند مپندارند که اگر به آنها مهلت می دهیم به سودشان است، همانا به آنها مهلت می دهیم به خاطر این که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده ای است».(53)
و در راستای همین سنت است که خداوند، ظالمانی را که دل هایشان سخت گردید در نار و نعمت فرو می برد.
« چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟ بلکه دل های آنها قساوت پیدا کرد، و شیطان کاری را که می کردند در نظرشان آراست، هنگامی که آنچه را به آنها یاد آوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز را به روی آنها گشودیم تا به آنچه داده شدند شادمان گشتند، ناگهان آنها را گرفتیم، در این هنگام همگی نومید شدند.»(54)
استیصال
در بسیاری از آیات قرآن مجید، از گروه های منحرفی سخن به میان آمده است که دچار عذاب الهی شده، نابود گشتند، مانند مکذبین، (55) مجرمین،(56) مفسدین،(57) ظالمین،(58)، مشرکین،(59)مسرفین (60) و منذَرین (61). البته مقدمه ی سنت استیصال، سنت دیگری است به نام تسلط مجرمان (62) و مترفان (63) بر جامعه که سبب فراگیر گشتن گناه و تباهی در جامعه می شوند. (64)امهال
این سنت بدین معناست که خدای متعال برای رعایت یک سلسله از مصالحی که ما به همه ی آنها وقوف نداریم، در عقوبت اهل باطل تعجیل نمی کند؛ بلکه آنان را فرصت می دهد شاید همه یا بعضی شان پشیمان و نادم شوند و بازگردند و یا از نسلشان انسانهایی حق طلب و مؤمن و صالح پدید آیند.(65)«اگر خدای متعال مردم را به ستشمان مؤاخذه می کرد، بر روی زمین جنبده ای باقی نمی گذاشت؛ ولی تا مدتی معین به تأخیرشان انداخت و چون فرجامشان فرا رسد نه ساعتی تأخیر می کنند و نه پیشی می گیرند.»(66)
پی نوشت ها :
1- اعراف: 34. «برای هر امتی سرآمدی است و وقتی سرآمد آنان فرا رسد نه ساعتی تأخیر می کنند و نه پیشی می گیرند».
2- نک: یونس: 49.
3- منافقون: 11.
4- غافر: 5.
5- نک: هود: 66؛ نمل: 53، فصلت: 18.
6- نمل: 48- 53 (ترجمه مکارم شیرازی)
7- کهف: 80- 81؛ همان ترجمه
8- نوح: 27.
9- نک: آل عمران: 183.
10- جامعه و تاریخ، صص 35- 36(با تلخیص)
11- جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، صص 127 (با تلخیص).
12- نک: مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی، ص 107 و جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 131.
13- نک: جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 140.
14- همان، ص 132.
15- همان، ص 134.
16- سیر حکمت در اروپا، ج 3، ص 117.
17- جامعه و تاریخ، صص 53- 54 (با تلخیص).
18- جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، صص 147- 148.
19- جامعه و تاریخ، صص 51- 52.
20- جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 149.
21- جامعه و تاریخ، ص 52.
22- نک: جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، صص 146- 147.
23- شوری: 13؛ همان ترجمه.
24- جامعه و تاریخ، ص 55.
25- انعام: 11.
26- جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 150.
27- اصل این تقسیم در کتاب جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن مطرح شده است. در این رساله در ذکر برخی از اقسام جابه جایی صورت گرفته است؛ مثلاً سنت های امداد را داخل سنت های مقید و مشروط ذکر کردند و به این اعتبار که مسبوق به اراده و خواست است، ولی در نوشتار حاضر به دلیل عام بودن سنت امداد، جزء سنت های عام ذکر شده است.
28- رعد: 11؛ ترجمه ی فولادوند با اندکی تصرف
29- نحل: 36.
30- انبیاء : 35.
31- انعام: 42.
32- شوری: 20.
33- یونس: 9.
34- نک: فاطر: 10.
35- نک: المیزان، ج 10، ص13.
36- ابراهیم :7(ترجمه ی مکارم شیرازی با اندکی تصرف).
37- حجرات: 7.
38- انفال: 7- 8 ؛ همان ترجمه با اندکی تصرف.
39- مجادله: 21؛ همان ترجمه.
40- مائده: 56؛ همان ترجمه.
41- روم: 47؛ همان ترجمه.
42- محمد: 7.
43- انبیاء: 105؛ همان ترجمه.
44- یونس: 102- 103؛ همان ترجمه.
45- توبه: 24 و منافقون: 6.
46- مائده: 67.
47- مائده: 51 و قصص : 50.
48- غافر: 28.
49- نحل: 63؛ همان ترجمه.
50- رعد: 31.
51- جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 449.
52- اعراف: 182- 183.
53- آل عمران: 178.
54- انعام: 43- 44.
55- نک: آل عمران: 137 و نحل: 36.
56- نک: اعراف : 84 و یونس: 13.
57- نک : اعراف: 86و نمل: 14.
58- نک: یونس» 39.
59- نک: روم: 42.
60- نک: انبیاء : 9.
61- نک: یونس: 73 و صافات: 73.
62- نک: انعام: 124- 125.
63- نک: اسراء: 16.
64- نک: جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 454.
65- همان، صص 450- 451.
66- نحل: 61.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}