نویسنده: دکتر احمد مهدی زاده




 

1. نداشتن جهان بینی درست

با مراجعه به آیات قرآن کریم در می یابیم که انحراف بسیاری از افراد و جوامع، از اعتقاد غلط درباره ی مسائل اساسی چون توحید، انسان، دنیا، معاد، نبوت، سعادت....پدید آمده است. این گونه انحراف مسیر زندگی انسان ها را تغییر داده، سرنوشت شومی برای آنها رقم زده است.

1 -1. نگرش غلط درباره ی خداوند

در طول تاریخ بسیاری از انسان ها، نگرشی غلط به ذات خداوند و اوصافش داشته اند.

وجود خدا و ذات او

برخی با انکار اصل وجود خدا، همه چیز را در طبیعت و دنیا خلاصه کرده اند: «آنها گفتند چیزی جز زندگی دنیایی ما، در کار نیست. می میریم و زنده می شویم و ما را جز روزگار (طبیعت) نابود نمی کند.»(1)
برخی دیگر، عناصر طبیعت چون ستاره و ماه و خورشید (2) را خدای خویش پنداشتند وگروهی به پرستش جن پرداختند. (3) عده ای نیز چون آزر و قومش، مجسمه های بی روح و ساخته ی دستان خویش را می پرستیدند.(4)
به آن امید که مایه ی دوستی و محبت در زندگی دنیایی آنها باشد (5) و عزت و سربلندی برایشان فراهم گردد(6) یا بت ها، در نزد خداوند شفاعت گران آنان باشند(7)
یا آنانرا به خدا نزدیک کنند؛(8) در حالی که مجسمه ها نه می شنوند و نه می بینند و هیچ مشکلی را چاره ساز نیستند(9) و کمترین سود و زیانی ندارند.(10)
بت پرستان در دوزخ به این اشتباه اعتراف کرده، به معبودان خویش می گویند: «به خدا سوگند که ما درگمراهی آشکاری بودیم؛ چون شما را با پروردگار عالمیان برابر می شمردیم».(11)
گروهی، فرشتگان را فرزندان خدا پنداشتند(12) و یهودیان، عُزَیر را پسر خدا دانستند.(13) برخی مسیحیان چنین سخنی را درباره ی حضرت عیسی (ع) گفتند و برای او جنبه ی الوهیت قائل شده اند و حتی «مریم» را نیز در چنین جایگاهی قرار دادند.
داستان الوهیت حضرت عیسی (ع) و مریم(ع) در تاریخ مسیحیت بسیار عجیب و اندوهبار است.
در انجیل «مرقس» که قدیمی ترین و کوتاه ترین انجیل هاست، اگر چه عیسی موجودی مافوق بشری نشان داده می شود، در آن از تجسم الهی در پیکر عیسی و اصل ازلیّت وی حرفی نیست، اما در انجیل «متی» و انجیل «لوقا» زمینه برای اعتقاد به تجسم ربوبیت در پیکر عیسی آماده و در انجیل «یوحنّا» از طبیعت الوهی عیسی بیشتر بحث می شود و نویسنده ی آن سعی کرده انجیلی بن ویسد که بر طبق آن، مسئله ی تجسم الوهیت را همان طور که معاصر او یعنی؛ پولس حواری وضع کرده بود، با شخص عیسای تاریخی و مذکور در اناجیل منطبق سازد.(14)
در این انجیل، عیسی پسر خدا و بلکه بالاتر از پسر خداست، چون قوه ی خالقه «کلمه» قدم به عرصه ی ظهور گذاشت و عیسی مظهر شخصیتی است که قبل از حیات وجود داشته و ازلیّت او و خداوند در روی زمین نه فقط انبیاء بشر را نجات می بخشد بلکه با خلقت عالم متصل و مربوط است.(15)
در «اعتقادنامه نیقیّه» که در سال 325 میلادی تصویب شد، چنین آمده است:
«ما ایمان داریم به خدای واحد، پدر قادر مطلق، خالق همه چیزهای مرئی و نامرئی و به خداوند واحد، عیسای مسیح، پسر خدا که از پدر بیرون آمده، فرزند یگانه و مولود از او که از ذات پدر است که به وسیله ی او همه چیز وجود یافت: آنچه در آسمان است و آنچه در زمین است وبرای خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد ومجسم شد و انسانی گردید و رنج برد و روز سوم برخاست و به آسمان صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید و ما ایمان داریم به روح القدس...»
در لعنت نامه ای هم که به آن ضمیمه شد، آمده است: « لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که عیسی وجود نداشت و یا این که پیش از آن که وجود یابد، نبود. یا آن که از نیستی به هستی آمد. و بر کسانی که اقرار می کنند پسر خدا از ذات یا جنس دیگری است و یا آن پسر خدا، مخلوق یا قابل تغییر و تبدیل است.»(16)
سرانجام در شورایی که در شهر «کالسدون» در سال 451 میلادی تشکیل گردید، بر فرزند خدا بودن و ازلیّت مسیح و الوهیتش به صورت وجود دو ماهیت الهی و انسانی کامل بدون ترکیب و تغییر و تبدیل و این که مریم مادر خداست، تأکید شد و این، مبنای قاعده ی کلامی کلیسای کاتولیک رومی تاکنون قرار گرفت.(17)
خلاصه آن که در عقیده ی اینان، مسیح الوهیت یافت تا با پیامبران دیگر فرق داشته باشد و منجی انسان ها شود. آنان تجسد و بر صلیب رفتن عیسی را آخرین کار برای رهایی بشریت می دانستند و به این ترتیب، شریعت را به تدریج کنار نهادند.
آنچنان که پولس مدعی بود: « حقیقت مسیح در باطن مرد مؤمن تجلی می کند و او را به سر منزل صواب و رستگاری رهبری می نماید به طوری که با آزادی روح و ضمیر کارهای نیک و پسندیده انجام می دهد واز بدی می پرهیزد و برای او ضرورت ندارد که دائماً به دستورات رسمی و قوانین دینی رجوع کرده و حلال و حرام را از روی آنها تشخیص دهد... از این رو صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل ختان وجوبی ندارد و همچنین رعایت حرام و حلال در طعام و شراب ضرورت نخواهد داشت و افراد بشری را به نحس و طاهر نباید تقسیم کرد.»(18)
با توجه به این تاریخ مختصر، تا حدی روشن می شود که چرا قرآن کریم اصرار دارد که خداوند فرزندی ندارد و با جریان پسر خواندگی عزیز و مسیح و یا تثلیث (19) و به صلیب کشیده شدن عیسی (ع)(20) و الوهیت او و مریم (ع)(21) به شدت مخالفت می کند.

صفات خداوند

دست نیافتن به عقیده ای درست درباره ی اوصاف خداوند، یکی دیگر از عوامل انحراف جوامع است، به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:

الف) عدل

در بررسی های تاریخی می بینیم که برخی از خدایان ادیان ابتدایی، از عدالت و انصاف کاملاً به دور بوده اند:
خدایان یونان - چنان که هومر توصیف کرد- مرتکب همه ی اموری می شدند که نزد آدمیان مذموم و شرم آور است. مانند: دزدی، زنا، فریب و دروغ.(22)
هرمس، که دلیل راه آسمان ها و منادی و پیک خدایان، خدای هوشمند و حیله بازی است که اغلب با دزدان به سر می برد.(23)
در دوره های بعد، گنوسی ها و مرقیون را می بینیم که خدای خالق عالم ماده یعنی یهوه را الاهی بی رحم ومتعددی می دانستند.(24).
این گونه اعتقاد را در دیگر ادیان غیر توحیدی نیز می توان مشاهده کرد. در این بینش، قانونی عادلانه از طرف خدا وجود ندارد که با حکمفرمایی بین آدمیان، بتواند آنان را به سر منزل مقصود رهنمون سازد، و تنها ترس از خشم و غضب خدایان حاکم است. در این راستا، بشر برای در امان ماندن از خشم خدایان، وظیفه دارد مراسمی چون؛ قربانی را در مواقع مهم به جای آورد.(25)
اما در دیدگاه قرآن کریم، خداوند، بخشنده و مهربان است؛ (26) که نه تنها به اندازه ی ذره ای ستم نمی کند، (27)هرگز ستمی را برای جهانیان(28) و بندگان خود(29) نمی خواهد. او نسبت به مردم، رحیم و رئوف است.(30)

ب) قدرت خداوند

محصور پنداشتن خداوند و محدود دانستن قدرت او، انحرافات عمده ای در پی دارد که به دو نمونه اشاره می کنیم:

انکار معاد

برخی از کافران به آیات الهی، با این استدلال منکر وجود دنیای دیگر شدند که : « آیا ما هنگامی که استخوان های پوسیده و خاک های پراکنده ای شدیم، بار دیگر آفرینش تازه ای خواهیم داشت؟!»(31)
خداوند در جوابشان می فرماید: « آیا ندیدند (ندانستند) خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده است تواناست که مانندشان را بیافریند...»(32)
و در قرآن کریم بارها بر این سخن تأکید شده که : « خداوند بر هر کاری توانا است».(33)

استکبار

بعضی از انسان ها و ملت ها چون به نیرویی فرا طبیعی که از آنان قوی تر باشد، اعتقادی ندارند، سر به طغیان و فساد بر می دارند. درباره ی قوم عاد می خوانیم:
«اما قوم عاد به ناحق در زمین تکبر ورزیدند وگفتند چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا ندیدند (ندانستند) خدایی که آنان را آفریده، از آنها قوی تر است؟...(34)
ج) علم خداوند
انکار علم مطلق خداوند، انحرافات فراوانی در بینش و رفتار انسان پدید می آورد که از مهم ترین آنها، نپذیرفتن معاد و انجام گناه به صورت پنهانی است.
ارتباط علم بی نهایت خداوند با مسئله ی معاد بدین گونه است که اگر خدا از اجزای تشکیل دهنده موجودات و نحوه ی باز آفرینی آنها آگاهی نداشته باشد، زنده کردن دوباره ی آنها برای او ممکن نیست و این، پاسخ همان استدلال معروف کفار است که استخوان های پوسیده را چه کسی زنده می کند.؟(35)
خداوند در جواب آنها می فرماید:
«بگو همان کسی که آن را زنده می کند که نخستین بار، آن را آفرید و او به هر مخلوقی داناست.»(36)
ارتباط انجام دادن گناه در نهان را، با انکار علم خداوند، می توان در این آیه ی شریفه دید که درباره ی دوزخیان می فرماید:
وَ مَا کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاَ أَبْصَارُکُمْ وَ لاَ جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لاَ یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ‌ وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ‌ (37) «شما اگر (گناهانتان) را مخفی می کردید نه به این دلیل بود که از گواهی گوش و چشم ها و پوست های تنتان بیم داشتید، بلکه شما گمان می کردید که خداوند بسیاری از اعمالی را که انجام می دهید، نمی داند و همان گمانی که درباره ی پروردگارتان داشتید شما را هلاک کرد و (سرانجام) از زیانکاران شدید.»

د) بی نیازی خداوند

بسیاری از ناهنجاری ها از آنجا پدید می آیدکه انسان، خداوند را نیازمند می پندارد.
«گفتند: خدا، فرزندی گرفت؛ پاک (و منزه) است او، اوست بی نیاز.»(38)
یا بعضی از یهودیان آیات مربوط به قرض الحسنه را به تمسخر می گرفتند که این چه خدایی است که خود نمی تواند برای رفع نیاز اقدام کند و احتیاج به وام و کمک دارد.(39) و می گفتند: « دست خدا بسته است».(40) و «خداوند فقیر است و ما بی نیازیم».(41)
بر پایه ی همین پندار غلط، بعضی بخل می ورزند(42) یا هنگام انفاق، چیزی را می دهند که خود حاضر نیستند آن را بپذیرند(43) و یا با منت نهادن بر فقرا، آنان را آزار می دهند.(44) در صورتی که خداوند نه به انفاق بندگان نیاز دارد، نه به اجرای فرمان های خود از سوی آنان (45) و نه به شکر نعمت هایش. (46)

1- 2. نگرش غلط درباره ی انسان

بسیاری از انحراف ها، در نگرش غلط نسبت به مسائل مرتبط با انسان و خلقت او، ریشه دارد که به برخی از این مسائل اشاره می کنیم.

هدفمندی خلقت

بعضی از افراد و جوامع، با این گمان که انسان و جهان بر اثر تصادف پدید آمده یا بیهوده آفریده شده اند، خود را کاملا آزاد و رها(47) می دانند و هیچ مسئولیت الهی را در برابر رفتار خویش نمی پذیرند.
خداوند به چنین افرادی می فرماید: « آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟!» (48)
از نظر قرآن، هدفدار بودن زندگی انسان در راستای هدفمندی آفرینش کل جهان است.(49)

فطرت

اگر انسان، در ذات خویش موجودی گناهکار باشد- چنان که گنوسی ها می پندارند - نجات و سعادتش با اجرای دستورهای دینی، کاری ناممکن خواهد بود. بر همین اساس، برخی مسیحیان معتقدند که خدا به شکل انسانی در جسم مسیح ظهور کرد و بر بالای صلیب رفت و رنج کشیده تا انسانیت از دنیا رهایی یافته، دوباره به خدا متصل شود.(50)
ولی از نظر قرآن کریم فطرتی که خداوند انسان ها را بر آن آفریده است، متوجه آیین خالص و پاک است. (51) که با تزکیه (52) و هدایتی (53) از جانب پروردگار، انسان را به رستگاری می رساند.

جبر و اختیار

یکی از بهانه هایی که انسان ها برای توجیه اعمال ناشایست خود، مسئله ی جبر است؛ آنها خود را اسیر سرنوشت، طبیعت یا خدا می پندارند.
در عصر جدید، فیلسوفانی مانند هگل (54) و به پیروی او مارکس، با استناد به حاکمیت اصل علیت و ضرورت بر تاریخ، منکر وجود اختیار و آزادی برای انسان شدند و آنچه به نام آزادی پذیرفته اند، همان درک انسان به ضرورت تاریخی و به مسیر جمعی است که وی به سوی آن کشانیده می شود.(55)
قرآن کریم نمونه ای از جبر پنداری انسان را بیان می کند:
(وَ قَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ نَحْنُ وَ لاَ آبَاؤُنَا وَ لاَ حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ....)؛«و کسانی که شرک ورزیدند گفتند: اگر خدا می خواست نه ما ونه پدران ما، غیر او را پرستش نمی کردیم و چیزی را بدون (اجازه ی) او حرام نمی کردیم...»(56)
بسیاری از مفسران، آیه ی فوق را درباره ی نفی جبر می دانند، (57) ولی برخی معتقدند که این آیه، مربوط به رد نظریه ی جبر نیست؛ بلکه نظر کسانی را رد می کند که منکر اصل وجود رسالت توحیدی یا اراده ی الهی بر ترک شرک بودند. (58) برخی نیز هر دو احتمال را بیان کرده اند.(59)
به هر حال اساسی ترین جوابی که متفکران موحّد به مسئله ی جبر، به ویژه جبر تاریخی داده اند، بر نظریه ی فطرت آزاد انسانی استوار است.
«این بُعد وجود است که به انسان، شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ را تعیین می کند... آزادی انسان به مفهومی که اشاره کردیم نه با قانون علیت، منافات دارد ونه با کلیت مسائل تاریخی و قانونمندی تاریخ، این که انسان درعین اختیار و آزادی و به موجب اندیشمندی و اراده، مسیری معین و مشخص و غیر قابل تخلف در زندگی اجتماعی داشته باشد یعنی ضرورت بالاختیار، جز این است که ضرورتی کور بر انسان و اراده ی انسان حکمفرما باشد.»(60)

رابطه ی انسان با خدا

آیا انسان در برابر خدا است؟ پیروان برخی از ادیان معتقدند، خداوند خواسته است انسان را از درخت معرفت باز دارد. در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان آمده است که خداوند، آدم و حوا را از خوردن میوه ی درخت دانستن نیک و بد، منع کرد.(61) حتی «در نظر ایشان، ماری که در جنت عدن، آدم و حوا را به شجره ی معرفت، یعنی گنوس، رهبری کرد وجود خیر و مفید بوده و نباید آن را از عناصر خبیث شریر به شمار آورد؛ زیرا به نوبه خود سعی بسیار کرد تا والدین بنی آدم را از ضلالتی که یهوه (خالق زمین) نصیب ایشان کرده بود، نجات بخشد.»(62)
آیا آدمیان در برابر چنین خدایی - که معرفت و رمز جاودانگی را از انسان دریغ می کند. به نتیجه ای غیر از آنچه می رسند طبق اساطیر بابلی، سابیتو آن را به گیلگمش گفته است که آن جا که می گوید:
«ای گیلگمش با این شتاب به کجا می روی؟ زندگی جاوید را که در طلب آنی، هرگز نخواهی یافت؛ روز ازل که خدایان انسان را آفریدند، مرگ را برای او مقرر داشتند و حیات ابدی را برای خود نگاه داشتند.
ای گلیگمش! خوش باش، شکم خود را سیر کن، و شبانه روز به شادی بگذران، همه دم در عیش و نوش به سر آور، برقص و پای بکوب و شادمانی کن و جامه های ظریف بر تن خود بیارای...»(63)
ولی در دیدگاه قرآن، خداوند انسان را به بهترین وجه آفرید (64) و او را گرامی داشت، و بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرد، برتری بخشید(65) و خلیفه ی خویش در زمین قرار داد.(66) به آدم تمامی اسم ها (67) و رموز سعادت و شقاوت (68) را آموخت و راه سعادت را برای او آسان ساخت،(69) حال این انسان است که یا شکر این هدایت را انجام می دهد و به راه راست می رود و یا کفران نعمت می کند.(70) وگمراهی را بر هدایت ترجیح می دهد.(71)

1- 3. نگرش غلط به دنیا

برخی چون گنوسی ها و متکلمان اسکندریه، دنیای مادی را پلید، و جسم و امور جسمانی را ناپاک می دانستند.(72) بعضی تا آنجا پیش رفتند که شریعت را ابزار زندگی دنیایی پنداشته، با آن به مبارزه برخاستند تا به گمان خود، از دنیا و تمامی متعلقات آن رهایی یافته باشند.
در مقابل آنان، گروهی دیگر به ظاهر حیات دنیا (73) که چیزی جز بازی و سرگرمی (بیهودگی) و تجمل پرستی و فخر فروشی و افزون طلبی در اموال و فرزندان (74) نیست، بسنده کردند و به آن راضی و مطمئن شدند.(75)
اینان هوای نفس را معبود خویش قرار دادند و گفتند که چیزی، جز همین زندگی دنیایی در کار نیست(76) چنین افرادی متاع زودگذر دنیا را دوست داشته، آخرت را رها کردند(77) و از یاد الهی روی گرداندند. (78) اینان گمان کردند که اموالشان آنها را جاودانه می سازد (79) برای تکاثر و تفاخر حتی به سراغ قبرها رفتند؛ (80) به هر چیزی که اندکی لذتی برایشان فراهم کند، حتی اگر نامشروع بود، روی آوردند از شراب خواری و قماربازی و بخت آزمایی گرفته (81) تا روابط ناسالم جنسی.(82) حتی در این راستا، کسانی را که نهی از منکر می کردند به جرم این که افرادی پاکدامنند، به اخراج از سرزمین و دیارشان تهدید می کردند.(83)
برخی از اینان حتی برای کارهای زشت خویش بهانه تراشی کرده، می گفتند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم و خدا ما را به آن دستور داده است.»(84)
از نظر قرآن کریم، دنیا، به خودی خود زشت و ناپاک نیست؛ اگرچه متاع آن، مانند شکوفه ای است (85) که عمر بسیار کوتاهی دارد ودر برابر آخرت، جز اندک نیست.(86) ولی همین دنیای مادی، محلی است که انسان ها باید در آن برای آخرت، توشه فراهم کرده، آن را از پیش فرستند (87) و همین دنیاست که دوزخیان آرزو می کنند ای کاش به آن برگردند تا از مؤمنان و نیکوکاران باشند.(89)
درهمین دنیا، مؤمنان از «حیات طیّبه (90) برخوردار می شوند؛ یعنی زندگی جدیدی که در آن، انسان از علم و ادراکی بهره مند است که او را به اعتقاد و عمل درست هدایت می کند و در آن، قدرت احیای حق و از بین بردن باطل را به دست می آورد علم و قدرتی که دیگران از آن محرومند.(91)
همچنین در قرآن کریم، با این سخن روبه رو هستیم که «بهره ات را از دنیا فراموش مکن.»(92) و در جای جای آن نیز به شدت با تحریم چیزهای حلال و زینت های الهی مخالفت شده است، (93) اما به ما هم دستور می دهد که به آنچه از دست داده ایم تأسف نخوریم و به آنچه خداوند به ما داده است شادمان نباشیم (94).
به فرموده ی امیرالمؤمنان علی (ع) تمامی زهد بین همین دو کلمه است:
«کسی که برگذشته افسوس نخورد و به آینده شادمان نباشد، همه ی جوانب زهد را رعایت کرده است».(95)
آنچه از نظر قرآن مذموم است، دلبستگی به دنیاست که انسان را از جهاد و حرکت در راه خدا باز می دارد.(96)
انسان باید مراقب باشد که حیات دنیا او را نفریبد(97) و چیزهایی دنیایی مانند اموال و اولاد، او را از یاد خدا غافل نسازد.(98)
در حقیقت، دنیا ابزار فریب است و به فرموده ی امیرالمؤمنان علی (ع) :
«دنیا تو را فریب نداد؛ بلکه خود فریفته ی دنیا شدی، دنیا عبرت ها را برای تو آشکار و تو را به راه درست دعوت کرد، دنیا با دردهایی که در جسم تو می گذارد و کاستن از نیروی تو، راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید یا تو را بفریبد...»(99)
«دنیا، سرای راستی است برای کسی که آن را راستگو پنداشت و خانه تندرستی است برای کسی که آن را شناخت و خانه بی نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت و خانه پند، برای پند آموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا و نمازخانه ی فرشتگان الهی، فرودگاه وحی الهی، و جایگاه تجارت دوستان خداست که در آن رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.»(100)

1- 4. نگرش غلط به معاد

اعتقاد به روز صواب و حساب و عقاب، نقش بسیار اساسی در زندگی انسان دارد؛ کسی که به این روز معتقد است از رفتار نابهنجار دوری می جوید و فقط کسانی آن را انکار می کنند که متجاوز و گناهکار (101) و مستکبرند؛ (102) کسانی که در دنیا مست و مغرور نعمت هستند، (103) آنان که تمامی آمال خویش را در کسب لذایذ دنیوی می بیند و می خواهند در تمامی عمر خویش آزادانه گناه کنند (104) به گونه ای که بعد از مرگ و دیدن آتش جهنم، اگر عمر دوباره ای یابند، به گناهان گذشته روی می آورند. (105) اینان در پی هوای نفس، از زیر بار مسئولیت الهی، شانه خالی می کنند و به حق دیگران تجاوز نموده، کم فروشی می کنند(106) و به آسیب دیدگان اجتماعی توجهی ندارند.(107) و یتیمان را از خود می رانند.(108)
در قیامت وقتی که از مجرمان سؤال شود چه چیزی شما را به دوزخ وارد ساخت ؟ می گویند:
«ما از نمازگزاران نبودیم و اطعام مستمند نمی کردیم و پیوسته با اهل باطل همنشین بودیم و همواره روز جزا را انکار می کردیم.»(109)
آخرین جمله می فهماند که آنچه زمینه ی این همه کارهای ناشایست را فراهم می سازد، همان تکذیب روز جزاست، زیرا انکار معاد، تمام ارزش های اخلاقی را متزلزل ساخته و انسان را برای ارتکاب گناه، تشجیع می کند و موانع را از این راه برمی دارد، مخصوصاً اگر این مسئله به صورت یک امر مداوم تا پایان عمر در آید.(110)
چنین افرادی به هر وسیله می کوشند که معاد را انکار کنند.
گاهی قدرت خداوند را زیر سؤال برده، استخوان پوسیده ای را در دست می گرفتند و می گفتند:
«چه کسی این استخوان ها را زنده می کند در حالی که پوسیده است ؟» (111)
و نیز می پرسند «آیا نیاکان نخستین ما برانگیخته می شوند؟»(112) و «قیامت چه وقتی است ؟» (113)
گاهی مضمون رسالت پیامبران را تکذیب می کردند و وعده ی قیامت را از افسانه های خرافی پیشینیان می دانستند (114) و یا خواهان زنده شدن پدرانشان بودند تا گواهی دهند.(115)
زمانی دیگر شخصیت رسول خدا از زیر سؤال می بردند و می گفتند : « چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟ چرا فرشته ای بر او نازل نشد، که همراه وی انذار کننده باشد؟ یا گنجی از آسمان برای او فرستاده شود یا باغی داشته باشد که از آن بخورد ؟» (116) در نهایت رسالت پیامبران را دروغی بزرگ و افسون می خواندند. (117) اینها همه، بهانه و تنها هدف آنان تکذیب قیامت بود.(118)

1- 5. نگرش غلط به نبوت

این گمان که خود انسان می تواند راه سعادت خویش را تشخیص دهد بی آن که نیازی به امر و نهی و هدایت گری از جانب خداوند باشد، آدمی را به سوی هلاکت و بدبختی سوق داده است. قرآن کریم در مورد چنین افرادی می فرماید:
فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ‌ ؛ «هنگامی که رسولانشان دلایل روشن برای آنان آوردند، به دانشی که خود داشتند خوشحال بودند؛ ولی آنچه راکه به تمسخر می گرفتند؛ آنان را فرا گرفت.»(119)
هدف چنین افرادی از انکار رسالت و شریعت الهی، تنها فرار از انجام مسؤلیت در برابر پروردگار بود و به فرموده ی قرآن کریم، هدف آنها تکذیب قیامت بود.(120) آنان چون رسالت پیامبران را در تعارض با هوای نفسشان (121) می دیدند به هر وسیله ی ممکن، درصدد انکار آن برمی آمدند.
گاهی به اصل دین و رسالت انبیا حمله ور می شدند و آیات و وحی الهی را اسطوره و افسانه می پنداشتند.(122)
گاهی بشر بودن پیامبران را بهانه قرار داده، می گفتند : « آیا خداوند بشری را به عنوان رسول فرستاده است.»(123) «آیا بشری می خواهد ما را هدایت کند ؟» (124)
و پیروی از چنین پیامبرانی را موجب گمراهی می دانستند.(125) و می گفتند: « اگر پروردگار می خواست فرشتگانی را فرو می فرستاد.» (126) چنین افرادی، پیروان پیامبران را اراذل ساده لوح (127) و افراد پست و بی ارزش (128) می پنداشتند.
گاهی اوقات، معجزات عجیبی از پیامبران می خواستند ؛ چیزهایی چون: چشمه ی جوشان، باغی از نخل و انگور، حاضر ساختن خداوند و فرشتگان، داشتن خانه ای پر از نقش و نگار و طلا، رفتن به آسمان و آوردن نامه ای از آن.(129)
ولی همه، بهانه است و به فرموده ی قرآن کریم: « اگر دری از آسمان به روی آنها بگشاییم و آنها پیوسته از آن بالا روند، باز می گویند: ما را چشم بندی کرده اند، بلکه ما سحر شدیم.» (130)
زنگار جهل وتاریکی و فساد، چنان دلشان را فرا گرفته بود که می گفتند: «هر نشانه و معجزه ای برای ما بیاوری که سحرمان کنی، ما به تو ایمان نمی آوریم.» (131) و حتی وقتی قطعه سنگی را ببینند که برای عذابشان سقوط می کند، می گویند: « ابر متراکمی است.(132)
زمانی دیگر با ترور شخصیت و تطمیع و تهدید و جنگ، به مبارزه با انبیای الهی برخاستند. آنها پیامبران را، ساحر، (133) مجنون(134)، دروغگو، (135) شاعر(136) بیهوده گرا، (137) ریاست طلب(138) و کم خرد(139) می خوانند. هیچ پیامبری نبود مگر آن که مورد استهزاء کافران، قرار می گرفت. (140) اگر می توانستند پیامبران را زیر فشار قرار داده، به استضعاف و ناتوانی می کشاندند. (141) و یا آنها را به شهادت می رساندند (142)
درگروه های مخالف پیامبران افرادی با این ویژگی ها می بینیم: استکبار، (143) تکبر، (144) اتراف،(145) سفاهت، (146) جرم، (147) تجاوز، (148) طغیان، (149) فسق وگناه، (150) بیماری دل، (151) نفاق،(152) و قساوت قلب(153) که ویژگی مشترک همه ی آنها، کفر (154) است.

پی نوشت ها :

1- جاثیه : 24، برخی از مفسران چون مرحوم طبرسی، مفاد این آیه را سخن کسانی می دانند که هم منکر معادند وهم منکر مبدأ و صانع؛ ولی مرحوم علامه طباطبائی آن را مربوط به عقیده مشرکانی می دانند که فقط منکر معادند اما صانع را قبول دارند. نک:
مجمع البیان، ج 5، ص 78 و المیزان، ج 18، ص 188.
2. نک: انعام: 76- 78.
3- نک: سبا: 41.
4- نک: انبیاء: 52.
5. نک: عنکبوت: 25.
6. نک: مریم : 81.
7. نک: یونس: 18.
8. نک: زمر: 3.
9. نک: مریم: 42.
10. نک: انبیاء : 66.
11. شعراء: 97- 98 ؛ ترجمه ی مکارم شیرازی.
12. نک: انبیاء: 26.
13. نک: توبه: 30.
14. نک : تاریخ جامع ادیان، ص 624.
15. همان، ص 625.
16. همان، ص 634.
17. همان، صص 636 - 637.
18. همان، ص 616.
19. نک: مائده: 72- 73.
20. نک: نساء 157- 158.
21. نک: مائده : 116.
22. نک: تاریخ جامع ادیان، ص 94.
23. همان: ص 85.
24. همان، ص 629.
25. همان، ص 86.
26. نک: فاتحه: 1، 3.
27. نک: نساء: 40.
28. نک: آل عمران: 108.
29. نک: غافر: 31.
30. نک: بقره: 143 و حج: 65.
31. اسرا: 98 (همان ترجمه، با اندکی تصرف).
32. اسراء : 99؛ همان ترجمه.
33. نک: حج: 6؛ روم: 50؛ فصلت: 39 و حدید: 2.
34. فصلت: 15؛ همان ترجمه.
35. نک: یس: 78.
36. همان: 79؛ همان ترجمه.
37. فصلت: 22- 23؛همان ترجمه با اندکی تصرف.
38. یونس: 68 (ترجمه ی مجتبوی با اندکی تصرف).
39. نک: المیزان، ج 6، ص31.
40. نک: مائده : 64.
41. آل عمران: 181.
42. نک: محمد: 38 و حدید: 24.
43. نک: بقره: 267.
44. نک: بقره: 263.
45. نک: ممتحنه: 6 و تغابن: 6.
46. نک : ابراهیم: 8؛ نمل: 40 و لقمان: 12.
47. نک: قیامت: 36.
48. مؤمنون : 115 ؛ ترجمه ی مکارم شیرازی.
49. نک: دخان: 38 - 39.
50. نک: تاریخ جامع ادیان، صص 628- 629.
51. نک: روم: 30.
52. نک: نور : 21؛ اعلی: 14 و شمس 9.
53. نک: بقره: 5.
54. Georg Wilhelm Fridrich Hegel
55. نک: مارکس و مارکسیسم، صص 37- 38 و 248.
56. نحل: 35؛ همان ترجمه با اندکی تصرف.
57. نک: التبیان، ج 6، ص 378؛ مجمع البیان، ج 3، ص 359؛ تفسیر شُبّر، ج 1، ص 271؛ الجوهر الثمین، ج3، ص 413؛ الجدید، ج 4، ص 224؛ من وحی القرآن، ج 13، ص 268 و تفسیر اثنی عشری، ج 7، ص 197.
58.نک: المیزان، ج 12، صص 252- 253؛ المنیر، ج 5، ص 154 و من هدی القرآن، ج 6، ص 51.
59. نک: کنزالدقائق، ج 7، ص 206؛ منهج الصادقین، ج 5، ص 191 و تفسیر نمونه، ج 11، ص 220.
60. جامعه و تاریخ، صص 86- 87 و نک: جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن، صص 158- 159.
61. نک: کتاب مقدس، سفر تکوین، فصل دوم، آیه 18.
62. تاریخ جامع ادیان، ص 628.
63. همان، ص 74.
64. نک: تین: 4.
65. نک: اسراء: 70.
66. نک: بقره: 30.
67. همان: 31.
68. نک: شمس : 8.
69. نک: عبس: 20.
70. نک: انسان: 3.
71. نک: فصلت: 17.
72. نک: تاریخ جامع ادیان، ص 639.
73. نک: روم: 7.
74. نک: حدید: 20.
75. نک: یونس: 7.
76. نک: جاثیه: 23- 24.
77. نک: قیامه: 20- 21 ونحل: 107.
78. نک: نجم: 29.
79. نک: همزه: 3.
80. نک: تکاثر: 1- 2.
81. نک: بقره: 219 و مائده: 90.
82. نک: نمل: 54- 55.
83. نک: نمل: 56 و شعراء: 167.
84. نک: اعراف : 28.
85. نک: طه: 131.
86. نک: توبه: 38.
87. نک: بقره: 223.
88. همان: 110.
89. نک: شعراء: 102 و زمر: 58.
90. نک: نحل: 97.
91. المیزان، ج 12، ص 364.
92. صص: 77.
93. نک: مائده: 87؛ انعام: 143 ؛ اعراف: 32 وتحریم : 1.
94. نک: حدید: 23.
95. نهج البلاغه، ص 735، حکمت 439، ترجمه ی محمد دشتی با اندکی تصرف.
96. نک: نساء : 77 و توبه: 38.
97. نک: لقمان : 33 و فاطر: 5.
98. نک: منافقون: 9.
99. نهج البلاغه، ص 458، خطبه 223.
100.همان، ص 656، حکمت 131(با استفاده از ترجمه ی محمد دشتی)
101. نک: مطففین: 12.
102. نک: نحل: 22.
103. نک: مؤمنون: 33 و واقعه : 45.
104. نک: قیامه : 5.
105. نک: انعام: 28.
106. نک: مطففین: 1- 3.
107. نک: یس: 47.
108. نک: ماعون: 1- 2.
109. مدثر: 42- 46. (ترجمه ی مکارم شیرازی با اندکی تصرف).
110- نک: تفسیر نمونه، ج 25، ص 255.
111. یس: 78؛ همان ترجمه.
112. واقعه: 47 - 48.
113. اعراف: 187؛ ذاریات: 12؛ قیامه: 6 و نازعات: 42.
114. نک: شعراء 137- 138؛ نمل: 68 و مطففین:13.
115. نک: دخان: 36.
116. فرقان: 7 -8 (همان ترجمه، با تلخیص)
117. نک: سبا: 43.
118. نک: فرقان: 11.
119. غافر: 83؛ همان ترجمه با اندکی تصرف.
120. نک: فرقان: 11.
121. نک: بقره: 87.
122. نک: انعام: 25 و فرقان:5.
123. اسراء: 94.
124. تغابن: 6.
125. نک: قمر: 24.
126. فصلت: 14.
127. نک: هود: 27.
128. نک: شعراء: 111.
129. نک: اسراء : 90- 93.
130. حجر: 15؛ همان ترجمه با اندکی تصرف.
131. اعراف: 132.
132. طور: 44.
133. اعراف: 109 و یونس: 76.
134. شعراء: 27؛ دخان: 14 و ذاریات: 52.
135. اعراف: 61؛ یوسف 26؛ شعراء : 186؛ قصص : 38 و ص : 4.
136. شعراء: 221؛ صافات: 36 و طور: 30.
137. روم: 58.
138. یونس: 78 و مؤمنون : 24.
139. اعراف: 66.
140. حجر: 11.
141. نک: اعراف: 150.
142. نک: بقره: 91 و مائده: 70.
143. نک: اعراف: 76؛ یونس: 75 و فاطر: 43.
144. نک: اعراف: 146.
145. نک: مؤمنون: 33 و سبا:34.
146. نک: بقره: 13.
147. نک: یونس: 13، 75 و حجر: 11.
148. یونس: 74.
149. نک: انعام: 110.
150. نک: اعراف: 102 و یونس: 33.
151. نک: انعام: 25.
152. نک: بقره: 14.
153. همان: 74.
154. نک: عنکبوت : 47.

منبع: مهدی زاده آری، احمد؛ (1390)، آسیب شناسی جامعه از دیدگاه قرآن، قم: آشیانه ی مهر