نویسنده: عطاء الله بیگدلی



 

چکیده

هدف راهبردی انقلاب اسلامی چیست؟ ساختن یک نمونه کوچک تمدنی به وسعت ایران و ارائه یک الگو به جهانیان و برانگیختن جهانیان برای دست یابی به تمدنی این چنینی و یا صرف تربیت نفوس مستعد و مهیا برای ظهور، فارغ از آنکه در خارج، تحقق عینی تمدن رخ بدهد یا خیر؟
در این مقاله ابتدا به بررسی اصل حکومت دینی در زمان غیبت از دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)؛ به مثابه ی مؤسس حکومت اسلامی در ایران؛ پرداخته شده است و شبهات انجمن حجتیه و پاسخ حضرت امام (ره) طرح شده است.
سپس به اهداف انقلاب اسلامی از نظرگاه امام (ره) و مقام معظم رهبری اشاره شده و امکان تحقق این اهداف در کلام این بزرگان به بحث گذاشته شده است. نتیجه آن که مؤسسات انقلاب اسلامی اهداف انقلاب را همان اهداف حکومت مهدوی می دانند و امکان تحقق این اهداف را در زمان غیبت در محدوده ی ایران ممکن، ولی همراه با سختی های فراوان ارزیابی می کنند.
در انتهای مقاله مؤلف با بررسی مفاهیمی چون تمدن، توقع تمدنی، و نحوه ابزار ایجاد تمدن، سرانجام نظر دوم را تقویت می کند و معتقد است تشکیل تمدن از الزامات حتمی ظهور نیست، بلکه شیعیان در دوران غیبت موظف به بذل حداکثر جهد برای تربیت نفوس اند. اگر این تربیت ثمره ی ظاهری داشت فبها و اگر نه، دخلی در تعجیل و تأجیل ظهور نخواهد داشت. ابزار تربیت نفوس البته باید فراهم آید.
کلمات کلیدی: انقلاب اسلامی انتظار و ظهور، هدف انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی و تمدن سازی.

مقدمه:

1. آنچه علم را می سازد سؤال است. سؤال های مبنایی پاسخ هایی در خور می طلبد و علم فزونی می گیرد. آنچه این مقاله را سامان می دهد، سؤال است. بایسته است خواننده ی گرامی پیش از ورود به مقاله سؤال ها را با دقت پیگیری کند و به آن ها بیندیشد. این سؤال ها را نباید سرسری و از روی تفنن پنداشت. پاسخ متفاوت به این سؤال ها نتایج کاملاً مختلفی را در عرصه ی عمل رقم خواهد زد. انقلاب اسلامی ایران و متفکران جمهوری اسلامی در ایران باید پاسخی در خور به این دست سؤال ها دهند و از پاسخ دادن به این سؤال ها به بهانه های مختلف شانه خالی ننمایند. این سؤال ها گر چه مبنایی ولی کاملاً کاربردی است.
2. تفاوت میان حق و باطل بسیار ظریف است. آنچه در پایان این مقاله به چنگ می آید ممکن است به خطا باشد؛ اما با اندیشه ی جدایی دین از سیاست طیف های مدرن جامعه ی ایران با مقدّسات قاعد مسلک که آن ها را به حجتیه می شناسیم نسبتی ندارد. خواننده باید در نتیجه گیری صبور باشد و به قضاوتی زود هنگام دست نیازد.
3. این مقاله برخلاف سایر مقالات رایج در عرصه ی ملی کشور کم منبع است؛ اما سعی شده است پر تحلیل باشد. شاید دلیل این مسئله آن باشد که ابتدا به دنبال یافتن پاسخ در اندیشه ی معماران انقلاب (حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری حضرت آیت ا... خامنه ای مد ظله العالی) بوده است و اگر به منبعی نیز ارجاع شده است از باب تعمق در همین اندیشه ها بوده است و البته این مقاله فتح بابی است؛ ولو ناقص.
4. اما سؤال هایی که در پی پاسخ آنیم:
1. هدف راهبردی انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی که در زمان غیبت امام معصوم (علیه السلام) به وقوع پیوسته است و قصد آن دارد که تمدنی اسلامی در ابعاد یک کشور بسازد تا الگوی کشورهای دیگر گردد و مردم عالم مشتاق چنین حکومتی بشوند و زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی و مهدوی آماده گردد، یا آنکه هدف راهبردی ایجاد تمدن اسلامی بالفعل نیست بلکه صرفاً مقدمه سازی است؟
2. اگر مقصود تمهید ظهور است، راه کارهای کسب آمادگی کدام است؟ تربیت افراد (منتظران واقعی) یا آمادگی سخت افزاری (از قبیل تهیه سلاح و پول) برای جنگ های آخرالزمانی؟
3. آیا تمهید برای تربیت نفوس (نرم افزاری) خود نیازمند تمدن است؟ و آیا تربیت نفوس با وجود تمدن ظاهری تلازم دارد؟
4. اگر مقصود ساختن تمدنِ الگو برای جهانیان است، این تمدن در چه برهه ای ساخته می شود؟ ما در چه مرحله ای می توانیم بگوییم که «تمدن اسلامی» مد نظر جمهوری اسلامی ساخته شده است؟ مؤلفه های آن کدام است و با چه درصدی از تحقیق عینی می توان گفت که «تمدن اسلامی تمهیدی» ساخته شده است؟
برفرض آنکه معنای تمدن معنای عرفی آن باشد (همانگونه که می گوییم تمدن امروز، غربی است و معنای عرفی را مراد می کنیم، به همین طریق تمدن اسلامی را عرفاً قصد کرده ایم و همین که عرفاً به تمدمی که ساخته شود اسلامی بگویند کافی است) نسبت این تمدن اسلامی به زبان عرف با تمدن کامل اسلامی مهدوی چیست؟ آیا تعمیق شده و ناب تر شده ی آن تمدن تمهیدی است؟
5. آیا بسنده کردن به معنای عرفی از تمدن اسلامی گرفتار شدن در مفاهیم تمدن مسیطر غربی را تشدید نمی کند؟
6. بر فرض آنکه مقصود همان تمدن تمهیدی آخرالزمانیِ حداقلِ عرفی باشد، آیا ما مؤلفه ها و توانایی ساخت چنین تمدنی را دارا هستیم.
7. آیا ساختن همین تمدن اسلامی با احادیثی چون امتلاء زمین از جور و ظلم جمع پذیر است؟ (زیرا به هر حال در قطعه ای از زمین؛ مثلاً ایران امتلاء ظلم و جور مفقود گشته است).
8. اصولاًًًً مراد ما از تمدن چیست؟ وقتی می گوییم تمدنی «اسلامی» یا «غربی» است چه چیزهایی اسلامی یا غربی شده است که تمدن را سامان داده اند و ما می گوییم چنین مفهومی مبتلس به چنین وصفی شده است؟ آیا افراد مد نظرند یا قوانین؟ یا نظام اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و یا مجموع جبری این مؤلفه ها یا چیزی فراتر؟
9. اصولاًًًً تمدن ها چگونه ساخته می شوند و ما برای ساختن یک تمدن چه مقدماتی را باید طی کنیم و چه موانعی پشت سر بگذاریم و آیا برای ساختن چنین تمدنی از مقدمات آن بهره مندیم؟
10. آیا اصولاًًًً تفکر، پیرامون تمدن با این ادبیات، رهزن و مانع رسیدن به مقصد نیست و ما سؤال را اشتباه طرح نمی کنیم؟ بهتر نیست از الفاظی چون جامعه دینی، اقامه ی حدود الهی، اجرای احکام فقهی، متخلق شدن مردم به اخلاق الهی، جامعه ی کم گناه و عامل به واجبات، آمر به معروف و ناهی از منکر، یا به هر حال از این دست واژگان که در دستگاه مفهوم دینی با سابقه ترند بهره ببریم و بپرسیم: آیا انقلاب اسلامی در پی «اقامه ی حدود الهی است؟ یا در پی جامعه ی تارک محرمات و عامل به فرائض؟ یا.... میزان این اقامه تا کجاست؟ و آیا این مهم ممکن است؟ آیا در این ادبیات «نظام ها» و ساختارها مغفول واقع نمی گردند و تمرکز بر افراد، نظام ها را مستور نمی کند؟
11. وظیفه شیعیان واقعاًًًًًًً در زمان غیبت چیست؟ اگر وظیفه تمهید و تهیه ی مقالات ظهور است، تمهید از چه راهی؟ ساختن تمدن، دینی کردن یک جامعه ی نمونه، تربیت نفوس و افراد یا تلاشی در خور، فارغ از نتیجه ی ظاهری و تمدن سخت افزاری؟
با این مقدمات و سؤال ها به اصل مسئله می پردازیم. در ابتدا راجع به اصل حکومت در دوران غیبت تا آنجا که مربوط به اصل بحث باشد می پردازیم و سپس به هدف راهبردی انقلاب اسلامی و نسبت آن با انتظار خواهیم پرداخت:

1. اصل حکومت در دوران غیبت:

1.1. اصل نظریه:

ما اکنون در دوران برقراری حکومتی با اهداف دینی به سر می بریم. موضوع سخن نیز هدف راهبردی این حکومت است، اما سخن گفتن از اصل حکومت دینی در زمان غیبت در پاسخ به مسئله بی تأثیر نیست.
حضرت امام خمینی (ره) به عنوان رهبر نهضت اسلامی در ایران بیشترین جهد فکری خویش را در آثار مختلف خویش به اثبات مسئله وجوب دخالت دین در سیاست و نفی سکولاریسم اختصاص داده اند و در این راه دو طیف به ظاهر از هم منفک سکولار را مورد نقد و طرد قرار داده اند: «سکولارهای مدرن» و «انجمن حجتیه»
حضرت امام به دلائل مختلفی سعی در اثبات اصل حکومت در زمان غیبت، داشتند،؛ از آن روی که موضوع مقاله اصل وجود حکومت اسلامی نیست، بیشتر به آثار قلمی و سخنانی از حضرت ایشان استناد می شود که به نوعی هدف از وجود حکومت را نیز در برداشته باشد تا در قسمت های بعدی به کار آید:
«اسلام دین سیاست مُدُن است و راهنمای مستقیم لاشرقیه و لاغربیه است، دینی است که عبادتش توأم با سیاست و سیاستش عبادت است» (صحیفه امام، ج 10، ص 158)
«مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظام های حاکم در جامعه بوده و خود دارای نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بوده... و هیچ حرکت و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است.» همان؛ جلد 5، ص 389)
«آنقدر آیه و روایات که در سیاست وارد شده در عبادت وارد نشده... اسلام را بد معرفی کرده اند که اسلام را به سیاست چه؟ سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند... اسلام دین سیاست است، حکومت دارد.» (همان، جلد 6؛ ص 43).
«خداوند تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست.» (همان ج 20، ص 113)
«طرح مسئله ی جدا بودن سیاست از روحانیت... در زمان بنی امیه مطرح شد و در زمانی که بنی عباس قوت گرفت، در زمان های اخیر هم دست های بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مسئله دامن زدند به طوری که مع الاسف بعضی از اشخاص متدین و روحانیون متعهد هم باورشان شده است.» (همان، ج 5، ص 440)
حضرت امام بعد از نفی جدایی دین از سیاست به اثبات دخالت انبیا و اولیای الهی در سیاست و مبارزه با مستکبران می پردازند. (همان، ج 18، ص421، و ج 17؛ ص 204، ج 5، ص 188، و ج5 ، ص 213 و...) سپس از دخالت علمای معاصر در سیاست شاهد مثال هایی می آورند، از جمله آیت الله کاشانی (همان، ج 18، ص248) و دخالت علما در مشروطه و تحریم تنباکو (همان، ج 2، ص 172) و معتقدند مردم هم در همه ی زمان ها باید در سیاست دخالت کنند، حتی زنان (همان، ج 18؛ ص 403) و این وظیفه را بر دوش روحانیون سنگین تر می کند (همان، ج 15، ص 366، ج 83، ص 358)
امام معتقدند:
حکومت اسلامی حکومتی است که همه اگر ان شاءالله پیاده شود، انشاء الله چنانچه موفق بشود این ملت، و اسلام به آن طوری که هست، آن طوری که بر پیغمبر اکرم نازل شده است و قرآن کریم و احادیث ائمه و احادیث اسلام؛ به آن طور اگر بشود؛ سعادت دنیا و آخرت ملت ها را ضمانت کرده است و می کند.
(همان، ج 13، ص 366)
و دولت ما دولتی است که قوانین اسلامی را به اجرا در می آورد.
(همان، ج 5؛ ص 477)
امام معتقدند مردم به دنبال تحقق اسلام در ایران هستند و:
این انقلاب دنباله کار انبیا است و دنباله کار رسول خدا و ائمه و سیدالشهدا که تمام شئون مملکتمان اسلام باشد و قانون اسلام بر ما حکومت کند و ما الان در بین راه هستیم نرسیده ایم به مقصد». (همان، ج 8، ص42، و 201)
حضرت امام برای این سخنان و برای ادعای وجوب تشکیل حکومت به دست دین داران در «تمام زمان ها» از جمله زمان غیبت که هدفی مشابه هدف انبیاء الهی را نیز دارد به دلایلی متعدد در سراسر آثار خود استدلال کرده اند از جمله:
1. حکم قطعی عقل در نیاز به حکومت و دوری از هرج و مرج (کشف الاسرار، ص 181)
2. آیات متعدد قرآن (کشف الاسرار، ص 183؛ ولایت فقیه، ص 70، کتاب اجتهاد و تقلید، ص 250و،....)
3. روایاتی از قبیل:
- روایتی از فضل بن شاذن از حضرت علی بن موسی الرضا (کتاب ولایت فقیه، ص 38)
- روایت حصون و روایت ورثه انبیا (روایت ابوالبختری)، روایت خلفاء الرسول، روایت امنا الرسل؛ روایت منزلتهم الانبیاء (روایت فقه رضوی)؛ روایت حکام علی الناس و کفیل ایتام اهل بیت (فقه جامع)؛ روایت مجاری الامورعلی ایدی العلما (روایت تحف العقول)؛ روایت اللهم ارحم خلفایی، روایت حوادث واقعه؛ مقبوله عمر بن حنظله و روایت ابو خدیجه، صحیحه قداح و... (1)
4. ضرورت عقلی بر پایی عدالت و امتناع اقامه عدل بلا حکومت. (ولایت فقیه، ص70)
5. لزوم مطلق امر به معروف و نهی از منکر و امتناع اقامه این فریضه مگر با حکومت (ولایت فقیه، ص 35)
6. اثبات قطعی تشکیل حکومت به دست رسول الله و انبیا و اولیای الهی (وصیت نامه، صحیفه، ج 21، ص 406 ، ج 19، ص 356، ج 21، ص 4و ج 6، ص 44، کشف الاسرار، ص 227، و ولایت فقیه، صص 25؛ 25، 50)
7. ماهیت قوانین اسلامی (مانند زکات سایر احکام مالی اسلام، احکام دفاعی اسلام، احکام جزایی اسلام، مانند اقامه حدود و تعزیرات و...) و تلازم وجود حکومت برای اجرای این احکام (ولایت فقیه،؛ صص 25تا35)
8. قاعده لایدریک کله لایتریک جله (ولایت فقیه، صص 52 و53)
9. استدلال به جامعیت احکام اسلام و جاودانگی آن ها در لزوم حکومت (ولایت فقیه، ص28)
و...
پس از اقامه این دست ادله که در کتب مختلف به تفصیل راجع به آن بحث شده است، حضرت امام (ره) سخنانی دارند که با موضوع بحث ما ارتباط وثیقی دارد. به عبارتی حضرت امام به شبهه حکومت در عصر غیبت مستقیم می پردازد و بر اطلاق ادله تأکید کرده اند و لزوم تشکیل حکومت در عصر غیبت را نیز تأیید می کنند:
«اکنون که دوران غیبت امام (ع) پیش آمده و بناست احکام حکومتی در اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست تشکیلات حکومت لازم می آید عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانیم جلوگیری کنیم... شرع هم به ما دستور داده باید... برای دفاع آماده باشیم...اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلا م برای دویست سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف را معین کرده ولی تکلیف حکومت نداریم؟.... آیا باید این طور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت دوره غیبت تعیین نکرده است؛ لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (عج) موجود بود، برای بعد از غیبت هم قرار داده است.» (ولایت فقیه، صص 49 و 50)
به هر حال نظر حضرت امام این است که در دوران غیبت وظیفه ی اقامه ی حدود و حفظ و حراست از اسلام و بلاد اسلامی و حفظ برقراری نظم در جامعه ی اسلامی از وظایف فقهاست و چون اقامه ی این امور جز با اقامه حکومت عدل ممکن نیست، پس استقرار حکومت دینی عادل لازم و واجب است؛ به صورت منطقی این استدلال به این شکل است:
اقامه ی حدود و حفظ کیان اسلامی در زمان غیبت واجب است؛ حدود جز با حکومت اقامه نمی شود، پس: حکومت در زمان غیبت واجب است.
این استدلال به کرّات در سراسر کتاب ولایت فقیه پی گرفته شده است (ولایت فقیه، صص 40 تا 52) مخصوصاً حضرت امام تأکید دارند که هدف حکومت اسلامی همان حکومت در زمان ظهور است و حکومت باید احکام اسلامی را اجرا نماید.

2.1. دفع شبهه

در زمان حضرت امام و البته تا کنون، گروهی از فقها قائل به عدم جواز تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبب بوده اند. در کنار این علما گروه های سیاسی تری نیز به وجود آمدند که از بُعد سیاسی به این «منع و طرد» می نگریستند و از آن بهره ی سیاسی می بردند. معروف ترین این گروه، به «انجمن حجتیه» معروف گشت. نام کامل این انجمن «خیریه ی حجتیه مهدویه» بود. حضرت امام (ره) در رد نظریات این گروه سخنان به کنایه و صراحتی فراوان دارند، خاصّه آنکه ادبیات حاکم براین گروه فقهی است و عمده استنادات این نحله به احادیث وارد در این باب است.
کتاب جهاد و وسائل الشیعه، صاحب وسائل الشیعه بابی منعقد کرده است با عنوان حکم خروج بالسیف قبل قیام قائم (باب 13). در این باب، 17 حدیث از ائمه اطهار روایت کرده است که همگی دلالت بر منع قیام قبل از خروج حضرت دارند (وسایل الشیعه، 1104 هـ ق، ج 15، صص 50-57) این احادیث به علاوه احادیث باب دوازهم که دلالت بر وجوب اذن امام برای جهاد و حرمت جهاد با غیر امام عادل دارد، مهم ترین ادله ی فقهی این گروه برای نفی جهاد می باشد (2)
حضرت امام در مناسبت های مختلفی به تفصیل متعرض بحث شده اند. از جمله در کتاب ولایت فقیه و در تاریخ 67/1/14 همزمان با نمیه ی شعبان در جمع مسئولان و کارکنان وزارت پست (صحیفه امام، ج21، صص14 به بعد) ایشان در کتاب ولایت فقیه در پاسخ به این اشکال ها و احادیث می فرمایند:
«ممکن است هزاران روایت را نشر بدهند که عمال ظلمه و آخوندهای درباری در توصیف سلاطین جعل کرده است، به طوریکه ملاحظه می کنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده اند؛ قرآنی که جدیت دارد بر ضد سلاطین قیام کنید... علاوه بر قرآن روایت بسیاری درباره ی مبارزه با ستمگران و کسانی که در دین تصرف می کنند وارد شده است. تنبل ها این ها را کنار گذاشته اند و آن دو روایت ضعیف را که شاید وعاظ سلاطین جعل کرده اند در دست گرفته، مستند قرار داده اند که باید با سلاطین ساخت... اگر اینها اهل روایت و دین شناس بودند به روایت (روایات) که بر ضد ظلمه است عمل می کردند و اگر اهل روایت هم هستند باز عدالت ندارند... شما نماز را هیچ وقت می گذارید تا وقتی امام زمان (عج) آمد بخوانید. حفظ اسلام واجب تر از نماز است. منطق حاکم خمین را نداشته باشید که می گفت باید معاصی را رواج داد تا امام زمان بیاید...» (ولایت فقیه، ص 57)
ایشان در دیدار 67/1/14 به دسته بندی مخالفان نظام اسلامی در دوران غیبت می پردازند و استدلال فوق را تکرار می کنند:
«برداشتهایی که از انتظار فرج شده است؛ بعضی اش را من عرض می کنم.
[1.] بعضی ها انتظار و فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان - (سلام الله علیه) - را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند... اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند.
[2.] یک دسته ی دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه می گذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف های خود را عمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاءالله، درست می کنند، دیگر ما تکلیفی نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد، نداشته باشیم، اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند.
[3.] یک دسته ای می گفتند که خوب، باید عالم پر [از] معصیت بشود تا حضرت بیایند؛ ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند؛ گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.
[4.] یک دسته ای از این بالاتر بودند، می گفتند: باید دامن زد به گناه ها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت - سلام الله علیه - تشریف بیاورند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زدند.
[5.] یک دسته ی دیگری بوند که می گفتند که هر حکومتی اگر زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنها هایی که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آن ها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات [اشاره دارد] که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان «مهدویت» بلند کند، «باطل است».
حالا ما فرض کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنی، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیایند؟ حضرت صاحب که تشریف می آورند برای چی می آیند؟ برای اینکه گسترش بدهند عدالت را، برای اینکه حکومت را تقویت کنند، برای اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفه ی قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند، می خواهند همین کار را بکنند، الان دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رأی این جمعیت، که بعضیشان بازیگرند و بعضیشان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا کنیم به آمریکا و اذنابشان و امثال اینها تا اینکه این ها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما می کنیم و ما دعا می کنیم که ظلم و جور باشد، حضرت می خواهند همین را برش دارند. ما اگر دستمان می رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم، تکلیف شرعی ماست، منتها ما نمی توانیم، اینی که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
ما تکلیف داریم که، اینی که می گوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آنی که می گوید حکومت نباشد؛ معنایش این است که هرج و مرج بشود؛ همه هم را بکشند؛ همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را، این آدم عاقل، یک آدم اگر سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاست این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آن نداشته باشیم، آن ها بیایند هر کاری می خواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد!
اما مسئله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طوری که تزریق کرده بودند که به ملت ها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیت های دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها، خوب، آن ها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال این ها و آن هایی که اذناب اینها هستند و این ها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمان ها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده این اشخاص غافل را، این ها را بازی دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توی مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید چه کار دارید به این کارها؟
این هایی که می گویند که هر عَلَمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال می کردند که هر حکومتی باشد این بر خلاف انتظار فرج است. این ها نمی فهمند چی دارند می گویند این ها تزریق کرده اند بهشان که این حرف ها را بزنند، نمی دانند دارند چی چی می گویند. حکومت نبودن، یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند، ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم، برای اینکه خلاف آیات قران است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد، این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهم ها نمی دانند چی می گویند،... این ها یک چیزهایی است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آن ها می فهمند دارند چی می کنند. آن ها می خواهند ما را کنار بزنند» (3)
با توجه به این سخنان به نظر می رسد خلاصه ی استدلال حضرت امام در ردّ این احادیث این استدلال است که اطلاق عموم ادله قطعیه مانند قرآن و روایت قطعی الصدور وجوب امر به معروف و نهی از منکر و اقامه ی حدود را مطلاقاً اثبات می کند. حال تعدادی از روایات دوران غیبت را از شمول حکم کلی خارج کرده اند. این احادیت یا تأویل پذیرند یا ضعیف، احادیث تأویل پذیر را تأویل می کنیم (مانند آنکه منظور حضرت قیام با عنوان مهدویت بوده است نه مطلق قیام)؛ و احادیث ضعیف را به دلیل مخالفت با ادله قطعیه به دیوار می کوبیم؛ یعنی این ادله تاب تخصص زدن به حکم عام و قید زدن به حکم مطلق اولیه را ندارند.
مخصوصاً اینکه شارع به برقراری احکام در دویست سال رضایت بدهد و تا مدت نامعلومی از آن صرف نظر کند؛ که شاید این مدت هزاران سال بطول انجامد، غیر معقول است.
با آنچه گفته شد و کلماتی مختصر از باب شاهد مثال برآن آمد، به نظر می رسد امام اول، اصل حکومت را در زمان غیبت واجب می داند دوم، وظایف حکومتی در زمان غیبت را مشابه وظایف حکومت مهدوی می دانند. ایشان از ادبیات تمدنی استفاده نمی کنند و با همان ادبیات دینی و ناظر به جامعه دینی و اجرای احکام الهی سخن می گویند.

2. هدف حکومت در زمان غیبت

حال که اصل حکومت در منظر فقهی حضرت امام ثابت شد؛ سؤال آن است که هدف حکومت به صورت عام، و انقلاب اسلامی در ایران به صورت خاص چیست؟
حضرت امام اهداف کلی حکومت اسلامی را به صورت خلاصه موارد زیر می دانند:
1. اعتلای حکومت توحید (صحیفه امام، ج 20، ص 298و ج 8، ص 40، ولایت فقیه، ص 54 و ....)
2. تربیت انسان الهی (صحیفه، ج 4، ص 395و ج ص 410، ج 8، ص 268 و...)
در جهت این دو هدف اهداف فرعی زیر مورد توجه ایشان است:
1. اجرای احکام اسلامی (صحیفه امام، 20 ص 292و ج 8، ص 41، ولایت فقیه، ص 54 و تمامی نقل قول های گذشته)
2. ایجاد عدالت (ولایت فقیه، ص 56 و....) و صحیفه ی امام، ج 8، ص 342، ج 11، ص 1.
3. نجات مظلومان.
4. استقلال و آزادی بر پایه ی اسلام (صحیفه ی امام، ج 8، ص 65، ج 9، ص 289) و...
حضرت امام اهداف عالی حکومت اسلامی را این اهداف می دانستند و البته به مراحل و تفصیل آن، کمتر می پرداختند.
پس از حضرت امام، رهبر معظم انقلاب چیستی اهداف حکومت اسلامی را با ادبیات «تمدن محور» و با توجه به مراتب تشکیل آن به تفصیلی بیشتر رسانیده اند؛ شاید در یک جمله بتوان گفت ایشان با نگاهی خاص تر به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در ایران وظیفه ی انقلاب اسلامی را ساختن تمدن اسلامی می دانند:
«مایک انقلاب اسلامی داشتیم، بعد نظام اسلامی تشکیل دادیم، مرحله ی بعد تشکیل دولت اسلامی است، مرحله ی بعد تشکیل کشور اسلامی است، مرحله ی بعد تشکیل تمدن بین المللی اسلامی است. ما امروز در مرحله ی دولت اسلامی و کشور اسلامی قرار داریم باید دولت اسلامی را ایجاد کنیم؛ امروز دولت ما - یعنی مسئولان قوه مجریه، قوه قضاییه، قوه مقننه، که مجموع اینها دولت اسلامی است- سهم خوبی از حقایق اسلامی و ارزش های اسلام را دارد؛ اما کافی نیست؛ اولش خود من، باید بیشتر به سمت اسلامی شدن، مسلمان شدن و مؤمنانه و مسلمانانه زندگی کردن برویم. باید به سمت زندگی علوی برویم. رفتن به سمت زندگی علوی معنایش این نیست که اگر آن روز لنگ می بستند و راه می رفتند، امروز هم لنگ ببندیم و راه برویم، نه، امروز دنیا پیشرفته است. باید روح زندگی علوی - یعنی عدالت، تقوا؛ پارسایی، پاکدامنی؛ بی پروایی در راه خدا و میل و شوق به مجاهدت در راه خدا - را در خودمان زنده کنیم؛ باید به سمت این ها برویم؛ این اساس کار ماست. و به شما عرض کنم، در آن صورت کارآمدی جمهوری اسلامی هم مضاعف خواهد شد، چون مشکل اساسی یی که ممکن است برای نظام اسلامی پیش بیاید، کارآمدی در نگاه جهانی است؛ بگویند آیا توانستند این کار را بکنند، توانستند آن کار را بکنند؟ اگر ما قدم به قدم تحول درونی خود را جدی بگیریم و پیش ببریم و پایبندی خود را به ارزش ها و اصول خود عملاً نشان دهیم، کارایی و توفیقات ما هم بیشتر خود را به ارزش ها و اصولِ خود عملاً نشان دهیم، کارایی و توفیقات ما هم بیشتر خواهد شد البته دشمنان نمی خواهند، جنجال و هیاهو می کنند؛ اهمیتی هم ندارد» (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسوولان نظام، 1383/08/06)
«آن زمانی را که اسلام پرچمدار علم و دانش بود و کتاب های اسلامی در قطار جهان و در حد همت ملت ها مورد استفاده قرار می گرفت، ندیدند، امروز نیز نظام اسلامی ایران در صدد تحقق همان فرهنگ و تمدن است. (دیدار اعضای شورای فرهنگی عمومی کشور و مجریان ستاد مرکزی مراسم هفته ی کتاب» (1375/08/01)
«اگر ملت ایران، همچنان که بحمدالله تا کنون بوده است و بعد از این هم به فضل الهی همین گونه خواهد بود؛ وحدت ارزشمند و آگاهی و هوشیاری و پیوند و رابطه ی مستحکم خودش را مسئولان را حفظ کند و به فضل پروردگار، همواره در سطوح بالای این نظام، مسئولان شایسته ای به خدمت مشغول باشند، نظام مقدس جمهوری اسلامی، این امکان را پیدا خواهد کرد که پایه های تمدن اسلامی را در این کشور؛ بلکه در همه کشورهای اسلامی و جوامع اسلامی، مستحکم کند.» (دیدار مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید غدیر خم، 1376/02/06)
با همین جوهر است که ملت ایرانی به فضل پروردگار، با هدایت الهی، با کمک های معنوی غیبی و با ادعیّه ی زاکیّه و هدایت های معنوی ولی الله الاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم سر بلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامی را برافراشته نمایند. این، آینده قطعی شماست، جوانان، خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهای مؤمن و مخلص، این را هدف قرار دهند.» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار ایثار گران در سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی 1376/05/29)
«این کشور باید ساخته شود، این کشور باید پیش برود. این ملت بزرگ بایستی استعدادهایش شکوفا گردد؛ بایستی در دنیا بدرخشد و بالاخره آن تمدن عظیم اسلامی را در مقابل چشم جهانیان بگذارد و نشان دهد. ما هنوز اول راه هستیم. ما در ابتدای راهیم. انقلاب، موانع را برداشت، ما را به راه انداخته و ما راه افتاده ایم، هنوز اوایل راهیم؛ هنوز وقت آن نیست که به مسائل جزئی بپردازیم و عیوب کوچک را در هم بزرگ کنیم.» (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید سیعد غدیر، 1377/01/27)
«بنابراین ذکر موجب می شود که ما بتوانیم در آن صراط مستقیم سلوک کنیم؛ پیش برویم. آن هدفی که ترسیم کردیم برای خودمان به عنوان مؤمن، به عنوان مسلمان، به عنوان پیرو یک مکتب مترقی، به عنوان کسانی که انگیزه داریم برای برپا داشتن این بنای رفیعی که خبر از شکوفایی تمدن اسلامی در آینده و در قرون آینده می دهد، احتیاج داریم به ذکر خدا تا بتوانیم در این جاده حرکت کنیم.» (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزارن نظام، 1386/06/31)
«بشر به پیشرفت علمی نیازمند است، به اکتشافات پی در پی - همچنان که امروز بشر سرگرم این اکتشافات است و پیشرفت های شگفت آوری دارد - نیازمند است؛ اما در کنار معنویت. خوب، نظام اسلامی هم، آن نظامی است که می خواهد این عنصر گمشده از تمدن و حیات بشری را به محیط زندگی بشر برگرداند. این در بیان، کار آسانی است؛ اما در عمل، هم کار مشکلی است» (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دانشجویان نمونه و نمایندگان تشکلهای مختلف دانشجویی، 1385/07/25)
به عبارتی جامعه ی ایرانی با طی مراحل تکوینی خود از یک انقلاب به یک تمدن می رسد. آیا این تمدن در زمان غیبت خواهد شد یا منظور ایشان از تمدن همان تمدن مهدوی است که انقلاب زمینه ساز آن است؟ آیا ایران تمدنی کوچک خواهد ساخت که برای عالمیان الگو باشد و از این طریق میل جهانیان را بر چنین الگویی می افزاید و قلوب مردمان عالم را برای ظهور منجی آخرالزمانی مهیا می نماید تا بیاید و چنین الگویی را بسط دهد یا چنین اتفاقی نخواهد افتاد و ایران نیز نخواهد توانست؛ ولو در ابعاد کوچک خود، تمدنی بسازد؟

3. تحقق اهداف، آیا خواهیم رسید؟

امام (ره) به تحقق اهداف خویش امیدوار بود ولی آن را همراه سختی ها و البته طولانی مدت و زمان بر می دانست:
«مقصد این است که یک حکومت عدل ایجاد شود... یک همچو آرزویی هست» (صحیفه، امام، ج 8، ص 342)
«هیچ عاقلی انتظار ندارد که تبلیغات و تعلیمات ما به زودی به تشکیل حکومت اسلامی منتهی شود... این هدفی است که احتیاج به زمان دارد... عقلای عالم یک سنگ اینجا می گذراند تا بعد از دویست سال دیگر پایه ای بر آن بنا کنند... دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما می کاریم تا دیگران بخورند... فعالیت های ما اگر هم برای نسل آینده نتیجه بدهد باید دنبال شود... اصولاًًًً دین اسلام و مذهب شعه... به همین نحو پیشرفت کرده است؛ یعنی ابتدا جز طرح چیزی نبوده است و سپس بر اثر ایستادگی و جدیت رهبران... به ثمر رسیده... مانند موسی... مانند رسول... مذهب شیعه هم از صفر شروع کرده... امروز تقریباً دویست میلیون شیعه در دنیا وجود دارد». (ولایت فقیه، صص 134تا137؛ حکومت اسلامی و ولایت فقیه، ص 102)
این سخنان دلالتی واضح بر مقصود ندارد و می توان از آن نتیجه گرفت که به حال این اهداف ولو طولانی مدت در زمان غیبت ممکن است؛ اما حضرت امام (ره) در ادامه ی سخنرانی سابق الذکر سخن دیگری نیز دارند:
«ما اگر دستمان می رسید قدرت داشتیم، باید برویم تا ظلم های موجود را از عالم برداریم، تکلیف شرعی ماست منتهی ما نمی توانیم، این که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت، نه شما دست بردارید از این تکلیفاتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.» (صحیفه ی امام، ج 21، ص 16) و در پایان همین سخنرانی کلیدی می فرمایند:
«البته این پرکردن دنیا از عدالت، این را ما نمی توانیم بکنیم، اگر می توانستیم می کردیم، اما چون نمی توانیم بکنیم، ایشان باید بیایند، الان عالم پر از ظلم است، شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است، ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم باید بگیریم، تکلیفمان است، ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم، اما نمی توانیم بکنیم چون نمی توانیم بکنیم او باید بیاید تا بکند، اما باید فراهم کنیم کار را، فراهم کردن اسباب آن است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچون بکنیم که مهیا شود عالم برای آمدن حضرت سلام ا... علیه» (همان، انتهای سخنرانی) (4)
مقام معظم رهبری نیز هماره تأکید کرده است که ما در ابتدای راه هستیم و تا رسیدن به مقصد فاصله داریم، اما بنابر آنچه که ذکر شد ظاهر کلام ایشان آن است که رسیدن تمدن اسلامی در محدوده ی ایران ممکن است.
ظاهراً این سخن با سخن پیش گفته از حضرت امام (ره) تعارض ندارد؛ زیرا ایشان درباره ی عدم امکان بسط عالم گیر عدالت به دست ما سخن می گویند و به کار بردن الفاظی چون «شما یک نقطه هستید» بیان گر آن است که در پس اندیشه ی حضرت امام نیز رسیدن به حکومت عدل و اجرای احکام اسلامی (آنچه در لسان مقام معظم رهبری به تمدن سازی تعبیر می شود) ممکن و معقول است.
به عبارتی دیدگاه مقام معظم رهبری تفصیل قول امام است. امام می گویند نمی توان عدالت را در پهنای گیتی اجرا کرد و در این مسئله اختلافی نیست، اما باید مقدمات را فراهم کرد تا امر ظهور عمومی زودتر واقع گردد؛ در پاسخ به این سؤال مقدّر که «چگونه باید مقدمات را فراهم کرد؟» مقام معظم رهبری بحث را تفصیل داده اند که تهیه ی مقدمات به این نحو است که در ایران، با طی مراحل انقلاب، دولت، نظام و تمدن؛ تمدن اسلامی تشکیل گردد و این تمدن نمونه ای باشد در چشم جهانیان تا قلوب ترغیب شود و برای عالم گیر کردن چنین تمدنی و آنگاه که استکبار از توسیع تمدنی جلوگیری می کند، منجی آخرالزمانی ظاهر می گردد و موانع را مرتفع می کند و تمدن اسلامی عمیق تر و وسیع تر محقق می گردد.
حضرت امام بین این نگاه و حدیث امتلاء ارض از ظلم و جور نیز تعارضی نمی بیند و گویا می فرمایند که عرف از امتلاء غلبه را فهم می کند که منافی با وجود عدل نقطه ای که کالعدم است، نیست.

4. تحلیل:

آنچه گذشت تقریر و برداشتی از سخنان امام (ره) و مقام معظم رهبری انقلاب اسلامی درباره ی اصل حکومت و اهداف حکومت در زمان غیبت امام (ع) و امکان تحقق وقوع عینی این اهداف و بازده زمانی و مکانی آن ها بود. آنچه در پی می آید تحلیل نگارنده از اهداف امکان تحقق این اهداف در زمان غیبت معصوم (ع) است:

1.4. مقدمات:

1.1.4. مفهوم تمدن:

تمدن چیست و مراد ما از آنکه هدف یک حرکت را تمدن سازی می نامیم؛ ساختن چه «چیزی» است؟ به نظر ما تمدن، صورت خارجی و متجسّد و متجسم فرهنگ است و فرهنگ صورت منظم و عینی تفکر و تفکر همان رویکرد ایمان، ایدئولوژی یا جهان بینی است.
برای مثال یک مسلمان به خداوند و جهان واپسین اعتقاد دارد؛ این تفکر اوست. این تفکر در اعمال و رفتار او ثمراتی دارد، نماز می گزارد و روزه می گیرد و اخلاق الهی کسب می کند؛ این فرهنگ اوست، این فرهنگ نوع خاصی از امکانات بیرونی را ایجاب می کند؛ نماز خواندن دسته جمعی مکانی را طلب می کند و مسجد ساخته می شود؛ معیشت اسلامی نظام خاص خود را طلب می کند و اقتصاد اسلامی متولد می شود و... (در الفاظ مناقشه نیست) با این تعیّن مراد از تمدن، مهم ترین مؤلفه های تمدنی که جنبه ای بارز و ملموس دارند؛ اقتصاد سیاست و حقوق و هنر و معماری و رسانه و اسباب معیشت و... است.
این سخنان برای اهالی مطالعه در ماهیت تمدن سخنانی قدیمی و مستغنی از اطاله است.
تمدن فرهنگ را باز تولید می کند و فرهنگ تفکر را و این چرخه ادامه می یابد؛ اما اصل تفکر است. مبدأ و اول رتبی بلکه زمانی تفکر است.
تقریر شده است که در تمدن اسلامی قوام تمدن به افراد مسلمان است و تمدن اسلامی از مسلمانان هر «آن» وجود می گیرد و لذا با اختیار آنان منافات ندارد. اما سیطره ی تمدن غربی بر فرهنگ و تفکر فزونی یافته و در تمدن فعلی غرب اختیار انسان ها به وسائط و وسایل گوناگون از جمله هژمونی سیاسی و خدعه ی رسانه ای مسلوب است و انسان ها در تمدن غربی «تربیت» می شوند و در مقابل، در تمدن اسلامی «هدایت»؛ تفصیل بحث مقامی دیگر می طلبد.
نکته ای که در اینجا شایان ذکر است امکان تفکیک این سه حوزه است. ممکن است تفکر باشد اما فرهنگ نباشد (مانند دوران رسول ا... قبل از بعثت که موحدین، موحد بودند اما شیوه ی زندگی آنان ظاهراً با کفار تمایزی نداشت، بیشتر اعتقادهای قلبی بود و بروز رفتاری نداشت؛ الّا در برخی ترک افعال و محرّمات بسیط) این تفکیک شاذ و مشکل است و غالباً تفکر واقعی و جدی، فرهنگ را؛ حداقل در عرصه ی فردی، در پی خواهد داشت.
می توان تفکر و فرهنگ داشت اما تمدن نداشت، در تاریخ این تفکیک شایع و ملموس است، غالب پیروان ادیان در مراحل اولیه ی دین خود این گونه بوده اند؛ پیروان مسیح (ع) تا سال ها به او معتقد بودند و به سبک او عبادت می کردند و رفتار می نمودند اما کلیسا و خانه مسیحی موجود نبود.
مسلمانان سال ها در مکه زیستند؛ اما تمدن از مدینه و با ساخت اولین مسجد آغاز شد.
تفکیک این سویه نیز ممکن است. ممکن است تمدنی ظاهراً موجود باشد ولی تفکر، رویکرد و جهان بینی آن قوم و ملّت دگرگون شده باشد؛ کما اینکه برخی غرب شناسان معتقدند که اکنون غرب این گونه است. این چنین تمدنی در معرض سقوط است و البته معتقدیم در تمدن اسلامی با کفر آمیز شدن رویکرد ها تمدن اسلامی زودتر از صحنه ی روزگار رخت برمی بندند؛ زیرا که در اسلام اختیار مردمان در هدایت و گمراهی اساسی تر است. هر آنچه تمدن با فرهنگ و فرهنگ با تفکر هماهنگ تر باشد تمدن ناب تر است و نسبت دهی آن تمدن به صفت برخاسته از تفکر صحیح تر است. «تمدنی» غربی تر است که انطباقی بیشتر با «تفکر» غربی داشته باشد.

2.1.4. چگونگی تولّد یک تمدن:

با آنچه تقریر شد اجمالاً می توان دریافت که برای تولد یک تمدن به مقدمات ذیل نیاز است:
- رویکرد یکسان و هماهنگ به عالم در توده ای از مردم (تفکر)؛ مثلاً اعتقاد به توحید.
- تبدیل این تفکر هماهنگ به رفتارهای مشابه و فرهنگی همسان به صورت گسترده و توده ای، مثلاً نماز جماعت.
- احساس نیاز عوام و توده مردمان به ایجاد و تولید امکانات بیرونی برای بروز فرهنگی بیشتر؛ مثلاً ساخته شدن مسجد.
- اهتمام غالب علمای آن قوم (خواص و نخبگان) به حل مسائل آمده از دل نیاز (چگونه باید مسجد را ساخت).
- تکرار مداوم این چرخه در گسترش زمانی و در همه ی عرصه های حیات و به تدریج ناب شدن تمدن (اسلامی تر شدن مسجد).
این مقدمات استلزام هایی دارد:
- وجود فرد هادی برای مدیریت نظام.
- نبود مانع جدی برای بروز بیرونی و تمدنی و در صورت وجود مانع رفع آن؛ مانند رفع طاغوت و استکبار، حال یا با مهاجرت از دارالکفر یا با جنگ یا...
- وجود فردی متفق علیه برای مدیریت و راهبری کلان تمدن و رفع تناقضات و تخاصمان.
- وجود امکانات مادّی مورد نیاز و جبران کمبودهای، حال یا با مبادله، یا استعمار یا غنیمت جنگی و... (تمدن سرزمین و مواد خام و خاک و آب و پول نیاز دارد و این مقدمات مادی باید فراهم گردد)
- وجود قوه ی قهریه داخلی برای مواجهه با کسانی که چهار چوب های تمدن را رعایت نمی کنند (نیروی انتظامی) و قوه ی دفاعی برای دفع هجوم بیرونی (ارتش).

3.1.4. سطح توقع از تمدن:

ما چه هنگام تمدنی را به صفتی موصوف می کنیم؟ ما چه هنگام مثلاً می گوییم تمدن «غربی» است یا «اسلامی» است یا «چینی» است یا... پاسخ این سؤال در عرصه ی تفکر آسان و در عرصه ی فرهنگ ممکن ولی در عرصه ی تمدن تا حدودی مشکل است. هر مسلمانی ممکن است به خدا اعتقاد داشته باشد و نماز بخواند، اما در خانه ای غربی زندگی کند. چه مؤلفه هایی باید تغییر کند تا تمدنی تغییر کند؟ و این مؤلفه ها تا چه میزان باید با فرهنگ و تمدن منطبق باشد تا ما نسبت میان فرهنگ و تمدن را صحیح بدانیم و بگوییم این تمدن از فرهنگ و تفکر اسلامی بهره دارد؟ بر فرض که بتوانیم این شاخصه ها را کمی سازی کنیم، انقلاب اسلامی می خواهد به چند درصد این نسبت نائل شود؟ هر گاه ما می گوییم به حکومت مهدوی نمی رسیم ولی می خواهیم شبیه آن را به وجود آوریم یعنی چقدر شبیه؟ نود و نه درصد؟ پنجاه درصد؟ یا بیست درصد؟
به نظر می رسد که تلقی عرفی از این مفهوم نمی تواند کافی باشد، چه بسا عرف توده ها نحوه ی زیست خود را تحت تأثیر تمدن بیگانه دینی توصیف کند، در حالی که اشتباه می کند. امروز بسیاری از مسلمانان می پندارند که اسلامی زندگی می کنند ولی این اعتقاد از سر غربزدگی آن هاست. مسلمانان غرب زده در نمی یابند که تمدنشان اسلامی نیست و منافاتی بین اسلام و غربی نمی بینند جزدر برخی ظواهر؛ پس باید ملاکی دیگر یافت.
شاید قضاوت نخبگان و خواص مناسب باشد؛ خاصه آنکه خود شارع نظر آن ها را موجّه و مقبول بداند، حجت آن کامل است. یعنی وحی که با ملاک های فراتجربی نسبت تفکر و تمدن را تبیین می کند خود سخنان این دسته از نخبگان را با شرایط حجت می داند. سخنِ خود فقیهان در اینکه اکنون تمدن ما اسلامی است یا غربی است حجت است.
این سخن مقبول است؛ اما سؤال آن است که خود مجتهد و فقیه از کجا در می یابد و ملاک او چیست؟ آیا تعداد محل های عبادت یا کثرت مردمان مؤمن است یا...؟ این سؤال جای تدقق بیشتری دارد که مجال این مختصر نیست، اما پاسخ این سؤال این که توقع ما از انقلاب اسلامی چه سطحی از تمدن است و در پایان از نظر نگارنده آشکار خواهد شد.

4.1.4. وضع امروز ما:

وضعیتی که ما شیعیان در آن به سر می بریم از نظر نویسنده این گونه است، این مسئله از سر تفصیلِ مصداق است و مورد خدشه ای فراوان: مردم ایران زمین به صورت توده ای و رویکردی الهی ندارند و تشتت در میان آن ها زیاد است، باب علم مسدود است و با عدم حضور معصوم، علم مورد نیاز برای تبیین تفکر ناب الهی مفقود است. نظام تبلیغ دینی ما مشوش به نظام خدعه ی رسانه ای غربی است و سیر انتقال علم مجمل فقیهان به توده ها نیز مغشوش است. مانعی بزرگ و جدی در هر سه عرصه ی تفکر، فرهنگ و تمدن و بر سر راه ماست که تمدن کفر است که در طی تاریخ کفر به این حد از سیطره و بلوغ و تمدن سازی نرسیده بوده است، و عملاً در حال تصرف قلمروی شیعی است. تشتت میان شیعیان در بلاد مختلف اسلامی و تفرقه میان مسلمانان ایرانی حقیقتی موجود است. امکانات مورد نیاز مادی برای ایران فراهم نیست و فقر و فقدان امکانات و دغدغه ی معاش، مصرف اقتصاد غربی را برای مسلمانان آسان کرده است. و البته قدرت نظامی استکبار فراوان است و در لحظه ی حساس توان مقابله با او اندک. با این مقدمات به نظر می رسد، ما توان تمدن سازی را نداریم؛ و اگر می خواهیم تمدن اسلامی در ایران ایجاد کنیم باید این موانع را مرتفع کنیم، رفع این موانع مشکل است.

2.4. نتیجه گیری:

خلاصه استدلال ما تا این بخش این بود که ساخته شدن تمدن به معنایی که ما مراد کردیم نیازمند پاره ای مقدمات است و این مقدمات در زمان غیبت امام (علیه السلام) صعب الوصول، بلکه ممتنع است.
اما چه باید کرد و وظیفه ی شیعیان به معنی الاعم چیست و هدف انقلاب اسلامی چه می تواند باشد و نسبت میان انقلاب، انتظار و ظهور کدام است؟
به نظر ما وقوع امر ظهور معتلق به وجود تمدن نیست. در احادیثی که از مأثورات دینی به ما رسیده است، شرط ظهور نه اوج تمدنی بلکه اوج تفکری است. آنچه زمینه ظهور را آماده می کند هدایت شدن (تربیت شدن به معنای متداول و مثبت آن) و مؤدب شدن به آداب الهی عده ای از خواص شیعه است که یاران «تنوری» آن حضرت باشند. و این مهم تربیت در عرصه تفکر و حداکثر در عرصه ی فرهنگ این خواص در آتش فراغ اند. اگر این عده توانستند در عالم خارجی برخی از این موانع را رفع نمایند و ظهور و بروز بیرونی بنمایند فبها؛ و اگر نشد جای غم نیست. امر ظهور فارغ و مستقل از آثار بیرونی این مردمان پا بر رکاب است. چه تمدن (به معنایی که مراد کردیم) بسازند چه نسازند؛ باکی نیست مهم آن است که نفوس بپالایند و قلوب نزدیک شوند و انسان ها، آدم ها، افراد و نفوس تربیت شوند، ولو این این نفوس مؤدب به آداب مهدوی به خاطر سختی روزگار و هجمه ی غریبان کفار و مسلمان نماها نتوانند در عالم خارج به این تفکر و فرهنگ خویش عینیت خاصی ببخشند. نفوس مؤدب به آداب زهد، معاشی زهدانه ی می خواهند و تمدنی زاهدانه می سازند، آنچه اصالت دارد تفکر زهد است و فرهنگ زهد، حال اگر اقتصاد زاهدانه باشد فبها و اگر کثرت مردمان زیاده خواه و بورژوا مسلک عرصه بر مردمان پاک نهاد تنگ گردد، باکی نیست و دخلی بر تعجیل و تأجیل ندارد.
سخن این است که بروز عینی و سخت افزاری شرایطی می خواهد که ممکن است با وصفی که مردمان امروز ما دارند و تسلطی که کفار بر سرزمین ما و سرزمین دل های ما دارند، هیچ گاه محقق نشود، اگر اندیشمندی ادعای ابتنای امر ظهور بر تشکیل تمدن دارد باید از لسان شارع اقامه دلیل نماید و اتفاقاً احادیث وارد شده نافی این مقدمه است. طبق احادیث کثیر دینداری در عصر غیبت سخت است، دینداری مانند نگه داشتن جمره نار است و این یعنی تمدن مفقود است. طبق احادیث برادران رسول ا... اعمال ظاهری کمتری از اصحاب رسول خدا دارند و این یعنی آنکه در آن زمان عرصه، عرصه ی عمل نیست. امروز تجربه ی انقلاب اسلامی این نکته را روشن تر کرده است که حتی با در دست داشتن حکومت نیز نمی توان به آرمان های بلندی رسید؛ زیرا امروز حکومت خود متأثر از بسیاری از مؤلفه هاست که در دست قلوب مردمان و اسلحه ی مستکبران است اموری که در روزگار ما سخت گران است.
هدف اصلی ما تربیت (هدایت) نفوس است و اگر باید «چیزی» در اندازیم، نظام و ساختاری برای تربیت است که لزوماً با تمدن هم معنی و معادل نیست. ما به انقلاب و جنگ باید به عنوان میدانی برای تربیت نسل ها نگاه کنیم، تربیت سربازانی پا در رکاب مهدوی؛ این فرصت تاریخی شیعه است برای مهیا کردن انسان هایی که آن ها بجنگند و تمدن نهایی را در رکاب منجی آخرالزمان تحقق بخشند، حال خواه این انسان ها و این مؤمنان تحولی خارجی و عینی و محسوس بیافزایند یا نه و این کاری سخت از خود تمدن سازی است. این مسئله تلاشی مضاعف می طلبد، نه مثل آن جهله که سکون و ترویج گناه را ترویج می کنند. هدف اصلی ما و وظیفه ی اصلی ما صرف تلاشی نفس گیر و جان فرساست. هر چند این تلاش ثمره ی خارجی نداشته باشد؛ اما صرف تلاش تربیت کننده است. آری به گمان ما نباید از انقلاب اسلامی توقع تمدن سازی داشت؛ بلکه ایران قبل از ظهور جامعه ای است که ساختارهای متناسب با انتظار فعال و درخور دارد و محوریت این ساختار ها تربیت نفس است، تمدن انتظار نه انتظار تمدن.

مؤخره

مقدمه با سؤال آغاز شد و مؤخره نیز با سؤال ختم می گردد. این سؤال ها در روشن شدن و تعمق مطالب پیش گفته مؤثر است و نویسنده در حال جستجو برای یافتن پاسخ:
1. این مطلب که همه ی مردمان جهان باید برای ظهور منجی آماده بشوند چه استدلالی یا حدیثی و دینی دارد؟ آیا خواص شیعیان باید به درد بیایند و سینه شان تنگ شود یا همه ی مردم جهان؟ و آیا این عالم گیر شدن انتظار با احادیثی که دلالت بر مخالفت های گسترده و جنگ های فراوان با حضرت (ع) دارند در تناقض نیست؟
2. ثمره ی عملی پذیرش این نگاه در برنامه های جاری جمهوری اسلامی چیست؟ آیا تفاوتی می کند که ما هدف انقلاب را تمدن سازی بدانیم یا انسان سازی؟
3. اگر هدف عالی «منتظر سازی» است راه کارهای آن کدام است؟ آیا دین برای این پرسش پاسخی در خور به دست می دهد؟
4. آیا ملاکی برای توفیق در این زمینه موجود است (تمدن سازی شاخصه های معینی حداقل در غرب دارد) آیا منتظر سازی شاخصه دارد؟ یا آنکه ثمره ی آن (وقوع ظهور) توفیق آن را آشکار می کند؟
5. مستندهای تاریخی ما در لوازم و استلزام های تمدن سازی چیست؟ و آیا استدلال بر نبود آن امکانات در ایران امروز منطبق با واقع است؟
6. آیا ادبیات تمدنی رهزن نیست و بهتر نیست از ادبیات دینی استفاده کنیم؟ آیا تفکیک سه حوزه ی تفکر (عقاید)، فرهنگ (اخلاق) و تمدن (فقه) صحیح است؟
7. اگر انقلاب اسلامی در تجربه ی خویش شکست بخورد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و نسبت به این اتفاق با امر ظهور چیست؟
و...

پی نوشت ها :

1. برای دیدن مباحث فقهی و روایی رک کتاب البیع ج 2، صص 627، 631، 653، 641، 637، و الاجتهاد و التقلید صص 25تا 30، کتاب ولایت فقیه صص 60، 123، 105، 92، 90، 77، 69، 66 و حکومت اسلامی و ولایت فقیه، صص 103 تا 203، کتاب اخیر شرحی بر متون نیز درج کرده است.
2. نمونه هایی از این احادیث:... فالخارج منا الیوم الی ای شیء یدعوکم الی الرضا من آل محمد (ع) فنحن نشهدکم انا لسنا نرضی به وهو یعصینا الیوم و لیس معه احد، و هو اذا کانت الرایات و الالویه أجدر ان لا یسمع منا الا من اجتمعت بنو فاطمه معه...
قال ابو عبدالله (علیه السلام): یا سدیر الزم بیتک، و کن حلسا من احلاسه، و اسکن ما سکن اللیل و النهار، فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج فارحل الینا و لو علی رجلک
... عن ابی عبدالله (ع) قال: کلی رایه ترفع قبل قیام القائم (ع) فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله عزّوجلّ...
عن عمر بن حنظله قال: سمعت ابا عبدالله (ع) یقول:
خمس علامات قبل قیام القائم: الصیحه ، ولاسفیانی، و الخسف، و قتل النفس الزکیه و الیمانی، فقلت: جعلت فداک ان خرج احد من اهل بیتک قبل هذا العلامات انخرج معه؟ قال: لا...
عن امیرالمؤمنین (ع) انه قال فی خطبه له: الزموا الارض، و اصبروا علی البلاء، ولا تحرکوا بایدیکم و سیوفکم فی هوی السنتکم، ولا تستعجلوا بما لم یعجل الله لکم، فانه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا، و وقع اجره علی الله، و استوجب ثواب مانوی من صالح عمله، وقامت النیه مقام اصلاته بسفیه فان لکل شیء مده و اجلاً.
(برای دیدن سخنانی از رهبران حجتیه در این باره رک، عمادالدین باقی، در شناخت حزب قاعدن زمان، 1362، نشر دانش اسلامی، ص121، و ص151 به بعد)
3. همچنین ر ک کتاب اجتهاد و تقلید، صص 18 تا 25 که می فرماید:«و کذا لو لکم یعین تکلیف فی زمان الغیبه، و او لم یامر الامام بان یعین تکلیف الامه فی زمانها - مع اخباره بالغیبه و تطاولها - کان نقصاً فاحشا علی ساحه التشریع و التقنین یجب تنزیها عنه فالضروره قاضیه بان الامه بعد غیبه الام علیه السلام فی تلک الازمنه المتطاوله لم تترک سدی فی امر السیاسه و القضاء الذی هو من اهم ما یحتاجون الیه خصوصاً مع تحریم الرجوع الی سلاطین الجور... و ما قد یقل من ان غیبه الامام منا، فلا یجب تعیین السائس بعد ذلک، غیر مقنع فای دخاله الاشخاص الازمنته المتاخره فی غیبه روحی له الفدا... (کتاب اجتهاد و تقلید، تهران: مؤسسه تنظیم نشر و آثار امام خمینی، 1367، ص25)
این سخنان ادامه ی مهم دارد که در بخش تحقق اهداف به آن اشاره خواهد شد.
4. برای دیدن شرحی از این سخنرانی رک: جمعی از نویسندگان، مجموعه مقالات کنگره ی بین المللی امام خمینی و احیای تفکر دینی، تهران: مؤسسه تنظیم نشر و آثار امام، 1376، مقاله ی نقش امام خمینی (ره) در احیای اندیشه انتظار، ابراهیم شفیعی سروستانی، ص274 به بعد.)


باقی، عمادالدین (1362). در شناخت حزب قاعدن زمان. تهران: نشر دانش اسلامی.
جمعی از نویسندگان (1376). مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیای تفکر دینی. تهران: مؤسسه تنظیم نشر و آثار امام. مقاله ی نقش امام خمینی (ره) در احیای اندیشه انتظار، ابراهیم شفیعی سروستانی.
حر عاملی (1104 ه. ق.). وسائل الشیعه. بیروت: دارالتراث، ج 15.
خامنه ای، سید علی (1384). مجموعه سنخرانی ها، لوح فشرده ساقی مهر، مرکز حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری.
----مجموعه سخنرانی ها، سایت leader.ir
خمینی، روح ا... (امام) (1380). صحیفه نور. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
---- کشف الاسرار. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
---- حکومت اسلامی و ولایت فقیه. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 40، مجموعه تبیان.
---- (1370) کتاب البیع. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 2.
منبع: غفوری چرخابی، حسین؛ [بی تا]، عاشورا، انقلاب، انتظار، جلد دوم (مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری عاشورا پژوهی)، [بی جا]: [بی نا]