نویسنده: منوچهر صانعی دره بیدی




 

 


مقصود ما از اخلاق رواقی (1) آن حوزه ی اخلاقی است که در دوره ی یونانی مآبی (2) توسط فرقه ی رواقیان تأسیس شدو رونق گرفت و سپس به نحوی در آراء هابز(3) و اسپینوزا(4) در اوایل فلسفه ی جدید استمرار یافت و تقویت گردید، به نحوی که بقایای آن تا عصر حاضر ادامه یافته است. فلسفه ی رواقی نوعی فلسفه ی وحدت وجودی ماده گرایانه (5) متکی بر اصالت طبیعت (6) است. این حوزه ی فلسفی که از قرن سوم ق م تا قرن سوم ب م ( به لحاظ دوره ی زندگی نمایندگان پر نفوذش) دوام آورد، پس از فلسفه های سقراطی ( افلاطون و ارسطو) پر نفوذترین حوزه ی فلسفی یونان است. وقتی مسیحیت به ظهور رسید، جریان فرهنگی غرب زیر نفوذ فلسفه های سقراطی، رواقی و آئین های ایرانی مهر و مانوی بود. مسیحیت بعضی از این حوزه ها را بکلی برانداخت( مثل آئین مانوی) و بعضی را در خود هضم کرد ( مثل فلسفه های سقراطی). فلسفه ی رواقی به لحاظ نگرش ماده گرایانه اش در مقابل مسیحیت تاب نیاورد و آخرین نمایندگان آن در اوایل قرن سوم از صفحه تاریخ محو شدند، اما تعالیم و رسالت آن در غرب باقی ماند. در فلسفه ی جدید اصالت ماده ی رواقی احیا شد و تعالیم اخلاقی آن مورد توجه واقع گردید. چهره های پر نفوذ این حوزه عبارت اند از:
1. زنون(8)، مؤسس حوزه ( 264- 335 ق.م)
2. کلئانتس (9) ( 233- 331 ق م)
3. خروسیپوس (10) ( 205- 278 ق م)
4. پانائیتوس (11) ( 185 م - 110 ق. م )
5. پوزیدونیوس (12)( قرن اول ق م )
6. سنکا ( 13) ( 39 م - 54 ق م )
7. اپیکتتوس (14) ( 138- 50 ق. م)
8. مارکوس اورلیوس (15) ( 217- 188)
الف - اخلاق رواقی. فلسفه ی رواقی آخرین کوششی است که دنیای باستان در راه یافتن یک علم اخلاق طبیعی و عقلانی به کار برده است. اصول اخلاقی این فلسفه بیشتر به صورت موعظه های حکیمانه بیان شده است. زنون مؤسس این حوزه گفته است: دلیل اینکه دو گوش داریم و یک دهان (زبان ) این است که باید کمتر بگوییم و بیشتر بشنویم.(16) رواقیان بیش از افلاطون و ارسطو برای فلسفه ارزش عملی قائل بودند و اصولاً فلسفه را به معنی فن خوب زیستن می دانستند و این نکته البته در فلسفه ی اپیکور (یا اپیکوروس) (17) هم به چشم می خورد، فلسفه چیزی نیست جز طریقه ی درست زیستن و اشتباه نیست اگر بگوییم فلسفه قانونی است برای برگزاری زندگی خوب و شرافتمندانه یا هنر درست زیستن. به این ترتیب فلسفه اولاً و اصولاً با رفتار سروکار دارد.(18) اصولاً در خلال دو هزار سال یا چیزی بیش از آن از زمان افلاطون و ارسطو تا عصر فلسفه ی جدید، تعلق خاطر متفکران غربی در مبحث اخلاق از امور نظری به امور عملی گراییده است. بطوری که در توضیح و تفسیر اصول نظری رفتار از قبیل مسأله جبر و اختیار پیشرفت چندان به چشم نمی خورد و در عوض اصول تازه و متنوعی برای تنظیم و تدوین رفتار بیان شده است. فلسفه های اپیکوری، نو افلاطونی (19)، شکاکیت (20) و رواقی که مهمترین حوزه های فلسفی دوران یونانی مآبی و رومی را تشکیل می دهند هر کدام نوعی فلسفه ی عملی بودند و یا دست کم عنصر عمل و رفتار در آنها غالب بود. در بین حوزه های مذکور، اخلاق رواقی پر نفوذ ترین دست آورد فلسفی این دوره است.( 21)
چنانکه اشاره کردیم در فلسفه ی رواقی اصول رفتار بر سایر اصول در امور نظری مقدم است. از این جهت در فلسفه ی رواقی اخلاق میوه ی درخت حکمت است و باز چنانکه پیش از این اشاره کردیم این فلسفه توسط نویسندگان بیشتر به صورت اندرزنامه و مجموعه ی موعظه ها تدوین شده است. بعضی از اصول فلسفه ی رواقی که به صورت شعار بیان شده از این قرار است:
1. فقط زیبا خیر است، یعنی خیر در زیبایی است.
2. سعادت در فضیلت است و حکمت در کمال است.
3. خیر و شرّ دارای مراتب و مدارج نیست بلکه هر کدام یک امر واحد و یگانه است.
4. حکیم آزاد است و جاهل در بند است.
5. حکیم بی نیاز است زیرا دارای ثروتی است که کسی نمی تواند آن را از او بگیرد.(22) شاگردان خروسیپوس موضوعات اخلاقی را به شش بخش تقسیم کرده اند ومسائل اخلاقی را تحت عنوان این شش بخش آورده اند. در اینجا پس از ذکر فهرست این بخش های شش گانه، بعضی از آنها را شرح می دهیم. بخش های مذکور عبارت اند از:
1. تحقیق در باب امیال.
2. تحقیق در باب خیر.
3. تحقیق در باب فضیلت.
4. تحقیق در باب خیر مطلق.
5. تحقیق در باب ارزش.
6. تحقیق در باب رفتار خوب.(23)
ب - امیال. در رأس تمام امیال و خواست ها و نیازها حس صیانت ذات وجود دارد. حس صیانت ذات یا غریزه ی صیانت ذات به عنوان یک حس فطری و طبیعی و از این بالاتر، به عنوان یک مبدأ وجودی، موجود زنده ( از جمله انسان) را وادار می کند که به جستجوی آنچه مناسب حیات و هستی اوست اقدام کند و به او نشان می دهد که باید مطابق نظام طبیعت خود زندگی کند. سیسرون ( 24) نقل می کند که چون نوزاد انسان و حیوانات قبل از چشیدن و خوردن چیزی از پدیده های مضر پرهیز می کندو در طلب پدیده های مفید است، در نظر رواقیان «از اینجا برمی آید که عشق و محبت به خویشتن اولین اصل حیاتی است. » به نظر سیسرون حتی مبدأ تمام تکالیف و وظایف ناشی از امیال طبیعی است و حکمت ضرورتاً از این امیال اولیه سرچشمه می گیرد.(25)
غریزه ی صیانت ذات یک اصل عمومی در موجودات زنده است اما در انسان این غریزه با عقل در آمیخته است و توسط عقل هدایت می شود چون غریزه ی صیانت ذات یک اصل کلی و جهانی است پس به حکم عقل، زندگی انسان باید با قوانین عام طبیعت هماهنگ باشد. (26) ( از اینجاست قول رواقیان به مفهوم جهان وطن که از این پس بدان اشاره خواهیم کرد).
در ذیل بحث امیال، رواقیان در باب انفعالات یا تأثرات یا عواطف نظری دارند که باید اجمالاً آن را از نظر بگذرانیم. رواقیان انفعالات را از دیدگاه اخلاقی به عنوان پدیده های منفی تلقی کرده اند. از قول زنون نقل شده است که انفعال چیزی است که درد نامیده می شود وضد عقل سلیم است و بر خلاف طبیعت است؛ و از قول خروسیپوس نقل شده است که انفعال حرکت نامعقول نفس است. پس از نظر رواقیان انفعال تمایلی است خلاف عقل و مخالف طبیعت. ( فلسفه ی رواقی فلسفه ایست طبیعت گرایانه و از این جهت اتخاذ این اصل با اصول فلسفه رواقی مغایر است زیرا انفعالات در هر حال احوال طبیعی اند).
رواقیان به چهار انفعال اصلی باور دارند و سایر انفعالات را به عنوان فروع انفعالات چهار گانه ذکر کرده اند. انفعالات چهار گانه اصلی عبارت اند از: لذت، الم، ترس، و میل جنسی. انفعالات فرعی با قطع نظر از تقسیم چهارگانه آنها و در مجموع عبارت اند از: ترحم، غبطه، حسد، حسرت، غصه، رنج، تشویش، تردید، حیا، هراس، دلهره، میل، بینوایی، کین، رقابت، خشم، شهوت (عشق)، بدخواهی، و تند خویی.(27)
ادعای رواقیان این است که این انفعالات و امثال آنها غیر طبیعی و خلاف عقل اند پس اخلاقاً مردودند. این احوال را نباید آرام و معتدل کرد بلکه باید آنها را کلاً ریشه کن نمود. پس یک اصل اخلاقی رواقی مبارزه با این عواطف است. در این مورد سنکا گفته است: بزرگترین امور انسانی این است که انسان در آیینه ی نفس تمام امور را دریابد زیرا پیروزی بر رذایل بزرگترین پیروزی انسان است و بالاترین مرحله ی قدرت این است که امور ناگوار را تحمل کنی و بدترین بردگی خدمت به خویشتن است.(28)
پ - خیر مطلق. خیر مطلق یعنی غایت رفتار و برترین مرحله ی رفتار عبارت است از زندگی مطابق نظام طبیعت. در فلسفه ی رواقی خیر به معنی امر مفید و امر مطلوب است ( بر خلاف نظر افلاطون) و خیر مطلق به عنوان زندگی مطابق نظام طبیعت از این جهت خیر است که تمایلات انسان را مطابق نظام طبیعت ارضا می کند. رواقیان از دیدگاه خیر و شر امور را به سه قسم تقسیم کرده اند:
1. امور خیر مثل تفکر، عدالت، شجاعت، حکمت و اصولاً فضایل اخلاقی.
2. امور شر مثل جهل، ستم، بیکاری و مانند آنها.
3. امور خنثی یا بی تفاوت که نه خیرند و نه شرّ مثل حیات، مرگ، صحت، بیماری، لذت و الم، زیبایی و زشتی، قوت و ضعف، فقر و غنا، شهرت و گم نامی و مانند آنها.
علت اینکه امور نوع سوم خنثی تلقی می شوند این است که ذاتاً نه خیرند و نه شرّ بلکه خیر و شرّ آنها به این است که انسان می تواند در عمل از آنها خیر یا شر پدید آورد یعنی خیر و شر آنها به این است که انسان آنها را چگونه تلقی کند و نحوه ی عمل کرد با آنها چگونه باشد. (29) رواقیان این امور خنثی را به سه قسم تقسیم کرده اند.
1. آنچه بر وفق طبیعت است و می توان به آن ارزشی نسبت داد.
2. آنچه بر ضد طبیعت است و نمی توان برای آن ارزشی قائل شد.
3. آنچه نه ارزشمند است و نه بی ارزش.(30)
ت- فضیلت. چنانکه پیش از این گفتیم، فضیلت برابر خیر مطلق و عبارت است از رفتار مطابق طبیعت. فضیلت شدت و ضعف نمی پذیرد ومانند استقامت برای چوب است. اگر چوب راست (مستقیم) اندکی از حالت استقامت منحرف شود دیگر نمی توان آن را «چوب راست» نامید. مقصود از این تشبیه این است که فضیلت یک امر واحد ویگانه است و دارای مراتب و درجات نیست. فضیلت شدت و ضعف نمی پذیرد. فضیلت در طرفی قرار دارد که طرف دیگر آن رذیلت است. بین فضیلت و رذیلت شق ثالثی قابل تصور نیست. از وحدت و بساطت فضیلت این نتیجه به دست می آید که هر کس واجد یک فضیلت باشد الزاماً فضایل دیگر را نیز داراست. اصطلاحاً می توان واژه ی «فضیلت» را جمع بست و از «فضایل» سخن گفت. اما این تعبیر اعتباری است. یک فضیلت واحد است که به مقتضای موقعیت، گاهی شجاعت نامیده می شود. گاهی عفت و گاهی حکمت و...فضیلت حکمت در رأس فضایل است که رواقیان گاهی به نام «دیالکتیک» از آن سخن گفته اند. زیرا دیالکتیک (منطق) ابزار شناخت است. و حاصل آن، حکمت است که عالیترین مرحله ی فضیلت است. گوهر فضیلت، اندیشه و عمل، هر دو را یکجا در انسان پدید می آورد. علاوه بر آنچه گفته شد شرط فضیلت، ثبات و استحکام آن در شخصیت انسان است. یعنی فضیلت نه تنها شدت و ضعف نمی پذیرد که زایل شدنی هم نیست.( 31)
فضایل اصلی عبارت اند از: بصیرت (حکمت)، شجاعت، عفت وعدالت. متناسب با تلازم فضایل، رذایل نیز متلازم یکدیگرند و هرگاه یک رذیلت در کسی پیدا شود او جامع رذایل خواهد بود. از هماهنگی فضایل و از معنای فضیلت که عبارت از انطباق با قانون طبیعت است، معنای سعادت هم روشن می شود.
خیر و سعادت انسان در عمل فضیلت مندانه است یعنی در انطباق اعمال بانظام طبیعت. از اینجا این نتیجه به دست می آید که سعادت انسان در هماهنگی اراده ی انسان با اراده ی الهی است. شعار فلسفه ی رواقی این است: « زندگی طبق طبیعت». و چون طبیعت یک جریان با نظم است و نظم یک عنصر عقلانی است ؛ از اینجا این نتیجه به دست می آید که مقصود از موافقت با طبیعت، موافقت با عقل کل یعنی اراده ی الهی است. زیرا عقل انسان ذات وگوهر طبیعت انسان را تشکیل می دهد. پس این موافقت با طبیعت را نباید به معنی کلبی ( 32) لفظ گرفت زیرا مقصود رواقیان از طبیعت «نظام عقلانی» است، چیزی که کلبیان ( 33) به روابط غیر طبیعی و تصنعی مدنی واجتماعی نسبت می دادند و طبیعت را فاقد نظام عقلانی می دانستند.(34)
ث- اختیار. ضرورت قوانین طبیعی چنان جامع است که هر امری ضرورتاً تابع قانون طبیعت است اما اگر چنین است، این دستور که انسان باید مطابق با قوانین طبیعت عمل کند، چه معنی دارد ؟ اگر قانون طبیعت جامع است اعمال انسان خود به خود باید مطابق نظام طبیعت باشد ؛ و در این صورت نه جایی برای دستور اخلاقی باقی می ماند و نه جایی برای اختیار. فلسفه ی رواقی یک فلسفه ی جبرگرایانه (35) است و این فلسفه ها ( که از رواقیان به اسپینوزا و هگل (36) و مارکس (37) ختم می شود) نمی توانند مسأله ی اختیار را درست تعیین کنند. با وصف این، نظر به اهمیتی که اختیار در موضوع اخلاق دارد، رواقیان سعی کرده اند جایی برای اختیار باز کنند اگر چه آراء آنها در این مورد چندان سازگار نیست. تبیین اختیار در فلسفه ی رواقی به این ترتیب است که: انسان به برکت برخورداری از عقل، نسبت به سایر موجودات دارای این امتیاز است که می تواند بشناسد و علم پیدا کند، و «شناخت» به انسان قدرت انتخاب می دهد. یعنی انسان آگاهانه قوانین طبیعت را می پذیرد. به این ترتیب «آزادی » نصیب انسان می شود. اما انسان فقط آزاد است که درون خود را تغییر دهد و خود را با قانون طبیعت هماهنگ کند؛ یعنی آزادی انسان دراین است که می تواند قوانین طبیعت را آگاهانه بپذیرد و خلاصه انسان عاقل آزاد است که ارزش های برتر اخلاقی را بپذیرد و از ارزش های فروتر بپرهیزد.( 38)
ج- تساوی حقوق. ما بعدالطبیعه ی (= متافیزیک) رواقیان یک فلسفه ی وحدت وجودی است زیرا آنها به تبع هراکلیتوس، اصل اولیه ی تمام موجودات را آتش جهانی می دانستند. از اینجا این نتیجه بدست می آید که گوهر تمام انسان ها یک واقعیت یگانه است واگر چنین است انسان ها حقوق برابر دارند. این اعلام برابری رواقیان در مقابل اشرافیت فلسفه ی افلاطونی است که ارسطو به تبعیت از او اعلام می کردکه طبیعت بعضی افراد را برده آفریده است. رواقیان از این برابری به مفهومی به نام «جهان وطن» دست یافتند که آن را اساس فلسفه ی اجتماعی و سیاسی وحقوق انسانی خود قرار دادند. به موجب این اصل، تمام افراد انسان شهروندان یک حکومت اندو یک قانون واحد جهانی باید بر تمام مردم حاکم باشد. زنون درکتاب جمهور خود علیه آن سازمان که جهان را به شهرها و ملت ها تقسیم می کند و برای هر کدام قوانین خاصی وضع می کند و هر شهروندی مردم شهرهای دیگر را بیگانه می داند، قیام کرده و می گوید تمام مردم شهروندان مدینه ی فاضله ی زئوس ( شهر خدایان) هستند و همه باید تحت یک قانون مشترک زندگی کنند.(39)

پی نوشت ها :

1. stoic ethics
2. Hellenistic
3. Hobbes
4. Spinoza
5. materialist pantheism
6. naturalism
7. Zeno
8. Cleanthes
9.Chrysippus
10.Panaetius
11.Posidonius
12.Seneca
13. Epictetus
14.Marcus Aurelius
15.ویل دورانت، جلد 2، ص 725.
16. Epicurus
17. کاپلستون، جلد 1، ص 545.
18. Neoplatonism
19. Skepticism
20.پل ادواردز، مقاله ی «تاریخ اخلاق».
21. رواقی، ص 160.
22. رواقی، ص 128.
23. Cicero
24. رواقی، ص 129.
25. کاپستون، جلد 1، ص 546.
26. رواقی، ص 138.
27. کاپلستون، جلد 1، ص 551.
28. رواقی، ص 132.
29.کاپلستون، جلد 1، ص 548.
30. رواقی، ص 135.
31. Cynic
32. Cynics
33. کاپلستون، جلد 1، ص 545.
34. deterministic
35. Hegel
36. Marx
37. همان، ص 547.
38. رواقی، ص 185.

منبع: صانعی دره بیدی، منوچهر؛ (1377) فلسفه اخلاق و مبانی رفتار، تهران: انتشارات صدا و سیمای جمهوی اسلامی ایران (سروش)، چاپ دوم