نویسنده: دیونیزوس مجعول(1)
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

«دیونیزیوس» (قرن پنجم میلادی) یکی از آن نویسندگان اولیه مانند بوئتیوس Boetius و سن آگوستین بود که عمیقاً افکار قرون وسطایی را تحت تأثیر قرار داده بود. او ادعا داشت دیونیزیوس، یعنی همان آتنی به مسیحیت گراییده ای بوده که پولس مقدس از او یاد کرده است، ولی با اشاراتی که به نظریه های پروکلوس Proclus نو افلاطونی کرده احتمال دارد یک طلبه ی روحانی سوری در قرن پنجم باشد. او یکی از نماینده های اصلی طرفدار الهیات عرفانی مسیحی است . با ترجمه آثار او به لاتین توسط اسکاتوس اِریجِنا Scotus Erigena فیلسوف قرن نهم رساله های وی درباره اسماء الهی به غرب معرفی شده. سن توماس آکوئیناس اغلب از او نقل قول می کند. کتاب الهیات عرفانی وی با ترجمه آزاد به انگلیسی در قرن چهاردهم در اوج جنبش عرفانی منتشر شده است.
***
تثلیث، ای که از هر باشنده ای، خدایی، و احسانی بالاتری! تویی که مسیحیان را با حکمت آسمانی خود آموزش می دهی! ما را به آن قله معرفت که از نور بالاتر و از علم برتر است رهنمایی کن، آنجایی که اسرار ساده، مطلق و لایتغیّرِ حقیقت آسمانی در اعماق شگفت انگیز سکوت راز آلوده نهفته است، رخشنده تر از تمامی سورت زرق و برق ظلمتشان است و اذهان کور شده ی ما را آکنده از آن زیبایی لمس ناشدنی و بچشم نیامدنی جلال هایی می سازد که فزون تر از هر جمالی است! بادا دعای من این باشد ؛ و تو، ای تیموتیِ Timothy عزیز پندت می دهم که به هنگام ممارست و تعمق عرفانی جدی، همه ی احساسات و فعالیت های عقل را رها کنی، و همه ی آنچه را که حواس و عقل درکش کنند، و همه ی آنچه را که در این دنیای پوچ، یا جهان هستی است، و اینکه فهم ات آرامش بگیرد، به خودت فشار آور (تا آن حد که می توانی) در جهت وحدت با او که نه در وهم درآید و نه در هستی بگنجد. زیرا با قطع علاقه مدام و مطلق از خودت و همه چیز است که خواهی توانست در عین خلوص هر آنچه را که هست کنار گذاری و از همه بِرَهی و ره به سوی تعالی پیش گیری و به پرتو آن ظلمت ربّانی دست بیابی که از همه هستی برتر است.
این مطالب را تو نباید با اغیار و نامحرمان در میان نهی، کسانی که به موضوعات اندیشه انسانی می چسبند و می پندارند که واقعیتی ما فوق اساسی در فراسوی این جهان نیست، و خیال می کنند با فهم انسانی، او را که ظلمت را جایگاه پنهانی خود ساخته می شناسند که کیست. و اگر برای این عده مقدور نباشد جزو سالکان حق باشند، درباره آنانی که در این مورد ناتوان تر هستند چه می توان گفت، کسانی که علت متعالی همه چیز را با کیفیت هایی توصیف می کنند که از پایین ترین منزلت هستی گرفته شده، در حالی که انکار می نمایند که به نحوی برتر از وهمیّات ملحدانه ی مختلفی است که با علاقه از روی بی خبری از این حقیقت می سازند؟ این که در عین دارا بودن همه جنبه های مثبت عالم ( با علت جهانی بودن)، مع هذا به مفهومی دقیق تر برخوردار از آنها نیست، چه بالاتر از همه ی آنهاست، به طوری که تناقضی بین تأیید و تکذیب آن نیست که آنها را داراست تا آن حد که مقدّم بوده و فراسوی همه محرومیت ها می رود و بالاتر از تمام تمایزات مثبت و منفی است؟
این است لااقل تعالیم بارتولومیو Bartholomew رحمت یافته. زیرا او می گوید موضوع علم الهی گسترده و در عین حال دقیق است، و این که انجیل هم گستردگی و هم نکته های باریک آن را در خود ادغام نموده. تصور می کنم او با این گفته درک کرده که علت نیک همه چیز شکوهمند است و با این حال حرف کمی زده و یا هیچ نمی گوید؛ برای این کار نه بیان دارد و نه تفاهم، چه آن به طور مافوق - اساسی بر همه چیز فزونی و پیشی داشته، و فقط بر کسانی با حقیقت برهنه اش آشکار می گردد که از میان جنگ بین زیبا و زشت مستقیماً عبور نموده و فراتر از بالاترین قلل صعود تقدس و معنویت رفته و در پس آنها همه روشنگری های ربّانی و صداها و زمزمه های آسمانی را رها کرده و به گفته کتاب آسمانی، در آن ظلمتی فرو رود که آن یگانه برتر از همه چیز مأوی دارد. بی دلیل نبوده که موسی علیه السلام خود را برای تطهیر مخفی ساخته و از کسانی که پاک نشده اند فاصله می گیرد؛ و پس از خلوص کامل یافته، بانگ شیپورهای چند - صدایی را شنیده و شاهد بارقه آذرخش می گردد که نورهای پاک یافتن، بانگ شیپورهای چند - صدایی را شنیده و شاهد بارقه آذرخش می گردد که نورهای پاک و متنوعی دارند، و سپس از توده های مردم جدا مانده و با رهبران برگزیده روحانی به سوی بالاترین قله عروج آسمانی می شتابد. با این حال به دیدار خود خدا نایل نمی گردد بلکه جایگاه خدا را می بیند - زیرا که خدا نامرئی است و او را نتوان دید. و این مفهومش آن است که آسمانی ترین و برترین چیزی که چشم تن یا عقل بتواند آن را دید فقط زبان سمبلیک چیزهایی است که تحت اراده قادر متعال هستند، کسی که متعال تر از همه آنهاست. از طریق این چیزهاست که حضور درک نایافتنی او نشان داده می شود که بر بلندهای جایگاه مقدسش که ذهن بدان پی می برد پیش می خرامد، و آنگاه رها گردیده، حتی از چیزهایی که رؤیت شده و آنانی که می نگرند آنها را، و سالک واقعی را در ظلمت ناشناخته ای فرو می برد که در آن همه درک های فهم خویشتن را وانهاده و غوطه در آن چیزی می خورد که کاملاً غیر محسوس است و نادیدنی، و تماماً متعلق به او که فراسوی همه چیزهاست می گردد، و نه به کس دیگر ( چه خود باشد چه دیگری)، و با خاموش شدگی بدون تحرک همه قوای عقلانی توسط برترین قوه ای که دارد ملحق به او که کاملاً ناشناختنی است می گردد و بدین سان با کنار نهادن تمام معرفت هایی که دارد صاحب آن معرفتی می شود که از حد فهمش بالاتر است.
به این ظلمتی که فراسوی هر روشنایی است ما دعا می کنیم که نایل گردیم، و با از دست دادن بینایی و علم امیدواریم بصیرت پیدا کنیم، و این که با این گونه ندیدن و ندانستن، بادا که بشناسیم آنچه را که فراسوی درک و فهم است (زیرا این خالی شدن قوای ادراکی ما، بصیرت و دانش واقعی است)...

پی نوشت ها :

1- آرئوپاگوس Areopagus نام شورای عالی داوری در آن باستان بود. عضو این شورا را آرئوپاژیت Areopagite می گفتند. پولس حواری در زمانی که به یونان می آید از محل نیمه ویران این شورا دیدن می کند و شخصی که گویا در گذشته یکی از اعضای شورا بوده به او توضیحاتی می دهد و مسیحی می شود. دیونیزیوس Dionysius که آرئوپاژیت دروغین The Pseudo Areopagite لقب گرفته بعدها مدعی می شود همان آرئوپاژیتی بوده که پولس حواری با وی آشنایی داشته است (مترجم)
* C. E. Rolt: Dionysius the Areopagite, pp. 191- 4. Copyright 1920 by Society forPromoting Christian Knowledge.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.