رساله در باب نقاشی
لئو باتیستا آلبرتی ( 72- 1404) یکی از آن مردان «جهانی» رنسانس بود که به همه علوم علاقه نشان می دادند. او معماری کلیسای سن فرانچسکو S.Francesco. در ریمینیRimini را کرده و همچنین رساله ای درباره خانواده
نویسنده: لئو باتیستا آلبرتی
مترجم: کامبیز گوتن
مترجم: کامبیز گوتن
اشاره:
لئو باتیستا آلبرتی ( 72- 1404) یکی از آن مردان «جهانی» رنسانس بود که به همه علوم علاقه نشان می دادند. او معماری کلیسای سن فرانچسکو S.Francesco. در ریمینیRimini را کرده و همچنین رساله ای درباره خانواده نگاشته؛ اشعاری سروده و نمایشنامه هایی نوشته است. رساله در خصوص نقاشی همراه با دو اثر جنبی او درباره معماری و مجسمه سازی نشانگر نخستین قاعده بندی دقیق یا صحیح اصول هنر است.***
[در این کتاب] تصور می کنم به قدر کافی حق مطلب را ادا کرده باشم اگر نقاشان با مطالعه اش بتوانند اطلاعاتی در خصوص این موضوع مهم کسب کنند، و تا آنجایی که من می دانم درباره این موضوع نویسنده ای چندان که باید بحث نکرده ...
آیا نقاشی خاتون همه هنرهای دیگر، و یا لااقل زیور اصلی آنها نیست؟...
کمتر هنری وجود دارد که تازه کاران وهمچنین کار آزمودگان این همه با شوق به آموختن و مشغول شدن بدان بپردازند. خود من شاید یکی از این کسان باشم؛ هر گاه به خاطر دلخوشی و سرگرمی به نقاشی می پردازم، کاری که تا فرصتی یابم از آن اغالب غافل نمی مانم، چنان غرق می شوم و آن قدر لذت می برم که پس از گذشت سه یا چهار ساعت متوجه آن شده و به خود می آیدم. بدین سان می بینم این هنر به هنگامی که بدان مشغولیم ما را شاد می سازد، و وقتی کمال در آن حاصل نمودیم، افتخار، مکنت و شهرت دایمی.... همیشه هر گاه می خواهید در نقاشی توفیق و ورزیدگی یابید افتخار و آوازه ی آنانی را که در عهد باستان بدان نایل آمدن در نظر داشته باشید....
نقاشی را ما به سه قسمت تقسیم می کنیم [طرح، ترکیب، و رنگ آمیزی].... ترکیب آن بخشی از نقاشی است که در آن قسمت متعدد تصویر به هم پیوسته و شکل کامل را می سازند. بزرگ ترین اثر یک نقاش تصویر غول پیکر نیست، بلکه نشان دادن یک سرگذشت یا تاریخ است. بخش های یک سرگذشت یا تاریخ از پیکرها تشکیل شده و بخشهای یک پیکر از اندامها درست شده است؛ بخش های اندام ها رویه ها هستند و جنبه های برونی.... در ترکیب رویه ها و جنبه های برونی باید به زیبایی و ظرافت توجه زیاد کرد. این امر چگونه امکان پذیر است، من تا به حال روشی مطمئن تر از مطالعه طبیعت پیدا نکرده ام؛ باید با وقت و دقت زیاد نگاه کرد که طبیعت این هنرمند والا چگونه رویه را با هم ترکیب کرده و در زیباترین اندام ها به نمایش می گذارد...
نخستین چیزی که ما را در یک برهه تاریخ موجب لذت می گردد شمار وگونه گونگی موضوعات است: زیرا همانند خوراک و موسیقی هر آنچه تازه است و متنوع و سالم همیشه دلچسب است که پیوسته عادت بدان داریم؛ از همین رو ذهن از هر نوع تنوع و فراوانی لذت می برد؛ و به همین جهت در نقاشی نیز اشکال متنوع و رنگ آمیزی ها ستودنی است.... براستی من از هر نوع وفوری که با موضوع مناسبت داشته باشد خوشم می آید: زیرا این، چشم بیننده را مجذوب کرده و او را بر آن می دارد که غنای تخیل نقاش را تحسین کند. ولی بین این وفور با تنوع باید تناسب و تعادل برقرار کرد تا از زیاده روی جلوگیری نمود و حد و حرمتی را نگه داشت... ولی همان طور که تنوع در هر سرگذشتی خوشایند است، در تصویر نیز این امر بیشتر صدق می کند وقتی که موضوع و حالت چهره ها و شکلها با هم متفاوت باشند... من از کشیدن دو فیگور یا قیافه در وضع و حالت یکسان اجتناب می کنم...
از آنجایی که در نشان دادن این حرکات [بدن] گاهی از واقعیت و امکان و احتمال دور می افتیم، در اینجا به برخی از بررسی هایی که در خصوص وضع و حرکت اندامها در وضع طبیعیشان کرده ام اشاره می کنم تا نشان دهم با چه احتیاطی باید این حرکات را در نقاشی منعکس سازیم. در انسان ملاحظه کرده ام که او در هر حالتی تمامی بدنش را تحت الشعاع سرش می آورد، یعنی بسان عضوی که از همه سنگین تر است. بدین ترتیب اگر او همه بدنش را روی یک پا قرار دهد، آن پا، همانند قاعده یک ستون، به طور عمودی زیر سر قرار می گیرد و غیره...
ملاحظه کرده ام که در وضع طبیعی دست ها به ندرت بالاتر از سر بلند می شوند و آرنج بالاتر از شانه قرار می گیرد؛ پا از حد زانو بالاتر نمی رود یا بیش از درازای پای دیگر با آن فاصله نمی گیرد... [در مورد رنگ آمیزی] نقاش باید به سایه روشن ها توجه کامل داشته و آن موضوع مطالعه اصلی او باشد. او باید آن قسمت از رویه ای را که شعاعهای نور بر آن می افتد در نظر بگیرد؛ رنگ می باید تا حد امکان روشن و تند باشد؛ با کاهش نور و تقلیل درجات آن، همان رنگ باید تیره تر و تیره تر شود و غیره...
امیدوارم نقاش تا حد امکان از هنرهای آزاد دیگر با اطلاع باشد؛ ولی چیزی که به خصوص از او انتظار دارم این است که تا حدی در هندسه آموزش داشته باشد. من کاملاً با عقیده پامفیلوس Pamphilus، یکی از نقاشان برزگ عهد باستان که این هنر را در ابتدا به پسران نجیب زاده تعلیم می داد، موافقم که گفته است کسی که از هندسه بی اطلاع است هرگز نقاش خوبی نمی شود...
دمتریوس Demetrius یک نقاش روزگار کهن، به حد کمال نرسید چون بیشتر به ترسیم شباهت تام چیزها توجه داشت تا نشان دادن زیبایی های ویژه شان. از همین روست که باید مجموعه ای از بخش های مهم زیباترین بدن ها را با هم جمع کنیم، و به هیچ وجه از تلاش زیاد برای آموختن، آشنایی یافتن و ترسیم آنچه زیباست باز نمانیم: هر چند که این کار از همه مشکل تر است، چون هر آنچه زیباست در سوژه واحد جمع نمی شود، بلکه در بسیاری پراکنده است و جدا از هم؛ مع هذا قصور در پیدا کردن آن جایز نیست و باید خود را در این کار چیره دست کنیم... لذا هر چه را که می خواهیم بر پرده نقاشی بیاوریم بهتر است از طبیعت تقلید کرده و الهام گیریم و آن هم از آن بخش طبیعت که از همه زیباتر است و جلیل تر.
پی نوشت ها :
*The Painting of Leon Battista Alberti (London: Thomas Eldin: 1726),pp.1,11,13,15,17-19,21,23-5.
منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}