راه کارهای تسکین و تعادل بلوغ
مرز بلوغ
آن جا که پایان نوجوانی است و فرزند، قالب شخصیتی خود را ساخته و تمام کرده است و از آن به بعد، خود را «صاحب نظر» می داند؛ «اعتقاد» در او معنا یافته است؛ «خیر و شرّ» را خود تمیز می دهد (1) و می خواهد با آن اعتقاد و این تمیز، هر نظر «حق یا باطل» را انگشت نِهَد و معرفی کند و یا عمل«خیر یا شر» را ارائه نماید؛ به سویی بگراید و از سویی بیزاری جوید؛ آری! می خواهد خود «خود» شود؛ مرز بلوغ است.در این نقطه است که کار «تربیت و تأدیب» تمام می گردد و دوره ی آن به پایان می رسد. هرچه پیش از این انجام شده است ثمر می دهد و هرچه صورت نیافته است، باید به روزگار و بس دشوار، تحویل فرزند شود؛ آن را هم بپذیرد؟ یا رد کند، معلوم نیست!
پس تا به این نقطه نرسیده ایم، دست فرزند در دست ما باید باشد و پایش، هم پای ما حرکت کند؛ درعین حال که آزادی او را از او نگرفته ایم و او به طور کلی و وجودی، ما را (که ولیِّ او -مربی او-معلم او هستیم) به «سلامت نظر و مصلحت دانی و راهنمایی» با وساطت «محبّت دوجانبه و خیرخواهی» معتقد و متکی شده است و به اختیار، اختیار خویش به ما و دست خود در کف ما نهاده است.
ولی از حال به بعد، دست خود را باز می گیرد و دیگر باید رو به روی او، قرار گیریم و تنها چشم و گوش، او را با ما، ربط دهد. ممکن است ببیند و توجه باطنی کند، یا نکند. به اصطلاح، چشم بینا داشته باشد؛ یا نه. به گوش جان بشنود یا نه. بر آن چه تفکّر کرده، راه یابی عمل بجوید و نیّت اجرا کند؛ یا نه. در اجرا، دقّت کافی مبذول دارد و نیکو، کار کند؛ یا نه. همه با اوست.
لذا باید بکوشیم که قالبهای «فکری و عاطفی، احساسی و حرکتی» و حتّی قالب های «خُلقی و حالی او» در مرز «بلوغ و شُدَن» به گونه ای درآید که پذیرنده ی «درست ها و نیکوها، متناسب ها، فضیلت ها و کمالات» باشد... و در این «ترتیب ساخت قالب ها» تربیت به شدّت مؤثر است ؛ این دوره ی تربیتی را از حدود هفت سالگی کودک، تا مرز بلوغ دانیم و هفت سال قبل را دوره ای می شناسیم که کودک را باید به «بازی و اُنس » واداشت، اما بازی او بازی با همان قالب ها، به قصد انس گرفتن و کم کم آماده ی تطبیق دادن خود با آنها شدن و در آن قالب ها خود را نهادن و جابه جا کردن باشد؛ تا در دوره ی نوجوانی و قبل از بلوغ، تدریجاً «شکل گرفتن و شدن» صورت گیرد و دیگر چون در هیجان منتهایی بلوغ، قالب ها براُفتند، او چون ساخته شده است وانخواهد ریخت و نابسامان و پریشان نخواهد گشت و خود متکی به خود، سرپا خواهد ماند و خواهد زیست و پس از آن، خود به «خودسازی» می پردازد و بعدها به «دیگرسازی» هم اقدام می کند.
گرچه کلمه ی «قالب» را در بیان آوردیم، اما چنان که گفته ایم قالبی است که انتخاب و شایستگی استفاده از آن را فرزند شخصاً و آزادانه انجام داده است و بنابراین، معنای «تحقیقی» را دارد (البته تحقیقی، مناسب حد کودک، از نظر فروع «اجمالی و کلّی» ولی از نظر اصول «وجدانی و مطابق با موازین صحیح فطری» و باز چنان که یاد کردیم، برای امکان آزادی او، در گزینش نیز پیشنهاد شد که با ارائه صحنه های دیدنی و شنیدنی، او را به سنجش و مقایسه ی مُدل های شکل یافته، از نظر «رفتار و حال » (2) بکشانیم؛ تا چون گونه هایی را پسندید و بدان میل کرد، روش «همانندی با آن ها» را به او عملاً بیاموزیم و او را برای «شُدَن » مَدَد کنیم.
نشان بلوغ
در دختران، عادت ماهیانه است و در پسران، اِحتلام و برآمدن موی زهار و معمولاً موقع بلوغ پسران، یک سال و بیشتر، بعد از زمان بلوغ دختران است (3) و چنان که قبلاً یاد شد، دختران از نظر فیزیولوژی، زودتر کامل می شوند.(4)برای این که در مرحله ی بلوغ، فرزند دچار ناراحتی روحی و سؤالات بی جواب یا مبهم از خود نشود و رفتارهای خلاف و زیان بخش، از وی صورت نگیرد، خوب است، پیش از این زمان، آن گاه که هنوز شهوات، ظهور و قدرت نیافته اند و هر اشاره یا کنایه ای برای فرزند محرک میل جنسی نیست، آن وقت، یعنی در ایام کودکی، به او به گونه ای طبیعی «طرز تولد فرزند» را بیان کنند.(5) در آن زمان مناسب، وقتی این مطالب مطرح گردد، باز «پاکی و زیبایی و صفای مادر و پدر» از نظر طفل، محو نمی شود و همراه با همان «لطف و صفا» امر «توالد و تناسل» هم مثل همه ی کارهای طبیعی دیگر آدمیان، نقش خود را نشان می دهد و بالاخره فرزند دانای بر این امور، چون به مرز بلوغ رسید، از شرم های بی جا و ترس از دگرگونی های جنسی و حیرت زدگی و از بی جوابی سؤال هایی که دارد و راهنمایی می طلبد، آسوده خواهد ماند و در آن صورت، از دیگران خواهد پرسید و تکالیف بهداشتی (جسمی و روانی) را در مورد اعضای تناسلی و تمایلات جنسی، خواهد دانست و به بلاهای خطرناک و غیرقابل جبران، مبتلا نخواهد گشت.
به هرحال باید به گونه ای استادانه، مسأله ی بلوغ را به هنگام بلوغ فرزند، مطرح کنیم و بهتر از «راستی و حقیقت» چیزی نیست که فرزند ما با آن مواجه باشد.(6)
راه تسکین و تأمین تعادل
به پسران و دختران آن چه موجب تحریک است(7) و آن چه را که موجب تسکین است (8) باید آموخت. مبادا که این هیجان (که شدیدترین هیجانات نفسانی و عضلانی فرزند آدمی است) او را از اختیار و تعقّل به دور سازد و گرفتار نماید.به هرحال راه تقوی و انصراف (9) را در عین حفظ سلامت و بهداشت جسمی و روانی، باید پیش پای فرد بالغ نهاد و چون از این جهت امنیتی حاصل شد (بنابرآن چه قبلاً هم یاد کردیم) بهترین موقع تحول قالب وجودی فرزند است و مناسب ترین موقعیت نوسازی و به سازی او (از نظر منطق فکری- منطق عاطفی- تغییر عادات- خاموش کردن اثر صفات ارثی و اثرات محیطی- دفت آفت های نشاط و حرکت... و نظیر این ها) می باشد؛ لذا باید با دقت و پشتکار، اقدام اصلاحی صورت گیرد.
مؤید نظرات فوق، آن که :«هربرت اسپنسر» فیلسوف انگلیسی گوید:
«اگر از نسلِ حاضر جز کتاب درسی و اوراق امتحانی چیزی نماند، آیندگان خواهند گفت که اینان، پدر و مادر و مربی نداشته اند، زیرا هیچ مطلبی در این آثار باقی مانده که حکایت از تربیت کودک به وسیله ی بزرگتران و راهنمایی کودک، برای زندگی درست کند در آن ها وجود ندارد.»(10)در حالی که به طفل، قبل از آن که بالغ شود باید فهماند که :
اولاً -غریزه ی جنسی از عوامل اساسی تجدید حیات او است ( که باید آن را سالم و تحت نظارت و کنترل و دور از تحریک نگاه دارد.)
و نیز مسأله ی ازدواج و مشکلات آن را باید به او ابلاغ کرد، تا بدون اطلاع و علم، بدان رو ننماید.
ثانیاً- قانون ارث، مسلم است و باید در فرزند، حس علاقه به نژاد و نسل آتی تولید گردد (تا از گذشته گرایی و رکود به دور بماند).
ثالثاً- در دبیرستان های دختران، اصول خانه داری و بچه داری، آشپزی و خیاطی، رفوگری و اتوکشی، مهمان داری و نظافت و بهداشت را عملاً باید آموخت و راه رسم ایجاد نشاط و سلامت را در خانه و خانواده باید یاد داد(و آن ها بدین قرارند: آداب همسرداری -تربیت سازگاری بین افراد خانواده- چگونه قهرها را می توان شکست؟ و چگونه جدایی ها را به اتصال توان تبدیل کرد؟ نحوه ی رفع تنبلی های اطفال- یافتن ریشه های عدم صداقت و حسد و نظیر این ها و قطع کردن آن ها از درون جان افراد خانه- تربیتی و تأثیری چنان در خانواده کردن که هرکس خود را در دیگری و دیگری را در خود، حل شده، ببیند؛ یعنی واقعاً هرکدام فرد دیگری را «خود» داند و چون خود، با خود رفتار کند و مسلماً از خود نمی رنجد و از خود، بدی و عیبی نمی گوید و تحسین خود را می پسندد و شرح خدمت خود را به خود دادن، می پسندد و منّت گزاری، نمی شمارد و خیرِ خود می خواهد و بارِ خود را خود، با میل و رغبت به دوش می گیرد؛ همه در فکر خود است و سعادت خواه خود).(11)
پی نوشت ها :
1-بمج، 81.
ملاحظه می شود که در این مرز «فلسفه و اخلاق و مذهب» بیش از هر امر نفسانی دیگر، نُمود می یابد ولی باید دانست که تنها در حدِّ «قالب» و «گونه ای منطق» است ولی مایه و محتوایی چندان ندارد. اما آن را که خود «درست و شایسته» می داند، فرا می گیرد.
بنابر مطالب فوق، قاعده این است که: «فلسفه و اخلاق و مذهب» نیز کار خود را از پیش، مطرح کرده باشند و در دوره ای، کودک را با خود مأنوس کنند( تا 7 سالگی) و در دوره ای، قالب در اختیار گذارند و «منطق» بدهند، تا در دوره ی بلوغ و جوانی جهت « خودسازی درست» نقشه های مناسب و آزمودگی های لازم اولیه را داشته باشد.
پس نباید «فلسفه و اخلاق و مذهب» خود را درس بزرگتران داند؛ بلکه در «تصویرها و مصداق ها و صحنه های دیدنی و شنیدنی» باید که مقاصد خویش را در معرض فهم و دریافت کودک و نوجوان گذارد و برای اجرای این برنامه، از همه ی اهل ذوق و تجربه، مدد گیرد و به کار بندد.
2-کودک گرچه نمی تواند بیان حقایق و دقایق کند ولی دلیلی نیست بر آنکه حقیقت را درک نمی کند و دقایق را توجه ندارد. چنان که کسی نقاش نباشد و گوییم که او نخواهد توانست، لطف یک نقاشی را دریابد و یا چند تابلو را از چند نقاش، برای یک صحنه، نتواند مقایسه نماید؛ پس می پرسیم : اگر نقاش می داند که دیگران نخواهند فهمید برای چه نقاشی می کند؟ مسلم این است که معتقد است: دیگران با دیدن، توانند فهمید و چشم ها، کاربردهای دقیق ترِ «حقیقت شناسی -مفهوم یابی، ذوق فهمی ،درک مقاصد» نیز دارد.
بدیهی است که کودک، چون غالباً متکی به چشم و گوش و لمس است، از دیگران و وقایع، بر سطح قضایا بیشتر تکیه دارد و تنها دریافت او از اشخاص، «حال و رفتار» است و بعدها که بزرگ شد، توجه به «صفات و سیرت ها و افکار» دارد و «حال و رفتار» را مقدمه ای داند که گاه رساست و گاه نارسا و متفاوت با باطن... و به همین جهت گوییم و تأکید کنیم که:
مدل های قابل ارائه به کودک (چون قدرت نفوذ به باطن دیگری و تطبیق با باطنیات وی ندارد) باید همه «مُدل راستان و نیکوان» باشد و اعتماد کودک به «والدین او» به خاطر همین امر است که داند، در این ارائه، نهایت «صداقت و امانت» را پدر و مادر، به کار خواهند داشت؛ لذا دست به دست آنان می دهد و با هم به تماشای مدل ها و صحنه های مختلف زندگی می روند؛ در دوره ای مأنوس می شوند و در دوره ی دیگر، همانند، می گردند و در عصر بلوغ، خود، جلوه گر صحنه می شوند و در دوره ی بعد، به «دیگر سازی» آغاز می کنند.
3-بمج، 23 /مس ،10.
آغاز این دوران، به اعتبار محیط های مختلف، متفاوت است، معمولاً آن را در پسران در حدود 14 سالگی و در دختران در حدود 13 سالگی قرار می دهد (کتاب «لغات و اصطلاحات روان شناسی»، نشریه ی مدرسه عالی دختران ایران، ص 51).
سعدی، در مورد نشان بلوغ گوید: طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ، گفت: در مسطور آمده است که سه نشان دارد؛ یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سِیُم برآمدن موی پیش (گلستان؛ در تأثیر تربیت)
4-مس ،10.
5-نحوه ی بیان به کودک باید چنین باشد که :
او را گردش دهید، از پیدایش گیاهان- تخم گذاری پرندگان و بالاخره آبستنی و زایمان حیوانات اهلی، خواهد پرسید؛ شما نیز فرصت مناسبی خواهید داشت که از «باباگل و مامان گل» و «بابا خروس و مامان مرغ» و سایر جانوران، تا «بابای او و مادرش » گفت و گو کنید و بالاخره بگویید: خداوند چنین مقرر فرموده که پدر و مادر با هم کودک را به وجود آورند. البته به تناسبی که کودک بزرگ می شود، این بحث نیز باید در مرحله ای بالاتر قرار گیرد و مثلاً مسأله ی ازدواج و دانستنی های زناشویی در پایان نوجوانی پسر، مورد گفت و گو قرار گیرد.(مف، 34 -37)
6-مف، 38.
7-آن چه موجب تحریک است از قبیل: شلوارهای چسبان، بلند شدن موی پشت آلت که به لباس برخورد کند-دست زدن به آلت- استعمال فراوان آب گرم، یا به محیط گرم خود را کشاندن- توجه دقیق به نماهای محرک جنسی و ادامه دادن تصور آن منظره در غیاب و آرایش و بزرگنمایی محاسن آن تصویر به وسیله ی خیال و توهم.
8-آن چه موجب تسکین است از قبیل: پوشیدن جامه ی فراخ- زایل کردن موی زهار- ریختن آب سرد در هر روز چند بار بر آلت (به ویژه هنگام خواب و موقع تصور صحنه ای محرک) غض بصر (یعنی: در حال فرو افتادگی پلک بالا از لابه لای مژگان به صورت های محرک، توجه کند؛ تا درست و با تمیز، دقایق لطافت و زیبایی نبیند و اثر انفعالی و عاطفی آن کم شود).
یادداشت هایی از این قبیل را در کتاب«جوان و غریزه جنسی» از: جوهری زاده، نیز می یابید.
9- کتاب «آن چه باید یک جوان بداند» اثر «سیلوانوس استال» شما را به تحقیقات وسیع و علمی و آماری، آشنا خواهد کرد که درباره ی تقوای جوان، در برابر هیجانات جنسی و «بی زیانی تقوی» و بلکه «موجب تقویت ارادی شدن» صورت گرفته است.
در مورد انصراف هم، برای پسران، در کتاب های «فن ورزش» و برای دختران در کتاب «روح زن، مادام لُمبرُوزو» جهت «تلقین لازم» برای بقای بر راه درست، در کتاب های «راه خوشبختی - دکتر ویکتور پوشه» و «تلقین به نفس» و «قدرت اراده» که هر دو اثر از «پل - ژاگو» است بجویید؛ که همه راه عملی آن را بیان داشته اند.
10-رنا،86.
11- رنا، 87.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}