نویسنده: فیونا مک دانلد
مترجم: محمدرضا افضلی



 

علایق صلح دوستانه

اینشتین در سال 1922 به عضویت کمیته همکاری فکری جامعه ملل درآمد که در سال 1918، در پایان جنگ جهانی اول تأسیس شده بود. در سال 1925، اینشتین همراه با مهاتما گاندی، رهبر مبارزات حق طلبانه مردم هند و بسیاری از مشاهیر دیگر، به مبارزه برای الغای خدمت سربازی اجباری پرداخت و در سال 1930 امضای خود را زیر بیانیه مهم بین المللی دیگری گذاشت. این بیانیه را « اتحادیه بین المللی زنان برای صلح و آزادی» تهیه کرده بود. این بیانیه خواستار خلع سلاح بین المللی به عنوان بهترین تضمین برای تداوم صلح بود. اینشتین با یک سازمان صلح طلب مشهور، به نام «سازمان بین المللی مخالفان جنگ» نیز رابطه برقرار کرد.
همه این فعالیتها سوءظن شدید مقامات آلمانی را جلب کرد و گاه پلیس او را زیر نظر می گرفت.
در طی دهه های 1920 و 1930 اینشتین در حین سفرهایی که برای ایراد سخنرانی انجام می داد، با بسیاری از دانشمندان مشهور، سیاستمداران برجسته و سایر چهره های نامدار عصر خود ملاقات کرد. او در آمریکا، فرانسه، چین، کشورهای اسکاندیناوی، اسپانیا، بریتانیا و ژاپن سخنرانی کرد.
اینشتین یکی از نخستین خارجیهایی بود که از روسیه کمونیست بازدید کرد و دوست صمیمی خانواده سلطنتی بلژیک بود.

حسن شهرت بین المللی

صداقت و مهربانی اینشتین در همه جا و بر همه کس تأثیر خوبی می گذاشت و او سهم خاصی در ایجاد تفاهم و آشتی بین المللی در دوران پس از جنگ داشت.
شخصیت بی تکلف و مهربان او آمیخته ای جذاب از لذت بردن از علم و تواضعی اصیل بود.
بعدها اینشتین توانست تواضع و حیرت خود در برابر علم را در قالب کلمات بیان کند. او در نامه ای به الیزابت، ملکه بلژیک، در سال 1932 نوشت:« اسباب خوشوقتی فراوان است که درباره رازهایی که فیزیک از طریق آنها با ما روبه رو می شود، برایتان سخن بگویم. هر انسان به اندازه کافی از هوش خداداد بهره مند شده است که بتواند ناتوانی و عدم کفایت هوش خود را، در هنگام رو به رو شدن با جهان هستی، به وضوح درک کند. اگر چنین تواضعی را بتوان در همه کس یافت،‌جهان جایی بس دلپذیرتر خواهد شد.»

جوایز بین المللی

اینشتین به خاطر دستاوردهای علمی خود جوایز بین المللی متعددی دریافت کرد. در سال 1920 نشان لیاقت فرانسه را گرفت.
در سال 1921 جایزه نوبل در رشته فیزیک، به خاطر مقاله ای که قبلاً منتشر کرده و افکار خود درباره نسبیت را در آن بیان داشته بود، به او اهدا شد.
در سال 1925 مدال کاپلی و نشان طلای انجمن سلطنتی اخترشناسی لندن را دریافت داشت. چهار سال بعد، در سال 1929، فرهنگستان سلطنتی پروس دومین مدال پلانک را به اینشتین اهدا کرد. شهرت غالباً با قدرت و ثروت همراه است. اینشتین از شهرت و نفوذی که این شهرت برایش به ارمغان آورده بود، برای کسب ثروت یا تأمین رفاه خود استفاده نکرد، بلکه آن را در راه تقویت آرمانهای صلح طلبانه و انسان دوستانه به کار گرفت؛ در نتیجه زندگی برایش چندان آسان نبود. غالباً درخواستها و تقاضاهای غیرعلمی از او می شد، یا روزنامه نگاران، افراد جنجال برانگیز، یا کسانی که صرفاً کنجکاو بودند تا این نابغه معروف را از نزدیک ببینند، او را به زحمت می انداختند.
اینشتین به رغم گرفتاریهایی که شهرت برایش به همراه داشت، همیشه به کسانی که به راستی نیازمند کمک او بودند، روی خوش نشان می داد. او برای پاسخ دادن به نامه های کسانی که جذب افکارش شده بودند، یا به امید هدایت به او متوسل شده بودند، وقت می گذاشت.
مثلاً اینشتین در سال 1932، نامه زیر را به دختر جوان یکی از دوستانش نوشت که از او راهنمایی خواسته بود:
آیا می دانی که نسل تو نخستین نسلی نیست که آرزوی زندگی سرشار از زیبایی و آزادی را در سر دارد؟ آیا می دانی که همه نیاکان تو نیز همین اشتیاق را داشتند و قربانی عذاب و نفرت شدند؟
آیا می دانی که آرزوهای پرشور تو فقط هنگامی برآورده می شود که در دوست داشتن و تفاهم با مردم، با حیوانات، با گیاهان و با ستارگان موفق شوی و در این صورت است که خوشحالی دیگران سبب خوشحالی تو و رنج دیگران مایه رنج تو خواهد بود؟ چشمانت، قلب و دستانت را بگشا و از شرنگی که نیاکانت آزمندانه از دل تاریخ مکیده اند، برحذر باش. آن گاه سرتاسر زمین، خانه تو خواهد بود و کار و تلاش تو در همه جا برکت و رحمت خواهد پراکند.

همبستگی با یهودیان آلمان

اینشتین دریافت که حتی شهرت جهانگیر نیز نمی تواند او را از حملات یهودی ستیزانه نازیها در امان نگه دارد. این حملات در فضای سیاسی آشفته آلمان روز به روز متداولتر می شد.
اینشتین هدف بسیاری از این حملات بود. یک « انجمن ضد اینشتین» تأسیس شد و کتابی با عنوان صد نویسنده علیه اینشتین انتشار یافت. اینشتین در برابر انتشار این کتاب پاسخ جسورانه ای داد: « اگر من نادرست می گفتم، آن گاه یک نویسنده هم کافی بود».
انتقاد از ایده های علمی اینشتین در روزنامه های آلمان آغاز شد. در کوششی برای ترساندن او، مردی را به جرم اقدام برای طرح نقشه ترور اینشتین مقصر شناختند و سپس او را با جریمه ای بسیار سبک آزاد کردند.
اینشتین شجاعانه با این آزارها رو به رو می شد. او برای حمایت از سایر یهودیان آلمان، که با آزارهای مشابهی رو به رو بودند، در سال 1924 به عضویت جامعه یهودیان برلن درآمد. طی چند سال بعد از آن، اینشتین همواره با احساس وحشت و بی حرمتی فزاینده ای دست به گریبان بود.

نازیسم

اوایل دهه 1930، آدولف هیتلر در صحنه سیاسی اروپا نفوذ پیدا کرد. او به زودی در میان گروههایی که با یهودیان و مخالفان دولت آلمان، از جمله کمونیستها، رهبران مذهبی، روشنفکران، هنرمندان و فلاسفه به ستیزه برخاسته بودند، پیروان فراوانی یافت.
چندین نفر از دوستان صلح طلب اینشتین بازداشت شدند. یکی از آنها که کارل فون اوزیتسکی نام داشت، به وطن فروشی متهم شد.
در سال 1932، در دورانی که اینشتین در امریکا مشغول بازدید از یک مؤسسه تحقیقات فنی بود، نامه ای در اعتراض به این بی عدالتی آشکار نوشت. این حرکتی شجاعانه بود و اینشتین را به عنوان مخالف دولت آلمان انگشت نما کرد. در ژانویه سال 1933، حزب نازی اداره امور دولت را در دست گرفت. در دورانی که اینشتین در آمریکا بود، نازیها به خانه ییلاقی او در نزدیکی برلن هجوم بردند. آنها مدعی بودند که در جستجوی سلاحهای مخفی شده در این خانه اند، اما تنها سلاحی که یافتند یک کارد نان بُری بود. اینشتین در کمال شجاعت به اروپا بازگشت و در آنجا دوستان بلندپایه اش، پادشاه و ملکه بلژیک به او پناه دادند و برای حفظ جانش نگهبان مسلح گماشتند. دو دختر اِلزا، منشی اینشتین، و دستیار علمی او، همگی از آلمان گریختند. برادر زن اینشتین مهمترین مقالات علمی او را به صورت قاچاق، به فرانسه فرستاد.

امریکا، امریکا

حتی پیش از آنکه اینشتین در اعتراض به بازداشت همکاران صلح طلب خود نامه بنویسد، به فکر ترک برلن افتاده بود. در سال 1932 از او دعوت شده بود که استادی دانشگاه پرینستون در نیوجرسی را بپذیرد. این دعوت یکی از پیشنهادهای متعددی بود که او دریافت داشته بود. در اواخر همان سال، اینشتین تصمیم گرفت این دعوت را بپذیرد.
در 17 اکتبر سال 1933، اینشتین به همراه افراد خانواده اش، با کشتی عازم ایالات متحده امریکا شد و تا آخر عمر خود به کار علمی در دانشگاه پرینستون ادامه داد؛ او هرگز به اروپا بازنگشت.
پس از دوران پرهیجان و پرتلاطمی که در برلن پشت سر گذاشته بود، پرینستون بسیار آرام به نظرش می رسید. اما اینشتین و خانواده اش به تدریج به زندگی جدید خود خو گرفتند و دوستان و همکاران تازه ای پیدا کردند.
خواهر اینشتین، مایا، نیز ناگزیر به فرار از چنگ حکومت آلمان شده بود و اینشتین با خشنودی او را در خانه خود پذیرفت.

مقابله به مثل

اینشتین در سال 1936 به تابعیت امریکا درآمد، اما ملیت سوئیسی خود را نیز حفظ کرد. پس از ورود به امریکا، به خانواده اینشتین اخطار شد که اگر آشکارا در فعالیتهای سیاسی شرکت کنند، در آنجا نیز از چنگ مأموران نازی در امان نخواهند بود. اینشتین روی هم رفته به این اخطار توجه کرد. رویدادهای اروپا سبب شده بود که او در بعضی از دیدگاه های سیاسی خود تجدیدنظر کند. او دیگر صلح طلب نبود. سیاستهای هیتلر چنان ددمنشانه بود که اینشتین به این نتیجه رسید که تقریباً به هر قیمتی باید جلو او را گرفت.
خلع سلاح جهانی و حق انسان برای نجنگیدن، هنوز جزء ‌آرمانهای اینشتین بود، اما او در کمال اکراه به این نتیجه رسید که گاهی باید از این آرمانها دست بکشد. او در جایی نوشت « مقابله با قدرت سازمان یافته، با قدرت سازمان یافته ممکن است. در کمال تأسف، راه دیگری باقی نمانده است».
بدون تردید اخبار روزانه ای که درباره شرارتهای نازیها در روزنامه ها منتشر می شد، سبب تغییر مواضع اینشتین شده بود. هیتلر کشور خود را سرزمین « نژاد برتر آریایی» می خواند و نازیها اعتقاد داشتند که این سرزمین جای جهودها، کولیها یا سایر اقلیتهای قومی یا مذهبی نیست. هیتلر و همدستان نازی او اراده کرده بودند که همه غیر آریاییها را نابود کنند و نام این عمل را « راه حل نهایی» مسائل آلمان گذاشته بودند. بسیاری از اقلیتها از آلمان گریختند یا پنهان شدند. اما میلیونها نفر نیز این بخت را نداشتند. آنها را سوار بر کامیونها یا واگنهای حمل احشام می کردند و به اردوگاههای کار اجباری می بردند.
در این اردوگاهها آنها را شکنجه می کردند، گرسنگی می دادند، یا از آ‌نها بیگاری می کشیدند تا از پا بیفتند و بمیرند. در طی دوران سلطه نازیها، از سال 1933 تا سال 1945،‌بیش از 6 میلیون نفر بدین ترتیب نابود شدند.

بمب اتمی

اینشتین با اتکا به دانش علمی خود از هیچ اقدامی برای مبارزه با نازیسم فروگذار نکرد.
در ماه اوت سال 1939 در نامه ای به پرزیدنت روزولت، نوشت که کشفیات اخیر حاکی ازع ملی بودن ساخت سلاحهای اتمی است. در سال 1941 روزولت از دانشمندانی که با دولت امریکا همکاری می کردند خواست تا نخستین بمب اتمی جهان را بسازند. روزولت در سال 1943 اینشتین را به مقام مشاور مخصوص نیروی دریایی ایالات متحده امریکا در امور مربوط به مواد منفجره قوی منصوب کرد.
بعدها اینشتین گفت که اگر فهمیده بود آلمانی ها قادر به ساخت سلاحهای هسته ای نیستند، به امریکایی ها کمک نمی کرد تا بمب اتمی بسازند. به محض پایان جنگ، اینشتین هدف قبلی خود برای برقراری صلح در سرتاسر جهان و تلاش برای نابودی همه سلاحهای هسته ای را از سر گرفت.

پیروزی بدون صلح

اینشتین از این نگران بود که با پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، صلح پایدار برقرار نشود. او در طول عمر خود دو بار شاهد رنجهای بی پایان مردم به سبب درگرفتن جنگهای بزرگ بود. با پایان جنگ، امیدوار بود که یک دولت جهانی جدید بر سر کار بیاید که به رقابت بین ملتهای مختلف خاتمه دهد. او استدلال می کرد که تشکیل این دولت « تنها راه نجات تمدن و نوع بشر است».
اینشتین اعتقاد داشت که از انرژی عظیم حاصل از اتم نباید برای تخریب جهان استفاده کرد، بلکه باید این انرژی را برای کمک به آبادانی جهان به کار گرفت. امروزه مردم دنیا نگران آثار خطرناکی هستند که فناوری هسته ای بر جان انسان و محیط زیست او می گذارد. اینشتین این خطر را درک می کرد و مردم را از آن آگاه می کرد. او در سال 1917، در نامه ای به یک دوست نوشت « همه پیشرفتهای ستودنی ما در فناوری، و تمدن، مانند تبری است که به دست جنایتکاری بیمار افتاده است.»

مبارزه برای آزادی

اینشتین در سالهای آخر زندگی، مبارزه برای آزادی و عدالت را ادامه داد و حتی هنگامی که این مبارزه سبب کاهش محبوبیت او نزد مقامات موطن دومش شد، از این کار دست نکشید. او مدافع حق مردم برای آگاهی از تصمیمات دولت در مورد مسائل مهمی مانند سلاحهای هسته ای بود، حتی اگر انتشار این اطلاعات برای دولت عواقب نامطلوبی داشته باشد. او مدافع حق معلمان برای انتقال آزادانه اطلاعات به دانش آموزان یا دانشجویان، بدون سانسور و کنترل دولتی بود. او حتی از اقدام مستقیم، به شکل اعتراض صلح آمیز، در صورت نافرجام ماندن تلاشهای دیگر، پشتیبانی می کرد.

برکنار از سیاست

اقدامات اینشتین در دهه های 1920 و 1930، در جهت دفاع از حقوق یهودیان، نتایج غیرمنتظره ای داشت. در سال 1952، رژیم اسرائیل در یک اقدام نمایشی از او دعوت کرد که رئیس جمهور این کشور شود.
اینشتین این دعوت را رد کرد. او به رغم احترام و اعتبار فراوانی که داشت، در بیان حقایق بسیار صریح بود و این خصیصه برای سیاستمدارانی که زندگی خود را به مذاکره و بده و بستان سیاسی می گذراندند، اصلاً خوشایند نبود.

مرگ یک نابغه

اینشتین تا لحظه آخر عمر خود به تفکر، استدلال،‌مبارزه و طرح پرسش ادامه داد. حتی هنگامی که به شدت بیمار و در بیمارستان بستری بود، درخواست کرد که آخرین صفحات محاسبات ریاضی او را به کنار بسترش بیاورند.
اینشتین، پس از چندین سال بیماری، در ساعات اولیه بامداد روز 18 آوریل سال 1955 درگذشت.
آلبرت اینشتین بدون تردید یکی از متفکران علمی بزرگ نسل خود و قرن بیستم بود. در پایان قرن بیستم بسیاری از نشریات( از جمله مجلات تایم و دیسکاور) او را به عنوان مردی برگزیدند که مهمترین دستاورد قرن بیستم را به ارمغان آورده بود. یاد اینشتین، نه تنها به سبب کشفیات علمی، بلکه به سبب خصایص شخصی، شجاعت، تواضع و شوخ طبعی، در یادها می ماند. نقش او در تأمین صلح بین المللی نیز به یادماندنی است. اینشتین نشان داد که دانشمندان نباید زندگی خود را به جهان فیزیک و ریاضی محدود کنند.

«توشه آخرت»

امروزه هنوز در مورد ارزش کامل نقش اینشتین در علم، بحث و مشاجره می شود. تعیین ارزش واقعی نظریه های او، که بر بسیاری از جنبه های علم و زندگی ما اثر گذاشت، بسیار دشوار است. تحقیقات علمی اینشتین برای او رضایت خاطر و هیجان فراوان به همراه داشت. به قول خود او « سالها تحقیق در ظلمت برای کشف حقیقتی که انسان آن را حس می کند، اما قادر به بیان آن نیست، اشتیاق شدید، تردید و یقینی که از پس هم می آیند تا شخص به دروازه روشنایی و درک حقیقت برسد، تنها برای کسانی ملموس است که خود دست به این تجربه زده اند».
اینشتین در سالهای آخر عمر خود، به سبب فعالیتهای سیاسی همان قدر شهرت یافته بود که به خاطر دستاوردهای علمی، اما تردیدی نیست که او به کارهای علمی خود بیشتر اهمیت می داد. او می گفت« سیاست مال امروز است، اما معادله توشه ای است برای آخرت».
منبع: مک دانلد، فیونا، (1390) آلبرت اینشتین: بنیانگذار نظریه نسبیت، محمدرضا افضلی، تهران، انتشارات فاطمی، چاپ سوم.