دکترین اصلاح، نظریه ی وحدت اسلامی سید جمال الدین اسدآبادی
مدخل:
جامعه شناسان به طور کلی به سه شیوه به مطالعات دینی دست زده اند:الف) عده ای دین را به عنوان مسئله نظری اصلی در فهم کنش اجتماعی، مورد بررسی قرار داده اند.
ب) برخی دین را در رابطه با دیگر حوزه های حیات اجتماعی مانند اقتصاد، سیاست و طبقات اجتماعی مطالعه نموده اند.
ج) و کسانی نیز نهضت های دینی و نقش رهبران آن را مورد مطالعه دقت نظر قرار داده اند.
شیوه نگارنده انتخاب روش سوم است.
طرح و شناختن نهضت سید جمال الدین اسدآبادی، نقش آن در ایجاد پویایی تفکر عقلایی دین و بالاخره ساخت منسجم و وحدت بخش آن منظور نظر بوده است.
شناخت تفکر ساختی سید جمال ما را به این باور عمیق دینی رهنمون می شود که بستر تاریخی تمدن سازی از شرق شروع شده و آن گاه به غرب سرایت کرده است چنانکه کریشنان رادا می گوید: «به طور کلی، تاریخ حاکی از سیر و حرکت تمدن انسانی از شرق به غرب است. دین و به همراه آن فلسفه از بارزترین و مهم ترین بخش های این فرهنگ و تمدن است. حکمت شرقی از مصر و کلده و هند برسرزمین فیثاغورس و افلاطون تابیده است...(1)
با این باور عمیق است که سید جمال به مثابه ی اصلاح گرای ساختی، تمامی تلاش خود را مصروف مسافرتهای طاقت فرسا نموده است، عملی که عموماً وحدت بخش بوده و در نهایت سبب ساز نهضت های اصلاحی درسده های اخیر در مصر و ایران و دیگر نقاط سرزمین اسلامی است.
بنابراین می توان دکترین اصلاح سید جمال را از دید جامعه شناسی دین چنین تعریف کرد: سید جمال یک مصلح ساخت گرای اسلامی است که تمامی تلاش خود را مصروف ساختن نظریه وحدت اسلامی می نماید. منظور از ساخت نیز مجموعه عناصر به هم پیوسته ای است که همگی درجهت برپایی ساختمان وحدت نقش آفرینی می کنند.
اعتقاد نگارنده براین است که سید جمال به عنوان یک مصلح ساخت گرای اسلامی است. منظور از ساخت گرای اسلامی آنچه در عرف جامعه شناسی بدان پرداخته می شود نیست، بلکه تنها عناصری از ویژگیهای ساخت گرایی به عنوان یکی از مکاتب عمده جامعه شناسی اقتباس گردیده. و ماحصل تلاش نظری مان را تشکیل می دهد. ساخت اجتماعی معرفی شده از سوی سید جمال عبارت است از مجموعه عناصر بهم پیوسته در5 سطح ایدئولوژیک، اقتصادی، سیاسی، نظری و «بیولوژیک»(2) که او در تلاش است که در قالب دکترین اصلاح آن را ارائه دهد. هرکدام از سطوح پنج گانه ساخت اجتماعی وی با یک مؤلفه بارز و مشخص از دیگری متمایز می شوند. سطح ایدئولوژیک با مؤلفه بازگشت به اصول، سطح اقتصادی با معیشت، سطح سیاسی با دولت عدل، سطح نظری با وحدت و بالاخره سطح بیولوژیک با اعتدال مشخص می شود؛ هرکدام از مؤلفه های ذکر شده بکار نمی آید مگر اینکه چند عنصر را به خدمت بگیرند. درسطح ایدئولوژیک بازگشت به اصول میسر نمی شود مگر با قرآن باوری، بدعت ستیزی و ظلم ستیزی، در سطح اقتصادی وی معتقد است که معیشت با آبادانی دنیای مسلمانان، استفاده از ابزار فنی جدید و نوخواهی امکان پذیر است. در سطح سیاسی اندیشه سیدجمال دولت عدل با آزاداندیشی، حاکمیت قانون و حاکمیت عالم علوم دینی امکان پذیراست و در سطح نظری وحدت را با همگرایی اسلامی، علم اندوزی و عقلانیت محقق می داند و بالاخره درسطح بیولوژیک عنصر امیال متعادل انسانی است که توجیه کننده مؤلفه اعتدال است.
با نگاهی عمیق تر به نهضت اصلاحی سید ویژگی هایی می بینیم:
1- عملگرایی در برابر تفکرات صرفاً نظری.
2- پویایی اجتماعی در برابر روحیه ی صرفاً فلسفی.
3- انقلابی گری در برابر محافظه کاری.
4- فرااندیشی دربرابر تفکرات ناسیونالیستی و منطقه ای.
5- عدم جدایی دین از سیاست.
چنانکه شهید مطهری می گوید:
«...نهضت سید جمال، هم فکری بود، هم اجتماعی، او می خواست رستاخیزی هم دراندیشه مسلمانان بوجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها. او در یک شهر و یک کشور و حتی در یک قاره توقف نکرد، هرچند وقت در یک کشور به سر می برد. آسیا و اروپا و افریقا را زیرپا گذاشت(3)...»
در ادامه این نوشتار پس از تشریح ساخت اجتماعی به عوامل مخرب وحدت ساختی در نزد سید جمال خواهیم پرداخت. چهار سطح ذکر شده در بالا هر کدام آفت هایی دارند که باعث عدم انسجام ساختی می گردند. در اندیشه سید جمال آفت هایی سطح ایدئولوژیک، ناتورالیسم(طبیعت گرایی)، بابیگری، بدعت، ظلم، عدم قرآن باوری و از خودبیگانگی است و سطح اقتصادی با درویش مآبی، تجدد طلبی وابسته و تعدی به حقوق ملت در قالب بستن قراردادهای ننگین آسیب می بیند. او معتقد است که سطح سیاسی با استبداد داخلی، استعمار خارجی، رسوم واوامر به جای قانون و عدم آزادی مطبوعات تخریب شده و کارآیی لازم را نخواهد داشت و آفت سطح نظری با تفرقه و تشتت آراء میان فرق اسلامی، عدم واقع بینی علمی و بحران عقلانیت مهیا می شود. و بالاخره درسطح بیولوژیک امیال نامتعادل باعث عدم انسجام ساختی می گردد.
حرکت سید به عنوان مصلح ساخت گرای اسلامی همواره در قالب«دکترین اصلاح»تداوم می یافت و آنچه مسلم است این که در تحلیل نهایی در بین سطوح ساختی ذکر شده سطح ایدئولوژیک به عنوان زیربنا تعیین کننده سطوح اقتصادی، سیاسی، نظری و بیولوژیک می باشد. وی به دنبال ایجاد حکومت عدل بود که عالمان علوم دینی با استعانت از قرآن، سنت و عترت در رأس آن قرار گیرند و بهترین نوع معیشت را برای مردم کسب کنند. از سوی دیگر این امر میسر نبود جز اینکه وحدت میان تمامی فرق اسلامی را طرح کند و از همین جا بود که رجعت به اصول و موازین مورد قبول این فرقه ها را مطرح ساخت.
دکترین اصلاح سید نه رنگ و بوی ناسیونالیستی داشت و نه مثل بسیاری از تجدید نظر طلبان مصری، ایرانی و هندی آن زمان غرب زده بود در واقع او غروب امپراطوری عظیم اسلامی را می دید که در دولت عثمانی متبلور بود. سید ظلم و جور حکام ایران، هند، مصر، روسیه و غیره را لمس می کرد و پان عربیسم و پان ترکیسم را با درایت والایش به خوبی حس می کرد. این بود که وحدت را به عنوان نیازی مبرم و عاجل اتخاذ کرد. در این باره مرحوم شریعتی می گوید:
«این سید جمال بود که پیش از همه رهبران مترقی آسیا و آفریقا خطررا پیش از وقوعش احساس می کند و به شامه بومی و شخصیت امی خودش بو می برد که این تجدد بازی عاقبتش چه خواهد بود..»(4)
سید جمال را اگر فقط یک فیلسوف بنامیم درحق او ظلم کرده ایم چرا که وی همواره در راه اعتلای تئوری وحدت اسلامی حرکت کرد و از طرف دیگر یک انقلابی نوگرای اصلاح طلب نیز بود. آنچه سید جمال را از دیگران متمایز می کند، همان چند بعدی بودن حرکت و نهضت او در قالب سازمان دهی و ساختن یک بنای تخریب شده است. بنایی که ساز و کار(مکانیسم) آن را در داخل هر کشوری استبداد داخلی و در خارج استعمار خارجی فراهم می آورد. او در حرکت اصلاحی خود جذابیت وافری نشان می داد و دافعه وی ضعیف تر به نظر می رسید. همین ویژگی باعث شده است که او درنظریه وحدت اسلامی خود، درمیان تمامی سطوح ساختی به دنبال اعتدال باشد. وی می گوید: «...بلی راحت و لذت از برای انسان در آن مملکتی حاصل خواهد شد که تناسب تامه در میانه جمیع طبقات مردم باشد در همه چیز...»(5) منظور از تناسب تامه همان اعتدال است که وی آن را از سطح بیولوژیک به عاریت گرفته است.
لازم به ذکر است که دکترین اصلاح سید جمال به مثابه باز تولید عناصرساختی نظریه وحدت اسلامی عوامل موجده ای به قرار زیر داشتند:
1) فشار وهابیگری.
2) تکامل عنصر آزادی در دولت عثمانی.
3) توسعه چاپ و انتشار مخصوصاًً به زبان عربی.
4) تأثیر گذاری فرهنگ غربی به عنوان فرهنگ معارض ولی سبب ساز.
5) تجدید بنای کلیساهای شرقی به عنوان یک روند معارض ولی سبب ساز.
در بخش پایانی نوشتار دو مفهوم استراتژی و تاکتیک که اولی به نظریه وحدت اسلامی منتهی شده و دومی، راهها و روشهای نیل به این هدف می باشد، توضیح داده خواهد شد. انشاء الله.
ساخت اجتماعی سید جمال الدین اسدآبادی
عناصر ساختی |
مولفه |
سطوح ساختی |
قرآن باوری، بدعت ستیزی ، ظلم ستیزی |
بازگشت به اصول |
ایدئولوژیک |
آبادانی دنیای مسلمانان، استفاده از ابزار فنی جدید، نو خواهی |
معیشت |
اقتصادی |
آزاد اندیشی، حاکمیت عالم علوم دینی، حاکمیت قانون |
دولت عدل |
سیاسی |
همگرایی اسلامی، علم اندوزی، عقلانیت |
وحدت |
نظری |
امیال متعادل انسانی |
اعتدال |
بیولوژیک |
عوامل مخرب وحدت ساختی به نظر سید جمال
عوامل |
سطوح ساختی |
ناتورالیسم، بابیگری، بدعت، ظلم، از خود بیگانگی، عدم قرآن باوری |
ایدئولوژیک |
درویش مأبی، تجدد طلبی وابسته، تعدی به حقوق ملت در قالب بستن قراردادهای ننگین |
اقتصادی |
استبداد داخلی، استعمار خارجی، رسوم و اوامر به جای قانون، عدم آزادی مطبوعات |
سیاسی |
تفرقه و تشتت آراء میان فرق اسلامی، عدم واقع بینی علمی، بحران عقلانیت |
نظری |
امیال نامتعادل |
بیولوژیک |
ترکیب ساختی سید جمال
عناصر |
مولفه |
ترکیب سطوح ساختی |
عدم جدایی دین و سیاست، رد لائیک و ناسیونالیسم |
دین و سیاست |
ایدئولوژی ، سیاست |
مبارزه با اقتصاد وابسته |
اقتصاد اسلامی |
ایدئولوژی، اقتصاد |
وحدت در مشترکات دینی میان فرق اسلامی |
وحدت اسلامی |
ایدئولوژی، تئوری |
تکامل فردی موجب تکامل اجتماعی می شود. |
انسان متکامل |
ایدئولوژی، بیولوژی |
دکترین اصلاح سید جمال الدین اسدآبادی
نظریه ی وحدت اسلامی |
استراتژی |
نظریه ی وحدت اسلامی |
استراتژی |
مسافرتهای دائمی، دولت گرایی در جوامع اهل تسنن، مردم گرایی در جوامع شیعی، استفاده از نام افغانی به عنوان پوشش پیوستن به لژ فراماسونری، دیدار با عالمان غربی، عملگرایی، انقلابی گری. |
تاکتیکها |
چرا وحدت ساختی؟
تبیین این موضوع که آیا در افکار سیدجمال نوعی حرکت از کثرت به وحدت وجود دارد یا نه خود موضوع تحقیق جداگانه ای است که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست ولی چیزی که مسلم است این موضوع است که در تفکرات نظری وی وجه قالب آن وحدت اسلامی می باشد. حتی اگر سید جمال را یک فیلسوف هم تلقی کنیم و بخواهیم به آراء وی در زمینه وجود به طور عام و انسان به طور خاص بپردازیم، باز می بینیم این سازمان وحدت بخش و فرآیند تجمع پذیر آموزه های دینی در آن به وضوح مشاهده می شود.وی در زمینه فلسفه وحدت جنسیت و حقیقت اتحاد لغت می گوید: «انسان واحد را اگر کسی ملاحظه کند، خواهد دید که آن انسان واحد عبارت است از عناصری که تأثیر هریکی از آنها مضاد تأثیر دیگری است و مؤلف است از اعضا و جوارحی که اشکال و هیئت هر واحدی از آنها مبائن و مخالف آخری است و روح حیات آن مختلفات را به صورت وحدانیه درآورده و تأثیرات گوناگون آنها را از برای استحصال مقصد واحد که مقصد کل است بکار برده و هر یکی از آن متضادات را خادم هیئت مجموعه قرار داده، حرکات مختلفه آنها را وحدت نتیجه متحد و ملتئم(التیام پیوسته) گردانیده و هر عنصری را به خدمتی و هر جارحه ای را به کاری جداگانه داشته و از برای جلب مرغوباتی که باعث پدیداری است و دفعت منفوراتی که موجب تفرق اتصال است، اعضاء و جوارح ظاهره و باطنه را بکار برده است تا آنکه این واحد به وحدت شخصیه یعنی این مختلفاتی که اسم آن انسان واحد است، بتواند زمانی در دایره هستی پایداری کند...»(6)درصورتی که به سید جمال به عنوان یک عالم نگریسته یا تلاشهای او را حداقل در فاصله میان علم و فلسفه ارزیابی کنیم، باز هم خواهیم دید که وحدت ساختی در افکار او دیده می شود. به خاص بودن موضوع علوم در عین خدمت به کل در نوشته های زیر می پردازیم.
وی در این زمینه می گوید: «...پس باید دانست که هر علمی را موضوعی است خاص و به غیر از لوازم و عوارض آن موضوع خاص در چیز دیگری بحث نمی کند....و اگر ما خوب ملاحظه بکنیم خواهیم دانست که هر یک از این علوم که موضوع آنها امری است خاص به منزله عضوی است از برای شخص علم و هیچ یک از اینها منفرداً و منفصلاً نمی تواند که حفظ وجود خود را نماید و موجب منفعت از برای عالم انسانی شود، چونکه هر یکی از این علوم در وجود خود مربوط به علم دیگر است، مانند ارتباط حساب و هندسه و این احتیاج آن علم به علوم دیگر از خود آن علم فهمیده نمی شود و از این است که اگر آن علم منفرد بوده باشد، ترقی در او حاصل نمی شود و نه پایدار خواهد ماند...»(7)
در اینجا از رأی نهایی سید مبنی برروح جامع کلی یعنی فلسفه که بگذریم، از نقطه نظر وحدت ساختی عناصر باید گفت او بازهم معتقد است که علوم نسبت به یکدیگر حالت مکمل دارند، یعنی گذر از کثرت به وحدت در تمامیت اندیشه اش مشهود است. وحدتی که می رود تا تمامی زمینه های آشکار و پنهان تفکر خلاق او را شامل شود. وی در جای دیگر چنین می گوید: «چونکه کمال ترقی هر صنفی مربوط است به ترقی سایر اصناف، این است قانون کلی و ناموس طبیعت و سنت الهیه...»(8)، پس می بینیم هر عنصر ساختی در خدمت ساخت کلان اجتماعی است.
حال به بررسی و توضیح سطوح ساختی می پردازیم:
1- سطح ایدئولوژیک:
مؤلفه بازگشت به اصول یعنی رجعت به اصولی که یا فراموش شده اند و یا در گذر زمان تبدیل به انحراف و بدعت گردیده اند. در مؤلفه بازگشت به اصول سه عنصر ساختی تشکیل دهنده آن هستند که ذیلاً به شرح هر کدام می پردازیم:الف) قرآن باوری.
ب) بدعت ستیزی.
ج) ظلم ستیزی.
قرآن باوری
یکی از رایج ترین اصطلاحاتی که در ادبیات اصلاح طلبی وجود دارد بازگشت به اصول است که این خود دارای چند عنصر ساختی است. طرح عنصر قرآن باوری به عنوان یکی از عمده ترین عناصر تشکیل دهنده سطح ایدئولوژی می باشد. البته یک مصلح اسلامی لازمه ی ترکیب ساختی اندیشه اش اقتضا می کند که قرآن را در سرلوحه ی برنامه اصلاحی خود قرار دهد. در تأیید این مطلب وی می گوید، «قرآن زنده ای است که هرگز نمیرد، هر کسی به بهره ای از ستایش آن برخوردار شود، ستوده هموست... کتاب خدا منسوخ نمی شود، پس بدان امید ورزید، و در حال و خوی و سرشت هاتان حکم از آن جوئید...»(9)استحکام فکر دینی در نزد سید جمال، ممتازترین ویژگی تمیز دهنده دکترین اصلاح او است. تمسک به قرآن به عنوان تلاشی تلقی می شود که به برکت آن امر به معروف و نهی از منکر، ریشه و عمق تمامی نهضت های اسلامی معرفی می گردد. عنصرقرآن باوری در درون خود رسول باوری، ایمان باوری و روز رستاخیر را نیز دارد. این عنصر ساختی آنقدر کلیت و عمومیت دارد که در درون خود حقایق دینی را همراه با فلسفه زندگی به بهترین وجهی بیان نموده است. کما اینکه تمامی ارجاعات نهایی وی در نوشته هایش به قرآن کریم خاتمه می یابد. او همچنین دربرنامه هایش به علمای ایران حملة القرآن و دیگر نامه هایش به مطلب فوق به طور مکرر پرداخته است.
بدعت ستیزی
شاگردی اشخاصی همچون شیخ مرتضی انصاری و آخوند ملاحسینقلی همدانی از وی فردی محقق ساخته بود. برغم تلاشهای وی در زمینه اجتهاد و به روز کردن آموزه های دینی، بدعت در دین را از سوی بعضی از مدعیان اصلاح مردود می دانست.توجه به این مهم در اینجا آشکار می شود که گوید: «...این مفسر بیچاره بسیار عوام است، لهذا نمی تواند که اقوال ایشان را به خوبی فرا گیرد فطرت را محل بحث قرار داده، بدون براهین عقلیه و بلا ادله ی طبیعیه چند سخنان مبهم و کلمات مهمله در معنی آن ذکر کرده است...عجیب تر این است که این مفسر رتبه ی مقدسه ی الهیه ی نبوت را تنزل داد به پایه ای (در رفارمر)- مصلح مذهبی فرود آورده است...»(10)
ظلم ستیزی
ظلم ستیزی یکی دیگر از عناصر تشکیل دهنده سطح ایدئولوژیک است. وی در برنامه اصلاحی خود، جایگاه والایی برای ظلم ستیزی در نظر گرفته بود بطوری که می گوید: «...هیچ حاکمی برای هیچ ناحیه ای تعیین نمی شود مگر بعد از آنکه مبلغ هنگفتی را برای بدست آوردن آن منصب خرج بکند، همینکه به آن منصب نائل شد طلیعه اعمال او ظلم به مردم و غارت مملکت و جلب ننگ برای دولت و ملت است، مسئله فتنه اکراد و خرابی و خون ریزیهایی که واقع شد سببش ظلم بود...(11)درجای دیگر او بسیاری از مصائب را نتیجه ظلم می داند و بروز بسیاری از نابسامانیهای اجتماعی را ناشی از ظلم دولتها معرفی کرده می گوید: «...اگر دولت عثمانی در بوسنه و هرسک و بلغار به عدالت و انصاف معرفی شده بود، طغیان و خونریزی در آن ملل اسلامی ظهور نمی کرد و آن بلاد در حوزه سلطنت عثمانی باقی می ماند و دنیا درسال 1877 از مصائب جنگ ترک و روس نجات می یافت...»(12)
وی در برخورد با حاکمان هرکجا می دید ظلم و جور حاکم است، ندای ظلم ستیزی را با نامه ها و نطقهای آتشین خود در می داد. وی در فرازی از نامه اش چنین می گوید: «...من از ایران می آیم، رفقا و دوستان من در آنجا در حبس خانه ها محبوسند...»(13)
وی در مکاشفات جمالیه می گوید: «...عروسها در گریه و زاری اند و مادران بر پسران نوحه می نمایند. مظلومان منتظر فرج الله، الله می گویند... نهرها پر از خون شده است، اجیر شکم خود شده اند که جان خود را برباد دهند... آتش عالم را فرا گرفته است، تر و خشک را با هم می سوزانند. ضعفا روی اقویا را به ناخن می خراشند..»(14)
وجه قالب سطح ایدئولوژیک در دین باوری، شامل اعتقاد به دین و تجربه های دینی است. پر واضح است که شرط لازم برای شروع برنامه اصلاحی شروع از مؤلفه ها و آموزه های دینی است. پس باید به قرآن و سنت و عترت رو آورد. پس می بینیم که وقتی قالب تفکر ایدئولوژیک به عنوان ساز و کار تعالی بخش در جامعه ریخته می شود، به دنبال آن بدعت ستیزی و ظلم ستیزی و به طورکلی امر به معروف و نهی از منکر مطرح می گردد. بدیهی است که عنصر امربه معروف و نهی از منکر بنای تفکر جهان بینی اسلامی است. از این گذشته شروع تمامی نهضتهای اصلاحی در جوامع اسلامی با همین عنصر بوده و مصلحین مبنای کار خود را بر آن بنا می کنند.
در ادبیات دینی شیعه این عنصر بسیار دیده می شود. البته این یک عنصر عام است و هرکدام از مصلحین در پرتو آن یک یا چند مفهوم را انتخاب کرده و در برنامه اصلاحی خود بدان می پردازند.
2- سطح اقتصادی
درسطح اقتصادی مؤلفه معیشت چشم نوازی می کند. معیشت در تحلیل اقتصادی آن عبارت است از گذران زندگی به برکت برخورداری از نعمات مادی و در تحلیل دینی معیشت چیزی جز تعریف اخیر در سایه معتقدات دینی نیست. به عبارتی معاش در تعامل با معاد است که معنی دار شده به عنوان وسیله ای برای نیل به هدفی خاص انتخاب می شود. به موضوع بسیار مهم فوق را از زاویه های متفاوت در تاریخ تفکرات مسلمانان نگریسته اند. هرکدام نظریه ای مخصوص به خود ارائه داده اند. برخی دین را خادم دنیا و آخرت دانسته اند بعضی دین را خادم فقط دنیا و گروهی دین را در خدمت آخرت انسانها می دانند.اینکه سید به کدام نحوه ی تفکر فوق توجه نموده است، قضاوتی دین شناسانه می طلبد و در صلاحیت جامعه شناسی نیست که بدان بپردازد. ولی آنچه از شواهد و قرائن نوشته های وی برمی آید این است که وی دین را هم در خدمت سعادت و ترقی دنیوی و هم جهت نیل به کمالات عالیه ی معنوی می خواهد.
وی درباره ی معیشت چنین می گوید: «...فلسفه خروج از مضیق (تنگنا) مدارک حیوانیت است به سوی فضای واسع مشاعر انسانیت... و غایت آن کمالی است انسانی (در عقل و نفس و معیشت) و کمال در معیشت و رفاهیت در زیست شرط اعظم است.
کمال عقلی و نفسی را و نخستین سبب است از برای حرکات عقلیه انسان و خروج آن از دایره حیوانات و بزرگترین موجبی است به جهت انتقال قبائل و امم از حالت بداوت و توحش به حضارت(مشاغل) ومدنیت و اوست علت اولای انشاء معارف و ایجاد علوم و اختراع صنایع وابداع حرف...(15)»
مطالب فوق نشان دهنده ی این است که در بعضی موارد حتی وی معیشت را علت اصلی، شرط وقوع و امکان عقل و نفس می داند و آن را بسیار با اهمیت نشان می دهد. وی حتی حرکت بشر از مراحل نخستین حیات اجتماعی را منوط به معیشت کرده تا آنجا پیش می رود که عامل متمایز کننده انسان از حیوان را معاش می داند. از این که بگذریم ظهور مدنیت و تمدن و معارف و علوم و اختراع صنایع و تنوع مشاغل را مدیون معیشت می داند. در منظر سید بدون شک معیشت عامل بسیار مهمی بوده است و این موضوع به خاطر تفاوت فاحشی است که او میان جوامع شرقی و غربی مشاهده می کند. از طرف دیگر قبول این موضوع که معیشت را به عنوان عامل مسلط در تبیین دکترین اصلاح خود به خدمت گرفته است، بعید می نماید. چرا که وی در مقاطع مختلف زندگی خود اهداف خود را بیان نموده است. مثلاً می گوید: «...مرا در این جهان چه در غرب، باشم و چه درشرق، مقصدی نیست، جز آنکه در اصلاح دنیا و آخرت مسلمانان بکوشم و آخر آرزویم آن است که چون شهدای صالحین خونم در این راه ریخته شود...»(16)
در اینجا می بینیم وی جزء آن دسته از مصلحینی است که هم به دنیا هم به آخرت توجه دارد و مقصد خویش را اصلاح این دو قرار داده است بنابراین به راحتی نمی توان قضاوت کرد که عامل مسلط در نزد وی اقتصاد است. از آنجایی که علی الاطلاق، عموم مصلحین اسلامی برمبنای ایدئولوژی اسلامی نهضت اصلاحی خود را پی ریزی کرده اند لذا نمی توان از تلاشهای سید برداشت مادی اندیشی یا مارکسیستی در زمینه اقتصاد کرد.
حال به عناصر تشکیل دهنده ی سطح اقتصادی می پردازیم:
آبادانی دنیای مسلمانان
یکی از عناصر ساختی اقتصاد در نزد وی آبادانی دنیای مسلمانان بود. در مبحثی به نام چرا اسلام ضعیف شد چنین می گوید: «...خداوند متعال در کتاب مجید خود ما مسلمانان را وعدها فرموده، نویدها داده، مژده بزرگی و سیادت داده که برحسب آنها بایستی اسلام بر سایر ادیان و مذاهب عالم برتری داشته... ملت اسلام را در اول ظهور نه جمعیت زیاد بود و نه تهیه کافی نه آذوقه داشتند و نه اسلحه. با این حال صفوف ملل عالم را شکافتند و کران تا کران را زیر قدرت و حکومت خویش درآوردند و ممالک دیگران را متصرف شدند...امروز جمعیت مسلمانان در تمام عالم زیاده از ششصد کرور است... همه اراضی مستقل و آباد، بهترین نقاط کره زمین، صاحب طبیعت و آب و هوای پاکیزه و تربت طیبه و دارای انواع و اقسام نعمتهای خداداد قابل همه قسم زراعت و مراکز ثروت و مکنت، منبع علم و معرفت... بدبختانه با این حال بلاد مسلمانان امروزه منهوب است و اموالشان مسلوب، مملکتشان را اجانب تصرف کنند و ثروتشان را دیگران تصاحب نمایند...چه باید کرد؟ سبب را از کجا پیدا کنیم؟ علت را از کجا باید تفحص کرد؟ و از که جویا شویم، جز اینکه بگوییم: ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.»(17)دغدغه درونی سید پرداختن به دنیای آباد برای مسلمانان بود. دنیایی که در سایه آبادانی آن، آخرت وی هم آباد می شود. می بینیم که وی تلاش سازنده انسان را عامل توسعه می داند. و چنین به نظر می رسد که فرد را در تلاش مجدانه اش عامل اصلی توسعه انسانی معرفی می کند.
استفاده از ابزار فنی جدید
سید جمال از مصلحینی بود که استفاده از ابزار فنی جدید را بسیار توصیه می کرد و همیشه می گفت هرچه از نعمتهای خداوندی در روی زمین است بهترین آنها برای مسلمانان است. وی که در طول سفرهای خود به کشورهای غربی مسافرتهای طولانی می کرد، توسعه ی آن کشورها را می دید و قائل بود که مسلمانان نیز می توانند همچون آنها توسعه یافته شده و در سایه ی مدنیت جدید به کمال انسانی خود نائل شوند. پذیرش و قبول ابزار فنی از سوی وی برای ملتهای شرقی امری بدیهی بود.فکر خلاق وی باعث شده بود که بتواند در برابر سیل عظیم هجوم ابزار فنی از سوی غرب واقع بینانه تصمیم بگیرد. او ابزار فنی را در صورتی که به فرهنگ اسلامی خدشه ای وارد نکند پذیرا بود. وی برخلاف بسیاری از هم عصران خود در جذمیت به سر نمی برد. جذمیت مفهومی است که نمی تواند در جامعه جدیدی که او دنبال آن بود. جایی داشته باشد. بنابراین دلیلی در عدم تبادل فرهنگی و فنی با کشورهای غربی نمی دید. بزعم برخورداری از این طرز تفکر اهل مسامحه سیاسی نیز نبود. هرجا میان پذیرش الگوی غربی و اسلامی می خواست دست به انتخاب بزند، طرفدار بلاشک الگوی اخیر بود و از پذیرش الگوی غربی که همراه با خفت و خواری بود، احتراز می کرد.
نوخواهی
از آنجایی که سید جمال غروب حاکمیت اسلامی را در چندین حوزه حکومتی من جمله مصر و ترکیه(دولت عثمانی آن زمان) می دید، قائل به این بود که کشورهای غربی و اروپایی دربعد مادی بسیار پیشرفته تر از کشورهای شرقی هستند، لذا تمامی تلاش خود را بکار گرفت تا شاید حاکمان اسلامی را در پذیرش علوم جدید از سوی غرب و آموزش آن مقداری ترغیب نماید. او می گفت: «...سیل تجدد به طرف مشرق جاری است...»(18)برخلاف برخی از مصلحین اسلامی که بنای اندیشه های اقتصادی خود را برمبنای نوعی سوسیالیسم اسلامی نهاده بودند، وی هم نوخواهی را پذیرا بود و هم سنت اسلامی را ارج می نهاد. تا جایی که می گفت: «... ای علمای هندوستان...آیا جایز است که شما بحث در امور جدیده را ترک نمایید به جهت آنکه در شفای ابن سینا و حکمت اشراق شهاب الدین مذکور نیست؟ و آیا نه واجب است برشما که خدمت کنید آیندگان را به افکار عالیه خود چنانچه سابقین گرام از برای شما خدمت کردند؟...آیا عیب نمی باشد از برای عالم دانا و حکیم بینا که جمیع عالم را فنون جدیده و اختراعات نور و انشاآت تازه فرا گرفته باشد، با وجود این او از علل و بواعث آنها هیچگونه خبری نداشته باشد و عالم از حالی به حال دیگر متحول شده باشد و او سر از خواب غفلت برندارد؟...»(19)
وی در زمینه ی نوخواهی تعصبی نداشت، تعصب وی در زمینه دینی بود. او علوم جدید، اختراعات و به طور کلی نوگرایی را در قالب ایدئولوژی اسلامی ارج می نهاد.
3- سطح سیاسی
سطح سیاسی ساخت اجتماعی سید با مؤلفه دولت عدل مشخص می گردد دولت عدل همانا حاکمیت قرآن است. عناصر ساختی این سطح عبارتند از: آزاد اندیشی، حاکمیت عالم علوم دینی و حاکمیت قانون که به تفصیل هر کدام از اینها را توضیح می دهیم.آزاد اندیشی
منظور سید از آزادی مرتفع شدن ظلم در جامعه بود. ظلمی که سبب ساز بسیاری از مفاسد اجتماعی بود. وی در این زمینه چنین می گوید: «...تاریخ صحیح این عقیده صحیح را ثابت می کند هر جا ظلم بوجود آمد آسایش معدوم شد و از دولت اثری باقی نماند دولت به عدل استوار بوده و ملت به علم زنده می شود(20)». مضافاً اینکه وی به آزادی مطبوعات به عنوان یکی از اصول اساسی مشروعیت سیاسی به دیده تحسین می نگریست و می گفت: «یکی از وسائلی که باعث ترقی غرب گردیده آزادی مطبوعات است، این آزادی خوب و بد حکام را بدون استثنا نشر می دهد، آنهایی که صفات خوب دارند بر آن می افزایند و آنان که به فساد و خودپرستی مبتلی هستند ناچار به ترک آن می شوند، هیچ کس به آزادی نشریات اعتراض نمی کند مگر وقتی که ضد حق و حقیقت و یا تهمت باشد...»(21) و یا در جای دیگر می گوید: «بالجمله یکی از اسباب ترقی ملل اروپا آزادی مطبوعات است...»(22) در فلسفه ی سیاسی وی عنصرآزاد اندیشی بسیار مشهود است. او در فرهنگ اروپایی و ارکان سیاسی آنها سیر کرده و به مزیت این عنصر واقف بود لذا می بینیم که سبب پیشرفت ملل غربی را آزادی، مساوات و عدل اعلام می کند و چنین اظهار می دارد که: «سبب آبادی فرانسه عدل، مساوات، اخوت و آزادی است که تمام اینها درایران مفقود می باشد(23).»آنچه باعث شده بود که سید چنین نتیجه گیری کند التفات دولتمردان غربی به آزادی بود. در غرب آزادی بیان و عقیده وجود داشت، در حالی که شرق فاقد آن بود. نبود یا کمبود این عنصر در شرق باعث استبداد رأی حاکمان شده بود البته یکی از مهمترین عناصر و شاید ارکان دموکراسی آزادی است. آزادی در کشورهایی وجود دارد که در آن مردم گرایی وجود دارد در حالی که در شرق آن زمان هنوز دولت به معنای متداول و مرسوم آن در فرهنگ علوم سیاسی رواج نیافته بود. مردم در اقتدار سیاسی نظامها کمترین نقشی نداشتند. اطراف شاه را افرادی چاپلوس گرفته بودند امر، امر شاه بود و مردم محکوم به اطاعت بودند. سکوت و سکون و خفقان کران تا کران جامعه اسلامی را گرفته بود در این ایام بود که آزاد اندیشی در حال شکل گیری بود. در اینجا توضیح این نکته اهمیت دارد که سید جمال از آزادی اندیشی شروع نکرد، بلکه در درون سطح سیاسی ساخت اجتماعی وی آزاد اندیشی تلألو شایان توجهی داشت. درگیری لفظی و مباحثه های او با حاکمان ایران، ترکیه و مصر شنیدنی است. از طرف دیگر وی این عنصر را از آباء و اجداد صالح و معلمین گرامی خود آمیخته بود. از اینها که بگذریم هیچ نهضت اصلاحی را نمی توان بدون آزاد اندیشی تفسیر کرد. البته آزادی مطرح شده از سوی سید، آزادی درچهارچوب مقتضیات دینی بود که این مفهوم با مفهوم لیبرالیستی و حتی انسان گرایانه، متفاوت است.
حاکمیت عالمان علوم دینی
از آنجایی که سید جمال خود دست پرورده حوزه علمیه بود میل درونی اش او را به طرف حاکمیت کسانی سوق می داد که بیشتر از همه بتوانند احکام قرآنی را در ممالک اسلامی عملی سازند. از طرف دیگر او به این نتیجه رسیده بود که عالم علوم دینی به دلیل وابستگی به نهادی دینی نمی تواند برخلاف آن عمل نماید: چون عرف رایج در آن نهاد چنان می نماید که اعضای آن از تفوق اخلاقی بر دیگر معلومات خود برخوردارند. بدین لحاظ حاکمیت این قشر را در رأس قدرت سیاسی پذیرفته بود. در تمامی مسافرتهای خود عالمان علوم دینی را ملاقات می کرد. علیرغم تصور برخی که فکر می کنند سید جمال به طرف حکومتهای وقت کشش و رغبت بیشتری داشت، به نظر می رسد میل درونی او بخصوص در سالهای پایانی عمر خود، به سوی مردم و مخصوصاًً علما زیادتر شده بود تا جایی که در آخرین نامه ای که نوشته بود، اظهار کرد که ای کاش در برنامه اصلاحی خویش بیشتر اذهان مردم را به جای حاکمان کشورهای اسلامی اصلاح کرده بودم. آنچه از متن برخی از نامه های سید استنباط می شود این است که وی به عالمان علوم دینی به عنوان پناهگاه مردم و کسانی که در نظامهای حکومتی ممکن است نقش فعالی نداشته باشند، ولی صاحب نفوذ و قدرت هستند نگاه می کرد. در این رابطه شهید مطهری می گوید: «روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانی داشت. هم در جنبش تنباکو که منحصراً به وسیله علما صورت گرفت و مشتی آهنین بود بر دهان استبداد داخلی و استعمار خارجی و هم درنهضت مشروطیت ایران که به رهبری و تأیید علما صورت گرفت».(24)وی علما را در نامه هایی که نوشته است مخصوصاًً در نامه ای که به میرزا ابوالحسن شیرازی نوشت به طور ضمنی ستون و بنای مشروعیت سیاسی اسلام معرفی کرده است تا آنجا که می گوید: «خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده است و از میان طایفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دستت داده و فقط حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرف ساختن شک و شبهه را از دلهای مردم جزء وظایف تو قرار داد... خدا کرسی ریاست تو را در دلها و خردهای مردم نصب کرده تا به وسیله آن ستون عدل محکم شود و راه راست روشن گردد و در مقابل این بزرگی که به تو ارزانی داشته، حفظ دین و ملاحظه از جهان اسلام را نیز در عهده ات نهاده است...ملت اسلام در هر پیش آمدی به تو متوجه شده، و در هر مصیبتی چشمش را به تو دوخته، سعادت و خوشبختی، رستگاری و رهایی خود را در دست تو می داند... همه مردم در برابر تو تسلیم اند، همه فرمان بردارت هستند، امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است، هیچکس در مقابل حکمت گردن فرازی نمی کند... حق را باید گفت تو رئیس فرقه شیعه هستی، تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیده ای، هیچ کس جز در پناه تو نمی تواند برای نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو اطمینان ندارند...(25)».
وی مردم را گوش به فرمان عالمان علوم دینی معرفی کرده است کما اینکه در نهضت تنباکو این موضوع به وضوح مشاهده شد. برغم پذیرش این موضوع که عالمان علوم دینی بایستی در راستای ولایت تشریعی عهده دار امر حکومت شوند، بطور ضمنی در بعضی مواقع بوضوح مشاهده می گردد. شاهد مدعایمان، رهبری جنبش تنباکو و پس از آن مشروطیت است.
حاکمیت قانون
سید جمال از بی قانونی و عدم نهادینه شدن رفتارهای سیاسی در بین دولت مردان رنج می برد. آنچه که در ایران عصرقاجار عمومیت داشت ارداه گرایی بود و از حاکمیت قانون خبری نبود. عموماً جوامع شرقی درعصر سید دچار بحران قانون شده بودند هر که به حکومت می رسید، رأی خود را با زور به مردم تحمیل می نمود و نیاز به قانون به عنوان یک شکل ایده آل در ذهن سید جمال متبادر شده از آن دفاع می کرد «... و به واسطه ی عمل به قانون کارها اصلاح می گردد...»(26)سید صلاح جامعه را در قانونمندی نظام سیاسی، اعتقادی و اقتصادی می دید قانون در تمامی زمینه ها مورد نظر وی بود. او نداشتن صلاحیت حکمرانی برای بسیاری از حاکمان کشورهای اسلامی از جمله ناصرالدین شاه را به جهت زیرپا گذاشتن قانون می دانست.
البته لازم به توضیح است که حکومتهای قاجار به لحاظ فلسفه سیاسی جدید، در عرف سیاسی دولت محسوب نمی شوند. این به لحاظ فقدان عنصر قانون از یک طرف و عدم مشارکت سیاسی مردم از طرف دیگر می باشد. از این که بگذریم بافت سیاسی حاکم در آن مقطع زمانی تازه از شکل قبیله گرایی و ملوک الطوایفی خارج شده بود. شاه قبله عالم تلقی می شد و مردم همگی رعیت او بودند که بایستی خراج حکومت را بپردازند. پس نظام قبیله ای یعنی فقدان قانونمندی مدون. پایه ریزی حکومت قاجاریه به طور خلاصه چنین است «...در نیمه دوم قرن دوازدهم هجری قیام و جنبش ایلات قاجار توسعه می یابد و این ایل در برابر حکومت زندیه قدرت جدیدی تشکیل می دهد که آن را باید پایه اصل زمامداری آینده قاجار دانست»(27)
تقارن نهضت اصلاحی سید با دوره سلطنت قاجار، مخصوصاًً ناصرالدین شاه باعث شده بود که وی دست به اقدامات جدی برای براندازی حکومتش بزند. برخی از مورخین مرگ ناصرالدین شاه را که در سال 1313 ه ق که توسط میرزا رضای کرمانی صورت گرفت معلول راهنمایی سید جمال می دانند. گرچه موضوعی دور از ذهن به نظر می رسد، ولی از آنجایی که میرزا رضا کرمانی متأثر از آراء سید جمال بود، ممکن است که این موضوع با اخراج سید جمال از ایران در آخرین سفرش به تهران ارتباط داشته باشد. از طرف دیگر مردم از عوام فریبی شاهان قاجار مطلع شده بودند زیرا آنها می دیدند که از یک طرف شاهان قاجار خود را مبادی آداب و شعائر دینی معرفی کرده و در مجالس عزاداری و نوحه سرایی حضرت سید الشهداء شرکت می کردند و از طرف دیگر امثال امیرکبیر(رحمة الله علیه) را بدون هیچ دلیلی منطقی از میان برداشتند.
4- سطح نظری
توضیح این مطلب ضروری می نماید که سید جمال را نمی توان یک نظریه پرداز اجتماعی دانست از آنجایی که وی همواره درتلاش بود تا میان تئوری و عمل اجتماعی تناسب ایجاد کند و در جهت انجام این کار همیشه در سفر بود. مجموع فعالیتهای او به یک فراخوانی عمومی جهت ایجاد وحدت اسلامی تبدیل شده بود. در سطح نظری سه عنصراصلی تشکیل دهنده وحدت هستند که عبارتند از همگرایی اسلامی، علم اندوزی و عقلانیت.همگرایی اسلامی
منظور از همگرایی اسلامی اتفاق نظر پیرامون مشروعیت سیاسی نظام اسلامی از یک سو و اتحاد پیرامون کلیات اصول دین و پذیرش آن از سوی فرق اسلامی از سوی دیگر است. قبول مشترکات دینی از سوی فرق اسلامی منظور نظر سید جمال بوده است. وی بیشتر از همه بر روی عناصر تعالی بخش و اتحاد آفرین در جامعه انگشت می گذاشت؛ صرف نظر از مطالب و نوشته های وی که مملو از آموزه های دینی وحدت بخش بوده است می توان در بعد نظری او را با مسامحه یکی از نظریه پردازان اسلامی درزمینه وحدت اسلامی در سده های اخیر دانست. وقتی صحبت از مسامحه می شود، به خاطر این است که سید جمال یک نظریه پرداز نبوده است. وی در این باره می گوید: «...پس قیام به وحدت نماید تا سد راه این سیل های تند و شتابان گردند، هرمسجد و مدرسه ای پایگاه نزول روح وحدت بوده، هر یک از اینها چونان حلقه ای در زنجیره یگانه ای گردیده باشند تا هرگاه یکی از جوانب این زنجیره به جنبش درآمد، طرف دیگر از آن منفعل و مضطرب گردیده، میان دانشمندان و خطیبان و پیشوایان و واعظان در تمام اطراف زمین ارتباط حاصل شود...»(28)می توان گفت آرمان سید جمال، رسیدن به جامعه ای است که حاکمان اسلامی از کثرت آراء به وحدت نظر رسیده باشند و اختلافات زبانی، منطقه ای، فرقه ای که مانع اخوت اسلامی است، از میان برداشته شود. وی در جای دیگر تصریح کرده است که: «..سعی کنید موانعی را که میان الفت شما و سایر ملل واقع شده رفع نمایید...»(29) وسعت نظر او ما را به اندیشه های امام خمینی «س»رهنمون می شود.
علم اندوزی
چنانکه قبلاً آمد سید جمال به طور مکرر گفته بود که دولت به عدل استوار و ملت به علم زنده می شود. عنصر علم اندوزی فقط یک توصیه اخلاقی در نزد سید نبوده است، بلکه تلاش وی از مطرح نمودن آن رسیدن مسلمانان به سطح بسیار عالی علوم جدید است. به طوری که مردم آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر گردند. در موضوعی تحت عنوان لکچر در تعلیم وتعلم چنین می گوید: «...پس معلوم شد که جمیع ثروت و غنا نتیجه علم است، پس غنای در عالم نیست مگر به علم و غنی نیست به غیر از علم، و بالجمله جمیع عالم انسانی صناعی است یعنی عالم، عالم علم است. و اگر علم از عالم انسانی برآورده شود دیگر انسانی در عالم باقی نمی ماند(30)». تعرض سید جمال به کسانی که قائل به محدود کردن علم در دو اثر جغرافیایی هستند، به وضوح دیده می شود. گفته های وی تبلور این واقعیت انکارناپذیر است که علم مرز ندارد. در جای دیگر می گوید: «...و عجب تر از همه اینها آن است که علمای ما در این زمان علم را بر دو قسم کرده اند یکی را می گویند علم مسلمانان و یکی را می گویند علم فرنگ، و از این جهت منع می کنند دیگران را از تعلیم بعضی علوم نافعه و این را نفهمیدند که علم آن چیز شریفی است که به هیچ طایفه نسبت داده نمی شود و به چیزی دیگر شناخته نمی شود بلکه هرچه شناخته می شود به علم شناخته می شود و هر طایفه ای که معروف می گردد به علم معروف می گردد انسانها را باید به علم نسبت داد نه علم را به انسانها چه بسیار تعجب است که مسلمانان آن علومی که به ارسطو منسوب است آن را به غایت رغبت خوانند گویا که ارسطو یکی از اراکین مسلمانان بوده است و ما اگر سخن به کلیلو(گالیله) نیوتن و کپلر نسبت داده شود، آن را کفر می انگارند(31)..»جالب توجه است که عنصر علم اندوزی و عالم و قدر و منزلت وی محرز می گردد که در خدمت نظریه وحدت باشد وی در این باره می گوید:«...چون نظر کنیم بر اهالی شرق می بینیم که کل آنها از اولاد علما و حکما و عرفا و فضلا و انبیاء گرام و رسل عظام می باشند پس آنها احقند به تمجید و تکریم ورثه ی آباء خویشتن از دیگران که اجدادشان همگی وحشی و بربری(جنگلی) بوده اند و اگر اهالی مشرق زمین از این خواب غفلت بیدار نشوند و به جهت اصلاح شأن خویش و خلاصی از بیماری ذل و بیچارگی به تعظیم دانشمندان نکوشند، البته آنها رفته رفته استجیر بالله مضحل و نابود خواهند گردید و شرف آباء و اجداد خود را به عار و ننگ مبدل خواهند ساخت و...باید دانست که مراد ما از عالم آن عالم است که معارفش آن گمراهان طریق سعادت را هادی و راهنما باشد، و دانشش دلهای مرده را حیات بخشد و عبادتش چون مغناطیسی اجزاء متلاشیه ی امت را جمع کند...»(32)
از صراحت کلام و فحوای نوشتار فوق چنین استنباط می شود که سید دانشی را مقبول می داند که سبب ساز هدایت و وحدت امت اسلامی شود کما اینکه هشدار می دهد اگر در تعظیم به دانشمندان کوتاهی شود این امر منجر به تغییراجتماعی و اضمحلال فرهنگی خواهد شد و پیامد آن بر باد رفتن حیثیت آباء و اجدادی و پشتوانه های فرهنگی جامعه خواهد بود.
عقلانیت
عنصر عقلانیت شاید در دیدگاه سیاسی جمال قابل اشاره در خارج نباشد. ولی آنچه در اینجا از آن به عنوان عقلانیت نام می بریم نوعی تنویر ذهنی است. به عبارتی سید نوعی عقلانیت اسلامی را در چارچوب دکترین اصلاح خود پذیرفته بود که با نوع دیگر مصلحین اعم از اسلاف خود و یا شاگردانش متفاوت بود. عقلانیت به مجموعه ساز و کارهایی اطلاق می شود که به برکت آنها نیل به وحدت اسلامی روان تر و پویاتر می شود. بدین ترتیب می بینیم جزمیت اخباریگری و باطن گرایی اسماعیلیه در دکترین اصلاح او جایی ندارد. در واقع پویایی دینی در تمامی سطوح وی موج می زند. او زرنگارهای برجای مانده از نسل های مرتجع را با صیقل عقلانیت دینی می زداید و در برخی مواقع حکم به ارتداد آنها می دهد.از این که بگذریم، در عنصر عقلانیت دینی است که سید جمال یک روشنگر و یا بهتر است بگوییم یک روشنفکر دینی تمام عیار است؛ کسی که آمده است تا در جهان شناسی جدید خود، نه فقط جهان را تفسیر کند، بلکه درصدد تغییر آن نیز می باشد. مرحوم غلامرضا سعیدی(رحمه الله علیه) دراین باره می گوید: «...باید پرسید سید جمال الدین درمصر چه می خواست؟ پاسخ این پرسش این است که در تدریس مدرسه نظامیه اداره اش توسعه ی عقول طلاب و گشودن آفاق تازه ای در جهان شناسی و تعلیم و حریت و بازکردن راه بحث و مجادله به روی آنها بود، تا اینکه طلاب شخصیتی تحصیل کنند و آماده بحث و انتقاد و مستعد صدور حکم نهایی گردند، چه مخالف وضع باشد و چه موافق...»(33)
پس به طور خلاصه عنصر عقلانیت در نزد سید جمال یعنی مراجعه به شعور انسانی در معنای عام و در معنای خاص استفاده از آن جهت بهسازی امور مادی و غیرمادی مسلمانان.
5- سطح بیولوژیک
سطح بیولوژیک با مؤلفه اعتدال مشخص می گردد. اعتدال در معنای تحت الفظی یعنی میانه روی. ولی آنچه اینجا مدنظر ما است عبارت است از مؤلفه ای که هیچکدام از سطوح ساختی بدون آن توازن نمی یابند توازن ساختی یعنی از هر کدام از سطوح ساختی به مقدار لازم باید در جامعه ی ساختیافته موجود باشد تا آن جامعه به تعالی نائل شود. بنابراین اعتدال در مقام مثال همچون بالانس کردن ماشین است اعم از فرمان و چرخها و موتور که به یک میزان خاص همگی عناصر ساختی انحراف از معیار داشته باشند.پس می بینیم اگر انحراف از معیار مقداری باشد که آن عنصر انحرافی باعث اضمحلال یا تأخیر در حرکت نشود، پذیرفته است اما همین که باعث تأخیر یا تسریع بیش از حد و به طور کلی از هم پاشیدگی وفاق ساختی شود، مورد پذیرش نبوده و از درجه اعتدال ساقط می گردد. تنها وجه مشخص کننده یا عنصر ساختی در سطح بیولوژیک امیال متعادل انسانی است که ذیلاً بدان می پردازیم:
امیال متعادل انسانی
امیال متعادل انسانی یعنی ویژگیهای عمومی انسان اعم از غریزی یا اکتسابی است. میل هایی که اگر در حد تعادل باقی بمانند سبب رشد و توسعه فردی و اجتماعی شده درصورت عکس منجر به فروپاشی نظام اجتماعی می گردند. سید جمال حدود 11 میل انسانی را به تفصیل بیان کرده است که در اینجا به طور خلاصه بدان می پردازیم:1- میل شهویه و بهیمیه:
موجب جلب بدل و توالد و تناسل است و بدون این قوه ی شریفه این نوع را پایداری ممکن نباشد.2- میل حیات و حب زندگانی:
مقتضی بناء قصور(قصرها) و عمارات و داعی بر انشاء مدن و قصبات و قری که زیب و زیور عالم انسانی است، می باشد و جمیع صنایع جمیله و بدایع انیقه(عجیبه و خوب) و حرف نافعه به واسطه همین میل به ظهور رسیده است.3- حب ذات:
موجب آن است که انسان در استحصال منافع خویشتن بکوشد و به قدر طاقت خود اسباب راحت و رفاهیت زندگانی را اکتساب نماید و خود را به رتب شریفه و مراتب عالیه برساند.4- میل برتری و طلب تفوق و کمالات صوریه و معنویه بر دیگران:
این میل انسان را بر جد و اجتهاد دعوت می کند و بدان سعادت و نیکبختی در جهان حاصل می شود.5- میل نام آوری:
موجب آن است که هر انسانی غایت سعی و نهایت جد و اجتهاد خود را در منافع عمومیه بکار برد و این صفت دعوت می کند افراد بشر را بر اینکه صرف فکر کند از برای فائده خلق علوم نافعه و صناعات عجیبه را اختراع کنند.6- میل ستایش:
و این خواهش بزرگترین باعثی خواهد بود از برای اینکه مردم منافع عمومیه را بر منفعت شخصیه ترجیح دهند و از شرارت و بدخواهی نوع بشر دوری گزینند.7- میل استشکاف احوال امم و حب اطلاع بر تواریخ عالم:
موجب آن است که انسانها حوادث ماضیه قبایل و شعوب را به منزله آینه قرار داده و در آن ها صور احوال آینده خود را ملاحظه کنند... این میل است که عقول و ادراکات جمیع امم ماضیه را در عقل شخصی واحد جمع می کند.8- میل معرفت علل و اسباب حوادث و حب دانستن خواص و آثار اشیاء:
باعث فتح ابواب منافع است بر روی انسانها و این میل راهنمایی می کند افراد بشر را بسوی صنایع عجیبه و اختراعات غریبه و این میل است که قوام انسانیت انسان است و بدین لحاظ از سایر حیوانات امتیاز یافته است.9- میل محامات از وطن(حمایت کردن)، جنس و خواهش مدافعه از دین و کیش:
یعنی تعصب وطنی، جنسی و تعصب دینی بر می انگیزاند انسانها را بر مسابقت در میدان فضایل و کمالات و به صیانت حقوق عمومیه دعوت می کند.10- میل انتقاد آثار و اعمال ارباب صنایع و اصحاب اختراعات و حب خرده گیری در تألیفات و تصنیفات و افکار و خطب حکما و علما و خداوندان دانش:
عجیبه میلی است و غریبه خواهشی است که مبدع کون در افراد انسانیه نهاده است این میل دعوت می کند انسان را به تحقیق و تدقیق و ایشان را بر این می دارد که در صنایع و حرف و علوم و معارف تعمق و تدبر نمایند و تساهل و تهاون(سستی) نورزند.11- میل بقاء اسم بعد از وفات و خواهش پایداری نام پس از مردن:
این میل انسان را بر می انگیزاند که آنچه در او گذاشته است از قوت و توانایی و طاقت همه را به تهاون(بدون سستی) و بدون مساهله(سهل انگاری) در استحصال امر سترگی که فوق طاقت دیگران بوده باشد، بکار برد.»(34)چنانکه اشاره شد عمده ترین مفهومی که بر سراسر اندیشه ی سید سایه افکنده است، مفهوم اعتدال است. در واقع امیال فوق همگی در زمانی که متعادل هستند، ثمربخش بوده و در خدمت ساخت اجتماعی قرار می گیرند ولی همین که از حد اعتدال خارج شوند سبب کژ رفتاری فردی و عدم تعادل اجتماعی می شوند چنانکه او می گوید: «...و آن جراثیم(تخمها، اصل ها) اخلاق که در انسان است بر وفق حکمت گذاشته شده است، تا بدانها حفظ حیات و اکتساب سعادت مطلقه و استحصال کمال منتظر خود را نماید ولکن به شرط آنکه بر مقتضیات آنها رفتار نماید و به سوء تصرف خود آن قوای مقدسه را از حد اعتدال و حالت طبیعیه اخراج ننماید و تغییر فطرت الهیه ندهد...»(35)
می بینیم هرگاه میلی که در درون انسان به صورت فطری وجود دارد از شکل طبیعی خود خارج شود، تبدیل به عدم تعادل روانی می گردد. برخلاف این حالت وقتی آن میل کارکرد طبیعی و متعادل داشته باشد، سبب ساز اعتلای انسانی- اجتماعی شده، دین و دنیا و عقبای انسانها را تأمین می کند.
لازم به ذکر است که مؤلفه اعتدال در نزد سید عاریت گرفته از سطح بیولوژیک است و او آن را به دیگر سطوح ساختی تسری داده است. وی مجموعاً در سازمان وحدت اسلامی از آن به نحو احسن استفاده کرده است. اعتدال در همه چیز باید باشد. در دین، اقتصاد، سیاست، رفتارهای فردی و اجتماعی. اعتدال با مثابه دستگاه آسیب سنجی است که جامعه را از تعارضات ساختی مصون می دارد.
عوامل مخرب وحدت ساختی به نظر سید جمال:
در اینجا به بررسی عوامل تخریب کننده وحدت ساختی می پردازیم:1- سطح ایدئولوژیک:
ناتورالیسم (طبیعت گرایی) بابیگری، بدعت، ظلم، از خود بیگانگی و عدم قرآن باوری از جمله عوامل برهم زننده ی اتحاد ساختی هستند، سید جمال در رساله ی نیچریه ی خود می گوید: «...این چه جهل است؟ این چه غفلت است؟ این چه ضلالت است؟...بالجمله اکهوری (فرقه ای در هندوستان که همان نیچریان یا طبیعت گرایان هستند) بدطینت است و سخیف العقل و نحیف العقل بدطینت را تعلیم و تربیت سود ندهد بلکه باعث ازدیاد شرارت و فساد آن خواهد شد(36)..».از آنجایی که طبیعت گرایان مبنای تحلیل معرفت شناختی خود را بر حس و آنچه در آن می گنجد، بنا می کنند میان آنها و پوزیتیویستها فاصله ی چندانی وجود ندارد. اصولاًً تحلیل امور دینی توسط علوم تجربی و یا دانشمندان علوم تجربی امری است که باعث کدورت خاطر اصحاب اصلاح فکر دینی مخصوصاًً سید جمال شده است. البته ملازمت زمانی آنچه در غرب اتفاق افتاد و مبنای آن همان پوزیتیویسم اگوست کنت بود، با آنچه در شرق و مخصوصاًً در هند توسط احمدخان انتشار یافت، خود جای تأمل دارد ولی باید دید آیا میان آنچه احمدخان درهند به عنوان یک مصلح متجدد گفته است با آنچه که در غرب تحت عنوان پوزیتیویسم مطرح شد، تقارن موضوعی وجود دارد یا خیر؟ البته واضع فلسفه اثباتی در غرب اگوست کنت بود ولی آنچه احمدخان در هند می گفت کپی مدل غربی بود که این موضوع از دید سید جمال دور نمانده بود. صرفنظر از اینکه میان طبیعت گرایی کنتی هم تفاوت موضوعی وجود دارد.
عامل دیگر بابیگری است وی صراحتاً بابیها را رد کرد. دلیل اصلی آن هم عدم وجود کارآیی آن بوده است. در اینجا به گفته های میرزا لطف الله اسدآبادی توجه کنید: «وقتی صحبت از باب و بابی می شد، سید جمال به هر ملاحظه که بود علناً جرح دین ایشان می کرد و با وجود بودن طالب اصلاح دین اسلام، فایده و مزیتی در دین باب نمی دید و می گفت: «با بیان چه همتی در راه تخفیف تکلیف دین محمدی کرده اند؟ چه خدمتی به مسلمانان نموده اند؟ جز اینکه قرآن را مبدل به بیان و مکه را مبدل به عکه، این را نمی توان در حقیقت اصلاح نامید مسلمانان هیچ احتیاجی به دین تازه دیگر نداشتند. دین اسلام تنها به مقتضای مکان و زمان احتیاج به ساده تری و بهتری داشت و بس. دین بابی رفع این احتیاج را نکرد(37).»
عامل دیگری که در سطح ایدئولوژیک منجر به گسستگی وفاق ساختی می گردد بدعت است سید جمال به خوبی میان بدعت و نوآوری تمیز قائل شد. هر عنصری که بتواند برقاعده اصول دین و وحی منزل مبتنی باشد، و در خود ابتکار داشته باشد نوآوری محسوب می شود و هر عنصری که کجروی از معیارهای مقبول دینی و عرفی محسوب می شود بزعم او بدعت نگریسته می شد. تفاوتی نمی کرد، بدعت می توانست مکتب جدید یا نحوه تفکر جدید باشد اعم از ماتریالیسم، ناتورالیسم و یا بابیگری، چه تفسیر مادی گرایانه از هستی و چه تفسیر طبیعت گرایانه از آن هرکدام در منظر او به سخره گرفته می شد. برای وی فرق نمی کرد که طرف صحبتش چه کسی است. می توانست سرسید احمدخان هندی باشد که زمانی قهرمان اسلامی اصلاح در هند بود و یا می توانست کارل مارکس آلمانی باشد که خود را پیامبر پرولتاریای جهان معرفی می کرد!
ظلم از دیگر عواملی است که باعث از هم گسیختگی نظم اجتماعی می شود همواره ظالم درصدد است تا حق بیشتری را از دیگر مردم مطالبه کند و این خود موجب تعدی به حقوق فردی و اجتماعی می شود. تلاش و مبارزه سید با ظلم بیشتر از همه متوجه حاکمان است. کما اینکه بیشتر آزاری را که متحمل می شود در برخورد با حاکمان وقت در مصر، ایران، هند، افغانستان و ترکیه(دولت عثمانی آن زمان) است.
عامل دیگری که مورد توجه وی بوده است از خودبیگانگی است. وی بیشتر از همه این مفهوم را در مورد متجددین بکار می برد. بالاخره عامل نهایی که وی را به شدت تحت تأثیر قرار داده است عدم قرآن باوری از سوی مسلمانان است وی درد جامعه اسلامی را عدم پایبندی به اصول محکم قرآنی می داند تا جایی که توصیه می کند به قرآن روی آورید و محلی را در مکه مکرمه مدنظر گرفته تا هر ساله مردم در آنجا با یکدیگر تجدید میثاق نمایند: «...هر چند که این بسی دشوار به نظر می رسد، اما امیدوارم که سلطان همه ایشان، قرآن باشد و جهت و مقصدشان دین...»(38)
2- سطح اقتصادی
درویش مآبی، تجدد طلبی وابسته، تعدی به حقوق ملت در قالب بستن قراردادهای ننگین در این سطح مطرح شده است. در اینجا توضیح هرکدام می پردازیم. در پذیرش این فلسفه زندگی که معاد برای انسان حاصل نمی شود، مگراینکه معاش برای او حاصل شده باشد، می بینیم سید جمال به برخورداری از تنعمات دنیوی روی خوش نشان می دهد. او کمال انسانی را در سایه ی کمال دنیوی می داند. بسیاری از نحله های اسلامی به کف نانی قانع و به خرقه ای بسنده می کردند در حالی که او قائل به این بود که بهترین متاع دنیا برای مسلمانان آفریده شده است و باید از آن برخوردار شوند. او درویش مآبی و در کنج عزلت نشستن را مردود می دانست. در نزد وی آنچه جامعه را از حرکت و پویایی می اندازد تفکر صوفیانه ای است که به واسطه آن چرخ اقتصادی جامعه از چرخش می افتد، بنابراین عامل درویش مآبی یکی از عوامل مخرب ساخت اقتصادی است. در رابطه با تجدد طلبی وابسته همانطور که در مدخل سخن آمد وی تجدد طلبی را قبول دارد ولی تجدد طلبی وابسته به غرب را مورد هجمه خود قرار می دهد. البته آنچه بعد از وی به عنوان ناسیونالیسم مطرح شده بود و در افکار کسانی چون رشید رضا دیده می شد طبیعی بود که افکار سید از آنها مبرا بوده است. در بعد نظری با مسامحه می توان گفت: آنچه باعث شد سید جمال از دیگر مصلحان متمایز شود، تفکیک دستگاه نظری وی از دیگران است. چرا که در نزد وی ناسیونالیسم عرب و یا پان ترکیسم هیچکدام به انسجام ساختی جامعه کمک نمی کرد و یکی از عوامل مخرب آن تجدد طلبی وابسته به غرب بود؛ روشنفکرانی که خواستگاه تئوریک اندیشه هایشان غرب بود و تکنولوژی را با هر قیمتی پذیرا بودند، مورد خشم سید جمال قرار می گرفتند.سومین عامل که در سطح اقتصادی باعث از هم گسیختگی نظام ساختی می شود، تعدی به حقوق ملت است او در مورد ناصرالدین شاه می گوید: «...پست فطرتی و ناپاک طینتی وادارش نموده کشور اسلامی را به بهای اندک بفروشد اروپاییها هم فهمیدند حالا وقت آن است که بدون جنگ و نزاع مالک ایران شوند...»(39)
و یا در جای دیگر می گوید: «...اما آنچه به زیان مسلمانان انجام داده این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان فروخته که به تفصیل عبارت است از:
1) کانها و راههایی که به کانها منتهی می شود و...
2) کاروانسرهایی که دراطراف خطوط شوسه بنا می شود به انضمام مزارع و باغستانهایی که در اطراف این راهها واقع است.
3) رود کارون و مسافرخانه هایی که در دو طرف این رود ساخته می شود و...
4) راه اهواز تا تهران آنچه از ساختمان ها و مسافرخانه ها و باغستانها و مزارع که در اطراف آن واقع است.
5) تنباکو و آنچه لازمه ی این محصول است.
6) جمع آوری انگور به منظور ساختن شراب و هر چه از دکان و کارخانه لازم دارد در تمام کشور.
7) صابون، شمع، شکر و کارخانه هایی که لازمه ی آنهاست.
8) بانک. بانک عبارت از این است که زمام ملت را یکجا به دست دشمنان اسلام داده و...»(40) آنچه به نظر سید باعث شده بود که ملت را در برابر دشمنان تسلیم کند، وجود اینگونه تعهد نامه های ننگین بود.
3- سطح سیاسی
عوامل سبب ساز و تسریع کننده ی تلاشی وحدت ساختی در سطح سیاسی شامل استبداد داخلی، استعمار خارجی رسوم و اوامر به جای قانون و عدم آزادی مطبوعات هستند. این عوامل شاید از عمده ترین عوامل مخرب وحدت ساختی درنزد سید باشند چرا که تلاش دیپلماتیک او در سطح سیاسی بیش از دیگر سطوح نمود خارجی دارد. عواملی را که وی به عنوان عوامل برهم زننده ی یکپارچگی ساختی در سطح سیاسی ذکر کرده است از مهمترین عوامل می باشند، چنانکه می گوید: «ای رهبران ملت، اگر فرعون را به حال خودش بگذارید و جلو دیوانه بازی او را نگیرید و او را از تخت گمراهی پایین نکشید کار می گذرد و علاج مشکل می شود و چاره غیرممکن می گردد...»(41)در جای دیگر در تبیین استبداد داخلی می گوید: «...حالا از وقتی که این شاه بی قید و گمراه روی کار آمده، در تحقیر علما و سلب اختیارات آنها می کوشد و از فرط علاقه ای که به استبداد و توسعه دایره ظلم و جور دارد، نفوذ کلمه علما را با امر و نهی های خود کم کرده آنها را با خواری تمام از شهرستانها تبعید کرد و نگذاشت به ترویج دین قیام نمایند...»(42)
عامل دیگر استعمار خارجی است. در رابطه با این عامل او تصریح می کند که: «...از مدتها پیش دول اروپا به اشتیاق و حرص وافری می خواهند کشور ایران را زیر نفوذ خود در آورند. اینها هر وقت فرصتی یافته و مجالی پیدا نموده اند با نیرنگ و دسیسه کوشیده اند در نقاط مختلفه کشور برای خود نفوذی تولید نموده و زمینه حکومت نمودن براینجا را فراهم سازند...»(43) در نوشته های دیگرش تحت عنوان چرا اسلام ضعیف شد می گوید: «...یاللمصیبه...این چه حالت است این چه فلاکت است مصر و سودان و شبه جزیره بزرگ هندوستان را که قسمت بزرگی از ممالک اسلامی است انگلستان تصرف کرده، مراکش و تونس و الجزایر را فرانسه تصاحب نموده، جاوه و جزایر بحر محیط را هلند مالک الرقاب گشته، ترکستان غربی و بلاد شیعه ماوراء النهر و قفقار و داغستان را روس به حیطه تسخیر آورده، ترکستان شرقی را چین متصرف شده و از ممالک اسلامی جز معدودی برحالت استقلال نمانده اینها نیز درخوف و خطر عظیم اند...»(44)
عموم نویسندگان که در مورد نهضت اصلاحی سید قلم زده اند به دو عامل فوق متفق القولند که استبداد داخلی و استعمار خارجی از اصلی ترین دغدغه های فکری وی بوده است. علاوه بر موارد ذکر شده وی از اراده گرایی حکام ناراحت بوده است. تا جایی که برعلیه آنها سخنرانی می کند و آنها را مستبد و وطن فروشی می خواند.
نداشتن قانون اساسی مدون که دارای خاستگاه دینی باشد مخصوصاًً در دوره قاجار بسیار محرز است. از طرف دیگر استبداد رأی حاکمان قاجار در ایران خدیوها در مصر و پاشاها در ترکیه آن زمان باعث برآشفتگی وی شده بود. از آنجایی که حکومت قاجار حکومت مطلقه ی سلطنتی بود. مردم گرایی در آن سهمی نداشت. بالتبع مبنای مشروعیت سیاسی این نظام براساس مدل دولت- ملت ترسیم نشده بود. این بود که سید تمامی تلاش علمی و عملی خود را مصروف تغییربنای اینگونه حکومتها می کرد در تأیید این گفته محمدطباطبایی می گوید: «...اکنون تذکر این نکته را بجا می داند که سید جمال الدین درایران نخستین فرد ایرانی بود که هموطنان خود را علناً به لزوم اقدام دسته جمعی برای تغییرشکل حکومت مطلقه به مشروطه دعوت می کرد..»(45)گرچه فقدان قانون و متناظر با آن وجود رسوم و اوامر از اصلی ترین ویژگیهای اینگونه حکومتهاست، لکن از منظرسید جمال که نگاهی دین شناسانه و مخصوصاًً اصلاحی به امور داشت بسیار غیرطبیعی می نمود.
عامل دیگری که تخریب کننده ی سطح سیاسی است عدم آزادی مطبوعات است. تلاش وی در جهت نشر نشریه عروة الوثقی در پاریس درسال 1301 هجری ستودنی است مطلبی که جالب توجه است جلوگیری از ادامه ی انتشار این نشریه بوده مخصوصاًً در یک کشور اروپایی که در آن زمان عصر روشنگری را با افکار افرادی چون روسو پشت سرگذاشته بود. همچنین در ایران با آزاداندیشی چه به معنای لیبرالیستی آن و چه در مفهوم اسلامی اش مخالفت می شود. مبارزه سید با عقب ماندگی باعث شد که وی تمام عناصر سازنده ی مشروعیت سیاسی را ارج نهد، تا جایی که در فایده جرائد می گوید: اما اخبار آن یگانه صناعت است که موضوع آن عموم ادوال و اخلاق امم و غایتش اصلاح شئون خویش و جلب سعادت رفاهیت و امنیت از برای آن بلکه برای جمیع امم می باشد. از آن است که جریده:
1) مسابقت می نماید در نشر فضیلت ارباب فضایل...
2) مبادرت می کند بر ذکر رذایلی که ضررهای آنها متعدی است.
3) منافع اخلاق جمیله را به ادله ی واضح شرح و بسط می دهد.
4) فوائد علوم را برای عموم چنان بیان می کند که هرکسی را یقین حاصل می شود که سعادت هرامتی و رفاهیت و عزت آن به علوم حقه و معارف حقیقه بوده است نه به غیرآنها...
5) درجات شرف علوم را به اندازه منافع آنها در عالم انسانی تعیین می نماید.
6) وجوب صنایع را که نتایج علوم است در عالم مدنیت تثبیت و برعدم حصول رفاهیت و سعادت بدون ترقی در صناعات اقامه ی براهین قاطع می کند.
7) تحدید انسان و شرح فضیلت آسان را نموده...،
8) معارف ضروره ای که هرانسان را از برای صدق اسم انسان بر او دانستن واجب و لازم است ذکر می کند...
9) از برای برانگیختن هم خامله(افسرده) واحیای نفوس میته ذکر فضایل آباء ماضیه و اجداد سالفه... .
10) احوال و اخبار امم بعیده را به تفصیل نقل می کند...
11) حاکم را برعدالت دعوت و فوائد آن را بیان و وکالت عموم رعیت را نموده شکواهای آنها را به حکومت می رساند و دفع ظلم مأمورین و دفع حکام رشوت خوار را می کند.
12) اگر شخصی اجنبی امر ناملایمی به قوم آن نسبت دهد یا ادله و براهین متقنه که برنده تراست درنزد دانایان از شمشیرها، دفاع از قوم خود را واجب می داند.
13) امانتهای خاطر و افکار هر عاقلی را به سایر عقلا می رساند و عالمان را به یکدیگر آگاهی می دهد.
14) حکایات لطیفه و نکت ظریفه و اشعار بلیغه را از برای انشراح صدور گاه گاهی به قارئین خود عرضه می کند.
15) اجزاء متلاشیه(پریشان) امت را و اعضاء متفرقه آن را جمع نموده به حیات تازه زنده اش می گرداند.
16) خوانندگان خود را نشسته به سیر و سیاحت عالم دلشاد می کند.
17) بیماران به امراض مزمنه را به اطباء ماهرین دلالت و جاهلان را به علما متفننین رهبری و فقرا را به مواقع غنا و اکتساب ارشاد می نماید.
18) دوست امت را از دشمن تمیز می دهد.
19) به کمینگاههای شر و شقا از برای احتراز کردن اخبار کرده به شاهراههای سعادت ارشاد می کند...»(46)
4- سطح نظری:
در سطح نظری مختل کننده ساخت عواملی به قرار زیرند: تفرقه و تشتت آراء میان فرق اسلامی، عدم واقع بینی علمی و بحران عقلانیت که در اینجا به شرح هر کدام می پردازیم:نظر به اینکه سید در دکترین اصلاح خود، تفرقه را مهم ترین عامل اختلال زا می دانست، همواره مایل بود، تلاش خود را صرف وحدت جامعه اسلامی کند. آنچه عمیقاً مورد توجه اکثر مصلحین اسلامی بوده است ایجاد وحدت و همنوایی بین فرق اسلامی بوده است. ضربه پذیر بودن مسلمانان به سبب تفرقه باعث شده بود که در کانون اصلاح در سده های اخیر توجه مصلحین به این مهم معطوف گردد. در این زمینه سید جمال می گوید: «علما اگر چه از فشار این مرد احمق خائن [ ناصرالدین شاه]به شدت انتقاد کرده اند حاضر نمی شوند بعضی با بعضی دیگر پیوسته و با هم هماهنگ شوند، تا یک اتحاد حقیقی و قدرت اجتماعی که بتواند دفع ضرر دشمن را نموده و کشور را حفظ نماید تولید گردد. هرکس برمحور خودش می چرخد و به تنهایی یا با هم مبارزه می کنند این تشتت آراء علت اصلی عدم قدرت بر مقاومت و موجب پیشرفت کارهای نامشروع می باشد».(47)
عامل دیگر عدم واقع بینی علمی است باید پذیرفت که در دورانی که سیدجمال از علم و علم اندوزی صحبت می کرده است، بسیاری از مردم هنوز فرق میان علم و جهل را نمی دانستند. عالم در جامعه جایگاه واقعی خود را نیافته بود و جاهل با عالم تفاوت چندانی نداشته است. و این موضوع سید را دچار رنجش خاطر کرده است تا جایی که وی می گوید: «...طبیب بیچاره چگونه می تواند جاهل را مداوا کند و بیماری جهل را زائل نماید. بیماری که به مرض خود اعتراف نکند و طبیب را مجنون انگارد چگونه مداوات شود؟...(48) در بیانی دیگر در توجیه بحران عقلانیت که سراسر جامعه ی آن روز اسلامی را گرفته بود چنین اظهار می دارد: «چه بسیار صعب است معامله عقلا با جهال و چه بسیار صعب است مداوات جهال...».(49)
جاهل بودن در مفهوم عام آن ما را به این نتیجه رهنمود می کند که سید در پی چاره جویی این درد بحران زا بوده است، تا جایی که آن را دردی صعب العلاج می شمارد البته وقتی صحبت از بحران عقلانیت می شود، منظور عقلانیت ابزارمند ماکس وبر نمی باشد. بلکه مراد از آن عقلانیتی است که طی آن جامعه اسلامی ابتدا هویت دینی و سیاسی خود را باز یافته و سپس به ترسیم اهداف استراتژیک خود بپردازد. بحران عقلانیت در واقع عدم فهم واقع بینانه امور و زمانمند نبودن آموزه های دینی است. در عین حال عصرسید جمال، عصری است که در آن مکتبهای دینی در قالب رهبرانی با شاخصه کاریزمائی ظهور می کنند، یعنی دوره ای که از آن می توان به عنوان عصر انتقال فرهنگ دینی به دوره معاصر نام برد.
5- سطح بیولوژیک:
سطح بیولوژیک، مدلی اندامواره است که در آن خصوصیات ژنتیکی و اکتسابی انسان به دیگر سطوح ساختی تسری داده می شود. مهمترین خصلت یا مؤلفه آن اعتدال است. سید جمال اعتدال در امیال انسانی را با اعتدال در بقیه سطوح جامعه مرتبط می داند. هرکدام از میل های انسانی چون از حد اعتدال خارج شوند، تبدیل به عاملی مخرب می شوند که ساخت اجتماعی را مختلل می کنند. البته پیوستگی اندمواره ی ما بدن را متوجه نوعی حرکت اعتدالی در کلیه اندامها نسوج و بافتهای بدن می کند.وقتی صحبت از مدل اندامواره می شود منظورمان اندام گرائی هربرت اسپنسر نمی باشد. در مدل وی تلاش شده است که میان ساخت اجتماعی و ارگانیسم بدن تشابه صوری و حتی ماهوی ایجاد شود، حال آنکه درنزد سید تنها تعادل امیال انسانی است که موجب تعادل در ساخت اجتماعی می شود و همینکه این تعادل به هم ریخت عدم تعادل ایجاد شده به سطوح دیگر سرایت می کند. بدین نحو که می آید:
1) میل شهویه و بهیمیه چون از حد بگذرد باعث تعدی به حقوق دیگران می شود.
2) میل حیات و حب زندگانی به زعم سید وقتی که به افراط کشیده شود باعث گران جانی شود و فرد از وطن خود دفاع نمی کند و چون به تفریط کشیده شود باعث قبول عبودیت می گردد.
3) محبت ذات چون در افراد زیاد شود یا متصفین به این میل وقتی زیاد شود باعث می شود امنیت اجتماعی تأمین نشده و سلسله انتظام اجتماعی منقطع گردد.
4) میل برتری و طلب تفوق که وقتی از حد اعتدال خارج شود باعث بروز صفت تکبر در فرد می گردد که خود موجبات دورشدن وی از مردم را فراهم می آورد.
5) میل نام آوری وقتی در فرد زیاد شد، باعث قوم مداری می گردد.
6) میل ستایش وقتی تعادل خود را از دست دهد، تبدیل به تملق می شود و چون تملق در میانه مردم زیاد شود فساد اخلاق در میان آنها زیاد خواهد شد و این بزعم سید بنیان مدنیت را برخواهد کند.
7) میل استکشاف احوال امم وحب اطلاع برتواریخ عالم چون از حد بگذرد، منجر به هجوم فرهنگی می شود.
8) میل محامات(حمایت کردن) از وطن نیز وقتی نامتعادل گردد، باعث هجمه و جور و تعدی به حقوق همسایگان می شود.
9) میل بقاء اسم وقتی از حد تعادل خارج شود کسانی همچون چنگیزخان و آتیلا بر بشریت عارض خواهند شد که جز فلاکت و بدبختی چیزی را به ارمغان نمی آورند. میل های مهار نشده توسط افراد باعث تعارض ساختی و بالتبع باعث نابهنجاریهای اجتماعی می شود.
ترکیب ساختی
وقتی صحبت از ترکیب ساختی می شود، تجانس، وفاق و استقلال هرکدام در عین خدمت به دیگری میان یک سطح با سطح دیگر مورد نظر است. هر کدام از سطوح ساختی متصف به یک سطح برتر است. سطح برتر به لحاظ اینکه مبنای اصلاح در نزد سید اصلاح دینی بوده است رنگ و لعاب ایدئولوژیک دارد. ولی این بدان معنی نیست که سطوح دیگر غیر مؤثر یا منفعل هستند. بلکه اصولی گرایی که مؤلفه ایدئولوژیک است تأثیر گذار در سطح اقتصادی، سیاسی و نظری است. کما اینکه وحدت به عنوان عامل انسجام دهنده به عنوان مؤلفه سطح نظری، سطوح دیگر از جمله ایدئولوژیک، اقتصادی سیاسی و نظری را تحت تأثیر خود قرار داده است. تنها سطحی که بیشتر از بقیه سطوح از منظر مبنایی دیگر سطوح را متأثر از خود کرده است سطح ایدئولوژیک است. دو سطح نظری و بیولوژیک با مؤلفه های وحدت و اعتدال به خدمت سطح ایدئولوژی آمده و همگی دکترین اصلاح وی را کمال می بخشند.ترکیب سطوح ساختی درنزد وی عبارتند از:
1) ایدئولوژی و سیاست
2) ایدئولوژی و اقتصاد
3) ایدئولوژی و تئوری
4) ایدئولوژی و بیولوژی
ترکیب دو سطح باعث تداوم وحدت ساختی ازیکسو و استحصال وحدت از سوی دیگر می شود. در مورد ترکیب سطح ایدئولوژی و سیاست که منجر به تلفیق دین و سیاست شده است قطعاًً هم دین و هم سیاست هر دو مکمل یکدیگر هستند. وی در گفته هایش مکرر تصریح می نمود که مقصدش اصلاح دنیا و آخرت مسلمانان است. تأسیس کنگره اسلامی توسط وی از جمله اقدامات مؤثر او در رابطه با این موضوع بوده است چنانکه شهید مطهری می گوید: «و...سید جمال شاید نخستین کسی بود که احساس کرد اگر بخواهد درمسلمانان جنبش و حرکتی ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست این بود که او این مسئله را به شدت درمیان مسلمین طرح کرد، بعدها استعمارگران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند..(50)
از بعد عملی نیز عملگرایی بود که فلسفه را در خدمت عمل اجتماعی قرار داده بود. به نحوی که فلسفه سیاسی اش مشحون از مبارزاتی است که در آن ایدئولوژی اسلامی حرف اول را می زند. دو سطح دیگری که وی به ترکیب آنها دست زده، ایدئولوژی و اقتصاد است که منجر به اقتصاد اسلامی شده است. در منظر وی اقتصاد اسلامی یعنی مبارزه با وابستگی اقتصادی به دول غربی از یک طرف، و از طرف دیگر تکنولوژی غرب بدون وابستگی، قبول یکی بدون دیگری برایش امکان پذیر نبود.
ایدئولوژی و تئوری هم در ترکیبی میمون و مبارک وحدت اسلامی را به وجود می آورد. وحدتی که میان نحله های اسلامی باعث باز تولید آموزه های دینی کمال یافته ای می شد که به زعم هم متضمن ترقی دنیای مسلمانان و هم تأمین کننده آخرتشان بود.
و اما ترکیب نهایی که در نزد سید مشاهده می شود، ترکیب دو سطح ایدئولوژیک و بیولوژیک است. تألیف میان این دو نه از روی اجبار بلکه توفیقی بود که با وی قرین شده بود. انسانی که فطرتاً در نگاه دینی پاک آفریده شده است در منظر زیست شناختی ممکن است تعرفه جدیدی برایش تعریف کنیم، چرا که بستر رشد انسان توأم با تناظر قطبین متضاد است. خوب و بد، زشت و زیبا و بالاخره حماً مسنون و دم روحانی الهی که انسان را تشکیل داده است. نگاه سید به فرد نگاهی ساختی است به این معنی که فرد را در خدمت جمع می داند و امیال انسانی او را وقتی کمال یافته می بیند که تضمین کننده حقوق عمومی باشد بزعم سید جمال کمال فردی باعث کمال اجتماعی می شود و از سوی دیگر عدم تعادل امیال انسان باعث افول وی از جرگه انسانیت می گردد. فردی که نتواند خود را با جامعه ای که در آن زندگی می کند انطباق دهد، خیلی زود دچار انزوا شده و براثر عدم تعادل اجتماعی به عنصری فعال تبدیل خواهد شد.
دکترین اصلاح سید جمال الدین:
دکترین اصلاح سید مشتمل بر دو حرکت عمده است. اولی استراتژی وحدت اسلامی و دومی تاکتیکهای او هستند مفاهیم استراتژی و تاکتیک و امدارحوزه ی علوم سیاسی است که تداعی کننده اهداف و وسایل درمدیریت نیز می باشند. به رغم تلاش نگارنده جهت تفکیک فضای روش شناختی دراین مقاله، گاهی اوقات دست به گزینش مفاهیمی از حوزه های مختلف معرفتی زده است.آنچه همواره دغدغه ی فکری سید جمال در طول نهضت اصلاحی اش بوده، رسیدن به وحدت اسلامی به عنوان یک استراتژی است، بنابراین او از تاکتیکهای متفاوتی که گاهاً با یکدیگر متعارض بنظر می رسند، استفاده نموده است. تاکتیکها را نباید با استراتژی یکی دانست. خلط این دو ما را به گمراهی و احیاناً سوء تعبیر در مورد وی خواهد کشاند. وی چند تاکتیک در طول نهضت اصلاحی اش انتخاب نموده که مهم ترین شان عبارتند از:
1) مسافرتهای دائی.
2) دولت گرایی در جوامع اهل سنت.
3) مردم گرایی در جوامع شیعی.
4) استفاده از نام افغانی به عنوان پوشش.
5) پیوستن به لژ فراماسونری.
6) دیدار با عالمان غربی.
7) عملگرایی.
8) انقلابی گری.
حال به توضیح هرکدام می پردازیم:
مسافرتهای دائمی وی پس از تحصیل در قزوین و رفتن به تهران برای ادامه تحصیل درسال 1266 هجری عبارتند از:
1) حرکت سید به عتبات عالیات و تحصیل در نزد شیخ مرتضی انصاری در سال 1266 هجری.
2) درسال 1270 از آنجا عازم بمبئی می شود.
3) در سال 1274 از هندوستان به مکه می رود.
4) در سال 1277 به عزم خراسان از کربلا و نجف رهسپار خراسان و از آنجا به افغانستان می رود.
5) در سال 1285 از راه هند عازم مصر شده و از آنجا به ترکیه می رود.
6) در سال 1296 پس از قریب ده سال اقامت در مصر به هند می رود.
7) درسال 1300 به انگلستان و سپس فرانسه می رود.
8) درسال 1303 به دعوت ناصرالدین شاه وارد ایران می شود.
9) در سال 1304 عازم روسیه شده از آنجا به اتریش می رود.
10) درسال 1307 مجدداً به تهران برمی گردد.
11) در سال 1308 به بصره تبعید شود.
12) از بصره بعد از مدت کوتاهی به لندن می رود.
13) در سال 1310 از لندن به سوی استانبول حرکت می کند.
14) و بالاخره در سال 1314 درترکیه(منظور دولت عثمانی آن زمان) به شهادت می رسد. او همواره در حال مسافرت بوده است و این یکی از تاکتیکهای او بوده است.
دولت گرایی وی در جوامع اهل تسنن الهام گرفته از ترکیب خاص حاکم بر فلسفه سیاسی در نزد ایشان بوده است. قبول کم و بیش تلفیقی دوعنصر عالم علوم دینی و اقتدار سیاسی از سوی سید جمال باعث شده بود که تصور وی از حاکمان بلاد تسنن طوری باشد که تا اواخر عمر خود به توصیه و نصیحت آنها می پرداخت. در حالی که در جوامع شیعی برای اجرای مقاصدش به سوی عالمان علوم دینی می رفت. این امر در مورد ایران به وضوح مشاهده می شود. میل درونی وی در آخرین نامه اش که شکل وصیت نامه دارد به سوی مردم گرایی دیده می شود. قریب به این مضمون می گوید: «ای کاش به جای کار کردن روی حکام و دولتمردان سیاسی بذر افکار خود را در میان مردم می پاشیدم».
استفاده کردن از نام افغانی توسط وی در سفرش به افغانستان صورت گرفت. بگذریم از آنچه مورد نظر وی بوده است استفاده از نام افغانی در تمامیت ساختی افکارش چیزی جز انتخاب یک تاکتیک نمی توان از آن برداشت نمود. و اما پیوستن وی به لژ فراماسونری که موضوعی در خود مداقه و امعان نظر است.
در اینجا داوری دیگران را به کمک می گیریم. احمد موثقی در این زمینه می گوید: «مسئله عضویت سید در فراماسونری بیشترین بهانه ها را به مخالفانش داده که با مطرح کردن آن می خواهند چهره ضد انگلیسی او را وارونه جلوه داده و او را عامل و وابسته و جاسوس انگلیس معرفی کنند.
در اینکه سید عضویت فراماسونری را تقاضا و داخل آن شده شکی نیست، اما علت آن به طور مستند مشخص نیست. به هر حال به نظر می رسد که روح کنجکاو و پر تحرک سید چنین چیزهایی را ایجاب می کرده است».(51) در جای دیگر همین نویسنده می گوید: «اگر فردی مطیع و تابع دستور و وابسته به انگلیس بود چرا بایستی اخراج می شد آن هم به اتهام بی دینی و انکار خدا، اساساًً اخراج سید از آن مجمع خود بزرگترین سندی است بر ماهیت ضدانگلیسی سید جمال».(52) البته نگارنده در اینجا قصد تبرئه سید جمال را از قصور کرده یا نکرده ندارد، بلکه واقع نمایی و معرفی بی طرفانه ی وی مهمترین اصلی است که مدنظر بوده است. مرحوم سید غلامرضا سعیدی در این باره، می گوید: «یکی دیگر از نویسندگان در مورد وی می گوید بعد از آنکه سید جمال الدین از عضویت فراماسونری مصر دست کشید مجمعی از مسلمانان تشکیل داد و گفت ما به آن دلیل که قرآن داریم، منطق داریم، کتاب داریم نباید فریب این فراماسونها را بخوریم(53)..».
دیدارهای وی با عالمان غربی یکی دیگر از تاکتیک هایی است که وی اتخاذ کرده بود. دیدار وی با ارنست رنسان فرانسوی معروف است. چنانکه وی در مورد سید می گوید: «.. کمتر اشخاصی در من تأثیری شدیدتر از این تولید کرده اند. همین مکالمه ی من با وی (سیدجمال) بیشتراز همه مرا وادار کرد که موضوع کنفرانس خودم را در سوربن به قرار ذیل انتخاب کنم«روابط روح علمی و اسلام(54)..».
عملگرایی در نزد سید جمال یکی دیگر از تاکتیکهایی است که وی انتخاب کرده بود. در تبیین این موضوع به صحبتهای وی در این زمینه باید توجه کرد:«... رجال ایران در سیاست و صنعت کلام مهارت دارند ولی علم آنها بی عمل است اگر یک قسمت از صد قسمت قوایی که در گفتار صرف کردند در کردار بذل می نمودند، ایران از حیث ترقی و ثروت و عظمت و قوت در مصاف دول عظیم قرار داشت...(55)».
در بخش دیگری از نامه های خود چنین اذعان نموده می گوید:«زاری کردن مرده را زنده نمی کند اسف خوردن آنچه را که از دست بشده باز نمی گرداند، انده و مصیبت را دفع نمی کند و همانا عمل کلید پیروزی و راستی و خلوص نردبان رستگاری است..»(56)
و بالاخره آخرین تاکتیکی که سید اتخاذ نموده است انقلابی گری است. انقلابی گری یعنی تغییر وضع موجود به مطلوب در راستای نظریه وحدت اسلامی. تب و تاب وی در مسافرتها و موعظه هایش کاملاً آشکار است. وقتی در برابر حکام جور قرار می گرفت خاطره ابوذر، صحابه پیامبر اسلام(ص) را در اذهان زنده می کرد. چرا از انقلابی گری، عملگرایی و مواردی که ذکر آن رفت با نام تاکتیک اسم می بریم؟ چون ممکن است بسترزمان شیوه های مبارزه را تغییر دهد. یقیناً نظریه پردازی فضایی آرام می طلبد در حالی که انقلابی گری سری پرشور و سودایی والا می خواهد کسی مثل سید جمال که نه به دنبال نام و نان بود و نه غم و غصه عیال و فرزند او را به خود مشغول می کرد (چون مجرد باقی مانده بود)، طبیعی بود که کوله بارش را بر دوش بکشد و همیشه مسافر باشد. خاصیت این نوع مبارزه و خصلت چنین حرکتی قطعاً انقلابی گری است. وی در نامه مفصل خود که به میرزا ابوالحسن شیرازی نوشت این روحیه خود را به اثبات رساند او گفته بود: «...ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده از هم می پرسند چرا حضرت حجت الاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده؟ کدام پیش آمد ایشان را از یاری دین باز داشته؟ چرا از انجام وظیفه پهلو تهی می کنند؟ چه شده که دین و اهل دین را از نظر انداخته و آنها را زیر دست کفار رها نموده تا هر طور که دلخواهشان هست با آنها بازی کنند و به هر چه می خواهند فرمان دهند؟...(57)».
وی همچون پیامبری با فریاد بلند رسالت خود را در برابر مردم می خواند جایی که می گفت«..ای بازماندگان مردان! ای فرزندان قهرمانان! و ای بزرگ زادگان آیا روزگارتان سرآمده؟ آیا هنگام فرا پیش هم شدن سپری گردیده؟ اکنون آیا زمان نومیدی است؟نه! نه! معاذالله اگر امید و آرزوی این روزگار از شما بریده شود! چرا که از «ادرنه»تا «پیشاور»دولتهای اسلامی با سرزمینهای به هم پیوسته و با اتحاد عقیده که قرآن به گرد هم می آوردشان کم از پنجاه میلیون نیستند و همین شمار در میان گروه مردمان به شجاعت و دلاوری متمایزند(58)». طبع تند و زبان آتشین وی او را به عنوان یک انقلابی عملگرا ممتاز کرده است. انقلابی ای که خود جلوتر از همه به شور آفرینی و مبارزه می پردازد.
نتیجه:
سید جمال الدین اسدآبادی به مثابه مصلحی ساخت گراست که تمامی عناصر ساختی وی سازمان وحدت اسلامی را پی ریزی می کند. وی در صدد جستجوی قوانین کلی و تغییر ناپذیری بشریت با عملکردی در همه سطوح زندگی بشری از ابتدایی گرفته تا پیشرفته ترین سطح آن می باشد. سطوحی که معمولاً در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و ضرورتاً گاهی از تقابل آنها تکامل اجتماعی نتیجه می شود.
در اندیشه ی ساختی سید جمال نوعی گذر از مرحله ی ذهن فلسفی به سوی عمل اجتماعی دیده می شود. آنچه در اینجا به عنوان حسن ختام مقاله لازم است گفته شود این است که سید جمال را نمی توان با عینکهای صرفاً فرقه ای نگاه کرد. اگر معرفت بشری را عام بدانیم و براین مقدمه اولی بخواهیم مقدمه دیگری بار کنیم، باید بگوییم حرکت وی هم در جوامع شیعی و هم در جوامع سنی منشاء خدمات مؤثری بوده است و از دو مقدمه فوق این نتیجه حاصل می شود که وی متعلق به یک یا دو نسل نیست، بلکه سید جمال متعلق به نقطه عطف تاریخ اسلامی است. جایی که رشته ی امور پاره شده بود و نیازمند مصلحی بود که بتواند میان سه سده اولیه طلایی اسلام و دوران معاصر به مثابه ی حلقه مفقوده ای که جامعه اسلامی نیازمند آن بود عمل کند. و او به حق از هیچ تلاشی در این راه فروگذار نکرد. روحش شاد و خاطره اش در یادها ماندگار باد.
پینوشتها:
1- دین در شرق و غرب، کریشنان رادا، ترجمه داریوش آشوری، مجله فرهنگ و زندگی، صفحه99.
2- در این مقاله بیولوژی به معنی رفتارهایی است که، موروثی باشند یا اکتسابی مشخصه بارز رفتارهای فردی هستند.
3- بررسی اجمالی نهضت های اسلامی درصد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص 14.
4- مجموعه آثار(بازگشت-، علی شریعتی، ص 129.
5- مقالات جمالیه، سید جمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 151.
6- مقالات جمالیه، نوشته سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص74.
7- همان، صفحه 92-91.
8- همان، صفحه 98.
9- نامه های سید جمال الدین اسدآبادی، مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی اسدآبادی، ص 142.
10- مقالات جمالیه، نوشته سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص104-101.
11- نامه های سید جمال الدین اسدآبادی، مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی اسدآبادی، ص 68.
12- همان، ص 69.
13- همان، ص 29.
14- مقالات جمالیه، سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 28.
15- مقالات جمالیه، نوشته سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص135.
16- نقش سیدجمال دربیداری مشرق زمین، محمدمحیط طباطبایی، مقدمه و ملحقات سیدهادی خسروشاهی، ص 189.
17-مقالات جمالیه، سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 170-166.
18- نامه های سیدجمال الدین اسدآبادی، مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی، ص 73.
19- مقالات جمالیه، سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 148.
20- نقش سید جمال دربیداری مشرق زمین، تألیف محمدمحیط طباطبایی، مقدمه و ملحقات سیدهادی خسروشاهی، ص 252.
21- نامه های سیدجمال، مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی اسدآبادی، ص 70.
22- نقش سیدجمال در بیداری مشرق زمین تألیف محمدمحیط طباطبایی ص 256.
23- نامه های سید جمال الدین اسدآبادی، مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی اسدآبادی، ص 69.
24- نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر، شهید مطهری، ص 18.
25- نامه های سید جمال، مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی، ص 52-49.
26- نامه های سید جمال مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی ص 69.
27- ایران در دوره سلطنت قاجار نویسنده علی اصغر شمیم ص 29.
28- نامه های سیدجمال مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی ص 41-140.
29- همان، ص 73.
30- مقالات جمالیه، سیدجمال الدین اسدآبادی به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 90.
31- مقالات جمالیه سیدجمال به کوشش ابوالحسن جمالی ص 95.
32- همان، ص 118-117.
33- مفخر شرق- سیدجمال الدین، ترجمه و نگارش غلامرضا سعیدی، به کوشش و با مقدمه سیدهادی خسروشاهی، ص 58.
34- مقالات جمالیه- سیدجمال الدین اسدآبادی، به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 32-123.
35- همان، ص 120.
36- همان، ص 37-34.
37- شرح حال و آثار سید جمال، میرزا لطف الله اسدآبادی ص 110.
38- نامه های سیدجمال مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی ص 141.
39- نامه های سیدجمال مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی، ص 60.
40- همان، ص 53.
41- نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین، محمدمحیط طباطبایی، مقدمه و ملحقات سیدهادی خسروشاهی ص 211.
42- همان، ص60.
43- نامه های سیدجمال مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی ص 59.
44- مقالات جمالیه سیدجمال به کوشش ابوالحسن جمالی ص 9-166.
45- نقش سید جمال در بیداری مشرق زمین محمدمحیط طباطبایی ص 2.
46- مقالات جمالیه، سیدجمال به کوشش ابوالحسن جمالی ص 110-107.
47- نقش سید جمال دربیداری مشرق زمین، محمدطباطبایی ص 204.
48- مقالات جمالیه، سیدجمال به کوشش ابوالحسن جمالی، ص 155.
49-همان، ص 155.
50- پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، ص 52.
51- مجموعه مقالات سیاسی، سیداحمد موثقی ص 127.
52- همان، ص 128.
53- یادنامه سیدجمال، سیدغلامرضا سعیدی ص 212.
54- شرح حال و آثار سیدجمال الدین اسدآبادی نویسنده میرزا لطف الله اسدآبادی ص 112.
55- نامه های سیدجمال مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی ص 70.
56- همان، ص 142.
57- نامه سیدجمال الدین مقدمه و گردآوری ابوالحسن جمالی ص 2-51.
58- همان، ص 140.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}