نویسنده: دکتر قربانعلی کناررودی




 

چکیده

بحرین، مجمع الجزایری واقع در خلیج فارس است که در همسایگی سه کشور ایران، عربستان و قطر قرار دارد. بحرین از گذشته های دور (2000سال) تحت حاکمیت ایران بوده است. از اوایل قرن نوزدهم انگلیس با بهانه های مختلف به دخالت و نفوذ در بحرین پرداخت و این بخش از قلمرو تاریخی ایران را ابتدا با تمهیداتی از ایران جدا و سپس تحت الحمایه خود کرد، تا اینکه بحرین در سال 1971م/ 1349. ش به عنوان کشوری مستقل در سازمان ملل متحد شناخته شد. پژوهش حاضر بر آن است تا با تکیه بر روش کتابخانه ای و تجزیه و تحلیل اطلاعات بر اساس روش تحقیق تاریخی و متکی بر توصیف، تطبیق و تحلیل محتوا، به روند دخالت انگلیس در بحرین و جدایی آن از ایران بپردازد.

مقدمه

سابقه تاریخی مالکیت ایران بر بحرین

بحرین در دوران سلسله هخامنشی به تصرف ایران در آمد. (1)
در دوره ساسانیان رقابت بین حاکمان عرب ساحل جنوبی خلیج فارس و فرمانروایان ساسانی بر سر مجمع الجزایر بحرین شدت گرفت، زیرا این مجمع الجزایر در ارتباط دریایی بین خاورمیانه و هند و مصر نقش مهمی داشت. (2) اردشیر پس از آن که شاه موصل را کشت، به عمان و بحرین و یمانه رفت تا سَنَطرُق (پادشاه بحرین) به جنگ او آمد و در جنگی با اردشیر کشته شد و اردشیر بحرین را ویران کرد. (3) وی شهر فوران اردشیر را در بحرین ساخت. (4)
با به قدرت رسیدن شاپور دوم (309-337ق م) بسیاری از عرب های ساکن نواحی بحرین و کاظمه سر به شورش برداشتند و به ابر شهر و اردشیر خره(فیروز آباد کنونی) حمله کردند. (5) شاپور شخصاً با نیروی دریایی ایران در خلیج فارس با مهاجمین جنگ و آنان را مغلوب کرد. (6) با به قدرت رسیدن انوشیروان، وی کشور را به چهار بخش تقسیم کرد و هر قسمت آن را به یکی از افراد مورد اعتماد خود سپرد «... یک بخش خراسان و سیستان و کرمان بود، بخش دوم اصفهان و قم و ناحیه جبل و آذربایجان و ارمنستان بود، بخش سوم فارس و اهواز تا بحرین و بخش چهارم عراق تا مرز کشور روم». (7) در این دوره حاکمیت ایران بر مناطق جنوبی خلیج فارس و به ویژه بحرین توسط مرزبانی اعمال می شد که از طرف شاهان ساسانی منصوب می شدند. تسلط ایران بر بحرین تا پایان حکومت ساسانیان ادامه داشت و از مراکز مهم بازرگانی خلیج فارس و به ویژه بحرین توسط مرزبانی اعمال می شد که از طرف شاهان ساسانی منصوب می شدند. تسلط ایران بر بحرین تا پایان حکومت ساسانیان ادامه داشت و از مراکز مهم بازرگانی خلیج فارس محسوب می شد.
با ورود اسلام به ایران، عمربن خطاب، عثمان بن ابی العاص را به فرمانداری بحرین انتخاب کرد. (8) پس از آن که مردم کوفه به اطاعت از عبدالله بن زبیر درآمدند، وی کارگزارانی به یمن و عمان و بحرین فرستاد. در دوران دیالمه و آل بویه بحرین تحت حاکمیت این دو سلسله بود و پس از دیلمیان، سلجوقیان بر بحرین دست یافتند. (9) با ورود مغولها به ایران، کیش و بحرین و قطیف نیز همراه با بقیه ایران به تصرف درآمد. (10) مؤلف کتاب جغرافیایی نزهةالقلوب و از معاصرین مغول نیز می نویسد: «و در این بحر جزایر بسیار است و آنچه مشهور و از حساب ملک ایران شمارند و مردم نشین: هرموز و قیس و بحرین و خارک و... است.» (11)‌به دلیل اهمیت اقتصادی این ناحیه دائماً بین حکام محلی آل اینجو و آل مظفر درگیری و اختلاف وجود داشت. (12)‌در عهد حکومت سلغور شاه جزایر خلیج فارس و از جمله بحرین به تصرف پسرش تورانشاه (890هجری قمری) درآمد بدین ترتیب از تابعیت امرای آق قویونلو خارج شد. از این زمان این مناطق در دست فرزندان سلغور شاه اداره می شد تا اینکه پرتغالی ها بر جزایر و سواحل خلیج فارس تسلط پیدا کردند. (13)
همزمان با ظهور صفویه در ایران، پرتغالی ها که به دنبال ثروت بودند،‌ با ورود به خلیج فارس و جزایر آن و تصرف هرمز به عنوان یکی از مهمترین مراکز اقتصادی جنوب کشور، با حاکمان محلی جنوب به مبارزه برخاستند. در هنگام حمله آلبو کرک پرتغالی حکومت هرمز در دست مردی به نام خواجه عطا بود که از غلامان بنگالی توران شاه حاکم هرمز بود که با عنوان نایب السلطنه و همه کاره هرمز سالی دوهزار اشرفی و هدایای دیگر به دربار شاه اسماعیل صفوی می فرستاد. (14)
پرتغالی ها توانستند بنادر و جزایر امیر هرمز را فتح کنند، اما بر بحرین مسلط نشدند و تنها توانستند در برخی نواحی مهم خلیج فارس مانند بحرین و قطیف و صحار دست به تأسیس تجارتخانه بزنند. (15) ظاهراً در سال 947 هجری بحرین به تصرف نیروهای عثمانی درآمده بود زیرا در این سال سفیری از ایران برای ملاقات با نایب السلطنه پرتغال در گوآ فرستاده شده بود تا از او برای باز پس گیری بصره و بحرین از دست عمال عثمانی استمداد نماید.(16) از وقایع مهم سال 1010 هجری برابر با 1602 میلادی قیام مردم بحرین در برابر پرتغالی ها بود. این حرکت اساس فرمانروایی پرتغالی ها را در خلیج فارس متزلزل ساخت. حکمران جدید بحرین رئیس رکن الدین مسعود که ناتوانی و زورگویی های پرتغالی ها را در خلیج فارس و سواحل آن می دید به فکر افتاد تا بحرین را از سلطه پرتغالی ها برهاند و به همین منظور با یاری مردم و درخواست کمک از یکی از تفذان فارس به نام خواجه معین الدین فالی به این اقدام دست زد. خواجه معین الدین نیز از الله وردی خان حکمران فارس درخواست کمک نمود. والی فارس در ظاهر به عنوان کمک به رکن الدین و در باطن به قصد تصرف بحرین سربازان خود را در اختیار خواجه معین الدین گذاشت. خواجه معین الدین به همراه سربازان و افراد محلی فال و اسیر و مرودشت به بحرین حمله کرده و آن را متصرف شده و رکن الدین مسعود را هم کشت. (17) در سال 1011 هجری برابر با 1603 میلادی نمایندگانی از سوی دربار اسپانیا که در فکر تصرف بحرین و مداخله در جنوب ایران بودند صورت گرفت. اما سرسختی شاه عباس و قاطعیت او تلاش نماینده اسپانیا را ناکام گذاشت. در سال 1027 هجری نیز مجدداً دولت پرتغال خواستار بندر گمبرون و بحرین شد تا متقابلاً کشتی های پرتغالی راه تجارت دریایی دولت عثمانی را در دریای سرخ ببندند. اما باز شاه عباس صریحاً جواب داده که گمبرون در خاک ایران و متعلق به کشور ایران است و بحرین را هم گرفته و به هیچ وجه پس نخواهد داد. (18)‌در اواخر قرن 16 میلادی و در زمان شاه صفی آخرین تلاشهای پرتغالی ها برای گرفتن امتیاز از ایران صورت گرفت. آنها از دولت ایران بندر کنگ در شمال شرقی بندر لنگه را جهت دایر کردن قلعه و دارالتجاره و همچنین نیمی از عایدات صید مروارید در بحرین را در قابل دست کشیدن از تمامی دعاوی پیشین خود نسبت به جزایر و سواحل خلیج فارس خواستار شدند. (19) این امر با رقابت شدید هلندی ها و انگلیسی ها در خلیج فارس همراه و هم زمان شد.
شاید بتوان گفت از همین زمان انگلیسی ها تلاش کردند در خلیج فارس و ایران نفوذ کنند. اگر چه ابتدا حاکمان صفوی نظر مساعدی به انگلیسی ها نداشتند، اما از دوره شاه عباس و به کمک رابرت شرلی نمایندگان کمپانی انگلیسی هند شرقی به ایران آمده و برای نخستین بار توانستند سه فرمان از شاه عباس مبنی بر کمک و مساعدت حاکمان جنوب کشور به کشتیهای تجاری انگلیسی در بنادر جنوبی بگیرند. (20) در جنگهای شاه عباس و پرتغالی ها، کمپانی هند شرقی به کمک قوای شاه عباس آمد. از این رو بعد از بیرون راندن پرتغالی ها، انگلیسی ها اجازه یافتند در بندر گمبرون تجارتخانه ای برپا نموده و فعالیتهای بازرگانی خود را توسعه دهند. (21) در اواخر حکومت صفویه خلیج فارس صحنه تاخت و تاز دزدهای دریایی عمان و مسقط شد. در 1720م/1099 اعراب مسقط با استفاده از بروز جنگ های داخلی در ایران تعدادی از جزایر ساحلی ایران و از آن جمله قشم را تصرف کردند، (22) دولت انگلیس سعی داشت با ایجاد خصومت بین قدرت های منطقه، از وحدت آنان جلوگیری کند و به تثبیت مواضع خود بپردازد. (23) اما سرانجام قبیله ای از اعراب ایران به نام «هوله» حکمرانی بحرین را به دست آوردند.
در سال 1735 نادرشاه از نماینده شرکت هند شرقی انگلیس خواست چند فروند کشتی در اختیار او قرار دهد تا تسلط ایران بر خلیج فارس را تثبیت کند و در سال 1373 م دستور خرید ناوهای کوچکی از هلندی ها و انگلیسی ها را داد و عده ای ملاح را به استخدام در آورد و فرماندهی این ناوگان را به یکی از سرداران خود به نام لطیف خان سپرد. ناوگان دریایی او توانست بحرین را تصرف و این مجمع الجزایر را از وجود اعراب مسقط و عمان پاک کند. (24) لطیف خان پس از تصرف بحرین حکومت آن را به ناصرخان آل مذکور سپرد. (25) اگرچه نادر به وسیله این ناوگان توانست ب شورشیان عمان و مسقط پیروز شود، با این وجود عملیات جنگی وی که همزمان با جنگ های ایران و عثمانی بود، بدون حصول نتیجه باقی ماند. (26)

اقتدار انگلیسی ها در خلیج فارس و بحرین

با روی کار آمدن کریم خان و تقویت نیروی دریایی ایران به منظور توسعه تجارت که بر اثر دزدی های دریایی و عدم امنیت به خطر افتاده بود، به موجب فرمانی در سال 1763م امتیازاتی در خلیج فارس به انگلیس داده شد. نماینده بازرگانی انگلیس در خلیج فارس، آندرو پرایس، نماینده ای به نام توماس دارن فرد (27) را در رأس هیأتی به شیراز فرستاد و این امر موجب تحکیم موقعیت و بسط نفوذ استعماری آنان گردید و به دنبال این فرمان، بوشهر مرکز تجارتی انگلیس شد. (28) این در حالی است که هیأت نمایندگی انگلیس قبل از دیدار با کریم خان با عقد قراردادی دوازده ماده ای با شیخ سعدون حاکم بوشهر، درصدد برآمد تجارت بندر را در دست خود بگیرد. (29)‌فعالیت تجاری کمپانی انگلیسی در 1763 در بوشهر آغاز شد و این شهر بزودی به صورت مرکزی برای فعالیت های سیاسی انگلیس درآمد. دولت انگلیس به دنبال تصرف ناکام خارک در مبارزه با میر مهنا در 18 ژوئیه 1768 میلادی مورد خشم کریم خان قرار گرفت و به دنبال این امر ضمن توقیف یکی از کشتی های انگلیسی و زندانی کردن کارکنان آن، دستور اخراج کلیه اتباع انگلیسی هم صادر شد (30) و تجارتخانه انگلیسی ها در بوشهر نیز به فرمان کریم خان بسته شد؛‌(31) کمپانی هند شرقی انگلیس نیز به ناچار مقر خود را از بندر گمبرون به بصره انتقال داد. (32) شاید بتوان گفت علاوه بر تعلل و عقب نشینی نیروهای انگلیسی در برابر میرمهنا و محاصره جزیره خارک، تلاشهای دولت فرانسه در بصره برای مذاکره با ایران و تعهد آنها در مقابل کسب امتیاز کمتر از انگلیسی ها در قبال انحصار تجارت ابریشم و پشم و از سوی دیگر برای جلوگیری از خروج پول طلا از سوی انگلیسی ها، موجب شد کریم خان ضمن صدور فرمانی مبنی بر ممنوع بودن هرگونه تجارت با خارجی ها بوسیله پول طلا، همکاری با انگلیس را نیز متوقف نماید. (33)
پس از مرگ کریم خان، جعفرخان به موجب فرمانی در سال 1788/1202 به نماینده انگلیسی مقیم بصره برای تجارت در سراسر ایران امتیازاتی داد که به مراتب از امتیازات اعطایی کریم خان بیشتر بود. جعفر خان به تمامی سرداران و مأموران جمع آوری حقوق گمرکی چنین حکم کرد که با عمال انگلیسی که برای تجارت به مملکت ما وارد و مشغول تجارت می شوند نهایت همکاری و همراهی را نموده و به هیچ وجه از ایشان مطالبه مالیات و حق راهداری ننمایند و همچنین ورود هر نوع و هر مقدار از کالاهای انگلیسی و فروش آن در هر نقطه ایران آزاد است. (34)
استقرار آل خلیفه (35) در بحرین که ابتدا به دنبال امکانات بیشتر و وضع بهتر به طرف سواحل خلیج فارس حرکت کردند و در آنجا ساکن شدند و سپس خود را تحت حمایت ایران قرار دادند، ‌شروع فصل تازه ای در بحرین بود. در سال 1783 به دنبال مرگ کریم خان و اختلاف بر سر جانشینی او در ایران، قبیله بنی عتوب که آل خلیفه شعبه ای از آن بودند، از شبه جزیره عربستان به بحرین آمدند و کنترل آنجا را با استفاده از هرج و مرج دخلی ایران در دست گرفتند. (36)
با روی کار آمدن آقا محمد خان قاجار، ‌به هرج و مرج پس از مرگ کریم خان پایان داده شد. در این زمان بحرین به تصرف ایران در آمد و شیخ نصرخان از رؤسای عشایر طرفدار ایران به حکومت بحرین منصوب شد. (37) ‌قدرت دیگری که در آن زمان در ساحل جنوبی دریای عمان و خلیج فارس، عرض اندام می کرد، سلطنت مسقط و عمان بود. این کشور با نیروی دریایی نسبتاً نیرومندی که داشت، قدرت خود را تا سواحل شرقی آفریقا گسترده بود؛ و گاه و بی گاه نیز به جزایر و بنادر ایرانی دست اندازی می کرد.
سیاست دولت ایران در این زمان جلوگیری از تسلط هر قدرتی در بحرین بود. انگلیس تلاش داشت با افزایش اختلاف منطقه ای به توسعه طلبی خود بپردازد و از این رو امام مسقط را تشویق به لشکر کشی به قشم و هرمز کرد. (38) در 1801 نماینده انگلیس،‌ سرجان مالکوم، ‌علاقه زیادی به تملک یک جزیره در خلیج فارس نشان داد و تلاش داشت فتحعلیشاه را به واگذاری این جزیره به انگلستان تشویق کند، هر چند تلاش او موفقیتی به دنبال نداشت، اما وی مسئله تصرف جزیره خارک را مد نظر قرار داد و تصور می کرد خارک از موقعیت بهتری برخوردار است. (39) در سال 1801 بحرین مورد حمله امام مسقط قرار گرفت و اشغال شد، اما در سال 1802 م بار دیگر شیخ بحرین بر این سرزمین مسلط شد.
قدرت روزافزون وهابی های (40) وابسته به انگلیس در بحرین و سواحل خلیج فارس که موجب عدم رضایت دولت ایران و نیز سلطنت مسقط بود، سبب حوادث بسیاری در خلیج فارس شد؛ به طوری که در سال 1817 م امام مسقط نماینده ای به نام شیخ علی را به دربار ایران فرستاد و تلاش کرد این مطلب را در ذهن درباریان ایران القا کند که انگلستان خیال تصرف بحرین را دارد و از دربار ایران تقاضای کمک کرد تا به فعالیت وهابی ها که غیرمستقیم مورد حمایت انگلیس بودند پایان دهد. در این زمان چون هنوز انگلستان نظر قطعی نسبت به بحرین اتخاذ نکرده بود، اظهارات امام مسقط زیاد مورد توجه قرار نگرفت، اما از آنجا که نفوذ وهابی ها برای فتحعلیشاه نگران کننده بود، ‌فرمانی برای سیدسعید (امام مسقط) صادر نمود و در آن اظهار علاقه نمود که اهالی بحرین را از تجاوز دشمن دین (وهابی ها) رها کند و محمد علی قاجار را نیز به فرماندهی قوایی که قرار بود والی فارس در اختیار اما مسقط قرار دهد انتخاب کرد اما در این وضعیت در اداره بحرین تغییری ایجاد نکرد.
از سال 1818 م مصری ها در الاحساء (بحرین) به مبارزه با وهابی ها وابسته به انگلیس پرداخته و چون معلوم شد شیخ بحرین به دزدان دریایی (قاسمی ها) (41)‌کمک می کند، به همین سبب در مکاتبات مربوط به تهیه مقدمات سرکوبی دزدان دریایی و اعزام قوا و تهیه پایگاه در خلیج فارس نام بحرین نیز به میان آمد و تعیین تکلیف این جزیره از حیث منابع انگلیس مورد توجه قرار گرفت. این مطلب بهانه بسیار خوبی برای دخالت در خلیج فارس به دست انگلیس داد به ویژه آنکه، فعالیت آن ها خطوط ارتباطی و تجارتی انگلیس در شرق را به خطر می انداخت. سیاست انگلیس از این زمان در مورد بحرین در حال شکل گرفتن بود، به طوری که بعضی مقامات انگلیسی هند از سال 1818م به بعد رسماً طرفدار فکر واگذاری بحرین به امام مسقط بودند. امام مسقط در این زمان برای سیادت بر بحرین نقش دو جانبه ای را در مقابل ایران و انگلیس بازی نمود.
در سال 1819م کاپیتان بروس، فرمانده ناوگان انگلیسی در خلیج فارس، قراردادی با والی فارس حسنعلی میرزا فرمانفرما امضا کرد و در این قرار داد حفظ امنیت خلیج فارس و بحرین به انگلیس واگذار شد. (42) دولت انگلیس در این زمان تصمیم گرفت به منظور سرکوبی دزدان دریایی به خلیج فارس لشکرکشی نماید و عملیات جنگی به وسیله ژنرال کیو (43) در تمام مناطقی که دزدان دریایی در آن فعالیت داشتند، آغاز شد. بعد از سرکوبی دزدان دریایی قراردادی به نام قرارداد عمومی صلح (قرارداد اساسی) بین فرمانده انگلیسی و رؤسای دزدان دریایی در 8 ژانویه 1198/1820ش. منعقد گردید که بعدها غالباً رؤسای اعراب ساحلی و از جمله شیخ بحرین در 15 مارس 1820 به قرارداد مذکور ملحق شدند. (44) در تاریخ بحرین این اولین باری بود که انگلیس با حاکمان بحرین، بدون اجازه دولت ایران، ارتباط برقرار کرد. (45) این امر مقدمه ای بر جدایی بحرین از ایران و تحت الحمایه انگلیس شدن آن بود.
موافقتنامه دو جانبه انگلیس با بحرین حاوی سه ماده است که در واقع مفاد قرار داد صلح عمومی را تصریح و تأیید می کند. به موجب ماده یک شیوخ بحرین متعهد شدند اجازه ندهند در بحرین و جزایر وابسته به آن کالایی که به وسیله دزدان دریای و یا غارت به دست آورده شده به فروش رسد. در ماده دو تحویل زندانیان هندی به انگلستان مطرح شد؛‌ و در ماده سه مفاد قرار داد عمومی صلح تأیید شد. در همین سال ایران شروع به تدارک برای اعزام نیرو به بحرین نمود و برای عبور از خلیج فارس از مقامات انگلیس و امام مسقط درخواست کرد چند فروند کشتی در اختیارش قرار دهد، ‌اما انگلستان با اتخاذ روش دوگانه ای، یک بار برای جلب رضایت شیخ حاکم، در سال 1820 ادعای مالکیت ایران بر بحرین را رد و دو سال بعد با عقد موافقت نامه ای با فرماندار فارس، نماینده انگلستان در بوشهر حق مالکیت ایران بر بحرین را تأیید کرد. (46)
از سال 1830 به بعد، انگلیس با تکیه بر نیروی دریایی خود، درصدد بود به عنوان مبارزه با برده داری، سیادت دریایی خود را در جهان گسترش دهد. (47) این اقدام انگلیس بیشتر جنبه سیاسی داشت. (48) در حدود سال 1840 م به دلیل تلاش های نماینده انگلیسی مقیم در بوشهر و ناوهای انگلیسی در خلیج فارس فعالیت دزدان دریایی به شدت تنزل یافت. (49) در 20 دسامبر 1841 انگلیس با کشورهای اروپایی چون فرانسه، روسیه، اتریش و پروس قراردادی را منعقد و در آن از دولت ایران درخواست کرد ورود و خروج بردگان را از خلیج فارس و دریای عمان ممنوع کند، اما از آنجا که محمد شاه این موضوع را وسیله ای برای اعمال نفوذ انگلیس در ایران می دید، مخالفت علمای دینی را بهانه قرار داده و از پذیرفتن این درخواست امتناع کرد. (50)
بعدها در سال 1222/1843 انگلیسی ها شیخ نشین ها و رهبران قبایل را که در سال 1198/1820 «قرارداد اساسی» را امضا کرده بودند وادار کردند سند دیگری را به نام «موافقت نامه در جهت قطع عملیات نظامی در دریا» امضاء کنند که منظور از آن متوقف کردن جنبش های ضد انگلیسی در خلیج فارس بود. (51) به دنبال آن انگلیسی ها جزایر سقوطری، کوریا موریا و مسیرا را تصرف کردند. (52)
در سال 1847 م شیخ بحرین به منظور جلوگیری از تجارت برده معاهده ای با انگلیسی ها بست و اندکی بعد مأمورین انگلیسی به دولت خود پیشنهاد کردند بحرین را تحت الحمایه انگلیس قرار دهد، اما این پیشنهاد رد شد. (53) مخالفت انگلستان با ادعای ایران بر سر بحرین تا زمان حکومت ناصرالدین شاه ادامه داشت و دولت انگلیس تمامی فعالیت های دولت ایران در خلیج فارس را مخالف مصالح انگلیس در بحرین می دانست و نیروی دریایی ایران را سبب آشوب در این ناحیه تلقی می کرد. (54) در سال 1851 دولت انگلیس که قبلاً از قبول تقاضای ایران در مورد فروش چند کشتی کوچک جنگی برای محافظت از سواحل جنوبی ایران خودداری کرده بود، این بار نیز صراحتاً به مخالفت با تأسیس نیروی دریایی ایران در خلیج فارس پرداخت و ناصرالدین شاه قاجار که تصمیم به خرید چند کشتی جدید از آلمان و استخدام ملوانان آلمانی داشت، به دلیل فشارهای شدید مقامات انگلیسی، ناچار شد با لغو سفارش خرید و خاتمه خدمت ملوانان آلمانی، مجوز صدور بازرسی کشتی های ایران را از سوی ناوگان انگلیسی صادر کند و شرایط این کار را حضور و نظارت یک مأمور ایرانی در عرضه ناو انگلیسی قرار دهد. (55) این مسئله نفوذ انگلیس در خلیج فارس را افزایش داد به طوری که انگلیسی ها به صورت دائم ناوگانی در بحرین مستقر کردند. (56) تلاش های امیرکبیر برای اعمال حاکمیت ایران بر بحرین با مرگ وی ناتمام ماند.
تحت الحمایگی رسمی بحرین به دنبال ادعاهای سیاسی ایران و عثمانی بر بحرین صورت تحقق به خود گرفت. در 31 مه 1861 قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه (شیخ بحرین) و فیلیکس جونز نماینده سیاسی انگلستان بسته شد که به موجب آن مجمع الجزایر بحرین رسماً تحت الحمایه انگلیس شد. (57) به موجب این قرارداد شیخ بحرین اولاً صحت و اعتبار تمامی معاهدات سابق را پذیرفت و ثانیاً وعده داد به شرط حمایت انگلیس در مسائل خارجی بحرین، از جنگ و دزدی در دریا و تجارت برده خودداری کند و در مرافعات سیاسی خود با هر قدرتی حکمیت انگلیس را بپذیرد و به انگلیسی ها اجازه فعالیت تجاری آزاد در بحرین را بدهد. (58) به دنبال همین قرارداد بود که به محض این که عثمانی در 1871 به فکر تصرف بحرین افتاد، ‌از حمایت انگلیس برخوردار شد. (59)
دولت انگلیس در برابر اعتراض ایران به مفاد این قرار داد حضور دزدان دریایی و برقراری امنیت در خلیج فارس را بهانه کرد و بر تسلط خود بر مطنقه ادامه داد و پنج کنسولگری در مسقط، کویت،‌ بحرین، بوشهر و بندرعباس ایجاد کرد که در برابر ایران از خواسته ها و مطامع انگلیس، دفاع و حمایت کنند. (60) در سال 1880 م شیخ عیسی حاکم بحرین ضمن عقد معاهده ای با انگلیس متعهد شد که بدون نظر انگلیس هیچ قرار دادی با دولتی دیگر منعقد نکند و تنها به دولت انگلیس اجازه دایر کردن کنسولگری و مخزن زغال سنگ دهد. (61) ‌در همین سال ها بود که تجارت اسلحه برای قبایل سرکش ایران و عشایر افغانستان، جایگزین برده داری شد و این موضوع سبب شد منافع مشترک ایران و انگلیس به خطر افتد. بخشی از این سلاح ها بین عشایر داخلی عمان توزیع می شد و قسمت اعظم آن به بحرین و قطر و کویت فرستاده و بخشی هم وارد خاک ایران و عثمانی می شد. (62) لذا در سال 1900م نماینده سیاسی انگلیس به منظور مبارزه با قاچاق اسلحه در بوشهر مقیم شد و بدون هیچ اعتراضی به فعالیت خود ادامه داد. (63)
در سال 1906م انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاکم بحرین، این کشور را به قیمومیت خود در آورد. (64) ایران پس از عضویت در جامعه ملل (1920م/1300ش) در سال 1927م/1306ش ادعای مالکیت خود بر بحرین را مجدداً مطرح کرد. برخی پژوهشگران «انعقاد قرارداد جده» بین انگلیس و امیر حجاز را دلیل این ادعای ایران دانسته اند، (65) چرا که طبق این قرارداد ابن سعود پذیرفت بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد و اقدام ایران در واقع اعتراضی به این موضوع بود. (66) در حقیقت ایران قرارداد مذکور را مغایر با حق حاکمیت خود بر بحرین و تمامیت ارضی خود، می دانست. در اعتراض به این قرارداد و در همین سال دولت ایران یادداشت شدیدالحنی را توسط وزیر امور خارجه برای رابرت کلایو، ‌وزیر مختار انگلیس در تهران ارسال و بر حاکمیت مطلق ایران بر بحرین تأکید کرد و ضمن آن رونوشتی از این اعتراض برای جامعه ملل فرستاده شد. (67) اما وزیر امور خارجه انگلیس (آستن چمبرلین) یکسال بعد طی یادداشتی به جامعه ملل اعتراض ایران را بی اساس دانست و عنوان کرد بحرین کشور مستقلی است که مشترکات جغرافیایی و نژادی با ایران ندارد. (68) در زمان حکومت رضاشاه زمانی که در سال های 1930 و 1934م شیخ بحرین، امتیاز استخراج نفت را به شرکت های انگلیسی و امریکایی واگذار کرد، ایران مجدداً به این اقدام اعتراض شدیدی کرد (69) که البته این اعتراض نیز بیشتر در حد یک اعتراض دیپلماتیک بود و از آن فراتر نرفت. گزارشهای محرمانه و همچنین شکایات چندی از اتباع ایرانی ساکن در بحرین از ورود غیر قانونی انگلیس به جزایر جنوبی ایران گرفته تا دخالت در امور بحرین و جمع آوری شیوخ منطقه و مذاکره با آنها در جهت ایجاد امارتهای مستقل و قدغن نودن تدریس زبان فارسی در مدارس بحرین،‌ در سالهای 1308 تا 1312 شمسی موجود می باشد که مؤید این نکته است که تلاشی جدی جهت حفظ این بخش از کشور صورت نگرفت. (70)
در زمان حکومت محمدرضا شاه، نخست وزیر احمد قوام در سال 1947 م/ 1326 ش از سوی مجلس برای پی گیری مجدد مسئله حاکمیت ایران بر بحرین تحت فشار قرار گرفت. (71) مجلس ایران از نخست وزیر و روزنامه ها می خواست درباره حق حاکمیت ایران بر بحرین اقدام عاجلتری نمایند. یکسال بعد وزیر امور خارجه ایران، اظهار کرد ایران تمام قراردادهای بحرین با دولت های دیگر را رد می کند، چرا که حق حاکمیت ایران در این قراردادها نادیده گرفته شده است. به دنبال این مطلب ایران به سازمان ملل شکایت کرد و جایزه کلانی برای کسی در نظر گرفته شد که بتواند حاکمیت ایران بر بحرین را ثابت کند. (72) در سال 1967م/1346ش که انگلیس در نظر داشت به دولت های خلیج فارس استقلال بدهد، مسئله بحرین، مجدداً در صدر مسائل سیاسی قرار گرفت. اگرچه ادعای ایران نسبت به مالکیت بحرین تا سال 1971م/ 1349ش همچنان ادامه داشت اما در این سال ایران پذیرفت درباره سرنوشت بحرین همه پرسی به عمل آید و به بهانه همه پرسی این قسمت از خاک ایران از کشور ما جدا شد. به زعم برخی اندیشمندان، شاید محمدرضا پهلوی به خوبی از بهای گزاف دعاوی و جنگ های طولانی مدت بر سر بحرین واقف بود. (73) در این مدت بین نمایندگان دولت ایران و سفیر انگلیس بر سر بحرین ملاقات هایی نیز صورت گرفت. (74) عَلَم در بخشی از خاطرات خود به موضوع رفراندم بحرین و برخورد اوتانت، دبیرکل سازمان ملل با این موضوع اشاره می کند. (75)‌تلاشهای ایران کمافی السابق در حد همین ملاقاتها و مذاکرات بی نتیجه باقی ماند و در نتیجه پس از اجرای همه پرسی مختصر از سران بعضی قبایل، بحرین مستقل اعلام شد و محمدرضا شاه قبول این مسئله را نشانی از سیاست صلح جویانه و مسالمت آمیز خود تلقی نمود. (76) اگرچه از اینکه آیندگان به خاطر مسئله بحرین او را خائن بخوانند، همواره بیم داشت!!!(77)

نتیجه گیری

یکی از مسائل تنش زا بین ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی اختلاف بر سر حاکمیت بحرین بود. آنچه از لابلای منابع تاریخی استنباط می شود، حاکمیت ایران بر بحرین در اغلب موارد با اعمال زور و امور نظامی همراه بود. به نظر می رسد دور بودن بحرین از تسلط حکومت مرزی ایران علی رغم این که همواره مالیات و خراج خود را به حکام جنوب ایران پرداخت می کرد و از همه مهم تر، ترکیب نژادی این منطقه از مواردی است که ادعای ایران در این خصوص را با دشواری همراه می کرد. ورود استعمار انگلیس به مناطق جنوبی ایران و خلیج فارس به دوره صفویه و رقابت این کشور با همتایان استعمارگر اروپایی چون پرتغال، اسپانیا، هلند و فرانسه بر می گردد اما دخالت استعمار انگلیس در بحرین به بهانه از بین بردن دزدان دریایی و مبارزه با تجارت برده شروع شد و با قاچاق اسلحه به عشایر ایران و افغانستان و نیروهای واقع در عمان و همچنین حفاظت از منافع انگلیس در خلیج فارس و هندوستان ادامه یافت. پس از عقد معاهده سیاسی حاکم عرب بحرین با انگلیس، فصل تازه ای در روابط انگلیس و بحرین آغاز شد که تحت الحمایگی بحرین را در پی داشت. با کشف ذخائر نفتی در بحرین و کسب منافع حاصل از آن، حضور و نفوذ انگلیس در بحرین شدت بیشتری به خود گرفت و با دخالتهای گاه و بیگاه خود زمینه های جدایی این بخش از کشور را فراهم نمود. ایران نیز به دلیل ضعف نظامی و اقتصادی و فقدان دیپلماسی سیاسی قدرتمند، نتوانست حاکمیت خود بر بحرین را حفظ کند. در نهایت نماینده ایران چاره ای جز این ندید که با ژستی دیپلماتیک و وطن دوستی در جلسه شورای امنیت با اظهار این نکته که دولت متبوعش آرزومند سعادت مردم بحرین است و همچنین بایستی حقوق انسانی و اساسی مردم ایرانی الاصل بحرین محترم شمرده شود، استقلال بحرین را به رسمیت بشناسد. بدین ترتیب اعضای شورای امنیت سازمان ملل نیز در روز دوشنبه 11مه 1970 میلادی 1349/2/21 شمسی باتفاق آرا قطعنامه ای را که منجر به استقلال بحرین می گردید، تصویب نمودند و بحرین برای همیشه از ایران جدا شد.

آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، 1383.
آقایی، سید داود، ایران و سازمان های بین الملی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.
آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران (از تأسیس سلسله پهلوی تا کودتای 28 مرداد)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، 2ج، انتشارات عطایی، 1369.
اقتداری، احمد، آثار و شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1348.
کشته خویش (مجموع پنجاه مقاله)، انتشارات توس، بی تا.
ابن بلخی، فارسنامه ابن بلخی، توصیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، بنیاد فارس شناسی، 1374.
ابن رسته، احمدبن عمر، الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، تهران، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، 1380.
الهی، همایون، خلیج فارس و مسائل آن، نشر قومس، 1370.
حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله، جغرافیای حافظ ابرو، تصحیح صادق سجاد، مرکز نشر میراث مکتوب، 1378.
دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران 1368.
رایت، دنیس، انگلیسی ها در میان ایرانیان، ترجمه اسکندر دلدم، انتشارات نهال، 1364.
شبانکاره ای، محمد بن علی بن محمد، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، انتشارات امیرکبیر، 1363.
طاهری، ابوالقاسم، تاریخ روابط سیاسی و بازرگانی ایران و انگلیس، 2ج، انتشارات انجمن آثار ملی.
علم، امیراسدالله، یادداشت های علم، انتشارات مازیار، 1382.
مارکام، کلمنت، تاریخ ایران در دوره قاجار، ترجمه میرزا رحیم فرزانه، به کوشش ایرج افشار، انتشارات فرهنگ ایران، 1364.
محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، انتشارات اقبال، 1378.
مستوفی قزوینی، حمدالله، نزهةالقلوب، به سعی و اهتمام گای لسترنج، دنیای کتاب، 1362.
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، نشر ناشر، تهران 1362.
نوایی، عبدالحسین، تاریخ روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، تهران، انتشارات سمت، 1377.
نورائی، منوچهر و شفائی، سعید، امنیت خلیج فارس، گذشته، حال و آینده، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلامشهر، 1385.
نوگت، جفری، و تئودور توماس، بحرین و خلیج فارس، ترجمه همایون الهی، نشر قومس، ‌1369.
ویلسن، آرنولد، خلیج فارس، ترجمه محمد سعیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، نشر مرکز،‌1383.
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، انتشارات امیرکبیر، 1356.

پی نوشت ها :

1- آوری، 1369، ج2، ص 156.
2- الهی، 1370، ص23.
3- دینوری، 1368، ص 69.
4- دینوری، 1368، ص 72/ابن بلخی، 1374، ص 171.
5- دینوری، 1368، ص 74.
6- ویلسون، 1366، ص 65.
7- دینوری، 1368، ص 96.
8- دینوری، 1368، ص 167/ابن بلخی ، 1374، ص271.
9- آوری، 1366، ج2، ص 156.
10- حافظ ابرو، 1378، ج2، ص 171.
11- مستوفی، 1362، ص234.
12- شبانکاره ای، 1363، صص315و319.
13- اقتداری، بی تا، صص 530- 527.
14- نوایی، 1377، ص82.
15- همان ، ص 86.
16- همان ، ص 88.
17- همان ، ص 95.
18- همان ، صص 98و103.
19- همان ، ص 109.
20- همان ، ص 143.
21- رایت، 1364، ص15.
22- ویلسن، 1366، ص 201.
23- الهی، 1370، ص 63.
24- هوشنگ مهدوی، 1356، ص 165.
25- همان ، ص 1356، ص166/ آوری، 1366، ج2، ص156.
26- هوشنگ مهدوی، 1356، ص 167.
27- Thomas Dorn ford.
28- مهدوی، 1356، ص 177.
29- ویلسن، 1366، ص 209/ ورهرام، 1368، صص205-204.
30- مهدوی، 1356، ص 179.
31- ویلسن، 1366، ص 214.
32- رایت، 1364، ص15.
33- ورهرام، 1368، ص203.
34- محمود، محمود، 1378، ج1، صص10-5.
35- این خاندان از نسل عرب های سنی بودند که از عربستان و از طریق کویت و قطر قبل از اینکه ادعای تسلط بر بحرین را داشته باشند به آنجا مهاجرت کردند. (جعفری نوگت، 1369، ص 7).
36- مارکام، 1364، ص 86/مهدوی، 1356، ص 279.
37- مهدوی، 1356، ص 279.
38- الهی، 1370، ص 67.
39- دنیس رایت، 1364، صص142 و143.
40- این فرقه در اواسط قرن هجدهم در عربستان ظهور کرد و بعدها به نام مؤسس آن (محمدبن عبدالوهاب از اهالی عینیه نجد) شناخته شد. آنها مورد حمایت دولت انگلیس بودند.
41- قاسمی ها(جاسمی ها) قبیله ای بودند که در اواخر قرن هجدهم در مسندام، رأس الخیمه و سواحل امارات عربی متحده کنونی مستقر شده و با کمک نیروهای باقی مانده پرتغالی در منطقه فعال بودند. این قبیله به دزدی و غارت دریایی از خلیج فارس تا سواحل هند دست زده و از این راه شهرتی به دست آورده بودند... دزدان دریایی که اغلب آنها از قبیله قاسمی ها بودند طی سال های 1819-1797، حدود 84 کشتی متعلق به ایرانی ها، عمانی ها، هندی ها و انگلیسی ها را در خلیج فارس و دریای عمان غارت کردند. (نورانی، 1385، ص 42/ویلسون، 1366، ص 233).
42- مهدوی، 1356، ص 280.
43- keiv.
44- مهدوی، 1356، ص 280/ الهی، 1370، ‌ص 69.
45- ویلسن، 1366، ص 283.
46- دنیس رایت، 1364، ص142.
47- مهدوی، 1356، ص 251.
48- مکی، 1362، ج 5، ص 80.
49- دنیس رایت، 1364، صص143و144.
50- مهدوی، 1356، ص 251.
51- الهی، 1370، ص 69.
52- محمود، محمود، 1378، ج8، ص 290.
53- ویلسن، 1366، ص 284.
54- طاهری، ص26.
55- دنیس رایت، 1364، ص144 /هوشنگ مهدوی، 1356، ص 288.
56- مهدوی، 1356، ص 280.
57- همان.
58- ویلسن، 1366، ص 284.
59- همان.
60- مهدوی، 1356، ص 281.
61- ویلسن، 1366، ص 285.
62- همان ، 1366، ص 310.
63- دنیس رایت، 1364، ص146.
64- آوری، ‌1369، ص 157.
65- این قرارداد بین عبدالعزیزبن مسعود(پادشاه حجاز) و انگلیس در 20 مه 1927 بسته شد. در ماده دوم این قرارداد چنین آمده بود: «اعلیحضرت پادشاه حجاز و نجد و توابع آن ملتزم به تأمین روابط دوستانه و صلح آمیز با خاک کویت و بحرین می باشد». (آقایی،‌1381، ص68).
66- آوری، ‌1369، ص 134.
67- آقایی، 1381، ص 68.
68- همان.
69- آوری، ‌1369، ص 134.
70- رجوع شود به اسناد منتشر شده مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی و خصوصی بحرین، سند2-17.
71- آبراهامیان، 1383، ص 301- آوری، 1369، ص 327.
72- آوری، ‌1369، ص 328.
73- کاتوزیان، 1383، ص 366.
74- یادداشت های علم، 1382، ص 150.
75-همان ، صص 259و315.
76-همان ، ص 395.
77- همان ، ص 37.

منبع: نشریه مطالعات تاریخی، شماره 33.