نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی



 
از نظر جغرافیایی آتیک Attica در جنوب غربی شبه جزیره بوملاد یونان همیشه یکی از فقیرترین و کم اهمیت‌ترین مناطق یونان بوده است. اتیک حتی در مسیر اصلی ارتباطات میان بئوشیه Beotia و پلوپونزPeloponnese که از کورینت Corinth می‌گذرد قرار نداشت. اتیک مستعمره میسین و انزوای آن موجب متأثر نشدن از اساطیر سرزمین‌های دیگر بود. خاستگاه قدرت آتن در نیروی دریائی حامی صادرات روغن زیتون؛ شراب؛ سفال و نقره‌ای بود که در برابر غلات وارداتی مورد نیاز برای تغذیه مردم آن پرداخت می‌شد. دین و وحدت سیاسی اتیک در برابر اشراف سالاری پیسیستارتوس Pisstaratus ستمگر (527-650 ق. م) که خود را مورد حمایت آتنا و بنیادگذار جشن‌های سالانه پان آتنی Panathenaic می‌دانست؛ از جانب مردم این دیار حمایت می‌شد. بخش بزرگی از اساطیر آتن و از آن شمار اسطوره‌های مربوط به تزه Theseus بازگو کننده ویژگی‌های این دوره است با این همه بندر پرئوس Piraeus و آتن در جائی قرار دارد که تجارت با انبار غله آتن یعنی سرزمین‌های پیرامون و جزایر دریای سیاه و سرزمین‌های جنوبی و شرقی این منطقه را آسان می‌کرد. بدین سان پیوندهای اساطیر آتن با کرت Crete به دورانی کهن‌تر باز می‌گردد.
هنریخ سلمان [باستان‌شناس و هومرشناس] روایت‌های همر را تا تروا و میسین پی گیری و سرآرتوراوانس از طریق اسطوره تزه و مینوتور Minotur یا گاو مرد به تمدن بزرگ کرت Minoan در نوسوس Cnossus را می‌یابد.
در روایت‌های اسطوره‌ای نخستین ساکن اتیک؛ مار – مردی زمین زاد به نام سکروپس Cecrops است که از خاک اتیک هستی می‌یابد. سکروپس دور از اختلاف پوزئیدون و آتنا برای تملک اتیک شهادت می‌دهد که نخستین درخت زیتون را آتنا در اتیک غرس کرد و هم بدین دلیل پوزئیدون توفانی بر می‌انگیزد و اتیک را غرق می‌کند. در اسطوره‌ای دختران سکروپس Cerops پرستاری مار – مرد دیگری را به نام اریکتونیوس که پسر آتنا است به عهده دارند در این اسطوره آتنا برای سفارش اسلحه به کارگاه هفائیستوس Hephaeestus می‌رود و هفائیستوس شیدای آتنا و او را دنبال می‌کند. آتنا می‌گریزد و آن چه را از هفائیستوس برپای او می‌ریزد با نفرت با پارچه‌ای پشمی می‌زداید و به زمین پرتاب می‌کند و از این نطفه اریکتونیوس [به معنی پشم و زمین] هستی می‌یابد. آتنا کودک را در سبدی می‌نهد و پرستاری کودک را به سه دختر سرکوپس واگذار می‌کند و از آنان می‌خواهد در سبد را باز نکنند. دو تن از دختران با گشودن در سبد و دیدن مار مردی در سبد دیوانه و خود را از تخته سنگ‌های اکروپولیس به زیر می‌افکنند. این ایده که آتنا خدابانوی باکره فرزندی بزاید با خداشناسی پیشرفته یونان همخوان نیست و با کاهنه‌های پوزئیدون پیوند می‌یابد.

تزه و پروکنه

فهرست شهریاران آتن در بردارنده‌ی نام‌هایی است که در شمار مستبدان قرار دارند. یکی از این شهریاران پاندیون Pandion نام دارد و افسانه هدهد، بلبل و پرستو و چگونگی پیدائی آن‌ها و آوازشان در بردارنده اجزائی است که با اسطوره‌های جانشینی پیوند می‌یابند. پاندیون را دو دختر بود که پروکنه Rocene و فیلومل Philomela نام داشتند. [به هنگام نبرد پاندیون و پادشاه تبس لابداکوس؛ پاندیون از تره Teree شهریار تراس یاری می‌جست و بدین ترتیب بر حریف پیروز می‌شد و پروکنه را به پاداش این یاری به تره داد.] پروکنه پس ازازدواج با تره از همسر خویش صاحب پسری شد که ایتیس Itys نام گرفت. تره که شیدای خواهر زن خود فیلومل بود بدو تجاوز کرد و برای آن که پروکنه از این ماجرا آگاه نشود زبان فیلومل را برید. فیلومل اما داستان این خیانت را روی پارچه‌ای دست دوزی کرد و پروکنه برای انتقام گرفتن ازتره؛ ایتیس را کشت و گوشت فرزند را به خورد تره داد و با خواهر خود فیلومل گریخت. تره پس از آگاهی از این ماجرا تبر در دست به تعقیب آنان پرداخت و هنگامی که در دالیس Daulis واقع در نوسید به آنان رسید دو خواهر از خدایان یاری خواستند و پروکنه به هیأت بلبل؛ فیلومل به شکل پرستو و تره به هیأت هدهد در آمدند بدین روایت چنین است که پروکنه مدام تره و اتیس را به نام می‌خواند و فیلومل که عاشق اتیس بود نام او را نجوا می‌کند در شعر اووید تره هدهد می‌شود و مدام با تکرار پوپو Poupou کجائید؟ کجائید؟ پروکنه و فیلومل را صدا می‌زند.
شهریار دیگر اریکته Erchtheus است دختران اریکته را سرنوشتی است که گوئی تقدیر دختران سکروپس است بدین روایت اوری تی Orithyia را باد شمال ربود و در جبران این خطا آتنی‌ها را کمک کرد تا با غرق کردن کشتی دشمنان آنان در جنگ پیروز شوند. اوری تی از باد شمال صاحب پسرانی شد که زتس Zetes و کالیاس Calias نام دارند و این دو ژازون را در آوردن پشم زرین و سفر با کشتی آرگون همراهی می‌کنند به روایتی اورتی همانند پرسفونه و به هنگامی که درساحل رود مشغول چیدن گل بود از جانب باد شمال ربوده شد در روایتی دیگر اریکته دختر خود اورتی را برای پیروزی بر دشمنان قربانی می‌کند و دو دختر اریکته از اندوه مرگ خواهر خود را از اکروپولیس به زیر می‌افکنند یا که قربانی می‌کنند تا پدر در نبرد با الوزیس Eleusis پیروز شود.

تزه

تزه Theseus فرزند اژه Aegeus قهرمان بزرگ آتنی و اژه در روایاتی چند نوه پاتریون Patheryon شهریار و جانشین سکروپس بود. تزه به معنی یابنده و او را بنیادگذار شهر آتن و نام و معنی نام او به گونه‌ای است که فرمانروایان آن منطقه را به پذیرش وی به عنوان فرنروایی بزرگ تشویق می‌کند؛ بدان سان که اسپارتی‌ها هراکلس را قهرمانی دوریسی می‌خوانند و در این راه تزه هم تای یونانی هراکلس است هراکلس در جهت تحکیم اشراف سالاری دوریس و یادمان فتوحات بزرگ خویش مسابقات ورزشی المپیک را بنیاد نهاد و بدین سان در این راه برای آتنی‌ها تزه هم تای هراکلس می‌شود.
پیوند ماجرای تزه با کرت Crete گویای آن است که تزه نه یک قهرمان خیالی که با اسطوره‌های کهن پیوند دارد. این پیوند بیش از تولد تزه و به زمانی که اژه را برای جانشینی خویش فرزندی نیست آغاز می‌شود. پیشگوی معبد دلف به اژه گفته بود: «پیش از آن که به دیار خود برسی دهانه مشگ شراب را مگشای» اژه در راه بازگشت به سرزمین خویش در ترزن Troezen میهمان شهریار آن جا پیته Pitheus شد و پیته که پیام پیشگوی دلف را درک کرده بود اژه را مست و با دختر خود اترا Aethra را هم بستر کرد. لایوس پدر اودیپ نیز مادر اودیپ را به هنگام مستی باردار کرده بود. اژه بدین سان همانند لایوس صاحب جانشینی شد و مشگ شراب شاید با آیین میگساری پیوند دارد و نماد آمیزش جنسی است.
در روایتی دیگر تزه پسر پوزئیدون و ماجرا چنین است که پوزئیدون پس از هم بستری اژه با اترا هم بستر و در این راه تزه هستی می‌یابد. پدر تزه هنگام رفته از ترزن شمشیر خود را زیر سنگی پنهان می‌کند تا تزه شمشیر را به هنگام رفتن نزد پدر به او نشان دهد و این کاری است که پوزئیدون بعد از هم بستری با مدوز گورگون و بسته شدن نطفه کریزائور انجام داد که شمشیر در این داستان نشان‌شناخت و هم زاد نیست و این که زنی میرا می‌تواند برای خدا پسری بزاید سندی است که جانشینی در نظام پدر سالار در خط مادری نیز ادامه می‌یابد.

کرت

پس از بازگشت اژه به آتن نخستین پیوند او با کرت در شخصیت آندروژه Androgeus و پسر مینوس Minos پدیدار می‌گردد؛ و مینوس شاید نه فقط یک نام که خدا – شهریار کرت است در روایت‌های مختلف سخن از انسانی است که پسر زئوس و اروپ بود و تا نسل پیش از نبرد تروا زنده بود. این فرزند برادر یا دو قلویی بود که رادمانت Rhadamant نام داشت و این نام بی تردید نامی است پیش یونانی رادمانت در پایان شهریاری خود به هادس می‌رود و در آن جا با الکمن Alcemena ازدواج می‌کند در این ماجرا رادمانت داور هادس و در آغاز به قضاوت مردگانی مشغول می‌شود که نامدارند و چنین کاری شاید زمینه‌ای است از فرهنگ کرت که یونانیان را تحت تأثیر قرار می‌دهد [و در روایتی دیگر مینوس شهریار کرت نیز در این داوری برادر را همراهی می‌کند].
در روایتی مینوس از پوزئیدون تمنا می‌کند نر گاوی را از دریا برای قربانی کردن در معبد خویش برای او بفرستد و پس از برآورده شدن این تمنا از قربانی کردن نر گاو خودداری و گاو را به گله خود می‌فرستد و هم بدین دلیل یا به سبب نفرین همسرش پازیفه دچار مصائب بسیار و از آن شمار این مشکل می‌شود که هنگام هم بستری از او مار و عقرب خارج می‌شود و هم بستر او را می‌کشد پروکریس Procris همسر سفالوس [با پذیرش چند هدیه از مینوس] او را درمان می‌کند و درمان چنین است که مینوس با زنی مصنوعی هم بستر و مارها و عقرب‌ها به درون آن زن راه می‌یابند و پس از این مینوس از همسر خود صاحب فرزندان بسیار می‌شود. اساطیر و افسانه‌های کرت سرشار از معجزات مکانیکی و ابداعاتی از این دست و نمودی دیگر از این گونه در افسانه تالسو Talos مرد مفرغی یا برنجینی که کرت را پاسداری می‌کرد پدیدار می‌شود؛ و در روایت سفر سرنشینان آرگون به کرت تالوس توسط مده Medea و با گشودن رگ پای او نابود می‌شود.
هدایائی که مینوس به پروکریس می‌دهد یکی سگ غول پیکری است که سفالوس با این سگ روباه غول پیکر تبس را در بازگشت به تبس نابود می‌کند و هدیه دیگر نیزه‌ای است که هرگز آن را خطائی نیست و با همین نیزه پروکریس خود کشته می‌شود روایت چنین است که سپیده صبح که شیدای سفالوس بود او را ربود و هنگامی که سفالوس از دوری پروکریس بیمار شد سپیده صبح او را برای آزمون وفاداری پروکریس با هیأتی دیگر نزد وی فرستاد و هنگامی که پروکریس خود را بدو تسلیم کرد به هیأت اصلی خود نمایان شد. پروکریس شرمزده به کرت رفت و در بازگشت با حیله‌ای مشابه از همسر خود انتقام گرفت با آن که دراین روایت سفالوس و پروکریس آشتی می‌کنند پروکریس اما هر روز همسر را به هنگام رفتن به شکار تعقیب می‌کند و در یکی از این روزها سپیده صبح با برانگیختن سفالوس به پرتاب نیزه به سوی پروکریس که سپیده صبح او را به هیأت گوزنی در می‌آورد کشته می‌شود.
مینوس پس از معالجه از جانب پروکریس؛ از همسر خود پازیفه Paziphe خواهر آئتس Aeetes و دختر هلیوس (خورشید) و شهریار کلشید صاحب پسران و دختران بسیار شد؛ پازیفه اما عاشق نرگاوری شد که پوزئیدون برای قربانی شدن از دریا فرستاده بود و دادالوس Dadadlus که در آن زمان آتن را ترک کرده بود برای پازیفه نرگاوی مصنوعی ساخت که پازیفه از عشقبازی با آن لذت می‌برد و هم از این نرگاو بود که مینوتور Minotaur یا گاو مرد اسطوره‌ای زاده شد. مینوتور در اساطیر کرت نمادی از ترکیب خدا؛ شهریار و حیوانی مقدس است که مینوس از داشتن او رنج می‌برد و او را یاری کشتن فرزند نیست. مینوس از دادالوس می‌خواهد که برای نگهداری مینوتور برای او کاخی زیر زمینی بسازد و دادالوس در زیر کاخ مینوس لابیرنتی می‌سازد که جز او کسی راه خروج از آن را نمی‌داند و یاد آور کاخ کونسوس Conssus است [بدین سان مینوتور بدین کاخ تبعید می‌شود و هر سال یا هر هفت سال مینوس هفت پسر و هفت دختری را که از مردم آتن خراج می‌گیرد بدین کاخ زیر زمینی می‌فرستد.]
قدرت دریایی کرت در داستان پسر مینوس یعنی کاتره Catreus پدیدار می‌شود. پسر کاتره؛ آلتامنس Althiemenes برای گریز از سرنوشت و پدر کشی به رودس Rhodes می‌رود اما سرنوشت را گریزی نیست و کاتره به تصادف به دست آلتامنس کشته می‌شود ماجرا چنین است که کاتره زمانی که در روزهای پیری برای یافتن جانشین خویش و آلتامنس به رودس می‌رود چوپانان رودس او را اسیر و به دست چوپان‌ها و پسر خویش که پدر را نشناخته است کشته می‌شود. [آلتامتس پس از آگاهی از خطای خود از خدایان می‌خواهد او را غرق زمین سازند و دعای و تمنای او برآورده می‌شود]. در روایتی آلتامتس به هنگام آگاه شدن از روابط خواهر خویش و هرمس خواهر را تنبیه می‌کند و برای به دام انداختن خواهر گریزان پوست‌های تازه دباغی شده و لیز گاو را بر سر راه خواهر پهن می‌کند و این روایت شاید بازگو کننده روایتی آیینی در رودس باستان است درروایتی یکی از پسران مینوس به نام گلوکوس Glaucus در خردسالی به هنگام تعقیب یک موش در کوزه عسل می‌افتد و خفه می‌شود [و در روایتی اسکلیپوس او را به جهان زندگان باز می‌گرداند] و چنین روایتی شاید بازگوی تدفین مرده در کوزه عسل درکرت است. در روایتی دیگر که در بردارنده عنصر جانشینی است پیشگوئی به نام پولی دوس Polydus گلوکوس را زنده می‌کند و این کار را از ماری یاد می‌گیرد که مرده‌ی جفت خویش را با گیاهی زنده می‌کند و چنین می‌نماید که در این افسانه عنصری آیینی نهفته است.
پسر سوم مینوس؛ اندروژه Androgeus با شاخ گاو [ماراتن] کشته می‌شود. اندروژه پس از پیروزی در جشن پان آتن [به سبب حسادت اژه و از جانب او مامور کشتن نر گاو ماراتن Marathon می‌شود و این همان نر گاوی است که هراکلس او را اسیر کرده بود و اوریسته با دیدار او وحشت زده در کوزه نهان شده بود اندروژه در ستیز با این گاو کشته و خبر مرگ او در مراسم آیینی جزیره پاروس Paros به پدر می‌رسد و از آن پس کاربرد تاج گل و نواختن نای از این مراسم قربانی حذف می‌شود چرا که مینوس با شنیدن این خبر تاج گل خود را به سوئی می‌افکند و به فرمان او نوازنده فلوت نواختن را متوقف می‌کند. پس از این ماجرا مینوس] با تهیه ناوگانی به آتن حمله کرد. سیلا پادشاه مگار Megara به سبب موی ارغوانی رنگی که در سر داشت در این نبرد شکست ناپذیر بود. سیلا Syla دختر شهریار مگار در این ماجرا شیدای مینوس شد و با کندن تار موی ارغوانی از سر پدرخویش بدو خیانت کرد و مگار شیدای مینوس شد و با کندن تار موی ازغوانی از سر پدر خویش بدو خیانت کرد و مگار شکست یافت. مینوس که از خیانت سیلابیمناک بود به جای ازدواج با او سیلا را به قسمت جلوی کشتی خود بست و او را غرق کرد. خدایان اما بر سیلا رحمت آوردند و سیلا را به هیأت پرنده‌ای دریایی مرغ جیفه یا کاکل Ciris در آوردند. آتن پس از این ماجرا سه دختر سکروپس را قربانی و با این تمهید آتن را خطر ناوگان مینوس رهائی یافت اما ناچار شد که خراجگزار مینوس شود و بدین دلیل هر سال هفت دختر و پسر را به مینوس خراج می‌داد و مینوس آنان را به لابرینت مینوتور می‌فرستاد تا قربانی و خوراک مینوتور شوند. تزه برای رهایی آتن از این خراج به کرت می‌رود و با راهنمائی آریان مینوتور را می‌کشد و پس از چندی آریان را نیز رها می‌کند.

کارهای بزرگ تزه

تزه پس از بزرگ شدن شمشیری را که پدرش در زیر خرسنگی نهان کرده بود یافت و از طریق جاده ساحلی ایستموس Isthmus عازم آتن شد در راه آتن با شش غول راهزن مواجه و نیمه‌ای از خوان‌های هراکلس یعنی شش خوان را در پی گذاشت. پس از این تزه شش خوان دیگر را نیز سپری می‌سازد و این خوان‌ها عبارتند از کشتن نرگاو ماراتن؛ کشتن مردگاو (مینوتور) جنگ با آمازون‌ها؛ جنگ با قنطوران؛ ربودن هلن و نزول به هادس و در سه خوان آخر تزه همراه پیریتوس Pirithous شهریار لاپیت است.
در افسانه راهزنان برخی از آنان غول‌هایی خبیث و درون‌مایه‌هایی از افسانه‌های مردمی را در خود دارند پریفتس Periphetes غولی است که گرزی آهنین دارد و تزه پس از کشتن او همانند هراکلس گرز را تصاحب می‌کند. دومین غول راهزن سی نیس Sinis که قربانیان خود را با خم کردن دو درخت و بستن دست و پای قربانی بدان درختان به دو نیم می‌کرد و در نبرد با تزه کشته می‌شود و به روایت از آتنی‌ها تزه به افتخار این پیروزی بازی‌ها ایستمی Isthmian را بنیاد نهاد. راهزن غول سیرون Sciron غولی بود که قربانیان خود را ناچار می‌کرد پای او را بشویند و پس از این ماجرا آنان از فراز صخره‌ها به دریا می‌افکند و طعمه لاک پشت دریایی می‌کرد در نبرد تزه و سیرون تزه سیرون را نابود و لاک پشت نیز به سنگی تبدیل شد.
پولیمون پروکرست Polypemonpeocreete غول راهزنی بود که سنجهی او تخت وی بود و با خوابانیدن قربانی بر تخت خویش اگر بلند تر از تخت بود پای قربانی را می‌برید و او را اندازه تخت می‌کرد و اگر کوتاه بود چندان او را می‌کشید تا اعضاء او از هم بگسلد. تزه که هم اندازه تخت بود با برگردانیدن تخت بر روی غول او را نابود کرد غول راهزن دیگر سرسیوس Cercyon کشتی گیرماهری بود که قربانیان خود را با کوبیدن بر زمین نابود می‌کرد و تزه او را بر سر دست بلند و بر زمین کوبید و نابود کرد (همانند آنته که در نبرد با هراکلس از زمین مادر خود قدرت می‌گرفت و هراکلس او را با بلند کردن بر سر دست خفه کرد) گراز کرومیون موسوم به فئا ماده گرازی بود که در برخی از نقاشی‌ها همانند گراز اریمانت نقاشی شده است.
یکی دیگر از کارهای بزرگ تزه کشتن نر گاو ماراتون است که دست هراکلس گریخته یا او را رها کرده بود؛ برترین کار تزه اما کشتن گاو مرد موسوم به مینوتور است. در این کار آریان که شیدای تزه بود او را یاری کرد و بدو یاد داد که با نخی پیچ و خم‌های لابیرنت را نشان دار و پس از کشتن مینوتور از همان مسیر باز گردد. تزه پس از ازدواج با آریان او را در جزیره ناکسوس رها می‌کند و آریان بدین روایت در مراسمی آیینی همسر دیونوسیوس می‌شود.
در ماجرائی تزه چون پسر پوزئیدون با مینوس که پسر زئوس است در سفر به کرت به رقابت می‌پردازد. تزه خود را پسر پوزئیدون و هم پای مینوس می‌خواند و زئوس با پدیدار کردن آذرخش درآسمان بدون ابرپسر خویش را تأیید می‌کند و مینوس با افکندن حلقه طلای خود به دریا از تزه می‌خواهد که با بیرون آوردن حلقه از دریا ادعای خویش را اثبات کند و تزه با رفتن به اعماق دریا حلقه طلای مینوس را همراه با تاجی از طلا باز می‌گرداند اما پایان این کار شگفت انگیز که پس از کشتن مینوتور انجام می‌گیرد غم انگیزاست. اژه بادبان‌های سفید و سیاه در اختیار پسر خود تزه نهاده و ازاو خواسته بود پس از بازگشت از سفرهای پر ماجرای خویش در صورت پیروزی بادبان سفید را در صورت پیروزی بر کشتی خود برافرازد و چنان چه شکست یابد از بادبان‌های سیاه استفاده نماید. تزه در بازگشت از سفرهای پر ماجرا فراموش می‌کند بادبان‌های سپید را بر افرازد و پدر او اژه با دیدار بادبان‌های سیاه به تصور آن که تزه در کارهای خویش شکست یافته است خود را از فراز صخره‌ها یا بلندای اکروپولیس به دریا می‌افکند و از آن پس آن دریا اژه نام می‌یابد و مرگ اژه در این راه همانند سرنوشت شاهدخت‌های آتنی است.
پس از کشته شدن مینوتور؛ مینوس دادالوس و پسرش ایکاروس Icarus را که راز لابیرنت را با آریان در میان نهاده بودند زندانی می‌سازد و این دو مخترع بال‌هایی برای خود می‌سازند و از زندان می‌گریزند و یکی دیگر از افسانه‌های مکانیکی کرت را پدید می‌آورند ایکاروس در پرواز خود با بال‌هایی که آن را با موم به تن خود چسبانیده بیش از حد به خورشید نزدیک و با ذوب شدن موم به دریا می‌افتد. دادالوس اما سالم در سیسیل فرود می‌آید و کوکالوس Cocalos شهریار سیسیل او را در پناه خود می‌گیرد. مینوس در تعقیب دادالوس به سیسیل می‌رود و کوکالوس میهمان خود را پنهان می‌کند مینوس تدبیری می‌اندیشد و به جا که می‌رسد یک صدف حلزون و مقداری نخ به مردم می‌دهد و بدانان می‌گوید هر کس نخ را از راه پیچ در پیچ صدف خالی حلزون بگذارند جایزه‌ای بزرگ می‌گیرد هیچ کس در این کار موفق نمی‌شود دادالوس اما راه این کار را به کوکالوس یاد می‌دهد و کوکالوس با بستن نخ به پای مورچه و گذراندن مورچه از درون صدف در این کار موفق می‌شود و با نشان دادن صدف به مینوس، مینوس او را ناچار می‌سازد که دادالوس را بدو تسلیم کند. کوکالوس به ناچار می‌پذیرد اما شاهدخت‌های کوکالوس با افکندن مینوس در آب جوش حمام کاخ مینوس را نابود می‌سازند و اینکار همانند کاری است که دختران پلیاس در مورد پدر خود انجام دادند.

تزه و هیپولیتوس

بازمانده زندگانی تزه فرود یا ضد تصعید است تزه همراه هراکلس به نبرد آمازون‌ها می‌رود؛ مهاجمان آمازونی را که به آتن تاخته بودند شکست می‌دهد و ملکه آمازون را به همسری می‌گیرد و از او صاحب پسری می‌شود که هیپولیت یا هیپولیتوس Hippolytus نام دارد و نام خود را از مادر خویش هیپولیته گرفته است و بدین سان چنین می‌نماید که افسانه آمازون آتنی و بخشی از داستان هراکلس نیست. تزه در جنگ لاپیت با قنطورها که همانند نبرد خدایان و غول‌ها است و افسانه آن به سده پنجم پیش از میلاد باز می‌گردد؛ تا نماد پیروزی آتنی‌ها بر مهاجمان بیگانه باشد؛ به پریتوس Prithous می‌پیوندد.
تزه در دومین کار بزرگ خویش همراه پریتوس به ازدواجی مقدس روی می‌آورند و بر آن می‌شوند که با دختران زئوس ازدواج کنند. تزه؛ هلن Helen را بر می‌گزیند و این به هنگامی است که هلن ده یا دوازه ساله است پس همراه پریتوس به ژرفای زمین و به هادس می‌روند تا پرسفونهPersephone را در نقش عروس و همسر پریتوس به جهان زندگان باز گردانند. پرسفونه؛ خدا بانوی مرگ و از سوی دیگر گیاه خدا بانوست و هر بهار به زمین باز می‌گردد در دیدار این خدابانو پرسفونه؛ تزه و پریتوس را بر سریر خرسنگی جادویی می‌نشاند و با نشستن بر این تخت تزه و پریتوس به سریر می‌چسبند و آنان را یاری گریز نیست و این تخت همانند سریری است که هفائیستوس هرا را بر آن نشانید. به هنگامی که تزه و پریتوس در هادس هستند کاستور Castor و پولوکس Pollux برادران هلن خواهر را به اسپارت باز می‌گردانند. تزه به یاری هراکلس که برای بردن سگ سربر به هادس رفته است رهایی می‌یابد و نیروی زیاد تزه در رها کردن خود از سریری که بدان چسبیده سبب می‌شود که قسمتی از باسن او به سریر بچسبد و چنین است که باسن اعقاب او و آتنی‌ها لاغر است.
تزه پس از رهائی از هادس در بازگشت به آتن این سرزمین را آشفته می‌یابد. منسته Menestheus از دودمان ارکته که کاستور و پولوکس او را از تبعید باز گردانده‌اند در این زمان بر آتن حکومت می‌کند. تزه آزرده به اوبه می‌رود و لیکومد شهریار او را از فراز خرسنگ‌ها و چنان که شایسته شهریاری است به دریا می‌افکند و با کشته شدن تزه به روایتی فرزندان او پس از بازگشت از تروا بر تخت می‌نشینند.
در روایتی همسر تزه فدر Phaedra خواهر آریان شیدای هیپولیت و ندیمه او می‌کوشد تا هیپولیت را برای او به چنگ آورد. هیپولیت اما همانند بلروفون و پلئوس این ماجرا نقش یوسف در برابر زلیخا را بازی می‌کند و ندیمه فدر او را با سوگندی متعهد می‌سازد که تزه را از این راز آگاه نسازد. تزه پسر خویش را متهم و نفرین می‌کند و به نفرین پدر پوزئیدون نر گاوی غول آسا را به کشتن هیپولیت می‌فرستد و هیپولیت که به معنی اسب یاغی است در نقشی در خور وی بارمیدن اسب‌های گردونه خویش کشته می‌شود در روایت دیگر هیپولیت نیایش کننده آرتمیس و افرودیت را تحقیر می‌کند و افرودیت به انتقام محبت هیپولیت را در دل فدر جای می‌دهد و تزه در سودای خیانت فرزند او را نفرین می‌کند و در این ماجرا هیپولیت بدان سان که گفته شد کشته و فدر که از پاکدامنی او آگاه است خود را حلق آویز می‌کند.
[به روایت از گریمال در جنگ ماراتن علیه ایرانیان سربازان آتن قهرمانی گردافکن را می‌بینند که پیشاپیش آنان می‌جنگد و بعدها متوجه می‌شوند که او همان تزه است پس از جنگ مدی پیشگوی دلف به آتنی‌ها فرمان داد خاکستر تزه را در مزاری شایسته جای دهند. در این ماجرا سیمون پس از تصرف جزیره سیروس Scyros و سرزمینی که تزه بدان پناهنده و کشته شده بود عقابی را می‌بیند که در جائی زمین را با چنگال می‌خراشد و با شکافتن آن جا تابوتی را می‌بیند که قهرمانی رشید با نیزه‌ای و یک شمشیر در آن خفته است. سیمون تابوت و نیزه و شمشیر را به آتن می‌برد و آتنی‌ها با استقبال از قهرمان خویش مزاری شایسته برای تزه بر پا می‌کنند و آرامگاه تزه از آن پس پناهگاه بردگان فراری و بینوایانی می‌شود که از ظلم ثروتمندان به ستوه آمده بودند و این بدان دلیل است که تزه در زندگانی خویش پاسدار و قهرمان دموکراسی بود.]
منبع: پین سنت، جان؛ (1387)‌ شناخت اساطیر یونان، ترجمه‌ی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.